من از نزد پست ترین و کافرترین مردم (=معاويه) می آیم!!!
زبير بن بكّار از مطرف فرزند مغيرة بن شعبه نقل مىكند : «من همراه پدرم ، مغيره به مسافرت شام رفتيم و بر معاويه وارد شديم (مغيره در آن زمان فرماندار معاويه در كوفه بود ؛ احتمالاً دوستى اين دو از عصر جاهليّت بوده است) . پدرم هر شب به مجلس شبانه معاويه مىرفت و مدّتى با او هم صحبت بود و شب را به شب نشينى مىگذرانيد . او هر شب ، هنگامى كه به خانه باز مىگشت ، با شگفتى فراوان از معاويه و فراست و كياست او نقل مىكرد . و با اين كه خود از داهيان بنام عرب بود ، از آنچه از معاويه مىديد با تعجّب فراوان ياد مىكرد .
امّا يك شب پس از اين كه از نزد معاويه به خانه بازگشت ، از غذا خوردن امتناع ورزيد ، و من او را سخت پريشان و در هم ديدم . ساعتى درنگ كردم ، زيرا مىپنداشتم ناراحتى پدرم به خاطر اعمالى مىباشد كه از ما سر زده ، و يا به خاطر حوادثى مىباشد كه در كار ما پيش آمده و كم و كاستى كه در موقعيّت ما به وجود آمده است . بالاخره نتوانستم تحمّل كنم ؛ به پدرم رو كرده و گفتم :
چرا در اين شب اين قدر ناراحت و پريشان هستى؟
گفت : فرزندم! من از نزد خبيثترين و پليدترين مردم بازگشتهام .
گفتم : براى چه؟
(او هر شب در جلسات شب نشينى معاويه شركت مىكرد ، و با دهانى پر از تعريف و ستايش از معاويه ، و عقل و زيركى و زرنگى وى به خانه باز مىگشت ، امّا آن شب چنين گفت . من علّت را سؤال كردم : مگر چه شده است؟)
گفت : امشب مجلس معاويه خالى از اغيار بود ، و ما با هم خيلى خصوصى و با نهايت صميميّت سخن مىگفتيم . من بدو اظهار داشتم : اى امير المؤمنين! تو به آرزوها و آمالت رسيدهاى ، حال اگر در اين سن ، به عدل و داد دست زنى و با ديگران به مهربانى رفتار نمايى چه قدر بجاست . اگر به خويشاوندانت (بنى هاشم) با لطف برخورد كنى ، و با ايشان صله رحم نمايى چه مانعى در پيش است؟ به خداى سوگند ، امروز اينان هيچ چيز كه در تو ترس و واهمه برانگيزد ، ندارند ، اينها عمو زادههاى تو هستند ، با آنها نيكى و صله رحم بنما ، تا در روزگاران از تو نام نيكى به يادگار بماند .
معاويه جواب داد :
واى بر تو! اين آرزويى سخت دور از دسترس و انجام ناشدنى است . ابوبكر به حكومت رسيد و عدالت ورزيد ، و آن همه زحمتها تحمّل كرد . به خداى سوگند ،تا مُرد نامش نيز به همراهش مرد . البته گاهى ممكن است كسى بگويد : ابو بكر!
آنگاه عمر به حكومت رسيد ، كوششها كرد و در طول ده سال رنجها كشيد ، امّا چند روزى از مرگش نگذشت كه هيچ چيز از او باقى نماند ؛ جز اين كه گاه و بى گاه گويندهاى بگويد : عمر!
سپس برادر ما عثمان به خلافت رسيد . مردى از نظر نسب چون او نبود! و كرد آنچه كرد ، و با او رفتار كردند آنچه كردند . امّا تا كشته شد ، به خداى سوگند ، نامش نيز مرد ، و اعمال و رفتارش فراموش شد! در حالى كه نام اين مرد ، فرزند ابو كبشه(در جنگ اُحد ، پس از شكست مسلمانان ، ابو سفيان به عنوان استهزا و تمسخر پيامبر را ابن ابى كبشه ناميد) را هر روز پنج بار در سراسر جهان اسلام به فرياد بانگ مىزنند و به بزرگى ياد مىكنند : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» . تو فكر مىكنى چه عملى در چنين شرايطى باقى خواهد ماند؟ و چه نام نيكى پايدار است ، اى بى مادر؟
نه به خداى سوگند ، آرام نخواهم نشست ، مگر اين كه اين نام را دفن كنم، و اين ذكر و ياد را به خاك بسپارم!» ( الاخبارالموفّقيات ، ص 576 ، چ
عراق .روایت ۳۷۵)
ذهبی شخصیت زبیر بن بکار اینگونه معرفی می نماید : - الزبير بن بكار الإمام الحافظ النسابة قاضى مكة أبو عبد الله بن أبي بكر القرشي الأسدي المكى.
و همچنین نقل می کند که:قال الدارقطني: ثقة. وقال الخطيب: كان ثقة ثبتا عالما بالنسب وأخبار المتقدمين.(تذکرة الحفاظ،ج2،ص85،چاپ دار الكتب العلمية بيروت-لبنان الطبعة الأولى 1419هـ- 1998م)
من از حضرت علی رضی الله عنه در این مورد تبعیت میکنم نه از سازنده آن حدیث .حضرت علی رضی الله عنه با وجود اختلاف با حضرت معاویه رضی الله عنه به هیچ عنوان رضایت به توهین کردن به ایشان را ندادند ومن هم از حضرت علی رضی الله عنه اطاعت میکنم.
برادر در روز جزا نه به خاطر خوبی های حضرت علی رضی الله عنه مرا به بهشت می برندو نه به خاطر اختلاف ایشان با حضرت معاویه رضی الله عنه مرا به جهنم می برند و هر کسی فقط با آنچه بدست آورده و اعمالش سنجیده می شود. ولی اگر به کسی افترایی بستید آنجا باید جواب داد و قتی الله جل جلاله فرمودند من در قرآن گفتم که از آنان راضی شدم و آنان را در قیامت خشنود میکنم، چرا شما این تهمت را به ایشان زدید و دلیلت چیست ؟ می خواهی چه بگویی ، می خواهی بگویی من در فلان کتاب خواندم !!!آیا فکر می کنی این جواب از تو قبول می گردد؟
از آن روز بترس.برادرم من هم تا 1 سال پیش مانند شما فکر می کردم . به شما توصیه میکنم فقط یک بار قرآن کریم را با صدق دل و تسلیم در برابر آیات محکمات آن و ایمان کامل به آن بخوان و در آن تفکر کن انشاءالله خود خواهی فهمید.والسلام