آيا ابوبكر،به گناه خود در رابطه با حمله به خانه فاطمه، اعتراف کرد؟
شيعه ميگويد:
اهل سنت حديث صحيح دارند که اين امر اتفاق افتاده
اما عبد الرحمن دمشقيه، نويسنده معاصر وهّابى، مىنويسد:
در روايت ابوبكر، نام داوود بن عُلْوان بَجَلِى وجود دارد كه بخارى، ابوسعيد بن يونس، ابن حجر و ذهبي و عقيلى وى را منكر الحديث مىدانند. و اين گفته دروغ است به دلايل زير:
اول: روايت با سندهاى ديگر نيز نقل شده است
دوم : روايت با سندهاى متعدد تقويت شده است
يعني اين روايت با سه سند گوناگون نقل شده است. حتّى اگر فرض كنيم كه همه اين اسناد مشكل داشته باشند، بازهم نمىتوانيم از حجيّت آن دست برداريم؛ زيرا بر مبناى قواعد علم رجال اهل سنّت، اگر سند روايت از سه عدد گذشت، حتّى اگر همه آنها ضعيف باشد، يك ديگر را تقويت كرده و حجّت مىشود؛
سوم: شهادت عالمان اهل سنت بر صحت روايت
چهارم: سند روايت درست است
تنها اشكالى كه به اين روايت شده، منكر الحديث بودن عُلوان بن داوود بود، اين اشكال مردود است؛ چرا كه ابن حبان شافعى كه به اعتقاد برخى از بزرگان اهل سنت از متشددين در توثيق است، علوان بن داوود را توثيق كرده؛ و منكر الحديث بودن علوان بن داوود قابل اثبات نيست،
پاسخ اهل سنت:
ما يك مقاله 25 صفحه اي شيعه ها را خلاصه كرديم ،علماي شيعه در اين 25 صفحه ، سند فقط يک حديث را در کتب ما بررسي کرده اند بنازم همتشان را!!
ولي يک سوال!
علماي شيعه که اينقدر خبره اند و روي حرف علماي متخصص ما در علم حديث حرف ميزنند، اينها چرا به خود زحمت نميدهند تا احاديث مهمترين کتاب هاي خود را تحقيق کنند و سره را از ناسره و صحيح را از ضعيف جدا کنند؟ ظاهرا که بسيار حوصله دارند و در صفحه صفحه کتاب هاي ما ميگردند. ظاهرا راويان احاديث ما را اينطور ميشناسند که ناوارد به امور خيال ميکند که اين محققين !!! شيعه ،برادران دوقلوي راويان احاديث ما هستند
اما آيا اي خواننده شيعه بنظر شما عجيب نيست که يک ايراني نام کوچه پس کوچه هاي قاهره را بشناسد اما نام شهرهاي مهم کشور خود مثل تبريز و اصفهان را نشناسد؟!
اي خواننده شيعه آيا ميداني مهم ترين کتاب شيعه اصول کافي است . آيا ميداني تا حالا علماي شما در اين کتاب تحقيقي نکرده اند و ما نميدانم دقيقا کدام احاديث کافي صحيح است تا در بحث با شيعه از آنها استفاده کنيم ؟ تکليف اصول کافي دوجلدي که تا حالا معلوم نشده پس تکليف بحارالانوار 110 جلدي تا روز قيامت معلوم نخواهد شد.
با اين کارنامه ،باز اين مکاران ميايند درباره يک حديث ما 25 صفحه طولاني مينويسند و روي حرف آلباني و ابن حجر و هيثمي و ذهبي حرف ميزنند
درست مثل اينکه يک حجه الاسلام اوگاندايي ايراد بگيرد که هواپيمايي ايرباس آمريکا غير فني ساخته شده در حاليکه خودش يک دوچرجه نميتواند بسازد و بعد خيال کند با پر کردن 25 صفحه حرفش اثبات ميشود !!
اما آيا علماي شيعه خجالت ميکشند کلا و حاشا
حالا يک سوال خيلي مهم ديگر (واقعا مهم دقت کنيد )
شما ببينيد شيعه ها 25 صفحه عرق ريختند تا ثابت کنند اين حديث بدون شک و ريب صحيح است . بسيار خوب! بسيار خوب!! ما قبول ميکنيم که صحيح است تعجب نکنيد بله قبول ميکنيم صحيح است!! حالا روايت را اول نقل ميکنيم تا شيعه خبط خود را ببيند و بداند با قبول کردن روايت فاتحه مذهب خود را خوانده است و از چاله به چاه افتاده و از نم نم باران به زير ناودان پناه برده !
روايت اين است:
عبد الرحمن بن عوف ميگويد به هنگام بيمارى ابوبكر رضي الله عنه به ديدارش رفتم و پس از سلام ، احوالپرسى کردم و ابوبكر در جواب گفت:
ميبيني که رو به مرگم و البته بهترين شما را، بعد از خود برشما امير كردم (يعني عمر رضي الله عنه را )
و در ادامه گفت: من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام دادهام تأسف مىخورم، و بر سه کار که انجام ندادم افسوس ميخورم سه کار را هم اي کاش از رسول الله ميپرسيدم
سپس ابوبکر آن نه چيز را برشمرد از جمله گفت اي کاش به خانه فاطمه حمله نمىكردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند و اي کاش خلافت را قبول نميکردم و عمر يا ابوعبيده را براي خلافت پيش ميکردم و به جاي من يکي از ان دو امير ميشد. و اي كاش درباره خلافت و جانشيني از رسول الله صلي الله عليه وسلم ميپرسيدم که بعد او کي باشد .... الي اخر داستان
حالا جواب دندان شکن ما به شيعه!
يا عالم شيعي يا حجه الاسلام يا ايت الله !!
مگر تو 25 صفحه را سياه نکردي تا صحيح بودن روايت را ثابت کني؟ مگر نميگويي اين روايت درست است ؟
خب از اين روايت ثابت ميشود که حضرت ابوبکر روحش هم خبر نداشته حضرت محمد حضرت علي را به جانشيني انتخاب کرده است از اين روايت ثابت ميشود که واقعه غدير خم يا بقول شما غيد غدير خم از پايه دروغ و بي اساس است و نه ابوبکر ميدانسته که پيامبر علي را جانشين خود کرده نه راوي ( عبدالرحمن ابن عوف که فرد مهمي بود) آري اگر عبدالرحمن بن عوف ميدانست به ابوبکر ميگفت چرا افسوس ميخوري (که اي کاش از پيغمبر پرسيده بودم) مگر در عيد غدير خم نگفت علي جانشين است؟
حالا شيعه چه راهي برايش باقي مانده؟ هيچ!! همان کاري را ميکندکه در همان 25 صفحه کرده يعني با دقت تمام از اين روايت طولاني فقط يک جمله را انتخاب کرده تا رسوا نشود.
اي مردم بايد توضيح بدهيد که چرا ابوبکر دم مرگ از حمله به خانه فاطمه نادم است اما در همان حال به آن خيانت عظيم از نظر شما ( غصب خلافت ) اصرار ميورزد و گناه بي لذت ميکند ؟ و خلافت را ميدهد به عمر و ميگويد دادم به بهترين شما!
اي مردم ! کسي که سر مظلوم را ميبرد و انرا خوب ميداند آيا معقول است که افسوس بخورد که چرا يک تار موي همان مظلوم را کندم؟( به خانه فاطمه حمله کردم )
اگر داستان شما درباره غصب خلافت درست باشد پس رفتار ابوبکر قابل توجيه نيست پس يا روايت دروغ است يا شما درباره عيد غدير دروغ ميگوييد و انتخاب با شماست !!
حتي يک شيعه ساده و صد در صد هالو ،گمان نميکنم اگر بگوييد: راوي روايت در نقل يک جمله صادق بوده و در نقل جمله بعدي کاذب بوده ! اين را از شما بپذيرد.
شيعه اگر جواب دارد بگويد.
اما نقد سند روايت :
نميخواهيم مثل شيعه 25 صفحه پرگويي کنيم چون او اين را دوست دارد. چون آدم بي منطق پرگوست، پس جواب خلاصه اين است:
اولا چنانکه در اول گفتم شيعه صلاحيت اين بررسي را ندارد زيرا (کل اگر طبيب بودي، .......صحيح و ضعيف اصول کافي خود را اول جدا نمودي)
دوما اين درست نيست که يک روايت دروغ را ،اگر سه دروغگو جدا جدا روايت کردند آن روايت صحيح ميشود آيا اين را عقل ميپذيرد؟ اين از اصول علم حديث نيست البته دروغ شيعه را انتهايي نيست.
آنچه که اهل سنت ( آنهم فقط گروهي از آنها ) ميگويند اين است که در عبادات و اذکار و دعا ميتوان به احاديث ضعيف استناد کرد زيرا اين ضرري ندارد ، اما در اعتقادات بايد حتما حديث صحيح باشد و حديث مورد بحث حول اعتقادات است و در اينجا حديث ضعيف اصلا اعتبار ندارد.
البته خيلي از علماي اهل سنت، حتي درباره عبادات نيز حديث ضعيف را قبول ندارند و ميگويند آنقدر حديث صحيح درباره عبادات داريم که نيازي به احاديث مشکوک نيست .
سوما اما از نظر علماي طراز اول اين حديث مردود است مثل
نظر هيثمي در مجمع الزوايد اين است :
رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليه
اين روايت را طبراني نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راويان است که روايتش اعتبار ندارد علاوه بر اين از نظر من که هيثمي باشم ميگويم، اين روايت از جمله روايات منکر است ( بخاطر متنش ).
و نظر ذهبي در ميزان الاعتدال
قال البخاري: علوان بن داود - ويقال ابن صالح منكر الحديث.
وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به.
وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث.
امام بخاري احاديث او را قابل قبول نميدانم
و عقيلي ميگويد گفته هاي علوان قابل پيروي نيست و روايت هاي دارد که غير از او کسي نگفته ( در قوطي هيچ عطاري نيست )
و ابو سعيد ميگويد که او دروغگو است
اما اينکه يک عالم با بقيه اختلاف کرده باشد اين کاري عاديست. اين بسيار اتفاق افتاده، اما نظر علماي اهل سنت عموما همين است و اختلاف چند نفر با اين نظر، از ارزش آن نميکاهد و بي اعتباري علوان بن داود همچنان برقرار است.
اما اگر شيعه هنوز اصرار دارد که اين روايت درست و صحيح است پس از چاله به چاه افتاده و خودش خبر ندارد!! يعني بايد تمام متن حديث را قبول کند ( نه فقط نيم جمله را ) يعني بايد عيد غدير خم را باطل بداند.
سجودی
- 9692 بازدید
- نسخه چاپی