آیا مومن حق دارد در بین شیعه ها تقیه نماید؟
یک خواننده مومن ما این نامه را برای ما نوشته است: جناب سجودی چندی است به طور قطع به حقانیت اهل سنت و جاهلیت شیعه ایمان آورده ام .از شما و مطالبتان بسیار آموخته ام . من در خانواده و جامعه ای شیعه و متعصب زندگی میکنم . هنوز هم البته سوالاتی دارم که به تدریج مطرح میکنم و امیدوارم شما مرحمت فرموده و پاسخ دهید . وضو و نماز و روزه به شیوه اهل سنت را در منزل و مخفیانه شروع کرده ام .اول اینکه لطفا مرجعی مکتوب را ارائه فرمایید که بتوانم همه احکام را مطابق سنت صحیح رسول الله اجرا کنم . در خصوص نماز چند فایل پیدا کردم و خواندم اما بعضی مواردش با هم فرق داشت. اگر اجازه بفرمایید اولین سوالم را نیز مطرح کنم.
استاد محترم ،من شاید بتوانم عقایدم را از سایرین پنهان کنم اما اگر من در حال خواندن نماز به شیوه اهل سنت دیده شوم ، از نظر روابط خانوادگی با فامیل و دوستان و از نظر شغلی کاملا آسیب های جدی خواهم خورد . لطفا راهنمایی فرمایید آبا در اعتقادات اهل سنت ، تقیه هم وجود دارد؟ یعنی مثلا اگر در جمع فامیل یا محل کار مجبور به گرفتن وضو و ادای نماز شدم ، آیا میتوانم به شیوه شیعه وضو بگیرم و نماز بخوانم ؟ در انتظار راهنمایی حضرت عالی هستم.
التماس دعا
پاسخ اهل سنت:
بله در مذهب اهل سنت نیز تقیه وجود دارد همانطور که امام زمان هم وجود دارد ! منتهی هرچیز ما نسبت به اهل تشیع از زمین تا آسمان فرق دارد
ما نیز وقتیکه مجبور شویم عقیده خود را پنهان میکنیم، وقتی که اصلا چاره ای نیست عقیده خود را پنهان میکنیم در حالیکه شیعه این پنهان کاری را بصورت یک شگرد بکار میبرد، این فرق ما و آنهاست.
بطور مثال خمینی؛ که برای جهان اسلام خوابهایی دیده بود؛ در اوایل حکومتش؛ در حج مراسم برائت از مشرکین داشت؛ و برای حاجی ها فتوا داده بود که در حج مثل سنی ها دست بسته نماز بخوانید! در حالیکه خودم در توضیح المسایلش خوانده بودم که اگر در نماز دست راست ؛حتی به طور اتفاقی؛ به دست چپ خورد نماز باطل میشود!!
این نوع تقیه که برای پیش برد هدفت عقیده ات را پنهان کنی (در حالیکه مجبور نیستی) در دین ما باطل است
یعنی در حالت مشابه وقتی ما اگردر وضیعت خمینی باشیم ما با دست باز نماز میخوانیم و تا جایی که خطر جانی وجود نداشته باشدعقیده خود را پنهان نمیکنیم.برای توضیح بیشتر این مثال دوم را توجه کنید:من وقتیکه در ایران بودم زبانم را گاز گرفتم اما وقتی که هجرت کردم و فامیل شیعه ام بدیدنم آمدند دیگر اصلا تقیه نکردم در حالیکه روابط خوبی هم داشتیم و تندروی من میتوانست آنها را آزرده کند، اما ملاحظه هیچ چیز را به قیمت قربانی کردن عقیده نکردم.مثلا آخرین چیزی که میتوانست مادرم تصور کند این بود که من نام دخترم را عایشه و نام پسرانم را عمر و عثمان بگذارم و پدرم وقتی از من شنید امام زمان وجود خارجی ندارد سخت آزرده شد! من در اینجا نیز خیلی به تقیه از لحاظ عاطفی و برای تبلیغ توحید نیاز داشتم ولی حاضرنشدم کوچکترین نرمشی در عقیده و رفتارم نشان دهم.
در حالیکه خمینی با آنکه پادشاه بود گفت در جلوی سنی ها همانطور نماز بخوانید که از نظر خودش آنگونه نماز باطل بود، هان البته اگر خمینی این فتوا را برای حفظ جان شیعه میداد در این ایرادی نبود ولی در حج و در عربستان برای شیعه ها در زمان ما خطری وجود ندارد خمینی برای این آن فتوا را داده بود که مصلحت سیاسی داشت و میخواست اهداف خود را توسعه دهد این تقیه نزد ما حرام قطعی است.
مثال ساده تر: حضرت عمار وقتی ابوجهل او را مجبور کرد، تقیه نموده، و از دین خود بیزاری اعلام کرد.
اما اگر عمار برای دوست شدن با پسر ابوجهل برای رسیدن به اهدافش ( حالا هر هدفی ) همچون او پای بتی را میبوسید این تقیه پذیرفتنی نیست و این است فرق تقیه ما و تقیه شیعه ، البته یک فرق دیگر هم وجود دارد و آن اینکه مستضعف باید برای بیرون شدن از حقارت تقیه، شب روز تلاش کند و در سطور بعدی خواهم نوشت که منظورم چیست.
اما ای عزیز این نامه تو، مرا خیلی خوشحال کرد ، خوب است بدانی که روزی روزگاری من هم در موقعیت شما بودم یعنی در ایران و در بین متعصبین متوجه شدم که مذهب شیعه باطل است اما از ترس مردم و آشنایان جرات نداشتم که عقاید خود را آشکارا بگویم و اگر هم انتقادی میکردم بقیه به حساب انتقاد از آخوندها میگذاشتند نه به حساب انتقاد از مذهب آنها!!
پس دقیقا میدانم که شما در چه موقعیتی هستید اما راه حل من برای شما:
به هیچ عنوان بیش از قدرت خود، آشکار نشوید زیرا بر اساس آیه (لَا يُكَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا) الله بر سر بندگانش باری بیشتر از طاقتشان قرار نداده است، البته این به این معنی نیست که شما شیعه وار در سایه قانون تقیه زندگی کنید ابدا و هرگز!
معامله شما با کسی است که از قلب شما خبر دارد اگر شما واقعا نیت نجات از این وضع را داشته باشید ولی فعلا چاره ای ندارید او بشما کمک خواهد کرد و مخفی کاری فعلی شما را خواهد بخشید بلکه بنظرم این گناه نیست.
زیرا الله از قلب شما خبر دارد، اما اگر تا آخر عمر تسلیم وضع موجود باشید این خلاف دین است زیرا برای دین باید زحمت هم بکشیم و خطراتی را هم قبول کنیم.
ببینید معنی (لَا يُكَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا) این نیست که شما بشینید و هیچ کاری انجام ندهید، معنیش این است که شما مشکلات پیش رو را یکی یکی حل کند صد کوه جلوی شماست در صدد بالا رفتن از کوه اول باشید و به کوههای بعدی فعلا کاری نداشته باشید،
خودم نیز در ایران مدیر مدرسه ای بودم دیدم اگر عقیده خود را آشکار کنم تحت فشار مادی و معنوی و فامیل و دولت قرار میگیرم، پس در دل تصمیم گرفتم کارم رها کنم و از ایران بروم از این تصمیم هیچکس خبر نداشت غیر از الله.
اما از وقتی که تصمیم گرفتم که در راه الله قدمی بردارم، بقیه کارها را او برایم آسان کرد کاملا حس کردم که دارد بمن کمک میکند در راستای تصمیمم، برای حج ثبت نام کردم و از ایران خارج شدم و دیگر برنگشتم.
و با توکل به الله، دست بکاری و ریسکی زدم که برکتش تا امروز برایم مانده، یعنی با آنکه هیچکس را در خارج از ایران نمیشناختم و زبان هم نمیدانستم، توکل به الله کرده و به ایران برنگشتم.
شما نمیدانم در چه موقعیتی هستید، ولی باید برای نجات خود قدمی بردارید. فکر کنید. حتما راهی است و در برنامه خود حساب همه چیز را نکنید خیلی چیزها را به عهده کسی بگذارید که ابراهیم را از آتش نجات داد. فقط این را یقین داشته باشید که بعد از اعلان توحید، او بشما مدد خواهد کرد و الله قادر مطلق است، بلاخره باید خطر را هم قبول کنید زیرا الله هر بنده را امتحان میکند و شما هم یک بنده الله هستید اما یقین داشته باشید که :
خداوند، این زمین را برای مشرکین و بدعت کنندگان و برای گمراهان خلق نکرده، اما چون الله عادل است وقتی یک مشرک یا گمراه، برای طلب دنیا خطر را قبول کند ، ولی یک موحد خطری را قبول نکند، الله ی عادل به مشرک میدهد و به ظالم میدهد و به موحد نمیدهد اما اگر موحد حرکت کند امداد غیبی الله فورا بمددش میاید.
من داستانی بشما بگویم تا شاید این داستان حقیقی مقصودم را روشن تر کند :
در شهر پیشاور چند هزار عراقی از دست صدام فراری بودند، روزی در جایی صحبت از جنایات صدام شد یکی از اینها با صدای حزینی گفت این طاغی یعنی تا کی میخواهد طغیان کند؟!
من به او گفتم تا وقتی که شما به اندازه صدام شجاع شوید او و امثال او حاکم خواهد بودند و بعد این داستان را برایش تعریف کردم:
صدام در آغاز جوانی با گروهی بر علیه حکومت وقت عراق توطئه کرد و درگیر شدند و تیر خورد و سوار بر خری گریخت!
بعد از عراق به مصر رفت آنجا حکومت جمال عبدالناصر به او پناهندگی سیاسی داد و حقوقی برایش مقرر شد و خانه ای از حکومت گرفت اما صدام همانجا هم با دوستانش بحث سیاسی میکرد و در بحث صندلی را بر سر مخالفش میکوبید! تا آنجا که خبر به پلیس میرسید و اینها را میبردند کلانتری .... آنجا میدیدند صدام پناهنده سیاسی است و سخت نمیگرفتند بعد از تذکر آزاد میشد، مجتمع مسکونیی که صدام در آن زندگی میکرد نگهبانی داشت که همیشه به صدام میگفت ای مرد اینقدر نا آرام نباش و دردسر درست نکن ولی گوش صدام بدهکار نبود.
آخر کار،صدام دلش تنگ شد و زندگی راحت و بیخطر را در مصر رها نمود و دوباره مخفیانه به عراق آمد و همراه حسن البکر دوباره علیه دولت وقت اقدام مسلحانه کرد و اینبار موفق شدند و حکومت را بدست گرفتند و بعد حسن بکر را کنار زد و خودش شد رییس جمهور عراق.
بعد از مدتی سفری رسمی به قاهره کرد و و در این باز دید رسمی، خواهش کرد که سکونت گاه خود در زمان پناهندگی را دوباره ببیند و خاطراتش تازه شود، او را این بار با همراهی پلیس های زیادی بردند به محلی که سابقا در آن سکونت داشت، نگهبان ساختمان که او را در بین پلیسها دید گفت: ای صدام چقدر ترا نصیحت کرده بودم که اوباشی نکن، حالا چه کردی که بعد از چند سال غیبت این همه پلیس با تو به اینجا آمده اند ؟ صدام خندید که یا عمو من حالا رییس جمهورم و به او انعام داد............
به دوستان عراقی خود گفتم ده هزار نفر به پیشاور آمدید و یک نفرتان در این فکر نشد که برود با صدام بجنگد در حالیکه ادعای توحید شما گوش فلک را کر کرده! همه در تلاشید که همینجا بمانید و یا به اروپا بروید! حتی از ترس صدام یک نفرتان هم نام حقیقی خودش را نمیگوید، پس صدام خواهد ماند! تا آنوقت خواهد ماند که در خون شما، شعله غیرت بیایید.
خمینی دشمن ما است و بی شک او یک مشرک بود اما فراموش نکنیم که این مشرک، چند بار خطر را به جان خرید تا عقیده اش را برکشوری حاکم کرد که حالا شما و من در آن کشور جرات نداریم به دلخواه خود وضو کنیم!
حالا سوال اینجاست که یک مشرک خطر را قبول میکند ( فراموش نکنید وقتی خمینی که با شاه مخالفت کرد، حتی دوستانش و همکاران آخوندش نیز او را سرزنش میکردند) یک مشرک که تایید الله را ندارد، تایید فامیل را ندارد، اما باز نترسد آیا در چنین دنیایی یک موحد که حتما تاییدات الهی با اوست حق دارد ساکت و ذلیل بنشیند؟ حق دارد هیچ خطری را قبول نکند ؟ مجاز است اصلا ریسک نکند؟ این موحد در روز قیامت جواب الله را چه خواهد گفت اگر الله به او صدام یا خمینی را نشان دهد؟
پس خلاصه اینکه، فعلا عقیده خود را آشکار نکنید اما حتما پنهانی نقشه ای برای دور شدن از قوم یا وضعیت موجود بکشید و بلاخره درصدی از خطر و ریسک را نیز باید قبول کنید اما منتظر فرصت مناسب بمانید، و بعد نقشه خود را عملی نمایید، و یک سلاح مومن دعا است دعا را هرگز فراموش نکنید و مطمئن باشد که الله با شماست همانطور که با ابراهیم علیه سلام در آتش و محمد صلی الله علیه وسلم در غاربود.
یقین داشته باشید که الله بصیر است (بصیر یعنی اینکه هر لحظه دارد با توجه و دقت شما را نگاه میکند) مگر ممکن است بشما کمک نکند؟ پس از شما حرکت و از الله برکت......
- 5589 بازدید
- نسخه چاپی