(ادعاى روافض) بیایید برویم جهنم.!!!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اهل سنت و وهابیت مدعی هستند که 10 نفر از صحابه هستند که پیامبر به ایشان وعده بهشت داده است .
این افراد به " عشره مبشره " معروف اند .
از جانب دیگر مدعی هستند که همه زنان پیامبر ، چون ام المومنین هستند ، پس وارد بهشت می شوند ...
حال ببنیم که آیا واقعا چنین است !!
****************************************
محمد بن اسماعیل بخاری صاحب کتاب الجامع الصحیح المختصر معروف به صحیح بخاری ( کتابی که در نزد اهل سنت و وهابیت ، بعد از قرآن ، صحیح ترین و معتمدترین کتب آنها می باشد ) در کتاب خود چنین می گوید :
" حدثنا عبد الرحمن بن الْمُبَارَكِ حدثنا حَمَّادُ بن زَيْدٍ حدثنا أَيُّوبُ وَيُونُسُ عن الْحَسَنِ عن الْأَحْنَفِ بن قَيْسٍ قال ذَهَبْتُ لِأَنْصُرَ هذا الرَّجُلَ فَلَقِيَنِي أبو بَكْرَةَ فقال أَيْنَ تُرِيدُ قلت أَنْصُرُ هذا الرَّجُلَ قال ارْجِعْ فَإِنِّي سمعت رَسُولَ اللَّهِ e يقول إذا الْتَقَى الْمُسْلِمَانِ بِسَيْفَيْهِمَا فَالْقَاتِلُ وَالْمَقْتُولُ في النَّارِ فقلت يا رَسُولَ اللَّهِ هذا الْقَاتِلُ فما بَالُ الْمَقْتُولِ قال إنه كان حَرِيصًا على قَتْلِ صَاحِبِهِ "
( الجامع الصحيح المختصر ، ج 1 ص 20 ؛ ج 6 ص 2520 و 2594 ،اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا )
مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیح خود ( که در نزد اهل سنت و وهابیت بعد از بخاری ، صحیح ترین کتاب است و حتی برخی معتقدند که کتاب مسلم بر بخاری ارجح است ) چنین می گوید :
" حدثني أبو كَامِلٍ فُضَيْلُ بن حُسَيْنٍ الْجَحْدَرِيُّ حدثنا حَمَّادُ بن زَيْدٍ عن أَيُّوبَ وَيُونُسَ عن الْحَسَنِ عن الْأَحْنَفِ بن قَيْسٍ قال خَرَجْتُ وأنا أُرِيدُ هذا الرَّجُلَ فَلَقِيَنِي أبو بَكْرَةَ فقال أَيْنَ تُرِيدُ يا أَحْنَفُ قال قلت أُرِيدُ نَصْرَ بن عَمِّ رسول اللَّهِ e يَعْنِي عَلِيًّا قال فقال لي يا أَحْنَفُ ارْجِعْ فَإِنِّي سمعت رَسُولَ اللَّهِ e يقول إذا تَوَاجَهَ الْمُسْلِمَانِ بِسَيْفَيْهِمَا فَالْقَاتِلُ وَالْمَقْتُولُ في النَّارِ قال فقلت أو قِيلَ يا رَسُولَ اللَّهِ هذا الْقَاتِلُ فما بَالُ الْمَقْتُولِ قال إنه قد أَرَادَ قَتْلَ صَاحِبِهِ "
( صحيح مسلم ،ج 4 ص 2213 ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي )
معنای روایت چنین است :
"احنف می گوید که برای کمک به علی بن ابی طالب در جنگ حرکت کردم .ابوبکره مرا دید و پرسید به کجا می روی ؟ پاسخ دادم : می خواهم پسر عموی پیامبر (ص) یعنی علی (ع) را در جنگ یاری کنم .
ابوبکره به من گفت : ای احنف برگرد ! زیرا که از پیامبر شنیدم که می فرمود : هر گاه دو مسلمان با شمشيرهايشان در مقابل هم ايستند، هر دو از دوزخيانند . به ایشان گفتند : این یک قاتل است ، گناه مقتول چیست ؟ فرمودند : او نیز قصد کشتن حریفش را دارد ."
*******************************************
ابن حجر عسقلانی در " فتح الباری " در شرح این روایت چنین می گوید :
" والمراد بالفتنة الحرب التي وقعت بين علي ومن معه وعائشة ومن معها "
( منظور از فتنه ، همان جنگی است که میان علی و همراهانش و عایشه و همراهانش در گرفت )
( فتح الباري شرح صحيح البخاري ،ج 13 ص 32 ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب )
پس بنابر روایت نبوی و اعتراف ابن حجر در مورد اینکه فتنه مورد نظر همان جنگ جمل است ؛ هر کس در این جنگ شرکت کرده باشد همانا اهل جهنم است ...
پس بیایید بشناسیم چه کسانی از اهل سنت و وهابیت جهنمی هستند :
1 - علی بن ابیطالب ( خلیفه چهارم اهل سنت و وهابیت )
2 - عایشه ( مادر اهل سنت و وهابیت )
3 - طلحه ( از عشره مبشره - صحابی )
4 - زبیر ( از عشره مبشره - صحابی )
5 - عبدالرحمن بن عبیدالله ( برادر طلحه - صحابی )
6 - عمر بن عبدالله بن ابی قبیس ( صحابی )
7 - محرز بن حارثه ( والی عمر بن خطاب در مکه - صحابی )
8 - مجاشع بن مسعود السلیمان ( صحابی )
9 - مجالد بن مسعود السلیمان ( صحابی )
************************************************
البته شیعه در مورد امیرالمومنین علیه السلام می گوید :
قطعا مخالفان ایشان در آتش هستند زیرا در زمان جنگ جمل ، ایشان خلیفه مسلمین بودند و بر اساس روایت نبوی در صحیح بخاری ( من خَرَجَ من السُّلْطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً ) یعنی هر کس یک وجب از اطاعت امام خود خارج گردد به مرگ جاهلیت مرده است ؛ پس تکلیف مخالفان ایشان کاملا معلوم است .
************************************************
حال اهل سنت پاسخ دهند که می خواهند در قیامت به کجا بروند ؟؟؟ به بهشت یا به جهنم ؟؟؟!!!!
تو این گفتمان پستهای1تا13 من در جواب همشهری هستش
پست 16 من در جواب پست 15 وجناب عبدالحسین
پستهای 21-29-30-31-32هم در جواب پست 17 عبدالحسین
وپستهاس23تا28 من در جواب پست 22عبدالحسین
تا تاریخ 12/2/93
ابن تیمیه72
جمل فتنه بود. مسببین آن؟ عایشه طلحه و زبیر. چه کسی آن را نابود کرد؟ قاتل الکفرة و قامع الفجرة.
و نفرمودید که حالا که حاکم مخالف نظر اینها معتقد بوده و عمل کرده، حکم گروهی که مقابل حاکم ایستاده اند چیست؟
در مورد رفتار حضرتش با عایشه، بفرماید که اگر ایشان را به اسارت میگرفتند سهم کدامیک از سپاهیان بودند؟ یعنی عایشه به عنوان کسی که در صحنه جنگ حاضر است به اسارت گرفته میشود و قاعدتا از غنائم محسوب میشود که در جنگ به دست آمده. سهم کیست؟
عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لنسائه ليت شعري أيتكن صاحبه الجمل الأدبب تخرج فينبحها كلاب الحوأب يقتل عن يمينها وعن يسارها قتلى كثير ثم تنجو بعد ما كادت . رواه البزار ورجاله ثقات .
خب حالا سگ ها بر کدام زن پیامبر صدا کردند؟
قیچی؟ عزیزم آدرس که بود. پس قیچی چه فایده ای داشت؟ این تمام حدیث است. توضیح مال شماست یا هیثمی؟
وعن أبي سعيد يعني الخدري قال كنا عند بيت النبي صلى الله عليه وسلم في نفر من المهاجرين والأنصار فقال ألا أخبركم بخياركم قالوا بلى قال الموفون المطيبون إن الله يحب الحفي التقي ، قال ومر علي بن أبي طالب فقال الحق مع ذا الحق مع ذا . رواه أبو يعلى ورجاله ثقات.
و گفتم که معنا یکی است. هم هر دو حدیث هیثمی و هم حدیث حاکم. به هر حال احتمال دارد که حق در قرآن باشد. نظر شما چیست؟ حتی اگر علی مع الحق حدیثی باطل باشد، حدیث دوم که همان معنا را دارد، تکمیل و تاییدش میکند. حداقل از نظر معنا.
بله جنس هودج مهم نیست. چرا؟ چون اگر معلوم شود که فلزی بوده، هر کسی حتی شما هم میفهمید که هدف از نشستن چنین هودجی چه بوده. و اینکه در خانه نشستن با در میان مردم بودن از نظر شما با یک هودج حل میشود هم جالب است. به هر حال آن هودج خانه عایشه بوده یا چیز دیگر؟ و رفتار ایشان را توضیح دادم. عایشه سهم کی میشد؟ آیه که میفرماید با آنها ازدواج ممنوع است چی میشد؟ البته که اگر خفای شما بودند این نوع آیات را هم به خورد داجن می دادند تا مشکلی پیش نیاید. اما اینجا حرف از امیرالمومنین سلام الله علیه است که یقاتل علی تاول بوده نه افراد دیگر.
طبیعی است که وقتی بر تاویل میجنگد، یعنی همه قرآن را می داند. ظاهر و باطن را با هم آگاه است. چنین فردی با بقیه که مثلا مسلمان هستند بسیار تفاوت دارد.
کدام روایت صحیح و ثابت میگه که آنها محق بر خلافت بوده اند؟ روایت بیعة ابی بکر فلتة وتمت الا وانها قد كانت كذلك ولكن الله وقى شرها؟
و شما برای اینکه کلمه " الظاهر " را حذف کردید، چه توضح دادید جز اینکه دوباره به سنت سلف صالح اقتدا نمودید. هیچ.
و البته در جواب امر و حکم به ظاهر هم نوشتم اما باز هم سنت سلف صالح را در پیش گرفتید. و قاعده الزام نیز برای موقعی است که این " الظاهر " نباشد یا آن " بل نداوه بالمکابرة " نباشد.
نکته هم اینجاست که امثال شما چون نمی توانند از پس تصحیح بر بیایند ان موارد را مطرح میکنند. جوابی که برای حضرت صادق سلام الله علیه داده شده را در همان تاپیک کافی میبینم. حتما دیده اید اما به مذاقتان خوش نیامده. و نظر بخاری در مورد ایشان چیست؟ وقتی از او سوال شده که چرا از جعفر بن محمد سلام الله علیهما نقل حدث نکرده ای، او چه گفته؟ چند نفر در بین روات حدیث پیدا کرده اید و حکم بر همه می دهید. و البته کم نیستند احادیثی که در کتب شما هستند و در آن چنین رواتی وجود دارند. " ما رأيت أحدا من أصحاب الحديث الا يدلس الا بن عون وعمرو بن مرة " این عبارات در وصف روات کجاست؟
یک نمونه بیارید که دوستانتان بررسی کرده باشند و جواب نگرفته باشند. مثل همین جا. و بنویسید که در چه جاهایی نیز اصابعهم فی آذانهم بوده اند و کجا نبوده اند.
و در مورد علم حدیث هم؛
این عبارات شما بسیار آشناست. کس دیگری هم این ادعا را داشت اما فقط ادعا بود. الان شما که مثلا علم حدیث دارید( مثلا ) این جمله البانی را که در نقد تضعیف کنندگان حدیث افتراق گفته حمل بر چی میکنید " لمخالفته هوی فی نفسه ". همین دلیل است که در موارد دیگری هم هوای نفس در تصحیح و تضعیف روایت دخیل بوده. چه تضمینی هست که اینجا از روی هوا و هوس باشد و جای دیگر نباشد؟ و البته توضیحات داده شده در مورد جمله شیخ را هم نادید گرفته ای. و بماند که مصنف را گفته و نه دیگران را. و بماند که شما مثلا نمیدونی برای توثیق شخص باید چه کرد.
نمونه آن حدیث به قول شما عفیر را در کتب خود دیدید؟
.
حکم آنها که در برابر حاکم ایستادند؟
چرا واژه " الظاهر " را حذف کردید؟
این سوال هم مطرح است که اگر در صفین طبق نوشته شما حق با امیرالمومنین سلام الله علیه بوده( که یقینا همیشه بوده ) معاویه چه کاره بوده و حکمش چیست؟
.
" چطور ع...ع...میکردین " مرتعی خوشگوار برای شیعه "مثل اون بابایی که آرزوی گوسفند بودن داشت؟ عزیزم باید صریح بگویم که شکاف دهانت را کنترل کن وگرنه با فضائل خدایانت پرش میکنم؟ دقت کنید که ابتدای توهین از سوی شماست. من احساس کنم که از حرفی قرار است توهین به من و عقیده ام شود، صاحب عقیده طرف مقابل را آب کشی میکنم. خود طرف را که لایق برای جواب نمیدانم و الا لغیر رشده بودنش را از نوشتارش ثابت میکنم. دقت و مراعات کنید.
عنایت به اینکه ابتدا امر از نهج البلاغه با برشکاری که جواب ندادید چرا " الظاهر " رو حذف کردی، کار را شروع کردید، من هم از همان نهج البلاغه عبارتی را میگذارم؛
" كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَتْبَاعَ الْبَهِيمَةِ "
از اونجایی که حرف خدایت رو آوردی معلومه که درسته. این همون کسی نیست که نفرین پیامبر بر یک فرد خاص رو فضیلت برای اون فرد میدونه؟ از این معتبرتر ندارید؟
عن أبي بَكْرَةَ قال لقد نَفَعَنِي الله بِكَلِمَةٍ سَمِعْتُهَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَيَّامَ الْجَمَلِ بَعْدَ ما كِدْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ فَأُقَاتِلَ مَعَهُمْ قال لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَنَّ أَهْلَ فَارِسَ قد مَلَّكُوا عليهم بِنْتَ كِسْرَى قال لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَةً.
بخاري ج4، ص1610، ح4163، كتاب بدأ الخلق
یک صحابی از رسول خدا نفعی برده در زمان جمل. نفعش چی بوده؟ به گروهی که فرمانده آنها یک زن بوده ملحق نشده. اگر حرف شما را که عایشه مسبب و فرمانده نبوده و برای جنگ نرفته را بپذیریم، باید در جنسیت صحابه ای مانند زبیر و طلحه و اون یکی که خودش و پدرش رو پیامبر لعن و طرد کرد و یکی دیگه خلف ایشان عمل کرد و دامادش کرد و کاتبش کرد و... شک کنیم. شک کنیم؟ یا در سخن پیامبر.
قال أحمد في " مسنده " : حدثنا يحيى القطان ، عن إسماعيل : حدثنا قيس ، قال : لما أقبلت عائشة ، فلما بلغت مياه بني عامر ليلا . نبحت الكلاب . فقالت : أي ماء هذا ؟ قالوا : ماء الحواب . قالت : ما أظنني إلا أنني راجعة . قال بعض من كان معها : بل تقدمين فيراك المسلمون ، فيصلح الله ذات بينهم . قالت : إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال ذات يوم : " كيف بإحداكن تنبح عليها كلاب الحواب " هذا حديث صحيح الاسناد ، ولم يخرجوه. سیر اعلام النبلا ج2ص177.178
این هم فرعی و مطروح شما؛
( ابن سبا؟ قتل عثمان؟ فرض کنیم درست باشه. عثمان رو کی کشت؟ صحابه بایهم اقتدیتم اهتدیتم اینقدر قوه تشخیص نداشتند که جلوی اونها رو بگیرند؟ )
حرف اصلی؟ این حرف اصلی رو حاکم قبول داشت یا نداشت؟ اگر نداشت(که نداشته) چرا اونها اصرار می کردند؟ چرا به حرف حاکم اعتنا نکردند؟ حکم اینکار چیه؟
ااین هم فرعی است و مطروح شما؛
در مورد کار خالد( در واقع زنای او که سیف الله کرد او را)؛
دقت کنید که حکم اصحاب جمل چه بوده؟ خروج بر حاکم از نظر اهل سنت حکمش چیست؟ برای توجیه کار خالد نیاز دارید که مالک و قبیله اش را اولا غیر مسلمان بدانید ثانیا ثابت کنید که جنگیده اند ثالثا ثابت کنید که زنانشان نیز در معرکه حاضر بوده اند مثل عایشه. و قبل از این جواب بدهید که بالاخره سگها بر چه کدام زن پیامبر صدا کردند؟ خالد که زن پیامبر نبوده تا شما در جواب نامش را بنویسید. کدام زن؟ زن مالک بعد از مالک عده هم نگه داشت؟
و چون طبری را دربست قبول داری ؛
فلما بلغ قتلهم عمر بن الخطاب تكلم فيه عند أبي بكر فأكثر وقال عدو الله عدى على امرئ مسلم فقتله ثم نزا على امرأته وأقبل خالد بن الوليد قافلا حتى دخل المسجد وعليه قباء له عليه صدأ الحديد معتجرا بعمامة له قد غرز في عمامته أسهما فلما أن دخل المسجد قام إليه عمر فانتزع الأسهم من رأسه فحطمها ثم قال أرثاء قتلت امرأ مسلما ثم نزوت على امرأته والله لأرجمنك بأحجارك. تاریخ طبری ج2ص274
و البته تصحیح عالمتان چه میشود؟ و اینکه شیعه بودن راوی او را از اعتبار ساقط میکند؟ یک سری به مسلم و بخاری بزنید.
بعد از اینکه نگفتید توضیح " ادراج " از شما بود یا هیثمی، به معنایی که گفتم دقت کردید؟ علی از آنجا گذشت. فقال الحق مع ذا الحق مع ذا. روایت حاکم هم که ایشان را با قرآن می داند. حق در قرآن هست یا نیست؟ اگر نیست که هیچ. اگر هست این حق با کس که همراهش می باشد، همراه هست یا نیست؟
آن عقیصا را هم از حاکم آوردم.
" اگر علی مع الحق حدیثی باطل باشد، " اگر به این وضوح را ندیدی؟ اگر.
بعد من چی نوشتم. نوشتم که معنا یکی است. نگفتم حدیث ضعیف است اما معنایش صحیح. دقت کنید و به جای نمک بودن(که البته گندیده) دقت کنید. دقت کنید. به چی؟ به اینکه حدیث دوم شاهدی است برای حدیث اول. همینطور حدیث حاکم.
داجن یعنی بزغاله. یا گوسفند کوچک. یا یک همچین حیوانی که اهلی است. این حدیثشه " ... دخل داجن فکلها " جای نقطه چین این ترجمه رو داره؛ که آیه رضاع نازل شد و در کاغذی بود زیر تختم و بزغاله اومد و خورد.
آیه میفرماید توی خانه هایتان بنشینید و فلان کارها رو هم نکنید. امر ابتدایی چگونه تحدید میشود؟ یعنی اگر برای فتنه انگیزی خارج بشوید ایرادی ندارد؟ فقط با آرایش خارج نشوید همه چیز حل میشه؟
این قول جناب ام سلمة سلام الله علیها است؛
" ... فَوَاللَّهِ إِنَّكَ لِعَلَى الْحَقِّ، وَالْحَقُّ مَعَكَ، وَلَوْلا أَنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَعْصَى اللَّهَ وَرَسُولَهُ، فَإِنَّهُ أَمَرَنَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَنْ نَقَرَّ فِي بُيُوتِنَا لَسِرْتُ مَعَكَ... "
مستدرک ج3ص119
مجتهد تازه اگر مجتهد باشد و ثابت باشد که حق اجتهاد دارد در برابر کسی که تاویل می داند، حق اظهار نظر دارد؟ تازه آن عالم به تاویل که کنفسی رسول هم هست، حاکم هم باشد، دیگر جایی برای اجتهاد دیگران می ماند؟ شوخی خوبه اما نه با حرف پیامبر. این که قرار باشد هر خطایی را به اجتهاد وصل کنیم و بگویم که اینها مجتهد بوده اند، یه ذره به پیامبر ایراد وارد میشه.
سلام وخسته نباشید خدمت دست اندر کاران سایت اسلام تکس(جزاکم الله الخیر)
وسلام خدمت آقای عبدالحسین بررسی زاده!!!!!!!!!
باز هم فرمایشاتی کردی(که به درد ......ت میخورد) که انشاءالله من هم فرمایشاتی در جواب حرفهای........ت مینویسم باز با زبان فحاشی جواب دادی وخدارا مخصوص منا قرار دادی(که اگر به خدا اعتقاد داشتی این طور ع....ع.....نمیکردی)به هرحال بپردازیم به حرفهات
فرمایش کردهای/عنایت به اینکه ابتدا امر از نهج البلاغه با برشکاری که جواب ندادید چرا " الظاهر " رو حذف کردی، کار را شروع کردید، من هم از همان نهج البلاغه عبارتی را میگذارم؛
" كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَتْبَاعَ الْبَهِيمَةِ "
از اونجایی که حرف خدایت رو آوردی معلومه که درسته. این همون کسی نیست که نفرین پیامبر بر یک فرد خاص رو فضیلت برای اون فرد میدونه؟ از این معتبرتر ندارید؟
عن أبي بَكْرَةَ قال لقد نَفَعَنِي الله بِكَلِمَةٍ سَمِعْتُهَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَيَّامَ الْجَمَلِ بَعْدَ ما كِدْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ فَأُقَاتِلَ مَعَهُمْ قال لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَنَّ أَهْلَ فَارِسَ قد مَلَّكُوا عليهم بِنْتَ كِسْرَى قال لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَةً.
بخاري ج4، ص1610، ح4163، كتاب بدأ الخلق
فرمایش ما/(لعنه الله علی الکاذبین) ع....ع.....کردی که کلمه الظاهر را حذف کردم ودر جواب سوال شما جوابی ندادم
این هم جوابهای من به این سوالت(فقط چشماتو باز کن اگر هم چشمات مشکل داره با ذره بین نگاه کن
درتاریخ8/2/93فرمایش کرده بودی-" کان بدء امرنا " ابتدای کار ما این بود. و در ادامه آنچه که محذوف داشتید " الظاهر " ان ربنا واحد و نبینا واحد...
ودرهمان تاریخ8/2/93جواب شنیده بودیفرمایش ما/کلمه ظاهر را گفتی چیز خوبی یادم اومد
یه بار تو مناظره استاد سجودی وایت الله عباسی در مورد امامزاده هاوقتی استاد سجودی از اقای عباسی میپرسه که شما از کجا میدانید که امامزاده ها که قبرشونو رو زیارت میکنین بهشتی هستند جواب عباسی/ ما در دنیا به ظاهر حکم میکنیم
پس ما هم باید به ظاهر حکم کنیم
در ضمن من قصدم این نبود که کل خطبه را بیاورم نقطه ها را که دیدی
در ضمن با قاعده الزام که اشنایی داری؟
واین حرفت که اصحاب جمل حکم گروه قبلی(خروج کنندگان بر امام را دارند) جوابت در پستی که حرفهای هم کیشت را جواب دادم بخوان)
(وباز در تاریخ10/2/93همان کلمه الظاهر را مطرح کرده بودی0این هم حرفتوکان بدءُ اَمرنا اَنا التقینا وَالقوم من اهل الشام اَن ربنا واحدٌونبینا واحدٌ!!! " نقطه چینی که جای کلمه الظاهر باشد کجاست؟
در دنیا امر بر ظاهر است. اما وقتی در همین دنیا باطن امر معلوم شود، حکم چیست؟
ودرتاریخ12/2/93جواب شنیده بودی درمو رد نقطه قاعده الزام را بچسب!!!!
ودرمورد توضیحت هم باید میگفتی یه جوری می پیچانم بحث را یا از اب گل الود ماهی ام را میگیرم(به قول دوستمانabdollah1990)واگر بدون خواندن مطلب هم که شده یه چرتی مینویسم ومیگم مطلب ایراد اساسی داشته
اینا را گفتی دیگه درسته؟؟؟؟؟ )
وباز در تاریخ13/2/93درمورد کلمه الظاهر ع...ع...کرده بودی و شما برای اینکه کلمه " الظاهر " را حذف کردید، چه توضح دادید جز اینکه دوباره به سنت سلف صالح اقتدا نمودید
ودرتاریخ13/2/93جواب شنیده بودی کلمه الظاهر را گفتی ومن هم گفتم که ما در این دنیا(طبق حرف ایت الله عباسی)باید به ظاهر حکم کنیم وچون حضرت علی گفته به ظاهر ما به خدا وایمان به پیامبر وخدا برتری نسبت به اهل شام نداریم(هر چند که این حرفت را هم نشنیده میگرم که گفتی بحث صفین ومعاویه نیست وباز روی همان داری جولان میدی؟).........
وباز درهمان پست13/2/93دوباره کلمه الظاهر را اورده بودی چرا واژه " الظاهر " را حذف کردید؟
وباز در جواب همان پستت در همان تاریخ13/2/93جواب شنیده بودی کلمه الظاهر را گفتی(حرف ایت الله عباسی را بچسب) که ما در دنیا به ظاهر حکم میکنیم وحضرت علی هم میگه که به ظاهر ما و اهل شام(یاران امیر معاویه)در ایمان به خدا وتصدیق رسولش بر یک دیگر برتری نداریم وبماند که به یارانش میگه به آنها اهل شام ناسزا نگویید بلکه بگویید خدایا خون ما وانها را حفظ کن وبین ما صلح برقرار کن!!!!!)
این از این حالا بازهم بگو درمورد کلمه الظاهر جواب نگرفتی وحالا باز بگو بی حیا کیه؟!!!!!خوانندگان قضاوت کنند
وباز ع....ع....کرده ای/ از اونجایی که حرف خدایت رو آوردی معلومه که درسته. این همون کسی نیست که نفرین پیامبر بر یک فرد خاص رو فضیلت برای اون فرد میدونه؟ از این معتبرتر ندارید؟
عن أبي بَكْرَةَ قال لقد نَفَعَنِي الله بِكَلِمَةٍ سَمِعْتُهَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَيَّامَ الْجَمَلِ بَعْدَ ما كِدْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ فَأُقَاتِلَ مَعَهُمْ قال لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَنَّ أَهْلَ فَارِسَ قد مَلَّكُوا عليهم بِنْتَ كِسْرَى قال لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَةً.
بخاري ج4، ص1610، ح4163، كتاب بدأ الخلق
فرمایش ما/گفتی که خدایت(خطاب به من)خب خدارا شکر که عدم اعتقادت به خدا ثابت شد شاید شما خدای دیگری داشته باشی!!!!احتمالش هست!!!! ولی تقصیر تو نیست تقصیر علمای !!!!!!بزرگوارت است که میگویند ما حتی خدای اهل سنت را قبول نداریم این را میگم از نعمت الله جزایری.......بخواننعمت الله جزائري ميگويد: ما با اهل سنت نه در مورد خدا، نه پيامبر و نه امام يكي هستيم زيرا پروردگاري كه پيامبر او محمد است و خليفة او ابوبكر است، آن پروردگار، پروردگار ما نيست و آن پيامبر، پيامبر ما نيست [b][1]) لعن مومن توسط رسول الله را گفتی اما حدیث درمورد جنگ جمل اوردی!!!!!!!!!باز بگو بی حیا کیه؟[/b]
ولی انشا الله درهر دو مورد جوابتو میدم
از اونجایی که حرف خدایت رو آوردی معلومه که درسته. این همون کسی نیست که نفرین پیامبر بر یک فرد خاص رو فضیلت میدونه حدیث لعن مومن تو سط رسوالله را گفتی این مطلب را یه شخص بی سواد شیعی به اسم محمد صادق نجمی درکتابی به اسم سیری در صحیحین همین ادعا را کرده بود وعبدالغنی شاهوزهی در جواب همون کتاب به اسم نقدسیری در صحیحین جواب قشنگی اورده
آدرس کتاب نقدی بر کتاب سیری در صحیحین ص280
واین هم ادرسش برای دانلود از کتابخانه ی عقیده http://www.aqeedeh.com/view/book/279/نقدی-بر-کتاب-سیری-در-صحیحین/
از خوانندگان عزیز میخوام این کتاب را دانلود کنند که کتاب بسیار مفیدیه وبه دیگران هم پیشنهادکنند(جزاکم الله الخیر)
فرمایش(ع...ع...)کرده ای/ یک صحابی از رسول خدا نفعی برده در زمان جمل. نفعش چی بوده؟ به گروهی که فرمانده آنها یک زن بوده ملحق نشده. اگر حرف شما را که عایشه مسبب و فرمانده نبوده و برای جنگ نرفته را بپذیریم، باید در جنسیت صحابه ای مانند زبیر و طلحه و اون یکی که خودش و پدرش رو پیامبر لعن و طرد کرد و یکی دیگه خلف ایشان عمل کرد و دامادش کرد و کاتبش کرد و... شک کنیم. شک کنیم؟ یا در سخن پیامبر.
فرمایش ما/من گفته بودم که همه ی صحابه چن انها که درجنگ طرف علی بودند وچه انها که طرف حضرت عایشه وطلحه وزبیر بودند بنا بر تاویلشان عمل کردند واینو درجواب اون حرفت گفته بودم که (ع...ع...)کرده بودی که علی فقط بنا بر تاویل جنگیده چون به ظاهر وباطن قران اگاهی داره وحالا تو چی میگی اینجا!!!!!!!!!!حالا این حرفهات در جواب کدوم سخنان من بود!!!!کاکل بابا بگو؟
وقسمت دوم حرفت که (ع...ع...)کردی که شک در جنسیت صحابه باید کرد حالا این نتیجه را چطور گرفتی کاکل بابا طبق مغالطه ی خودت درسته!!!!!!!!!!
وحرف دومت میدونم منظورت مروان بن حکمه!!!!!!!!!(که این چه ربط به بحث ما داشت تو باید بگی؟)در بحث جنگ جمل (ع..ع...)کرده بودی که سران فتنه عایشه وطلحه وزبیر بودند ومن چی گفته بودم بهت کاکل بابا؟که اینها سران فتنه ومسبب جنگ جمل نبودند(بنا به این دلایل رفتار حضرت علی درقبال ام المومنین عایشه بعد از جنگ-موضع گیری حضرت علی در مقابل قاتل حضرت زبیر-همعقیده بودن حضرت علی درمورد قصاص قاتلان حضرت عثمان و.......)[b][1][/b] الانوار النعمانيه
که من گفته بودم دلایل این رفتار حضرت علی ناشی از این بود که میدانست اصل فتنه را چه کسانی به وجود اوردند(ابن سبا رئیس ملعونتان را میگم9وحالا تو در مورد کی اینجا صحبت میکنی درمورد مروان!!!!!!!!ولعن رسول به او!!!!!!!عجب شاید قانع شدی که حضرت عایشه وطلحه وزبیر مسببن اصلی جنگ جمل نبودند واین جا بحث یکی دیگه را پیش کشیده ای(از قدیم گفتند بی خدا باش هرچه خواهی کن=که من میگم بی حیا باش و ع...ع....کن{هر چه خواهی بگو})
فرمایش(ع...ع...)کرده ای/ شک کنیم؟ یا در سخن پیامبر.
قال أحمد في " مسنده " : حدثنا يحيى القطان ، عن إسماعيل : حدثنا قيس ، قال : لما أقبلت عائشة ، فلما بلغت مياه بني عامر ليلا . نبحت الكلاب . فقالت : أي ماء هذا ؟ قالوا : ماء الحواب . قالت : ما أظنني إلا أنني راجعة . قال بعض من كان معها : بل تقدمين فيراك المسلمون ، فيصلح الله ذات بينهم . قالت : إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال ذات يوم : " كيف بإحداكن تنبح عليها كلاب الحواب " هذا حديث صحيح الاسناد ، ولم يخرجوه. سیر اعلام النبلا ج2ص177.178
این هم فرعی و مطروح شما؛
فرمایش ما/احمد بن حنبل میگه هذا صحیح الاسناد که ولم یخرجوه؟از کجا گفته صحیح الاسناد از کتاب امام ذهبی
درمورد سگهای حواب باز هم در تاریخ11/2/93این جوابو بهت داده بودم(ودر ادامه فرمایشت سگهای حواب را گفته بودی اگر چه اصل پارس کردن سگها درسته اما اینکه پیامبر به حضرت عایشه هشدار داده باشه که مواظب باش که ان کسی نباشی که صدای سگهای حواب را میشنوی
آقای بررسی زاده بررسی میکنیم که واقعیت داره یا نه؟! همیشه و همواره مسأله آب حوأب([1]) و احادیث مذکور در مورد آن جولانگاه و مرتعی خوشگوار برای شیعه و کسانی دیگر جهت طعنه وارد کردن برام المؤمنین عائشه بوده است و در مسأله خروج وی برای خونخواهی عثمان به آن باور دارند و حتی کارشان به جایی رسیده که با ادعای مخالفت عائشه با نهی رسول خدا از وارد شدن بر آب حوأب، صفت مجتهد بودن را از عائشه نفی کردهاند. منابع تاریخی این ماجرا را ذکر کردهاند. طبری آن را طی یک روایت طولانی بیان داشته است که اسماعیل بن موسی فزاری راوی آن میباشد و ابن عدی در مورد این راوی میگوید: صفت غلو و تشیع او را مورد نکوهش قرار دادهاند([2]). فزاری این خبر را از علی بن عابس أرزق روایت کرده که ابن حجر و نسائی وی را ضعیف دانستهاند([3]). علی بن عابس این روایت را از خطاب هجری روایت میکند که فردی ناشناس است([4]) و[1]- از آبهای عرب در راه بصره و در نزدیکی آن و بر سر راه مکه به بصره.
[2]- دور المرأة السیاسی، ص406.
[3]- الکامل فی ضعفاء الرجال1/528؛ میزان الإعتدال1/413.
[4]- تقریب التهذیب1/697.
و این هجری مجهول آن را از فرد ناشناس دیگری به نام صفوان بن قبیعه أحمسی([5]) و او آن را از شخصی ناشناستر به نام عزنی صاحب الجمل روایت میکند که وی در واقع صاحب الجمل نیست، بلکه صاحب آن یعلی بن أمیه است([6])
[5]- همان2/392؛ دور المرأة السیاسی، ص400.
[6]- میزان الإعتدال3/434؛ لسان المیزان3/225.
اینارو دیده بودی یا باز هم کور بودی؟!!!!!!وخواستی دوباره سوالاتت را مطرح کنی که چندبار جواب شنیده بودی!!!!!(امان از بی حیایی)خوشم میاد با حرفهات بی حیاییتو ثابت میکنی وبعد همین لفظ را به دیگران میگویی!!!!!!
فرمایش(ع..ع...)کرده ای/( ابن سبا؟ قتل عثمان؟ فرض کنیم درست باشه. عثمان رو کی کشت؟ صحابه بایهم اقتدیتم اهتدیتم اینقدر قوه تشخیص نداشتند که جلوی اونها رو بگیرند؟ )
حرف اصلی؟ این حرف اصلی رو حاکم قبول داشت یا نداشت؟ اگر نداشت(که نداشته) چرا اونها اصرار می کردند؟ چرا به حرف حاکم اعتنا نکردند؟ حکم اینکار چیه؟
فرمایش ما/ابن سبا؟بله ابن سبا (راستی در اصل وجودش که شک نداری؟دیگه درسته؟) فرض نمی کنیم مطمئنیم!!!عثمان را کی کشت(کل داستان جنگ جمل وفتنه های قبل از ان مثل قتل حضرت عثمان ومسببین جنگ جمل را اینجا جوابتو دادم http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2201
ودرمورد ابن سباهم در اینجا بهت جواب داده بودم البته اگه چشم داشته بودی(چشماتو بازکن که وقتی علی میخواست با سران جمل صلح کند چکار کردند شبانه درتاریخ 8/2/93جواب داده بودم در اردوگاه لشکر علی، تعدادی از آن طاغیان و خوارج که عثمان را به قتل رسانده بودند حضور داشتند که برخی از آنان بعینه معلوم نبودند و برخی دیگر مورد حمایت قبائل خود بودند و عدهای هم بودند که دلیلی در مورد اتهام آنان وجود نداشت و برخی دیگر منافق بودند و توانایی اظهار نفاق خود را نداشتند([1]). پیروان ابن سبا جهت نجات یافتن خود از قصاص تمایل زیادی به برافروخته ساختن آتش فتنه و شعله ور ساختن آتش آن داشتند([2]).
[1]- همان526.
[2]- همان527؛ تحقیق مواقف الصحابة2/120.
وقتی مردم فرود آمدند و آرام گرفتند علی روان شد و طلحه و زبیر نیز روان شدند و به هم رسیدند و درباره مورد اختلاف با هم سخن گفتند و وقتی دریافتند که کار به تفرقه افتاده و نمیتوان به جایی رسید کاری را بهتر از صلح و جلوگیری از جنگ ندانستند. بدین ترتیب- با چنین توافقی- از هم جدا شدند و علی به اردوگاه خود و طلحه و زبیر هم به اردوگاه خود بازگشتند. طلحه و زبیر پیش سران گروه خود فرستادند و علی نیز پیش سران قوم خود فرستاد، البته بجز آنهایی که عثمان را محاصره کردهبودند. آن شب به نیت صلح و عافیت گذشت و شکی در وقوع صلح نداشتند و برخی نزد برخی دیگر بوده و برخی نزد برخی دیگر میرفتند و جز صلح نیت و سخن دیگری نداشتند. اما کسانی که در ماجرای فتنه و قتل عثمان دست داشتند بدترین شب عمر خود را میگذراندند، زیرا در شرف مرگ قرار گرفته بودند. آنان آن شب را با هم به مشورت پرداختند. یکی از آنان- مالک اشتر- گفت: حال طلحه و زبیر را دانسته بودیم، اما حال علی را تا به امروز ندانسته بودیم. آنان این موضوع را وقتی فهمیدند که علی از مردم درخواست کرد که فردا حرکت کنند و کسی از افرادی که به نحوی در قتل عثمان دست داشته است با وی حرکت نکند. آن فرد همچنین گفت: به خدا رای مردم در مورد ما یکسان است و اگر با علی صلح کنند بر سر خون ماست([3]
[3]- تاریخ طبری5/526.
اینا قاتلان حضرت عثمان بودند وچکارکردند وچطور جلوی صلح را گرفتند!!!!!!!عثمان را کی کشت؟(ابن سبا ی ملعون وپیروانش)وچه کسی به خونخواهی او برخواست؟صحابه
ومقابله کنندگان این صحابه(یاران حضرت علی)چی میگفتند؟کاکل بابا؟که حضرت علی هم در قصاص قاتلان حضرت عثمان با اصل قصاص که مخالف نبود اگه بود هاتو برهانکم؟واصل اختلاف در در این بود که حضرت علی میگفت الان وقت قصاص نیست وسران جمل خواستار قصاص سریع قاتلان حضرت عثمان بودند؟کاکل بابا !!افتاد الان؟وحیث اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم
اینجا را ببین http://www.islamtxt.net/?q=question/79
وفکر کنم خودت هم اینو خوب میدونی در اخرین روزهای زندگی حضرت عثمان چه کسی از او دفاع میکرد(حضرت علی با امام حسن وامام حسین وغلام حضرت علی قنبر)میدونستی دیگه درسته؟ودفاع نکردن صحابه از حضرت عثمان هم خواست خود ان بزرگوار بود که من نمیخواهم در شهر پیامبر خون مسلمانان به دست هم ریخته شود وگر نه خوب میتوانست جلوی انها را بگیرد!!افتاد الان؟(فکر نکنم!!!)
ادامه فرمایشت/ حرف اصلی؟ این حرف اصلی رو حاکم قبول داشت یا نداشت؟ اگر نداشت(که نداشته) چرا اونها اصرار می کردند؟ چرا به حرف حاکم اعتنا نکردند؟ حکم اینکار چیه؟
فرمایش ما بله حاکم حرف اصلی (که قصاص قاتلان حضرت عثمان )بودرا قبول داشت وگفتم که اصل اختلاف در کجا بود
ودنباله حرفت به درد ........میخوره!!!!!!!!!!
فرمایش(ع..ع...)کرده ای/ در مورد کار خالد( در واقع زنای او که سیف الله کرد او را)؛
دقت کنید که حکم اصحاب جمل چه بوده؟ خروج بر حاکم از نظر اهل سنت حکمش چیست؟ برای توجیه کار خالد نیاز دارید که مالک و قبیله اش را اولا غیر مسلمان بدانید ثانیا ثابت کنید که جنگیده اند ثالثا ثابت کنید که زنانشان نیز در معرکه حاضر بوده اند مثل عایشه. و قبل از این جواب بدهید که بالاخره سگها بر چه کدام زن پیامبر صدا کردند؟ خالد که زن پیامبر نبوده تا شما در جواب نامش را بنویسید. کدام زن؟ زن مالک بعد از مالک عده هم نگه داشت؟
فرمایش ما/حکم اصحاب جمل؟رفتار حضرت علی بعد از جنگ با ام المومنین وقاتل حضرت زبیر فکر کنم گویای همه چیز باشد!!!!!!!وخروج بر حاکم؟که بهت جواب دادم مسببین اصلی کی بودند؟ ودو طرف در جنگ تا استانه صلح پیش رفتند(وچه کسی شبانه یه کارهایی کرد یا کردند وگفتند که اگر فردا صلح بشود بحث بعدی مطمئنا بر سر خون ماست؟چه کسایی میدونی که؟) مالک بن نویره را گفتی(این هم فقط برای اینکه دهن گشادت بسته بشه!!!داستان مالك بن نويره در كتابهاي تاريخ معروف است وي بعد از وفات پيامبر -صلي الله عليه وآله وسلم- زكات نمي داد وگفته شده كه از سجاح پيروي ميكرد اما مشهور است كه زكات نمي داد. وداستان وي را با خالد بن وليد، بيشتر تاريخ نگاران ذكر كرده اند واينك روايت طبري: خالد آنها را درشبي سرد دستگير كرد وكسي توانايي ومقاومت نداشت، آنها زنداني شدند وهر لحظه برسرماي هوا افزوده مي شد خالد به منادي دستور داد تا ندا دهد وبگويد: (ادفئوا أسراكم) [b][1]. و(ادفئوا) در زبان كنانه بمعني قتل بود. گروهي گمان كردند كه هدف خالد كشتن اسيران است در نتيجه ضرار بن ازور، مالك را به قتل رساند. و خالد با ام تيم، دختر منهال ازدواج نمود وگذاشت تاعده اش تمام شود [2].[/b]
اما روايت ابن كثير: ابن كثير تقريباً همان روايت طبري را آورده است ودر آخرش ميگويد: ووقتيكه عده اش تمام شد باوي عروسي نمود. وگفته شده است: بلكه خالد، مالك بن نويره را خواست واو را بخاطر پيروي از سجاح وندادن زكات سرزنش كرد وبه او گفت: آيا نميداني كه زكات در كنار نماز ذكر شده است؟ مالك گفت: صاحب شما (محمد) چنين گمان ميكرد خالد گفت: آيا او صاحب ورفيق ماست صاحب تو نيست؟ اي ضرار گردنش را بزن پس گردنش زده شد[b][3].[/b]
[b][1][/b] (اسيرا نتان را گرم كنيد)
[b][2][/b] تاريخ الطبري (2/502)
[b][3][/b]البداية والنهاية (6/326).
ابو ربيع كلاعي داستان مالك را دركتابش (حروب الردة) ذكر كرده است اما سخن حضرت عمر -رضي الله عنه- كه فرمود: (أي دشمن خدا! يك نفر مرد مسلمان را كشتي آنگاه برهمسرش شبيخون زدي. به خدا قسم سنگسارت مي كنم). سند اين روايت كجاست؟ بله، اين سخن در بعضي از كتب تاريخ آمده است آيا اين سخن ميتواند دليل باشد؟ وسند اين روايت صحيح نيست، اين روايت را طبري در تاريخش به نقل از محمد بن حميد رازي آورده است[b][1] وامام بخاري در مورد محمد بن حميد گفته است: فيه نظر (او خالي از اشكال نيست) وابوزرعه، محمد بن حميد را تكذيب نموده است وصالح بن جزره مي گويد: ما محمد بن حميد را درهمه احاديثش متهم ميكرديم، در مورد خدا جسورتر از او نديدم. وابن خراش مي گويد: ابن حميد براي ما حديث نقل ميكرد وسوگند بخدا كه دروغ ميگفت [2].)راستی تو دین یا مذهب شما اگه کسی منکر زکات باشه مسلمانه یا نه؟بگو میخوام بدونم!!!!البته اگه به ایات قران وصاحب حرفهای قران(یعنی خدا ایمان داری)[/b]
[b][1][/b] تاريخ الطبري (5/504).
[b][2][/b] كسي كه چنين وضعيتي داشته باشد روايت او هيچ اعتباري ندارد.
فرمایش(ع..ع...)کرده ای/ و چون طبری را دربست قبول داری ؛
فلما بلغ قتلهم عمر بن الخطاب تكلم فيه عند أبي بكر فأكثر وقال عدو الله عدى على امرئ مسلم فقتله ثم نزا على امرأته وأقبل خالد بن الوليد قافلا حتى دخل المسجد وعليه قباء له عليه صدأ الحديد معتجرا بعمامة له قد غرز في عمامته أسهما فلما أن دخل المسجد قام إليه عمر فانتزع الأسهم من رأسه فحطمها ثم قال أرثاء قتلت امرأ مسلما ثم نزوت على امرأته والله لأرجمنك بأحجارك. تاریخ طبری ج2ص274
و البته تصحیح عالمتان چه میشود؟ و اینکه شیعه بودن راوی او را از اعتبار ساقط میکند؟ یک سری به مسلم و بخاری بزنید
من ایشان را عالم به قرآن اعلام نکردم بلکه حرف پیامبر است البته اگر به پیامبری قبولش دارید. حدیثش را که گذاشتم. یقاتل علی تاویل.
حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا حسين بن محمد بن ثنا فطر عن إسماعيل بن رجاء الزبيدي عن أبيه قال سمعت أبا سعيد الخدري يقول كنا جلوسا ننتظر رسول الله صلى الله عليه وسلم فخرج علينا من بعض بيوت نسائه قال فقمنا معه فانقطعت نعله فتخلف عليها على يخصفها فمضى رسول تمت الله صلى عليه وسلم ومضينا معه ثم قام ينتظره وقمنا معه فقال إن منكم من يقاتل على تأويل هذا القرآن كما قاتلت على تنزيله فاستشرفنا وفينا أبو بكر وعمر فقال لا ولكنه خاصف النعل قال فجئنا نبشره قال وكأنه قد سمعه.
مسند احمد ج3ص82. البانی هم در سلسة الاحادیث الصحیحة ح2487 معنی احادیث صحیح را هم فهمیدم. شما گفتید که خلفا احق بودن اند. من هم فلتة را گفتم. این در بخاری است. دقت کنید.
شما " الظاهر " را حذف کردید تا حرف خود را ثابت کنید. در نوشته ابتدایی شما این کلمه وجود ندارد ولی همه متون نهج البلاغه موجود است. پس تحریف کردید. بعد در مورد حرف آقای عباس گفتم که وقتی باطن امر معلوم شد حکم معلوم است. بل نداویه بالمکابرة. جولان را شما داید که حذف کردید و البته از جمل به صفین آمدید و دوباره به آنجا ارجاع داده شدید. کار خلاف نکنید تا اینطوری نشوید.
بحث امام صادق علیه السلام را چه کسی اول مرتبه طرح کرد؟ من یا شما؟ بعد اینکه من در مورد کار بخاری نظر ندادم. در جواب شما گفتم که به جوا ببخاری دقت کنید بد نیست. شما گفتید ضعیف الحدیث. من گفتم نظر بخاری را ببینید. مسلم اگر از ایشان نقل کرده بر مشرب خود نقل کرده. همان داستان ضعیف بودن که البته جواب داده شده در مورد بخاری هم هست اما به نحوی که بخاری می داند و خدایش.
اصحاب حدیث= اهل حدیث؟
حتما می دانید که نتیجه صحت یا ضعف حدیث در شیعه اجتهادی است. یعنی این نیست که چون بخاری گفته پس لابد و ناچار باید صحیح باشد. این همان علت است.
و شیخ فرموده که عقیده آنها فاسد بوده. شما یهودی راستگو ندیدی؟ این را بری حدیث نمیگویم. بلکه از همان کلام شیخ گروهی استثناء میشوند. بعد عقیده را رد کرده. قول را هم رد کرده؟
زن مالک بعد از کشته شدن مالک بله عده نگه داشت حرف امام طبری را بخوان ج2ص520
درمورد سگها باز هم بهت جواب میدم البته جوابی که چندبار بهت دادم اما؟کو شرم وحیا؟(درمورد سگهای حواب سگهای حواب را گفته بودی اگر چه اصل پارس کردن سگها درسته اما اینکه پیامبر به حضرت عایشه هشدار داده باشه که مواظب باش که ان کسی نباشی که صدای سگهای حواب را میشنوی
آقای بررسی زاده بررسی میکنیم که واقعیت داره یا نه؟! همیشه و همواره مسأله آب حوأب([1]) و احادیث مذکور در مورد آن جولانگاه و مرتعی خوشگوار برای شیعه و کسانی دیگر جهت طعنه وارد کردن برام المؤمنین عائشه بوده است و در مسأله خروج وی برای خونخواهی عثمان به آن باور دارند و حتی کارشان به جایی رسیده که با ادعای مخالفت عائشه با نهی رسول خدا از وارد شدن بر آب حوأب، صفت مجتهد بودن را از عائشه نفی کردهاند. منابع تاریخی این ماجرا را ذکر کردهاند. طبری آن را طی یک روایت طولانی بیان داشته است که اسماعیل بن موسی فزاری راوی آن میباشد و ابن عدی در مورد این راوی میگوید: صفت غلو و تشیع او را مورد نکوهش قرار دادهاند([2]). فزاری این خبر را از علی بن عابس أرزق روایت کرده که ابن حجر و نسائی وی را ضعیف دانستهاند([3]). علی بن عابس این روایت را از خطاب هجری روایت میکند که فردی ناشناس است([4]) و این هجری مجهول آن را از فرد ناشناس دیگری به نام صفوان بن قبیعه أحمسی([5]) و او آن را از شخصی ناشناستر به نام عزنی صاحب الجمل روایت میکند که وی در واقع صاحب الجمل نیست، بلکه صاحب آن یعلی بن أمیه است([6])
[1]- از آبهای عرب در راه بصره و در نزدیکی آن و بر سر راه مکه به بصره.
[2]- دور المرأة السیاسی، ص406.
[3]- الکامل فی ضعفاء الرجال1/528؛ میزان الإعتدال1/413.
[4]- تقریب التهذیب1/697.
[5]- همان2/392؛ دور المرأة السیاسی، ص400.
[6]- میزان الإعتدال3/434؛ لسان المیزان3/225.
فرمایش ما/طبری را دربست قبول نداریم چون حرف خودشه در مقدمه تاریخ طبری که من صحیح یا ضعیف بودن روایات تاریخی را مشخص نکردم؟ فکر کنم خودت جواب خودتو دادی راوی رافضی بوده دیگه وامام شافعی میگه روافض دروغگو ترین فرقه در اسلام هستندو......
) مسلم وبخاری را سر بزنم حتما راوی رافضی دارند درسته/واگر دارند روایاتشان درمورد اصول دینه یا مستحباتش/(اینا سواله؟جواب بده)
فرمایش(ع...ع...)کرده ای/ بعد از اینکه نگفتید توضیح " ادراج " از شما بود یا هیثمی، به معنایی که گفتم دقت کردید؟ علی از آنجا گذشت. فقال الحق مع ذا الحق مع ذا. روایت حاکم هم که ایشان را با قرآن می داند. حق در قرآن هست یا نیست؟ اگر نیست که هیچ. اگر هست این حق با کس که همراهش می باشد، همراه هست یا نیست؟
آن عقیصا را هم از حاکم آوردم.
" اگر علی مع الحق حدیثی باطل باشد، " اگر به این وضوح را ندیدی؟ اگر.
بعد من چی نوشتم. نوشتم که معنا یکی است. نگفتم حدیث ضعیف است اما معنایش صحیح. دقت کنید و به جای نمک بودن(که البته گندیده) دقت کنید. دقت کنید. به چی؟ به اینکه حدیث دوم شاهدی است برای حدیث اول. همینطور حدیث حاکم.
داجن یعنی بزغاله. یا گوسفند کوچک. یا یک همچین حیوانی که اهلی است. این حدیثشه " ... دخل داجن فکلها " جای نقطه چین این ترجمه رو داره؛ که آیه رضاع نازل شد و در کاغذی بود زیر تختم و بزغاله اومد و خورد.
فرمایش ما/کل حرفهای قابل جوابت باز هم حدیث مع الحق (جواب= یک سوی قضیه کسیه که مع الحق است(به حدیث علی مع الحق والحق مع علی)اشاره کرده ای دوست این حدیث را یه بررسی کوتاهی بکنیم میدونم که دوست داری پس بخون علي با حق است و حق با علي است). اين حديث را هيثمي در مجمع الزوائد (7/435 ـ 236) آورده است وميگويد: بزار آن را روايت نموده است و در سند آن سعد بن شعيب است، وي را نمي شناسم اما بقيه افراد حديث افراد حديث صحيح هستند . و خطيب در ( تاريخ بغداد) (14/ 340) در شرح حال يوسف بن محمد مؤدب آورده است با سند حديثي كه بعد از اين حديث مي آيد ودر اسنادش عقيصا ابو سعيد تيمي وجود دارد كه وي فردي متروك است . متروک است میدونی یعنی چی درسته؟)اینجا هم حرف هیثمی را نقل کرده بودم البته اگه کور نبوده باشی
ودرادامه فرمایشت/ آن عقیصا را هم از حاکم آوردم.
(که در تاریخ11/2/93 جواب شنیده بودی بی حیا باش وع ..ع...کن=جوابی که بهت داده شده بود وباز کور بودی آن عقیصا را هم از حاکم آوردم
وباز به حدیث مع الحق اشاره کرده ای البته با چاشنی قیچی!!!!!! {از نقطه چین ها معلوم است نه؟}!!! که تو همین سایت جوابت قشنگ داده شده
http://www.islamtxt.net/?q=question/470
اهان ببخشید یادم رفت که گفته بودین حوصله ندارین لینکها را باز کنین
یه قسمتهاشو واست میگذارم
حدیثی که به پیامبرصلی الله علیه وسلم منسوب شده: علی مع الحق و الحق مع علی، یعنی: علی با حق است و حق با علی است. مراجع شیعه در مناظرات خود به هیثمی اشاره می کنند که آنرا از ابوسعید خدری روایت کرده و میگویند: رجال آن ثقه هستند.(مجمع الزوائد)(7/235) و همچنین از سعد بن ابی وقاص و ام سلمه روایت شده است، سپس میگویند: بزار آنرا روایت کرده است و در سند آن سعد بن شعیب قرار دارد و من او را نمیشناسم و بقیه رجال سند صحیح هستند
کلماتی را که شیعه از حدیث مذکور ذکر می کنند و سپس می گویند که هیثمی آن را همینطور آورده است، در حالیکه اینگونه نیست. هیثمی دو جمله آورده است: اول: (حق با این است، حق با این است) و دوم: (علی با حق است، یا حق با علی است). و مراجع شیعه به جای جمله اول، جمله دوم را ذکر می کنند و به دومی اشاره می کنند با اینکه کلمات فرق میکند
هیثمی میگوید که در سند آن سعد بن شعیب است، و این راوی در هیچ یک از کتابهای معتبر رجال ذکر نشده است و این نشانه مجهول بودن اوست.
حدیث: (حق با فلانی است...) ظاهر این است که این از سخنان پیامبر صلی الله علیه وسلم نیست، بلکه از سخنان ابوسعید خدری است، یعنی راوی میگوید که ابوسعید خدری از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت میکند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: (آیا شما را از برگزیدهترین شما آگاه نکنم؟ گفتند: بله. فرمود: بهترین شما پاکان هستند، خداوند پرهیزگار پنهان را دوست میدارد). کسی که از ابوسعید روایت میکند وقتی از پیش روی او علی بن ابی طالب عبور کرد گفت: (حق با این است، حق با این است). و این را علما ادراج میگویند، و این اشکالی ندارد و ما معتقدیم که در دوران اختلاف میان علی و معاویه، حق با علی بوده است. سیوطی در جامع الأحادیث والمراسیل این روایت را بدون جمله اخیر(جامع الأحادیث)(3/349) ذکر کرده است، این تأکید میکند که این جمله مدرج و جای داده شده است. فکر کنم به اندازه ی کافی این فرمایشتو جواب دادم
)درمورد حدیث مع الحق دیگه فکر نکنم ذهنت بکشه بفهمی هر بار جواب شنیدی وباز با بی حیایی دوباره مطرح کردی
فرمایش کرده ای/آیه میفرماید توی خانه هایتان بنشینید و فلان کارها رو هم نکنید. امر ابتدایی چگونه تحدید میشود؟ یعنی اگر برای فتنه انگیزی خارج بشوید ایرادی ندارد؟ فقط با آرایش خارج نشوید همه چیز حل میشه؟
این قول جناب ام سلمة سلام الله علیها است؛
" ... فَوَاللَّهِ إِنَّكَ لِعَلَى الْحَقِّ، وَالْحَقُّ مَعَكَ، وَلَوْلا أَنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَعْصَى اللَّهَ وَرَسُولَهُ، فَإِنَّهُ أَمَرَنَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَنْ نَقَرَّ فِي بُيُوتِنَا لَسِرْتُ مَعَكَ... "
مستدرک ج3ص119
مجتهد تازه اگر مجتهد باشد و ثابت باشد که حق اجتهاد دارد در برابر کسی که تاویل می داند، حق اظهار نظر دارد؟ تازه آن عالم به تاویل که کنفسی رسول هم هست، حاکم هم باشد، دیگر جایی برای اجتهاد دیگران می ماند؟ شوخی خوبه اما نه با حرف پیامبر. این که قرار باشد هر خطایی را به اجتهاد وصل کنیم و بگویم که اینها مجتهد بوده اند، یه ذره به پیامبر ایراد وارد میشه
فرمایش ما/درمورد ام المومنین عایشه که به خواست طلحه وزبیر وبرای قصاص قاتلان حضرت عثمان به صحنه اومد وام سلمه را گفتی مگه ام سلمه را کسی گفت بیا برای دعوت مردم به گرفتن قصاص جز اینکه حضرت عایشه به او گفت بیا وبماند ان داستان موافقت حضرت علی با اصحاب جمل در قصاص قاتلان حضرت عثمان وموضع گیریشان درمورد قاتل حضرت زبیر ودرمورد شخص حضرت عایشهو..و...و....
مگه درمورد جنگ جمل ایه ای سراغ داری که حضرت علی بهتر تاویل کرده؟که تو این بحث را پیش میکشی؟میگی علی عالم به تاویل بوده/وپیامبرکنفسی رسول هست؟منظور
خطای اصحاب جمل را گفتی که فکر کنم بدونی اصل اتش فتنه از کجا بلند شد؟میدونی دیگه؟(ابن سبا را میشناسی؟)
فرمایش کرده ای/حدیث فلته را گفته ای
فرمایش ما/(که فکر نکنم مورد بحث ما باشه اگر هم درمورد اون حدیث میخوای بدونی تو یه پست جداگانه حاضرم جوابتو بدم)وهم چنین درمورد استحقاق خلفا به خلافت هم حاضرم به یاوه گوئیهات جواب بدم
فرمایش(ع..ع...)کرده ای/
شما " الظاهر " را حذف کردید تا حرف خود را ثابت کنید. در نوشته ابتدایی شما این کلمه وجود ندارد ولی همه متون نهج البلاغه موجود است. پس تحریف کردید. بعد در مورد حرف آقای عباس گفتم که وقتی باطن امر معلوم شد حکم معلوم است. بل نداویه بالمکابرة. جولان را شما داید که حذف کردید و البته از جمل به صفین آمدید و دوباره به آنجا ارجاع داده شدید. کار خلاف نکنید تا اینطوری نشوید.
بحث امام صادق علیه السلام را چه کسی اول مرتبه طرح کرد؟ من یا شما؟ بعد اینکه من در مورد کار بخاری نظر ندادم. در جواب شما گفتم که به جوا ببخاری دقت کنید بد نیست. شما گفتید ضعیف الحدیث. من گفتم نظر بخاری را ببینید. مسلم اگر از ایشان نقل کرده بر مشرب خود نقل کرده. همان داستان ضعیف بودن که البته جواب داده شده در مورد بخاری هم هست اما به نحوی که بخاری می داند و خدایش.
فرمایش ما/درمورد کلمه الظاهر اول همین پست را بخوان
من بحث امام صادق را مطرح نکردم بحث بر سر بررسی احادیث بود که من گفتم تو که اصرار بر این داری چرا تو پستهایی که در مورد بررسی احادیث هست خفقان میگیری!!!!اونجا ودر ضمن نگفتم ضعیف الحدیث توی تالار یه پستی هست که امام صادق نزد شما ضعیف الحدیثه اینجاhttp://www.islamtxt.net/?q=content/forum/1004
واگه جوابی داری بسم الله!!!
وادامه حرفت جواب خودته اگه بخاری روایت نکرده مسلم که روایت کرده مگه امام بخاری خود را ملزم کرده بود که از تمام راویان ثقه روایت کند؟خیر
فرمایش(ع..ع...)کرده ای/ اصحاب حدیث= اهل حدیث؟
حتما می دانید که نتیجه صحت یا ضعف حدیث در شیعه اجتهادی است. یعنی این نیست که چون بخاری گفته پس لابد و ناچار باید صحیح باشد. این همان علت است
و شیخ فرموده که عقیده آنها فاسد بوده. شما یهودی راستگو ندیدی؟ این را بری حدیث نمیگویم. بلکه از همان کلام شیخ گروهی استثناء میشوند. بعد عقیده را رد کرده. قول را هم رد کرده؟
فرمایش ما/سوال من این بود در مورد راویان ما وشما که کلینی در خیلی از جاهای اصول کافی میگه(مثلا حدثنا..فلان فلان و....من عده اصحابنا!!!!)وامام بخاری چی میگه اصحاب الحدیث(که من ازت پرسیدم اهل حدیث را میشناسی؟ودر ضمن امام بخاری دربعضی جاها اهل الرای را اگر بگوید وما هم که میدانیم اهل الرای چه کسانی هستند ایا این مساوی با من عده اصحابنای کلینیه هر چند که بماند کلینی منظورش را از من عده اصحابنا مشخص نکرده!!!!!!!!!
وحرف شیختان هم این بود(«إن كثيرًا من مصنّفي أصحابنا وأصحاب الأصول ينتحلون المذاهب الفاسدة وإن كانت كتبهم معتمدة».فهرس الطوسی ص32
بسیاری از تصنیفات اصحاب ما واصحاب اصول از کسانی بوده که مذاهبشان فاسد بوده و اگرچه کتبشان معتمد است
)ببین چی میگه میگه دارای مذهب فاسد(که شما فقط میگی عقاید)ونگفته راستگو!!تو چی میگی؟راستگو ی یهودی ندیدی؟!!!!!عجب
وبدبختی تان اینجاست شیختان میگه با اینکه فاسدالمذهبند اما قابل اعتماد هم هستند در همان حال ودر ضمن حرفی از یهود نیست اینجا اینو از کجا اوردی از جیب.............. ودر اخر هم به دروغت بگم که شیختان میگه بساری از تصنیفات !!بسیاری بسیار
و البته این را هم اضافه کنم که؛
اگر (دقت کنید که نوشتم اگر.اگر) بلد نیستید که رجال شیعه را استفاده کنید چرا دائما میگویید که رجال ندارند و حدیث ندارند و ... ؟ عزیزم دقت کنید که نوشتید " از کجا بدونم این راوی ثقه است یا نه کذابه یا نه " یعنی اصولا رجال را نمی دانید. چنین فردی به چه پشتوانه ای میگوید که فلان حدیث صحیح یا ضعیف است؟
نمونه چی شد؟
حرف البانی به علمای احناف بوده. یعنی اونها از روی هوای نفس این کار رو کردن. چرا؟ چون حدیث با مذاق مذهب اونها نیست. پس هر حدیثی که به مذاقشون بوده رو از روی هوای نفس تصحیح کرده و هر چی نبوده رو تضعیف.
تمام این پیچانده ها که نوشتی شورعش با شخص شما بوده و من بدون اعتراض جواب داده ام. حیا اگر داشته باشی سعی نمیکنی که سر خدا کلاه بذاری.
در مورد عفیر با اینکه بعدا خواهی گفت پیجچاندن و...؛
از حدیث بالاتر در قرآن مورچه ای سخن میگوید و رسول خدا میشنود و اسف بارتر اینکه میفهمد چه میگوید و فاجعه اینست که که میخندد. از آن اهانت بارتر و فجیع تر سخن گفتن هدهد است با همان پیامبر و آگاهی دادن به او. از این بدتر هم کار ابراهیم علیه السلام است که پرنده را ذبح و تکه تکه کرده و تکه های او را صدا میزند و زشت تر اینجاست که پرنده هم او را اجابت میکند.
" اگر " در مذهب شما " چون " معنا می دهد. خوبه حالا یکروز بیشتر نگذشته و من هنوز هستم. جالبه که عین متن من را گذاشتی و باز در کمال خونسردی از آن قصد خودت را برداشت میکنی.
دلیل عدم مجازات را میتوانید در کار حضرت موسی علیه السلام با سامری ببینید. یا عمل رسول الله با ابن ابی. گرچه از نظر بنده علت عدم مجازات او از طرف امیرالمومنین سلام الله علیه این آیه شریفه است " وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً " 93 نساء.
" الظاهر " را حذف کردی و الان در کمال بی شرمی به آن استناد میکنی که البته جوابش را هم گرفتی اما مانند مسبب افک رفتار میکنی.
دقت کنید که فقط مطالب شما را پی میگیرم.
اختلاف در خون عثمان بود. یک طرف داعیه خونخواهی داشته و یکطرف نداشته. کی نداشته؟ یقاتل علی تاویل. پس نتیجه چیست؟ گروه مقابل الکی جوش میزدند. تا جایکه گفتند بل نداویه بالمکابرة. الان حل شد؟ باز عبارات را آوردید با حذف " الظاهر ". و فراموش کردید که بحث بر سر حکم کسی مانند معاویه و عایشه است از نظر اهل سنت. ربطی به امام من ندارد.
اگر این حرف در موقع مرگ نباشد شاید قابل قبول باشد اما... . علاوه بر اینکه شاید. ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. گوسفند کجاشه؟ و اگر بحث بر سر افراد است که دست من را خیلی بازتر میکنید. اما حواسم هست که " و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم... " .
فرمایش کرده ای/ و البته این را هم اضافه کنم که؛
اگر (دقت کنید که نوشتم اگر.اگر) بلد نیستید که رجال شیعه را استفاده کنید چرا دائما میگویید که رجال ندارند و حدیث ندارند و ... ؟ عزیزم دقت کنید که نوشتید " از کجا بدونم این راوی ثقه است یا نه کذابه یا نه " یعنی اصولا رجال را نمی دانید. چنین فردی به چه پشتوانه ای میگوید که فلان حدیث صحیح یا ضعیف است؟
نمونه چی شد؟
حرف البانی به علمای احناف بوده. یعنی اونها از روی هوای نفس این کار رو کردن. چرا؟ چون حدیث با مذاق مذهب اونها نیست. پس هر حدیثی که به مذاقشون بوده رو از روی هوای نفس تصحیح کرده و هر چی نبوده رو تضعیف.
تمام این پیچانده ها که نوشتی شورعش با شخص شما بوده و من بدون اعتراض جواب داده ام. حیا اگر داشته باشی سعی نمیکنی که سر خدا کلاه بذاری.
فرمایش ما/درمورد رجال هم انشاءالله این موارد را در قسمت انتقاد از احادیث شیعه پست جدید میگذارم تا بیای اونجا واسباب سرگرمی ما را فراهم کنی!!!
1-بحث درمورد کتاب سلیم
2-تناقض جرح وتعدیل درمورد راویان شیعه
3-جاعلان حدیث(حتی تا جعل چهارهزار حدیث)
4-مجهول بودن بسیاری از راویان شیعه 5-احادیثی در کتب شیعه که عقاید اهل سنت را تایید میکند
6-اعتراف به اختلاف فقها ونسبت دادن ان به ائمه!!!و.و.و.و.و.و
پس منتظرم باش!!!!!
به خدا قسم جوابهات از روی نقسه وتکرار مکررات و......بی حیا هم(که چون تو اول گفتی من هم میگم{اگرچه چندجا فقط در جوابت همینو به خودت گفتم}ابلهان همگان را مثل خویش پندارند) فرمایش (ع...ع...)کرده ای/ در مورد عفیر با اینکه بعدا خواهی گفت پیجچاندن و...؛
از حدیث بالاتر در قرآن مورچه ای سخن میگوید و رسول خدا میشنود و اسف بارتر اینکه میفهمد چه میگوید و فاجعه اینست که که میخندد. از آن اهانت بارتر و فجیع تر سخن گفتن هدهد است با همان پیامبر و آگاهی دادن به او. از این بدتر هم کار ابراهیم علیه السلام است که پرنده را ذبح و تکه تکه کرده و تکه های او را صدا میزند و زشت تر اینجاست که پرنده هم او را اجابت میکند.
" اگر " در مذهب شما " چون " معنا می دهد. خوبه حالا یکروز بیشتر نگذشته و من هنوز هستم. جالبه که عین متن من را گذاشتی و باز در کمال خونسردی از آن قصد خودت را برداشت میکنی.
دلیل عدم مجازات را میتوانید در کار حضرت موسی علیه السلام با سامری ببینید. یا عمل رسول الله با ابن ابی. گرچه از نظر بنده علت عدم مجازات او از طرف امیرالمومنین سلام الله علیه این آیه شریفه است " وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً " 93 نساء.
فرمایش ما/اهان چون در قران اومده عصای حضرت موسی ازدها میشد پس باید رسول الله هم این کار را بکند یا چون اومده حضرت عیسی مردگان را زنده میکرد پس پیامبر هم باید این کار را میکرد!!!!عجب(به قول مجاهد دین خاک بر سر استدلالت)
وفرق این دو مورد را بهت میگم.......درمورد حدیث الکافی عفیر میگه من از پدرم و او از پدرش واو از پدرش شنیدم!!!!!ایا در داستان مورچه حضرت سلیمان مورچه همچین سلسله مبارکه ارایه میدهد یا پرندگانی که حضرت ابراهیم گوشت انها را کوبید انها با حضرت ابراهیم حرف زدند!!!!بگو به من میخوام بدونم؟(ودرمورد همین مورچه یه سوالی مطرح شده بود توسطabdollah1990که خدا درمورد مورچه وپرنده و گاو بنی اسرائیل و...ایه نازل کرده پس چرا درمورد امامت ایه ای نازل نکرده!!!مگه اینها مهمتر از امامت شمت هستند!!!)
عین متن را میگذارم تا منو متهم به نقل دروغ حرفهات نکنی!!!!!!(که یه ع...ع....هایی میکنی)باز هم!!!واین هم از بی حیاییته(وتو همان کسی هستی که خدارا متهم به الزایمر کرده ای در بحث باabdollah1990وگفته ای اهل سنت اذان را انگلک کرده اندو میگی خدای شما!!!!)
فرمایش(ع...ع...)کرده ای/" الظاهر " را حذف کردی و الان در کمال بی شرمی به آن استناد میکنی که البته جوابش را هم گرفتی اما مانند مسبب افک رفتار میکنی.
دقت کنید که فقط مطالب شما را پی میگیرم.
اختلاف در خون عثمان بود. یک طرف داعیه خونخواهی داشته و یکطرف نداشته. کی نداشته؟ یقاتل علی تاویل. پس نتیجه چیست؟ گروه مقابل الکی جوش میزدند. تا جایکه گفتند بل نداویه بالمکابرة. الان حل شد؟ باز عبارات را آوردید با حذف " الظاهر ". و فراموش کردید که بحث بر سر حکم کسی مانند معاویه و عایشه است از نظر اهل سنت. ربطی به امام من ندارد. اگر این حرف در موقع مرگ نباشد شاید قابل قبول باشد اما... . علاوه بر اینکه شاید. ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. گوسفند کجاشه؟ و اگر بحث بر سر افراد است که دست من را خیلی بازتر میکنید. اما حواسم هست که " و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم... " .
فرمایش ما/( اختلاف در خون عثمان بود. یک طرف داعیه خونخواهی داشته و یکطرف نداشته. کی نداشته؟)اینو مثلا از قول من نوشتی!!!!؟؟؟؟؟؟؟ودرمورد خون حضرت عثمان هم گفتم که اختلاف در چی بود؟کاکل بابا؟ومن کی گفتم حضرت علی مخالف قصاص بوده ونظر اهل سنت درمورد معاویه و حضرت عایشه معلومه!!!!!!!!!که فکر نکنم نیازی باشه به شما توضیح بدم
والسلام علیکم
به پایان امد جواب این ابله ولی ع..ع...کردنهای این.......همچنان باقیست a-s-n=m-r-v
علیک سلام جناب عبدالحسین!!!
هرچند که از حرفهات معلومه چطور به رته فته افتادی میگذارم به حساب...........!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟ باز هم فرمایشاتی کردی که انشا الله به حول وقوه ی الهی وبه مدد آقا امام زمان وکسب رخصت ازنائب ایشان.......(نائب امام زمان) من هم فرمایشاتی دارم !!!!
فرمایش کرده ای/ جمل فتنه بود. مسببین آن؟ عایشه طلحه و زبیر. چه کسی آن را نابود کرد؟ قاتل الکفرة و قامع الفجرة.
و نفرمودید که حالا که حاکم مخالف نظر اینها معتقد بوده و عمل کرده، حکم گروهی که مقابل حاکم ایستاده اند چیست؟ فرمایش ما/نه معلومه که نوشته های مرا نخواندی وفقط خواستی یه چرتی بنویسی(به قول پوسایی) ومن تو اولین پستم در جواب هم کیشت همشهری گفتم قصد ندارم عوامل ودلایل جنگ جمل را از اول برت بگم که رئیس مذهبتان ابن سبا ملعون یکی از مسببین اصلی آن بود(اگه میخوای کل داستان تحریکات پیروان ابن سبا را که منجر به قتل حضرت عثمان شد وسر اغازی شد برای فتنه های بعدی یه پست تو قسمت خلفای راشدین باز کن تا اونجا جوابتو بدم).....تاریخ را که بلدی؟!!!!! مسببین حضرت عایشه وطلحه وزبیر نبودند بلکه رئیس ملعونتان ابن سبا بود (ارادت داری که بهش؟!!!) زیرا عائشه نجنگید و برای جنگ هم خروج نکرد، بلکه به قصد اصلاح میان مردم خروج نمود، جنگ نکرد و به جنگ هم دستور نداد. این قول بسیاری از کسانی است که به اخبار اطلاع و آگاهی دارند([1]).
1-منهاج السنه ج2ص185 وحرف اصلی حضرت عایشه وطلحه وزبیر چی بود؟قصاص قاتلین حضرت عثمان
وگفتی حاکم مخالف نظر اینها بوده(یعنی حضرت علی مخالف سران جمل بوده مخالفتش در مورد چی بود؟کاکل بابا؟میدونی؟مخالفتش در این بود که الان وقت مناسبی برای قصاص قاتلان حضرت عثمان نیست ودر اصل قصاص با انها اختلاف نداشت0در پستهام نوشته بودم البته اگه خونده باشی چون میدونم نخوندی پس دوباره برات میگذارم
وگفتی حاکم مخالف نظر اینها بوده
باز هم دروغ گفتی مثل اینکه واقعا حرفهای منو نخوندی پس دوباره چشماتو باز کن(
طلحه و زبیر و صحابه همراه آنان از امیرالمؤمنین علی خواستند تا در اجرای قصاص بر قاتلان عثمان تعجیل نماید. وی در جواب آنان گفت: ای برادران من، من نسبت به آنچه شما میدانید ناآگاه نیستم، اما با مردمیکه بر ما سلطه دارند و ما سلطهای بر آنان نداریم چکار کنم. بردگان و اعراب بادیه نشین با آنان همراه شدهاند و برشوریدهاند و آنان در میان شمایند و هر چه بخواهند بر سر شما میآورند. پس آیا دیگر راهی برای اجرای آنچه که شما میخواهید میبینید؟ آنان گفتند: خیر. علی گفت: به خدا هستم، إن شاء الله من هم به همان چیزی معتقدم که شما بر آن هستید. این وضعیت از امور جاهلیت است- یا این کار، کار جاهلیت است- و این قوم دارای مددکار و یاریگرانی میباشند- یا اینکه ریشه دارند-، و شیطان هرگاه روشی پدید آرد پیروان آن از جهان معدوم نباشند. اگر این موضوع شروع شود مردم در قبال آن سه دسته میشوند: عدهای با شما همراه میشوند و عدهای به مانند شما فکر نخواهند کرد و گروهی به هیچ یک از این دو نظر اعتقاد پیدا نمیکنند. صبوری لازم است تا اینکه مردم آرام شوند و قلبها در جایگاه خود قرار گیرند و حقها گرفته شود و به من فرصت دهید و منتظر دستور من باشید- در جایی در ترجمه آن گفتهاند: آرام گیرید و بنگرید چه پیش میآید- و آن گاه نزد من آیید1]).
1-تاریخ طبری5/460.
در اردوگاه لشکر علی، تعدادی از آن طاغیان و خوارج که عثمان را به قتل رسانده بودند حضور داشتند که برخی از آنان بعینه معلوم نبودند و برخی دیگر مورد حمایت قبائل خود بودند و عدهای هم بودند که دلیلی در مورد اتهام آنان وجود نداشت و برخی دیگر منافق بودند و توانایی اظهار نفاق خود را نداشتند([1]). پیروان ابن سبا جهت نجات یافتن خود از قصاص تمایل زیادی به برافروخته ساختن آتش فتنه و شعله ور ساختن آتش آن داشتند([2]).
[1]- تاریخ طبری ج5ص526. [2]- همان527؛ تحقیق مواقف الصحابة2/120.
وقتی مردم فرود آمدند و آرام گرفتند علی روان شد و طلحه و زبیر نیز روان شدند و به هم رسیدند و درباره مورد اختلاف با هم سخن گفتند و وقتی دریافتند که کار به تفرقه افتاده و نمیتوان به جایی رسید کاری را بهتر از صلح و جلوگیری از جنگ ندانستند. بدین ترتیب- با چنین توافقی- از هم جدا شدند و علی به اردوگاه خود و طلحه و زبیر هم به اردوگاه خود بازگشتند. طلحه و زبیر پیش سران گروه خود فرستادند و علی نیز پیش سران قوم خود فرستاد، البته بجز آنهایی که عثمان را محاصره کردهبودند. آن شب به نیت صلح و عافیت گذشت و شکی در وقوع صلح نداشتند و برخی نزد برخی دیگر بوده و برخی نزد برخی دیگر میرفتند و جز صلح نیت و سخن دیگری نداشتند. اما کسانی که در ماجرای فتنه و قتل عثمان دست داشتند بدترین شب عمر خود را میگذراندند، زیرا در شرف مرگ قرار گرفته بودند. آنان آن شب را با هم به مشورت پرداختند. یکی از آنان- مالک اشتر- گفت: حال طلحه و زبیر را دانسته بودیم، اما حال علی را تا به امروز ندانسته بودیم. آنان این موضوع را وقتی فهمیدند که علی از مردم درخواست کرد که فردا حرکت کنند و کسی از افرادی که به نحوی در قتل عثمان دست داشته است با وی حرکت نکند. آن فرد همچنین گفت: به خدا رای مردم در مورد ما یکسان است و اگر با علی صلح کنند بر سر خون ماست([3]
[3]- تاریخ طبری5/526.
فرمایش کرده ای /در مورد رفتار حضرتش با عایشه، بفرماید که اگر ایشان را به اسارت میگرفتند سهم کدامیک از سپاهیان بودند؟ یعنی عایشه به عنوان کسی که در صحنه جنگ حاضر است به اسارت گرفته میشود و قاعدتا از غنائم محسوب میشود که در جنگ به دست آمده. سهم کیست؟
عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لنسائه ليت شعري أيتكن صاحبه الجمل الأدبب تخرج فينبحها كلاب الحوأب يقتل عن يمينها وعن يسارها قتلى كثير ثم تنجو بعد ما كادت . رواه البزار ورجاله ثقات . خب حالا سگ ها بر کدام زن پیامبر صدا کردند؟ قیچی؟ عزیزم آدرس که بود. پس قیچی چه فایده ای داشت؟ این تمام حدیث است. توضیح مال شماست یا هیثمی؟ فرمایش ما/اسارت بعداز جنگ را گفتی چیز خوبی یادم اومد درمورد(خالد بن ولید مالک بن نویره)یعنی بعد از جنگ طرف غالب وپیروز میتواند زنان را را به ملکیت خود درآورد درسته(هر چند که تهمتی به خالد بن ولید میزنید دروغه)ولی اگه راست باشه طبق این ایه قران که مردان فقط میتوانند با زنان خود وکسانی که در ملکیت انان هستند همبستر شوند واگر غیر از این دو با کسی دیگر همبستر شوند از0عادون)هستند میدونی که یعنی چی؟؟؟؟
وخودت هم گفتی اگر بنا بر مجازات بود باید سهم یکی میشد وایه منع ازدواج با زنان پیامبر نادیده گرفته میشد!!!!
درمورد سخن ابن عباس رواه بزار ورجاله ثقات
مثل اینکه این را هم نخواندی(طبری آن را طی یک روایت طولانی بیان داشته است که اسماعیل بن موسی فزاری راوی آن میباشد و ابن عدی در مورد این راوی میگوید: صفت غلو و تشیع او را مورد نکوهش قرار دادهاند([2]). فزاری این خبر را از علی بن عابس أرزق روایت کرده که ابن حجر و نسائی وی را ضعیف دانستهاند([3]). علی بن عابس این روایت را از خطاب هجری روایت میکند که فردی ناشناس است([4]) و این هجری مجهول آن را از فرد ناشناس دیگری به نام صفوان بن قبیعه أحمسی([5]) و او آن را از شخصی ناشناستر به نام عزنی صاحب الجمل روایت میکند که وی در واقع صاحب الجمل نیست، بلکه صاحب آن یعلی بن أمیه است([6])
[1]- از آبهای عرب در راه بصره و در نزدیکی آن و بر سر راه مکه به بصره.
[2]- دور المرأة السیاسی، ص406.
[3]- الکامل فی ضعفاء الرجال1/528؛ میزان الإعتدال1/413.
[4]- تقریب التهذیب1/697.
[5]- همان2/392؛ دور المرأة السیاسی، ص400.
[6]- میزان الإعتدال3/434؛ لسان المیزان3/225.
فرمایش کرده ای/ وعن أبي سعيد يعني الخدري قال كنا عند بيت النبي صلى الله عليه وسلم في نفر من المهاجرين والأنصار فقال ألا أخبركم بخياركم قالوا بلى قال الموفون المطيبون إن الله يحب الحفي التقي ، قال ومر علي بن أبي طالب فقال الحق مع ذا الحق مع ذا . رواه أبو يعلى ورجاله ثقات.
و گفتم که معنا یکی است. هم هر دو حدیث هیثمی و هم حدیث حاکم. به هر حال احتمال دارد که حق در قرآن باشد. نظر شما چیست؟ حتی اگر علی مع الحق حدیثی باطل باشد، حدیث دوم که همان معنا را دارد، تکمیل و تاییدش میکند. حداقل از نظر معنا.
فرمایش ما/(در بحث با دوستمان عبدالله هم گفته بودی اگر هم فقط قرآن را قبول داری به مستدرک حاکم ج3 ص125 رجوع کنید تا علی مع القرآن را نیز ببینید.
وجواب شنیده بودی برادرم : باز هم مغلطه بازی در آورده ای .و خودت هم به حرف خودت باید خنده بگیرد . می گویی اگر هم فقط قران را قبول داری ولی متاسفانه به جای معرفی یک ایه از قران مستدرک حاکم معرفی می کنی)
حدیث مع الحق را هم فکر کنم به اندازه ی کافی واست توضیح دادم وباز هم تکرار میکنم ). اين حديث را هيثمي در مجمع الزوائد (7/435 ـ 236) آورده است وميگويد: بزار آن را روايت نموده است و در سند آن سعد بن شعيب است، وي را نمي شناسم اما بقيه افراد حديث افراد حديث صحيح هستند .
و خطيب در ( تاريخ بغداد) (14/ 340) در شرح حال يوسف بن محمد مؤدب آورده است با سند حديثي كه بعد از اين حديث مي آيد ودر اسنادش عقيصا ابو سعيد تيمي وجود دارد كه وي فردي متروك است .
متروک است میدونی یعنی چی درسته؟
واینجا http://www.islamtxt.net/?q=question/470
علی مع الحق و الحق مع علی، یعنی: علی با حق است و حق با علی است. مراجع شیعه در مناظرات خود به هیثمی اشاره می کنند که آنرا از ابوسعید خدری روایت کرده و میگویند: رجال آن ثقه هستند.(مجمع الزوائد)(7/235) و همچنین از سعد بن ابی وقاص و ام سلمه روایت شده است، سپس میگویند: بزار آنرا روایت کرده است و در سند آن سعد بن شعیب قرار دارد و من او را نمیشناسم و بقیه رجال سند صحیح هستند کلماتی را که شیعه از حدیث مذکور ذکر می کنند و سپس می گویند که هیثمی آن را همینطور آورده است، در حالیکه اینگونه نیست. هیثمی دو جمله آورده است: اول: (حق با این است، حق با این است) و دوم: (علی با حق است، یا حق با علی است). و مراجع شیعه به جای جمله اول، جمله دوم را ذکر می کنند و به دومی اشاره می کنند با اینکه کلمات فرق میکندهیثمی میگوید که در سند آن سعد بن شعیب است، و این راوی در هیچ یک از کتابهای معتبر رجال ذکر نشده است و این نشانه مجهول بودن اوست. حدیث: (حق با فلانی است...) ظاهر این است که این از سخنان پیامبر صلی الله علیه وسلم نیست، بلکه از سخنان ابوسعید خدری است، یعنی راوی میگوید که ابوسعید خدری از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت میکند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: (آیا شما را از برگزیدهترین شما آگاه نکنم؟ گفتند: بله. فرمود: بهترین شما پاکان هستند، خداوند پرهیزگار پنهان را دوست میدارد). کسی که از ابوسعید روایت میکند وقتی از پیش روی او علی بن ابی طالب عبور کرد گفت: (حق با این است، حق با این است). و این را علما ادراج میگویند، و این اشکالی ندارد و ما معتقدیم که در دوران اختلاف میان علی و معاویه، حق با علی بوده است. سیوطی در جامع الأحادیث والمراسیل این روایت را بدون جمله اخیر(جامع الأحادیث)(3/349) ذکر کرده است، این تأکید میکند که این جمله مدرج و جای داده شده است. فکر کنم به اندازه ی کافی این فرمایشتو جواب دادم
ادامه فرمایشت/ اگر علی مع الحق حدیثی باطل باشد، حدیث دوم که همان معنا را دارد، تکمیل و تاییدش میکند. حداقل از نظر معنا.
وادامه فرمایش ما/پس خدا را شکر که اعتراف کردی از نظر حدیثی باطل شد ودر ادامه میگویی چون از نظر حدیثی باطل شد پس حتما از نظر معنایی درسته(حالا بماند که علمای شیعه به اسناد حدبث اهمیتی نمیدهند!!!مثل شما) خوشم میاد که به حداقل ها هم قانعی(خوبه!!!!!!)
فرمایش کرده ای/ بله جنس هودج مهم نیست. چرا؟ چون اگر معلوم شود که فلزی بوده، هر کسی حتی شما هم میفهمید که هدف از نشستن چنین هودجی چه بوده. و اینکه در خانه نشستن با در میان مردم بودن از نظر شما با یک هودج حل میشود هم جالب است. به هر حال آن هودج خانه عایشه بوده یا چیز دیگر؟ و رفتار ایشان را توضیح دادم. عایشه سهم کی میشد؟ آیه که میفرماید با آنها ازدواج ممنوع است چی میشد؟ البته که اگر خفای شما بودند این نوع آیات را هم به خورد داجن می دادند تا مشکلی پیش نیاید. اما اینجا حرف از امیرالمومنین سلام الله علیه است که یقاتل علی تاول بوده نه افراد دیگر.
فرمایش ما/باز هم همون پستی که(که دوست ما konarنوشته بود)و به دوستت پیشنهاد کرده بودم را بخون
[url=http://www.islamtxt.net/?q=comment/reply/738#comment-formبرو]http://www.islamtxt.net/?q=comment/reply/738#comment-form
در میان مردم بودن مگه من نگفتم بهت که برای اصلاح رفته بودند وبا ارایش غلیظ نرفته بودند(که قران میگه با ارایش بیرون نروید که درمورد ایه هم جواب دادم بهت ولی ...............!!!!!!!!!!!!!!! /
ادامه فرمایشت/ آیه که میفرماید با آنها ازدواج ممنوع است چی میشد
فرمایش ما/که جواب شنیدی داستان خالد بن ولید و نتیجه گیری احمقانه شما!!!!!!!!! وداجن را هم گفتی معنایش را نمیدانم(که فارسی را پاس نداشتی!!!!) وشاید هم از الفاظ رمزی بین شما(که سرباز گمنام امام زمان{عج عج) هستی)وامام زمان باشد معنیش را بگو تا جواب بشنوی!!!!!!!!!!!
فرمایش کرده ای/ اما اینجا حرف از امیرالمومنین سلام الله علیه است که یقاتل علی تاول بوده نه افراد دیگر.
طبیعی است که وقتی بر تاویل میجنگد، یعنی همه قرآن را می داند. ظاهر و باطن را با هم آگاه است. چنین فردی با بقیه که مثلا مسلمان هستند بسیار تفاوت دارد.
فرمایش ما/ ببین من چه نوشته بودم ؟!!!(امذهب اهل سنت و اهل حق، حسن ظن به آنان و خودداری از پرداختن به مشاجرات میان آنان و تأویل جنگ آنان است و اینکه آنان مجتهد بوده و اجتهاد کرده و تأویل داشتهاند و قصد گناه و معصیت و دستیابی به محض دنیا را نداشتهاند است. قضایای مربوط به این جنگها مشتبه بود و حتی گروهی از صحابه دچار حیرت شدند و از دو گروه کناره گرفتند و وارد جنگ نشدند و به صورت یقینی نمیدانستند که چه چیزی درست و صحیح است و به همین دلیل به آنان کمک نکردند([1]).
1-شرح نووی بر صحیح مسلم ج8/227 و228
من میگم همه صحابه 0چه انها که درجنگ طرف حضرت علی بودند وچه انها که طرف حضرت عایشه بودند وچه انها که از جنگ کناره گرفتند همه به اجتهاد خودشان عمل کردند)وتو چی میگی!!!!{چون حرف سر امیر المومنین است واو به باطن وظاهر اگاه است وقران را میداند پس با همه فرق دارد!!!!!}مگه من اینجا حرفی از ایات قران زدم که تو حضرت علی عالم به تمام قران میدانی!!!!!
فرمایش کرده ای/ کدام روایت صحیح و ثابت میگه که آنها محق بر خلافت بوده اند؟ روایت بیعة ابی بکر فلتة وتمت الا وانها قد كانت كذلك ولكن الله وقى شرها؟
و شما برای اینکه کلمه " الظاهر " را حذف کردید، چه توضح دادید جز اینکه دوباره به سنت سلف صالح اقتدا نمودید. هیچ.
و البته در جواب امر و حکم به ظاهر هم نوشتم اما باز هم سنت سلف صالح را در پیش گرفتید. و قاعده الزام نیز برای موقعی است که این " الظاهر " نباشد یا آن " بل نداوه بالمکابرة " نباشد.
فرمایش ما/درمورد استحقاق خلفا به جانشینی پیامبر هم احادیث صحیحی داریم که فکر نکنم به مذاق شما خوش بیاید!!!!!!!!!!بحث ما بر سر جنگ جمل است(این را بچسب)
کلمه الظاهر را گفتی ومن هم گفتم که ما در این دنیا(طبق حرف ایت الله عباسی)باید به ظاهر حکم کنیم وچون حضرت علی گفته به ظاهر ما به خدا وایمان به پیامبر وخدا برتری نسبت به اهل شام نداریم(هر چند که این حرفت را هم نشنیده میگرم که گفتی بحث صفین ومعاویه نیست وباز روی همان داری جولان میدی؟).........
فرمایش کرده ای/ نکته هم اینجاست که امثال شما چون نمی توانند از پس تصحیح بر بیایند ان موارد را مطرح میکنند. جوابی که برای حضرت صادق سلام الله علیه داده شده را در همان تاپیک کافی میبینم. حتما دیده اید اما به مذاقتان خوش نیامده. و نظر بخاری در مورد ایشان چیست؟ وقتی از او سوال شده که چرا از جعفر بن محمد سلام الله علیهما نقل حدث نکرده ای، او چه گفته؟ چند نفر در بین روات حدیث پیدا کرده اید و حکم بر همه می دهید. و البته کم نیستند احادیثی که در کتب شما هستند و در آن چنین رواتی وجود دارند. " ما رأيت أحدا من أصحاب الحديث الا يدلس الا بن عون وعمرو بن مرة " این عبارات در وصف روات کجاست؟
فرمایش ما/هر چند که بحث امام صادق ونقل حدیث از او توسط امام بخاری در اینجا بحث ما نیست(ومن میدانم که شما اصلا هدفتان پیچاندن بحث نیست!!!!)
ونظر امام بخاری را گفته ای که از او حدیث نقل نکرده حتما دلیل بر دشمنی او با امام صادق گرفته ای!!!!درسته؟
حال اگر اینطوره نقل نکردن حدیث از کسی دلیل بر دشمنی با کسی است!!!!!!(طبق نظر شما) پس حتما اقای کلینی دشمن حضرت فاطمه بوده که هیچ حدیثی از او در کافی نقل نکرده!!!!!!!!!عجب!!!!!!
ودر ضمن شما که نظر امام بخاری را درمورد امام صادق گفتی واینکه از او حدیث نقل نکرده چرا احادیث امام صادق را در صحیح مسلم نمی بینید(البته اگر ریگی به کفش نداری)!!!!!
وحدیث(ما رأيت أحدا من أصحاب الحديث الا يدلس الا بن عون وعمرو بن مرة " این عبارات در وصف روات کجاست؟)را گفته ای
به نظرت این روایت مثل (من عده اصحابنا ی کلینیه)خیر
اهل حدیث را که میشناسی چه کسانی بودند وکجا بودند؟ وآیا به نظرت این حرف اهل حدیث مساوی است با بعضی از اصحاب ما؟!!!!عجب
فرمایش کرده ای/یک نمونه بیارید که دوستانتان بررسی کرده باشند و جواب نگرفته باشند. مثل همین جا. و بنویسید که در چه جاهایی نیز اصابعهم فی آذانهم بوده اند و کجا نبوده اند.
و در مورد علم حدیث هم؛
این عبارات شما بسیار آشناست. کس دیگری هم این ادعا را داشت اما فقط ادعا بود. الان شما که مثلا علم حدیث دارید( مثلا ) این جمله البانی را که در نقد تضعیف کنندگان حدیث افتراق گفته حمل بر چی میکنید " لمخالفته هوی فی نفسه ". همین دلیل است که در موارد دیگری هم هوای نفس در تصحیح و تضعیف روایت دخیل بوده. چه تضمینی هست که اینجا از روی هوا و هوس باشد و جای دیگر نباشد؟ و البته توضیحات داده شده در مورد جمله شیخ را هم نادید گرفته ای. و بماند که مصنف را گفته و نه دیگران را. و بماند که شما مثلا نمیدونی برای توثیق شخص باید چه کرد
فرمایش ما/باز هم بررسی باز هم بررسی...!!!!!!!!!!!!من یک سوال کرده بودم که چرا علمای شما نمیگویند احادیث صحیح وضعیف ما در فلان کتاب هستند که ما تو درد سر نیفتیم!!!!!
ودرمورد حدیث ورجال هم که شیخ تان طوسی گفته بود که راویان ما افرا فاسدی بودند اگرچه ما احادیثشان را قبول ذاریم(الفهرس ص30)
وشما هم فکر نکنم به بررسی رجال زیاد علاقه داشته باشید مگه تو همین پستهات درمورد حدیث مع الحق نگفتی چون از نظر حدیثی باطل شد پس از نظر معنایی درسته!!!!عجب(عین حرفت اگر علی مع الحق حدیثی باطل باشد، حدیث دوم که همان معنا را دارد، تکمیل و تاییدش میکند. حداقل از نظر معنا.)
والبانی اون حرف را میدونی درمورد کی گفته ؟وچرا گفته وتضعیف کنندگان چه کسانی بودند؟!!!!!
وتوثیق اشخاص را گفته ای(خطاب به من) که من نمیدانم!!! چرا توثیق روات و رجال را میدانم(حالا باز هم بماند که توثیق رجال مورد بحث ما نیست ومن میدانم که شما نمیخواهید بحث را به انحراف بکشانید!!!!!!)ونظر تورا هم در مورد احادیث فهمیدم که چون از نظر حدیثی باطله پس باید از نظر معنایی درست باشه!!!!!!عجب
فرمایش کرده ای/ نمونه آن حدیث به قول شما عفیر را در کتب خود دیدید؟
حکم آنها که در برابر حاکم ایستادند؟
چرا واژه " الظاهر " را حذف کردید؟
این سوال هم مطرح است که اگر در صفین طبق نوشته شما حق با امیرالمومنین سلام الله علیه بوده( که یقینا همیشه بوده ) معاویه چه کاره بوده و حکمش چیست؟
فرمایش ما/حدیث عفیر در کتب ما را گفتی واونجا توجه هم کردی که راوی در انجا هم یک چهارپا است؟یا خیر ودر چه کتابی ؟این را هم که میدانی؟!!!
حکم انها که دربرابر حاکم ایستادند را پرسیدی که اگه (حضرت عایشه وحضرت طلحه وحضرت زبیر)گناهکار و باغی بودند خب حضرت علی که امام عادلی بوده درسته؟پس چرا این سران فتنه را (حضرت عایشه را میگم طلحه وزبیر که شهید شدند)مجازات نکرد؟چرا واقعا؟ یا شاید هم میدانست که شروع فتنه از جایی دیگر است(ابن سبا را میگم) درسته؟(وبماند اون داستان که حضرت علی تا استانه صلح با سران جمل پیش رفت ولی این کار حضرت به مذاق ابن سبا ویارانش خوش نیامد وبماند که بگم شبانه چکار کردند) وموضع گیری حضرت علی نسبت به حضرت عایشه وقاتل حضرت زبیر را هم گفتم که دوباره تکرار نمیکنم
کلمه الظاهر را گفتی(حرف ایت الله عباسی را بچسب) که ما در دنیا به ظاهر حکم میکنیم وحضرت علی هم میگه که به ظاهر ما و اهل شام(یاران امیر معاویه)در ایمان به خدا وتصدیق رسولش بر یک دیگر برتری نداریم وبماند که به یارانش میگه به آنها اهل شام ناسزا نگویید بلکه بگویید خدایا خون ما وانها را حفظ کن وبین ما صلح برقرار کن!!!!!
گفتی معاویه در جنگ صفین چکاره بوده؟(هر چند که باز ندیده میگیرم که گفتی بحث معاویه وصفین نیست!!!)
وجوابت همان حرف امام معصومت کا فیه واست که گفت اختلاف ما با اهل شام فقط در خون عثمان بوده(همون خطبه که کلمه الظاهر توشه اینو میگم حضرت علی در نهج البلاغه میگوید(وکان بدءُ اَمرنا اَنا التقینا وَالقوم من اهل الشام اَن ربنا واحدٌونبینا واحدٌ!!!ودعوتنا فی الاسلام واحده ولانستزیدهم فی الایمان بالله والتصدیق بالرسوله ولا یستزیدوننا الامرواحدٌالا ما اختلفنا فیه من دم عثمان...............آغازکارماچنین بود که ماباقوم ومردم شام دیدارکردیم که پروردگارما یکی!!!!پیامبرمایکی ودعوت ما دراسلام یکی بودودرایمان به خدا وتصدیق رسولش هیج کدام ازما بردیگری برتری نداشت وباهم وحدت داشتیم جزدرخون عثمان که ما از آن پاک هستیم)نهج البلاغه نامه ی۵۸ ترجمه ی محمددشتی ص425)کاکل بابا پس اصل اختلاف کجا بوده طبق گفته ی حضرت علی(در خون عثمان)!!!!!افتاد الان !!!!!!!!!!!!
وحکم معاویه را اعتراضتان را به امام حسن برمیگرداند میدونی که چرا؟
فرمایش کرده ای/.
" چطور ع...ع...میکردین " مرتعی خوشگوار برای شیعه "مثل اون بابایی که آرزوی گوسفند بودن داشت؟ عزیزم باید صریح بگویم که شکاف دهانت را کنترل کن وگرنه با فضائل خدایانت پرش میکنم؟ دقت کنید که ابتدای توهین از سوی شماست. من احساس کنم که از حرفی قرار است توهین به من و عقیده ام شود، صاحب عقیده طرف مقابل را آب کشی میکنم. خود طرف را که لایق برای جواب نمیدانم و الا لغیر رشده بودنش را از نوشتارش ثابت میکنم. دقت و مراعات کنید.
فرمایش ما/ع....ع.....میکردین که توهین به عقیده شما نبود بحث سر افراد نه عقایدشان که.............
ارزوی انسان نبودن را در مورد کسانی گفتی (هر چند بماند که عین همین گفته ها هم از صحابه مورد قبول شما نزد ما هست)وبماند اون ایه قران که بار سنگین انسان بودن را به ما یاد اوری میکند که چطور پذیرفتند حرف خدا به سوی انها نازل شود در حالی که کوهها هم توان انرا ندارند که همچین باری را تحمل کنند وانسانی که چه سختی هایی در مقابلش است و......واین حرف حضرت ابوبکر که ای کاش از مادر متولد نمیشدم یا ایکاش علفی بودم تعابیر دیگر هیچ مذمتی بر او نیست بلکه عین ایمان و ترس او از قیامت را میرساند(رضی الله عنه)
وقسمت دوم حرفت عزیزم!!!!!!!!شکاف دهان!!!!!!!اب کشی !!!!!دقت کنید!!!!!!!حالا میفهمم که از بحث با ما اهل سنت لذت میبری!!!!
خدایان؟؟!!!!والا خلفا که خدایان مانیستند (راستی مگه ائمه شما خدایان شما هستند!!!!!!!!بگو میخوام بدونم)
وگفتم که به عقایدتان توهین نکردم بحث من در مورد افراد ............مثل شما بود....!!!!!!
ودرمورد حرف آخرت هم....
وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا فرقان63
[= xx-small][/]
با سلام خدمت دوستان ودست اندرکاران سایت اسلام تکس
دوست شیعه ما اینجا با مغالطه گری هنر مندانه یه حرفهایی سر هم کردند ودر آخر خوشان یه نتیجه ای گرفتند ودر پاسخ به این دوستمان
در ضمن چون نمی خوام مطلبم طولانی بشه از ذکر تحرکات سبائی ها وچگونگی ایجاد فتنه ای که منجر به قتل حضرت عثمان رض خودداری میکنم
وبحث جنگ جمل را به طور مفصل توضیح میدم تا شبهه ای باقی نمونه واسه دوستان
فتنه قتل عثمان رضی الله عنه سبب ایجاد فتنههای دیگری گشت و بر فتنههای بعد از خود سایه انداخت. در ایجاد فتنه قتل عثمان عوامل زیادی نقش داشت، از جمله: آسایش و ثروتمندی مردم و تأثیر آن در جامعه، طبیعت تحول اجتماعی در زمان ایشان، روی کار آمدن عثمان بعد از عمر، خروج بزرگان صحابه از مدینه، تعصب جاهلی، توقف مسیر فتوحات، ورع و پرهیزگاری جاهلانه برخی از افراد، بلند پروازی عدهای از افراد، دسیسه چینی کینه جویان و مغرضان، ترسیم یک نقشه قوی برای نسبت دادن عیب و نقصهایی به عثمان، بکارگیری وسائل و شیوههای مختلف برای تحریک مردم، نقش مؤثر عبدالله بن سبأ در این فتنه. تفصیل این مطالب در کتاب «تیسیر الکریم المنان فی سیرة عثمان بن عفان» تألیف دکتر علی صلابی آمده است([1]). به خاطر سیاست و روش نیکوی عثمان، جایگاه او در نزد رسول خدا، وجود احادیث فراوان در ستایش از وی و ازدواج وی با دو دختر رسول خدا و در نتیجه ملقب شدن وی به «ذی النورین» مردم به او علاقه زیادی داشتند. او از آن دسته از صحابه بزرگوار رسول خدا- عشره مبشره- بود که مژده بهشت به آنان داده شده بود. در زمان حیات خود از جانب برخی از آشوبگران مورد ظلم قرار گرفت و میتوانست که شر آن افراد را کم کند و بر آنان غالب آید، لکن از ترس اینکه اولین فردی باشد که خون امت محمد را میریزد از این کار امتناع ورزید
. منشأ اختلافی که میان امیرالمؤمنین علی از یک طرف و میان طلحه و زبیر و عائشه از طرف دیگر و سپس میان علی و معاویه روی داد این نبود که آنان در مورد خلافت و امامت و برحق بودن علی در خلافت و ولایت بر مسلمانان اشکال و ایراد داشته باشند، بلکه همه در مورد بر حق بودن وی اتفاق نظر و اجماع داشتند.
ابن حزم میگوید: معاویه هیچ گاه فضل و استحقاق علی برای خلافت را انکار نکرد، بلکه اجتهاد وی او را به این حکم رساند که باید قصاص قاتلان عثمان بر بیعت مقدم گردد و خود را در مورد خونخواهی عثمان مستحقتر میدانست(زیرا خویشاوند وی بود)([2]).
[1]- نک: عثمان بن عفان، صلابی، ص311-340.
[2]- الفصل فی الملل و الأهواء و النحل4/160.
ابن تیمیه میگوید: معاویه مدعی خلافت نبود و وقتی که با علی جنگید به عنوان خلیفه با وی بیعت نشد و به عنوان خلیفه در جنگ شرکت نکرد و او نه مستحق خلافت بود و مردم هم او را مستحق خلافت نمیدانستند و اگر کسی در این مورد از وی سوال میکرد به این موضوع اقرار مینمود و معاویه و افراد وی نمیخواستند ابتدا وارد جنگ با علی و افراد وی بشوند و این کار را هم نکردند([1]). هم چنین میگوید: با این وجود همه گروهها اقرار داشتند که معاویه برای بدست گرفتن خلافت در حد علی نیست و با وجود امکان خلیفه شدن علی، او خلیفه نمیشود، زیرا فضل و سابقه و علم و دینداری و شجاعت و سائر فضائل علی نزد آنان، به مانند فضائل دیگر برادرانش یعنی ابوبکر و عمر و عثمان، روشن و معلوم بود([2]).
[1]- مجموع الفتاوی25/72.
[2]- همان.
به درستی که منشأ اختلاف اشکال و ایراد در مورد خلافت امیرالمؤمینن علی رضی الله عنه نبود، بلکه اختلاف آنان در مورد قصاص قاتلان عثمان رضی الله عنه بود و اختلاف آنان در مورد اصل مسأله قصاص هم نبود، بلکه در مورد روش حل این قضیه بود، زیرا امیر المؤمنین علی با اصل مسأله قصاص شدن قاتلان موافق بود، اما معتقد بود که قصاص این افراد تا زمانی که اوضاع مستقر و آرام شده و مردم یکپارچه میگردند به تأخیر بیفتد([1]).
[1]- دحداث و أحادیث فتنة الهرج، ص158.
امام نووی میگوید: بدان که سبب آن جنگها این بود که مسائل مشتبه و پیچیده گشته بود و به خاطر شدت پیچیدگی قضایا، اجتهادات آنان نتایج مختلفی در پی داشت و به سه دسته تقسیم شدند: عدهای اجتهادشان به این حکم منجر شد که حق با این طرف- علی- است و مخالف وی باغی میباشد. پس بر آنان واجب است که وی را نصرت دهند و بنا به اعتقادی که داشتند جنگ با باغی بر علی واجب بود و همین کار را هم انجام دادند و برای کسی که دارای این ویژگی میباشد حلال نیست که در مساعدت امام عادل در جنگ با کسانی که به اعتقاد آنان باغی بودند، تأخیر بورزد. عدهای عکس این دیدگاه را داشتند و با اجتهاد به این نتیجه رسیده بودند که حق با طرف دیگر است و مساعدت وی بر آنان واجب است و جنگ با باغیان علیه او بر آنان واجب میباشد. دسته سوم این مسأله بر آنان مشتبه و پیچیده شد و دچار تحیر گشتند و نتوانستند یکی از دو گروه را بر دیگری ترجیح دهند. به همین دلیل از هر دو گروه کناره گرفتند. این کناره گیری بر آنان واجب بود، زیرا اقدام به قتل مسلمان وقتی حلال است که برای فرد واضح گردد که استحقاق این کار را دارد و اگر راجح بودن و بر حق بودن یکی از این دو گروه برای آنان روشن میشد، تأخیر در یاری رسانی به آن دسته در جنگ با باغیان علیه او برای آنان جایز نبود([1]).
[1]- شرح النووی علی صحیح مسلم15/149.
وقتی که عائشه در راه بازگشت از مکه به مدینه بود خبر کشته شدن عثمان به وی رسید. پس به مکه برگشت و داخل مسجد الحرام شد و به سوی حجر اسماعیل رفت و در آنجا جای گرفت و مردم گرد وی جمع شدند و او گفت: ای مردم، اوباش و آشوبگران شهرها و اعراب بادیه نشین و بردگان اهل مدینه اجتماع کردند. خردهای که این افراد آشوبگر بر این مقتول- عثمان- میگرفتند کتک زدن بود و بکار گرفتن جوانان که از پیش مردم مسن را به کار میگرفتهاند و بعضی جاها که قرق کرده بود. اینها اموری بود که قبل از وی نیز انجام شده بود و چیزی غیر از آنها به مصلحت نبود. پس وی قول آنان را پذیرفت و به خاطر اصلاحشان دست از آن موارد کشید و چون دیگر عذر و بهانهای نیافتند به جنبش آمدند و تعدی آغاز کردند و کردارشان از گفتارشان دوری گرفت و خون فردی بیگناه را ریختند و حرمت سرزمین حرام را زیر پا گذاشتند و مالی حرام را بهیغما بردند و حرمت ماه حرام را نگاه نداشتند.
به خدا قسم یک انگشت عثمان بهاندازه پر زمین از امثال آن افراد میارزد. باید شما فراهم آیید تا مردم این قوم را برانند و پراکنده کنند. به خدا قسم اگر چیزهایی که به دستاویز آن بر عثمان تاختند گناه بود از آن پاک شد چنان که طلا از ناخالصیها پاک میشود و چنان که جامه از چرک پاک میشود که وی را پاک کردند چنان که جامه با آب پاک میشود([1]). در روایتی دیگر آمده است که زمانی که عائشه به مکه برگشت، عبدالله بن عامر حضرمی- امیر مکه- نزد وی آمد و به وی گفت: ایام المؤمنین چه چیزی شما را به مکه برگردانده است؟ عائشه گفت: علت برگشتن من این است که عثمان مظلومانه کشته شده است و تا وقتی که این اوباش عهده دار امور باشند، اوضاع سر و سامان نمییابد. پس تقاص خون عثمان را درخواست کنید و اسلام را عزیز دارید([2]
طلحه و زبیر و صحابه همراه آنان از امیرالمؤمنین علی خواستند تا در اجرای قصاص بر قاتلان عثمان تعجیل نماید. وی در جواب آنان گفت: ای برادران من، من نسبت به آنچه شما میدانید ناآگاه نیستم، اما با مردمیکه بر ما سلطه دارند و ما سلطهای بر آنان نداریم چکار کنم. بردگان و اعراب بادیه نشین با آنان همراه شدهاند و برشوریدهاند و آنان در میان شمایند و هر چه بخواهند بر سر شما میآورند. پس آیا دیگر راهی برای اجرای آنچه که شما میخواهید میبینید؟ آنان گفتند: خیر. علی گفت: به خدا هستم، إن شاء الله من هم به همان چیزی معتقدم که شما بر آن هستید. این وضعیت از امور جاهلیت است- یا این کار، کار جاهلیت است- و این قوم دارای مددکار و یاریگرانی میباشند- یا اینکه ریشه دارند-، و شیطان هرگاه روشی پدید آرد پیروان آن از جهان معدوم نباشند. اگر این موضوع شروع شود مردم در قبال آن سه دسته میشوند: عدهای با شما همراه میشوند و عدهای به مانند شما فکر نخواهند کرد و گروهی به هیچ یک از این دو نظر اعتقاد پیدا نمیکنند. صبوری لازم است تا اینکه مردم آرام شوند و قلبها در جایگاه خود قرار گیرند و حقها گرفته شود و به من فرصت دهید و منتظر دستور من باشید- در جایی در ترجمه آن گفتهاند: آرام گیرید و بنگرید چه پیش میآید- و آن گاه نزد من آیید([3]).
[1]- تاریخ طبری5/473-474.
[2]- همان475.
[3]- تاریخ طبری5/460.
امیر المؤمنین علی رضی الله عنه منتظر این بود که اوضاع مستقر شود و آرامش حکمفرما گردد و بعد از آن به کار قاتلان عثمان رسیدگی نماید و هنگامیکه طلحه و زبیر و همراهانشان از او خواستند قصاص را بر آنان جاری گرداند عذر خود را برای آنان چنین بیان کرد که تعداد این اوباش بسیار زیاد است و دارای قدرت میباشند و نمیتوان آنان را دست کم گرفت و از آنان درخواست کرد که فعلاً صبر پیشه سازند تا اینکه اوضاع آرامش یافته و امور مستقر گردد و آنگاه حقوق گرفته شوند، زیرا شرایط برای جلب مصالح مناسب نبود. امیرالمؤمنین علی با اشارهاینکهاین کار خود، انتخاب کمترین شر از میان دو شر موجود میباشد، گفت: این چیزی که من شما را به آن دعوت میکنم- یعنی صبر کردن در مورد سرنوشت قاتلان عثمان- شری است که از جنگ و ایجاد تفرقه- که شری به مراتب بزرگتر است- که بدتر از آن- صبر کردن در قصاص قاتلان- میباشد بهتر است([1]).
طلحه و زبیر به مکه آمدند و با عائشه دیدار کردند. آن دو تقریباً چهار ماه بعد از کشته شدن عثمان، یعنی در ربیع الآخر سال36هـ به مکه رسیدند([2]). سپس گفتگو با عائشه رضی الله عنها در مکه و در مورد رفتن آغاز شد. در آن هنگام فشار روانی زیادی بر کسانی وجودداشت که چنین احساس مینمودند که آنان برای متوقف ساختن عملیات قتل خلیفه مظلوم کاری نکردهاند. آنان خودشان را به این متهم میکردند که خلیفه را تنها گذاشتهاند و جز رفتن و خونخواهی عثمان، کفارهای برای گناه آنان وجود ندارد. اما نباید فراموش کرد که عثمان به قصد فدا نمودن خود در راه خدا کسانی را که میخواستند از وی دفاع نمایند از این کار باز میداشت. عائشه میگفت: عثمان مظلومانه کشته شده است. به خدا قسم من خون او را مطالبه میکنم([3]). طلحه میگفت: درباره عثمان کاری از من سرزده که باید به توبه آن خونم را در راه خونخواهی او بریزم([4]). زبیر میگفت: مردم را تشویق میکنیم که خون عثمان گرفته شود و معوق نماند که معوق ماندنش سلطه خدا را در میان ما به سستی افکند و اگر مردم از امثال آن باز بمانند همه امامان توسط اینگونه افراد کشته میشوند([5]).
[1]- تاریخ طبری5/460.
[2]- تاریخ طبری5/469.
[3]- همان5/485.
[4]- سیر أعلام النبلاء1/34.
[5]- تاریخ طبری5/487.
در میان کسانی که همراه با عائشه از مکه خارج شدند جمعی از صحابه رسول خدا حضور داشتند([1]) و چنان که بروکلمان اظهار داشته است وی بر هیچ یک از همراهان خود سلطه نداشت تا هرجا که بخواهد مردم را ببرد([2]). روایاتی که طبری آورده است بیانگر این میباشد کهام المؤمنین عائشه و همراهانش در تلاش برای اصلاح و ایجاد سازش مورد تأیید دیگر زنان رسول خدا و تعداد زیادی از مردم بصره بودند([3]). این تعدا زیاد از مردم بصره را نمیتوان دست کم گرفت، زیرا طلحه و زبیر در توصیف آنان اظهار داشتهاند که از برگزیدگان و نیکان بصره بودند([4]) و عائشه هم آنان را افرادی صالح توصیف کرده است([5]). خروج این تعداد از افراد صالح فقط به خاطر اعتقاد راسخ آنان به این امر بوده که این خروج را سودمند میدانستند و معتقد بودند مقصد آن درست و صحیح است و امیرالمؤمنین هم این را میدانست و اینکه برخی از افراد اظهار داشتهاند کسانی که با عائشه از مکه خارج شدند جمعی از نادانان و اوباش و آشوبگران بودند سخنی مردود راندهاند([6])، زیرا بعد از جنگ جمل امیرالمؤمنین علی در میان کشته شدگان افراد همراه عائشهایستاد و اقدام به اظهار ترحم بر آنان و بیان فضائل آنان کرد([7]). بعداً در مورد اینکه این خروج، خروج عدهای از اوباش و اغتشاش گران نبوده است و اینکه عائشه بر عدهای از نادانان حکم نرانده است و اینکه خروجی از سر هوشیاری بوده و در آن برخی از بزرگان صحابه حضور داشتهاند بحث خواهد شد([8]).
[1]- دور المراه السیاسی384.
[2]- تاریخ الشعوب الإسلامیة، ص111،114،117.
[3]- تاریخ طبری5/475.
[4]- همان به نقل از دور: المرأة السیاسی، ص385.
[5]- همان.
[6]- نک: الإمامة و السیاسة1/57.
[7]- تاریخ طبری5/574.
[8]- دور المرأة السیاسی، ص385.
- اختلاف نظر موجب ابطال دوستی نمیشود این سخن بر وضعیت صحابه در ماجرای فتنه منطبق میباشد، زیرا آنان با وجود اختلاف نظر، کسی از آنان نسبت به برادران خود کینه ای نداشت، مانند این ماجرایی که در کوفه روی داد که بخاری آن را از أبووائل نقل کرده که گفت: وقتی که علی عمار را نزد مردم کوفه فرستاد تا آنان را برای کمک فراخواند، ابوموسی اشعری و أبومسعود عقبة بن عمرو انصاری نزد وی رفتند و گفتند: از زمانی که اسلام آوردهای کاری را انجام ندادهای که نزد ما ناخوشایندتر از تعجیل و سعی تو در این موضوع باشد. عمار گفت: من هم از زمانی که شما اسلام آوردهاید کاری را از شما ندیدهام که نزد من ناخوشایندتر از تأخیر شما در این قضیه باشد. در روایت دیگری آمده است: ابومسعود- که فردی توانگر بود- به غلامش گفت: ای غلام دو حله بیاور و یکی را به عمار و دیگری را به ابوموسی بده و گفت: آن را بپوشید و با آن به نماز جمعه بروید([1]). در این ماجرا مشاهده میشود که ابومسعود و عمار همدیگر را خطاکار میدانند، اما با این وجود ابومسعود حلهای را به عمار میدهد تا آن را بپوشد و با آن در نماز جمعه حاضر شود، زیرا در آن هنگام عمار لباس سفر بر تن داشت و حالت پوشش وی حالت پوشش جنگی بود و ابومسعود دوست نداشت که عمار در آن لباس در نماز جمعه حاضر شود. این کار بر این دلالت دارد که آن دو با هم نهایت دوستی را داشتند، کار یکدیگر در فتنه را عیب و خطا میدانست
- ابورفاعه بن رافع بن مالک عجلان انصاری وقتی که علی قصد خروج از ربذه را کرد به وی گفت: ای امیر مؤمنان چه میخواهی و ما را کجا میبری؟ علی گفت: آنچه که میخواهیم و قصد آن را داریم صلح است اگر از ما بپذیرند و دعوت ما را اجابت نمایند. گفت: اگر قبول نکردند چه؟ علی گفت: با عذرشان رهایشان میکنیم و حقشان را میدهیم و صبر میکنیم. گفت: اگر راضی نشدند چه؟ علی گفت: تا با ما کاری نداشته باشند با آنان کاری نداریم. او گفت: اگر کاری داشتند چه؟ علی گفت: دفاع میکنیم. گفت: نیکو است. وی این سلسله از سوالات و جوابها را شنید و به آن راضی و خشنود شد و گفت: تو را به کردار خشنود میکنم چنان که به گفتار خشنودم کردی و این شعر را خواند:
دراکـها دراکـها قبـل الفوت
وانفر بنا واسم بنا نحو الصـوت
لا وألت نفسي إن هبت الموت([2])
(دریاب دریاب، پیش از آنکه فرصت از دست برود. ما را به طرف این صدا ببر. جانم نماند اگر از مرگ بترسم).
[1]- صحیح البخاری، کتاب: الفتن.
[2]- تاریخ طبری5/510.
در اردوگاه لشکر علی، تعدادی از آن طاغیان و خوارج که عثمان را به قتل رسانده بودند حضور داشتند که برخی از آنان بعینه معلوم نبودند و برخی دیگر مورد حمایت قبائل خود بودند و عدهای هم بودند که دلیلی در مورد اتهام آنان وجود نداشت و برخی دیگر منافق بودند و توانایی اظهار نفاق خود را نداشتند([1]). پیروان ابن سبا جهت نجات یافتن خود از قصاص تمایل زیادی به برافروخته ساختن آتش فتنه و شعله ور ساختن آتش آن داشتند([2]). وقتی مردم فرود آمدند و آرام گرفتند علی روان شد و طلحه و زبیر نیز روان شدند و به هم رسیدند و درباره مورد اختلاف با هم سخن گفتند و وقتی دریافتند که کار به تفرقه افتاده و نمیتوان به جایی رسید کاری را بهتر از صلح و جلوگیری از جنگ ندانستند. بدین ترتیب- با چنین توافقی- از هم جدا شدند و علی به اردوگاه خود و طلحه و زبیر هم به اردوگاه خود بازگشتند. طلحه و زبیر پیش سران گروه خود فرستادند و علی نیز پیش سران قوم خود فرستاد، البته بجز آنهایی که عثمان را محاصره کردهبودند. آن شب به نیت صلح و عافیت گذشت و شکی در وقوع صلح نداشتند و برخی نزد برخی دیگر بوده و برخی نزد برخی دیگر میرفتند و جز صلح نیت و سخن دیگری نداشتند. اما کسانی که در ماجرای فتنه و قتل عثمان دست داشتند بدترین شب عمر خود را میگذراندند، زیرا در شرف مرگ قرار گرفته بودند. آنان آن شب را با هم به مشورت پرداختند. یکی از آنان- مالک اشتر- گفت: حال طلحه و زبیر را دانسته بودیم، اما حال علی را تا به امروز ندانسته بودیم. آنان این موضوع را وقتی فهمیدند که علی از مردم درخواست کرد که فردا حرکت کنند و کسی از افرادی که به نحوی در قتل عثمان دست داشته است با وی حرکت نکند. آن فرد همچنین گفت: به خدا رای مردم در مورد ما یکسان است و اگر با علی صلح کنند بر سر خون ماست([3]
[1]- همان526.
[2]- همان527؛ تحقیق مواقف الصحابة2/120.
[3]- تاریخ طبری5/526.
ودرمورد اون حدیثی هم که آورده بودی
- حدیث ابی بکرة از رسول خدا
«اگر مسلمانان با شمشیر در مقابل هم بایستند قاتل و مقتول در آتش جهنم هستند»([1]). قرطبی میگوید: علما میگویند: این حدیث در مورد صحابه رسول خدا- که در این جنگ فتنه شرکت کردند- نیست، زیرا خدای متعال میفرماید:
وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ﴿9﴾
ÇÊÉÈ﴾ [الحجرات: ٩ – ١٠]
«هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در ميان آنان صلح برقرار سازيد. اگر يكي از آنان در حق ديگري ستم كند و تعدي ورزد (و صلح را پذيرا نشود) با آن دستهاي كه ستم ميكند و تعدي ميورزد بجنگيد تا زماني كه به سوي اطاعت از فرمان خدا برميگردد و حكم او را پذيرا ميشود. هرگاه بازگشت و فرمان خدا را پذيرا شد، در ميان ايشان دادگرانه صلح برقرار سازيد و (در اجراي مواد و انجام شرائط آن) عدالت بكار بريد، چرا كه خدا عادلان را دوست دارد. فقط مؤمنان برادران همديگرند، پس ميان برادران خود صلح و صفا برقرار كنيد و از خدا ترس و پروا داشته باشيد، تا به شما رحم شود».
پس خدای متعال دستور داده که با باغیان جنگ شود و اگر مسلمانان از جنگ با باغیان دست بردارند یکی از فرائض الهی تعطیل میشود. این امر بر این دلالت دارد که قول «قاتل و مقتول در آتش جهنم هستند» در مورد صحابه رسول خدا نیست، زیرا بر اساس تأویل اجتهادی که داشتند با هم جنگیدند. طبری میگوید: اگر در همه اختلافات بین دو گروه از مسلمانان واجب باشد که مسلمانان از آن فرار کنند و در منازل خود بنشینند و شمشیرهایشان را بشکنند، هرگز حدی اجرا نشده و باطلی ابطال نمیشود و اهل نفاق و فجور راهی مییابند که در آن همه چیزهایی را که خداوند بر آنان حرام کرده است، از قبیل اموال مسلمانان، اسیر کردن زنان آنان و ریختن خون آنان را حلال میشمرند، بدین صورت که علیه مسلمانان دسته میگیرند و مسلمانان دست از سر آنان بر میدارند و میگویند: این فتنهای است که ما از جنگ در آن نهی شدهایم و مأمور شدهایم که در این فتنه دست برداریم و از آن فرار کنیم([2]).
[1]- صحیح مسلم4/233.
[2]- التذکرة2/232-233.
امام نووی میگوید: اینکه گفته است «قاتل و مقتول» حمل بر کسی میشود که تأویل اجتهادی ندارند و جنگ آنان از روی تعصب و چیزهایی از این قبیل است. اینکه گفته است در آتش جهنم میباشند به این معنی است که مستحق آتش جهنم میباشند و گاهی باانداخته شدن در آتش جهنم مجازات شده و گاهی خداوند او را مورد عفو قرار میدهد. این مذهب اهل حق- اهل سنت- است.... تمام موارد نظیر این قضیه هم بر این قضیه تأویل میشوند. بدانید که خونهایی که در جنگهای میان صحابه جاری شد مشمول این وعید نمیشوند و مذهب اهل سنت و اهل حق، حسن ظن به آنان و خودداری از پرداختن به مشاجرات میان آنان و تأویل جنگ آنان است و اینکه آنان مجتهد بوده و اجتهاد کرده و تأویل داشتهاند و قصد گناه و معصیت و دستیابی به محض دنیا را نداشتهاند، بلکه هر گروهی از آنان بر این اعتقاد بودند که آنان بر حق بوده و مخالفشان باغی است. به همین دلیل جنگ با باغی بر وی واجب است تا او را به امر خداوند برگرداند و برخی از آنان مصیب بودند و برخی دیگر در اجتهاد خود به خطا رفته و به خاطر اینکه اجتهاد کرده بودند در این خطا معذور هستند و مجتهد اگر خطا کند گناهی بر او نیست و علی در آن جنگها مصیب بود. این مذهب و دیدگاه اهل سنت است. قضایای مربوط به این جنگها مشتبه بود و حتی گروهی از صحابه دچار حیرت شدند و از دو گروه کناره گرفتند و وارد جنگ نشدند و به صورت یقینی نمیدانستند که چه چیزی درست و صحیح است و به همین دلیل به آنان کمک نکردند([1]).
- موضع علی بن أبی طالب رضی الله عنه در مقابل کسانی که به عائشه رضی الله عنها ناسزا گفته بودند
مردی گفت: ای امیر مؤمنان دو مرد بر در خانه هستند و به عائشه ناسزا میگویند. پس علی به قعقاع بن عمرو دستور داد تا هر کدام از آنان را در حالی که لباس بر تن ندارند صد ضربه شلاق بزند([2]). قعقاع هم دستور وی را اجرا کرد.
[1]- شرح نووی بر صحیح مسلم8/227-228.
[2]- همان258.
- دفاع عمار بن یاسر ازام المؤمنین عائشه رضی الله عنه
از محمد بن عریب روایت است که گفت: مردی نزد علی برخاست و به عائشه ناسزا گفت. پس عمار آمد و گفت: این چه کسی است که به همسر رسول خدا ناسزا میگوید؟ ساکت ای قبیح بی صاحب مورد سرزنش و رانده و مانده([1]). در روایت دیگری آمده است: گم و دور شده ای رانده شده، آیا محبوبه رسول خدا را میآزاری؟([2]) در روایت دیگری آمده است: نزد علی مردی به عائشه ناسزا گفت و عمار گفت: آیا همسر رسول خدا را میآزاری؟([3])
آیاام المؤمنین عائشه رضی الله عنها جنگیدن مسلمانان با هم در نبرد جمل را مباح میدانست؟
قبلاً ذکر شد که عائشه رضی الله عنها برای این امر خروج نکرد و قصد جنگ را هم نداشت. زهری از عائشه رضی الله عنها نقل کرده که بعد از ماجرای جمل گفت: من میخواستم که مکانت و جایگاه من، مردم را از هم جدا کند و فکر نمیکردم که بین مردم جنگی روی دهد و اگر میدانستم که جنگی روی میدهد هرگز چنین موضعی نمیگرفتم([4]). اینکه گفته شده عائشه جنگ با مسلمانان را مباح دانست قولی باطل میباشد و دوامیندارد در مقابل روایات صحیحی که قبلاً ذکر شدند و بیانگر این میباشند که عائشه فقط برای اصلاح در میان مردم خروج کرد. این اقوال از روایاتی هستند که شیعیان رافضی جعل کردهاند
اینان این موضوع را چنان جنگی داخلی به تصویر کشیدهاند که در مورد آن برنامه ریزی شده است. البته بیان این قول از طرف پژوهشگرانی که اطلاعات خود را از روایات مقدوح، غیر صحیح و منابع غیر معتبر چون کتابهای الإمامة و السیاسة، الأغانی، مروج الذهب، تاریخ یعقوبی و تاریخ التمدن الإسلامی تألیف جورجی زیدان کسب میکنند، امری طبیعی است([5]).
[1]- فضائل الصحابة2/110. سند آن ضعیف است؛ ضعیف سنن الترمذی، البانی، شماره815.
[2]- سیر أعلام النبلاء2/179. ذهبی آن را حدیثی حسن دانسته است.
[3]- همان2/176. حدیث حسن است.
[4]- المغازی، زهری، ص154.
[5]- نک: دراسة و تحلیل للعهد النبوی الأصیل، محمد جمیل زینو؛ الحزبیة السیاسیة، ریاض عیسی؛ الحریم السیاسی؛ النبی و النساء؛ الدولة العربیة، فلهاوزن، به نقل از دور المرأة السیاسی، ص442.
آیا حدیث «ای عائشه تو با علی میجنگی و در این جنگ نسبت به او ظالم هستی» صحیح میباشد؟ در هیچ یک از کتب معتبر علمی وجود ندارد و از سند معروفی برخوردار نیست، بلکه بیشتر شبیه احادیث جعلی و کاذب است تا احادیث صحیح؛ حتی میتوان گفت که قطعاً کذب است، زیرا عائشه نجنگید و برای جنگ هم خروج نکرد، بلکه به قصد اصلاح میان مردم خروج نمود، جنگ نکرد و به جنگ هم دستور نداد. این قول بسیاری از کسانی است که به اخبار اطلاع و آگاهی دارند([1]).
[1]- منهاج السنة2/185.
وانشاء الله که دیگه شبهه ای در موردجنگ جمل چگونگی ایجاد ودلایل آن باقی نمانده باشد
سلام همشهری در مورداین حرفهات دوست ما(konar/مطلب جالبی نوشته
لینکش پستش اینجاست
[url=http://www.islamtxt.net/?q=comment/reply/738#comment-formبرو]http://www.islamtxt.net/?q=comment/reply/738#comment-formبرو[/url] بخون
هر جوابی که بهش دادی منو خبر کن تا بیام پیشت دوباره گل بگیم وگل بشنویم!!!!!!!!!!اگه جوابی بهش نتونستی بدی
پس خفقان بگیری خیلی بهتره!!!!!
البته با عرض معذرت قصد جسارت نداشتم دوست عزیز
وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ﴿9﴾
سلام علیکم.
اگر یکی از طرفین مع الحق حیث دار باشد آن وقت این امکان دارد که طرف مقابل را اصلا مسلمان بدانیم؟
علیک سلام جناب عبدالحسین!!!!
فرمایش کردین/اگر یکی از طرفین مع الحق حیث دار باشد آن وقت این امکان دارد که طرف مقابل را اصلا مسلمان بدانیم؟
فرمایش ما/حرف امام معصوم را که قبول داری؟
حضرت علی در نهج البلاغه میگوید(وکان بدءُ اَمرنا اَنا التقینا وَالقوم من اهل الشام اَن ربنا واحدٌونبینا واحدٌ!!!ودعوتنا فی الاسلام واحده ولانستزیدهم فی الایمان بالله والتصدیق بالرسوله ولا یستزیدوننا الامرواحدٌالا ما اختلفنا فیه من دم عثمان...............آغازکارماچنین بود که ماباقوم ومردم شام دیدارکردیم که پروردگارما یکی!!!!پیامبرمایکی ودعوت ما دراسلام یکی بودودرایمان به خدا وتصدیق رسولش هیج کدام ازما بردیگری برتری نداشت وباهم وحدت داشتیم جزدرخون عثمان که ما از آن پاک هستیم)نهج البلاغه نامه ی۵۸ ترجمه ی محمددشتی ص425
دیدی امام معصوم میگه انها(اهل شام=یاران معاویه)در ایمان به خدا وتصدیق رسولش مثل ما بودند وما بر انها برتری نداشتیم!!!!!عجیبه نه امام معصوم یه چیزی میگه وشما یه چیزی!!!!!!
راستی اسناد نهج البلاغه بررسی شده توسط علمای اهل تشیع یا نه؟ بگو میخوام بدونم
راستی تو جزیره بررسی جایی را اجاره نکردین تا حالا وضع زمین چطوره اونجا گرونه ارزونه!!!!!!!!
ودیگه هیچی سلامتی شما وآقا یا خانم بررسی!!!!!!!!!!
علیک السلام.
قبلا گفتم که معلوم است چی در چنته دارد.
دقت کنید که بحث فتنه جمل است نه صفین و معاویه.
در جمل، یک سوی قضیه کسی است که مع الحق است و الحق معه اوست به صورت حیثما دار.
یک طرف کسی است که به او گفته شده یه جایی نرو. خدا هم گفته مه بشین توی خونه ات. هر دو دستور رو آب کشیده و رفته.
حالا اگر بین اینها درگیری حاصل شد با عنایت به اینکه " حق " همواره یکی است، و با توجه به اینکه عل مع الحق می باشد، کدام طرف بر حق است؟ آیا آن آیه ای که ابوبکر نوشته اصلا اینجا مصداق دارد؟ بماند که یک گروه بر حاکم خروج کرده و حکمش نزد اهل سنت معلوم است. حالا می خواهد اجتهاد کند و خروج کند یا به هر طریق دیگر.
.
در داستان صفین که شما مطرح کردید دقت کنید که در عبارات حضرتش چه کلماتی به کار رفته.
" کان بدء امرنا " ابتدای کار ما این بود. و در ادامه آنچه که محذوف داشتید " الظاهر " ان ربنا واحد و نبینا واحد... .
بعد گروه مقابل گفتند " بل نداویه بالمکابرة ". این هم همان حکم گروه قبل را دارد نزد اهل سنت. ندارد؟
اگر هم فرض کنیم که آنها هم مانند حضرتش مسلمان بوده اندف باز یک علی مع الحق و الحق مع علی حیث دار داریم علاوه بر اینکه یک رجل کنفسی داریم که شخص پیامبر فرموده با این گروه ها قتال خواهد کرد یا در نقل دیگر اینکه بر تاویل می جنگد. حدیثش را حتما دیده اید.
.
بررسی هم که رفقای شما( شاید هم خود شما باشید که اسم عوض کرده اید) رفته اند که انجام بدهند. یک چیزی پرتاب میکنند وسط عد که ایراد کار رو میگیری، میرن تا با برف بعدی بیان. اما نه انجا. میرن تا با برف بعدی که در صحرای عربستان می آید فرود بیان.
با سلام . شما مثل اینکه میخواهی در همه جا اب را گل آلود کنی و ماهی خود را صید کنی.
(یعنی : ناموس پیامبر و صحابه مهاجر و انصار پیامبر که خداوند در ایه 100 سوره توبه و چندین ایه دیگر رضایت خود را از آنها اعلام کرده زیر سوال ببری که اصل فکر و هدف تیرهای زهر آگین شما خدشه وارد کردن و زیر سوال بردن خود قران و پیامبر می باشد . )
برادرم اینکه گفته ای (در جمل، یک سوی قضیه کسی است که مع الحق است و الحق معه اوست به صورت حیثما دار.)
در کجای دین - خدا و قران - خدا گفته است که حق با علی است ؟؟
و یا علی حق است ؟؟
لطفا آدرس آن را اعلام کن تا خوانندگان قضاوت کنند .
در حالی که ده ها ایه داریم که خداوند می گوید خدا و قران حق است .
و اینکه گفته ای (یک طرف کسی است که به او گفته شده یه جایی نرو.)
خداوند در ایه 33 سوره احزاب که گفته است در خانه هایتان بنشینید موضوع بیرون رفتن بدون ضرورت بوده است و نگفته است که به حج و مسجد و عبادت و کارهای ضروری هم نروید .
و موضوع رفتن حضرت عایشه و صحابه پیامبر از مکه که مناسک حج را انجام داده بودند ، به سمت بصره به خون خواهی و دستگیری قاتلین حضرت عثمان بوده.
و شورش بر علیه خلیفه نبوده .
در زمان به خلافت رسیدن حضرت علی در مدینه حضور نداشته اند . و در مکه در مناسک حج بوده اند.
و اگر می خواستند بر علیه خلیفه شورش کنند باید از مکه به مدینه می امدند نه اینکه به بصره در تعقیب قاتلین حضرت عثمان بروند .
و حضرت علی هم وقتی در مدینه از موضوع مطلع گشتند به سمت بصره حرکت کردند و در آنجا طرفداران همان منافقینی ، که حضرت عثمان را به قتل رسانده بودند و در داخل لشگر حضرت علی پنهان شده بودند در نصف شب بین دو لشگر آتش جنگ را بر افروختند .
و اگر حضرت عایشه شورش بر علیه خلیفه می کردند حضرت علی ایشان را محترمانه به خانه ی پیامبر نمی فرستادند .
و حضرت علی آنقدر عقل و شعور داشتند و از شما بهتر می فهمیدند و اشخاص را می شناختند .