چرا رسول الله صلی الله علیه وسلم در آخرين لحظات عمر، قلم و کاغذ خواستند؟
سوال از شیعه: چرا حضرت رسول الله قبلاً این ،موضوع به فکرشان نرسیده و چیزی ننوشته اند؟ واگر به فکرشان رسیده چرا آن را اینقدر به تعویق انداخته اند تا اینکه موفق به نوشتن آن چیز نشوند ویا دیگران جلوگیری کنند؟! جواب شیعه:پیامبر گرامی در طول عمر بیست و سه ساله رسالت نسبت به خلافت حضرت امیر سلام الله علیه مطالبی بیان فرموده اند از حدیث دار که بعد از نزول آیه انذار در سال سوم هجرت آغاز شد و پس از آن در مناسبتهای مختلف این مسأله را مطرح کردند
و اوج آن در همایش بزرگ غدیر خم با شرکت بیش از یکصدهزار نفر از صحابه مسأله ولایت امری حضرت علی را مطرح و از همهء مردم برای او بیعت گرفتند و بر این باور بودند که دیگر مسأله تمام شده است و هیچ کسی کوچکترین عذری در رابطه با ولایت حضرت علی علیه السلام ندارد .
ولی پس از آمدن به مدینه احساس فرمودند توطئه هایی در کار است تا خلافت را از امیرالمؤمنین به سوی دیگران بکشانند و لذا نبی مکرم تصمیم گرفتند وصیت نامه ای را بنویسند که در آن نام علی بن ابی طالب را با صراحت بیان کنند ولی پس از آنکه با برخورد زشت و قبیح و دور از ادب برخی از صحابه مواجه شدند از تصمیم خود صرفنظر کردند و این انصراف قطعا به امر الهی بوده و پس از آنکه قائله فیصله پیدا کرد عباس عموی پیغمبر می گوید:
من به حضرت گفتم آیا الان نمی خواهی چیزی بنویسی ؟
حضرت پاسخ داد: بعد از آن برچسب ناروایی که آن مرد به من زد؟!
یعنی اگر چنانچه چیزی هم نوشته شود مخالفان ولایت حضرت امیر علیه السلام او را زیر سؤال خواهند برد یکی از بزرگترین حکمت این قضیه این است که پیغمبر اکرم به همگان ثابت کرد که بحث عدالت صحابه که در آینده به صورت یک چماقی تبدیل خواهد شد و دکانی در برابر اهل بیت خواهد بود جز افسانه چیز دیگری نیست مخالفت و یا موافقت صحابه نمی تواند ملاک حقانیت یا بطلان چیزی باشد و آن چه ملاک حقانیت است قرآن و اهل بیت است که نبی مکرم تا آخرین لحظه حیات خود مردم را به این دو سفارش کرده اند.
پاسخ اهل سنت:
این بهترین جوابی است که شیعه به ذهنش رسید!!! اما سوال ما همچنان بی پاسخ باقی مانده.
یعنی شیعه هم قبول دارد که تا روز غدیر، یعنی تا 70 روز پیش از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم، سخن صریح و روشن درباره جانشینی علی، در میان نبود. شیعه خود اذعان دارد که رسول خدا، قبل از این مطالبی فرمودند، اما صراحتی در کار نبود و عملا ایشان اختیارات ولایت عهدی را به حضرت علی ندادند.
در روز غدیر هم که همه میدانیم رسول الله صلی الله علیه وسلم جمله ای درباره علی گفتند که حداکثر میتوانیم بگوییم جمله ای دو پهلو بود، و میدانیم همه از آن سخن این را دریافتند که باید علی را دوست داشته باشند و هیچکس از سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم ، این مفهوم را برداشت نکرد که علی خلیفه شماست.
و این ادعای شیعه پوچ است که میگوید در این روز، رسول الله صلی الله علیه وسلم علی را به جانشینی خود انتخاب کردند.
در اثبات مردود بودن این ادعای شیعه ؛ یعنی این ادعا که رسول الله صلی الله علیه وسلم در روز غدیر حضرت علی را جانشین خود کردند؛ ما در جاهای دیگر سخن فراوان گفته ایم. اینجا نیازی به تکرار نیست، فقط این را میگوییم که اگر رسول الله صلی الله علیه وسلم در زمان وفات فرمودند: قلم و کاغذ بیاورید تا خلیفه بودن علی را بنویسم، خود این ادعا، روایت شیعه از غدیر را، نفی و تکذیب میکند، زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم در بستر مرگ فرمود میخواهم چیزی بنویسم که گمراه نشوید، ولی وقتی که به ادعای شما، گفتار شفاهی ایشان در جمع صدهزار نفری، بی تاثیر بود، پس نوشتن یک وصیت نامه چند خطی، در یک اتاق دربسته چه معجزه ای به همراه میتوانست داشته باشد، که شیعه اینقدر آه و ناله سر میدهد؟؟
وانگهی خود سوال، هنوز برقرار است:
چرا همین نوشتن را بتعویق انداختند، تا مریض شوند و در بستر مرگ یک دفعه یادشان آمد که باید چیزی بنویسند تا امت را از گمراهی نجات یابد!!
پس فرضیه شیعه، و داستانی که بر روی رخداد های تاریخی بافته ، باطل است
و اگر کسی میخواهد بداند که بلاخره منظور رسول از آوردن قلم و دوات چه بود پس اینجاwww.islamtxt.net/node/53 را بخواند.
پس سوالی که هنوز پاسخی برایش نشنیده ایم این است:
چرا آخر چرا پیامبری که توانست بت ها را ، اله های مشرکین را ، و رسم ورواج آنها را از بین ببرد، چرا نتوانست بطور واضح و آشکار از روز اول، علی را شریک خود در نبوت کند و به او اختیار امر و نهی بدهد؟
فرض کنید حالا کسی در ایران ظهور کند و از شما بخواهد که امام حسین و امام صادق را مقدس ندانید و شما را وادار کند که قبر امام رضا در مشهد، و معصومه درقم، و قبر حسین در کربلا و قبر علی در نجف را، با دست خودتان خراب کنید !
آیا بنظر شما این مرد، که جسارت انجام اینهمه کارهای مهم را داشت، آیا معقول است که باور کنیم ، او در انتخاب رهبر بعدی از مردم واهمه داشته باشد ؟
اگر داستان جانشین بودن علی دروغ نیست، پس چه مانع شد که همگان ندانستند، حضرت علی مثل هارون است و همانطور که هارون جانشین موسی علیه السلام است علی هم جانشین محمد صلی الله علیه و سلم است.
خمینی وقتی رهبر ایران شد براحتی آب خوردن منتظری را جانشین خود کرد
در مدرسه ای مدیر بودم که بخشنامه آمد: بالای سر مدیر، طرف راست تمثال امام خمینی را بچسبانید و در طرف چپ عکس آیت الله منتظری را،
و کسی جرات اعتراض نداشت!
و هنگامیکه منتظری از چشم خمینی افتاد، باز به همان راحتی آب خوردن او را برکنار کرد و عکس هایش نیز جمع آوری شد.
همه پادشاهان ولیعهد دارند، و کلیدهای قدرت را بدست ولیعهد میدهند و بعد از مرگ پادشاه، آب از آب تکان نمیخورد، و اگر در تاریخ اتفاقات بدی رخ داده، و بین جانشین و مدعیان جنگ در گرفته، این اغلب اوقات به علت سوء تدبیر پادشاهان بوده است.
مثلا هارون الرشید با سوء تدبیر، خودش باعث جنگ بین پسرانش، یعنی مامون و امین شد ، اگر او مقالید قدرت را به یکی از این دو نفرداده بود، دیگری جرات اعتراض نداشت اما هارون قدرت را بین آندو نصف کرد.
حالا هارون الرشید یک عذری دارد که بگوید من غیب نمیدانستم.
اما در فرض شیعه حضرت محمد میدانست که عمر و ابوبکر میخواهند کودتا کنند، اما با این وجود آنها در بیت رهبری نگه داشت، بلکه پیشتر از این، با وصلت با دختران ابوبکر وعمر و ابوسفیان و دختر دادن به عثمان، یعنی ازدواج های که هیج مصلحتی در آن نبود، و سراسر به ضرر علی بود ،خود رسول الله صلی الله علیه وسلم، زمینه را برای کودتا علیه علی فراهم نمودند!!!
آری ادعای شیعه ها، آخر کار ما را به این نتیجه میرساند.
اما آیا این پذیرفتنی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم به سوء تدبیر متهم کنیم ؟ نه این ممکن نیست.
بنا براین یک راه بیشتر نداریم و آن اینکه بگوییم شیعه دروغ میگوید
و دیدید در جواب سوال ما ،شیعه حرف های گفت که به هذیان بیشتر شبیه بود تا جواب و الحمدلله
**محمدباقرسجودی**
- 7776 بازدید
- نسخه چاپی
دیدگاه ها
جناب سجودي يک بار حديث"
جناب سجودي
يک بار حديث" خلفايي اثني عشر" و حديث" دوات وبياض" را با هم مطالعه کن تا به جوابت برسي.
حديث "خلفايي اثني عشر":
حدثنا مُوسَى بن إسماعيل ثنا وُهَيْبٌ ثنا دَاوُدُ عن عَامِرٍ عن جَابِرِ بن سَمُرَةَ قال: سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول: لَا يَزَالُ هذا الدِّينُ عَزِيزًا إلى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً قال فَكَبَّرَ الناس وَضَجُّوا ثُمَّ قال: كَلِمَةً خفية قلت لِأَبِي يا أَبَتِ ما قال؟ قال: كلهم من قُرَيْشٍ.
جابر بن سمره گفت: رسول خدا (ص) فرمود: همواره اين دين عزيز است تا دوازده خلفيه بيايد. جابر مىگويد: مردم تكبير گفتند و ضجه زدند. سپس رسول خدا سخنى فرمود كه من ندانستم، به پدرم گفتم: رسول خدا چه فرمود: گفت: رسول خد فرمود: همه آنها از قريش اند.
(السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاى275هـ)، سنن أبي داود، ج4، ص106، ح4280، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر.)
حديث" دوات وبياض":
ايتوني بدوات و بياض لاکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدي ابدا
فقال عمربن الخطاب دعوا الرجل فانه ليهجر! حسبنا کتاب الله
(امام محمد غزالي در مقاله چهارم سرالعالمين سبط ابن جوزي در تذکره بخاري در جلد دوم صحيح و مسلم در صحيح خود در آخر کتاب وصيت)
نکات بسيار مهم وکليدي زير از اين روايات بدست مي آيد.
1- درهردو روايات، پيامبراکرم(ص) مي خواهند چيزي را بيان کنند که ضامن دوام دين وهدايت امت اسلام ،پس از ايشان است.
حديث "خلفايي اثني عشر": لَا يَزَالُ هذا الدِّينُ عَزِيزًا........
حديث" دوات وبياض": ............. لن تضلوا بعدي ابدا
...ادامه دارد
ادامه
...ادامه
2- در حديث اثني عشر پيامبر اکرم گمراه نشدن امت ودوام دين را در پيروي ازجانشينان خود( اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً ) بيان مي کنند. لذا به قطع ويقين درحديث دوات وبياض نيز که ايشان باز مسئله گمراه نشدن امت را مطرح مي کنند،منظور ايشان خلافت بوده است نه چيز ديگري مثل نماز، احکام،..... (دلايل ديگري نيزدر اين ارتباط وجود دارد)
3- متاسفانه در هر دو اين روايات ، پيامبر اکرم نتوانستند منظور خود را کامل بيان کنند،چراکه اصحاب کودن ويا مغرض، مانع ايشان مي شوند.
درروايت "خلفايي اثني عشر" مردم تكبير گفتند و ضجه زدند و در اين همهمه صداي پيامبراکرم شنيده نمي شود و جمله ايشان( وشايد مصاديق خلفاء) ،کامل ادا نمي گردد.
در روايت" دوات وبياض" عمر مي گويد دعوا الرجل فانه ليهجر! حسبنا کتاب الله و مانع مي شود.
4- واقعا آيا مي توان پذيرفت که در هر دو مورد، اصحاب بر اساس نيت پاک خود ،عمل کرده اند؟
احمق و نادان، حداقل نامي است که مي توان بر اين اصحاب گذاشت.گرچه سياست باز وخائن متناسب تر است0(فراموش نکنيم موضوع گمراهي يا رستگاري امت مطرح بود)
5- سروصدا وضجه و همهمه برخي صحابه درحديث"خلفايي اثني عشر" صحت روايت شيعه را تاييد مي کند که پيامبر فرمود: کلهم من بني هاشم . چرا که گويا اين موضوع به مذاق قريش خوش نيامده بود.
...ادامه دارد
ادامه
...ادامه2
6- اميدوارم پيامبر اکرم بخاطر اين جسارت مرا ببخشند.به عقيده بنده اينکه پيامبر اکرم اغلب، جانشين خود را بطور غير مستقيم وبا اشاره معرفي مي کردند تقيه ايشان نسبت به برخي اصحاب نا نجيب بوده است.
7- پس پيامبر اکرم نه تنها در غدير و چند جاي ديگربه روشني امامت حضرت علي را اعلام نمودند، بلکه به احتمال قريب به يقين بارها نيز مي خواستند اين موضوع را بيان کنندکه برخي نگذاشتند.و اين گفته شما که چرا ايشان در آخرين ساعات زندگيشان مي خواستند موضوع خلافت را بيان کنند صحيح نيست.
8-مقايسه ياران امام خميني با ياران پيامبر اکرم درست نيست.ياران امام خميني به مراتب از برخي ياران پيامبر با وفاتر بودند.آنها همواره احترام امامشان را داشته وگوش به فرمان و مطيع ايشان بودند.(همين روايت دوات وقلم را که در ساعات آخر عمر رسول حادث شد را با حال وهواي ياران امام خميني در ساعات آخر عمر ايشان مقايسه کن تا متوجه شوي)
خيلي ناانسان مزخرف هستي aa
از دوستان دیگر معذرت میخواهم این یارو aa را هر چی بارش کنی کم هست
در جواب جناب دانش!
جنابعالي به جاي پاسخ به نوشته بنده، فقط بخاطر اينکه در آن،احتمال تقيه رسول اکرم را مطرح کردم مرا مستحق هر ناسزايي دانستيد.پس اين را بخوانيد:
عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ رضي الله عنها أَنَّ النبي صلى الله عليه وسلم قال لها يا عَائِشَةُ لَوْلَا أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ لَأَمَرْتُ بِالْبَيْتِ فَهُدِمَ فَأَدْخَلْتُ فيه ما أُخْرِجَ منه وَأَلْزَقْتُهُ بِالْأَرْضِ وَجَعَلْتُ له بَابَيْنِ بَابًا شَرْقِيًّا وَبَابًا غَرْبِيًّا فَبَلَغْتُ بِهِ أَسَاسَ إبراهيم.
از عائشه روايت شده است که رسول خدا (ص) به او فرمود: اگر قوم تو تازه از کفر جدا نشده بودند دستور ميدادم که کعبه را خراب کنند و آن مقدار از کعبه را که از آن بيرون مانده است، وارد آن ميكردم و کف آن را با زمين هم سطح و برای آن دو در از شرق و غرب قرار ميدادم و آن را مانند زمان حضرت ابراهيم درست ميکردم.
صحيح البخاري، ج 2، ص 574، ح1509
... ادامه دارد
در جواب جناب دانش!
...ادامه 1
حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ الْفَضْلِ أَخْبَرَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ سَمِعْتُ ابْنَ الْمُنْكَدِرِ سَمِعَ عُرْوَةَ بْنَ الزُّبَيْرِ أَنَّ عَائِشَةَ - رضى الله عنها - أَخْبَرَتْهُ قَالَتِ اسْتَأْذَنَ رَجُلٌ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - فَقَالَ « ائْذَنُوا لَهُ بِئْسَ، أَخُو الْعَشِيرَةِ أَوِ ابْنُ الْعَشِيرَةِ ». فَلَمَّا دَخَلَ أَلاَنَ لَهُ الْكَلاَمَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قُلْتَ الَّذِى قُلْتَ، ثُمَّ أَلَنْتَ لَهُ الْكَلاَمَ قَالَ « أَىْ عَائِشَةُ، إِنَّ شَرَّ النَّاسِ مَنْ تَرَكَهُ النَّاسُ - أَوْ وَدَعَهُ النَّاسُ - اتِّقَاءَ فُحْشِهِ ».
عايشه روايت کرده است که شخصی خواست نزد رسول خدا (ص) وارد شود؛ فرمود: به او اجازه دهيد که از قوم و عشيره بدي است.
اما وقتی وارد شد به نرمی با وي صحبت کرد.
گفتم: اي رسول خدا؛ آن جملات را گفتيد و سپس اينگونه با او سخن گفتيد؟
فرمود: ای عائشه؛ بدترين مردم کسی است که مردم او را به خاطر پرهيز از زبان او ترک کنند.
صحيح البخاري، ج 5، ص 2250، ح 5707
جلال الدين سيوطي در جامع الأحاديث مينويسد:
قَالَ النَّبِيُّ: لاَ دِينَ لِمَنْ لاَ تَقِيَّةَ لَهُ.
رسول خدا (ص) فرمود: کسی که تقيه ندارد دين ندارد.
السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ) جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ج 8، ص 281، ح 26050.
...ادامه دارد
در جواب جناب دانش!
..ادامه2
نتبجه:
1-پيامبر اکرم نيز براي دفع شر تقيه مي کردند.
2-تقيه اصحاب و ياران پيامبر که در تاريخ بي شمار است.(قدري مطالعه کني خواهي يافت)
3-با اين وجود بنده در اول بند 6 نوشته خود ،ابتدا از ساحت مقدس رسول اکرم عذر خواهي کردم ولي شما در نقل قول من آنرا حذف کرديد.(چرا)
4-انشاء الله در آخرت بخاطر همين نوشته که شما آنرا اهانت فرض کرديد پاداش خود را از شخص رسول گرامي خواهم گرفت.
5-جنابعالي اگر نسبت به پيامبر اکرم تعصب داريد سنگ توهين کنندگان به ايشان را (که درنوشته قبلي به آنها اشاره کردم ) به سينه نزنيد.
6-نوشته قبلي بنده آنقدر روشن بود که متوجه حقيقت نشويد.لطفا يک بار ديگرآنرا بدون تعصب بخوان.
"چرا رسول الله صلی الله علیه
"چرا رسول الله صلی الله علیه وسلم در آخرين لحظات عمر، قلم و کاغذ خواستند؟"
خب اهل سنت در جواب این سوال چه جوابی دارد؟