امام زمان من کیست؟!
سوال: پیامبر اکرم فرمودند: هرمسلمان بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده، آیا این حدیث صحیح است؟ اگر جواب مثبت است لطفا بفرمایید امام زمان من چه کسی است؟ و لطفا با سند ودلیل بفرمایید در مورد این حدیث من باید به چیزی عقیده داشته باشم.
جواب
الحمدلله، .....
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «مَنْ مَاتَ وَلَیسَ لَه إِمام مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً» (هركس بمیرد و فاقد امام باشد با مرگ جاهلیت مرده است.) امام احمد در«مسائل ابن هانیء شماره2011.
در حدیث دیگری از رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده است كه فرمود: «مَنْ مَاتَ وَلَیسَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً» (هركس بمیرد و بیعتی بر گردن نداشته باشد با مرگ جاهلیت مرده است)
چندین احادیث دیگر وجود دارند که نزدیک به این حدیث هستند و صحیح می باشند، مثلا مسلم در صحیحش از ابن عمر رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم نقل می كند كه فرمود: «مَنْ خَلَعَ یدًا مِنْ طَاعَةٍ لَقِی اللَّهَ یوْمَ الْقِیامَةِ لَا حُجَّةَ لَهُ وَمَنْ مَاتَ وَلَیسَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً» (كسی كه از اطاعت دست برمی دارد در حالی خداوند را ملاقات می كند كه برای كار خویش حجت و دلیلی ندارد و هر كس بمیرد و بیعتی بر گردن نداشته باشد با مرگ جاهلیت مرده است.)
در مجموع این احادیث صحیح می باشند.
اما توضیحی بر مفهوم احادیث:
قبلا باید گفت که منظور از "امام" در این احادیث؛ همان امام معصوم و مشخص تشیع نیست که آنها تعریف می کنند که بایستی یکی از امامان دوازده گانه ی آنها باشد، و آنها تصور می کنند که مهدی امام زمان آنهاست ولی اهل سنت امام ندارد؟!!
بلکه منظور از امام در این احادیث؛ یعنی امیرالمومنین و امیر مسلمین و حاکم آنها و منظور کسی است که رهبر و پیشوایای مسلمین در یک برهه از زمان باشد، مثلا در زمان خلفای عثمانی، خلیفه ی وقت همان امام بود که لازم بود تا به وی بیعت داده می شد و ...
حال با ذکر این احادیث و این مقدمه، به ذکر چند نکته می پردازیم:
اول: امام زمان هر مسلمانی در هر دوره ای از زمان (چه خلیفه و امیر مسلمین وجود داشته باشد و چه نباشد) قرآن و احادیث صحیح نبوی صلی الله علیه وسلم هستند. پس امام ما کلام الله، و رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند که اگر ایشان در بین ما نیستند ولی فرمایشات صحیح او در دسترس هستند و ما از ایشان تبعیت کرده و وی را امام خود می دانیم. چنانکه مشهور است: «أن الله ربنا، و محمداً نبینا، و القرآن أمامنا» الله پروردگار ما و محمد صلی الله علیه وسلم پیامبر ما و قرآن پیشوا و امام ماست). پس اگر در دوره ای از زمان امیرالمومنین و خلیفه وجود نداشت، پس چیزی بر ما نیست و نیازی به بیعت هم نیست زیرا خداوند هیچ نفسی را به زیادتر از حد توانایی مكلف نكرده است. « لاَ یكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» (بقره 286) خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمىکند.
دوم: اگر در برهه ای از زمان خلیفه یا امیرالمومنین وجود نداشت که با وی بیعت کنیم، چکار کنیم و به چه کسی بیعت دهیم؟
جواب: همانطور که در نکته ی اول گفته شد ما در هر زمانی قرآن و احادیث پیامبرمان صلی الله علیه وسلم را امام و پیشوای خود می دانیم، پس اگر در بُرهه ای از زمان خلیفه و امیرالمومنین نیز وجود نداشت باز قرآن و حدیث موجود هستند.
اما برای فهم بیشتر موضوع لازم می دانیم تا مطالبی را در توضیح این احادیث از زبان علما نقل کنیم؛ زیرا این نصوص و هر آنچه در این معنا وارد شده اند قضایا و مسائل مهمی را در شرایط زمانی ما در طبیعت حركت اسلامی طرح می گردانند… كه بارزترین آنها دو مسئله مهم می باشند:
مسئله نخست اینكه: آن بیعت واجبی كه مسلمان به سبب ترك كردنش گناهكار خواهد شد، چیست؟ آیا منظور از آن، بیعت با یك استاد و یا رئیس یك تشكیلات اسلامی است؟ و آن استاد و آن رئیس تشكیلات كه اهلیت برای بیعت نمودن را دارند چه كسانی هستند؟ اساتید بسیارند و تشكیلات و تنظیمات متعددند!! یا اینكه این بیعتی كه مسلمان به سبب ترك كردنش دچار گناه می شود برای حاكم مسلمانی است كه جهت حاكمیت شرع خداوند به پا خاسته است؟
در صورتی كه معنی مشخص همین باشد و مسلمانان فاقد حاكمی باشند كه اهلیت شرعی و واجب برای بیعت كردن را دارد آیا در این حالت دچار گناه می شوند؟ یا فقط زمانی كه حكومت اسلامی برپا گردد و مسلمانی حاضر به بیعت كردن نباشد دچار گناه می شوند؟
آنچه از مجموع نصوص مربوط به بیعت كردن برایمان آشكار می شود این است كه بیعت واجب بیعتی است كه برای حاكم مسلمان از دیگران گرفته می شود و این واجب است كه مسلمانان در صورت قدرت به خاطر ترك آن گناهكار می شوند و در این صورت نیز اگر ناتوان از آن باشد یا شروط آن كامل نگردد گناه نیز منتفی می گردد. والله اعلم.
چیزی كه ما را ملزم به ذكر حدیث بیعت نموده است بحث بسیار در زمینه آن در جریان حركت جمعی اسلامی است بسیاری از تشكیلاتهای اسلامی برای تأثیر گذاشتن بر دیگران آن را به میان می كشند تا آنها را وادار به همراهی با خویش در تنظیمات خود گردانند و از اینجا نتیجه می گیرند كه هركس بیعتی چون بیعت تنظیمات و تشكیلاتی را به گردن نگیرد گناهكار است و ممكن است در صورت بیعت ندادن با مرگ جاهلی دنیا را ترك نماید!!.
این اشتباه در فهم مسئله منجر به موضع گیری متشنج و ناگوار می گردد. ما سخنان متعددی از علمای معروف را در این زمینه برایتان بازگو می كنیم تا موجب وضوح امر و آشكار شدن مسئله گردد و حق بصورت آشكار ظاهر شود طوری كه هیچ پوشیدگی و خفایی در آن نماند.
امام احمد در «مسائل ابن هانیء» شماره2011 بعد از آوردن این فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم «مَنْ مَاتَ وَلَیسَ لَه إِمام مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً»(هركس بمیرد و فاقد امام باشد با مرگ جاهلیت مرده است.) در جواب اسحاق بن ابراهیم بن هانیء كه از معنی حدیث می پرسد می گوید: «تدری ما الامام؟ الذی یجتمع المسلمون علیه كلهم. یقول: هذا إمام، فهذا معناه»(می دانی امام كیست؟ كسی است كه مسلمانان همگی بر امامتش اجتماع نمایند، این امام است و معنایش همین است.)
كثیری در فیض الباری4/59 گوید: «إعلم أن الحدیث یدل علی أن العبرة بمعظم جماعة المسلمین، فلو بایعه رجل أو اثنان أو ثلاثة فإنه لا یكون إماماً ما لم یبایعه معظمهم، أو أهل الحلّ و العقد» (بدان كه حدیث دلالت می كند بر اینكه اعتبار به بیشترین جماعت مسلمانان است بنابراین اگر یك و یا دو و یا سه نفر با كسی بیعت كنند امام نخواهد بود تا زمانیكه بیشترین آنها یا اهل حل و عقد با او بیعت نمایند.)
بر این اساس تهدید و عقاب به خاطر ترك بیعت كه در حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده است كه فرمود: «مَنْ مَاتَ وَلَیسَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً» (هركس بمیرد و بیعتی بر گردن نداشته باشد با مرگ جاهلیت مرده است) بر او منطبق نمی گردد مگر به خاطر امامی كه مسلمانان به دورش جمع شده و با او بیعت كرده اند، ولی در صورتی كه فاقد چنین امامی باشند این وعید و تهدید برآنها قابل انطباق نیست. شاهد سخن، فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم است كه حذیفه رضی الله عنه را راهنمایی می كند در صورت نبودن جماعت و امام كناره گیری و اعتزال نماید آیا می توان معتقد بود كه رسول الله صلی الله علیه وسلم حذیفه را راهنمایی كرده تا بر اساس مرگ جاهلیت بمیرد چنین اندیشه ای خطاست. بر این اساس اشتباه كسانی كه به این حدیث متمسك می شوند تا بیعت با امامی را قبل از برپا كردن دعوت و روشنگری اثبات كنند روشن می گردد و لازم به دانستن است كه رسول الله صلی الله علیه وسلم تنها زمانی كه حق آشكار و بیان شده بود با انصار بیعت كرد و آن هم بیعت گرفتنش تنها به خاطر ایمان آوردن و متمسك شدن به فضایل اعمال و دوری جستن از منكرات بود و بیعت دوم نیز كه با انصار منعقد گردید برای تحقق بخشیدن به امكان هجرت و محكم نمودن موقف انصار نسبت به رسول الله صلی الله علیه وسلم و مطمئن شدن نسبت به پاكی و صفای جو حاكم بر مدینه بود.
مسئله دوم: آنچه از نصوص پیداست:
منظور از آن جماعتی كه مسلمان به واسطه دوری جستن از آن گناهكار می شود جماعت مسلمانانی هستند كه امام و حاکم مسلمانان در رأس آنها قرار دارد. آشكار نمودن این معنی در این زمان امری ضروری است چون نگاه كردن به یك تشكل و مقصود از جماعت مورد بحث را به آن تخصیص دادن باعث اختلافات و موضعگیری های متعدد در میان تمام كسانی خواهد شد كه در قالب تنظیمهای متعدد در میادین حركت اسلامی معاصر حضور دارند.
خلاصه اینکه: مراد از امام و بیعت به او در احادیث وارده، در حقیقت امیر و حاکم و خلیفه ی مسلمین است، و بر اساس این احادیث هرگاه امیر و حاکم مسلمانی وجود داشت ما نیز به او بیعت می کنیم و در نیکی و معروف و طاعت خدا از وی اطاعت می کنیم ولی در گناه و معصیت از او سرپیچی خواهیم نمود. و هرگاه در دوره ای از زمان امام یا حاکم و امیری وجود نداشت، پس تکلیف از دوش مسلمانان برداشته می شود و نیازی نیست دنبال کسی بود تا به وی بیعت داد، زیرا خداوند متعال هیچکس را بیشتر از تواناییش مکلف نمی سازد؛ اگر در جایی آب نبود پس با خاک تیمم می کنیم، و اگر توانایی رفتن به حج را نداشتیم پس فرض حج هم از ما برداشته می شود، در حالیکه حج رکن اسلام است.. و هرگاه حاکم و امیرالمومنین وجود نداشت و حکومت در دست مسلمین نبود، پس نیازی هم به بیعت دادن به کسی نیست و همواره و در هر حال قرآن و احادیث نبوی را امام خود می دانیم تا روز قیامت ..
والله اعلم
وصلی الله وسلم علی محمد وعلى آله وأصحابه والتابعین لهم بإحسان إلى یوم الدین
- 6702 بازدید
- نسخه چاپی