سوالی از اهل سنت در مورد بی بی فاطمه ( سلام الله علیها ) !
سلام
سوالی از اهل سنت دارم که امیدوارم بسیار منطقی به این سوال پاسخ دهند :
صديقه طاهره ( سلام الله علیها ) تنها كسي كه است كه رسول اكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) به صراحت درباره او فرمود ، سيدة نساء اهل الجنة ؛ خانم و بانوي زنان بهشتيان است .
صحيح بخاري ، ج4 ، ص183 .
همچنين روايتي را هيثمي از عائشه ام المؤمنين نقل مي كند كه :
ما رأيت افضل من فاطمة غير أبيها .
جز رسول اكرم ، كسي در فضيلت به حضرت صديقه طاهره نمي رسد .
يا :
ما رأيت احدا اصدق من فاطمة .
راستگوتر از فاطمه در كره زمين نبود.
هيثمي در مجمع الزوائد مي آورد و رجالش را هم تصيحح مي كند .
مجمع الزوائد ، ج9 ، ص201.
ابن حجر هم در كتاب الإصابة ، ج8 ، ص264 مي گويد اين روايت سندش به شرط شيخين صحيح است .
همچنين روايات متعددي كه محبوبترين زنها در نزد پيامبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها بوده است.
مسند احمد ، ج4 ، ص275 و باز هيثمي در مجمع الزوائد ، ج9 ، 202 مي گويد روايت صحيح است .
حتي ابن حجر عسقلاني نقل مي كند از سبكي ( از استوانه هاي علمي اهل سنت ) كه حضرت صديقه طاهره از خديجه و از عائشه فضيلتش بالاتر بوده است .
فتح الباري ، ج7 ، ص105 .
و همچنين مناوي نقل مي كند كه فاطمه زهرا از خلفاي اربعه ، به اتفاق علماي اهل سنت افضل بوده است .
فيض القدير ، ج4 ، ص556 .
نكته ديگر ما مي بينيم كه در كتاب هاي معتبر اهل سنت غضب فاطمه زهرا( سلام الله علیها ) و رضاي فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) معادل با رضاي خداي عالم و غضب خداي عالم قرار گرفته است .
المستدرك ، با سند صحيح ، ج3 ، ص153 :
ان الله يغضب لغضبك يا فاطمه و يرضي لرضاك .
همچنين خود بخاري در صحيحش آورده :
فاطمة بضعة مني ، فمن اغضبها اغضبني.
فاطمه پاره تن من است ، هركس او را به غضب بياورد ، مرا به غضب آورده .
يا مسلم می گوید :
فاطمة بضعة مني ، يؤذيني ما آذاها .
هر آن چه كه زهرا را اذيت كند ، مرا اذيت كرده است .
اين ها نشان مي دهد كه فاطمه زهرا سلام الله عليها جايگاه ويژه اي در نزد رسول اكرم و خداي عالم داشته است .
حال سؤال من از اهل سنت اين است :
روايات صحيحي كه عرض كردم از عائشه كه مي گويد: ما رأيت احداً قد اصدق من فاطمه ؛ راستگوتر از فاطمه نبوده . فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت نبي مكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مطالباتي از خليفه اول داشتند ؛ ولي خليفه اول پاسخ منفي دادند ، آيا اين خود نشانگر تكذيب سخن پيامبر اكرم نيست ؟
*******************
منتظر جواب منطقی دوستان هستم .
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام
جناب ابوبكر قشمي عزیز :
با اینکه صراحتا جواب سوال ما را ندادید ، ولی به نحوی که خیلی دامن شما لکه دارد نشود ، عملا بیان کردید که بی بی مظلومه سلام الله علیها اشتباه کرده اند زیرا فرمودید : ضمناً: مولای ما اشتباهی نکرده اند و در نهایت اگر کسی اشتباه کرده باشد این سیده فاطمه هستند نه سیدنا ابوبکر ... که درود خدا بر هر دوی آنها باد !!!
پس شما هم می فرمایید که ابی بکر اشتباه نکرده است ، یعنی کلام وی صحیح بوده و کلام بی بی مظلومه سلام الله علیها صحیح نبوده است و ادعای ایشان بر اساس صدق و راستی نبوده است ...
حال چگونه حرف عایشه را قبول می کنید که راستگوترین افراد بعد از پیامبر را فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) تعریف می کند ولی ابی بکر اصلا حرف عایشه را قبول نمی کند و مدعیات این راستگوترین فرد ( یعنی فاطمه زهرا س ) را رد کرده و او را تکذیب می کند ؟؟؟!!!!!
این امر تناقضی است که تنها راه فرار آن همین است که بدون منطق ، ابی بکر را محق بدانید !!!
****
یاد می آید وقتی در سایت مسلمان بودم ، یکی از وهابی ها ( که هنوز نمی دانست اصول کافی برای شیخ کلینی است و نه شیخ مفید ) جریان بحث خود را با یک شیعه در مورد فدک را بیان کرد و وقتی صحبت از ناراحتی بی بی مظلومه سلام الله علیها شد ، اینگونه سخن گفت : به درک که ناراحت بود !!!!!
وی به راحتی ، نصب و دشمنی خود با اهل بیت را بیان کرد ..
شما هم ( البته نه به صراحت وی ) با کمی زرنگی این مطلب را بیان کردید که بی بی مظلومه سلام الله علیها اشتباه کرده و نه ابی بکر !!!!
****
در مورد روایت واحد و جعلی : نحن معاشر الانبیاء لا نورث !!
قبلا نام دو تن از علمای اهل سنت را بیان کردیم که صراحت داشتند این روایت خبر واحد است ... البته تعداد آنها خیلی بیشتر است ولی فعلا همین اندک کفایت می کند .
از میان اهل حدیث نیز بد نیست مطلبی را بیان کنیم .
این حجر مکی در " الصواعق المحرقه " چنین می گوید :
" واختلفوا في ميراثه فما وجدنا عند أحد في ذلك علما فقال أبو بكر سمعت رسول الله e يقول ( إنا معشر الأنبياء لا نورث ما تركناه صدقة ) "
( مسلمانان درباره ميراثِ پيامبر صلى اللَّه عليه وآله به اختلاف افتادند و نزد هيچ كدام سخنى در اين باره يافت نشد.
ابوبكر گفت: من از رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله شنيدهام كه فرمود: إنّا معاشر الأنبياء لا نورث ما ترکناه صدقه )
( الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ،ج 1 ص 85 ، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط )
وی صراحت دارد که هیچکس نمی دانست تکلیف ارث پیامبر چیست و فقط ابی بکر پیدا شد و این روایت را بیان کرد ...
حال کجا بودند آن عمر بن خطاب و عایشه و دیگر اتباع آنان که این روایت را بیان کنند ؟؟؟!!!
************************************************
در مورد اینکه آیه " و آت ذی القربی حقه " مکی است و جریان فدک مدنی است !!!!
قطعا آنقدر اهل فضل هستید که بدانید در بسیاری از سوره های قرآن کریم ، با وجود اینکه سوره مکی یا مدنی است ولی آیاتی از آنان بر عکس سوره هستند ..
یعنی مثلا فلان سوره مدنی است ولی چند آیه از آن مکی است .و بالعکس !!!
این آیه و سوره آن نیز از همین گروه هستند ..
سوره " اسراء " سوره ای مدنی ولی چند آیه از آن در مکه نازل شده است .همچنان که سمعانی در تفسیر خود ج 3 ص 212 در مورد سوره الاسراء چنین می گوید :
" و هی مکیه الا خمس ایات "
از شیعه :
امین الاسلام طبرسی در " مجمع البیان " ج 6 ص 213 در مورد سوره الاسراء چنین می گوید :
" هي مكية كلها و قيل مكية إلا خمس آيات «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ» الآية «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى» الآية «أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ» الآية «أَقِمِ الصَّلاةَ» الآية «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» الآية عن الحسن و قيل مكية إلا ثماني آيات «وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ» إلى قوله «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ» الآية عن قتادة و المعدل عن ابن عباس. "
از اهل سنت :
فخر رازی در " مفاتیح الغیب " ج 20 ص 145 چنین می گوید :
" سو ره الاسراء - هی مکیه - الا الایات : 26 ، 32 ، 33 ، 57 و من آیه 73 الی غایه . آیه 80 فمدنیه . "
همچنان که می دانید آیه " وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيرا " آیه 26 سوره اسراء می باشد .
پس تکلیف آن معلوم شد .
گذشته از اینکه روایات شیعه و اهل سنت نیز بیان می کنند که فدک در ابتدا هبه شد .
شهرستانی شافعی در " الملل و النحل " نیز چنین صراحت دارد :
" الخلاف السادس فى أمر فدك والتوارث عن النبى عليه الصلاة والسلام ودعوى فاطمة عليها السلام وراثة تارة وتمليكا أخرى "
( اختلاف ششم درباره فدك و ارث بردن از پيامبر صلى اللَّه عليه وآله و ادّعاى ارث بردن فاطمه عليها السلام و تمليك شدن آن در ادّعاى ديگر اوست )
(الملل والنحل ،ج 1 ص 25 ، اسم المؤلف: محمد بن عبد الكريم بن أبي بكر أحمد الشهرستاني الوفاة: 548 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت - 1404 ، تحقيق : محمد سيد كيلاني )
یعنی بی بی مظلومه سلام الله علیها در ابتدا مدعی بودند که فدک در تملیک ایشان است و بعد از مخالفت ابی بکر و رد نمودن شهود ایشان ( شهودی برای اثبات آنچه که در تملیک ایشان بوده !!!! ) ایشان ادعای ارث نمودند .
*******************************************************
در مورد کلام صحیح مسلم نیز همین کفایت می کند که عمر بن خطاب به صراحت بیان می کند که ابی بکر در نزد امیرالمومنین علیه السلام بعنوان دروغگو بوده است ....
یکی از ادله ای که بخاری این روایت را به صورت تحریف شده بیان کرده است دقیقا همین است که روایت مذکور نشان می دهد که روایت جعلی ابی بکر مورد قبول امیرالمومنین علیه السلام نبوده است .و برای همین است که لفظ " کاذبا " را حذف کرده است !
احمد بن حنبل در مسند خود به سند صحیح چنین می گوید :
" لَمَّا قُبِضَ رسول اللَّهِ e وَاسْتُخْلِفَ أبو بَكْرٍ خَاصَمَ الْعَبَّاسُ عَلِياًّ في أَشْيَاءَ تَرَكَهَا رسول اللَّهِ ..... "
( هنگامى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله از دنيا رفت و ابوبكر جانشين وى شد، عبّاس و على عليه السلام درباره آن چه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله از خود به جا گذاشته بود اختلاف پيدا كردند و ... )
( مسند الإمام أحمد بن حنبل ، ج 1 ص 13 ،اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر )
این روایت بیان می کند که امیرالمومنین علیه السلام در مورد ما ترک پیامبر با عباس اختلاف پیدا کردند ... پس چیزی از پیامبر به ارث ماند بود که آنان در آن اختلاف کردند .
و همچنین روایت نشان می دهد که این دو نفر اصلا روایت ( نحن معاشر الانبیاء لا نورث ) را نشنیده بودند و برای همین در مورد ما ترک پیامبر اختلاف کردند .
**********************************************************
در مورد روایت شما از کافی :
بدانید که هیچ ربطی میان روایت جعلی ( نحن معاشر الا نبیاء لا نورث ) و روایت ( إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً ) نیست چرا که فرق است بین ( لا نورث ) و ( لم یورثوا ) !!!
و عبارت ( لو یورثوا ) دقیقا دال بر این است که فدک در زمان حیات پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم ) هبه شده بود . و این روایت با دیگر روایات اهل سنت در مورد هبه شدن فدک در زمان پیامبر کاملا همسو می شود .
بحث بر سر معنای این روایت و آنچه که از فحوای ان برداشت می شود بماند برای بعد ...
**********************************************************
نصب بخاری و دشمنی او با اهل بیت علیهم السلام با بیان چند روایت ( آنهم با سانسور و تحریف ) اصلا نفی نمی شود .
ابن قیم در " زاد المعاد " در " فصل فی نسبه صلی الله علیه وسلم " می گوید که ابوسفیان ( که از دشمنان پیامبر بود - قبل از اسلام ظاهری ) در دربار ملک روم از پیامبر تعریف و تمجید کرد ..
آیا اینها دلیل می شود که ابوسفیان باپیامبر دشمنی نداشته است ؟؟؟
جالب است که وی از شاگردان امام صادق علیه السلام روایت کرده ولی از خود امام صادق علیه السلام روایت نکرده است !!!!
***********************************************************
بحث در مورد شهادت پیامبر و ما بقی کلام نیز بماند برای بعد ... زیرا نمی خواهم بحث منحرف شود .
**********************************************************
راستی !
کلام شما در مورد رعایت خونسردی از جانب حقیر خیلی زیبا و مضحک بود ...
فرار کردن به جلو ، گویا از سیره اهل سنت و وهابیت است !!
جناب همشهری
شدیداً پیشنهاد میکنم خود را به یک چشم پزشک معرفی کنید.
من بارها بار یک سؤال شما را جواب گفته ام ولی باز هم بی شرمانه آن را تکرار میکنید که لا اقل یک چیزی گفته باشید!!
اولین بند از شبهات شما .. جوابش که در پستهای قبلی آمد... اینچنین بود:
«هیچ کس سیده فاطمه را تکذیب نکرده است و این شما هستید که چنین فکر میکنید و ابوبکر صدیق رضی الله عنه به فاطمه رضی الله عنها چیزی را گفتند که حق بود و نه ابوبکر فاطمه را تکذیب کرد و نه فاطمه ابوبکر را... بلکه این شمایید که الم شنگه به راه انداخته اید!
* حرف حضرت فاطمه چه بود که ابوبکر آن را تکذیب کرد؟؟؟ فاطمه چه فرمود؟ گفت پدرم تمام فدک را به من داده ولی یه دونه خرما از اون رو واسه خواهرام و همسراش نداده؟؟؟ اینو گفت فاطمه؟
عجبااااا !!! تنها حرفی که این میان رد و بدل شد این بود که، فاطمه خواهان تقسیم شدن ارث بود و ابوبکر گفت انبیاء ارث به جا نمیگزارند و این در کتب اهل تشیع نیز ثبت و ضبط است!
ضمناً: مولای ما اشتباهی نکرده اند و در نهایت اگر کسی اشتباه کرده باشد این سیده فاطمه هستند نه سیدنا ابوبکر ... که درود خدا بر هر دوی آنها باد.»
______________________________
بله من در برابر شما!!!! پروانه ای هستم در برابر شتر ! لطف کنید و این همه به خاکی نروید!
در مورد خبر آحاد بودن این قول ... من بارها جواب منطقی و علمی به شما دادم ولی چون اهل هوی و هوس هستید آن را ندیده گرفتید. پس لازم میدانم از ابتدا شروع کنم تا بدانید که معنی خبر آحاد چیست و چه اخباری را اخبار آحاد مینامند.
(مختصراً): این اخبار بر سه قسم هستند: مشهور(راویان آن در تمام مقاطع از سه نفر کمتر نباشد) ، عزیز (راویانش از دو نفر کمتر نباشند) و غریب ( فقط یک راوی داشته باشد)
حال ببینید که این تعاریف با حدیث " لانورث" مطابقت دارد یا خیر.
من برای ثابت کردن خلاف این ادعا چندین طریق از این احادیث را نقل کردم و الان به یکی از احادیث کتاب صحیح مسلم اشاره میکنم که بسیار مورد استفادۀ شیعیان قرار میگیرد.
«....فجاء يرفا ،فقال: هل لك يا أمير المؤمنين في عثمان وعبد الرحمن بن عوف والزبير وسعد فقال عمر: نعم فأذن لهم فدخلوا ثم جاء فقال: هل لك في عباس وعلي ، قال: نعم ، فأذن لهما فقال عباس: يا أمير المؤمنين اقض بيني وبين هذا الكاذب الآثم الغادر الخائن ، فقال القوم أجل يا أمير المؤمنين فاقض بينهم وأرحهم ، فقال مالك بن أوس: يخيل إلي أنهم قد كانوا قدموهم لذلك.
فقال عمر : اتئد أنشدكم بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمون أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لا نورث ما تركنا صدقة قالوا نعم ثم أقبل على العباس وعلي فقال: أنشدكما بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمان أنّ رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: لا نورث ما تركناه صدقة ، قالا: نعم...»
یعنی: «یرفا آمد و گفت: ای امیر المؤمنین آیا به عثمان و عبدالرحمن بن عوف و زبیر و سعد اجازه دخول میدهید؟ فرمود :بله پس آنها داخل شدند.بعد دوباره آمد که آیا به عباس و علی اجازه دخول میدهید؟ گفت بله. و آن دو داخل شدند و عباس فوراً گفت: ای امیر المومنین بین من و این دروغگو، گناهکار،پیمان شکن،و خائن قضاوت کن (منظورش علی بود)
حاضرین در مجلس(سعد و زبیر و....) گفتند: بسیار خوب ای امیرالمومنین بین آنها قضاوت کن و به آنها رحم کن!.....سیدنا عمر به حاضرین گفت: قسم میدهم شما را به الله که با اجازۀ او آسمانها و زمین پا برجاست. آیا اطلاع دارید که رسول الله فرمود:«ما انبیاء از خودمان ارث باقی نمیگذاریم و چیزی که از ما ماند جزء صدقات است؟»گفتند: بله.
پس رو به عباس و علی کرد و گفت: قسم میدهم شما را به الله ی که با اجازه او آسمانها و زمین پا برجاست. آیا اطلاع دارید که رسول الله فرمود:«ما انبیاءاز خودمان ارث باقی نمیگذاریم و چیزی که از ما ماند جزء صدقات است»؟ آندو گفتند: بله.»
برای اطلاع بیشتر در مورد این حدیث به دو مقالۀ زیر مراجعه کنید.
رد بر شبههی: «فرأیتماه کاذبا آثما غادرا»
آیا حضرت علی رابطه دوستانه با حضرت عمر نداشت؟
اکنون ملاحظه کردید که خود حضرت علی و حضرت عباس هم آن حدیث را شنیده بودند.
ضمناً: در کتب شیعه نیز این خبر نقل است، چنانکه در اولین پست ها به آن اشاره شد:
در الکافی اینچنین نقل است:
امام صادق فرمود که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده اند:
«فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ ».
«رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود: برترى عالم به عابد، همچون برترى ماه بر ساير ستارههاى شب بدر است، و همانا علماء، وارثان پيامبران هستند و پيامبران هرگز نه دينارى و نه درهمى از خود به ارث نمىگذارند، بلكه علم را بر جاى مىگذارند. پس هركس از آن گرفت، استفاده فراوانى برده است»
(االكافى، كلينى، ج1، ص34، كتاب فضل العلم، بَابُ ثَوَابِ الْعَالِمِ وَ الْمُتَعَلِّمِ... دار الكتب الاسلامية )
و باز از وی نقل شده که فرمود : « إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ذَاكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ ...».
«همانا علماء، وارثان پيامبران هستند و اينكه آنها، هرگز درهم و دينار را بر جاى نمىگذارند، بلكه احاديثى از احاديث خود را به ارث وامىگذارند»..
(الکافی ، بَابُ صِفَةِ الْعِلْمِ وَ فَضْلِهِ وَ فَضْلِ الْعُلَمَاءِ (ح2) ج1 ص 32 )
یک نکتۀ ضروری: اقوال علمای ما وحی منزل نیستند و مذهب ما همان است که امام مالک علیه السلام فرمودند: « حرف تمام اشخاص قابل رد و توجیه است الا سخن حضرت رسول صلی الله علیه و سلّم»
-------------------------------------------
سوماً: ما اینجا نیامدیم که در مورد شخصیت من بحث کنیم ... لطف کنید از چین به ماچین نپرید .
--------------------------------------------
چهارماً: در مورد آیۀ « و آت ذی القربی حقه » که گفتید: (بعد از این آیه) پيامبر مامور شدند از جانب خداوند ، كه فدك را به بي بي مظلومه سلام الله عليها هبه نمايند.
قبلاً در همین بحث در جواب آقای سلمان به آن پرداخته ام.
مختصرش:
«ابن کثیر در تفسیرش در این مورد میفرماید: «وهذا الحديث مشكل - لو صح إسناده -، لأن الآية مكية، و ( فدك ) إنما فتحت مع خيبر سنة سبع من الهجرة، فكيف يلتئم هذا مع هذا؟ »
یعنی: و این قول هیچ سند صحیحی ندارد و یقیناً این آیه مکی است ولی فدک در فتح خیبر در سال7 هجری به دست امده .. پس چگونه این دو تا با هم جمع میشن؟
(تفسير القرآن العظيم، ابن کثیر زیر آیۀ 26 سورۀ اسراء ج5 ص 69 _ دار طيبة للنشر والتوزيع)
و آلبانی بعد از بررسی اسناد و اثبات ضعف آن میفرماید:«فهو إذن حديث منكر، والأشبه أنه من وضع الرافضة. والله أعلم.»
(سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة،آلبانی ج 14 ص 157 ح6570 _ الرياض )
و مویّد قول ابن کثیر ... سخن طباطبایی در تفسیر المیزان است که زیر این آیه مینویسد:
«تقدم الكلام فيه في نظائره، و بالآية يظهر أن إيتاء ذي القربى و المسكين و ابن السبيل مما شرع قبل الهجرة لأنها آية مكية من سورة مكية. » (الميزان في تفسير القرآن، ج13 ص 82_قم) = «در مباحث گذشته در نظائر اين آيه شريفه مطالب مربوط به آن گذشت، و از همين آيه معلوم مىشود كه انفاق به ذى القربى و مسكينان و در راه ماندگان از احكامى است كه قبل از هجرت واجب شده است، براى اينكه اين آيه مكى است و در سوره مكى قرار دارد» (ترجمه الميزان، ج13 ص 112_قم)
پس پوچ بودن این شأن نزول بر همه آشکار است چون همه میدانیم که این سوره وآیه مکی هستند پس این خود به این معنی است که روایاتی که در این مورد نقل شده همه ساختۀ راویان و جعالان شیعی است که اقوال آنها در کتب اهل سنت نیز راه پیدا کرده.
ضمناً:زينب دختر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در سال هشت هجري (سیر اعلام النبلاء ذهبی ج2 ص 250) وفات يافت، و دختر ديگرش ام كلثوم در سال نهم هجرت در گذشت(سیر اعلام النبلاء ج2 ص 252)، پس چگونه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فدک را به فاطمه هديه ميكند. و هیچ سهمی برای زينب و ام كلثوم و همسرانش در نظر نمی گیرد؟ آیا این تبعیض نیست؟
پس اين اتهامي است كه به پيامبر ميزنند كه او ميان فرزندانش فرق ميگذاشته.
و در صحیح مسلم است که؛ بشير بن سعد نزد پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آمد و گفت: اي پيامبر خدا من به پسرم باغي را هديه كرده ام و ميخواهم تو را بر آن گواه بگيرم.
پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: آيا به همۀ فرزندانت داده اي؟ بشیر گفت: نه.
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: برو که من بر ظلم و ستم گواهي نميدهم(صحیح مسلم ح1623)
اگه باز بگید که نه پیامبر چنین کاری کرده و هیچ مشکلی نیست که به فاطمه داده و به زینب و ام کلثوم و امهات المومنین نداده .. میگم: آیا شما روتون میشه این آیه رو بخونید و باز هم این حرف رو تکرار کنید؟
خداوند میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ*كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف:2و3) = اى كسانى كه ايمان آوردهايد چرا چيزى مىگوييد كه انجام نمىدهيد*نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد.
مگه میشه پیامبر به مردم بگه: بین فرزندانتان به عدالت رفتار کنید و اگه به یکیشون چیزی دادید به اون یکی هم بدید ولی خودش عکس همون رو رفتار کنه و به یکی چیزی بده که از با ارزشترین غنایم بوده ولی به دیگر دخترانش هیچ چیزی نده!
وانگهی: خود شما از فاطمه نقل میکنید که از ابوبکر صدیق رضی الله عنه ارث پدرش را طلب کرد.. بعد استناد کردنتان به این روایات در مورد آیۀ قرآن چه بود؟؟؟ اگر پیامبر در حیات خود فدک را به فاطمه داده که دیگه نمیشه به اون گفت"ارث" و این جزء اموال شخصی سیده فاطمه محسوب میشد و اگه چنین باشه چرا نزد ابوبکر آمده و باغ را طلب مي کنند؟»
شما گفتید:« بعد از شهادت پيامبر بزرگوار اسلام»
هر دم از این باغ بری میرسد ... تازه تر از تازه تری میرسد.
تا دیروز که حضرت فاطمه فوت شده بود الان شهید شدند ... حالا پیامبر هم چطور شد که شهید شد؟
در ادمه گفتید که «چون ابوبکر فدک رو نداد فاطمه گفت باشه پس ارث بوده .. فدک رو بهم بده» که جوابتون رو به این شک قبلاً هم نوشتم:
«در ابتدا میگویید: فاطمه گفت: پدرم فدک را به من داده است... و پس از آن گفت: پدرم فدک را به عنون ارث به من بخشیده است.
خواه نا خواه یکی از این دو قول دروغ است . اگه ادعای شما راست باشه.. پس حضرت فاطمه(زبان لال مدعیانش لال) در یکی از این دو موضع دروغ گفته! ... مگه میشه اول بگه فدک به اون بزرگی به عنوان هبه به من داده شد و بعد از آن بگه نه بابام به عنوان ارث بهم داده!
اگر بگید: نه دفعۀ اول حقیقت را گفت و بعد از آن حق شرعی خود را خواست .. جواب این خواهد بود که :
اگر حق شرعی خود را میخواست ، حق او نمیتوانست کل منطقۀ فدک باشد که او چنین در خواستی دارد! به جز او امهات المؤمنین نیز آن سهم میبرند.
پس این ادعا که فاطمه در مرحلۀ اول گفت فدک را به من بخشیده است و در دفعه بعد فدک را به عنوان ارث پدری طلب کرد ادعایی ناموزون و در ترازوی منطق بی اعتبار است.»
----------------------------------------
پنجم:
چه تصادفی همین چند خط بالاتر من به همین حدیث استناد کردم علیه شما!! مراجعه کنید ... ضمناً : بخاری ناصبی!!! در کتابش بابهایی دارد به نام :
مَنَاقِبِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ الْقُرَشِيِّ الْهَاشِمِيِّ أَبِي الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ
بَاب مَنَاقِبِ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَام
بَاب مَنَاقِبِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا
چه ناصبی است که از اهل بیت تعریف میکند!!!!!!!!
و در متن حدیث مسلم ... حضرت علی و عباس هر دو حدیث لانورث را تایید میکنند.
ثم أقبل على العباس وعلي فقال: أنشدكما بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمان أنّ رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: لا نورث ما تركناه صدقة ، قالا: نعم
----------------------------------
ششم:
جناب همشهری: ما اصلاً قبول نداریم که هبه ای در کار بوده باشد که حالا بخواهیم بگوییم که پیامبر از آن برگشته یا خیر!!! گرفتید؟
ضمناً: جالب است که شما قبول میکنید که خدا به اصحاب محمد بهشت بدهد ولی بعد پشیمان شود!! (نعوذ بالله) ولی در مورد حضرت رسول این را قبول نمیکنید!!! عجب
باز هم ... همین پیامبر که متدین به دین و شرع اسلام است آیا مسؤل حرف خویش هست یا خیر؟
خود ایشان میفرمایند: میان فرزندان خود به عدالت رفتار کنید... اگر چیزی به این یکی دادی به اون یکی هم بده .... پس چطور این پیامبر صلی الله علیه و سلّم بدون هیچ امری از جانب خدا بین فرزندانش این همه فرق گذاشت و به یکی باغی از خرما داد ولی به دیگری حتی یک دانه خرما هم نداد!!!
------------------------------
هفتم:
خسته نباشید ... به این بند شما مفصلاً جواب داده شد. اضافه بر آن اینکه:
وقتی میبینیم رسول خدا بر خلاف همه بیش از 4 زن دارد و بر خلاف همه همسران او حق ندارند بعد از وی ازدواج کنند .... تمام اینها از سوی خدا به وی وحی شده که در قرآن نیز درج شده.
ولی ادعای شما چه؟؟ فقط میگویید: خدا در قرآن گفته ولی دریغ از یک آیه!!
در پایان:
به شما پیشنهاد میکنم که کمی خونسردی خود را حفظ کنید!!! (این پیشنهاد رو از شاگرد خودتون قبول کنید!!)
«قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يفْلِحُونَ(يونس:69) = بگو در حقيقت کساني که به خدا دروغ ميبندند رستگار نميشوند»
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام
جناب ابوبكر قشمي عزيز :
اول : هنوز سوال اصلي بنده را پاسخ نداديد ...
چگونه است كه عايشه ادعا مي كند بي بي مظلومه سلام الله عليها ، راستگوترين فرد بعد از پيامبر است ، ولي ابوبكر سخن دخترش عايشه را نقض كرده و حرف بي بي مظلومه سلام الله عليها را تكذيب كرده و قبول نمي كند ؟
***************************************************************
دوم : اينكه شما در حديث قطعا تسلطي نداريد لااقل براي حقير بسيار روشن شد ...
دوست گرامي : بنده از كلام سمعاني و غزالي براي شما دليل مي آورم كه روايت جعلي ابي بكر ، خبر واحد است ولي شما هنوز در پي اثبات مطالب ديگر هستيد ؟
قطعا اتباع ابي بكر همچون عمر و عايشه و عثمان و ديگر شركاي وي در غصب خلافت ، براي اثبات سخن دروغين وي ، اين حديث را به سند خودشان بيان مي كنند ... ولي جالب است كه در آن زمان ، حتي اميرالمومنين عليه السلام و ديگر صحابه كرام كه همراه پيامبر بوده اند اصلا چنين حرفي را نشنيده اند ، ولي به ناگه ابي بكر در هنگام غصب فدك و خلافت ؛ اين حديث را رونمايي مي كند !!
منابع بسياري از كلام بزرگان شما در اثبات خبر واحد بودن كلام ابي بكر در دست ما مي باشد كه فعلا همان دو منبع براي شما كافي است ... ما بقي بماند طلبتان !
******************************************************************
سوم : شخصيت شما در مورد پيامبر دقيقا همان شخصيتي است كه محمد بن عبدالوهاب به آن قائل بود يعني طارش !!! يعني پيامبر فقط مانند ضبط صوت برخي مطالب را به نام وحي بيان مي كرد و در بقيه امور هم مانند بنده و شماي گناهكار مي باشد ...
شايد براي همين است كه شخصيت وي را خيلي " آبگوشتي " تعريف كرده ايد و احاديث منقبت عايشه را دز نزد ايشان همچون آبگوشت در ميان ديگر غذاها بيان كرده ايد !!
*******************************************************************
چهارم : هيچ تناقض و تضادي در ميان نيست .... بلكه عدم آگاهي عامدانه يا جاهلانه شما بر تاريخ صحيح ، سبب شده است كه حقايق را منكر شويد ...
بعد از نزول " و آت ذي القربي حقه " پيامبر مامور شدند از جانب خداوند ، كه فدك را به بي بي مظلومه سلام الله عليها هبه نمايند ... دقت بفرماييد : هبه !! يعني بخشيدند ... اگر خواستبد لفظ هبه و لفظي را كه پيامبر بكار برده اند را بر اساس فقه اهل سنت براي شما تبيين و روشن كنم !!!
بعد از شهادت پيامبر بزرگوار اسلام ، ابي بكر و رفيقش عمر ، دست بر روي فدك گذاشتند و آن را قبضه كردند .
بي بي مظلومه سلام الله عليها ابتدا بيان فرمودند كه فدك در دست ايشان بوده و در مالكيت ايشان است ولي ابوبكر براي اثبات مالكيت چيزي كه متعلق به صاحبش ( بي بي مظلومه ) مي باشد ، شاهد خواست !!! ( اوج تفقّه خليفه را ببينيد ) !!
بي بي مظلومه سلام الله عليها ، شاهدان خود را آوردند ولي ابي بكر سر باز زد ...
در اينجا بود كه بي بي مظلومه ( سلام الله عليها ) نظر به اينكه ابي بكر اين چنين كمر همت بر غصب فدك بسته بود ، ادعا ارث نمودند !!! يعني طبيعي ترين ادعاي يك انسان !
باز ابي بكر با بيان روايت جعلي و خبر واحد ( لا نورث ) و البته تاييد تيم شركايش ( يعني عمر و عثمان و ديگران ) فدك را غصب كرد و ادله بي بي مظلومه سلام الله عليها را پشت سر نهاد !!!
البته حتي در برخي منابع شما آمده است كه ابي بكر تصميم گرفت كه فدك را برگرداند ، ولي عمر نگذاشت و قباله آن را پاره كرد ( سرخسي صراحت بر اين قضيه دارد ) ...
******************************************************************
پنجم : سخن عمر بن خطاب در روايت صحيح مسلم ، كه مي گويد عباس و اميرالمومنين عليه السلام ، ابي بكر را " دروغگو، گنهكار ، حيله گر و خائن " مي دانند ، دليل بر اين است كه اميرالمومنين عليه السلام اين روايت جعلي را قبول نداشته اند !!!
براي همين است كه بخاري ناصبي ، در راه دفاع از مواليانش ، اين روايت مسلم بن حجاج را در 4 جاي صحيحش آورده است ولي در همه آنها الفاظ مبارك مطرح شده ( كاذباً آثماً غادراً خائناً ) را يا سانسور كرده با يا ( كذا و كذا ) لا پوشاني كرده است ...
*******************************************************************
ششم : وقتي شما عصمت پيامبر را قبول نداريد و حقايق و تبعات آن را ني دانيد ، قطعا چنين سخنان نامربوطي را هم بيان خواهيد نمود ..
وقتي پيامبر ، به دستور خداوند ، چيزي را به فرزندش هبه نموده باشد شرعا نمي تواند كه آن چيز را پس بگيرد .. اين كلام مستلزم اين نيست كه پيامبر چنين كاري را انجام بدهد ...
وقتي در شرع مقدس براي فلان گناه ( مثلا شرب خمر يا دزدي ) حد آن مشخص شده است ، يعني پيامبر مكرم نيز متدين به همين شرع و دين خويش مي باشد ... ولي اين امر مستلزم آن نيست كه پيامبر مرتكب چنين گناهاني بشود !!!
مخاطب آيه ( وقضى ربك ألا تعبدوا إلا إياه وبالوالدين إحسانا إما يبلغن عندك الكبر أحدهما أو كلاهما فلا تقل لهما أف ولا تنهرهما وقل لهما قولا كريما ) ظاهرا همانا پيامبر است ولي قول خداوند عام است و از باب " اياك اعني ، واسمعي يا جاره " خداوند ديگران را مخاطب قرار داده است ... وگرنه پدر و مادر پيامبر در دوران خردسالي ايشان به رحمت ايزدي پيوستند .
*******************************************************************
هفتم : وقتي خداوند دستور مي دهد كه فدك را به فاطمه ( سلام الله عليها ) ببخش ، آيا اين ظلم است در حق ديگر دختران پيامبر ؟
آيا پيامبر ، سر خود ، چنين عملي را انجام داده و يا از روي دستور الهي ؟
حتي اگر وحي هم نبود ، نظر به عصمت پيامبر ، عمل وي حجت مي بود و قطعا درست مي بود ...
(( البته صحبت در مورد عصمت پيامبر براي كساني كه ابتدايي ترين مباني عصمت را بلد نيستند ، كار دشواري است .... شايد اگر عمري باقي بود ، در مورد عصمت پيامبر از ديدگاه علماي خودتان هم كمي صحبت كردم ))
همشهری جان
این بار سومه که بهت میگم: « برای نمونه حدیث ام المؤمنین رو براتون نقل کردم که همین روایت ثابت میکرد که اون حدیث خبر آحاد نیست... ولی شما چون پیرو هوا و هوسید چشاتون رو بستید و گفتید: عالم خودتون میگه .... و من هم برای بار هزارم میگم.. اگه عالم ما گفته اشتباه کرده ... و اشتباه او واضح و مشخصه و نفهم اونه که به اشتباهات دیگران استناد بکنه!
از ابوهریره با این لفظ اومده: أبي هريرة أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال : لا تقسم ورثتي دينارا ما تركت بعد نفقة نسائي ومؤونة عاملي فهو صدقة
(الموطا ج3 ص 103 ح 725 امام مالک علیه السّلام باب: النبي صلى الله عليه و سلم هل يورث؟)
باز هم .. عن الأعرج عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم "إنا معاشر الأنبياء لا نورث ما تركنا فهو صدقة بعد نفقة نسائي ومؤنة عاملي" (التمهيد لما في الموطأ ج8 ص105 )
عن مالك بن أوس بن الحدثان قال :
( دخلت على عمر فدخل عليه عبد الرحمن بن عوف وطلحة وسعد وجاء علي والعباس يختصمان فقال لهم عمر : أنشدكم بالذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمون أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال :
( لا نورث ما تركناه صدقة ) ؟ فقالوا : اللهم نعم
آیا متن فوق کافی نیست که یه شخص منطقی و آگاه ... قانع بشه که حدیث "لانورث" خبر واحد نیست؟؟؟
عجبا!!!!!
خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی!!!
خودت میگی دستور الهی بوده خودت فتوا میدی خودت محکوم میکنی ....!!
عزیز من .. کی گفته خدا فدک رو به فاطمه داده؟؟؟؟ این قول رو از کجا آوردید؟ دیدید تناقض پشت تناقض داره دامان شما رو میگیره یه چیز جدید اختراع کردید؟
آیا پیامبر وقتی خطاب به ام المؤمنین عائشه میگفت: امروز غذا چی داریم؟ این هم وحی الهی بود؟
*اگر حضرت فاطمه در حیات رسول خدا صلی الله علیه وسلّم چنین ثروت عظیمی داشتند دیگه چه لزومی داشت که به خاطر کنیز به نزد پدرشون برن؟؟ چرا باید گشنگی رو تحمل کنن؟ چرا حضرت علی باید بره به خاطر چند مشت خرما برای یهودیان کار کنه؟؟؟ و چرا حضرت علی برای حضرت فاطمه کنیز نگرفت ؟؟ و هزار چرای دیگه
من تک تک این نوشته های شما رو در پست قبلی جواب دادم... گفتم:
در ابتدا میگویید: فاطمه گفت: پدرم فدک را به من داده است... و پس از آن گفت: پدرم فدک را به عنون ارث به من بخشیده است.
خواه نا خواه یکی از این دو قول دروغ است . اگه ادعای شما راست باشه.. پس حضرت فاطمه(زبان لال مدعیانش لال) در یکی از این دو موضع دروغ گفته! ... مگه میشه اول بگه فدک به اون بزرگی به عنوان هبه به من داده شد و بعد از آن بگه نه بابام به عنوان ارث بهم داده!
اگر بگید: نه دفعۀ اول حقیقت را گفت و بعد از آن حق شرعی خود را خواست .. جواب این خواهد بود که :
اگر حق شرعی خود را میخواست ، حق او نمیتوانست کل منطقۀ فدک باشد که او چنین در خواستی دارد! به جز او امهات المؤمنین نیز آن سهم میبرند.
پس این ادعا که فاطمه در مرحلۀ اول گفت فدک را به من بخشیده است و در دفعه بعد فدک را به عنوان ارث پدری طلب کرد ادعایی ناموزون و در ترازوی منطق بی اعتبار است.
..................
در یه پست دچار یه سرگردانی عجیبی شدید ...
یه جا گفتید: « پیامبر بواسطه مقام عصمتی که دارد ، هر عملی که انجام دهد حجت است»
و حدود سه خط پایینتر نوشتید: «ابتدا بی بی مظلومه سلام الله علیها بیان نمودند که فدک هبه می باشد و حی خود پیامبر نیز نمی توانند آن را پس بگیرند»
حالا ما موندیم .... آیا پیامبر همۀ اعمالش حجته ... یا خیر ... یعنی اگه دوباره فدک رو از فاطمه میگرفت آیا کارش اشتباه بود؟؟؟ یا خیر.
شما (به گونه ای) میگید ... هر چند کار حضرت رسول صلی الله علیه وسلّم مخالف باقول خودشونه که فرمودند: بین فرزندانتون تبعیض قائل نشید .. هر چی به این یکی دادی به اون یکی هم بده ... ولی خود پیامبر مستثنی است!!!
خداوند میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ*كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف:2و3) = اى كسانى كه ايمان آوردهايد چرا چيزى مىگوييد كه انجام نمىدهيد*نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد.
مگه میشه پیامبر به مردم بگه: بین فرزندانتان به عدالت رفتار کنید و اگه به یکیشون چیزی دادید به اون یکی هم بدید ولی خودش عکس همون رو رفتار کنه و به یکی چیزی بده که از با ارزشترین غنایم بوده ولی به دیگر دخترانش هیچ چیزی نده!
ادعای ما کاملاً موزون و منطقی و موافق با کلام خود رسول خداست که فرمودند: به عدالت رفتار کنید.. ... و ما میگیم غیر ممکنه که رسول خدا خلاف حرف خودش عمل کنه مگر اینکه دستور صریح خدا در اون مورد نازل بشه که در قرآن هم درج شده باشه یا بهش اشاره شده باشه ... ولی کو؟؟؟؟ اگه اینجوریه که هر کسی میتونه ادعا کنه که عقیدش همون چیزیه که خدا به رسولش وحی کرده ... ولی دلیل کو؟؟؟ دلیل از قرآن
دست بردارید از تهمت بزدن به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام
جناب ابوبكر قشمي عزیز :
در مورد حاکم حسکانی و اختلاف علمایتان تا حدی بحث شد ... تصمیم گیری بر عهده خواننده منصف !
در مورد روایت جعلی " لا نورث "
اینکه ایادی عمر بن خطاب و بنی امیه برای سرپوش نهادن بر خبر جعلی ابی بکر ، همه تلاش خود را می کنند ، قطعا صحیح است .
نه تنها سمعانی ، بلکه بسیاری دیگر از علمایتان نیز گفته اند که این روایت خبر واحد است ....
وكلام من ينكر خبر الواحد ولا يجعله حجة في غاية الضعف ولذلك ترك توريث فاطمة رضي الله عنها بقول أبي بكر نحن معاشر الأنبياء لا نورث
( المستصفی – غزالی ص 249 )
البته منابع این سخن علمای شما بسیار است ....
**********************************
در مورد هبه بودن فدک :
توهین را کسانی به بی بی مظلومه سلام الله علیها می کنند که پیروان غاصبان اند .
فدک به دستور خداوند متعال از جانب پیامبر به بی بی مظلومه سلام الله علیها داده شد ....
این امر ، دستوری الهی بود و نه عملی از جانب پیامبر !!
گذشته از اینکه پیامبر بواسطه مقام عصمتی که دارد ، هر عملی که انجام دهد حجت است و لذا اگر خود ایشان نیز ابن امر را انجام داده بودند ، باز هم عمل ایشان حجت بود ...
هبه فدک به بی بی مظلومه سلام الله علیها ، اصلا ربطی به ظلم نمودن به دیگر دختران پیامبر نداشته است زیرا هبه فدک ، دستوری الهی بوده است و قطعا خداوند ظالم نیست .
****
نکته دیگر این است که ابتدا بی بی مظلومه سلام الله علیها بیان نمودند که فدک هبه می باشد و حی خود پیامبر نیز نمی توانند آن را پس بگیرند .... ولی وقتی ابی بکر قبول نکرد ، بی بی مظلومه سلام الله علیها ادعای ارث کردند ...
پس عملکرد بی بی مظلومه سلام الله علیها غلط نبوده است ، بلکه غصب ابی بکر و اتباع وی غلط بوده است .
**************************************************************************
در مورد روایت مورد نظر شما :
ما قبلا لفظ دیگری از روایت را که مشتمل بر " المراه " بود را به شما نشان دادیم ولی گویا به مذاق شما سازگار نیامد !!!
نکته دیگر این است که اگر کمی اهل دقت باشید ، این روایت در بابی آمده است که مربوط است به ارث همسر از شوهرش و نه دختر از پدرش !!!
سخن مرحوم مجلسی در شرح این روایت و مشابه آن را نیز بیان کردیم که روایت در مورد ارث همسر از شوهر است و نه ارث دختر از پدرش !!!!
مختصر جواب شما همین چند سطر است و بس
در مورد حسکانی و اختلاف علما و راویان بخاری و مسلم و... مفصل صحبت شد.
در مورد حدیث لانورث.... واقعاً که شما پیرو هوا و هوس هستید نه حق و حقیقت!!
من میگویم: ابن تیمیه و دهلوی گفتند: این حدیث را عده ای از اصحاب نقل کردند به نامهای فلان و فلان و.... بعد شما قول یک شخص را نقل میکنی که میگوید این خبر ازاخبار آحاد است؟؟!! چرا در صورتی که میدونید این خبر از آحاد نیست به قول این شخص استناد میکنید؟؟ مگر این همه حدیث در کتب از اصحاب در این مورد نمیبینید؟
من برای نمونه حدیث ام المؤمنین رو براتون نقل کردم که همین روایت ثابت میکرد که اون حدیث خبر آحاد نیست... ولی شما چون پیرو هوا و هوسید چشاتون رو بستید و گفتید: عالم خودتون میگه .... و من هم برای بار هزارم میگم.. اگه عالم ما گفته اشتباه کرده ... و اشتباه او واضح و مشخصه و نفهم اونه که بر اشتباهات دیگران استناد بکنه!
از ابوهریره با این لفظ اومده: أبي هريرة أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال : لا تقسم ورثتي دينارا ما تركت بعد نفقة نسائي ومؤونة عاملي فهو صدقة
(الموطا ج3 ص 103 ح 725 امام مالک علیه السّلام باب: النبي صلى الله عليه و سلم هل يورث؟)
باز هم .. عن الأعرج عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم "إنا معاشر الأنبياء لا نورث ما تركنا فهو صدقة بعد نفقة نسائي ومؤنة عاملي" (التمهيد لما في الموطأ ج8 ص105 )
عن مالك بن أوس بن الحدثان قال :
( دخلت على عمر فدخل عليه عبد الرحمن بن عوف وطلحة وسعد وجاء علي والعباس يختصمان فقال لهم عمر : أنشدكم بالذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمون أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال :
( لا نورث ما تركناه صدقة ) ؟ فقالوا : اللهم نعم
(مختصر الشمائل ترمذی ح 341)
اما در مورد اینکه فرمودید: ابتدا حضرت فاطمه گفت: پدرم فدک را به عنوان هبه به من بخشیده است و وقتی دید ابوبکر آن را نمی پذیرد سپس بی بی مظلومه سلام الله علیها ادعای ارث کردند.
اینجا یک توهین بزرگ در کلام شیعه نسبت به سیده فاطمه نهفته است.
در ابتدا میگویید: فاطمه گفت: پدرم فدک را به من داده است... و پس از آن گفت: پدرم فدک را به عنون ارث به من بخشیده است.
خواه نا خواه یکی از این دو قول دروغ است . اگه ادعای شما راست باشه.. پس حضرت فاطمه(زبان لال مدعیانش لال) در یکی از این دو موضع دروغ گفته! ... مگه میشه اول بگه فدک به اون بزرگی به عنوان هبه به من داده شد و بعد از آن بگه نه بابام به عنوان ارث بهم داده!
اگر بگید: نه دفعۀ اول حقیقت را گفت و بعد از آن حق شرعی خود را خواست .. جواب این خواهد بود که :
اگر حق شرعی خود را میخواست ، حق او نمیتوانست کل منطقۀ فدک باشد که او چنین در خواستی دارد! به جز او امهات المؤمنین نیز آن سهم میبرند.
پس این ادعا که فاطمه در مرحلۀ اول گفت فدک را به من بخشیده است و در دفعه بعد فدک را به عنوان ارث پدری طلب کرد ادعایی ناموزون و در ترازوی منطق بی اعتبار است.
2- اگه فدک ملک فاطمه بوده که رسول الله در حیات خودشون اون رو بهشون بخشیده چند سؤال پیش میاد.
اولاً: آیا این ظلم نیست که پیامبر مالی را به فاطمه بدهد ولی به دیگر فرزندانش از آن مال.. به اندازۀ دانۀ خردلی هم ندهد؟
صحیح مسلم است: بشير بن سعد نزد پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آمد و گفت: اي پيامبر خدا من به پسرم باغي را هديه كرده ام و ميخواهم تو را بر آن گواه بگيرم.
پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: آيا به همۀ فرزندانت داده اي؟ بشیر گفت: نه.
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: برو که من بر ظلم و ستم گواهي نميدهم(صحیح مسلم ح1623)
خداوند میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ*كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف:2و3) = اى كسانى كه ايمان آوردهايد چرا چيزى مىگوييد كه انجام نمىدهيد*نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد.
مگر میشود پیامبر تبعیض را ظلم و ستم بداند ولی خودشان این ستم را در حق فرزندان خود روا بدارد؟؟ !! (آیۀ فوق)
ضمناً:زينب دختر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در سال هشت هجري (سیر اعلام النبلاء ذهبی ج2 ص 250) وفات يافت، و دختر ديگرش ام كلثوم در سال نهم هجرت در گذشت(سیر اعلام النبلاء ج2 ص 252)، پس چگونه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فدک را به فاطمه هديه ميكند. و هیچ سهمی برای زينب و ام كلثوم و همسرانش در نظر نمی گیرد؟ آیا این تبعیض و ظلم نیست؟
دوماً: اگر فدک ملک شخصی سیده فاطمه بوده ... فاطمه به چه علّت برای طلب ملکشخصی خود به نزد خلیفه می آید؟؟ مگر استفاده از ملک شخصی هم اجازه میخواهد؟!!
در مورد این روایت: «النساء لا يرثن من الأرض و لا من العقار شيئا» = «زنها، چيزى از زمين(العقار= ملك، مزرعه، خانه و اثاث منزل.. "المنجد") و مزرعه و خانه و اثاث منزل، ارث نمىبرند»..
(من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، كتاب الفرائض و الميراث، ج4، ص347.)
خودتان هم میدانید که تا به حال کسی به همسران خود نگفته النساء!!!! بلکه این کلمه عموماً بر جنس مونث اطلاق میشود.
و اینکه شما این را قبول ندارید به این دلیل است که اگر قبول کنید دیگر وای فدکایی در کار نخواهد بود!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
جناب ابوبکر قشمی عزیز :
در مورد سوال اصلی :
اول :
اینکه اصرار بر تکرار اشتباه واضح خود مورد ( اولا ، دوما ، سوما ) دارید نشان از میزان منطق شما در قبول مطالب صحیح است !!!
از نشان دادن میزان منطق خود ، سپاسگزارم !
دوم :
روایت ( معاشر الانبیاء لانورث ) به شهادت علمای خود شما خبر واحد است ..
بله ! فردی ناصبی همانند ابن تیمیه و فردی همتای او ( یعنی دهلوی ) برای دفاع از مقام مولایشان ، دروغهایی را پشت سر هم می نویسند تا تنقیض مقام ابی بکر و اشتباه وی نشود !!!
فعلا 1 منبع را معرفی می کنم ، مابقی بماند طبلتان !!!
ان شاء الله بعد از بحث در مورد سوال اصلی این تاپیک ، در مورد این روایت جعلی و خبر واحد بحث خواهیم کرد .
سمعانی در کتاب " قواطع الادله فی الاصول " ج 1 ص337 - 338 چنین می گوید :
" ويدل على ما ذكرناه إجماع الصحابة رضى الله عنهم فإنه من المشهور عنهم أنهم قبلوا أخبار الآحاد فى الشرعيات واستعملوها وذلك مثل قبول أبى بكر الصديق رضى الله عنه خبر المغيرة بن شعبة ومحمد بن مسلمة فى توريث الجدة السدس
وقبول الصحابة عن أبى بكر رضى الله عنه خبره عن النبي إنا معاشر الأنبياء لا نورث ما تركناه صدقة ولقبول عمر رضى الله عنه خبر عبد الرحمن بن عوف رضى الله عنه فى أخذ الجزية من المجوس وخبر الضحاك بن سفيان فى توريث المرأة من دية زوجها وخبر حمل بن مالك بن النابغة فى دية الجنين وكقبوله خبر أبى موسى وأبى سعيد فى الاستئذان "
گذشته از اینکه دهلوی نیز مطالب کتاب " الصواقع " تالیف کابلی را کپی کاری کرده و به نام " تحفه الاثنی عشریه " دست خلق الله داد و بیسوادی و تناقض و بی خبری وی در این کتاب کاملا مشهود است !!!!
و البته این روایت جعلی اصلا جایگاهی در شیعه ندارد و روایتی را که شما به زعم خود برداشت سوء از آن می فرمایید ، اصلا ارتباطی به عمل غاصبانه ابی بکر ندارد !!!
سوم :
بی بی مظلومه سلام الله علیها ، ابتدا با تمسک به اینکه فدک هبه بوده است و سپس به مدعای ارث فدک ( وقتی ابی بکر حق ایشان را غصب کرد ) از ابی بکر خواستند که حق ایشان را بدهد !!!
ابی بکر نیز با قبول نکردن کلام بی بی مظلومه سلام الله علیها ، عملا کلام ایشان را تکذیب کردند !!!! دیدید چه راحت !!!
قبلا گفتم که تکذیب دیگران اصلا شاخ و دم ندارد !!!
چهارم :
ابی بکر با قبول نکردن کلام بی بی مطلومه سلام الله علیها ، عملا حرف عایشه را رد کرد زیرا عایشه مدعی بود که بی بی مظلومه سلم الله علیها راستگوترین افراد بعد از پیامبر هستند ولی ابی بکر با قبول نکردن کلام بی بی مظلومه سلام الله علیها ، مهر بطلان بر کلام عایشه زد !!!
حال یا عایشه دروغ می گوید یا ابی بکر غلط عمل کرده است !!
پنجم :
از اینکه میزان دشمنی و نصب خود را در مورد بی بی مظلومه سلام الله علیها ( یعنی کسی که مشمول آیه تطهیر است ) را نشان دادید و عمل غلط و غاصبانه ابی بکر را بر ایشان حق دانستید ، ممنونم !!!
خوانندگان باید میزان دشمنی فعالان این سایت را با اهل بیت علیهم السلام بشناسند !!!
البته ابی بکر نیز مشمول آیه ( یا ایها الذین امنوا لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی " می باشد !!!!
ششم :
شاید بد نباشد که شما روایات دیگر را هم ببینید :
" أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِنْ تَرِكَةِ زَوْجِهَا مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ أَوْ أَرْض "
ولی آن مطلبی که وهابیت از پذیرش آن فراری است آن است که فرق بین " نساء و المراه " و " بنت " را نمی دانند !!
فرق ارث زن از همسرش با ارث دختر از پدرش را نمی دانند !!!
روایات مذکور در کافی و تهذیب و غیره در مورد ارث زن از شوهرش می باشد و نه ارث دختر از پدرش !!
خلط کلمه " نساء " با واژه عمومی زن در این روایات کار اهل علم نیست !!!
بد نیست که مدارک خودتان را هم کمی مطالعه نمایید :
بخاری در صحيح البخاري ، كتاب الفرائض ، بابی دارد به نام ( ميراث المرأة والزوج مع الولد وغيره ) ج 8 ، ص 556 ، طبع دار القلم .
و در همین کتاب خود باب جداگانه ای دارد به نام ( ميراث البنات ) ج 8 ، ص 554 ، طبع دار القلم .
پس فرق است میان " المراه یعنی همسر " و " بنت یعنی دختر " !!! برای همین است که بخاری بابی جداگانه وضع کرده است .
مرحوم مجلسی نیز در " مرآه العقول " نیز این روایات را در مورد همسر و زوجه شرح کرده است ..
"و قال في المسالك: اتفق علماؤنا إلا ابن الجنيد على حرمان " الزوجة " في الجملة من شي ء من أعيان التركة " مرآه العقول ج 23 ص 187
تمامی این مطالب به کنار ، فدک بعنوان هبه بوده است و در زمان حیات پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم ) به ایشان بخشیده شد !!
وقتی بی بی مظلومه سلام الله علیها این حقیقت را بیان کردند ، ابی بکر با کمال جسارت کلام ایشان را رد کرد ( و عملا سخن عایشه - دخترش - را نیز تکذیب کرد ) و سپس بی بی مظلومه سلام الله علیها ادعای ارث کردند که باز هم ابی بکر ، ایشان را از ابتدایی ترین حق خود محروم کردند !!!!
*********************************************************************************
با تمام این صحبتها ، هنوز سوال ما را کسی جواب نداده است که :
روايات صحيحي كه عرض كردم از عائشه كه مي گويد: ما رأيت احداً قد اصدق من فاطمه ؛ راستگوتر از فاطمه نبوده . فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت نبي مكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مطالباتي از خليفه اول داشتند ؛ ولي خليفه اول پاسخ منفي دادند ، آيا اين خود نشانگر تكذيب سخن پيامبر اكرم نيست ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
جناب ابوبکر قشمی عزیز :
اول :
در مورد روایات ( فاطمه احب الی منک ) و دیگر مطالب وابسته آن ، ما تصحیح این روایت و روایات مشابه و اینکه این روایت تواتر معنایی دارد را توسط کتانی بیان کردیم ...
این ضد و نقیض را شما باید جواب بدهید و نه ما !!! و عملا بر اساس قواعد مناظره ، همین که مطلبی را ما بیان کردیم که از علمای شما آن را را بر حسب کلام ما تایید کرده است ، کفایت می کند !!
گذشته از اینکه نمی دانم چطور شده است که روایتی را که ذهبی تصحیح کرده است را به کناری وا می نهید و روایات دیگر را می پذیرید !!
دوم :
راوی را که ذهبی در یک جا جرح می کند و در جای دیگر توثیق می کند را شما باید جوابگوی این عملکرد باشید و نه ما !!!
راوی را که ذهبی ، بخاطر این روای ، روایش را رد کرده و همین راوی را در جای دیگر توثیق کرده است ، تناقضی است که باید شما جواب دهید و نه ما !!!!
و اینکه شما کتابی را در اختیار ندارید دلیل بر رد کلام ذهبی نمی شود !!!
البته آلبانی نیز از همین نوع تضعیفات دارد که راوی را در جایی جرح می کند و در جای دیگر روایتش را تصحیح می کند !!!
سوم :
كان أحب النساء إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فاطمة و من الرجال علي
این روایت را ابن حجر تصحیح کرده است ، مشکل شما با وی چیست ؟ آیا او هم شیعه بوده است ؟؟؟!!!
چهارم :
نمی دانم چگونه است که راوی را که بخاری به آن استشهاد کرده است را رد می کنید !!!!
یکی ادله توثیق رجال در اهل سنت این است که شیخین از آنها روایت کرده باشند !!!! اگر قرار است که راویان صحیح بخاری را نیز جرح نمایید ، پس بسم الله !!!
بیایید تمامی صحیح بخاری را بررسی رجالی کنیم تا ببنیم چند حدیث واقعا صحیح می ماند !!!
پنجم :
( الکافی کاف لشیعتنا ) این امری است که میان علما اختلاف است ...
برخی این جمله را صحیح می دانند و برخی دیگر ضعیف !!!
صحت روایات کافی را می توان با مقایسه متن آن با دیگر روایات به دست آورد !!
گذشته از اینکه رجالیون متاخر ، فائل به بررسی اسناد روایات کافی هستند همچنان که مرحوم خویی در مقدمه رجال خود توضیح داده است !!!
ششم :
در مورد روایت علل الشرایع :
روایات مرسله همراه با مشتی راوی جاهل که به لحاظ متن با روایات دیگر در تعارض است را نمی توان قبول کرد !!!
حال اصرار شما برای چیست !! ( گذشته از فرافکنی شما برای تغافل از عدم صحت روایت مذکور ) !!!
گذشته از اینکه روایت بخاری و امثال آن ، در مورد راوی ان ( مسور بن مخرمه ) کلی بحث است !!! ( بماند به جایش ) !!!
و همین عملکرد امیرالمومنین ( ازدواج با دختر کفار ) در مورد عثمان نیر صادق است که اهل سنت از توجیه آن فرار می کنند !!!
هفتم :
در مرود جاء بالصدق :
بیان کردیم که ابن حجر روایت منسوب به امیرالمومنین ( علیه السلام ) را تضعیف کرده و سندش را " لیّن " می داند !
معنای اجماع را گویا شما با واژه " جماعه " خلط کرده اید !!
به شما گفتم که اگر واژه " جماعه " معنای اجماع می دهد ، ابوحیان اندلسی نیز می گوید که جماعه ( یعنی اجماع مزعوم ذهن شما ) نیز این روایت را در مورد امیرالمومنین علیه السلام می داند !!!
هشتم :
در مورد حاکم حسکانی حق همان است که ذهبی وی را با آنچنا الفاظی ستوده و توثیق کرده است که جای فرار ندارد !!!
نهم :
در مورد روایت " قد حلى أبو بكر الصديق رضي الله عنه سيفه "
رفیق عزیز :
این روایت از مصادر اهل سنت بیان شده است و اصلا برای شیعه ارزش ندارد !!!
صفوه الصفه کتاب اهل سنت و متعلق به سبط ابن جوزی حنفی است و توثیقات وی در کتب رجالی اهل سنت موجود است ... گذشته از نقل قول های فراوان ذهبی از تاریخ " مرآه الزمان " وی در تاریخ اسلامش !!!!
مرحوم اربلی نیز این روایت را از کتاب سبط ابن جوزی نقل کرده است که بهتر است بجای کپی ، متن کتاب را دقیقا بخوانید :
" كشف الغمة - ابن أبي الفتح الإربلي - ج 2 - ص 359 - 360
وقال الشيخ أبو الفرج عبد الرحمان بن علي بن محمد بن الجوزي رحمه الله في كتاب صفوة الصفوة أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليه السلام أمه أم عبد الله بنت الحسن بن علي بن أبي طالب واسم ولده جعفر وعبد الله وأمهما أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق رضي الله عنه وإبراهيم وعلى وزينب وأم سلمة
وعن سفيان الثوري قال سمعت منصورا يقول سمعت محمد بن علي يقول الغناء والعز يجولان في قلب المؤمن فإذا وصلا إلى مكان فيه التوكل أوطناه وقال ما دخل قلب امرئ شئ من الكبر إلا نقص من عقله مثل ما دخله من ذلك قل أو كثر
وعن خالد بن أبي الهيثم عن محمد بن علي بن الحسين عليهم السلام قال ما اغرورقت عين بمائها ألا حرم الله وجه صاحبها على النار فان سالت على الخدين لم يرهق وجهه قتر ولا ذلة وما من شئ إلا له جزاء إلا الدمعة فان الله يكفر بها بحور الخطايا ولو أن باكيا بكى في أمة لحرم الله تلك الأمة على النار
وعنه عليه السلام أنه قال لابنه يا بنى إياك والكسل والضجر فإنهما مفتاح كل شر انك ان كسلت لم تؤد حقا وان ضجرت لم تصبر على حق
وعن عروة بن عبد الله قال سألت أبا جعفر محمد بن علي عليهما السلام عن حلية السيوف فقال لا بأس به قد حلى أبو بكر الصديق رضي الله عنه سيفه قلت فتقول الصديق قال فوثب وثبة واستقبل القبلة وقال نعم الصديق نعم الصديق نعم الصديق فمن لم يقل له الصديق فلا صدق الله له قولا في الدنيا ولا في الآخرة "
گذشته از اینکه اگر از کتاب سبط ابن جوزی نقل نکرده بودند ، باز هم روایت بدون سند اصلا ارزش ندارد !!!
در جواب شبهه ای که در سایت ولیعصر در مورد لقب صدیق و فاروق مطرح شده... مراجعه کنید به:
آیا لقب صدیق و فاروق از القاب حضرت علی رضى الله عنه می باشد؟
اما اصل بحث:
در مورد اولاً ؛ دوماً؛ سوماً ... ممنون از تذکرتون ولی همینطوری راحت ترم!
در مورد اینکه گفتید حدیث "لانورث ما ترکناه" خبر واحد است!!!!!
ابن تیمیه در "منهاج السنة" در مورد این ادعا میفرماید: «کذب محض است، زيرا حديث «از ما پيغمبران کسي ارث نمي برد، آنچه از خود بجا مي گذاريم صدقه است» را ابوبکر، عمر، عثمان، علي، طلحه، زبير، سعد، عبدالرحمن بن عوف، عباس بن عبدالمطلب، همسران پيغمبر صلی الله علیه وسلم، و ابوهريره روايت کرده اند و روايت اين افراد در صحاح و مسانيد ثبت بوده و در نزد علماي حديث مشهور و شناخته شده است. بنابراين ادعاي انفراد ابوبکر در روايت اين حديث، يا از فرط جهالت است و يا از تعمد در دروغ و افتراء.»
علامه دهلوی در "تحفه اثنا عشری" در جواب چنین ایرادی میگوید: اين خبر در كتب اهل سنت به روايه حذيفه بن اليمان و زبير بن العوام و ابوالدرداء و ابوهريره و عباس و علي و عثمان و عبدالرحمن بن عوف و سعد ابن ابي وقاص... آمده است.
پس حداقل این حدیث از 12 نفر از صحابه روایت شده ، بعد از آن میبینیم که ائمه اهل تشیع نیز آن را نقل میکنند و این خبر در کتاب الکافی و دیگر کتب شیعه ثبت است که قبلاً ذکر شد.
اما حدیثی که از ام المؤمنین عائشه در این مورد نقل شده در مسند امام احمد حدیث شماره 25059 ثبت است و شعيب الأرنؤوط در مورد سندش مینویسد: إسناده صحيح على شرط مسلم
ضمناً: هیچ کس سیده فاطمه را تکذیب نکرده است و این شما هستید که چنین فکر میکنید و ابوبکر صدیق رضی الله عنه به فاطمه رضی الله عنها چیزی را گفتند که حق بود و نه ابوبکر فاطمه را تکذیب کرد و نه فاطمه ابوبکر را... بلکه این شمایید که الم شنگه به راه انداخته اید!
* حرف حضرت فاطمه چه بود که ابوبکر آن را تکذیب کرد؟؟؟ فاطمه چه فرمود؟ گفت پدرم تمام فدک را به من داده ولی یه دونه خرما از اون رو واسه خواهرام و همسراش نداده؟؟؟ اینو گفت فاطمه؟
عجبااااا !!! تنها حرفی که این میان رد و بدل شد این بود که، فاطمه خواهان تقسیم شدن ارث بود و ابوبکر گفت انبیاء ارث به جا نمیگزارند و این در کتب اهل تشیع نیز ثبت و ضبط است!
ضمناً: مولای ما اشتباهی نکرده اند و در نهایت اگر کسی اشتباه کرده باشد این سیده فاطمه هستند نه سیدنا ابوبکر ... که درود خدا بر هر دوی آنها باد.
اما برتری صدیق، طبق آیۀ قرآن
وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا (النساء:69) = و هر کس اطاعت الله و رسولش را بنمايد پس آنها با کساني خواهند بود که الله به آنها نعمت داده است؛ يعني، انبياء و صدقين و شهيدان وصالحين و آنها چه خوب دوستاني هستند.
و صدیق تنها به معنی راستگو نیست بلکه صدیق مقامی است که بعد از پیامبران بالاترین مقام است و این است مقام حضرت صدیق اکبر!
و در مورد روایاتی که در کتب شیعه آمده نیز توضیح دهید، شدیداً مشتاقم و ضمناً در احادیثی که میگوید: زن از زمین و ملک و... ارث نمیبرد با کلمۀ "نساء" ذکر شده که در عرف عرب به جنس مونث اطلاق میشود و اگر منظور همسر بود حداقل با کلمۀ"زوجه" یا"امراة" نقل میشد! پس اینکه میگویید منظور از اینکه گفته شده زن از ملک ارث نمیبرد، منظور از زن همسر است؛ عذر بدتر از گناه است!
«النساء لا يرثن من الأرض و لا من العقار شيئا» = «زنها، چيزى از زمين(العقار= ملك، مزرعه، خانه و اثاث منزل.. "المنجد") و مزرعه و خانه و اثاث منزل، ارث نمىبرند»..
(من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، كتاب الفرائض و الميراث، ج4، ص347.)
و خدا را شکر ، شبهۀ زنگ زدۀ شما قرنهاست که به آن جواب داده شده.
اما روایت: یا ابابکر انت الصدیق.
گفتید راوی آن" ابو داود مجهول است! .... و به کتاب معجم رجال خوئی ارجاع داده اید ولی من چنین رای و نظری در تذکرۀ او ندیدم!!! معجم رجال الحدیث خوئی ج1 ص158
و خود خوئی در ج 13 صص 285-286 این روایت را به صورت کامل در تذکرۀ عمار بن یاسر ح3 نقل کرده است!
و قاعدۀ تفکیک حجیتتان را به عنوان شوخی میپذیریم واز آن میگذرم!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
جناب ابوبکر قشمی عزیز :
بعد از طرح کلی مطالب بی ربط به اصل سوال ، حال برسیم به کلام شما در جواب سوال ما
اول
دقت بفرمایید که ( اولا ، دوما ، سوما ) غلط است . یا بگویید ( اولا ، ثانیا ، ثالثا ) یا ( اول - دوم - سوم ) !
دوم
فرمودید : حدیث:"لا نورث ما ترکناه" از خود عائشه هم نقل شده، پس خواهش میکنم از خواب بیدار شید.
آن کسی که باید از خواب بیدار شود ، شما هستید دوست عزیز !
روایت ابی بکر خبر واحد است که تنها خود ابی بکر آن را روایت کرده است و این امر را بزرگان شما به آن اعتراف کرده اند !
در ضمن این کلام عایشه نیز تناقض دیگری از وی است ... کسی که فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) را راستگوترین افراد می داند ، چگونه از وی در مقابل کلام ابی بکر دفاع نمی کند ؟؟
گذشته از اینکه این اهل سنت هستند که باید این تناقض را روشن کنند که چگونه عایشه چنین می گوید و چنان عمل می کند !!!
سوم
فرمودید : مگر ابوبکر صدیق حضرت فاطمه رو دروغگو خواند که شما میگویید: ابوبکر حرف دخترش را که فرمود: از فاطمه راستگوتر ندیدیم!! عجب!!
شما خوب هستید ؟؟
ابوبکر کلام بی بی مظلومه ( سلام الله علیها ) را قبول نکرد یعنی کلام وی را راست نمی دانست و ایشان را این سخن دروغگو می دانست !!
آیا کاذب دانستن دیگران شاخ و دم دارد ؟؟
توجیه عمل اشتباه مولایتان را نفرمایید !!!
چهارم
فرمودید :ام المؤمنین عائشه، فاطمه را راستگوترین میداند و پیامبر خدا ابوبکر صدیق را راستگوترین! کدام یک والاتر است؟ سخن رسول صلی الله علیه وسلم یا سخن عائشه؟ ضمناً: این دو سخن تضادی با یکدیگر ندارند.
کمی دقت بفرمایید !!
پیامبر فرمودند : صدیق !! عایشه گفته است : اصدق !!
" اصدق " افعل تقضیل است و به معنای راستگوترین در میان دیگران است !!
پس بی بی مظلومه ( سلام الله علیها ) راستگوترین است حتی از ابوبکر صدیق (راستگو) !!
حال چرا ابی بکر سخن دخترش را نقض کرد و کلام بی بی مظلومه ( سلام الله علیها ) را رد کرد ؟؟!!!
**
البته اگر بخواهیم حرف شما را قبول کنیم عملا می شود تناقض حرف عایشه با سخن پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) !!
چه بسا ( و قطعا ) همان سخن عایشه در مورد روایت جعلی ( لا نورث ) که شما اشاره کردید نیز یکی از همین مخالفتهای عایشه با سخن نبوی باشد !!!
********************************************************
پنجم
فرمودید :ما حرف ائمۀ رو باور کنیم که میگویند: انبیا مال و ثروت به جا نمیزارن بلکه علما وارث انبیا هستند و..... یا اینکه میگویند: زن از زمین و ملک و خانه و باغ و مزرعه هیچ ارثی نمیبرد.. ما قول ائمه را قبول کنیم یا قول شما را؟؟ چرا فرار میکنید از این حقیقتی که نزد شیعه مسلّم است و آیات عظام شیعه و احادیث ائمه متفقند که زن از خانه و باغ و... ارث نمیبرد!!
فعلا بحث این روایت را به بعد موکول می کنم تا شما به سوال اصلی ما پاسخ دهید !!
برای این روایت نیز ادله ما بسیار است ... فقط تذکر می دهم که کمی دفت نمایید که در این روایات که می فرمایید بحث از زن ( همسر ) است و نه فرزند دختر !!
راقب الله !!!
******************************************************
و هنوز سوال ما بی پاسخ مانده است که :
روايات صحيحي كه عرض كردم از عائشه كه مي گويد: ما رأيت احداً قد اصدق من فاطمه ؛ راستگوتر از فاطمه نبوده . فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت نبي مكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مطالباتي از خليفه اول داشتند ؛ ولي خليفه اول پاسخ منفي دادند ، آيا اين خود نشانگر تكذيب سخن پيامبر اكرم نيست ؟
یا علی ع
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام
جناب ابوبكر قشمي عزيز :
از بابت تاخیر عذرخواهی می کنم .. معمولا در روزهای تعطیل بنده در اینترنت نیستم
اول
حرف شما در تقدم جرح بر تعدیل صحیح است ولی کدام جرح ؟
تنها جرحی مقبول است که مفسر باشد و نه هر حرجی !
نووی در " المجموع " ج 2 ص 535 چنین می گوید :
" ولا يقبل الجرح إلاّ مفسّرا ، وهو أن يذكر السبب الذى به جرح ولأنّ الناس يختلفون فيما يفسق به الإنسان ، ولعل من شهد بفسقه شهد على اعتقاده "
(المجموع ، اسم المؤلف: النووي ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1997م )
ابن حجر عسقلانی نیز در " فتح الباری " ص 453 بعد از نقل تضعیف دارقطنی در مورد " یزید بن ابی مریم " چنین می گوید :
" هذا جرح غير مفسّر فهو مردود "
(هدي الساري مقدمة فتح الباري شرح صحيح البخاري ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت - 1379 - ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي , محب الدين الخطيب )
دوم
آلبانی روایت مذکور در مجمع الزوائد را اصلا بخاطر تضعیف راوی رد نکرده است ... یعنی وی اصلا هیچ راوی را جرح نکرده است .
سوم
ابن حجر هيثمي روايت ( فاطمة أحب إلى منك ) را رد نکرده بلکه تنها در مورد 1 راوی می گوید که وی را نمی شناسد !
گذشته از اينکه آلباني در مورد جهالت اين راوي نیز اصلا صحبت نکرده و کلام مناوي را از باب نفهمیدن منظور مناوی رد کرده است ، بايد ديد که در اهل سنت آيا روايت راوي مجهول را مي توان قبول کرد يا خير !
حافظ بدرالدين ابن بهادر در باب روايات مجاهيل به صراحت بيان مي کند که ر نزد حنفيه ، احاديث آنان کاملا مقبول است
( الحنفيّة فإنّهم لم يفصلوا بين من روى عنه واحد وبين من روى عنه أكثر من واحد بل قبلوا رواية المجهول على الإطلاق )
و سپس بيان مي کند که قول اکثر اهل حديث در قبول کردن روايات مجاهيل است :
(اختلفت فيه أهل الحديث والفقهاء فذهب أكثر أهل الحديث إلى قبول رواياتهم والاحتجاج بها، منهم: البزار والدارقطني، فنصّ البزار في كتاب الأشربة له وفي فوائده وفي غيره موضع على أنّ من روى عنه ثقتان فقد ارتفعت جهالته وثبتت عدالته ونحو ذلك الدارقطني في الديات من سننه لمّا تكلّم على حديث خشف بن مالك عن ابن مسعود في الدية )
(النكت على مقدمة ابن الصلاح ج 3، ص 376، لبدر الدين أبي عبد اللّه محمد بن جمال الدين ابن بهادر، طبعة: أضواء السلف، الرياض، تحقيق: د. زين العابدين محمد بلافريج. )
چهارم
روايت فوق نيز با روايت زير به لحاظ معنا تقويت مي شود که پيامبر فرمودند : احب اهلي الي فاطمه !
حاکم اين روايت را صحيح مي داند و ذهبي آن را بخاطر " عمر بن ابي سلمه " ضعيف مي داند و اين در حالي است که خود ذهبي در مورد عمر بن ابي سلمه مي گويد :
قَالَ أَبُو حَاتِمٍ: هُوَ عِنْدِي صَالِحٌ ؛ قُلْتُ: اسْتَشْهَدَ بِهِ البُخَارِيُّ ؛ وَرَوَى: أَحْمَدُ بنُ زُهَيْرٍ، عَنِ ابْنِ مَعِيْنٍ: لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ ؛
خود ذهبي نام وي را در کتاب " ذکر اسماء من تکلم فيه و هو موثق " نيز بيان کرده است .
تضعيف نسائي نيز مردود است زيرا وي بسيار سخت گير بوده تا جايي که ابوحنيفه را نيز تضعيف کرده است .
لكنوى در الرفع و التكميل مىنويسد:
" ولم يقبل جرح النسائي في أبي حنيفة وهو ممن له تعنت وتشدد في جرح الرجال المذكور في ميزان الاعتدال ضعفه النسائي من قبل حفظه. "
آنچه كه نسائى در باره وارد كردن عيب بر ابوحنيفه گفته است، مقبول نيست؛ زيرا وى در كتاب ميزان الإعتدال در وارد كردن عيب بر افراد سختگيرى كرده است.
(اللكنوي الهندي، أبو الحسنات محمد عبد الحي (متوفاي1304هـ)، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل، ج 1، ص 121، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب، الطبعة: الثالثة، 1407هـ )
بنابراين تضعيف نسائى با معيار سختگيرى در توثيق مردود خواهد بود.
پنجم
بد نيست که براي توجيه اين مطلب ، کلام کتاني را براي شما بيان کنم .
وي در " نظم المتناثر في الحديث المتواتر " چنين مي گويد :
" 234 أن أحب أهله إليه e فاطمة رضي الله عنها قال العزيزي في شرح الجامع ثبت ذلك في عدة أحاديث أفاد مجموعها التواتر المعنوي وقال في التيسير في شرح حديث أحب أهل بيتي إلي الحسن والحسين ما نصه والحق أن فاطمة لها الأحبية المطلقة ثبت ذلك في عدة أحاديث أفاد مجموعها التواتر المعنوي وما عداها فعلى معنى من أو اختلاف الجهة اه وقد أخرج الترمذي وحسنه والحاكم وصححه الطيالسي والطبراني والديلمي وغيرهم عن أسامة بن زيد مرفوعا أحب أهلي إلي فاطمة قال في التيسير إسناده صحيح "
(نظم المتناثر من الحديث المتواتر ، ص 195 - 196 ، اسم المؤلف: محمد بن جعفر الكتاني أبو عبد الله ، دار النشر : دار الكتب السلفية - مصر ، تحقيق : شرف حجازي )
پس روایت تواتر معنایی دارد ...
فکر کنم همين اندک کفايت کند ....
*************************************************************
بحث در مورد تعداد احاديث صحيح و ضعيف کافي را بگذاريم براي تاپيکي جداگانه !!
جالب است که تضعيفات بدون دليل آلباني را ناديده مي گيريد ولي چشم در تضعيفات مرحوم مجلسي يا جناب بهبودي بر روايات کافي داريد !!
اگر به کتاب مرحوم محدث نوري مراجعه فرماييد ، براي شما تعداد احاديث صحيح و ضعيف و موثق اصول کافي را بيان کرده اند ...
شاید در آینده در مورد تناقضات خود آلبانی در مورد احادیث کتب خودش صحبتی کردم !
**************************************************************
در ضمن در مورد نشان دادن اصول کافي به محضر امام زمان عج ، ما هيچ سند صحيحي در اين رابطه نداريم ...
همچنان که مرحوم محدث نوري در " خاتمه المستدرک " ج 3 ص 470 بيان کرده اند .
*************************************************************
در مورد کلام مرحوم کليني در باب صحت احاديث کتابشان نيز به مقدمه رجال مرحوم خويي مراجعه نماييد !!!
*************************************************************
در مورد حدیث : كان أحب النساء إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فاطمة و من الرجال علي
تناقض پشت تناقض !!
مشابه این روایت در مسند احمد حنبل به سند صحیح آمده است ( مسند احمد ج 4 ص 275 به نقل از نعمان بن بشیر )
ابن حجر در " فتح الباری " 7 ص 27 نیز می گوید : احرجه احمد و ابوداود و النسایی بسند صحیح عن النعمان البشیر
این روایت را ذهبی متعصب تصحیح کرده است ( همچنان که قبلا بیان کردم ) ... حال چگونه آلبانی آن را تضعیف می کند ؟؟!!
بد نیست علل ضعف و غلط بودن کلام آلبانی را مطرح کنم :
وی روایت را بخاطر " عبدالله بن عطا " رد کرده است !
" عبدالله بن عطاء " از راویان صحیح مسلم و سنن اربعه است !
یحیی بن ابن معین وی را توثیق کرده است ( تاریخ الدوری ج 2 ص 320 )
ترمذی وی را در سنن خویش توثیق کرده است و می گوید : وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَطَاءٍ ثِقَةٌ عِنْدَ أَهْلِ الْحَدِيثِ ! ( سنن ترمذی - کتاب الزکاه - باب ما جاء فی المتصدق یرث صدقته )
ابن حبان وی را در " الثقات " آورده است . ( الثقات ج 7 ص 41 )
ذهبی وی را در " ذکر اسماء من تکلم فيه و هو موثق " آورده است ( شماره 189 )
جالبتر از تمام این مطالب این است که خود آلبانی متعصب که در دشمنی با امیرالمومنین ( علیه السلام ) شهره است ، دقیقا روایتی را که در سند آن " عبدالله بن عطاء " وجود دارد را تصحیح کرده است .
صحیح و ضعیف سنن ابن ماجه ج 5 ص 394 شماره 2394 :حدثنا علي بن محمد حدثنا وكيع عن سفيان عن عبد الله بن عطاء عن عبد الله بن بريدة عن أبيه قال جاءت امرأة إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقالت يا رسول الله إني تصدقت على أمي بجارية وإنها ماتت فقال آجرك الله ورد عليك الميراث .
تحقيق الألباني :صحيح .
صحیح و ضعیف سنن الترمذی ج 2 ص 167 شماره 667 :حدثنا علي بن حجر حدثنا علي بن مسهر عن عبد الله بن عطاء عن عبد الله بن بريدة عن أبيه قال كنت جالسا عند النبي صلى الله عليه وسلم إذ أتته امرأة فقالت يا رسول الله إني كنت تصدقت على أمي بجارية وإنها ماتت قال وجب أجرك وردها عليك الميراث قالت يا رسول الله إنها كان عليها صوم شهر أفأصوم عنها قال صومي عنها قالت يا رسول الله إنها لم تحج قط أفأحج عنها قال نعم حجي عنها .
تحقيق الألباني :صحيح .
در مورد دیگر شبهات آلبانی بر این حدیث نیز سخن زیاد که از باب اختصار بیان نمی کنم .
***
آلبانی این روایت را بخاطر " جعفر بن زیاد الاحمر " نیز تضعیف کرده است ولی این حرف وی نیز مردود است .
این شبهه وی را نیز به 2 طریق پاسخ می دهیم و تحقیقات در مورد شبهه اش را به بعد موکول می کنیم :
1 - راوی مختلف فیه در اهل سنت ، حدیثش "حسن " می شود که مشابه حدیث صحیح در نزد اهل سنت مقبول است .
2 - خود آلبانی روایتی را همین راوی در آن بوده است را نیز تصحیح کرده است و او را ثقه می داند .
وی در " ارواء الغلیل " ج 7 ص 270 چنین می گوید : " وهذا إسناد رجاله ثقات رجال مسلم غير جعفر وهو ابن زياد الأحمر وهو ثقة لكنه منقطع لأن مجاهدا لم يسمع من عمر "
پس روایت صحیح است ولی این تعصب آلبانی و پیروانش است که حق و حقیقت را کتمان می کنند !!!
*************************************************************
در باب سخن مناوي :
اين حرف عالم سني را معيار عقيده شيعه و تضاد با آن قرار ندهيد ....
اين حرف عالم شما مي باشد و صحت و سقم آن بر عهده شماست و نه بر عهده يا بر عليه شيعه !!
البته در مورد کم لطفي شما در مورد " علم العراقي " نيز نمي دانم چه بگويم !!!
چگونه مي شود که کسي که استاد ذهبي بوده است ، چنين هذياني بگويد ؟؟!!! ( تاريخ اسلام ج 42 ص 232 )
اين را نيز شما جواب دهيد !!!
**************************************************************
در مورد خواستگاري از دختر ابي جهل دز کتاب علل الشرايع :
اين روايت از جهت سندي ضعيف و غير قابل احتجاج است :
اين روايت از دو جهت ضعيف ميباشد :
1 . راوي مجهول الحال :
أبو العباس احمد بن يحيى بن زكريا قطان ، مجهول الحال است همان گونه كه مرحوم مامقاني در مورد او مينويسد :
أحمد بن يحيى بن زكريا القطان أبوالعباس قد مر ظبط القطان في احمد ين الحسن و ليس للرجل ذكر في كتب الرجال و انما وقع في طريق الصدوق (ره) في الفقيه و حاله مجهول .
مامقاني ، عبدالله ، تتنقيح المقال في احوال الرجال (سه جلدي ) ج 1ص 101 باب احمد ،
2 . ارسال شديد
همچنين در اين حديث ارسال و افتادگي شديدي به چشم ميخورد زيرا عمرو بن أبي المقدام كه از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلام و متوفاي 172هـ ميباشد ، در روايت از اين دو امام عليهماالسلام ، در طبقه اول قرار داشته و بين او و شيخ صدوق (ره) ، پنج طبقه روايي وجود دارد به عنوان مثال به سندي كه شيخ صدوق (ره ) در كتاب امالي اش به صورت معمول به واسطه عمرو بن أبي المقدام از امام باقر (ع) ارائه مينمايد ، دقت فرماييد :
حدثنا الحسين بن أحمد بن إدريس ( رحمه الله ) ، قال : حدثنا أبي ، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب ، عن محمد بن أبي عمير ، عن جعفر الأزدي ، عن عمرو بن أبي المقدام ، قال : سمعت أبا جعفر الباقر ( عليه السلام ) يقول ...
الأمالي - الشيخ الصدوق - ص 158
همان گونه كه ملاحظه نموديد در سند اين حديث بين شيخ صدوق (ره) كه مولف كتاب است و عمرو بن أبي المقدام ، پنچ طبقه روايي وجود دارد كه راويان آن در عبارتاند از:
1- حسين بن أحمد بن إدريس 2- پدرحسين (أحمد بن إدريس) 3- محمد بن حسين بن أبي الخطاب 4- محمد بن أبي عمير 5- جعفر الأزدي .
در حالي كه در حديث محل بحث ، بين شيخ صدوق (ره) و عمرو بن أبي المقدام تنها دو طبقه فاصله افتاده كه راويان آن عبارتاند از 1- علي بن أحمد 2- أبو العباس أحمد بن محمد بن يحيى ، يعني سه طبقه روايي در سند حديث محل بحث افتاده است لذا اين روايت قطعا مرسل است .
گذشته از اينکه اگر بخواهيم اين روايت را در نزد اهل سنت نيز بررسي کنيم ، بسياري تناقضات معلوم مي گردد .... ان شاء الله براي بعد !
***************************************************************
در مورد آيه : جاء بالصدق
چرا از ميان کل حرفهاي من ، يکي را برگزيديد ...
ابن حجر دقيقا اين تفسيري که شما بيان مي فرماييد و آلوسي نيز آن را به اميرالمومنين ( عليه السلام ) نسبت مي دهد را رد مي کند :
ابن حجر نيز در " فتح الباري " اين چنين روايت را رد مي کند :
فتح الباري - ابن حجر - ج 13 - ص 413
ومن طريق ليّن إلى علي بن أبي طالب الذي جاء بالصدق محمد صلى الله عليه وسلم والذي صدق به أبو بكر ..
ابن حجر در همان صفحه مي گويد که به سند صحيح از قتاده آمده است که " صدق " در اين آيه يعني قرآن و کسي که آن را تصديق مي کنند مومنون هستند !!!!
چرا شما خيلي اين عبارات را مطالعه نمي فرماييد !!!
گذشته از اينکه از چه زماني وازه " جماعه " معناي اجماع به خود گرفته است ؟؟!!!
و اگر معناي اجماع مي دهد ، پس اجماع علماي شما بر تفسير اين آيه در مورد اميرالمومنين ( عليه السلام ) نيز هست .
تفسير البحر المحيط - أبي حيان الأندلسي - ج 7 - ص 412
وقال أبو الأسود ، ومجاهد ، وجماعة : الذي صدق به وهو علي بن أبي طالب .
***************************************************************
در مورد حاکم حسکاني نيز در تاپيکي ديگر بحث خواهيم کرد و همين کفايت مي کند وي ، حاکم را با الفاظي مانند : حاکم ، محدث ، شيخ متقن و غيره ستوده و توثيق کرده است !!!
جالب است که با اين همه سند ، آيا اسناد ضعيف تقويت نمي شوند ؟؟؟
چگونه شما روايت ( عليکم بسنتي و سنه خلفاء الراشدين من بعدي ) و ( حديث اقتداء به شيخين ) را يقوي بعضها بعض مي کنيد و مي رويد ولي در اين روايات عبد سند مي شويد ؟؟؟!!
در مورد ليث هم بگذريم که وي از رجال مسلم است و بخاري از وي تعليقا روايت کرده است !!!
*****************************************************************
در مورد کلام بيضاوي هم تصميم گيري بماند بر عهده خواننده منصف !
(( با سخنان قبلي من ، اين سخن بيضاوي قابل درک است ))
*****************************************************************
در مورد مدرک کشف الغمه :
مرحوم اربلي اين روايت را از کتاب " صفوه الصفوه " ابن جوزي حنبلي نقل کرده است .
پس اين سخن از منبع شيعي نيست ...
گذشته از اينکه اين مطلب را بدون سند بيان کرده است ، راوي اين قضيه يعني ( عروه بن عبدالله ) مهمل است !!!
جالب است که خود ابن جوزي نيز اين قضيه را بدون سند نقل کرده است ( صفة الصفوة ،ج 2 ص 109 - 110 ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن علي بن محمد أبو الفرج ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت - 1399 - 1979 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : محمود فاخوري - د.محمد رواس قلعه جي )
*******************************************************************
در مورد کلام مرحوم مرعشي نجفي در شرح احقاق الحق :
بهتر است تزوير و دروغ را کنار بگذاريد و مطالب را کامل بيان نماييد !!
مطلب مذکور از کتاب شرح احقاق الحق ،دقيقا کلام قاضي فضل بن روزبهان است که ايشان نقل قول مي کنند ...
اگر به ضمابر جملات هم نگاه کنيد خواهيد فهميد که اين جملات را کسي غير از شيعه اماميه بيان مي کند :
" هذه عبارة كشف الغمة وهو كتاب مشهور معتمد عند الإمامية وذكر أيضا في الكتاب المذكور : أن الإمام أبا عبد الله جعفر بن محمد الصادق قال ولدني أبو بكر الصديق مرتين وذلك لأن أم الإمام جعفر كانت أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق وكذا كانت إحدى جداته الأخرى من أولاد أبي بكر ، وذكر الإمام الحاكم أبو عبد الله النيسابوري المحدث الكبير والحافظ المتقن الفاضل النحرير في كتاب معرفة علوم الحديث بإسناده عن الإمام أبي عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليه وعلى آبائه السلام أنه قال : أبو بكر الصديق جدي وهل يسب أحد آبائه لا قدمني الله إن لا أقدمه " إنتهى " وقد اشتهر بين المحدثين والعلماء أن الحاكم أبا عبد الله المذكور كان مائلا إلى التشيع فمن عجبي كيف يجوز لهم ذكر المطاعن لذلك الإمام الحكيم الرشيد ، وقد ذكر الأئمة الذين يدعون الاقتداء بهم في مناقبهم : أمثال هذه المناقب ومع هذا يزعمون أنهم لهم مقتدون وبآثارهم مهتدون ، نسأل الله العصمة عن التعصب فإنه ساء الطريق وبئس الرقيق "
بد نيست که کلام مرحوم مرعشي را نيز مشاهده نماييد :
" نعم وإن كان الإربلي من أجلة أصحابنا ولكنه نقل الكلام المذكور في المتن عن كتاب صفة الصفوة لابن الجوزي ، والرجل معروف بالتسنن والتحامل في حق الشيعة ، وببالي إن عدة من علماء القوم ضعفوه بالوضع والتدليس في متون الأحاديث وأسانيدها . "
ايشان در مورد رمي به تشيع حاکم نيز مي گويند :
" هو محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه النيسابوري ، المعروف بالحاكم وابن البيع من أجلاء الشافعية فقها وأدبا وحديثا ، له تصانيف شهيرة . منها المستدرك على الصحيحين وتاريخ نيسابور وغيرهما ، توفي سنة 403 أو 405 وكتاب المستدرك من أحسن كتب القوم . وأبعدها عن الكذب ، وهو مشتمل على أحاديث في فضل آل الرسول ( ص ) كحديث الغدير وغيره ، ومن ثم نسب المؤلف إلى التشيع وليس كذلك فإن الرجل من العامة كما يفصح عنه بعض كلماته في المستدرك ومعرفة علوم الحديث وإن صح ، فكفى به فخرا عند من يرى نفسه مسلما تابعا للنبي الأكرم صلى الله عليه وآله . "
************************************************************
ولدني ابوبکر مرتين :
اين مطلب را مرحوم اربلي از شخصي به نام : جنابنذي حنبلي نقل قول مي کند ....
كشف الغمة - ابن أبي الفتح الإربلي - ج 2 - ص 374
وقال الحافظ عبد العزيز بن الأخضر الجنابذي رحمه الله أبو عبد الله جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام الصادق وأمه أم فروة واسمها قريبة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق رضي الله عنه وأمها أسماء بنت عبد الرحمن بن أبي بكر الصديق ولذلك قال جعفر عليه السلام ولقد ولدني أبو بكر مرتين ولد عام الجحاف سنة ثمانين ومات سنة ثمان وأربعين ومائة .
کلام تبریزی در " اللمعه البیضاء " نیز نقل قول از " کشف الغمه " است که گفتیم آن نیز از منابع اهل سنت بیان کرده است .
***********************************************************
در مورد روایت " یا ابابکر انت الصدیق " راوی آن یعنی " اباداود " مجهول است ( معجم رجال الحدیث ج 22 ص 161 ) ..
گذشته از اینکه با احادیث صحیح شیعه می توان دریافت که " صدیق " لقب امیرالمومنین ( علیه السلام ) و این امر در کتب اهل سنت نیز ثابت است .
بر اساس قاعده " تفکیک حجیت " نیز می توان فضیلت جناب عمار ( علیه الرحمه ) را از این روایت استخراج کرده و قسمت اول روایت را رد کرد .
***********************************************************
در تایپک بعدی نیز به اصل سوال خواهیم رسید
یا علی ع
در جواب همشهری امروز و تنهای دیروز!
من هیچ مشکلی با حدیث"فاطمه سیده نساء اهل الجنه" ندارم و هیچ وقت نگفتم این روایت ضعیف است یا کذب و... بلکه حدیثی که من نقل کردم هم کاملتر است و هم به حقیقت نزدیکتر.
اما حدیث: "فاطمه احب الی منک" همونطور که قبلاً هم گفتم.. آلبانی بعد از بررسی اون حکم به ضعف این حدیث داده .
اما اینکه گفتید:« اینکه تناقض در گفتار مناوی و آلبانی وجود دارد ، امری است که اهل سنت باید پاسخگو باشند و نه شیعه !»
درست میفرمایید و اهل سنت در این مواقع یک قاعدۀ کلی دارند که آن قاعده را تمامی علما قبول دارند و "عبدالکریم بن عبدالله الخضیر" در شرحی که بر "نخبة الفکر ابن حجر عسقلانی" با عنون"تحقيقُ الرغبةِ في توضيح النخبة" نوشته،آن را مطرح کرده و فرموده است: «وَالجَرْحُ مُقَدَّمٌ عَلَى التَّعْدِيلِ »
و نورالدین عتر در "منهج النقد" (ص 100) مینویسد: «الصحيح الذي نقله الخطيب البغدادي عن جمهور العلماء وصححه ابن الصلاح وغيرهما عن المحدثين وجماعة من الأصوليين أن الجرح مقدم على التعديل ولو أن المعدلون أكثر»
و همینطور محمد بن عبدالرحمن سخاوی در " التوضيح الأبهر"ص76 ؛ و علامه جمال الدین دمشقی در " قواعد التحديث" و علی بن نایف در "المفصل فی علوم الحدیث" و...
و ما هم به همین قاعده عمل میکنیم و بعد از دیدن دلایل آلبانی و با توجه به دیگر احادیث و روایات متوجه میشویم که سخن آلبانی به حق نزدیکتر است و خداوند نیز فرموده:« فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(زمر:17،18) = پس بشارت ده به آن بندگان من كه*به سخن گوش فرامىدهند و بهترين آن را پيروى مىكنند»
و حضرت علی نیز میفرمایند: «به سخن بنگر نه به سخنران»
و اما من همین سؤال را از شما میپرسم: وقتی بین دو عالم شیعی مذهب اختلاف پیش آمد، شما چه میکنید؟ اگر دو عالم شیعی مذهب بر تصحیح یا تضعیف روایتی با هم اختلاف داشتند شما کدام قول را قبول میکنید و با چه قاعده ای؟
مثلاً: اولین باب کتاب الکافی یعنی باب "العقل و الجهل " روایت چهارم و پنجم آن را ملاحظه کنید.
بهبودی در"صحیح الکافی" هر دو را تضعیف کرده ولی مجلسی در "مرآت العقول ج1 صص 33و34" در مورد آن دو روایت میگوید: «موثق ولا يقصر عن الصحيح»
به صورت کلّی مجلسی حدود 9 هزار حدیث این کتاب را تضعیف کرده و بهبودی قریب به 12 هزار تا را ضعیف یا مرسل یا مجهول یا... دانسته یعنی این دو عالم حداقل در 3 هزار حدیث با هم مخالف هستند.
ضمناً: ابوالحسن عاملي، ميگويد: بدانکه آنچه که از ثقه الاسلام محمد بن يعقوب کليني آشکار ميگردد اين است که وي معتقد به تحريف قرآن ميباشد، زيرا که ايشان روايات بسياري در اين باره در کتاب کافي روايت کرده است. و در اول کتاب تصريح نموده که به آنچه که روايت ميکند اعتماد دارد، و اين روايات را مورد نقد قرار نداده و نه روايات معارض آن ذکر نموده است.
(مقدمه دوم، فصل چهارم تفسیر مرآه الانوار و مشکاه الأسرار، و بعنوان مقدمه تفسیر برهان بحرانی نیز چاپ شده است.)
کاری به تحریف نداریم، این مهم است که خود کلینی نیز میگوید: من به روایاتی که نقل میکنم اعتماد دارم یعنی آنها را موثق میداند.
ضمناً فراموش نکنید که شیعیان میگویند: چگونه ممكن است كه ثقة الاسلام كلينى براى كشف اعتبار اخبار مرويه در كافى به امام زمان مراجعه نكرده باشد . به هر جهت در جلالت قدر ثقة الاسلام كلينى و وثاقت كتاب كافى ترديدى نيست و مشهور است كه میگويند كتاب كافى به امام زمان عرضه شده و فرموده است ( الكافى كاف لشيعتنا ) كتاب كافى شيعيان ما را كفايت میكند .
(مدافع حريم ولايت (فارسي) سيد أحمد صفائي(و او به نقل از جزائری) پاورقى ص 144_ نشر آفاق)
پس دوباره سؤالم را مطرح میکنم: حال که میبینید امام زمان شما این کتاب را "الکافی" خوانده و خود کلینی روایات آن را مورد اعتماد میدانسته و از آن طرف بهبودی قریب به 12000 حدیث آن را تضعیف کرده و مجلسی نیز نزدیک به 9000 حدیث آن را ؛ شما کدام قول را قبول میکنید و آیا قاعده ای دارید که به وسیلۀ آن از این تناقض به در آیید؟؟
وانگهی! مذهب شما همان است که عالمتان در موردش میگوید: « فیض کاشانی: تراهم يختلفون في المسألة الواحدة على عشرين قولاً ، أو ثلاثين قولاً ، أو أزيد ، بل لو شئتُ أقول : لم تبق مسألة فرعية لم يختلفوا فيها ، أو في بعض متعلقاتها ». (الوافی المقدمه ، ص 9 .و مانند این شکایت در تهذیب الاحکام طوسی ، ج1 ص 2 ، اساس الاصول لکهنوی ص 51 و.. )
فیض کاشانی مینویسد :می بینی که آنها در یک مسئله بیست قول مختلف یا سی قول یا بیشتر از آن دارند ، بلکه می توانم بگویم هیچ مسئله ای فرعی نیست که در آن یا در بعضی از متعلقات آن اختلاف نکرده باشند.
و اما این حدیث « كان أحب النساء إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فاطمة و من الرجال علي »
این حدیث از نظز آلبانی "باطل" است و هیچ ارزشی ندارد.
و عبدالله بن عطاء که راوی حدیث فوق است از نظر نسائی ضعیف است(تهذیب الکمال) و چنانکه آلبانی از حافظ ابن حجر عسقلانی نقل میکند.. عبدالله بن عطاء شیعه بوده است.
(سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة، آلبانی ج 3 صص 253،254 _ریاض)
و قول یحیی بن معین که میگوید: او از اهل کوفه بوده که در مکه ساکن شده نیز این را تایید میکند.
و یک قاعده ای که در نزد علما وجود دارد این است که به هیچ وجه ، حدیثی که معارض با حدیث صحیح باشد پذیرفته نمیشود... چه برسد به آنکه آن حدیث در سندش چنین اشکالی وجود داشته باشد.
ضمناً از این اقوال باطل در مورد شیخین نیز جعل شده که طبق قاعده و قانون اهل سنت؛ آنها نیز مردود هستند مانند حدیث ضعیفی که میگوید: پایمبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «أبو بكر خير الناس بعدى إلا أن يكون نبى» هر چند متن آن کاملاً صحیح است ولی به علت ضعف در سند آن این روایت ترک میشود و آلبانی نیز در سلسلة الضعیفه خود آورده است.
یا این حدیث: «أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال للعباس: " يا عم رسول الله، إن الله جعل أبا بكر خليفتي على دين الله ووحيه؛ فاسمعوا له تفلحوا، وأطيعوا ترشدوا» این حدیث نیز هر چند به نفع اهل سنت است ولی چون اهل سنت برای خود قانون و قواعدی دارند این روایت را نمی پذیرند چون شخصی به نام عمر بن ابراهیم راوی آن است که کذاب است و ابن جوزی در موضوعات آن را بررسی کرده است.
یا این حدیث:« فقال صلى الله عليه وسلم: يا أبا الحسن، منزلة أبي بكر عندي كمنزلتي من ربي»
و دیگر احادیثی که وضع شده و اهل سنت آنها را بررسی کرده و صحیح را از ضعیف جدا کرده اند.
__________________
اما این قول :«إن فاطمة وأخاها إبراهيم أفضل من الخلفاء الأربعة باتفاق = همانا فاطمه و برادرش ابراهیم به اتفاق از خلفای چهارگانه(ابوبکر،عمر،عثمان،علی)برترند به اتفاق»
مناوی این قول را از علم الدین العراقی نقل کرده است که همونطور که قبلاً هم گفتم این هذیانی بیش نیست.
اولاً: بالفرض که پذیرفتیم که فاطمه از همه برتر است.. دیگر ابراهیم چرا افضل شد ؟ او که در 7 سالگی از دنیا رفت چجوری افضل شد؟ اگر بگویید چون فرزند پیامبر صلی الله علیه وسلم بود میگویم: مگر ام کلثوم و رقیه(همسران عثمان ذی النورین) دختران پیامبر نبودند؟ مگر زینب فرزند پیامبر صلی الله علیه وسلم نبود؟ چرا آنها افضل نباشند؟ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»
دوماً:این گفتۀ وی با عقیدۀ جمهور شیعه نیز در تعارض است زیرا شیعه علی را از همه برتر میدانند ولی در قول او فاطمه از علی برتر است!
سوماً: به هیچ وجه اتفاق علمای اهل سنت بر تفضیل دادن فاطمه بر خلفا نیست و این خود دلیل مهمی بر باطل بودن سخن علم الدین عراقی است!
چهارماً:علم الدین عراقی نه عالم برجسته ایست و نه کسی او را می شناسد و به هیچ وجه قول ائمۀ اربعه و قول ذهبی و ابن کثیر و شیخ الاسلام ابن تیمیه و بزرگانی چون ایشان را ترک نمیکنیم که قول شخصی را بگیریم که کسی او را نمی شناسد و معنی اتفاق و اجماع را نیز نمیفهمد و شما هم به مثل او هستید که معنی اجماع را نمیدانید و من برای فهمانیدن این موضوع به شما چند قول از علما را نقل میکنم تا معنی اتفاق را بفهمید.
1-امام ابو حنیفه : «ونقر بأن أفضل هذه الأمة بعد نبينا محمد صلى الله عليه وسلم : أبو بكر الصديق ثم عمر ثم عثمان ثم علي رضوان الله عليهم أجمعين» )الوصية مع شرحها 14 شرح "الفقه الأكبر"ص108(
2-و امام احمد بن حنبل: « وخير الأمة بعد النبي - صلى الله عليه وسلم - أبو بكر وعمر..» (طبقات الحنابلة ، ابن ابی یعلی ج1ص30)
3-امام مالک: «وسُئِل الإِمام مالك : مَنْ أفضل الناس بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم ؟ فقال : أبو بكر ، فقيل : ثم مَنْ ؟ قال : عمر..» (مجمل اعتقاد أئمة السلف ص39)
4-امام شافعی: «ما اختلف أحد من الصحابة والتابعين في تفضيل أبي بكر وعمر وتقديمهما على جميع الصحابة» (عقيدة أهل السنة والجماعة ج1 ص241)
5-إمام أبو حامد الغزالي در احیاء علوم الدین: «وأن أفضل الناس بعد النبي صلى اللّه عليه وسلم : أبو بكر ثم عمر ثم عثمان ثم علي رضي اللّه عنهم»
6-و همینطور سفیان ثوری نیز چنین فرموده است.(السنة للخلال)
7-شیخ الاسلام ابن تیمیه در میفرماید: «نحن نسلم أن الصديق أفضل من عمر لكن عمر أفضل من سائرهم» (منهاج السنة ج6 ص 114)
8-و امام نووی(در شرح صحیح مسلم) بعد از سخن در مورد ابوبکر صدیق میفرماید: « فَلِهَذَا وَغَيْره مِمَّا أَكْرَمَهُ اللَّه تَعَالَى بِهِ أَجْمَع أَهْل الْحَقّ عَلَى أَنَّهُ أَفْضَل أُمَّة رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»
9-امام فخر رازی در تفسرش میگوید: «أفضل الناس بعد الرسول صلى الله عليه وسلم هو أبو بكر»(مفاتیح الغیب"ج23 ص 164زیر آیۀ نور:22 )
10-وهبة بن مصطفى الزحيلى صاحب "التفسیرالمنیر"ج26 ص39 میگوید:« وأجمعت الأمة على أن أفضل الخلق بعد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه وسلّم أبو بكر»
11-ابن قدامة المقدسي رحمه الله تعالى: «وأفضل أمته صلى الله عليه وسلم: أبو بكرالصديق ثم عمر الفاروق، ثم عثمان ذو النورين، ثم علي المرتضى رضي الله عنهم» (لمعة الاعتقاد ص25)
12-امام الذهبي: «أفضل الأمة وخليفة رسول الله صلى الله عليه وسلم ومؤنسه في الغار وصديقه الأكبر ... عبد الله بن أبي قحافة عثمان القرشي التيمي» (تذكرة الحفاظ 1ج ص2)
13-حافظ ابن كثير رحمه الله تعالى: «وأفضل الصحابة بل أفضل الخلق بعد الأنبياء عليهم السلام أبو بكر عبد الله بن عثمان أبو قحافة التيمي، ثم من بعده عمر بن الخطاب ثم عثمان بن عفان، ثم علي بن أبي طالب رضي الله عنهم أجمعين» (الباعث الحثيث ص183)
14-ابن حجر عسقلانی در فتح الباری:« وَفِي الْحَدِيث تَقْدِيم عُثْمَان بَعْد أَبِي بَكْر وَعُمَر ، كَمَا هُوَ الْمَشْهُور عِنْد جُمْهُور أَهْل السُّنَّة ، وَذَهَبَ بَعْض السَّلَف إِلَى تَقْدِيم عَلِيّ عَلَى عُثْمَان»
15-ابن حجر الهيثمي: «واعلم أن الذي أطبق عليه عظماء الملة وعلماء الأمة أن أفضل هذه الأمة أبو بكر الصديق ثم عمر رضي الله عنهما» (الصواعق المحرقة ص57)
16-ابن عساکر در تبيين كذب المفتري « وأن يعتقد فضل الصحابة وترتيبهم وأن أفضل الناس بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم أبو بكر ثم عمر ثم عثمان ثم علي رضي الله عنهم»
17-محمد بن صالح العثيمين(به نقل از کتب و رسائل عثیمین) «وأحقهم بالخلافة بعد النبي، صلى الله عليه وسلم ، أبو بكر رضي الله عنه لأنه أفضلهم وأسبقهم إلى الإسلام، ولأن النبي، صلى الله عليه وسلم ، قدمه في الصلاة، ولأن الصحابة رضي الله عنهم أجمعوا على تقديمه ومبايعته ولا يجمعهم الله على ضلالة، ثم عمر رضي الله عنه لأنه أفضل الصحابة بعد أبي بكر»
18-ناصر بن علی عائض در عقيدة أهل السنة والجماعة ج1 ص239 «فقد أجمع الصحابة رضي الله عنهم ومن جاء بعدهم من أهل السنة والجماعة على أن أفضل الصحابة والناس بعد الأنبياء عليهم الصلاة والسلام أبو بكر، ثم عمر ثم عثمان ثم عليّ... فأبو بكر أفضل هذه الأمة بعد نبيها صلى الله عليه وسلم لا ينازع في ذلك إلا زائغ1 وقد نقل الإجماع على أن أفضل الناس بعد الأنبياء هو أبو بكر الصديق جماعة من أهل العلم»
19-ابن عادل در تفسیرش"اللباب في علوم الكتاب" (زیر آیۀ نور:22) «أجمع المفسرون على أن المراد من قوله : " أولُوا الفَضْل " أبو بكر ، وهذا يدل على أنه كان أفضل الناس بعد الرسول»
20-محمد بن عبدالوهاب در الرسائل الشخصية ج1 ص 3 :«وأن أفضل أمته أبو بكر الصديق ؛ ثم عمر الفاروق، ثم عثمان ذو النورين، ثم علي المرتضي»
21-سمرقندی در"بحرالعلوم"(زیر آیۀ 142: اعراف):«أفضل الناس بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو أبو بكر الصديق رضي الله تعالى عنه»
22-ابن اشعث در "قصیده" : « وتفضيل أبي بكر وعمر على الصحابة متواتر لم يخالف فيه إلا الروافض»
23-ابی نعیم اصفهانی در مقدمۀ " تثبيت الإمامة" «أفضل الناس بعد الرسول صلى الله عليه وسلم وأولاهم بالإمامة بعده أبو بكر الصديق رضي الله عنه ، ثم عمر بن الخطاب رضي الله عنه»
و ما در خطبۀ جمعۀ خود از زبان خطیب میشنویم: «افضلهم و اکملهم خلیفة رسولک سیدنا ابابکر صدیق»
« ا طلعت الشمس ولا غربت على أحد بعد النبيين والمرسلين أفضل من أبي بكر الصديق رضي الله عنه » يعني خورشيد بر نيامد و فرو ننشست پس از انبیاء و پیامبران بر كسي برتر از ابوبكرصدیق رضی الله عنه. (أمالي ابن بشران ح589 ؛ فضائل الصحابه امام احمد بن حنبل ح127 و ح635 )
و فردوسی نیز میسراید: که خورشيد بعد از رسولان مه ... نتابيد بر کس ز بوبکر به
(شاهنامۀ فردوسی ص19 به کوشش سعید حمیدیان_تهران، نشر قطره چاپ 1376هـ ش)
از قول ابن عمر نقل است که فرمود: «كُنَّا فِي زَمَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا نَعْدِلُ بِأَبِي بَكْرٍ أَحَدًا ثُمَّ عُمَرَ ثُمَّ عُثْمَانَ ثُمَّ نَتْرُكُ أَصْحَابَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا نُفَاضِلُ بَيْنَهُمْ» (صحیح بخاری ح3421)
یعنی: در حیات رسول خدا بعد هيچ كسي را با ابوبكر برابر قرار نمي داديم، و سپس عمر و سپس عثمان را از همه برتر مي دانستيم، و بقيه اصحاب پيامبر را از يكديگر برتر نمي شمرديم.
(بخاري کتاب فضائل الصحابه - باب مناقب عثمان حديث 3697 )
بخاری: «محمد ابن الحنفية قلت لأبي يعني عليا رضي الله عنهما أي الناس خير بعد رسول الله فقال أبو بكر فقلت ثم من قال عمر وخشيت أن يقول عثمان قلت ثم أنت قال ما أنا إلا واحد من المسلمين»
محمد بن الحنفیه (پسر علی بن ابی طالب) روایت شده که گفت: به پدرم (علی بن ابی طالب) گفتم: بهترین مردم بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم چه کسی است؟ او گفت: ابوبکر. گفتم: بعد چه کسی است؟ او گفت: عمر. و ترسیدم که بعد از او عثمان را بگوید پس گفتم: بعد از عمر شما هستید؟ او گفت: من کسی نیستم مگر یکی از مسلمانان.
و از روایات متعدد و بسیاری ثابت است که حضرت علی علیه السلام حضرت ابوبکر و عمر رضی الله عنه را افضل میدانسته و از 80 طریق از حضرت علی(ع) نقل است که میفرمود: هر کس مرا بر ابوبکر و عمر برتری دهد بر او حد مفتری اجرا میکنم. (مجموع الفتاوي 35/184-185)
و ابن تیمیه در منهاج السنه خود و ابالقاسم نصر بن الصباح البلخي در کتاب «النقض علي ابن الراوندي» مینویسند:
از شريک ابن عبدالله سؤال شد که : «کداميک افضل است، ابوبکر يا علي؟» و او جواب داد : ابوبکر. «شخص دوباره پرسيد : با اينکه شيعه هستي اين حرف را مي زني؟ و او جواب داد : «آري. اگر اين را نگويم، شيعه نيستم!! بخدا سوگند که علي از اين منبر بالا رفته و گفت: «همانا بهترين افراد اين امت پس از رسول خدا- صلى الله عليه وسلم - ابوبکر و سپس عمر مي باشند». پس آيا من حرف او را زير پا گذشته و او را دروغگو بخوانم؟ بخدا که او دروغگو نبود. (منهاج السنه ج1 ص 13)
و شیخ الاسلام در جامع الفتاوی میفرماید: «قَدْ اتَّفَقَ أَهْلُ السُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ عَلَى مَا تَوَاتَرَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ - أَنَّهُ قَالَ : خَيْرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَ نَبِيِّهَا أَبُو بَكْرٍ ثُمَّ عُمَرُ»
و باز هم از قول حضرت علی اینچنین نقل است که در نامه ای به معاویه نوشت: «و كان أفضلهم فى الإسلام كما زعمت و أنصحهم للّه و رسوله الخليفة الصديق و خليفة الفاروق و لعمرى إن مكانهما فى الإسلام لعظيم و إن المصاب بهما لجرح فى الإسلام شديد فيرحمهما اللّه و جزاهما بأحسن ما عملا»
(وقعة الصفين، ص 89- شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحرانى، جزء 31، ص 488، چاپ ايران.)
«در اسلام - همانگونه كه مى پندارى - از همه افضل و با خدا و رسولش مخلص تر، خلیفه صديق و خلیفه فاروق هستند و به جان خودم سوگند كه مرتبه آن دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان، به اسلام صدمه شديدى رسيده است. خداوند هر دو را رحمت كند و پاداش نيك به آنها دهد»
و اینچنین اقوالی بسیار است ولی به همین بسنده میکنم!
______________________
اما این که گفتید:« روایت ( فاطمه بضعه منی ) با سندی که اصلا اشاره ای به خواستگاری جعلی دختر ابوجهل نداشته باشد ، نیز آمده است»
بعضی وقتا تعجب میکنم از شما ها! نمیدونم خودتون رو به نادونی میزنید یا واقعاً ... هستید!
حدیث غدیر هم در اکثر اوقات بدون ذکر واقعۀ آن نقل شده آیا این سبب میشود که اصل ماجرا را تکذیب کنیم؟
از این گذشته این واقعه در کتب شیعه نیز ثبت شده است و ابن بابویه قمی حدود 2 صفحه به صورت مفصل این واقعه را با جزئیات نقل کرده است.. رجوع کنید به: (علل الشرايع، إبنبابويه، ص186-185، چاپ نجف)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روایتی که ام المؤمنین عائشه میفرمایند: بعد از پیامبر راستگوتر از فاطمه ندیدم صحیح است. ولی در عوض آن گفتم که ابوبکر صدیق را خدا و پیامبر و جبرئیل و تمام مسلمین صدیق نامیده اند.
اما اینکه گفتید: «نمی دانم چرا شما عایشه ( مادرتان ) مشکل دارید.»
الحمد الله که خودتان اعتراف کردید که عائشه مادرتان نیست زیرا خداوند میفرماید:
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ (احزاب:33)
پس خداوند همسران پیامبر را مادران مؤمنان قرار داده است و شما که عایشه را مادر خود نمیدانید باید بدانید که در دایرۀ اسلام جایی ندارید زیرا خدا برای اطلاق کلمۀ مؤمن بر شخصی شرط ظریفی قرار داده و آن هم قبول کردن امهات المؤمنین به عنوان مادر خود است.
اما این قول: فقال مروان إن هذا الذي أنزل الله فيه {والذي قال لوالديه أف لكما أتعدانني} فقالت عائشة من وراء الحجاب ما أنزل الله فينا شيئا من القرآن إلا أن الله أنزل عذري
یعنی: مروان گمان میکرده که آیه فوق در مورد عایشه نازل شده.. که عایشه (رض)از پس حجاب در جوابش فرمود: نازل نکرده خدا در مورد ما در قرآن الا اینکه خدا عذر ما را نازل کرده!!
فکر نکنم باید توضیحی بدم در این مورد! فقط اینو بگم که اگر منظور عایشه از "فینا" کل خانواده اش بوده باید منکر اون همه آیه که در حق همسرش(رسول الله صلی الله علیه وسلم) نازل شده بشیم!!
پس منظور عایشه صدیقه از کلمه "فینا"خودشون بودند و نه کل خانواده.همینطور که در ادامۀ روایت میفرماید:الا ان الله انزل عذری..که منظورش آیات سوره نور هستش که در مورد واقعه افک نازل شد. و ضمناً اجماع بر این است که آیه 40 توبه"ثانی الثنین اذ هما فی الغار" در مورد پیامبر صلی الله علیه وسلم و ابوبکر صدیق رضی الله عنه نازل شده و از خود ام المؤمونین نیز روایات زیادی در این مورد وارد شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
اما اینکه ادعا کردید منظور از "صدق به" ابوبکر صدیق نیست بلکه حضرت علی است.
درست که روایتی که در مورد روز وفات حضرت ابوبکر صدیق نقل شده کذب است و عمر بن ابراهیم کذاب است ولی از آنجا که شما چشمهایتان ضعیف است و یا از قرآن و تفسیر چیزی نمیدانید، خیال میکنید که با ضعف یک روایت میتوانید اجماع را بر باطل فرض کنید! و گویا ندید که من نوشتم: اجماع مفسرین بر این عقیده هستند و آن اجماع عقیدۀ خود را از روایت سیدنا علی و ابوالعالیه و کلبی گرفته اند(عن أبي العالية : الذي جاء بالصدق محمد ، وصدق به أبو بكر . (فتح الباری 13/360) .. که اگر هیچ کدام از این سه نفر هم در این مورد اظهار نظری نکرده باشند .. متن آیه واضح است که این آیه نمیتواند در شان کسی به جز حضرت ابوبکر صدیق باشد.
و اما در مورد علامه آلوسی که به او نسبت دادید که او این آیه را در شان حضرت علی میداند:
او در تفسیرش مینویسد: «وقال علية . وأبو العالية . والكلبي . وجماعة { الذى جَاء * بالصدق } هو الرسول صلى الله عليه وسلم والذي صدق به هو أبو بكر رضي الله تعالى عنه . وأخرج ذلك ابن جرير . والماوردي في معرفة الصحابة . وابن عساكر من طريق أسيد بن صفوان وله صحبة عن علي كرم الله تعالى وجهه »
و علامه سیوطی نیز نظر قطعی خود را اینگونه اعلام میکنند: { وصدق به }أبو بكر رضي الله عنه هكذا الرواية {بالحق} ولعلها قراءة لعلي رضي الله عنه . و در تاریخ الخلفا در فصلی به عنوان "فصل فيما أنزل من الآيات في مدحه" این آیه را در شان حضرت صدیق(رض)دانسته.
اما شواهد التنزیل حسکانی!!!!
اولاً حسکانی شیعه است و نه سنّی: او اعتقاد داشت که خورشید برای حضرت علی برگشته و شب عقب گرد کرده و دوباره روز شده تا علی نمازش قضا نشود!!!!
اما روایاتی که از کتابش نقل کردید.
روایت اول که ابن مجاهد از پدرش نقل میکنه؛ خود ابن مجاهد: «ضعيف جداً كما تقدم آنفاً» و « فقال سفيان : هذا كذاب» و « قال الحاكم : روى أحاديث موضوعة» و « قال ابن الجوزى : أجمعوا على ترك حديثه»
روایت دومی: ابی سعید تغلبی در سندش وجود دارد که: منکر الحدیث است و فرزند او نیز مجهول الحال است و مقاتل بن سلیمان: از کذابان معروف است!
روایت سومی: در اون لیث وجود داره که اون هم ضعیف هست.
اما ابن مردویه اصفهانی برای هیچ کدام از اقوالش سندی ذکر نکرده که بی ارزش است و پذیرفته نمیشود و این سخنان مانند آن است که من بگویم: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ....
و سند ابن عساکر هم، همان سندی است که گفتم به علت وجود ابن مجاهد ، بی ارزش است.
در مورد سخن بیضاوی فقط میتونم بگم که متاسفم برای شما و امثال شما!! اجماع اهل سنت بر این است که این آیه در شأن ابوبکر صدیق است حال اعتراض یکی از مفسرین چه تغییری در این موضوع ایجاد میکند؟
و اما در مورد صدیق بودن حضرت صدیق :
عن عروة بن عبدالله قال سألت أباجعفر محمد بن علي عن حلية السيوف فقال: لا بأس به فقال قد حلي أبوبكر الصديق رضی الله عنه سيفه قلت فتقول الصديق فوثب وثبة استقبل القبلة وقال: نعم الصديق، نعم الصديق، نعم الصديق، فمن لم يقل له الصديق فلا صدق الله له قولا في الدينا ولا في الآخرة»
(كشف الغمة في معرفة الأئمة ج 2ص 360 أبي الحسن الأربلي چاپ بيروت).
عروه بنعبداللّه از امام باقر درباره تذهيب شمشير با طلا پرسيد كه آيا درست است؟ فرمود: هيچ اشكالى ندارد؛ زيرا أبوبكر صدّيق، شمشيرش را با طلا تذهيب كرده بود.. عروه مىگويد: گفتم: تو مىگويى: صديق؟! فرمود: آرى! صدّيق!آری صدیق آری صدیق و هر كس به او صدّيق نگويد، سخن خدا را در دنيا و آخرت، تصديق نكرده است!»
و مرعشی نجفی بعد از نقل حدیث فوق مینویسد:
«هذه عبارة كشف الغمة وهو كتاب مشهور معتمد عند الإمامية وذكر أيضا في الكتاب المذكور : أن الإمام أبا عبد الله جعفر بن محمد الصادق قال ولدني أبو بكر الصديق مرتين وذلك لأن أم الإمام جعفر كانت أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق وكذا كانت إحدى جداته الأخرى من أولاد أبي بكر ، وذكر الإمام الحاكم أبو عبد الله النيسابوري المحدث الكبير والحافظ المتقن الفاضل النحرير في كتاب معرفة علوم الحديث بإسناده عن الإمام أبي عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليه وعلى آبائه السلام أنه قال : أبو بكر الصديق جدي وهل يسب أحد آبائه لا قدمني الله إن لا أقدمه " إنتهى " وقد اشتهر بين المحدثين والعلماء أن الحاكم أبا عبد الله المذكور كان مائلا إلى التشيع فمن عجبي كيف يجوز لهم ذكر المطاعن لذلك الإمام الحكيم الرشيد ، وقد ذكر الأئمة الذين يدعون الاقتداء بهم في مناقبهم : أمثال هذه المناقب ومع هذا يزعمون أنهم لهم مقتدون وبآثارهم مهتدون ، نسأل الله العصمة عن التعصب فإنه ساء الطريق وبئس الرقيق »
(شرح إحقاق الحق ،السيد المرعشي ج 1 صص 29 ، 30 _ مكتبة المرعشي ، قم)
عن فضيل الرسان قال: سمعت اباداؤد وهو يقول: حدثني بريدة الأسلمي قال: سمعت رسول الله ص يقول: إن الجنة تشتاق إلى ثلاثة قال: فجاء ابوبكر فقيل له: يا أبا بكر أنت الصديق وأنت ثاني اثنين إذهما في الغار فلو سئلت من هؤلاء الثلاثة...» (رجال كشي ص 30 ح58 چاپ تهران).
و باز هم از قول حضرت علی اینچنین نقل است که در نامه ای به معاویه نوشت: «و كان أفضلهم فى الإسلام كما زعمت و أنصحهم للّه و رسوله الخليفة الصديق و خليفة الفاروق و لعمرى إن مكانهما فى الإسلام لعظيم و إن المصاب بهما لجرح فى الإسلام شديد فيرحمهما اللّه و جزاهما بأحسن ما عملا»
(وقعة الصفين، ص 89- شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحرانى، جزء 31، ص 488، چاپ ايران.)
«در اسلام - همانگونه كه مى پندارى - از همه افضل و با خدا و رسولش مخلص تر، خلیفه صديق و خلیفه فاروق هستند و به جان خودم سوگند كه مرتبه آن دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان، به اسلام صدمه شديدى رسيده است. خداوند هر دو را رحمت كند و پاداش نيك به آنها دهد»
علی محمد تبریزی انصاری در کتاب (اللمعة البیضاء) در مورد گفتۀ امام صادق که فرمود "ولدنی ابوبکر مرتین" مینویسد : «به همین دلیل به امام صادق پسر [ابوبکر] صدیق میگفتند. زیرا مادرش ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابوبکر بود و همسر قاسم مذکور (یعنی پدر بزرگ مادری امام صادق)، دختر عبدالرحمن بن ابوبکر بود. بنابراین امام صادق همواره میگفت:ابوبکر دوبار مرا به دنیا آورده است.» (اللمعة البیضاء، ص 41.)
________________________
گفتید: بگذریم ... چرا از جواب دادن به کلام عایشه فرار می کنید ؟
حرف عایشه را قبول کنیم یا حرف ابی بکر را ؟ ( پدری که حرف دخترش را نقض کرد و دختری که بر خلاف پدرش حرف می زند ! )
ج: عجب !!! جناب! اولاً: حدیث:"لا نورث ما ترکناه" از خود عائشه هم نقل شده، پس خواهش میکنم از خواب بیدار شید.
دوماً: مگر ابوبکر صدیق حضرت فاطمه رو دروغگو خواند که شما میگویید: ابوبکر حرف دخترش را که فرمود: از فاطمه راستگوتر ندیدیم!! عجب!!
سوماً: ام المؤمنین عائشه، فاطمه را راستگوترین میداند و پیامبر خدا ابوبکر صدیق را راستگوترین! کدام یک والاتر است؟ سخن رسول صلی الله علیه وسلم یا سخن عائشه؟ ضمناً: این دو سخن تضادی با یکدیگر ندارند.
چهارماً: ما حرف ائمۀ رو باور کنیم که میگویند: انبیا مال و ثروت به جا نمیزارن بلکه علما وارث انبیا هستند و..... یا اینکه میگویند: زن از زمین و ملک و خانه و باغ و مزرعه هیچ ارثی نمیبرد.. ما قول ائمه را قبول کنیم یا قول شما را؟؟ چرا فرار میکنید از این حقیقتی که نزد شیعه مسلّم است و آیات عظام شیعه و احادیث ائمه متفقند که زن از خانه و باغ و... ارث نمیبرد!!
التماس دعای خیر!
در جواب ، سلمان گرامی
در جواب بند"الف" شما باید بگویم: تمام روایاتی که در این مورد آمده همه وضع شده و جعلی هستند و راویان آن کسانی چون:
عطیه :از شیعیان کوفه بوده و او اقوال استادش"کلبی" را به ابی سعید نسبت میداده. و آلبانی او را به این شکل معرفی میکند: "ضعيف مدلس تدليساً خبيثاً "
یا ابویحیی: او هم شیعه است و بر ضعف او اجماع شده .
و ابن کثیر در تفسیرش در این مورد میفرماید: «وهذا الحديث مشكل - لو صح إسناده -، لأن الآية مكية، و ( فدك ) إنما فتحت مع خيبر سنة سبع من الهجرة، فكيف يلتئم هذا مع هذا؟ »
یعنی: و این قول هیچ سند صحیحی ندارد و یقیناً این آیه مکی است ولی فدک در فتح خیبر در سال7 هجری به دست امده .. پس چگونه این دو تا با هم جمع میشن؟
(تفسير القرآن العظيم، ابن کثیر زیر آیۀ 26 سورۀ اسراء ج5 ص 69 _ دار طيبة للنشر والتوزيع)
و آلبانی بعد از بررسی اسناد و اثبات ضعف آن میفرماید:«فهو إذن حديث منكر، والأشبه أنه من وضع الرافضة. والله أعلم.»
(سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة،آلبانی ج 14 ص 157 ح6570 _ الرياض )
و مویّد قول ابن کثیر ... سخن طباطبایی در تفسیر المیزان است که زیر این آیه مینویسد:
«تقدم الكلام فيه في نظائره، و بالآية يظهر أن إيتاء ذي القربى و المسكين و ابن السبيل مما شرع قبل الهجرة لأنها آية مكية من سورة مكية. » (الميزان في تفسير القرآن، ج13 ص 82_قم) = «در مباحث گذشته در نظائر اين آيه شريفه مطالب مربوط به آن گذشت، و از همين آيه معلوم مىشود كه انفاق به ذى القربى و مسكينان و در راه ماندگان از احكامى است كه قبل از هجرت واجب شده است، براى اينكه اين آيه مكى است و در سوره مكى قرار دارد» (ترجمه الميزان، ج13 ص 112_قم)
پس پوچ بودن این شأن نزول بر همه آشکار است چون همه میدانیم که این سوره وآیه مکی هستند پس این خود به این معنی است که روایاتی که در این مورد نقل شده همه ساختۀ راویان و جعالان شیعی است که اقوال آنها در کتب اهل سنت نیز راه پیدا کرده.
ضمناً:زينب دختر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در سال هشت هجري (سیر اعلام النبلاء ذهبی ج2 ص 250) وفات يافت، و دختر ديگرش ام كلثوم در سال نهم هجرت در گذشت(سیر اعلام النبلاء ج2 ص 252)، پس چگونه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فدک را به فاطمه هديه ميكند. و هیچ سهمی برای زينب و ام كلثوم و همسرانش در نظر نمی گیرد؟ آیا این تبعیض نیست؟
پس اين اتهامي است كه به پيامبر ميزنند كه او ميان فرزندانش فرق ميگذاشته.
و در صحیح مسلم است که؛ بشير بن سعد نزد پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آمد و گفت: اي پيامبر خدا من به پسرم باغي را هديه كرده ام و ميخواهم تو را بر آن گواه بگيرم.
پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: آيا به همۀ فرزندانت داده اي؟ بشیر گفت: نه.
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: برو که من بر ظلم و ستم گواهي نميدهم(صحیح مسلم ح1623)
اگه باز بگید که نه پیامبر چنین کاری کرده و هیچ مشکلی نیست که به فاطمه داده و به زینب و ام کلثوم و امهات المومنین نداده .. میگم: آیا شما روتون میشه این آیه رو بخونید و باز هم این حرف رو تکرار کنید؟
خداوند میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ*كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف:2و3) = اى كسانى كه ايمان آوردهايد چرا چيزى مىگوييد كه انجام نمىدهيد*نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد.
مگه میشه پیامبر به مردم بگه: بین فرزندانتان به عدالت رفتار کنید و اگه به یکیشون چیزی دادید به اون یکی هم بدید ولی خودش عکس همون رو رفتار کنه و به یکی چیزی بده که از با ارزشترین غنایم بوده ولی به دیگر دخترانش هیچ چیزی نده!
وانگهی: خود شما از فاطمه نقل میکنید که از ابوبکر صدیق رضی الله عنه ارث پدرش را طلب کرد.. بعد استناد کردنتان به این روایات در مورد آیۀ قرآن چه بود؟؟؟ اگر پیامبر در حیات خود فدک را به فاطمه داده که دیگه نمیشه به اون گفت"ارث" و این جزء اموال شخصی سیده فاطمه محسوب میشد و اگه چنین باشه چرا نزد ابوبکر آمده و باغ را طلب مي کنند؟
بند"ب"... آیه:«وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً» (مريم: ۶)= « و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم (كه حق پاسدارى از آيين تو را نگاه ندارند)! و همسرم عقيم است; تو از نزد خود جانشينى به من ببخش كه تا هم وارث من باشد و هم وارث آل يعقوب و او را مورد رضايتت قرار ده!».
اولاً كه شايستۀ مرد صالحي نيست كه از خداوند بخواهد به او فرزندي بدهد كه فقط وارث مال و دارايي او باشد، پس چگونه چنين چيزي را براي پيامبري بزرگوار كه زكريا است ميپسنديم كه او از خدا بخواهد كه به او فرزندي بدهد تا وارث مال و دارايي او شود؟
دوماً: مشهور است كه زكريا فقير بود و نجّاري ميكرد، پس زكريا چه مال و ثروتي داشت كه از خدا بخواهد كه به او فرزندي بدهد تا مال او را به ارث ببرد، بلكه قاعده كلّي در مورد پيامبران اين است كه آنها مال و ثروت نمياندوختند، بلكه آن را در راهاي خير صدقه ميكردند.
سوماً: آیه«وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائي»= «و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم» حالا فکر کنید که یعقوب داره میگه: ای خدا من از این میترسم که اموال من بعد از من به دست بستگانم بیفته!!!!! آیا این خنده دار نیست؟ اگر حضرت زکریا دوست نداشت اموالش به دست بستگانش بیفته خب میتونست اون اموال رو انفاق بکنه(البته فراموش نشه که زکریا فقیر بود)
چهارماً: آیه«يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَپ» ارث ببرد از من و از آل یعقوب .. آل یعقوب چه کسانی هستند؟ اگر بگید برادرش و همسرش و.... میگیم که چگونه حضرت یعقوب اموال آنها را بزل و بخشش میکنه؟ مگه میتونه وصیت کنه که بعد از وفاتم اموال برادرم را از او بگیرید و به پسرم بدهید؟؟؟؟ خیر بلکه منظور از آل یعقوب، همان انبیائی هستند که از نسل یعقوب هستند که از جملۀ آنها.. یوسف و موسی و داوود و سلیمان هستند... و اینکه حضرت زکریا در سخن خود آل یعقوب را نیز ذکر میکند صریحاً بر این دلالت دارد که وارثی بر علم و نبوت او باشد.. و همینطور که قبل از این نیز گفتم.. در الکافی اینچنین نقل است:
«قال رسول الله (صلی الله علیه و سلم): فضل العالم على العابد كفضل القمر على سائر النجوم ليلة البدر، و إن العلماء ورثة الأنبياء لم يورثوا دينارا و لا درهما، ولكن أورثوا العلم، فمن أخذ منه أخذ بحظ وافر».
«رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود: برترى عالم به عابد، همچون برترى ماه بر ساير ستارههاى شب بدر است، و همانا علماء، وارثان پيامبران هستند و پيامبران هرگز نه دينارى و نه درهمى از خود به ارث نمىگذارند، بلكه علم را بر جاى مىگذارند. پس هركس از آن گرفت، استفاده فراوانى برده است»
(اصول كافى، كلينى، ج1، ص34، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم.)
ضمناً: مفسر شیعی"محمد جواد مغنیه" در "التفسير المبين" خود، در تفسير آيه «وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائي» مي گويد: موالي به معني عمو و فرزندان عمو است بعد از وي، زكريا از آن مي ترسيد كه در صورت وارث شدن آنان، آنان در حق مردم بد رفتاري كنند، دين و دنيا مردم را به فساد سوق بدهند مولف مذكور درباره «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً» مي گويد: "ولي" به معني وارث است. در مورد «يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ» مي گويد: العلم والنبوة! يعني منظور از وراثت، وراثت علم و نبوت است. (التفسير المبين، ص 353_قم)
و همچنین مرجع تقلید شیعیان، سيد محمد حسين فضل الله در تفسير آيۀ «يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ» مينویسد : اين ارث راهي براي امتداد خط رسالت براي داعيان و تلاش گران و مجاهدان راه خدا مي باشد، تا رسالت آنها در روح و روان و عمل پيروان هميشه در تپش و حيات باشد. و میفرماید: لا بمعنى الإرث المادي = و به معنی ارث پول و مال نیست. (تفسير من وحي القرآن، ج17 ص 195 _بیروت)
و اینجا را نیز بخوانید:
http://islamitxt.rr.nu/content/article/589
آیۀ دوّم: «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ» (النمل: ۱۶) = «و سليمان وارث داوود شد، و گفت: «اى مردم! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده، و از هر چيز به ما عطا گرديده؛ اين فضيلت آشكارى است».
همچنين در اينجا سليمان از پدرش داود مال و ثروت را به ارث نبرد و بلكه نبوت و حكمت و دانش را به ارث برد، به دو دليل:
يكي اينكه مشهور است كه داود فرزندان زيادي داشت پس چگونه فقط سليمان از او ارث ميبرد؟ بلكه دیگر فرزندان داوود که برادران سليمان باشند هم بايد ارث ببرند و تنها سليمان را وارث داود قرار دادن اگر وارثان ديگري باشد. درست نيست و کاملاً مضحک است.
ضمناً: مفسر شیعی"محمد جواد مغنیه" در "التفسير المبين" خود، در تفسير آيه «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ» مي گويد: "في الملك والنبوة"=يعني سليمان وارث داود شد در نبوت و حكومت. (التفسير المبين، ص 497_قم)
شيخ محمد سبزواري نجفي در رابطه با این آیه مي گويد : «أي ورث الملك و النبوّة بأن قام مقامه دون سائر بنيه و هم تسعة عشر. »= «اين آيه بدان معني است که حضرت سليمان حکومت و نبوت را به ارث برده تا بجاي نوزده فرزند ديگر حضرت داوود جانشين وي باشد» (الجديد في تفسير القرآن المجيد، ج5، ص: 225 _ بیروت)
حالا گیریم که حضرت سلیمان علیه السّلام و حضرت یحیی علیه السّلام همۀ اموال پدارشون رو به ارث بردند.. باز یه مشکل لا ینحل دیگه ای برای شیعه بوجود میاد.. چونکه:
در مذهب شیعه زن به هیچ وجه از زمین و مزرعه و خانه و ملک ارث نمیبره چنانکه از زينالعابدين رضی الله عنه روايت شده كه فرمود: «النساء لا يرثن من الأرض و لا من العقار شيئا» = «زنها، چيزى از زمين(العقار= ملك، مزرعه، خانه و اثاث منزل.. "المنجد") و مزرعه و خانه و اثاث منزل، ارث نمىبرند»..
(من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، كتاب الفرائض و الميراث، ج4، ص347.)
يا از ابی عبدالله: «ميسّر مىگويد: از أبىعبداللّه جعفر در مورد زنان كه چه چيزى را به ارث مىبرند پرسيدم، فرمود: «فأما الأرض و العقارات فلا ميراث لهن فيه»= «در زمين و مزارع و املاك، هيچ ميراثى بدانان نمىرسد»
(من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، كتاب الفرائض و الميراث، ج4، ص347.)
پس آش همان است و کاسه همان!!! و حتّی اگه روایت لا نورث ما ترکناه .. هم موضوع باشه .. حضرت فاطمه به هیچ وجه از زمین و ملک و باغ و.... هیچ سهمی نمیبرند.
بند"ج" :
زمانی که حضرت عمر خواست امول بیت المال (که در آن دوره پر برکت بود) را تقسیم کند... برای همۀ همسران پیامبر(امهات المؤمنین).. ده هزار درهم(=نقره و نه دینار=طلا!) تعیین کردند و همه یکسان بودند(الا اینکه خواستند به عایشه به خاطر سن و سالش و به خاطر محبوبیتی که نزد رسول خدا داشت 2 هزار درهم بیشتر بدهند که او قبول نکرد) و این به آن خاطر بود که به نص صریح قرآن همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از پیامبر حق نداشتند با کسی ازدواج کنند تا آنها خرجشان را بدهند پس به این علّت سهم آنان باید بیشتر میبود.
آیه: وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمًا (احزاب:53) = به هیچ وجه بعد از پیامبر با همسرانش ازدواج نکنید، اینکار نزد خدا بسیار(گناهی) بزرگ است.
و جالبتر اینکه عبّاس عموی پیامبر صلی الله علیه وسلم و عموی حضرت علی از همۀ آنها بیشتر سهم میگرفت و آن بیست و پنج هزار درهم بود! (فتوح البلدان، ص437)
ضمناً: در دوران ابوبکر صدیق رضی الله عنه به هیچ وجه چنین ماجرایی نبوده و اصولاً در آن دوره مسلمانان در مضیقه قرار داشتند ولی چاره چیست؟! کینۀ شما با هیچ کدام از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم پایانی ندارد!
اما اینکه حضرت حفصه و عائشه از حضرت عثمان ارث طلب کردند.. مثل روز روشن است که سخنی گزاف و باطل است و اگر آنها ارث میخواستند،آن را از پدران خود طلب میکردند و نه از عثمان که در آن وقت حدود 13 سال از فوت پیامبر گذشته بود!
در ضمن: از این به بعد هر چیز که خواستید بگید بدون سند نباشه و لطف کنید متن عربی گفتۀ خودتون رو نقل کنید.(البته اگه ممکنه)
و همین امروز بود که در قرآنِ همیشه زنده میخواندم:
الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُون َ * يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ(توبه:20،21) = «و آنان كه ايمان آورده و هجرت نمودند و جهاد كردند در راه خدا با مالها و جان هايشان داراي درجه و مرتبه بلند تري در نزد خدا هستند و اينها رستگارانند* بشارت ميدهد خدايشان آنها را به رحمتي از جانب خود و خشنودي و رضوان و باغها و آنها در آن نعمت ها جاودان خواهند بود».
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
جالب است که در این سایت نه تنها افرادی را که برخی حقایق مخفی اهل سنت را بیان می کنند ، مسدود کرده و کاربری شان را می بندند ؛ بلکه در جوابها نیز دخل وتصرف شده و ویرایش می شود !!!!
بنده در جواب ابوبکر قشمی نوشته بودم که : بنده همان کاربر " tanha " هستم ، کاربری بنده بخاطر بیان برخی از جزئیات اهل سنت بسته شد .
( با همین مضمون )
ولی هم اکنون تنها عبارت اول باقیمانده و جریان مسدود شدن کاربری بنده ، ویرایش شده است !!!!بگذریم که در تاپیک فقه نیز ، 2 تاپیک و 2 نظر بنده را پاک کردند !!!!
ولی این امر نیز ویرایش شده است !!!
چقدر مدیران این سایت به فکر نظم مطالب هستند !!!
آقای همشهری حتما شوخی می کنید من فکر نمی کنم که یک مسلمان در امانت خیانت کند و این کاری را که شما گفتید انجام دهد.
شما مطمئن هستید؟
در ضمن من از مدیران سوال می کنم آیا چنین کاری انجام گرفته است؟
فاطمة سيدة نساء أهل الجنة ، إلا ما كان من مريم بنت عمران = فاطمه، سرور بانوان اهل بهشت است به استثناي مريم بنت عمران.
مستدرک علی الصحیحن للحاکم النیسابوری .. ح 4716 و قال: هذا حديث صحيح الإسناد ، ولم يخرجاه
و سنن ترمذی ح 3893 .. و آلبانی گوید: صحیح است.
اما این حدیث: فاطمة أحب إلى منك= محبوبترين زنها در نزد پيامبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها بوده است.
آلبانی با توجه به قول هیثمی و نقد آن، میگوید: ضعیف است... برای تفصیل رجوع کنید به:
(سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة،شیخ آلبانی، ج 8 ص 465 .. رقم: 4000 _ دار المعارف، ریاض)
و از احادیث صحیح ثابت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم از زنان عائشه را از همه بیشتر دوست میداشت و از مردان پدر ایشان را :
«أنس قال قيل يا رسول الله من أحب الناس إليك قال عائشة قيل من الرجال قال أبوها»(ترمذی)
و از عمرو بن غالب نقل است که عدّه ای نزد عمار بن یاسر از سیده عائشه بدگویی کردند .. عمار فرمود: أتؤذي حبيبة رسول الله صلى الله عليه وسلم؟
و اما این ادعا که میگوید: «مناوی گفته:« به اجماع اهل سنت فاطمه از خلفا برتر بوده!!!»
این یک هذیانی بیش نیست و من چنین قولی در فیض القدیر ندیدم.. (خواهشاً متن عربی را نقل کنید)
امّا ، افضل الاصحاب ابوبکر الصدیق رضی الله عنه ثم عمر ثم عثمان و این بلا نزاع عقیده کل اهل سنت است و عقیدۀ جماعت اصحاب پاک محمد صلی الله علیه و سلم نیز اینگونه بوده است.
ابو عمر قرطبی میفرماید: فأفضلهم أبو بكر وعمر على هذا جماعة علماء المسلمين إلا من شذ وقد قالت طائفة كثيرة من أهل العلم إن أفضل أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم أبو بكر وعمر لم يستثنوا من مات قبله ممن مات بعده ...(التمهيد لما في الموطأ ج21 ص 228 _ مؤسسة القرطبه)
این فقط یک نمونه بود که اگر لازم بود .. بگید تا بالغ بر 30 قول اینچنینی رو براتون نقل کنم تا معنی اجماع رو به خوبی درک کنید!
ضمناً : از حضرت علی به تواتر ثابت است که فرمود: «خير هذه الأمة بعد نبيها أبو بكر ثم عمر»
و حرف در این باب بسیار است ولی «عاقل را اشارتی کافیست»
* اما این روایت: يا فاطمة إن الله يغضب لغضبك ويرضى لرضاك
شیخ الاسلام ابن تیمه در مورد این روایت میفرماید: فهذا كذب = دروغ است.(منهاج السنة النبوية ج 4 ص248) و قول حاکم نیز به هیچ وجه حجت نیست .. زیرا در تلخیص مستدرک، امام ذهبی در رد حاکم میگوید:بل حسين بن زيد منكر الحديث = خیر.. بلکه حسین بن زید که راوی حدیث است منکر الحدیث است.
_________________
اما اصل شبهۀ زنگ زدۀ شما:
«روايات صحيحي كه عرض كردم از عائشه كه مي گويد: ما رأيت احداً قد اصدق من فاطمه ؛ راستگوتر از فاطمه نبوده . فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت نبي مكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مطالباتي از خليفه اول داشتند ؛ ولي خليفه اول پاسخ منفي دادند ، آيا اين خود نشانگر تكذيب سخن پيامبر اكرم نيست ؟»
والا چقدر شما شجاعید و دل شیر دارید.. یعنی اومدید تو خونۀ شیر و اونو تهدید میکنید؟
گرامی؛ اگه ام المؤمنین عائشه گفته: راستگوتر از سیده فاطمه ندیدم.
ابوبکر صدیق را خدا و پیامبر و جبرئیل و حضرت علی و .... صدیق نامیده اند:
قال الله تعالی: «وَالَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بهِ (زمر: 33) = و آن كس که با راستی آمد و کسی که آن را تصدیق کرد»
چنانکه علامه آلوسی ، ابوحیّان، فخر رازی،ابن عطیّه ، سیوطی و... میفرمایند: «قال علي بن أبي طالب وأبو العالية والكلبي وجماعة « الذي جاء » هو محمد عليه السلام ، والذي صدق هو أبو بكر .= علی بن ابیطالب و ابوالعالیه و کلبی و جماعت علما بر این هستند که ..... تصدیق کننده ابوبکر صدیق است»
و از حضرت رسول صلی الله علیه و سلم نیز همین بس که اشاره کنیم به ماجرای کوه احد که حضرت فرمودند : اثبت أحد فإنما عليك نبي وصديق وشهيدان = آرام شو اي احد كه پيغمبر خدا و صديق(ابوبکر) و دو شهيد(عمر و عثمان) بالاي تو هستند.(متفق علیه)
و این حدیث از انس ، بریده ، ابن عبّاس ، سعید بن زید، ابوهریره، سیدنا عثمان ذی النّورین و عبدالله بن سعد بن ابی سرح نقل شده است.
و در نهایت اینکه سیوطی در تاریخ الخلفا از حاکم نقل میکند که:
«النزال بن سبرة قال: قلنا لعلي يا أمير المؤمنين أخبرنا عن أبي بكر قال ذاك امرؤ سماه الله الصديق على لسان جبريل وعلى لسان محمد ... إسناده جيد. = النزال میگوید به علی علیه السلام گفتم: ای امیرالمؤمنین مرا خبر بده از ابوبکر، گفت: خدا او را صدیق نامید و آن را بر زبان جبرئیل علیه السلام و بر زبان محمد صلی الله علیه و سلم قرار داد.... اسناد آن نیکوست»
(تاریخ الخلفا سیوطی : فصل في اسمه ولقبه .. سخن از اسم و لقب ابوبکر رضی الله عنه)
پس اگه دلیل شما برای برحق نبودن حضرت ابوبکر صدیق در ماجرای فدک راستگو بودن حضرت فاطمه است ؛ باید بگویم: همانطور که در راستگویی حضرت فاطمه شکی نیست در راستگویی ابوبکر صدیق نیز هیچ شکی نیست.
ولی جریان چیز دیگری است و شما طبق عادت همیشگیتون خودتون رو به کوچۀ علی دایی اینا میزنید.
اولاً: حدیث«فاطمه پارۀ تن من است» شأن بیانی دارد که آن هم خواستگاری حضرت علی از دختر ابوجهل است ،(بخاری ح3729 و در کتب شیعه: علل الشرايع، إبنبابويه، ص186-185، چاپ نجف) پس اگر ذمّی بر کسی وارد شود در درجۀ اوّل حضرت علی مذموم است.
دوماً:حضرت فاطمه نفرمود که: ای ابوبکر .. پدرم وصیت کرده که باغ فدک به من برسد، یا ای ابوبکر فدک مال من است... بلکه فاطمه گفت: ای ابوبکر ارث پدرم رو تقسیم کن.
و حضرت صدیق رضی الله عنه نیز فرمود: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ (بخاری ح 2862) = رسول خدا فرمود: کسی از ما ارث نمیبرد و هر چه از ما بماند صدقه است.
و این حدیث(لا نورث) از حذیفه ، ابوبکر، عمر، علی،عثمان،عبّاس، عبدالرحمن بن عوف، زبیر،طلحه،ابی هریره،عائشه،سعد .. به اثبات رسیده است.
و در کتب شیعه نیز با الفاظ متفاوت موجود است چنانکه کلینی در الکافی مینویسد:
«قال رسول الله (صلی الله علیه و سلم): فضل العالم على العابد كفضل القمر على سائر النجوم ليلة البدر، و إن العلماء ورثة الأنبياء لم يورثوا دينارا و لا درهما، ولكن أورثوا العلم، فمن أخذ منه أخذ بحظ وافر».
«رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود: برترى عالم به عابد، همچون برترى ماه بر ساير ستارههاى شب بدر است، و همانا علماء، وارثان پيامبران هستند و پيامبران هرگز نه دينارى و نه درهمى از خود به ارث نمىگذارند، بلكه علم را بر جاى مىگذارند. پس هركس از آن گرفت، استفاده فراوانى برده است»
(اصول كافى، كلينى، ج1، ص34، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم.)
و شبيه اين روايت: «إن العلماء ورثة الأنبياء، و ذاك أن الأنبياء لم يورثوا دينارا و لا درهما، و إنما أورثوا أحاديث من أحاديثهم». =«همانا علماء، وارثان پيامبران هستند و اينكه آنها، هرگز درهم و دينار را بر جاى نمىگذارند، بلكه احاديثى از احاديث خود را به ارث وامىگذارند»..
(الکافی، ج1، ص32، باب صفة العلم وفضله و فضل العلماء)
و خمینی در كتاب "الحكومه الإسلاميه" مي گويد: =«الحديث صحيح و حتي ابو علي بن ابراهيم (ابراهيم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل الحديث» (الحكومه الإسلاميه للإمام الخميني ص 93 ). يعني حديث صحيح است حتي ابوعلي بن ابراهيم كه از راويان بسيار ثقه است، آن را نقل كرده است.
و در کل در مذهب شیعه زن به هیچ وجه از زمین و مزرعه و خانه و ملک ارث نمیبرد چنانکه از زينالعابدين رضی الله عنه روايت شده كه فرمود: «النساء لا يرثن من الأرض و لا من العقار شيئا» = «زنها، چيزى از زمين(العقار= ملك، مزرعه، خانه و اثاث منزل.. "المنجد") و مزرعه و خانه و اثاث منزل، ارث نمىبرند»..
(من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، كتاب الفرائض و الميراث، ج4، ص347.)
يا : «ميسّر مىگويد: از أبىعبداللّه جعفر در مورد زنان كه چه چيزى را به ارث مىبرند پرسيدم، فرمود: «فأما الأرض و العقارات فلا ميراث لهن فيه»= «در زمين و مزارع و املاك، هيچ ميراثى بدانان نمىرسد»
(من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، كتاب الفرائض و الميراث، ج4، ص347.)
پس طبق فقه شیعه ، سیده فاطمه به هیچ وجه حق نداشته فدک را مطالبه کند.
و به اعتقاد ما اهل سنت پیامبران از خود ارث به جا نمیگذارند و فاطمه هم معصوم نبوده .
وانگهی کسی به جز فاطمه نزد ابوبکر نمی آید که ای ابوبکر ارث مرا بده .. در صورتی که اگر قرار بود ارثی به کسی برسد ، امهات المؤمنین هم از آن سهم میبردند که بین آنها عائشه صدیقه دختر ابوبکر صدیق و حفصه دختر عمر هم بودند. و این ثابت است که ابوبکر صدیق قبل از اسلام از بزرگترین تجار قریش بود ولی زمانی که در سن 63 سالگی از دنیا رفت ار فقیرترین افراد قریش بود و به اتفاق دوست و دشمن ابوبکر صدیق اموال خود را در راه اسلام صرف کرد چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در مدح ایشان فرمودند:
« مَا نَفَعَنِي مَالٌ قَطُّ مَا نَفَعَنِي مَالُ أَبِي بَكْرٍ فَبَكَى أَبُو بَكْرٍ وَقَالَ هَلْ أَنَا وَمَالِي إِلَّا لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ = هيچ وقت مالي به مانند مال ابوبکر به من نفع نرسانده است، ابوبکر گریست و فرمود: آیا من و ثروتم به جز آنیم که از آن شما باشیم، ای رسول خدا؟ »(ابن ماجه ح 91 و آلبانی گوید صحیح است)
و در صحیح بخاری ح 466 نقل است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود:
«يا أبا بكر لا تبك، إنَّ من أمَنَّ الناسِ عَليّ في صحبته وماله أبوبكر = «اي ابوبكر گريه نكن» و افزود: كسى كه بيش از همۀ مردم بر من منت دارد و با مال و جانش مرا همراهى كرد، ابوبكر است.
پس واقعاً هذیان و دیوانگی است که بگوییم ابوبکر که کلّ ثروتش را در راه خدا انفاق کرد، مال کسی را خورده است!
مگر میشود تمام مال واموال خود را بدهد و 23 سال زجر بکشد و راضی به فقر شود ولی در دو سال پایانی عمر، مال مردم را غصب کند، و به هیچ وجه از آن استفاده نکند!!!
در پایان این متن را از کتاب تلبیس ابلیس ابن جوزی بخوانید:
«آورده اند که روزی «السفاح» خليفه عباسی بر منبر خطبه می خواند که مردی از خانواده حضرت علی برخواست وبانگ برآورد که: ای امير مؤمنان, بداد من برس که بر من ظلم شده است. خليفه گفت: «وچه کسی بتو ظلم ورزيده؟» آنمرد جوابداد: من از فرزندان حضرت علی رضی الله عنه هستم. وابوبکر با گرفتن فدک از فاطمه به من ظلم کرده است. سفاح با اظهار تعجب پرسيد: «وتا آخر عمر بر ظلمش ماند وحقتان را نداد؟» مرد در پاسخ گفت: آری. سفاح پرسيد: «وچه کسی پس از او خليفه شد؟» مرد گفت: عمر . سفاح پرسيد: «واو نيز حقتان را به شما باز پس نداد؟» مرد در جواب گفت: آری. سفاح پرسيد: «پس از او چه کسی روی کار آمد؟» مرد جوابداد: عثمان . سفاح پرسيد: «و او نيز حقتان را به شما نداد وهمچنان بر ظلم اصرار ورزيد؟» مرد در جواب گفت: آری. سفاح پرسيد: «وپس از او چه کسی به خلافت رسيد؟» مرد با شنيدن اين سؤال دست وپايش را گم کرده, چپ وراستش را نگاه می کرد شايد راهی برای فرار از آنجا پيدا کند.»
و جواب سؤال آخر سفاح را همه میدانیم و این حضرت علی بود که بعد از سیدنا عثمان امیر مؤمنان شد.. و لابد حضرت علی نیز به خود و خانوادۀ خود ظلم کرده است!!!!!!!!!
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
بنده همان کاربر " tanha " هستم
جناب ابوبکر قشمی :
اول روایت ( فاطمه سیده نساء اهل الجنه ) در صحیح بخاری آمده است ...
مشکل شما کجاست که این روایت را ترک کرده و روایت مستدرک را برای ما بیان می کنید ؟
وجود این روایت در صحیح بخاری برای شما کفایت می کند !
دوم
روایت ( فاطمه احب الی منک ) نیز صحیح است .
مناوی در " فیض القدیر " ج 4 ص 556 ( فيض القدير شرح الجامع الصغير ، المناوي ، تصحيح أحمد عبد السلام ، الأولى ، 1415 - 1994 م ، دار الكتب العلمية - بيروت )چنین می گوید :
" قال الهيثمي : رجاله رجال الصحيح "
مناوی در کتاب دیگرش به نام " التیسیر بشرح الجامع الصغیر " ج 2 ص 166 ( التيسير بشرح الجامع الصغير ، اسم المؤلف: الإمام الحافظ زين الدين عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031هـ ، دار النشر : مكتبة الإمام الشافعي - الرياض - 1408هـ - 1988م ، الطبعة : الثالثة ) نیز می گوید :
" ( فاطمة أحب إلي منك ) يا علي ( وأنت أعز علي منها ) وقوله ( قاله لعلى ) مدرج للبيان من الصحابي أو المؤلف ( طس عن أبي هريرة ) ورجاله رجال الصحيح "
اینکه تناقض در گفتار مناوی و آلبانی وجود دارد ، امری است که اهل سنت باید پاسخگو باشند و نه شیعه !
محبوبترین افراد در نزد پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم) همانا امیرالمومنین و فاطمه زهرا ( علیهما السلام ) بودند !
حاکم نیشابوری در مستدرک ج 3 ص 155 چنین می گوید :
" كان أحب النساء إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فاطمة و من الرجال علي "
( محبوب ترین زنان در نزد پیامبر همانا فاطمه بود و از مردان علی بن ابیطالب ( علیه السلام ) بود )
حاکم بعد از نقل این روایت می گوید :
" هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه " ( سند این روایت صحیح است ولی شیخین آن را بیان نکرده اند )
ذهبی نیز در ذیل این روایت می گوید : صحیح !
در مورد سخن مناوی :
اینکه برخی از حرفها برای شما جدید است ، مشکل شماست و نه ما !
البته شما هم همانند مولایتان عمر بن خطاب ، به واژه " هذیان " علاقه بسیار دارید !!!
مناوی در " فیض القدیر " چنین می گوید :
" وذكر العلم العراقي أن فاطمة وأخاها إبراهيم أفضل من الخلفاء الأربعة بالاتفاق "
(فيض القدير شرح الجامع الصغير ، ج 4 ص 422 ، اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031 هـ ، دار النشر : المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ ، الطبعة : الأولى )
( فيض القدير شرح الجامع الصغير|المناوي ، ج 4 ص 555 ، اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031 هـ ، تصحيح : أحمد عبد السلام ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى 1415 - 1994 م )
روایت ( فاطمه بضعه منی ) با سندی که اصلا اشاره ای به خواستگاری جعلی دختر ابوجهل نداشته باشد ، نیز آمده است ....
صحيح البخاري - البخاري - ج 4 - ص 210
حدثنا أبو الوليد حدثنا ابن عيينة عن عمر و ابن دينار عن ابن أبي مليكة عن المسور بن مخرمة ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال فاطمة بضعة منى فمن أغضبها أغضبني
صحيح البخاري - البخاري - ج 4 - ص 219
حدثنا أبو الوليد حدثنا ابن عيينة عن عمر وبن دينار عن ابن أبي مليكة عن المسور بن مخرمة ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال فاطمة بضعة منى فمن أغضبها أغضبني
صحيح مسلم - مسلم النيسابوري - ج 7 - ص 141
( حدثني ) أبو معمر إسماعيل بن إبراهيم الهذلي حدثنا سفيان عن عمرو عن ابن أبي مليكة عن المسور بن مخرمة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إنما فاطمة بضعة منى يؤذيني ما آذاها
شما از همه چیز و همه کس حرف می زنید ، مگر سوال ما !!!
چرا از بررسی روایت صحیح عایشه که گفته است : بعد از پیامبر ، راستگوتر از فاطمه ندیدم !!! فرار می کنید ؟؟!!!!
آیه مذکور :نمی دانم چرا شما عایشه ( مادرتان ) مشکل دارید ..
وی صراحت دارد که در شان خانواده وی هیچ آیه نازل نشده است :
مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِينَا شَيْئًا مِنَ الْقُرْآنِ .صحيح البخاري ، البخاري ، ج 6 ، ص 42 .
هیثمی در مورد روایتی که در آن از " صدق " تفسیر به ابی بکر کرده می گوید :
مجمع الزوائد - الهيثمي - ج 9 - ص 48
رواه البزار وفيه عمر ابن إبراهيم وهو كذاب
ان حجر نیز در " فتح الباری " این چنین روایت را رد می کند :
فتح الباري - ابن حجر - ج 13 - ص 413
ومن طريق ليّن إلى علي بن أبي طالب الذي جاء بالصدق محمد صلى الله عليه وسلم والذي صدق به أبو بكر ..
از طرف ديگر ، روايات فراواني در كتابهاي اهل سنت وجود دارد كه اين آيه از قرآن كريم در حق امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است . از آن جايي كه در اين باره روايات بسياري وجود دارد که برخی از آنان چنین است :
آلوسي ، مفسر مشهور اهل سنت در تفسيرش مينويسد :
وقال أبو الأسود . ومجاهد في رواية . وجماعة من أهل البيت . وغيرهم : الذي صدق به هو علي كرم الله تعالى وجهه .
تفسير الآلوسي - الآلوسي - ج 24 - ص 3 .
ابو اسود و مجاهد در روايتي ، جماعتي از اهل بيت (عليهم السلام) و غير آنها گفتهاند : مراد از «الذي صدق به» علي (عليه السلام) است .
و سيوطي در الدر المنثور مينويسد :
وأخرج ابن مردويه عن أبي هريرة والذي جاء بالصدق قال رسول الله صلى الله عليه وسلم وصدق به قال علي بن أبي طالب رضي الله عنه .
الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 5 - ص 328 .
و حاكم حسكاني در شواهد التنزيل شش روايت در اين باره نقل مي كند كه ما به سه تاي از آنها اكتفا ميكنيم :
810 - حدثنا السيد أبو منصور ظفر بن محمد الحسيني رحمه الله حدثنا أبو الحسين علي بن عبد الرحمان بن عيسى بن مأتي بالكوفة ، حدثنا الحبري حدثنا الحسن بن الحسين العرني حدثنا علي بن القاسم ، عن عبد الوهاب بن مجاهد ، عن أبيه في قول الله تعالى : ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) قال : ( الذي ) جاء بالصدق رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ، و ( الذي ) صدق به علي .
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 - ص 178 .
813 - في ( التفسير ) العتيق : وسعيد بن أبي سعيد التغلبي عن أبيه ، عن مقاتل بن سليمان ، عن الضحاك : عن ابن عباس ( في تفسير قوله تعالى : ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) ) قال : هو النبي جاء بالصدق ، و ( الذي ) صدق به علي بن أبي طالب .
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 - ص 180 .
812 - أخبرناه أبو عبد الرحمان محمد بن أحمد القاضي ب الريوند ) أخبرنا أبو محمد الحسن بن محمد بن أحمد بن أيوب الزوري بالري أخبرنا أبو بكر الجعابي حدثنا الحسين بن علي السلولي بالكوفة ( أخبرنا ) محمد بن الحسن السلولي حدثنا عمر بن سعد ( الأسدي ) البصري عن ليث : عن مجاهد ( في قوله تعالى ) ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) قال : ( جاء بالصدق ) رسول الله . و ( صدق به ) علي بن أبي طالب . ( رواه أيضا ) أبو بكر السبيعي عن الحسين به .
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 - ص 179 – 180 .
و ابن مردويه اصفهاني در مناقبش اين سه روايت را نقل ميكند :
عن أبي هريرة : ( والذي جآء بالصدق ) قال : رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) ، ( وصدق به ) قال : علي بن أبي طالب ( رضي الله عنه ) .
عن مجاهد في الآية قال : ( وصدق به ) علي بن أبي طالب .
عن أبي جعفر ( عليه السلام ) : ( الذي جآء بالصدق ) محمد ( صلى الله عليه وآله ) . والذي ( وصدق به ) علي بن أبي طالب .
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 314 – 315 .
و ابن عساكر نيز روايات فراواني را نقل ميكند كه ما فقط يكي از آنها را ذكر ميكنيم :
عن ابن مجاهد عن أبيه في قوله عز وجل " والذي جاء بالصدق وصدق به " قال الذي جاء بالصدق رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) وصدق به علي بن أبي طالب .
تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 360 .
مفسرین شما نظرات جالب دیگری نیز دارند .
بیضاوی اصلا این گونه تفسیر را رد می کند :
تفسير البيضاوي - البيضاوي - ج 5 - ص 67
وقيل الجائي هو الرسول والمصدق أبو بكر رضي الله عنه وذلك يقتضي إضمار الذي هو غير جائز وقرئ وصدق به بالتخفيف أي صدق به الناس فأداه إليهم كما نزل من غير تحريف أو صار صادقا بسببه لأنه معجز يدل على صدقه وصدق به على البناء للمفعول .
پس معلوم شد که آیه مذکور نیز در شان ابی بکر نیست ....
بگذریم ... چرا از جواب دادن به کلام عایشه فرار می کنید ؟
حرف عایشه را قبول کنیم یا حرف ابی بکر را ؟ ( پدری که حرف دخترش را نقض کرد و دختری که بر خلاف پدرش حرف می زند ! )
در مورد حرفهای شما برای فدک و روایت جعلی ابی بکر و غیره هم حرف زیاد دارم ...
فعلا شما جواب ما در مورد کلام عایشه و نقض ان توسط ابی بکر را بدهید تا بعد !
حال سؤال من از اهل سنت اين است
روايات صحيحي كه عرض كردم از عائشه كه مي گويد: ما رأيت احداً قد اصدق من فاطمه ؛ راستگوتر از فاطمه نبوده . فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت نبي مكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مطالباتي از خليفه اول داشتند ؛ ولي خليفه اول پاسخ منفي دادند ، آيا اين خود نشانگر تكذيب سخن پيامبر اكرم نيست ؟
با سلام
جناب قشمی:
در مورد غصب فدک از حضرت صدیقه کبری توسط خلیفه اول ابوبکر با پشتیبانی عمر نکات ذیل به اطلاع میرسد:
الف-حضرت صدیقه کبری میفرمایند این ملک توسط پیامبر به ایشان بخشیده شده است مدارک ذیل از اهل سنت تقدیم میگردد
1-شواهد التنزیل ج 1 ص 24 حافظ ابوالقاسم حسکانی از ابو سعید خدری روایت میکند هنگامی که ایه شریفه و آت ذی القربی حقه نازل شد رسول خدا (ص) فاطمه (ع) را طلبید فدک و عوالی را به او بخشیده و فرمود این سهمی است که خداوند برای تو و فرزندانت مشخص کرده است
2-حافظ عبد الرحمن جلال الدین سیوطی گوید:بزاز و ابویعلی وابن ابی حاتم و ابن مردویه از ابو سعید خدری روایت میکنند که هنگامی که این ایه نازل شد و آت ذی القربی حقه رسول خدا فدک را به فاطمه بخشید( الدر المنثور ج5 ص 272)
3-نظریه استاد عبدالفتاح عبد المقصودانجا (فدک) ملک خالص رسول خدا بود که میتوانست تا هنگام وفاتش به همان ملکیت خالص باقی مانده باشد ومی توان گفت پیش از وفات انرا به دخترش بخشید
4-یاقوت حموینی گوید در فدک چشمه ای جوشان و درختان خرمای فراوان است که فاطمه فرمود رسول خدا انرا بمن بخشیده است(معجم البلدان ماده فدک)
5-نامه مامون به فرماندارش در مدینه چنین اورده است:پیامبر فدک را به فاطمه بخشید و انجا را بدو ارزنی داشت ای مطلب امر مهمی است که برای همگان روشن واشکار میباشد و در این امر بین افراد خاندان پیامبر اختلافی نیست ( فتو ح البلدان ص 46)
ب- راجع به روایت نحن معاشر النبیائ لا نورث جماعت اهل سنت به همان متن استدلال حضرت صدیقه کبری در مقابل ابوبکر پاسخ بدهید چیزیکه خود ابوبکر از ارائه ان عاجز بود
ایشان در فراز 17 از خطبه فدک خطاب به ابوبکر و اصحاب کودتای سقیفه میفرمایند:سبحان الله رسول خدا هیچ گاه از کتاب خدا روی گردان و نسبت به احکام او مخالف نبود بلکه پیرو قران و سوره های ان بود ایا شما بر نیرنگ و فریب اجماع کرده و بر رسول خدا دروغ بسته اید این کار شما بعد از رحلت ایشان مانند فتنه هایی است که در زمان حیات او برای هلاکتش انجام میشدو این کتاب خداست که داوری دادگر است و بیان ان اثبات میکند ادعای ما را: زکریا از خداوند فرزندی خواست که یزثنی و یرث من آل یعقوب ودر جای دیگر میفرماید و ورث سلیمان داو د خداوند در بیان خود سهم دختران و پسران را در ارث مشخص کرد و بهانه جویی یاوه سرایان را ابطال فرمود اینطو ر نیست که شما میگویید
عین بیانات حضرت فاطمه بیان گردید و ان روایت جعلی ضد کتاب خدا ارزیابی شد
ج-عثمان خلیفه سوم نیز نسبت به جعلی بودن روایت اعتراف کرده است از انجاییکه حقوق عایشه و حفصه را از بیت المال قطع کرد
(ابوبکر و عمر بر خلاف ظاهر مقدسی که برای خود ساخته بودند برای عایشه 160000 دینار طلا و برای حفصه120000 دینار طلا که ارزش بسیار زیادی داشته است تعیین کرده بودند) ایندو زن که مخاطب سوره تحریم نیز هستند از عثمان مطالبه ارث خود از رسول خدا را کردند و عثمان گفت که روایت ارث انبیا که توسط ابو بکر جعل شد و توسط عمر تایید گردید هر چند که جعلی است میتواند در مورد این دو زن اجرا شود
امروز هنوز فریاد مظلو مانه حضرت فاطمه زهرا از فرا سوی قرنها به گوش میرسد ایا گوش شنوایی هست ؟
اولا مقصر خود شمایین که شبه افکنی می کنین
از کجا معلوم که شما عمدا مستدرک خالی وبدون دنباله ننوشته باشین که جای مانور دادن داشته باشین که اگه بگوییم مثلا مستدرک وسایل اشتباه است شما بگویین که نه منظور ما مستدرک حاکم است ( همانطوریکه گفته اید)
واگر ما بگوییم مستدرک حاکم ایراد دارد شما بگویید نه منظور ما مستدرک وسایل بوده است ! این زرنگ بازیها دیگه بیرنگ شده آقایون !
جواب سوال شما رو هم در اول نوشته ام آورده ام اگه با حوصله بیشتری میخوندین !
در ضمن
مواردی بوده که پیامبر ازروی احساس حرفی زده وبعد آیه ای بر خلاف احساس پیامبر نازل شده وبه پیامبر گفته که درمسائل شرعی ودینی احسا سی نشود !
من سه نمونه برای شما میآورم تا شاید تفکر کنین( اگه متوجه نشدین شان نزول را برین بخونین)
اول: لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ(التحريم/1)
اي پيامبر چرا براي خشنودي همسرانت آنچه را خدا براي تو حلال گردانيده حرام ميکني خدا[ست که] آمرزنده مهربان است
قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ(التحريم/2)
قطعا خدا براي شما [راه] گشودن سوگندهايتان را مقرر داشته است و خدا سرپرستشماست و اوست داناي حکيم
دوم
اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ(التوبة/80)
چه براي آنان آمرزش بخواهي يا برايشان آمرزش نخواهي [يکسان است حتي] اگر هفتاد بار برايشان آمرزش طلب کني هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزيد چرا که آنان به خدا و فرستادهاش کفر ورزيدند و خدا گروه فاسقان را هدايت نميکند
سوم
وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيرٌ لِلصَّابِرِينَ(النحل/126)
و اگر عقوبت کرديد همان گونه که مورد عقوبت قرار گرفتهايد [متجاوز را ] به عقوبت رسانيد و اگر صبر کنيد البته آن براي شکيبايان بهتر است
پس حالا متوجه بشین که پیامبر هم گاهی به مقتضای بشر بودن از روی احساسات مثلا احساس پدری حرفی زده است وکدام پدر است که فرزند خودش را نخواهد در منتهی درجه ی بهشت ورفاه ببیند؟
سخن پایانی
در ضمن برای ما جای خیلی سوال است که چطور شما شیعه ها هر وقتی سخنی باب میلتون در منابع اهل سنت وجود دارد سریع آن را بزرگ نمایی کرده وبیان می کنید ( حتی اگر چه خود گوینده سخن را مانند عایشه هم قبول نداشته باشین )
ولی اگر کوچکترین حرفی را همان شخص در منابع اهل سنت بر خلاف ذهنیات شما گفته باشد آنر قبول نکرده وجعلی وضعیف می شماریید ؟/؟؟؟؟؟
خیلی خیلی این یک بام ودو هوا برای ما جالب است ! پس شما تابع منافع خودتان هستین نه تابع سخن حق
جناب قابیل:
سبک استد لال شما را میشناسم نوع تفکر شما اصلا به مرحوم برادر شهید تان ارتباطی ندارد
فرمودید شما شیعیان به روایاتی که در کتب ما به نفع خودتان است استناد میکنیدلازم است نکات ذیا را منظور نظر مبارک قرار دهید
1-صحیح فرمودید اما این کار ما نه به این دلیل است که به وثاقت منابع اهل سنت اعتقادی داریم هرگز بلکه اعتراف خصم است بر فضیلت حضرت صدیقه که لابلای منابع شما امدهاست
2-ارای متشتت و متناقض در کتب اهل سنت انقدر زیاد است که هر کس هر چه بخواهد علیه و یا له خودتان
به راحتی در ان یافت میشود
4-استناد ما به این کتب من باب استدلال نقضی علیه معتقدان به انها میباشد ولی صادقانه بگویم این دو کتاب نمیتوانند منبع صحیح برای اعتفادات مسلمانان باشد
5-گفتید پیامبر از روی احساس سخن میگوید خطا رفتید خداوند در مورد ایشان میفرماید ما ینطق عن الهوی این نظر شما نیز مانند سایر نوشته های شما ضد نظر خداوند است
ایاتی که شما به انها استناد کردید گویای مدعای شما نیست بلکه بیانگر دفاع مقام الوهیت از رسول و فرستاده خود میباشد چرا که این رسول برای هدایت خلق خود را به مشقات زیادی می انداخت و بر هدایت مردم ولع و اسرار بسیار داشت و خداوند از او میخواهد که خود را به این شدت به مشقت نیاندازد طه ما انزلنا علیک القران لتشقی
میدانم که به این حرفها گوش نمیکنید ولی از شما یک خواهش دارم حداقل برای یکبار قران را بدون تعصبات فرقه ای و فارغ از روایات دروغی که متعصبین وهابی مسلک بدانها استناد میکنند فقط با تکیه بر عقل مستقل و وجدان الهی که خداوند در وجود همه به ودیعت نهاده بخوانید و بگذارید نور هدایت ان در وجودتان بتابد انوقت میفهمید که نمیشود به این راحتی علیه عصاره نجابت فرزند ایمان فطرت حضرت فاطمه زهرا(ع) قلمفرسایی کرد از خشم الهی بهراسید
بسم الله الرحمن الرحیم
چگونه می توان متصور بود که سرور زنان عالم و کسی که خشم و رضای خدا در خشم و رضای اوست، دروغگو باشد؟! البته شاید بتوان راه هائی برای فرار اهل سنت قرار داد:
- این احادیث همگی دروغند!! و لذا بنیان رجال و درایه ی اهل سنت از هم خواهد پاشید!
- آن کسی که این سخنان از او صادر شده معصوم نیست و از روی هوا سخنی گفته است! (نعوذ و نستجیر بالله من هذه الاباطیل)
اما شیعه می گوید: این احادیث نه تنها صحیحند، بلکه از رسول صادق مصدّق صادر شده اند و چه بسا این سخنان را از آن رو فرموده که می دانسته به زودی حق دخترش را غصب خواهند کرد. لذا پیشاپیش حجتی به دست دختر داده است و برای تمام امت در طول تاریخ میزانی برپا داشته تا حق را از باطل و سره را از ناسره تشخیص دهند. اما افسوس ...
ما معتقدیم که بعد از پیامبر هیچ کسی معصوم وعاری از خطا نیست
نه حضرت ابوبکر ونه حضرت فاطمه هیچکدام معصوم نبوده اند در مسئله ای اگر اختلاف داشته اند بر اساس اجتهاد خود ونیت خیر اقدام کرده اند و نباید سرزنش کرد
اختلاف اجتهادی واستنباطی در بعضی مسائل شرعی حتی امروزه در بین مجتهدین یک خیابان از شهری چون قم وجود دارد
( خیابانی که اکثر مجتهدان قم در آن دفتر دارند!)
ابوبکرحتی اگر هم به فرض بادختر پیامبر اختلاف کرده باشد بر اساس اجتهاد شرعی بوده است واغراض دنیوی نداشته است
و اعتقاد داشته که طبق قرآن مجید حسب ونسب در پیشگاه خداوند به خودی خود امتیاز ویژه ای نیست و طبق آیات قرآن باید عمل کرد
در ضمن سخنانی از پیامبر هم که در وصف دختر گرامیشان آورده اید هم یک قانون عمومی وطبیعی برای تمام پدران است نه فقط پیامبر
آن چه پدری است که فرزند خود را دوست نداشته باشد ؟
آن چه پدری است که از آزرده شدن فرزندش آزرده نشود ؟
شما خودتان اگر فرزند داشته باشید آیا با ازرده شدن فرزند احساستان آزرده نمی شود ؟
پیامبر هم بشر بوده واحساس پدری داشته است
و علاوه بر این شاید هم این سخنان رادر مواردی دیگر گفته که شما آن را به این بحث ربط داده اید
کار شمادر آوردن این سخنان پیامبر در اینجا فقط تحریک احساسات است ومسئله ی شرعی را نمی توان با احساسات پدری اثبات کرد
در ضمن شما می گویید حضرت فاطمه سرور زنان عالم است ؟؟؟ کدام آیه از قرآن این حرف شما را تایید می کند؟؟ بیاورید
شما می گویید که خشم وغضب خدا در خشم وغصب فاطمه است ؟ برچه اساسی وآیه ای این حرف را می زنید؟
منبع شما مستدرک است که خود آقای خمینی آنرا زیر سوال برده است
غالب كتاب هاي روايي محدث نوري مانند مستدرك الوسايل نه فايده علمي دارد و نه فايده عملي و مملو از احاديث ضعيفي است كه علماي شيعه از آنها رويگردانند و صاحب نظران از بزرگان شيعه مانند كليني و صدوق و طوسي به آنها وقعي نمينهند.
و از كتاب هاي غير روايي او نپرس كه پر است از داستانها و حكايات عجيب كه اكثر آنها به شوخي شبيهتر است. البته او ـ كه خدا رحمتش كندـ فرد صالح و محققي بود لكن علاقهاش به جمع آوري منقولات ضعيف و عجيب و غريب و چيزهايي كه عقل سليم و نظر صائب آنها را نمي پذيرد بيشتر بود تا گردآوري مطالب نافع...»
حضرت آیت ا...عابدی حفظه ا...هم درمورد کتاب مستدرک الوسایل محدث نوری فرموده اند:من هرچه گشتم نتوانستم حتی یک روایت صحیح از اوپیداکنم
مگر شما دیده اید که خدا به خاطر فاطمه خشمگین شده باشد ؟ چرا به خدا دروغ می بندید؟؟؟ چرا؟
انْظُرْ كَيفَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَكَفَى بِهِ إِثْمًا مُبِينًا(النساء/50)
ببين چگونه بر خدا دروغ ميبندند و بس است که اين يک گناه آشکار باشد
قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يفْلِحُونَ(يونس/69)
بگو در حقيقت کساني که بر خدا دروغ ميبندند رستگار نميشوند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
آخر سر کسی پیدا نشد که جواب سوال ما را بدهد ....
ما باید حرف عایشه را قبول کنیم یا ابی بکر را ؟؟؟
آیا پدر حرف دخترش را نقض کرده است ؟
آیا ابی بکر سخن پیامبر را تکذیب می کند ؟
باز تکرار می کنم :
روايات صحيحي كه عرض كردم از عائشه كه مي گويد: ما رأيت احداً قد اصدق من فاطمه ؛ راستگوتر از فاطمه نبوده . فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت نبي مكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مطالباتي از خليفه اول داشتند ؛ ولي خليفه اول پاسخ منفي دادند ، آيا اين خود نشانگر تكذيب سخن پيامبر اكرم نيست ؟