عزاداری به منزلهی بيان خويش، خوشگذرانی و دور هم جمع شدن
عزاداری به منزلهی بيان خويش، خوشگذرانی و دور هم جمع شدن
در مراسم عزاداری محرم در سالهای اخير انواع سازهای موسيقی، انواع دستگاههای موسيقی و ترانهها (از جمله ترانه های توليد شده در لس آنجلس) اما با اشعار مذهبی به صحنه می آيند. حتی نوحهها جوان پسند و روزآمد شده اند تا نسل تازه را به خود جذب کنند (مثل نوحهی ابتدای مطلب).
در اين مراسم در گوشه و کنار چادرها و تکيهها حتی در ساعات دير وقت ممکن است برخی از اعضای هيات دور يکديگر جمع شده و ترياکی هم بکشند. دخترها و پسرها در اين عزاداریها می توانند دوستی از جنس مخالف نيز پيدا کنند و شماره تلفن رد و بدل نمايند يا آنها که از قبل دوست بوده اند همديگر را ملاقات کنند. مراسم نذری عاشورا معرکهای است که هر کس می تواند کس ديگر را در جامعهای که همه هر روز توسط حکومت زير نظر هستند به راحتی ملاقات کند و بگويد و بخندد، اما تحت لوای مذهب.
در اين مراسم انواع لباسهای رنگارنگ بر تن بچهها می شود و هرکس چيزی برای نمايش دارد به همراه می آورد، کاری که در عموم کارناوالها در دنيا معمول است. مردم می خورند و می نوشند و موسيقی گوش می دهند و حرکتهای موزون (همان رقص در زبان فارسی ايدئولوژيک شده، اما در قالب سينه زنی و زنجير زنی) دارند و هزار کار ديگر می کنند و ايامی خوش دارند، که سنت همهی کارناوالهاست. مردمی که نمی توانند در آزادی کامل کارناوال داشته باشند بايد در لباس مبدل و با اسمی ديگر آن را برگزار کنند و همه چيز از جمله کارناوال آنها تحت نامی مذهبی برگزار شود و روحانيت و حکومت دينی هم ظاهرا خشنود باشد که اين کارها تحت نام امام حسين و اصحابش انجام می شود.
چشم و هم چشمی که بخشی از زندگی جاری مردم است، رواج اصطلاحاتی چون رفتن به «حسين پارتی» در برخی وبلاگها و افواه، پوشيدن برخی تیشرتها و بلوزهای مشکی با نوشتههايی لاتين يا فرمهای تازه (با قيمت هايی از ۱۸ تا ۲۵ هزار تومان، الف، ۵ آذر ۱۳۹۰)، نواختن برخی آلات موسيقی و خواندن برخی نوحههای کوچه بازاری، آراستن مو به رسم عزا به عنوان مد جديد عزاداری، و کرايه کردن اسب و شتر و قاطر برای حرکت کردن جلوی دستههای عزاداری، همه از نشانههای نگرشها و رفتارهای آيينی و کارناوالی در جريان عزاداریهای محرم در ايران امروز هستند.
قمه زنی در ميان برخی از اقشار جامعهی ايران نوعی بيان خويشتن است و در اين کارناوال سر و کلهاش پيدا می شود. در گروههای اجتماعی زير متوسط و در مشاغل فرودست، قمه زنی و خالکوبی و بلند کردن عَلَم های سنگين همانند حضور در زورخانه و چاقو کشی (با معانی و کارکردهای متفاوتی که يدک می کشند) نشانهای قدرت و استقامت و دليری و شجاعت و جوانمردیاند و طبيعی است که در هرگونه مراسم آيينی توده وار ظاهر می شوند. اعلام کردن اين امور به عنوان خرافات از سوی حکومت و روشنفکران (که به نحو غريبی در اين مورد همصدا هستند) موجب کنار رفتن و ناپديد شدن آنها نمی شود.
مرگ باوری و زندگی باوری
آنچه بر جامعهی ايران در سال های ١٣٥٧تا ١٣٦٧ گذشت نوعی حاکميت مرگ باوری بر نيروهای فعال اجتماعی و روشنفکران بود. روشنفکران دينی و عرفی انقلابی و روحانيت، چه انقلابی و چه غير انقلابی، مبشران و مبلغان مرگ باوری بودند. مرگ باوری با تمسک به نظريهی شهادت رنگ و بويی دينی گرفته و به ديدگاهی مقدس تبديل می شد. انقلاب و جنگ که مهم ترين ارمغانشان مرگ است با مرگ باوری می توانستند سرپا بايستند.
پس از جنگ فضای جامعه که خسته از خشونت و مرگ بود تغيير کرد و عموم مردم حتی روشنفکران و روحانيون انقلابی به زندگی و جلوههای متفاوتش مثل رنگ و خنده و مهمانی و مسافرت و موسيقی روی کرد:
عموم مردم اين کارها را در عيان می کردند و روحانيون حاکم و نيروهای سابقا انقلابی در خفا. اين فضا طبيعتا بر همهی ابعاد و ارکان جامعه تاثير گذاشت (از جمله رای دادن به سيد خندان آن دوره يعنی خاتمی).
عزاداری های محرم نمی توانست از اين جهت استثنا باشد. در سالهای بعد از جنگ ابعاد مرگ باورانهی عزاداریها افول کرد و مردم به برنامههای ماه محرم به عنوان بخشی از «زندگی» خود نگاه می کردند. جنبه های کارناوالی و آيينی عزاداریها با همين نگاه تقويت شدند.
تفريحات مذهبی
تعطيلات تفريحی نيز به بخشی ديگر از مراسم محرم تبديل شده است. با سياست دولت احمدی نژاد برای بسط تعطيلات مذهبی و کاهش تعطيلات ملی مثل نوروز (در دومی موفقيتی حاصل نشد)، تعطيلات محرم و عيد فطر و رحلت خمينی فرصتی را برای مسافرتهای کوتاه تفريحی خانوادهها فراهم آوردهاند. سيل اتومبيلها در اين تعطيلات در جادههای کشور سرازير می شوند و افراد فرصت صوری برای عزاداری مذهبی را به فرصت انضمامی برای تفريح تبديل می کنند.
جامعهی سکولار از فرصتهای فراهم آمده توسط حکومت دينی به خوبی استفاده می کند تا فشارهای روزمره را در مسافرتهای تفريحی کوتاه تخليه کند. البته اين موضوع تنها به قشر بالای متوسط شهری اختصاص دارد و بيش از پنجاه در صد مردم که زير يا حول و حوش خط فقر زندگی می کنند از پس هزينههای اين نوع مسافرتها بر نمی آيند.