چرا حضرت عمر به ایران حمله کرد؟ (2)
میپرسند: ایرانیان چون دچار مشکلات عدیدی بودند،بنابراین کاری به کار اعراب نداشتند و تهاجم از طرف مسلمانها بود. حضرت عمر چرا چنین کرد؟
جواب این است که بله این سخن درست است، که آغازگر حمله مسلمانها بودند ولی در این عیبی نیست،زیرا این رسم معمول جهان بود و هست
که قوی رای و نظر خود را برضعیف، میقبولاند و اگر کسی از این رسم پیروی نکند، بازنده اصلی میشود، زیرا ضعیف که قوی شود، عوض آنکه از کار قوی متشکر باشد، بی مهابا حمله میکند!
یعنی فرض کنیم عمر رضی الله عنه به ایران حمله نمیکرد و سعی خود را صرف آبادانی عربستان مینمود، در این صورت هیچ تضمینی نبود که ایران بعد از فراغت از مشکلات، به عربستان نتازد، کما انکه بر یمن تاخته بود.
پس پیروی یکطرفه از این قانون، بضرر اسلام گراها بود.
میتوانید بگویید شما تا حمله آنها صبر میکردید، تا ایرادی بر شما وارد نباشد و باید که قصاص قبل از جنایت نمیکردید.
قضیه این است که اسلام ( راست یا غلط از نظر مخالفان ) برای خود رسالتی را میدید، رسالت این بود که: ((باید پیام الله به بشریت میرسید))
ولی متاسفانه، هیچ کشوری از کشورهای آن عصر تحمل شنیدن سخن جدید را نداشت.
از مکه شروع کنیم:
مکه کوچک، نه فقط عقاید همشهری خود را نپذیرفت، که حتی، شنیدن را هم تحمل نکرد و دیدیم با بلال و یاسر و سمیه و دیگران چه کردند.
یزدگرد، شاه ایران، فقط به جرم نامه نویسی، خواستار دستگیری حضرت محمد صلی الله علیه وسلم شد!! مسلمانها برای خود رسالتی را قایل بودند. امر به معروف و نهی از منکر از اصول دین ما است.
شاید بگویید به مسلمانها فضولی نمیرسید که خواستار هدایت دیگران باشند!!
اما این فضولی را همه میکنند:
دولت افغانستان، اگر زن افغانی را مجبور به پوشیدن چادر کند دنیا برمیخیزد که غلط میکنید!! خلاف منشور ملل متحد است !
حتی به حجاب زن ایرانی اعتراض دارند و درباره نیروگاه های اتمی ایران فضولی میکنند، و خواستار بسته شدن آن هستند و گفتند اگر نبندید اول تحریم میکنیم، تسلیم نشدید، میکشیمتان!
پس نمیتوان گفت که اگر ما خواستار نشر عقیده خود در کشورهای دیگر باشیم این خلاف معمول است، این معمول در همه جای دنیاست که برای نشر عقیده و نظرات و امیال خود، با ابزارهای مختلف فشار وارد میکنند،
تحریم... کمک به مخالفان.... حتی که جنگ مستقیم.....
اما من نمیدانم چرا این به اصطلاح ایران دوستان، به ما که میرسند خیالباف و آرمانگرا میشوند؟! تو گویی از اصول حاکم بر جهان در طول و عرض تاریخ بیخبرند!
پس خلاصه سخن اینکه همه ملت ها در وقت قدرت، نشر عقیده و بیان و امیال خود را؛ چون شیر مادر ؛ از حقوق مسلم و مشروع خویش میدانند!!
حالا جواب به این شبهه که مسلمانها کتابها را سوزاندند
این ادعا را نمیتوانیم قبول کنیم، زیرا تمدن ایرانی با آمدن اسلام از بین نرفت، خیلی ها تسلیم شده و امان یافتند، مردمانی از آنها به جاهای غیر قابل دسترس گریختند پنهان کردن کتاب ها چندان سخت نبود
در یزد حالا هم معبدی است که میگویند آتش ده هزار ساله در آن نگه داشته میشود خودم دیدم !
موبد این معبد خودش بمن گفت که نیاکان ما این آتش را؛ که بدست زرتشت بر افروخته شده؛ از شیراز به اینجا آوردند!!
سوال این است که کتاب ها را چرا نیاوردند؟
ما حالا یک جامعه زرتشتی در ایران و در هند و در پاکستان داریم، اما در این جوامع، حتی یک کتاب به خط میخی وجود ندارد پس یا وقت فرار کتاب ها را نبردند یا که اصلا کتاب نداشتند.
اگر نبردند پس کتاب دوست نبودند، یا کتابی وجود نداشت که ببرند مسلمانها که خانه به خانه نگشتند، مسلمانها، زرتشتی ها را بعنوان اهل کتاب قبول داشتند و به همین دلیل، کسی معترض عبادت گاه ها و کتاب های آنها نمیشد، اما با این وجود با آنکه در خیلی جاها زرتشتیان تسلیم شدند باز کتابی ندارند!
از این نبود کتاب، درمیابیم که ایرانی ها به کتاب نویسی اهمیتی نمیدادند!!
و این عجیب نیست، علم کتاب نویسی با تمدن اسلامی شکوفا شد و قبلا جهان در تاریکی بود.
اما غربیان، علم جامعه شناسی را، گاهی به خدمت عقیده خود میگیرند، و دروغ میگویند!
من از خاطر نبرده ام که بعد از انقلاب خمینی، غرب چون با ملت ایران هم بد شد اینطور وانمود و تبلیغ کرد که ایرانیها مستراح رفتن هم بلد نیستند!! ( در کتاب بدون دخترم هرگز )
و از این کتاب فیلم ساخت و به زبانهای زنده دنیا ترجمه کرد
و آنها ( غربیان مسیحی ) همیشه در همیشه با اسلام بدند، پس تهمت های رنگارنگ میزنند و تهمت های کتاب سوزان از تهمت های بی دلیل آنهاست، قسطنطنیه هزار سال مقابل مسلمانها مقاومت کرد، کو؟ کجاست ؟کتاب خانه آنها ؟ روم هرگز فتح نشد، اما کتابخانه هم نداشت!
پس در عصر عمر، جهان در تاریکی بود و کتاب خانه ای نبود تا بسوزد یا بسوزانند.
وانگهی ما آیه یا حدیثی نداریم که باید کتاب مخالفان سوزانده شود، اگر چنین سخنی را پیامبر میفرمود، حتما علمای حدیث ثبت میکردند.
اما جواب تهمت قتل عام مردم بدست عمررضی الله عنه *****
هرکس میداند که اسلام برای جنگ اصولی دارد راهب و زن و کودک و پیران و گوشه گیران را نمیکشد، تسلیم شدن را میپذیرد و اسیر را نمیکشد.
با وجود این اصول، چگونه باور کنیم که ایرانیان قتل عام شدند ؟
آری در جنگ ها حلوا تقسیم نمیکنند، کشتند و کشته شدند و جاهای که تسلیم نشدند زنان و کودکان هم اسیر گشتند اینجا را بخوانید
www.islamtxt.net/node/172
اما خیلی از شهر ها هم تسلیم شدند و جزیه دادند.
کسی حق دارد به کار فاتحان مسلمان، ایراد بگیرد که خودش در فتح سرزمین های دیگر اصول بهتری را داشته بود ( و بعضی از این اسیر شدگان رومیانی بودند که قبلا توسط ایرانی ها اسیر شده بودند )
این رسم و عادت آنروزگار بود که گوانتانامو را نمیشناختند، دشمن را با زن و بچه اسیر میگرفتند
البته چون در ایران بصیرت کم شده بود( قسمت آخر مقاله را بخوانید )، مغلوبین گاهی پیمان شکنی میکردند یا اسیران آزاد شده دوباره به جنگ آورده میشدند، پس مسلمانها عصبانی شده بار دوم مسلمانها به آنها رحم نمیکردند.
اگر مسلمانها، چون تیموریان و چنگیزیان قتل عام میکردند این خبر بما میرسید و ما امروز مسلمان باقی نمیماندیم
آری بعد از خلفای راشدین و (بعد از پایان حکومت امیر معاویه)، کم کم شاهان عرب به ایرانی ها ظلم کردند ولی این ظلمی خاص، بر ایران و ایرانی نبود، اعراب عادی از ما بیشتر در زیر ظلم و ستم این شاهان عرب بودند.
ما از حاکمانی که نوه پیامبر را کشتند، دیگر نباید انتظار رحم را داشته باشیم.
و نباید اعمال آنها را به حساب اسلام بنویسیم، اعمال آنها ربطی به فتح حضرت عمر ندارد.
آیا شما کور شدن تمام مردم شهر کرمان، بدست آغا محمد خان قاجار و لشکر ایرانی او را به حساب فرهنگ ایرانی مینویسید؟ یا عملکرد خاص یک فرد ؟
و این چنین باید باشد قضاوت ما درباره حاکمانی که بعد از 5 خلیفه اول بر ایران حکومت کردند و باید عملکرد آنها را بحساب اسلام ننویسیم.
یک نکته مهم : ای ایران دوستان افسوس نخورید! چون:
ایرانیانی که توسط عمر از بین رفتند همانهای نبودند که تمدن ایرانی را ساخته بودند!
نکته ای که معمولا ملی گرایان و ایران دوستان، با افسوس بیان میکنند این است که ما ابرقدرت بودیم ما اندامهای قوی و کشیده و قد بلند داشتیم ما تمدن بزرگی داشتیم ما آقای جهان بودیم اما اسلام آمد همه چیز را از ما گرفت
اینجا خوانندگان باید متوجه سفسطه ای باشند که نادانسته مطرح شده است
جواب ما به این آه و ناله ها و افسوس خوردن ها این است که مسلمانان تمدنی که شما میگویید را از بین نبردند. آن تمدن را پدران ایرانیان ساخته بودند
و ایرانیان هم عصر عمر، تن پرورهای بودند که آن تمدن از راه ارث به آنها رسیده بود!
برای شما مثالی از زمان خود میگویم :
دیل کارنگی نویسنده فقید آمریکایی ، هر سخنش را با مثال های واقعی بیان میکرد
یکبار داستان مردی را نوشت که همکارانش او را متهم کرده بودند که شراب خواره است و او سعی میکرد به کارفرما ثابت کند که رقیبان دروغ میگویند....
من از این نوشته او دریافتم که مردم آمریکا حتی تا اول قرن بیستم ( 1900) شراب خوردن را صفت بدی میدانستند بله اشتباه ننوشتم بله !! پدران همین آمریکایی های امروزی که شراب میخورند و مثل سگ اینجا و آنجا میافتند شراب خوری را عیب میدانستند!
آنها یک روز در سال را به شکر گزاری از الله اختصاص داده بودند!
زنان هرگز دامن کوتاه نمیپوشیدند، بلکه حتی قانونا پوشیدن دامن بالای زانو، جرم بود و مجازات زندان را در پی داشت!
سازندگان آمریکا بر سر پولهای خود نوشتند:
IN GOD WE TRUST
یعنی توکل ما به خداست! باور میکنید این سخن آمریکایی ها بوده باشد؟؟
اما امریکای امروز، امریکای دیروز نیست:
زنا قانونیست ربا بیداد میکند همه لختند!! بدترین فیلمهای جنسی از این کشور به دنیا صادر میشود،شراب...... ( اعوذ بالله) حتی که لواط قانونی است! زن با زن و مرد با مرد عروسی میکنند، حتی شنیده میشود که سکس دست جمعی 500 یا 600 نفره دارند!! تازگی آماری دیدم که حکایت از این داشت این روزها 65 درصد مردم نیویورک، صدای همسایگان خود را در حین انجام عمل جنسی میشنوند نه اینکه دیوارها نازک باشد،نه!بیحیایی بی شرمی از حد فزون گشته!!
خانواده ها از هم پاشیده شده و تعداد نوزادان کم است.
البته بزرگترین و زیباترین پل دنیا، در آمریکا است، اما در همان حال، دوملیون نفر در آمریکا خانه بدوشند و زیر همین نوع پل ها میخوابند!! !!
دو ملیون نفر دیگر زندانیند!
بیشک آمریکا در حال نابود شدن است، او خود در پی نابودی خویش است، اما حالا اگر مثلا مکزیکی ها به آمریکا حمله کنند و آنجا را متصرف شوند، آمریکایی های که هزار سال بعد متولد میشوند نباید آه و ناله سر دهند که ما آقای دنیا بودیم مکزیکی ها، تمدن ما را از بین بردند!
نه شما آقای دنیا نبودید شما بی عرضه هستید و مفت و مجانی وارث تمدن امریکا شده اید!
بیشک ایران ساسانی نیز هرچند که بظاهر ابر قدرت بود، اما در خفا در مسیر نابودی 4 نعل میتاخت!
حضرت عمر فرزندان ناخلف تمدن ایرانی را کمی زودتر از بین برد قبل از او مزدک و دیگران کوشش کردند .... و این تمدن خواهی نخواهی سقوط میکرد
پس افسوس نخورید که تمدن ایران را عمر از بین برد نه این تمدن را، فرزندان ناخلف ایرانیان( یزدگرد و بقیه) از ریشه خشکانده بودند و با یک تکان عمر افتاد!
اگر کسی بگوید به چه دلیل یزدگرد و ایرانیان هم عصر او منحط بودند؟
میگویم آفتاب آمد دلیل آفتاب :
شکست خوردن یک سرزمینی که 150 ملیون جمعیت داشت از یک ارتش بیست هزار نفری؛ که ساز و سامان هم نداشت؛ خود بهترین دلیل است که یک جای کار ایران ایرادی برزگ داشت و من بشما میگویم مشکل از کجا بود :
از کجا میدانم ؟ از آنجا که این سناریو 300 سال پیش در ایران تکرار شد:
صفوی ها وقتی ایران را گرفتند با همه جنایات اولیه، بلاخره آبادانی های کردند و سرزمین پهناوری را تحت نظم واحدی در آوردند، اصفهان نصف جهان شد، اما 200 سال که از عمر این حکومت گذشت، فساد سرتا پای آن را فرا گرفت،
افغانهای قندهاری برای تظلم خواهی از بیداد حاکم قندهار به پایتخت آمدند هرچه کردند آنها را به پیش شاه راه ندادند، آخر حیله بکار بردند در لباس کارگران بکار مشغول شدند شاه که رد شد خود را به زیر پای او انداختند و خود را معرفی نمودند، شاه سلطان حسین دستور داد و فرمان نوشت بکارشان رسیدگی شود. اما شب هنگام درباریان به اقامت گاه آنها آمدند و فرمان را در دهان رییس و بزرگ افغانها فرو بردند.
و چون رییس پیر بود به او تجاوز نکردند، اما جلوی چشم او، جوانان همراه او را به زمین انداخته و با آنها لواط کردند!!
افغانها برگشتند و سر بشورش برداشتند، و قندهار و هرات را گرفتند اما هنوز شاه خبر نداشت که دو استان ازدستش رفته!! تا که افغانها به نزدیکی کرمان رسیدند و شاه باخبر شد، اما کار شایسته ای نکرد!!
افغانها جلو آمدند (فقط 20000 نفر بودند) اصفهان را گرفتند و ده هزار ملا را کشتند و جمعا بین 80000 تا 100000 نفر را فقط در آن شهر کشتند در حالیکه فقط بیست هزار نفر بودند!
آنها از بی اهمیت ترین اقوام ایرانی بودند، اصفهان به تنهایی حریف آنها باید میشد، ولیعهد ایران با لشکری بزرگ در قزوین بود اما بکمک پدر نیامد و از جای خود تکانی نخورد، تا که افغانها بسراغ او تا قزوین رفتند!!
ملاها هم تکانی نخورند، افغانها بعد به قم و جاهای دیگر رفتند و ملایان قمی گریختند
اما حالا در کتاب ها؛ مثل ملی گراها افسوس میخورند؛ و میگویند فتنه افغان!! فتنه افاغنه!!!
نمیگویند کرم از خود درخت بود! نمیگویند یزدگرد ساسانی و شاه سلطان حسین صفوی هرکدام هزاران زن داشتند!
این تقلب در نقل تاریخ است .
بما در مدرسه یاد دادند که نیاکان ما آنقدر پیشرفته بودند که با ایجاد ایستگاه ها در راه ها و تعویض
اسب های تازه نفس دو روزه، نامه ها را از مداین به استان سند میرساندند، این شاید درست باشد اما این در زمان یزدگرد نبوده زیرا آن نادان شراب خواره و زنباز، اینقدر خبر نداشت که در صحرای عربستان، پیغمبری ظهور کرده و سرزمین بزرگی را متحد کرده، حتی که با ابر قدرت روم جنگیده پس نامه اش ارزش خواندن دارد!
اما او نامه پیامبرصلی الله علیه وسلم را نخوانده پاره کرد، مثل شاه سلجوقی که فرستادگان چنگیز را کشت، پس برای این نادانان چرا اشک میریزید؟ آیا دوباره یک شاه ساسانی میخواهید که هزاران زن بگیرد؟!
نکته ای که شما باید فراموش نکنید این است که ایرانیان آن دوره، اگر در مقابل لشکر عمر مقاومت میکردند محال بود عمر بتواند موفق شود.
عمر قدرت کوچکی بود،حالا ابر قدرت آمریکا با سی کشور دیگر در عراق و افغانستان با مقاومت مردم روبرو است و نمیتواند با اسلحه و پول و زور همه را ساکت کند، مردم زمان ساسانی عمر را با یزدگرد مقایسه کردند این شاه شاهان !! هزاران زن جوان را بزور برده کرده بود و عمر فقط 4 زن( آنهم از بیوه زنان) و معدودی کنیز داشت.
عمر، رفیقان خود را با خود، در یک سطح میدید ولو که دوستش نژاد ایرانی داشته بود، این برای عمر ارزش نداشت، عمر در جنگها در دفاع از روزبه ایرانی ( سلمان فارسی ) حاضر بود همشهری عرب و قریشی خود را بکشد او بعد از فتح ایران سلمان فارسی را پادشاه ایران کرد
اما در مقابل شاه ساسانی وقتی که پدر جنایتکار خود را معزول کرد و دستور داد او را به زندان ببرند در راه کفاشی، به آن زندانی جنایتکار دشنامی داد، کفاش را فوراکشتند زیرا افراد شریف طبقه پایین حق نداشتند با مجرمین طبقات بالاتر اجتماع، ولو که زندانی باشد، بتندی سخن گویند!! و عمر، روزبه را که دین اسلام پذیرفته بود، حاکم ایران کرد
ایرانی ها مقایسه کردند و عمر را بهتر دیدند، گرنه هرکس میداند گرفتن آسان است و نگه داشتن مشکل. مثلا چنگیزیان ایران را گرفتند، اما برای نگه داشتن مجبور شدند مسلمان شوند!!
مردم ایران در عصر عمر، فرق را دیدند و نجنگیدند ولی روزی که خلفای بنی امیه یا بنی عباس به آنها ظلم کردند بلند شده و قیام کردند و جنگیدند و تا پایتخت اعراب را اشغال کردند.
محمد باقر سجودی
- 9439 بازدید
- نسخه چاپی
دیدگاه ها
السلام علیکم با توجه به آیه
السلام علیکم
با توجه به آیه شریفه لااکراه فی الدین ، به نظر من عمر نباید به ایران حمله می کرد .ایشان با چنین کاری چهره اسلام را خراب کرده اند و من معتقدم که با فرهنگ گفتار و بدون جنگ ، قضیه رسالت بهتر انجام می شد. تجربه نشان داده است که هر چه با زور انجام شود ، نتیجه ای عکس را در بر خواهد داشت.
پاسخی به برادر عزیز"عبدالعلی"
السلام علیکم بنظرمن این آیه زمانی صدق پیدا میکندکه من ازاسلام با خبر باشم وتمامی تعالیم اسلامی واعتقادات آن رابشناسم ودرآن موقع است که خداوند قدرت انتخاب و "یتبعون احسنه" رابه من میدهد وهیچ اکراه و اجباری هم در آن نیست.اماوقتی کسی ازاین هم خبرنداشته باشد"رحمة للعالمین" بودن پیامبر زیر سوال می رود.پرواضح است که بصورت مسالمت آمیز"من به توحاجی بگویم تو به من زائربگو" نمی توانست اسلام به ایران وارد شود پس راهی جز جنگ(که سومین گزینه بود)باقی می ماند؟
لا اکراه فی الدین
در حمله به ایران کسی رو به زور مسلمون نکردند.
گفتند یا مسلمان شوید یا بر هر دینی که دارید بمانید و جزیه بدهید و یا بیایید بجنگید. و این سپاه ایران بود که جنگید، جنگی که به خاطر آنکه فرار نکنند پاهایشان را به هم می بستند.که با این حال هم دسنه دسته به اسلام وارد می شدند چون مسلمان ها برای آنها و در مرزها زندگی و الگوی اسلامی را نمایش داده بودند و هم مردم و هم سپاهیان به اسلام علاقه مند شدند.
وضعیت مردم زیاد خوب نبود وتضاد طبقاطی بیداد می کرد. مردم عادی حق تحصیل نداشتند. ظلم و خفقان و ...
همین بس که شاه ایران توسط یک مرد متوسط جامعه کشته شد.
حرگت های آزادی خواهانه مسلمان ها در منطقه جای بسی تمجید و احترام است.