داستان درخواست كاغذ از سوی پيامبر تا چيزی بنويسد (حديث قرطاس)
در صحیحین و دیگر كتابهای حدیث با روایت ابن عباس ثابت است که: وقتی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بیمار شد، در حالی كه برخی از صحابه در خانه ایشان بودند فرمود: «هلموا أكتب لكم كتاباً لا تضلوا بعده»: (بیایید برای شما كاغذی بنویسم كه بعد از آن گمراه نشوید). برخی گفتند: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از درد بیماریش رنج میبرد و در فشار است، قرآن در میان شماست و برای ما كافی است، سپس دچار اختلاف و جر و بحث شدند، برخی گفتند: كاغذ بیاورید تا بنویسد كه گمراه نشوید، برخی چیز دیگری میگفتند و سر و صدا بلند شد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «برخیزید».
عبدالله میگوید: ابن عباس میگفت: مصیبت عظیمی بود كه دچار اختلاف شدند و نگذاشتند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم كاغذی بنویسد. در روایت دیگری از ابن عباس است كه گفت: روز پنج شنبه! تو چه میدانی كه روز پنج شنبه چه روزی بود؟! آن روزی كه درد به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فشار آورد و گفت: «كاغذی بیاورید كه برایتان چیزی بنویسم تا بعد از آن هرگز گمراه نشوید»، بعد نزاع و جر و بحث كردند و نزاع در حضور هیچ پیامبری شایسته نیست، گفتند: او را چه شده؟ آیا هذیان میگوید؟ خوب دقّت كنید كه چه میگوید، از او بپرسید؟ در همین تردید بودند كه فرمود: « مرا به حال خود بگذارید كه آن (حالی كه دارم) برایم از آنچه مرا بدان فرا میخوانید بهتر است». بعد آنها را به سه چیز سفارش كرد: فرمود: «مشركان را از جزیرهی عرب بیرون كنید، به هیئتهای مهمان همان پاداشی كه من میدادم بدهید» و سكوت كرد و سومی را نگفت یا گفت و (راوی) فراموش كرد.([1])
در این روایت وتمام روایات صحیح هیچ ایرادی بر اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وارد نیست و آنچه روافض به عنوان طعنه ذكر میكنند، آشكارا باطل و بیاساس است، علما به شبهاتشان در گذشته پاسخ دادهاند و ادعاهایشان را رد كردهاند:
1- اختلاف صحابه ثابت است و ثابت است که علّت اختلاف نظر صحابه و جر و بحث آنان، در فهم سخن و منظور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود نه اینکه قصد نافرمانی داشته باشند. قرطبی صاحب کتاب «المفهم» میگوید: سبب اختلاف در اجتهاد جایز و هدف و قصد درست بود و به هر مجتهد پاداش داده خواهد شد و یا نظریهی یكی از دو طرف بر حق است و طرف دیگر گنه كار نخواهد بود، حتّی آن طور كه در علم اصول مقرر است، مأجور خواهد بود.([2]) سپس میگوید: پیامبر آنان را مذمّت و سرزنش نكرد، بلكه به همه گفت: «مرا به حال خودم بگذارید، برایم بهتر است».([3]) شبیهاین ماجرا در روز احزاب اتفاق افتاد، آنجا كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از جنگ به اصحاب گفت: «لایصلینّ أحد العصر إلا فی بنی قریظة»([4]): (كسی از شما نماز عصر را نخواند مگر در بنی قریظه). برخی گفتند: اگر نماز نخوانیم وقت نماز عصر از دست میرود، به همین استدلال نرسیده به بنی قریظه نماز عصر را خواندند. برخی گفتند: نماز نمیخوانیم مگر در همان جایی كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دستور دادهاست؛ ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هیچیك از دو گروه را ملامت نكرد.([5])
2- ادعای شیعه مبنی بر اینکه میگویند، اختلاف صحابه موجب شد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن كاغذ را ننویسد و امّت از عصمت محروم شود، باطل است، چون معنای این ادعا آن است كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در ابلاغ امری كه موجب حفاظت امّت از گمراهی میشد، كوتاهی كرده است و حكم پروردگار را فقط به خاطر اختلاف نظر صحابه ابلاغ نكرد و از دنیا رفته است، این ادعا با امر پروردگار كه خطاب به پیامبر میفرماید:
{ یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْكَافِرِینَ } (مائده/67).
ای فرستاده (خدا، محمّد مصطفی!) هر آنچهاز سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به تمام و كمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی، به مردم) برسان (و آنان را بدان دعوت كن)، اگر چنین نكنی، رسالت خدا را (به مردم) نرساندهای (و ایشان را بدان فرا نخواندهای. چرا كه تبلیغ جمیع اوامر و احكام بر عهده تو است و كتمان جزء از جانب تو، كتمان كلّ بشمار است). خداوند تو را از (خطرات احتمالی كافران و اذیّت و آزار) مردمان محفوظ میدارد.
ادعای شیعه با این آیه مخالف است و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به گواهی و تأیید پروردگارش از این اتهام پاك و مبرا است كه دربارهی ایشان میفرماید:
لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ (توبه/128).
بیگمان پیغمبری (محمّد نام)، از خود شما (انسآنها) به سویتان آمده است. هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی كه به شما برسد، بر او سخت و گران میآید. به شما عشق میورزد و اصرار به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان دارای محبّت و لطف فراوان و بسیار مهربان است.
خداوند متعال در این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به حریص بودن بر هدایت امتش توصیف فرموده، به طوری که میخواهد نفع دنیوی و اخروی به امتش برسد.([6])
وقتی که این قضیه نزد عام و خاص واضح و روشن است، هر كسی ذرهای ایمان داشته باشد، شك نمیكند كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تمام احكام و دستورات خداوند را ابلاغ کرده و بر ابلاغ آنها به امّت خود حریصتر بوده است، همانگونه که از جهاد و جان فداییهایی كه برای هدایت مردم كرده و به صورت متواتر ثابت است و سخنان و اخباری كه از ایشان روایت است، ما را به این یقین قطعی میرساند كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در ابلاغ دستورات خداوند كوتاهی نكرده است و اگر آنطور كه ادعا میكنند، این نوشته یا كاغذ آن قدر مهم بود كه امّت را از گمراهی و اختلاف تا قیامت مصون نگه میداشت، نه دین و نه عقل تأخیر آن را تا آن وقت نامناسب جایز نمیداند و هیچ عقل سالمیاین را نمیپذیرد، حتّی اگر تا آن وقت به تأخیر میافتاد باز هم به خاطر اختلاف صحابه آن راترك نمیكردند.([7]) و به هیچ عنوان نمیتوان تصور كرد كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم امر پروردگارش را ترك كند و ناگفته بگذارد.
حتّی اگر فرض كنیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را تا آن وقت به تأخیر انداخته و به خاطر اختلاف صحابه و مصلحتی كه به نظرش رسید، باز هم به تأخیر افتاد، چه عاملی موجب شد كه بعداً آن را ننوشت، حال آنکه به صحّت ثابت است كه چند روز بعد از آن زنده بود و طبق روایات أنس كه در صحیحین آمده در روز دوشنبه وفات یافت([8])، حادثهی اختلاف صحابه به اتفاق شیعه و سنّی در روز پنج شنبه بوده است([9]) و به اتفاق اهل سنت و روافض رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آن كاغذ را ننوشت تا از دنیا رفت، بنابراین به خوبی روشن میشود كه آن از امور دین نبوده که پیامبر مأمور به ابلاغ آن باشد و طبق آیات قرآن خداوند دینش را كامل كرده است و تمام نیازهای امّت بیان شده و آیات مذكور در «حجة الوداع» نازل شده بود، خداوند متعال در روزهای پایانی این حج چنین نازل فرمود:
الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِیناً (مائده/3).
امروز (احكام) دین شما را برایتان كامل كردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تكمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم.
ابن تیمیه میگوید: آن چه رسول خدا میخواست بنویسد از مواردی نبود كه خداوند نوشتن یا ابلاغ آن را در آن وقت بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واجب كرده باشد، چرا كه اگر چنین میبود بدون تردید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امر خداوند را ترك نمیكرد، البته مصلحتی بوده كه برای دفع اختلاف در مورد جانشینی ابوبكر میخواست بنویسد، امّا بعد از آن متوجّه شد اختلاف امری اجتناب ناپذیر است و قطعاً واقع خواهد شد([10])، به همین دلیل آنرا ننوشت. در جایی دیگر میگوید: داستان نامهای كه میخواست بنویسد در روایات صحیحین توضیح داده شده و از عایشه روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ادعی ل اباک و أخاک حتّی اأکتب کتاباً، فإنّی أخاف أنیتمنی متمن ویقول قائل: أنا اولی، ویأبی الله و المومنون إلا أبابكر» ([11]): (ای عائشه پدر و برادرت را برایم صدا کن تا نامهای بنویسم كه بیم آن دارم آرزو كنندهای آرزو كند و یا كسی بگوید: من به خلافت سزاوارترم، در حالی كه خداوند و مؤمنان كسی را نمیپذیرند به جز ابوبكر).
تا جایی كه بعد از ذكر روایت میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قصد كرد همان نامهای را كه عائشه یادآور شده است بنویسید، امّا وقتی متوجّه شد اختلاف اجتناب ناپذیر است، یقین كرد كه با نوشتن نامه هم اختلاف بر طرف نمیشود و خداوند مسلمانان را بر هر چه اراده كرده است جمع خواهد نمود، به همین دلیل فرمود: «ویأبی الله و المومنون ألا ابابكر» ([12]) (خداوند و مؤمنان كسی جز ابوبكر را قبول نمیكنند. امّا این كه در روایت آمده: «لن تصلوا بعدی» دهلوی در توضیح آن میگوید: گفتهاند: اگر مسأله مربوط به امور دینی نبود، چرا فرمود: تا هرگز بعد از آن گمراه نشوید؟ جواب این است كه واژهی «ضلال» مفاهیم مختلف دارد كه در اینجا منظور عدم خطر در تدبیر امور مملكت داری است و این كه مشركان را از جزیرهالعرب بیرون كنند و به هیئتهای مهمان به همان صورتی كه پیامبر پاداش میداد پاداش بدهند، سپاهاسامه را برای انجام مأموریت بفرستند تا در انجام موارد فوق بعد از پیامبر منحرف نشوند، منظور این بوده نه انحراف از دین. ابوبكر بعد از پیامبر موارد فوق را به مرحلهی اجرا گذاشت.([13])
3- ابن تیمیه دربارهی این سخن ابن عباس: «مصیبت بزرگی بود كه نگذاشتند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن نامه را بنویسند» ([14])میگوید: آری اینكه مانع نوشتن آن نامه شدند، مصیبت بزرگی بود و مصداق آن مصیبت، كسانی هستند كه در حقّانیت خلافت ابوبكر شك دارند و دیگر اینكه خلیفه بر حق كیست؟ بر هر كس پوشیده مانده، برایش مصیبت بزرگی است، چون اگر نامهای نوشته میشد شک و تردید بر طرف میگردید، امّا برای کسانی كه معتقدند خلافت ابوبكر حق است، هیچ مصیبتی نیست.([15]) و این حقیقت زمانی بیشتر روشن میشود كه توضیحات ابن عباس در این باره را بعد از به وجود آمدن فرقههای هواپرست مانند: خوارج و روافض مورد تأمل قرار دهیم و ابن تیمیه ([16])و ابن حجر ([17]) این توضیحات را نقل كردهاند.
4- اما ادعای آنها مبنی براینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میخواست در آن كاغذ موضوع خلافت و جانشینی علی را بنویسد، همانگونه که برخی از روافض بر این باورند كه قضیه نوشتن كاغذ هیچ تفسیر معقول دیگری جز این ندارد، در حقیقت این ادعا باطل است و هیچ اساسی ندارد. ابن تیمیه میگوید: آنانی كه معتقدند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قصد داشت در آن كاغذ بنویسد: علی بعد از من خلیفهاست، به اتفاق اهل سنّت گمراه هستند، چون به اعتقاد اهل سنّت ابوبكر بعد از پیامبر از تمام مسلمانان برتر و به خلافت شایستهتر بوده است، امّا كسانی كه معتقدند علیt به خلافت شایستهتر بوده است، چون ادعا میکنند که قبلاً پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با نصّ صریح و آشکار جانشینی علی را اعلام کرده، دوباره ادعای آنها مبنی بر اینکه میخواست در آن کاغذ در مورد جانشینی علی بنویسد، باطل است، چون نیازی به نوشتن آن كاغذ نبود كه قبل از این با نصی آشكار و معروف علی را به خلافت تعیین كرده بود.([18])
امّا اینكه سیّدنا عمرt را مورد طعنه قرار میدهند و میگویند: ایشان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را متهم به هذیان گویی كرد و گفت: «انهیهجر»: (هذیان میگوید) و به درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم توجّه نكرد و گفت: «حسبنا كتاب الله»: (کتاب خدا برایتان کافی است) در پاسخ میگوییم: اوّل اینكه سیّدنا عمرt را متهم كردهاند كه گفته: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هذیان میگوید، این ادعا باطل است، چون لفظ «أهجر» كه به معنای هذیان است، اصلاً از سیّدنا عمر ثابت نشده که گفته باشد، بلكه كسی دیگر از حاضران در جلسه آن را گفته و روایاتی كه در صحیحین آمده هیچ فردی را مشخص نكرده، فقط در این روایت آمده: «فقالوا: ماشآنهاهجر ».([19]) به همین صورت با صیغهی جمع آمده نه مفرد، به همین دلیل علماء و صاحب نظران نپذیرفتهاند كه این سخن را سیّدنا عمر گفته باشد؛ ابن حجر میگوید: چنان به نظر میرسد كه احتمال سوم قرطبی كه میگوید: احتمالاً یكی از تازه مسلمانهایی كه در جلسه حضور داشت این حرف را زده باشد، درست است. در آن زمان معمول بود بر هر كس درد فشار میآورد، حرفهایش را نمینوشتند و به جای نوشتن حرفها به خود بیمار بیشتر توجّه میكردند.
دهلوی میگوید: از كجا ثابت است كه گوینده این خبر عمر رضی الله عنه بوده، در حالی كه اكثر روایات با صیغه جمع آمده است.([20]) ثابت و صحیح همان است كه با لفظ سؤالی آمده «أهجر»: (آیا هذیان میگوید) بر خلاف برخی دیگر از روایات است كه با الفاظ «هجر،یهجر» این روایت و دیگر روایات به جز همان روایتی كه به صورت سؤالی آمده از نظر محدثان و محققان و شارحان حدیث از جمله قاضی عیاض،([21]) قرطبی،([22])نووی([23]) و ابن حجر ([24]) مرجوح و غیر صحیح است. همه این بزرگواران تصریح كردهاند كه این عبارت به صورت استفهام انكاری در پاسخ كسی بوده كه میگفت: ننویسید.([25])
قرطبی بعد از اینكه دلایل عصمت پیامبر از خطا در ابلاغ در تمام حالات را ذكر كرده، میگوید: این حقیقت در نزد تمام صحابه به صورت اصلی مسلّم ثابت بوده، بنابراین محال است کهاین گفته آنها: «أهجر» از روی شك و تردید در زمان بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده باشد، فقط آن سخن را برخی به صورت انكار، خطاب به كسی یا كسانی گفتند كه در آوردن چرم و دوات برای نوشتن توقف كردند، گویا به كسی كه در آوردن قلم و كاغذ تأخیر میكرد، میگفتند: چگونه توقف میكنی؟ آیا گمان میكنی هذیان میگوید؟ توقف نكن، زود باش چون او فقط حق میگوید نه هذیان!([26]) از قرینه كلام به وضوح فهمیده میشود كه صحابه هذیان گویی را از پیامبر مطلقاً نفی میكنند و آنها این جمله را به صورت استفهام گفتند و هر كس - حتّی مخالفان - همه روایت صحیح را مورد تأمل قرار دهد، هرگز نمیتواند در این حقیقت شك كند، با این توضیح باطل و بیاساس بودن ادعای روافض آشكار میشود.([27])
5-اما ادعای آنها مبنی بر اینکه سیّدنا عمر با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت كرد و گفت: كتاب خدا در نزد شماست و برای ما كافی است و از سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم كه میخواست نوشتهای به جای گذارد، اطاعت نکرد؛ جواب این شبهه بیاساس این است كه عمر بن خطّاب و دیگر اصحابی که با ایشان همرأی بودند، اینگونه فهمیده بودند كه فرمودهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از باب ارشاد به اصلح بوده است و علماء و صاحب نظرانی مانند: قاضی عیاض،([28]) قرطبی،([29]) نووی ([30])و ابن حجر([31])به این واقعیت اشاره كردهاند.
وآنگهی بعد از آن صحت اجتهاد عمر رضی الله عنه به اثبات رسید، چون رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نوشتن آن را رها كرد و اگر واجب میبود، قطعاً رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نوشتن آن را به خاطر اختلافشان ترك نمیكرد، چون ایشان هیچ امری را كه مأمور به تبلیغ آن بوده باشد، به خاطر مخالفت مخالفان ترك نكرده، لذا این یكی دیگر از موافقات عمر t (مواردی كه حكم شریعت مطابق نظر عمر t بود) به حساب میآید و این كه گفته است: كتاب خدا برای ما كافی است، ردّی است بر حرف كسی كه با سیّدنا عمر منازعه میكند، نه سخن و امر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم . این سخن از آن قسمت سخن ایشان كه گفته است: كتاب خدا در اختیار شماست، به خوبی روشن است، چون مورد خطاب جمع است و آن جمع مخالفان نظریه عمر بودند، از آنجایی كه عمرt فردی دوراندیش، با بصیرت، دارای نظریهای محكم و استوار بوده، متوجّه شده بود كه ننوشتن آن بهتر است و این را بعد از آن گفت كه متوجّه شده بود كه امر بر وجوب نیست و این سخن او برای مصلحتی شرعی رایج بوده كه علماء در توجیه آن سخنانی گفتهاند، از جمله: دلسوزی نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چون علیرغم شدّت بیماری، نوشتن مطالب برای ایشان مشكل بود و دلیل این مدعا آن است كه میگوید: درد بر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم غلبه كردهاست، به همین علّت ناپسند دانست كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آن حالت سخت به تكلیف و مشقّت بیفتد.([32]) و این در حالی بود كه همهی آنان میدانستند خداوند متعال در قرآن فرمودهاست:
مَّا فَرَّطْنَا فِی الكِتَابِ مِن شَیْءٍ (انعام/38)
در كتاب هیچ چیز را فروگذار نكردهایم (و همهچیز را ضبط و به همه چیز پرداختهایم.)
خداوند متعال میفرماید:
وَنَزَّلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ تِبْیَاناً لِّكُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ (نحل /89)
و ما این كتاب (آسمانی) را بر تو نازل كردهایم كه بیانگر همهچیز (امور دین مورد نیاز مردم) و وسیله هدایت و مایه رحمت و مژدهرسان مسلمانان (به نعمت جاویدان یزدان) است.
امام نووی فرموده: در مورد این سخن سیّدنا عمر تمام علماء و شارحان حدیث اتفاق نظر دارند كه از نشانههای درك بالا، فضایل و دقّت و رای او بوده است.([33]) در هر حال موضعگیری سیّدنا عمر در نوشتن آن كاغذ، اجتهاد وی به شمار میآید و مجتهد در دین معذور و در حال مأجور است، به دلیل اینكه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «إذا حكم الحاكم فاجتهد ثم اصاب فله اجران و إذا حكم فاجتهد ثم اخطأ فلهاجر»([34]): (هرگاه حاكم، حكمینمود و در صدور حكمش اجتهاد كرد و خطا رفت به او یك پاداش داده خواهد شد). اگر چنین نیست چرا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عمر را که در حضورش اجتهاد كرد، گنه كار ندانست و مذمّت نكرد و حتی طبق خواستهی عمر چیزی ننوشت. این گونه باطل بودن طعنهی طعنه زنندگان به اصحاب، در این حادثه آشكار میگردد و پرده از بیارزش بودن ادعایشان برداشته میشود([35]).
------------------------------------------------------------------
زیرنویسها:
[1] - المفهم لما أشكل، تلخیص کتاب مسلم 4/559.
[2] - المفهم لما أشكل، تلخیص كتاب مسلم 4/559.
[3] - بخاری، ش/4431.
[4] - بخاری، ش/4119
[5] - المفهم 4/559.
[6] - تفسیر ابن كثیر 2/404.
[7] - مختصر التحفة الاثنی عشریه/251، الانتصار للصحب و الآل/288-229.
[8] - بخاری، ش /4448، مسلم، ش/419.
[9] - الانتصار للصحب و الآل /229.
[10] - منهاج السنة 6/316.
[11] - مسلم، ش/2387.
[12] - منهاج السنة 6/23،25.
[13] - مختصر التحفة اثنی عشریه/251.
[14] بخاری، ش/4432.
[15] - منهاج السنة 6 /25.
[16] - منهاج السنة 6/316.
[17] - فتح الباری 1/209.
[18] - منهاج السنة 6/25، الانتصار و الآل /281-282-283.
[19] - بخاری، ش/4431.
[20] - مختصر التحفهالأثنی عشریه /250.
[21] - الشفاء، 2/886
[22] - المفهم، 4/559.
[23] - شرح صحیح مسلم،11/93.
[24] - فتح الباری،8/133.
[25] - الانتصار للصحب و الآل /228.
[26] - المفهم، 4/559.
[27] - الانتصار للصحب و الآل/،28 و این منبع از بهترین كتابهایی است كه در شبهات مطالعه كردم.
[28] - الشفاء،2/887.
[29] - المفهم(2/559).
[30] - شرح مسلم،11/91.
[31] - فتح الباری، 1/209.
[32] - الشفاء،2/888
[33] - شرح نووی بر مسلم 11/9، الانتصار للصحب و الآل /389-290 تا 292
[34] - بخاری، /7352.
[35] - الانتصار للصحب و الآل /294-295.
- 8078 بازدید
- نسخه چاپی