چرا امام رضا ولیعهد مامون شد؟
پاسخ شيعه :
در پاسخ باید بگوییم كه امام رضا ـ علیه السّلام ـ ولایت عهدی را از روی اجبار و ناخشنودی پذیرفتند.
و در حدیثی آمده كه امام دستهای خود را به آسمان بلند كرده بود و میگفت: پروردگارا تو میدانی كه من مجبور و مضطرم، مرا مؤاخذه نكن،چنانكه بنده و پیغمبرت یوسف را مؤاخذه نكردی (امالی شیخ صدوق، نشر بیروت، ص72، )
اینگونه روایات حاكی از این است كه ولایت عهدی امام از روی اجبار بوده و در چنین موقعیتی در وقت پیشنهاد امر ولایتعهدی از طرف مأمون، برای امام دو راه بیش نبود. راه اول اینكه امام نمیپذیرفت و همان طور كه خود مأمون بر زبان رانده بود، امام را شهید میكرد و بعید نبود كه خاصان از شیعه و طرفداران امام را نیز به قتل برساند و با این كار به هدفش كه تثبیت قدرت باشد میرسید. و حتی باعدم پذیرش امام، بگوید كه علی بن موسی قصد داشته در حكومت او توطئه و اخلال كند و احیاناً اقدام امام در نظر دیگران قابل پذیرش نمیبود.
یا راه دوم كه بهترین راه هم بود كه آن پذیرش امر ولایتعهدی بود كه خود فوایدی را هم به دنبال داشت و انگیزههای امام رضا ـ علیه السّلام ـ هم از پذیرش عبارت بود از: حفظ جان خویش و دیگر یاران و شیعیان، و دیگر قبول ولایتعهدی از طرف امام خود اعتراف زبانی و اقرار عملی عباسیان به این حقیقت بود كه علویان در امر خلافت صاحب حق هستند و بلكه سزاوارترند.
پاسخ اهل سنت:
شيعه ها از بنی عباس هیولایی ساخته اند که از ترس آنها امام زمانشان در سال 260 هجری غایب شد و تا حالا هم غایب است
اما حقیقت این است که 50 سال قبل از تولد این امام زمان خیالی شیعه ها پدر بزرگ پدرش یعنی امام جواد، در بارگاه مامون در جشن عروسی خودش و دختر مامون، داشت میخندید و خوش بود.
پدر این داماد خوشحال، یعنی امام رضا، آنقدر با مامون عباسی روابط خوبی داشت که مامون حتی میخواست بنفع او از خلافت کنار برود ولی او قبول نکرد و ولیعهد شد در این وقت تعداد افراد خاندان عباسیان بیش از 33 هزار نفر بود که اکثریت مطلق با اینکار بشدت مخالف بودند اما مامون اعتنایی به آنها نکرد و آنها سر به شورش برداشتند و خلیفه جدیدی تعیین کردند
عجیب اینکه مامون یک قدم عقب ننشست و در این گیرو دار یک دخترش بنام ام حبیب را داد به امام رضا و دختر دیگرش ام فضل را نامزد پسرامام رضا، یعنی اما تقی !! ( امام نهم شیعیان) کرد امام نهم در آنوقت کودکی خردسال بود
مامون دو دخترش را در چه وقتی داد؟ در سال 202 هجری .یعنی وقتی که تمام عراق علیه او شوریده بود. عباسیان شوریده بودند که چرا خلافت را میدهی به علویان ؟! و متهمش کرده بودند که سحر شده و الا آدم عاقل از این کارها نمیکند و عجیب اینکه علویان در بصره نیز علیه مامون شوریده بودند و فرمانده شورشیان یک برادر دیگر امام رضا بود که ازکار رضا که ولیعهد مامون شده بود راضی نبود
مامون برادر سوم امام رضا یعنی ابراهیم بن موسی کاظم را در همین سال امیر حاجی ها کرد و او در عرفات برای مامون و بعد برای رضا دعا کرد یعنی همه کارها افتاده بود بدست ال رضا.
در سال بعد امام هشتم شیعیان به مرگ خود مرد و نمازه جنازه او را مامون خواند.
در سال 205 محمد امام نهم شیعیان که دختر مامون را عقد کرده بود، دوسال بعد از مرگ پدر آمد پیش مامون، و مامون در تکریت بود میرفت بجهاد روم.
امام نهم شیعیان اجازه ورود خواست مامون به او اجازه ورود داد و او گفت آمده عقد را به عروسی تبدیل کند و مامون قبول کرد و دست دختر خود را داد بدست امام نهم و بعد از عروسی او هم دختر مامون را برداشت و برد به مدینه.امام نهم هنوز بالغ نبود، اما بزرگان خاندانش عجله کردند تا مبادا، دیر نشود و دختر شریفی مثل دختر خلیفه وقت از دستشان نرود.
از این داستانها شما در میابید که چقدر این خاندان محترم بودند پیش مامون و پیش عباسیان.
مامون پادشاه نصف کره زمین؛ یک دخترش را میدهد به امام هشتم یکی را میدهد به امام نهم . باز شیعه میگوید اینها دشمن هم بودند !!
پس واضح است که داستانهای شیعیان حرف نادرستی است
گویا مامون برای پایان دادن به فتنه های روافض خواسته خلافت بعد از خود را بدهد به آل علی اما عملا نتیجه ای عکس گرفت یعنی شیعه ها ساکت نشدند و و حتی برادر امام رضا با انکه برادرش ولیهعد بود باز بر مامون و رضا شورید و از طرف دیگر عباسیان نیز بر مامون شوریدند حتی خلیفه جدیدی انتخاب کردند
در میان مرگ نگهانی امام رضا مزید بر علت شد و پسر رضا هم خردسال بود پس مامون از نقشه خود دست برداشت
شیعه میگوید امام رضا مجبور شد تا ولیعهد شود،
این دلیل را را رد میکنم
اولا امام رضا از نظر شیعه غیب میدانست و پس میدانست که مامون هرگز نمیگذارد که او خلیفه شود، پس میدانست که او را در زمانه ولایت عهدی خواهد کشت پس میدانست که قبول ولایت عهدی یعنی قبول مرگ، پس چرا قبول کرد؟
معمولا آدمی را تهدید میکنند که اگر فلان کار را نکنی ترا میکشیم اما در فرض فوق اگر قبول میکرد کشته میشد! و عملا کشته شد پس چرا قبول کرد پس چرا میگویید که مجبور بود مگر از مرگ هم بدتر چیزی است مگر بالاتر از سیاهی هم رنگی است؟!!
پس ملاخظه کردید که پذیرش تئوری شیعه آخر ما را به اینجا میکشاندکه بگوییم که این تئوری دروغ است.
دوما چه دلیلی داشت عباسیان از ال علی احساس خطر کنند در حالیکه اگر مهدی را میشناختند پس میدانستند که این مهدی به این زودی ها ظهور نمیکند و تا هزار سال بعد هم خطری برایشان ندارد.
سوما ما میگوییم تا حالا در تاریخ ندیده بودیم که پادشاهی با عظمت بیاید یک نفر را مجبور کند که ولیعهد شود یا او را مجبور کند که با دخترش عروسی کند حالا امام هشتم مجبور بود، امام نهم چه مجبوریتی داشت که راه دراز بین مدینه تا تکریت را برای رسیدن به دختر مامون بپیماید؟!! عجب مجبوریت شیرینی!!!! ولی بدانید که این داستانهای شیعه داستانهای است بی مثال یعنی در تاریخ نمیتوانیم مثل آنرا پیدا کنیم الا در داستان های خیالی.
و در آخر این را نیز بگویم که پذیرش ولایتعهدی مامون توسط امام رضا ( جالب است بدانید که لقب رضا را مامون به امام هشتم شیعیان داده ) برعکس آنچه که شیعه میگوید سودی برای علویان نداشت، و بعد از این واقعه یعنی قبولی ولایت عهدی و ازدواج امام هشتم ونهم با دو دختر مامون، قیام های علویان کم رنگ شد و دیگر کسی دنبال این نبود که خلافت را از آل عباس بگیرد و بدهد به آل علی و فرقی بین آندو نمیدید ( تو من شدی، من تو شدم )
و من دقیقا نمیدانم آیا امام دهم حاصل ازدواج امام نهم با دختر مامون است یا از زن دیگریست، ظاهرا نام مادر امام دهم هم ام فضل است و از آنجا که دختر مامون هم ام فضل نام داشت و از آنجا که او زن اول امام نهم هم بود و از آنجا که پسر بزرگ امام میشود و از آنجا که امام نهم در 25 سالگی مرد و از آنجا که شاید بر سر دختر مامون هوو نیاورده باشد، پس باین حساب ها،به احتمال 99 درصد مادر امام دهم همان دختر مامون است که شیعه نخواسته واضح بگوید.
اگر این تحلیل درست باشد پس مامون با سه امام شیعیان رابطه فامیلی داشت، رضا علاوه بر تصدی پست ولیعهدی در دربار مامون،داماد او نیر بود، امام نهم هم داماد مامون بود و امام دهم هم نوه مامون امام 11 هم نوه دختر مامون و امام دوازده شیعه اگر خیالی نمیبود، پس حتما نسبتی با مامون میداشت
با این همه حقایق تاریخی باز شیعه برای ما داستانهای عجیب از دشمنی مامون با آل امام رضا میبافد! آیا ما تا این حد نادانیم که باور کنیم؟
محمد باقر سجودی
- 6325 بازدید
- نسخه چاپی