آیا اینها از علمای بزرگ اهل سنت هستد؟ (1)
شیعه یک مذهب عجیب است، در این مذهب چیزهای وجود دارد که در تاریخ بی سابقه است مثل ایمان به امامت مردی که 1170 ساله است و هنوز نمرده اما غایب و نامرئی!! یا زدن مشت بر سینه یا شمشیر بر سر بنام عبادت یا گریه کردن برای مرده ای که 1360 سال پیش وفات کرده. حتی شیعه عقیده دارد ....
که مرده ها دوباره در این دنیا (همین دنیای خودمان) زنده میشوند و حکومت را درست میگیرند.
خلاصه حرفهای میزنند که بزبان عامیانه اگر وصفش کنیم باید بگوببم که در قوطی هیچ عطاری یافت نمیشود !!
آخوند شیعه خودش گاهی میداند که حرفش کاملا عجیب و غریب است پس برای بیشتر کردن ایمان عوام شیعه سعی میکند سنی ها را شاهد بیاورد و میگوید علمای بزرگ سنی هم عقیده ما هستند.
در اینجا میخواهیم بطور خلاصه بعضی از اشخاصی که شیعه آنها را علمای بزرگ سنی میدانید را بشما معرفی کنیم.
شیعه میگوید: سلیمان بلخی که از علمای بزرگ سنی است، گواهی داده است که خیلی از ادعا های شیعه برحق است.
جواب ما:
بیایید این عالم بزرگ سنی را بشناسیم. اسم کاملش، سلیمان پسر خواجه ابراهیم قیلان است! نام حسینی را هم به یدک می کشد و حنفی هم از القاب اوست. بر طریقۀ نقشبندی هم بود. گاهی شیعیان او را به نام حافظ حنفی قندوزی می شناسند؛ قندوز، استان همجوار بلخ در افغانستان است. در هر حال، در این دو استان و حتی در تمام افغانستان کسی او را نمی شناسد. چه برسد به جاکارتا، مکه، بغداد یا کازابلانکا .
این مرد از غالیان فرقۀ ضالّۀ صوفیه بود و بی گمان از حرفهایش می توان دریافت که شیعه هم بوده است، اما از ترس مردم یا به خاطر حیله، باور خود را آشکارا نگفته است. درگمراهی او همین بس که شیفتۀ محی الدین عربی بود و کتابهای ابن عربی؛ یعنی، کتاب «فصوص الحکم» و «فتوحات مکیه» (که کفر آمیزترین کتابهای موجود کتابخانه ها هستند وشاید از این دو کتاب، کتابی کفر آمیز تر نباشد ) را با دست خود باز نویسی می کرد.
در کفر ابن عربی، علمای سنی نه شک دارند و نه اختلاف. اکنون حافظ حنفی قندوزی یا همان شیخ سلیمان بلخی ( نمی دانم چرا شیعه ها به او دو یا سه نام داده اند) را شناختید !
شیخ سلیمان بلخی را حنفی گویند در حالی که سخنانش نشان می دهد او شیعه بوده است و احناف بیش از مذاهب دیگر اهل سنت، با شیعیان مخالف هستند. این دو را چگونه می توان جمع کرد؟
این مرد گمراه، صوفی نقشنبدیه هم بود؛ یعنی، اسلام برایش کافی نبود. او یک کتاب به نام «ینابیع الموده» دارد که در محافل علمی اهل سنت هیچ کس به آن اعتنایی ندارد و تنها ایران است که مرتب کتابش را تجدید چاپ می کند. از همه جالب تر این که او 200 سال پیش به دنیا آمد و بعد از 48 سال عمر بی برکت، 150 سال پیش سایه ی شومش را از این دنیا کم کرد؛یعنی،سال 1294 هجری و اکنون سال 1431 است؛ یعنی، 137 سال پیش.
آقا بزرگ تهرانی صاحب کتاب «ذریعه»، کتاب «ینابیع الموده» سلیمان بلخی را از کتب شیعه به شمار می آورد.
با اين وجود باز در بحث ها او را سنی معرفی میکنند!!!
این حدیث !! در کتاب ینابیع الموده است:
عن جابر قال: قال رسول الله (صلَّى الله عليه و آله): " أنا سيد النبيين و علي سيد الوصيين، و إن أوصيائي بعدي إثنا عشر أولهم علي و أخرهم القائم المهدي ."
معنی: رسول الله می گویند: من، خاتم پیامبرانم و علی، سید اوصیاء و جانشینان من 12 نفرند: اول، علی و آخر آنان، مهدی.
چنین حدیثی اصلاً در کتب اهل سنت نیست؛حتی به صورت ضعیف یا دروغ !
یک حدیث دیگر را ببینید تا یقین کنید که او شیعه بود. وی در کتاب خود آورده است:
عن جعفر الصادق عن آبائه عليهم السلام قال: كان على عليه السلام يرى مع رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قبل الرسالة الضوء ويسمع الصوت، وقال له: لولا أني خاتم الأنبياء لكنت شريكاً في النبوة، فإن لم تكن نبياً فإنك وصي نبي ووارثه، بل أنت سيد الأوصياء وإمام الأتقياء.
از امام جعفر صادق نقل کرده است که در پیش از بعثت، علی هم همراه رسول الله صدا را می شیند و نور را می دید و پیامبر به او گفت: اگر من خاتم النبین نبودم، تو هم پیامبر می شدی. به هرحال وارث نبی هستی...
و این را در کتابش نوشته:
وعن جابر بن عبد الله: قال رسول الله (صلَّى الله عليه و آله): " يا جابر إن أوصيائي و أئمة المسلمين من بعدي أولهم علي، ثم الحسن، ثم الحسين، ثم علي بن الحسين، ثم محمد بن علي المعروف بالباقر ـ ستدركه يا جابر، فإذا لقيته فأقرأه مني السلام ـ ثم جعفر بن محمد، ثم موسى بن جعفر، ثم علي بن موسى، ثم محمد بن علي، ثم علي بن محمد، ثم الحسن بن علي، ثم القائم، اسمه اسمي و كنيته كنيتي، محمد بن الحسن بن علي ذاك الذي يفتح الله تبارك و تعالى على يديه مشارق الأرض ومغاربها، ذاك الذي يغيب عن أوليائه غيبة لا يثبت على القول بإمامته إلا من إمتحن الله قلبه للإيمان "
خلاصه معنی در این حدیث،این است که سلیمان بلخی نام 12 امام شیعه را با اسم و رسم ذکر می کند. آیا او باز هم سنی است؟ جالب است که دربارۀ مهدی هم می نویسد: او غایب است و ظهور می کند؛ یعنی، صد در صد حرف شیعیان را می زند.
در یک جا می نویسد که پیامبر فرمود: علی خلیفۀ من است،
پس این مرد علی را جانشین پیامبر می داند.
فقال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): أنت أخي ووصيي و وزيري وخليفتي.
آیا هنوز در شیعه بودن او شک دارید؟ پس این را بخوانید:
باب الثاني والثمانون في بيان الامام أبو محمد الحسن العسكري أرى ولده القائم المهدي لخواص مواليه وأعلمهم أن الامام من بعده ولده (رضي الله عنهما) وفي كتاب الغيبة: عن أبي غانم الخادم قال: ولد لابي محمد الحسن مولود فسماه محمدا، فعرضه على أصحابه يوم الثالث وقال: هذا إمامكم من بعدي، وخليفتي عليكم، وهو القائم الذي تمتد عليه الاعناق بالانتظار، فإذا امتلات الارض جورا وظلما خرج فملاها قسطا وعدلا.
عن جعفر بن مالك قال معاوية بن حكيم ومحمد بن أيوب ومحمد بن عثمان: إن أبا محمد الحسن عرض ولده علينا ونحن في منزله، وكنا أربعين رجلا، فقال: هذا إمامكم من بعدي، وخليفتي عليكم، أطيعوه ولا تتفرقوا من بعدي فتهلكوا في أديانكم، أما إنكم لا ترونه بعد يومكم هذا.
خلاصه ترجمه جملات عربی بالا این است که در باب 82 از کتابش، این آقای سلیمان بلخی به این راضی نشده است که تنها از امام مهدی بنویسد،نام و شغل یارانش را هم نوشته است!!!!
با این وجود باز می بینیم که شیعیان همچنان سلیمان بلخی را سنی می دانند و به او حنفی می گویند. نمی دانم آیا با این روش می توانند برای یک مدت طولانی شیعیان را گول بزنند.
جالب این که شيعه ها همواره او را در کنار بخاری و مسلم و احمد بن حنبل قرار داده تا خواننده ها باور کنند که این مرد، کاره ای است و از افراد معتبر اهل سنت است !
حال به روش مناظرۀ شیعیان و چگونگی مکر آنان پی بردید !
این سناریو فقط به شیخ سلیمان بلخی محدود نمی شود؛ این را برای نمونه ذکر کردیم و مشت نمونه خروار است.
شیعه میگوید: ابن ابی الحدید معتزلی که از علمای بزرگ سنی است، گواهی داده است که خیلی از ادعا های شیعه برحق است.
جواب ما:
شما از زبان عالمان شيعه نام ابن ابی الحدید معتـزلی را نیز زیـاد می شنوید که سخنـان او را به عنـوان یک سنـی شاهد می آورند.
این مرد کتابی به نام «شرح بر نهج البلاغه» نوشته است و هنر دیگری ندارد. همین شرح، دلیلی است بر شیعه بودن او زیرا در نهج البلاغه نوشته است: عمر، حق علی را خورده است. اگر ابن ابی الحدید، نقدی بر نهج البلاغه می نوشت مسأله ای نبود، اما او شرح نوشته است.
او اهل مداین بود و لقبش معتـزلی است و نمی دانـم چرا شیـعه، او را از بـزرگان اهل سنت می دانــد؛زیـرا معتـزلی، سنی نیست. او در مداین از شیعیان غالی و تند رو بود؛ به بغداد که رفت، معتـزلی شد. علاوه بر این، شرح نهج البلاغه دلیلی دیگر بر شیعه بودنش است. علمای شیعه، شرحش را «شرح شریف» می نامند. او این کتاب را به وزیر ـ ابن علقمی ـ شیـعه هدیه کرد. ابن علقمی، همان کسی است که با هلاکـوخان مغول کنار آمد و خلافت عباسیان را به دست بت پرستان از بین برد و با این خیانت دو میلیون ازمردم بغداد قتل عام شدند و به نوامیس مسلمانان تجاوز شد. اما این وزیر مردود و دشمن اسلام و متعصب، صد هزار درهم و لباسی فاخر و اسبی تیز پا به ابن ابی الحدید معتزلی به خاطر نوشتن کتابش، پاداش داد.
عجيب اينكه بعضی از علمای معاصر شیعه نیز، او را هم مذهب خود می دانند. اما با اين وجود علماي شیاد دیگر گاهي مصلحت را در این ميبينند که ابن ابی الحدید را سنی معرفی کنند تا شاید بساط حقه بازیشان رونقی تازه بیابد.
آیت الله قمی از جمله کسانی است که او را شیعه می داند. علمای شيعه منحرفان سني یا شیعه را ابتدا سنی قلمداد می کنند و بعد به گفتۀ او استناد می نمایند.
البته اگر چنین نکنند، پس چه کار کنند !! آنها که نمی توانند برای اثبات امامت یا سینه زنی از قرآن دلیل بیاورند.
کارشان درست مثل این است که با استناد به فرامین آتاترک، به یک ایرانی کالیفرنیانشین ثابت کنند که در اسلام حجاب نیست.
یک مثل است که می گویند: مورچه چیست که کله پاچه اش باشد. اهل سنت کتاب نهج البلاغه را ـ که شیعه ها فکر می کنند گفته های سید ما علی بن ابی طالب (رضی الله عنه) است ؛ را بعنوان فرموده های علی قبول ندارند بلکه نهج البلاغه را دروغ میدانند پس خود کتاب را که قبول نداریم، شرحش دیگر چه حیثیتی دارد که حالا آنرا و ابن ابی الحدید را به رخ ما می کشند؟
این همه مدارس سنی وجود دارد، آیا در یک مدرسه هم کتاب نهج البلاغه تدریس می شود؟ اگر این کتاب گفتار حضرت علی رضي الله عنه باشد، سنی ها آن را بر سر خود می گذارند.
این جناب ابن ابی الحدید چطور سنی است که بر خلاف سنی های دیگر عمل می کنـد.
او در قرن هفتم زندگی می کرد! چرا شما از او حدیث نقل می کنید؟! آیا بر او وحی نازل می شد؟ اگر او حدیثی در کتابش آورده، حتماً از یک کتاب اصلی نقل قول کرده است. چرا شما از کتاب اصلی ما نقل قول نمی کنید؟ البته اگر ریگی به کفش ندارید.
این ابن ابی الحدید چرا نزد شما عزیز است و نزد سنی ها بی اهمیت.
من کتاب ابن ابی الحدید را نخوانده ام و در کتاب فروشی های اهل سنت هم ندیده ام؛ اما نهج البلاغه را در زمان شیعه بودنم خوانده ام. حتی از مفسران سنی پرسیدم که نهج البلاغه را خوانده اید؟ می گویند: نامش را شنیده ایم، اما نخوانده ایم. پس وقتی کتاب اصلی را نمی خوانند، شرحش چه اهمیتی دارد که مرتب می گویید: ابن ابی الحدید،
این مردک؛ حضرت ابو هریره را رشوه خوار معرفی کرده است و کتب سنی ها پر است از احادیث ابوهریره (رضی الله عنه).
پس قاعدتاً ابن ابی الحدید احادیث یک راشی را قبول ندارد و در نتیجه کتابهای اهل سنت را قبول ندارد. و همچنان شما می گویید: ابن ابی الحدید،سنی...
من نمی فهمم اگر او سنی است، چرا شما این قدر از او نقل قول می کنید و سنگ او را به سینه می زنید در حالی که سنی ها به او بی اعتنا هستند؟!
این هم دلایل شیعه بودن ابن ابی الحدید از زبان دو دانشمند معاصر شیعی:
(هو عز الدين بن ابي الحسن بن ابي الحديد المدائني صاحب شرح نهج البلاغة المشهور وهو من أكابر الفضلاء …. مواليا لأهل العصمة و الطهارة …… وحسب الدلالة على علو منزلته في الدين وغلوه في امير المؤمنين علی عليه السلام شرحه الشريف الجامع لكل نفيسة وغريب).
می بینید که آیت الله خونساری او را شیعه می داند.
وقال القمي في كتابه الكنى والألقاب:
(ابن ابی الحدید ولد في المدائن وكان الغالب على أهل المدائن التشيع و التطرف والمغالاة فسار في دربهم وتقيل مذهبهم و نظم العقائد المعروفة بالعلويات السبع على طريقتهم وفيها غالي و تشيع وذهب الإسراف في كثير من الأبيات كل مذهب ، ثم ذكر القمي بعض الأبيات التى قالهاً غاليا
ثم خف الى بغداد وجنح الى الاعتزال واصبح كما يقول صاحب نسخة السحر معتزلياً جاهزيا في اكثر شرحه بعد ان كان شيعياً غاليا.)
وتوفي في بغداد سنة 655، يروى آية الله الحلي عن أبيه عنه .
همۀ این مسائل به کنار، به یکی گفتند: نامت چیست؟ گفت: مسیو قراپیط. گفتند: دیگر از دینش نپرسید. خودتان می گویید: ابن ابی الحدید معتزلی است ... و معتزلی را اهل سنت به سنی بودن قبول ندارنـد.
او بر نهج البلاغه شرح نوشته است؛ یعنی در نهج البلاغه نوشته شده است که عمر ظالم بود؟ بله او نوشته است که بود بد جوری هم بود .
بعد کتابش را هدیه کرده است به ابن علقمی.
مثل این که در زمان ما، کسی شرحی در فضایل حضرت عمر بنویسد و آن را به ولیعهد آل سعود تقدیم کند و آن وقت آل سعود و نویسنده را شیعه بدانند!
البته شیعیان، مثل ابن ابی الحدید شاهدان بسیار دارند.
دلایلی بر شیعه بودن ابن ابی الحدید از کتاب خودش:
در کتاب «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید معتزلی آمده است: امام علي (عليه السلام) در پاسخ شخصي که پرسید: چرا باغ فدک را پس نگرفت. فرمود:
من از خداوند شرم دارم که چيزي را بازستانم که ابوبکر آن را منع کرد و عمر نيز، همان را تأييد کرده است .به زبان بی زبانی می خواهد، بگوید: ابوبکر و عمر، حق علی را خوردند.
همچنین ابن ابی الحدید نوشته
است: محمد بن إسحاق می گوید: از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم:
آیا می دانی علی (علیه السلام) هنگامی که بر عراق چیره شد، دربارۀ سهم ذوي القربى (خمس و فدک) چگونه رفتار کرد ؟
حضرت فرمود: روش ابوبکر و عمر را ادامه داد.
گفتم: چگونه و چرا ؟ در حالی که شما چیزهایی می گویید [ که حق ما اهل بیت است ] .
حضرت فرمود: به خدا قسم که اهل او جز از رأی او نتیجه نمی گیرند . ( یعنی، حرف او را می زنند. )
پرسیدم: پس چه چیزی مانع (امیرالمومنین) شد [که آن را باز پس گیرد] ؟
حضرت فرمود: او کراهت داشت از این که مخالفت با ابوبکر و عمر را به او نسبت بدهند.
در این جا ابن ابی الحدید خجالت را کنار گذاشته است و واضح وصریح گفته که ابوبکر وعمر غاصبند.
بخاری ده ها حدیث هم در مدح عمر و ابوبکر دارد، اما ابن ابی الحدید در مدح عمر و ابوبکر چیزی ننوشته است!!
محمد باقر سجودى
- 6255 بازدید
- نسخه چاپی