آیا کرامتی که اهل سنت به آن عقیده دارند ، همان غلو شیعه هاست ؟!
ادعای شیعه:
شما سنی ها میگویید غير از خداوند، كسي از غيب خبر ندارد و هر كس معتقد باشد كه كسي غير از خدا غيب مي داند، مشرك و منكر قرآن است؛ پس چطور جناب خليفه دوم از مدينه با اين همه فاصله، بيابان هاي نهاوند را ديد و صداي او در فضا طنين انداز شد و لشكر اسلام به بركت اين صدا، پيروز شد؟! اما اگر آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمد و از وقايع بصره، در نهج البلاغه خبر داد، كفر و شرك شيعه ثابت مي شود كه شما چرا غلو مي كنيد؟!
در مورد خليفه دوم ،فيوضاتي را ذكر نموده ايد، اين است :
جناب عمر بن خطاب در مدينه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آيات قرآن را مي خواند؛ يك دفعه سه مرتبه گفت: «يا ساريه الجبل»، همه ماندند كه چه اتفاقي افتاده؛ بعد از نماز از او پرسيدند كه چه شد وسط خطبه اين چنين گفتي؟ گفت: در حين خطبه خواندن، يك نگاهي كردم به ملكوت زمين و زمان، ديدم لشكري كه براي فتح نهاوند فرستاديم، دشمنان از 4 طرف مي خواهند محاصره كنند و آنها را از بين ببرند، فرمانده شان آقاي ساريه بود، او را صدا زدم كه بيائيد به طرف كوه و از يك طرف با دشمن بجنگيد، تا آنها از 4 طرف حمله نكنند؛ آنها هم آمدند به سمت كوه و جنگيدند. بعد از 3 ماه كه لشكر آمد به مدينه، سؤال كرديم كه آيا اين قضيه را شما هم ديديد؟ گفتند: بله، در فلان روز در بيابان نهاوند بوديم كه صداي آقاي عمر در فضا طنين انداز شد و همه لشكر هم صداي او را شنيدند و او از مدينه صدا زد: «يا ساري الجبل»، و اگر صداي عمر نبود، همه از بين رفته بوديم و اين پيروزي هم نصيب اسلام نمي شد.
اين قضيه، از قطعيات عقائد أهل سنت است؛ حتي ابن تيميه حراني، كه شيعه را بخاطر اينكه اميرالمؤمنين (عليه السلام) را، با خبر از حوادث آينده مي داند، مشرك و كافر مي داند، خودش اين قضيه را به عنوان يك امر مسلم، در كتاب دقائق التفسير، ج2، ص140 آورده است.
البداية و النهاية ابن كثير، ج7، ص97 - المغني ابن قدامه، ج10، ص552 - تاريخ دمشق ابن عساكر، ج44، ص336 - تفسير فخر رازي، ج21، ص87
جواب اهل سنت :
اول بگوییم که داستان به این صورت که شما میگویید ، درست نیست، از بین روایات مختلف، فقط این درست است :
«أن عمر وجه جيشا ورأس عليهم رجلا يقال له : ( سارية ) قال : فبينما عمر يخطب فجعل ينادي : يا سارية الجبل يا سارية الجبل ( ثلاثا ) ثم قدم رسول الجيش فسأله عمر ؟ فقال : يا أمير المؤمنين هزمنا فبينما نحن كذلك إذ سمعنا مناديا : يا سارية الجبل ( ثلاثا ) فأسندنا ظهورنا بالجبل فهزمهم الله . قال : فقيل لعمر : إنك كنت تصيح بذلك . وهذا إسناد جيد حسن كما قال ابن كثير في " البداية " ( 7 / 131 ) ومن هذا الوجه رواه البيهقي في " الدلائل " ( 3 / 181 / 1 ) . وكل ما يروى عن عمر في هذه القصة سوى هذا فلا يثبت مثل ما جاء في " روض الرياحين " ( ص 25 ) أنه كشف لعمر عن حال سارية وأصحابه من المسلمين وحال العدو فإنه لا أصل له»
حضرت عمر لشکری را بفرماندهی مردی بنام ساریه به جنگ پارسیان گسیل داشت ، پسر عمر میگوید که روز جمعه ، حضرت عمر سخنرانی میکرد، که ناگهان فریاد زد: ای ساریه کوه! اس ساریه کوه! ای ساریه کوه!
سپس، بعد از مدتی ، فرستاده ای لشکر ساریه آمد و عمر از اخبار لشکر پرسید. مرد گفت: ای امیر المومنین، در جنگ شکست خورده و فراری شدیم که ناگهام صدای منادی را شنیدیم که گفت: ای ساریه کوه ای ساریه کوه ای ساره به سمت کوه برو
و در کوه پناه گرفتیم و کوه را پشت سر خود قرار دادیم و الله آنها را شکست داد،
و مردم به عمر گفتند که تو در مدینه همین را فریاد کرده بودی!!
شیخ آلبانی میگوید : همانطور که ابن کثیر در بدایه و نهایه گفته این روایت صحیح است و بیهقی در دلایل ، یک روایت مثل آن را آورده
و اما ما بقی داستان های که پیرامون این قصه درباره این کرامت عمر بافته اند همه نادرست است ، مثل آنچه که در کتاب روضه ریاحین آمده که در آن نوشته شده حال لشکر بر عمر نمایانده شد اینها دروغ و بی پایه است
حالا اي شيعه! اي كه كار عمر را شبيه بكار علي دانسته اي!! آیا این درست است که اعتقادات خودت درباره علی را با این روایت ما مقایسه کنی ؟
کسی بگوید که من با پرش از مانع گذشتم ، آیا این شبیه به ادعای کسی است که بگوید من به كره ماه رسيدم؟!!
در داستان ما ، عمر خودش هم نمیداند چه خبر است ، براي همين وقتي نماینده لشکر میاید، از نماینده ، احوال لشکر را میپرسد، این شبیه به اخبار جنگ موته نیست که پیشاپیش و قبل از آمدن لشکر ،رسول الله از وقایع با خبر شده بود و خبر از شهادت جعفر بن ابی طالب داده بود
اگر شما در همین حد برای علی کرامت قایل باشید که ما حرفی نداریم
اما ببینید در کتابهای شما نوشته که حضرت علی همه چیز را درباره گذشته و حال و آینده میدانستند و میدانند ،( این میدانند عجیب تر است از میدانست)چون یعنی اینکه بعد ازمرگ هم درباه هرچیز خبر دارد !!!!
از این عجیب تر اینکه شیعه میگوید: امام علی بر چیزی که اتفاق نیفتاده اما بفرض اگر اتفاق میاقتاد، نیز خبرمیداشت و خبر دارد
این به این معنیست که وقتی در سال 2001 میلادی، اون دو هواپیما به برج های دوقلوی نیویورک اصابت کردند و آنها را ویران نمودند، این را امام علی میدانست و میداند!!
اما اینکه چیزی نیست اگر این دو برج خراب نمیشد ،سرنوشت آدمهای که درون آن مردند و سال های بعدی را ندیدند ،اگر خراب نمیشد امام از ماجرای زندگی سالهای بعد آنها هم با خبر است ( از ماجراهای نیست در جهان )
این یعنی اینکه اگر این ساختمان خراب نمیشد و فلان فروشنده درون آن نمی مرد، این فروشنده اگر دوسال بعد صاحب فرزندی میشد این را امام میدانست نام اون فرزند را هم امام میدانست اون فرزند بنوبه خود بزرگ میشد و صاحب نوه و نتیجه میشد اینهمه موجودات خیالی چگونه زندگی میکردند اینها را همه را امام میدانست و میداند!!
وای که سرگیجه گرفتم
به همین راضی نشدند که امام حال و گذشته و آینده را بداند به همین راضی نشدند که امام دانا به غیب و اشکار باشد بلکه امام را بردند به عالم خیال !!و آدمهای خیالی را میشناسد!!
بردند به دنیای اگرها و مگر ها و میگویند:
اگر میشد هم میدانست بعدش را........ و اگر نمیشد هم میدانست بعدش را ........اگر طور دیگری میشد هم میدانست بعدش را ..........!!!
یعنی ملیاردها ملیارد، احتمالات را میدانست یعنی بینهایت را میدانست و میداند و باز میگویند امام ما مثل خدا نیست!!
آیا این چنین مردی با حضرت عمر و داستان بالا قابل مقایسه است؟ !
و مضحک این است که شیعه میگوید علی با این علم عظیم ،با این علم به اگر ها و مگرها ، باز وقتی ابن ملجم یواش یواش از پشت سر میاید تا با شمشیر سرش را بشکافد ، ایشان واکنشی حتی به اندازه یک جا خالی خشک خالی هم ازخود نشان نمیدهند !! دیگر این علم به چه درد میخورد!
بیایید نظری به کتابهای شیعه بیاندازیم:
شيخ طبرسي، در احتجاج از وليد سمّان نقل ميکند:
قال لي ابو عبداله ما يقول الناس في اولي العزم و عن صاحبتهم ـ يعني اميرالمؤمنين ـ قال قلت: ما يقدمون علي اولي العزم احدا فقال ان الله تبارک و تعالي قال عن موسي: و کتبنا له في الالواح من کل شي موعظة و لم يقل کل شي و قال عن عيسي و ليبيّن لکم بعض الذي تختلفون فيه و لم يقل کلّ الذي تختلفون فيه و قال عن صاحبتهم يغني اميرالمؤمنين قل کفي بالله شهيداً بيني و بينکم و من عنده علم الکتاب فقال الله عز و جل و لا رطب و لا يابس الا في کتاب مبين و علم هذا الکتاب عنده.
امام بمن گفت مردم درباره پیامبران اولی العزم و از یارشان _ منظور علی _چه میگویند؟
راوی میگوید گفتم: گفتم مردم هیچکس ؛منجمله علی را ؛از پیامبران اولی العزم برتر نمیدانند
فرمود :الله درباره موسی گفته در الواح برای او از کل پندها چیزهای را نوشتیم الله نفرموده همه چیز را نوشتیم
و درباره عیسی گفته عیسی آمده تا درباره بعضی چیزهای مورد اختلافتان، آیه و بینه بیاورد و الله نفرموده که او آمده درباره همه اختلافات تان، آیه بیاورد.
ولی الله درباره علی فرموده :ای محمد بگو بین من و شما ، گواهی الله ،و گواهی کسیکه نزد او علم کتاب است – یعنی علی – کافیست !
الله درباره کتاب گفته : هیچ خشک یا تری نیست مگر آنکه در کتاب آشکار نوشته شده
و این علم به تر و خشک و کوچک و بزرگ و خلاصه علم به هر چیز ،نزد عای است پس از موسی و عیسی برتر است!
غايةالمرام ص 358 حديث 18.
شاید کسی بگوید که از کجا معلوم شیعه ها این حدیث را صحیح بدانند اما
این روایات آنقدر زیاد و متواترند که بینیاز از ارزیابی سندی هستند، این گونه روایات با عناوین گوناگون، ثابت كننده علم غیبی برای امامان شيعه هستند و در معتبر ترين کتاب نزد شيعه يعني؛ اصول کافی؛ به صورت منظم دستهبندی وگردآوری شدهاند، لذا بیشتر این روایات از کافی است، که در اينجا چند نمونه از غلو شیعه درباره امامانشان را از کتاب کافی آورده ايم:
بر اساس نوشته كتاب كافي، ائمه شيعه، اولیاء و مخزن علم الهیاند. حدیث آورده که:
ولیّ خدا و خزانهدار علوم او نمیشود از داشتن علم غیب بیبهره باشد، و این که ائمه به طور مطلق و عام خزانهدار علوم الهی معرفی شدهاند معلوم میشود دارای علم به کلیّات و جزئیاّتند.
نص حىدیث کافی این است
«نحن ولاة امرالله وخزنة علم الله وعیبة وحی الله».
کلینی، الاصول الکافی، 1/248،کتاب الحجه، باب 11 حدیث 1
«وجعلنا خزانة فی سمائه وأرضه ولنا نطقت الشجرة....»
کلینی، الاصول الکافی، 1/248،کتاب الحجه، باب 11 حدیث 6
ميگویند ائمه شیعه، علم بود و نبود( یا بزبان عربی علم ما کان و ما یکون) را میدانند و چیزی بر آنان مخفی نیست،
نمونه های از حدیث شان در این باره:
امام صادق فرمود: «انیّ لاعلم ما فی السموات و ما فی الارض و أعلم ما فی الجنّة وأعلم ما فی النّار و أعلم ما کان و ما یکون، قال. ثمّ مکث هنیئة فرأی انّ ذلک کبر علی من سمعه منه فقال: علمت ذلک من کتاب الله عزوجلّ انّ الله یقول. فیه تبیان کل شی
کلینی، الاصول الکافی، 1/248،کتاب الحجه، باب 48 حدیث 2
«انّ الله أجل وأکرم من ان یفرض طاعة عبد یحجب عنه علم سمائه وارضه»
الاصول الکافی، 1/248،کتاب الحجه، باب 48 حدیث 3
و اين روايت را هم كافی نوشته كه امام باقرگفت:
«انّ اسم الله الاعظم علی ثلاثة و سبعین حرفاً و انما کان عند آصف منها حرف واحد فتکلم به فخسف بالارض ما بینه و بین سریر بلقیس حتی تناول السریر بیده ثمّ عاد الارض کما کانت أسرع من طرفة عین و نحن عندنا من الاسم الاعظم اثنان و سبعون حرفاً و حرف واحد عندالله تعالی استأثر به فی علم الغیب عنده و لاحول و لا قوة الاّ بالله العلی العظیم.
الاصول الکافی، 1/248،کتاب الحجه، باب 36 حدیث 1
بدرستی که اسم اعظم الله 73 حرف است یکیش پیش آصف بود بوسیله آن زمین را آب کرد و فاصله خود از فلسطین تا تخت بلقیس در حبشه را به صفر رساند و تخت را آورد ، سپس زمین به حال اولش برگشت.
و پیش ما 72 حرف از 73 حرف اسم اعظم است و یک حرف فقط پیش الله باقی مانده که بما نداده
من سنی در جواب امام باقر میگویم : با این قدرت عظیم باز رفتید در سرداب سامرا یا چاه جمکران قایم شدید !! چرا ؟؟
بازم جای شکرش باقی است که شیعه، الله را یک درجه از امامان خود بالاتر میداند !! از 73 به 72 راضی شده
این است مذهب شیعه که با بی حیایی خود را با ما مقایسه میکند که اگر کار ما غلو است از سنی ها هم است
آیا ما این چرندیات را میگوییم؟
پیش ما کرامت اولیاء ( کارهای غیر عادی آنها) یک کار غیر اختیاری است یعنی عمر اگر خود را میکشت هم نمیتوانست مشابه این صحنه را تکرار کند، اگر عمر اینهمه وسعت نظر میداشت مانع از فرود آمدن شمشیر ابولولو میشد
کرامت مختص اولیاء فقط نیست انسانهای عادی هم کارهای غیر عادی دارند
یادم میاید که وقتی از جبهه جنگ ایران و عراق بسلامت خانه آمدم و عکس های جبهه را نشان فامیلم دادم ،پدرم از دیدن یک عکس تعجب کرد در آن عکس من پیشانیم را که خون آمده بود با پارچه سفیدی بسته بودم ، عکس را به مادرم نشان داد او هم متجعب نگاه کرد،پرسیدم جریان چیست ؟ مادر گفت شبی پدرت هراسان از خواب برخاست و در جای خود نشست و گفت پسرم را دیدم که سرش را با پارچه سفیدی بسته ! پدر گفت: درست عین همین عکس دیدمت!
پس این چیزها همه جا رواج دارد ؛ اما ربطی به غیب دانی و غلو شیعه ها ندارد
پس فرق مهم کرامتی که سنی ها به آن عقیده دارند با غلو شیعه در چندچیز است مهم ترین آنها دوتاست
1- کرامت خارج از اراده ولی است ، یعنی صاحب کرامت قادر به تکرار آن نیست
2- کرامت بی خبر میاید و از زمان وقوع آن نیز؛ ولی؛کاملا بی خبر است.
و فرقهای دیگر نیز هست
حالا اگر کسی بعد از این همه گفتن ها، غلو شیعه ها و کرامت ما را یک چیز و یکسان بداند پس این به این معنی است که او نور و ظلمت ،و شب و روز ،و سایه و افتاب را، یک چیز میداند
- 6152 بازدید
- نسخه چاپی