آیا امامت از نبوت بالاتر است؟
به این فکر کنید که اگر دروغ گفتن و ادعای دروغین داشتن، کنتور داشت و سرٍ ماه فیش می آمد، این آخوندان که دروغهایی به بزرگی طول و عرض تاریخ می سازند، فیششان چند متری می آمد؟ دروغ و ادعائی که هنوز خیلی از برادران اهل سنت من باور نمی کنند که کسی چنین ادعایی کرده باشد و یا لا اقل فکر می کنند فقط عده ای از اهل تشیع گویندۀ آن هستند و نه اکثر آنها!
بفرمائید از قول خود شیعیان این ادعا را بخوانید:
«مقام امامت از مقام نبوت و رسالت بالاتر و نيازمند شايستگى و لياقت بيش ترى است .
قرآن كريم در آيه 124 سوره بقره مى فرمايد: «خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگون آزمود و او از عهده آزمايش ها به خوبى برآمد ; آن وقت، مقام امامت را به او داد».
برخى از انبيا، فقط داراى مقام نبوت و رسالت بوده اند ; ولى برخى ديگر، به جهت شايستگى بيش تر، علاوه بر مقام نبوت و رسالت، داراى مقام امامت نيز بوده اند ; مانند: حضرت ابراهيم، حضرت موسى(عليه السلام)، پيامبر خاتم (صلى الله عليه وآله)و.. . .»
جواب ما:
این ادعا از چندین جهت باطل است.
1.گویا اینان اعتقاد خودشان را فراموش کرده اند! زیرا اهل تشیع بر این عقیده هستند که ائمه از زمانی که به دنیا می آیند امام هستند، حال سوال می شود که یک نوزاد به چه بلایایی مبتلا می شود که بتوانیم آن را با بلایی که حضرت ابراهیم به آن مبتلا شد یکی بدانیم و آن نوزاد را نیز به دلیل مبتلا شدن به بلایای مختلف به مقام امامت برسانیم؟ امام جواد و امام هادی و امام غائبتان که در سنین 5، 6 ساله امام شدند، آنان نیز به بلایا مبتلا شدند و مورد آزمایش قرار گرفتند؟ !!!
اگر علت ترفیع! حضرت ابراهیم علیه السلام سربلند گشتن در امتحانات و بلایا بود ؛ ائمۀ شما که قبل از اینکه در این دنیا نفس بکشند هم امام می شوند و هم معصوم و هم صاحب علم لدنی می گردند !! حال چرا حضرت ابراهیم باید به بلایای مختلف گرفتار شود تا بتواند به امامت دست یابد ولی ائمۀ شما از وقتی به دنیا می آیند امام هستند! آیا این تناقض نیست؟
بعضی اوقات می گویند:«حضرت حسین آن همه بلا دید و 72 تن از یاران و خویشان خود را در کربلا از دست داد و ... آیا امتحانی از این بالاتر ممکن است؟» جواب این است که: به عقیدۀ شما سیدنا حسین قبل از اینکه به کربلا بروند امام بودند و این بلا بعد از امام شدن ایشان بود، پس این سخن شما بی مورد است.
2.اگر مقام امامت بالاتر از نبوت است چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به جای اینکه به عنوان "امام" معرفی شوند در جای جای قرآن از ایشان به عنوان "عبد" و"رسول"و "نبی" یاد شده است؟
سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ (اسراء:1)
مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ (احزاب:40)
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ (فتح:29)
اگر مقام امامت بالاتر از نبوت باشد، شایسته بود که نبی اکرم صلی الله علیه وسلم به عنوان امام معرفی شوند نه به عنوان، بنده و رسول و نبی ! حداقل می بایست یک بار "امام" نامیده می شدند!
برای درک بهتر؛ شخصی را فرض کنید که در ابتدا "حاکم خراسان" بوده و بعد از مدتی "شاه کل ایران" می شود ؛ هر عاقلی می داند که مقام "شاه کل ایران" از مقام "حاکم خراسان" بالاتر است!(همانطور که نزد شیعه مقام امامت از نوبت بالاتر است) حال، آیا معقول است که شخصی در مقام تعریف و تمجید از شاه، او را با عنوان "حاکم خراسان" خطاب کند؟ آیا معقول است که همیشه او را "حاکم خراسان" بخواند؟ (همانطور که خداوند نبی اکرم را رسول خود خوانده و از او به عنوان امام یاد نکرده) و آیا این تناقضی آشکار نیست؟ آیا معقول است که در مقام تعریف؛ "رضا خان میر پنج" را زمانی که تبدیل به "رضا شاه" شد، باز هم "رضا خان میر پنج" بخوانیم؟
در کتب شیعه از هشام بن حكم از حضرت صادق عليه السّلام نقل است که در بارۀ آيۀ «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»گفت: « لَوْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّ اسْماً أَفْضَلُ مِنْهُ لَسَمَّانَا بِه» یعنی: اگر خداوند بهتر از اين(کلمۀ امام) اسمى را ميدانست ما را به آن نام مىنامید! (تفسیر عیاشی ج1 ص58 _تهران ؛ بحار الانوار ج25 ص104 _تهران)
حال چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم حتی یکبار هم به این نام مسمی نشده و با این کلمه ستوده نشده است؟
3.در آیۀ 74 سورۀ فرقان، می خوانیم: «وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا» (فرقان:74) = « و (مومنین) كسانىاند كه مىگويند پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن ده كه مايه روشنى چشمان [ما] باشد و ما را امام با تقوایان بگردان»
طبق این آیه من می توانم از خدا بخواهم که، «خدایا مرا امام بگردان»! حال اگر امامت از نبوت بالاتر باشد چگونه من می توانم آن مقام والا را از خدا درخواست کنم؟؟ آیا من اجازه دارم که بگویم:« ای خدایا مرا پیامبر بگردان؟» مسلماً خیر و اگر کسی چنین بگوید به مقام نبوت توهین کرده و پیامبری را به سخره گرفته است (العیاذ بالله)، حال چگونه ممکن است من از خدا مقامی را طلب کنم که از نبوت هم بالاتر است؟
مثل این است که با 10 هزار تومان پول به بازار بروی و قیمت دو جنس را از فروشنده بپرسی ؛ فروشنده بگوید، این 12 هزار تومان است و آن هم 15 هزار تومان ؛ شما 10 هزار تومان را نشان داده و بگویی: آن 12 هزار تومانی را به من بده؛ فروشنده می گوید: پولت کم است و نمی توانی این جنس را بخری! بعد بگویی ؛ باشد پس لطف کن آن جنس 15هزار تومانی را به من بده!!!! آیا فروشنده حق ندارد فکر کند که دارند او را مسخره می کنند؟؟ یقیناً بله؛ پس چه می گویید در مورد بازی شیعیان با مقام نبوت که آن را به سخره گرفته اند؟
وقتی نتوانی نبی باشی چطور می توانی از خدا بخواهی که تو را امام کند در صورتی که امامت از نبوت هم بالاتر است؟؟ (به زعم شیعه البته)
پس ثابت می شود که نبوت بالاتر از امامت است، اما آخوند شیعی در این موضع دنبال راه فراری می گردد و چاره را در این می داند که بگوید: «این دو امامت با هم فرق می کنند ؛ امامی که خود خدا به شخصی اعطا می کند این امامت از نبوت بالاتر است ولی آن امامتی که تو خود، از خدا بخواهی آن امامت از نبوت پایینتر است! مانند این است که تو از شخصی آب بخواهی و این به دست شخص مقابل است که در چه لیوانی برایت آب بریزد! »
در جواب می گوییم: معیار شما برای این ادعا چیست؟ به دلخواه آیات قرآن را تاویل و تفسیر به میل کردن، سخت نیست ولی کو دلیل قانع کننده؟ اما برای اینکه بدانید،آخوند شیعی بی منطق است به مثالشان توجه کنید!!
در مثالشان می گویند: «اگر تو آب در خواست کنی، انتخاب لیوان با طرف مقابل است» حال ما می گوییم، برعکس آن هم همینگونه است، یعنی اگر شخص مقابل به دلخواه خواست به شما آب تعارف کند، باز هم دست خود شخص است که در چه لیوانی برایتان آب بریزد!! غیر از این است؟؟ همانطور که اگر تو تقاضای آب بکنی، لیوانش را شخص مقابل انتخاب می کند به همین ترتیب اگر شخص خواست به دلخواه آب تعارف کند باز انتخاب لیوان به دست خودش است، ممکن است برای من آب را در لیوان کریستالی بریزد برای دیگری در لیوان یک بار مصرف !
وانگهی، زمانی که من درخواست آب میکنم، همان موقع می توانم نوع لیوان را هم تعیین کنم، مثلاً بگویم: «به من آب بده و آن را در لیوان کریستالی بریز!» چنانکه در آیۀ مذکور(فرقان:74) شخص از خدا می خواهد که او را امام قرار دهد، نوع امامتش را نیز می گوید! و می گوید: «ما را امام پرهیزکاران قرار ده» پس نوعش هم مشخص شد یعنی وقتی گفت آب بده، عملاً گفت آن را در لیوان کریستالی بریز!
ضمناً:امامتی که خدا می دهد به دو شکل است، یا امامت هدایت که نیک و پسندیده است یا امامت کفر که بد و مذموم است! به این دو آیه توجه کنید:
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ (قصص:41) = و آنان را از آن گونه پيشوايانى ساختيم كه مردم را به آتش دعوت مىكنند و در روز قيامت كسى ياريشان نكند.
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ (سجده:24) = از ميان آن قوم پيشوايانى پديد آورديم كه چون صبورى پيشه كردند و به آيات ما يقين داشتند، به فرمان ما به هدايت مردم پرداختند.
در این دو آیه خداوند درمورد اشخاصی صحبت می کند که آنان را امام قرار داده است،(=به آنان آب تعارف کرده) اما یکی را امام کفر و دیگری را امام هدایت قرار داده(یکی در لیوان کریستالی و دیگری در لیوان پلاستیکی).
پس آیا متوجه شدید که اینان چقدر از آیات قرآنی غافل و با منطق بیگانه و غریبند؟
حال برای اینکه دل شیعیان نشکند می گوییم: باشد این ادعای شما را می پذیریم و می گوییم: «قبول!!(البته فعلاً) این امامتی که من می توانم از خدا درخواست کنم مقامش پایینتر از نبوت است، دلیلش هم این است که این را خودم از خدا خواستم تا به من بدهد، نه مانند حضرت ابراهیم که خداوند خودش آن را به وی اعطا نمود»،اما باز هم مشکلی به وجود می آید!
ما در آیۀ 5 سورۀ قصص در مورد قوم حضرت موسی می خوانیم:
«وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» (قصص:5) = «و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دستشده بودند منت نهيم و آنان را امام گردانيم و ايشان را وارث كنيم.»
دقت کنید به واژۀ "نجعلهم" که خداوند می فرماید: "ما قرار دهیم" ؛ یعنی این بار دیگر امامت را شخص از خداوند درخواست نکرده بلکه خداوند به آنها اعطا کرده است، پس با توجه به جواب شیعه؛ می گوییم: «امامت قوم حضرت موسی از نبوت بالاتر است!!! یعنی قوم موسی از خود حضرت موسی والا مقام تر بودند و به جای اینکه آنان از حضرت موسی تبعیت کنند، حضرت موسی علیه السلام باید از آنان تبعیت کند!!»
ما همین جواب را به شیعه ها دادیم ؛ ولی آنها به مغزهای خود فشار آورده جواب تراشیده و گفتند: «مگر نمی دانید قوم حضرت موسی علیه السلام، بنی اسرائیل بودند؟ مگر نمی دانید در بین قوم حضرت موسی، "سامری" هم بود و مگر نمی دانید عده کثیری از این قوم گوساله پرست شدند و ....؟»
ما هم در جواب می گوئیم: ما به کل قوم حضرت موسی کاری نداریم ؛اگر 10 نفر از کل آن قوم اهل توحید بوده باشند برای ما کافیست، نه!! 10 نفر زیاد است، 5 نفر هم کافیست که ما بتوانیم بگوئیم: «آن دو نفر مستحقتر به تبعیت بودند و حضرت موسی باید از آنها تبعیت می کرد، نه اینکه آنان از حضرت موسی تبعیت کنند! چونکه آنها امام هستند ولی حضرت موسی پیامبر است و به اعتقاد شما امام از نبی بالاتر است . پس حضرت موسی باید از تابعان خود(همان ائمۀ قوم) تبعیت می کرد!!» تناقضی از این واضحتر تا به حال دیده اید؟ دالانی پر پیچ و خم تر از این، سراغ دارید؟!
در اینجا شیعیان کمی عقب نشینی می کنند و می گویند:« این چه حرفیست که می گوئید: قوم حضرت موسی از خود ایشان، والا مقام تر بودند؟ اگر به خاطر امامت است که ما معتقدیم حضرت موسی هم پیامبر است و هم امام!»
جواب: در این مورد شیعه عقیدۀ خودش را فراموش کرده و دروغ می گوید زیرا آنان حضرت موسی را امام نمی دانند چرا که امام باید معصوم باشد ولی حضرت موسی خطاهایی از او سر زده که با عصمت و امامت ساختۀ شیعه در تضاد است، حضرت موسی ریش برادرش را کشید، الواح را به زمین کوبید و فردی را نیز به قتل رساند ؛ اما از این دروغ و مخفی کردن عقیده اشان میگذریم و کاری به صادق یا کاذب بودن آنان نداریم، فقط در جواب می گوئیم: مگر شما ائمۀ خود را به این خاطر که به یکباره از مقام بندگی به مقام امامت رسیدند، از حضرت موسی و دیگر انبياء و رُسُل بالاتر نمی دانید؟؟؟ پس چرا امامهای قوم حضرت موسی که به یکباره از بندگی به امامی رسیدند را از آن حضرت بالاتر نمی دانید؟؟ آیا این دو گانه گویی نیست؟
آخر مگر می شود عقیده ای حق باشد و این همه تناقضات بزرگ و واضح داشته باشد؟؟
4. نبی حکم شرع را ابلاغ می کند، اوامر او در امور دینی، قوانین آن دین محسوب می شوند، و نبی بانی شرع است، چنانکه نبی اکرم بانی اسلام بود ؛اما آیا ائمۀ شیعه می توانند شرعی بنا کنند و حلالی را حرام گردانند و ...؟ مسلماً خیر بلکه خود حضرت علی باید تابع پیامبر باشد، حال چگونه ممکن است مقام تابع از مقام متبوع والاتر باشد؟
5.چنانکه شیعیان نیز قبول دارند و در نهج البلاغه تصریح شده، به ائمۀ شیعه وحی نمی رسد و بعد از نبی اکرم وحی قطع شد .
در نهج البلاغه از قول حضرت علي آمده است: «فَقَفَّى بِهِ الرُّسُلَ، وَخَتَمَ بِهِ الْوَحْيَ» یعنی: « به وسيله او پيامبران دنبال شدند؛ و نزول وحي را به آنحضرت ختم نمود.» (خطبه 133)
و همچنین آمده است: « بِأَبِي أَنْتَ وأُمِّي يَا رَسُولَ اللهِ! لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالأنْبَاءِ وأَخْبَارِ السَّماءِ»
یعنی: « «پدر و مادرم فدايت اى پيامبر خدا (ص) با مرگ تو چيزى قطع گرديد كه با مرگ غير تو قطع نشد، (و آن اين كه:) نبوت و اخبار از ناحيه خدا از آسمان، با مرگ تو قطع گرديد. » (خطبۀ 225 یا 226 یا 235، بنا بر اختلاف نُسخ)
و مجلسی از شیخ مفیده چنین نقل کرده است: « و الاتفاق على أنه من زعم أن أحدا بعد نبينا ص يوحى إليه فقد أخطأ و كفر.»
یعنی:«و اتّفاق علماي شيعه بر این است که هر کس قائل باشد که پس از پيامبر اسلام به کسي وحي ميشود، خطا کرده و کافر شده است.» (بحار الأنوار، المجلسي،ج26،ص:84 ؛ أوائل المقالات، ص: 68، شیخ مفید_قم)
حال سوال این است که چگونه پیامبرانی که به عقیدۀ شیعه مقامشان از مقام حضرت علی کمتر بود، به آنان وحی می شد ولی حضرت علی که حتی از ابراهیم و عیسی و موسی نیز والا مقام تر است (بزعمهم) به او وحی نمی شود!! مگر ترفیع مقام و تقلیل لوازم ممکن است؟ به این می ماند که شخصی ابتدا حاکم خراسان باشد و از دیگران خراج اراضی بگیرد ولی زمانی که شاه کل ایران شد،دیگر خراج به او ندهند.
6. این عقیدۀ کفر آمیز که نبوت را پایینتر از امامت می دانند، عقیده ای نوپدید است و اصولاً در نزد کثیری از قدمای شیعه چنین عقیده ای مردود محسوب می شده است، چنانکه "عبد الجلیل قزوینی رازی" از علمای قرن 6 اهل تشیع در کتاب " بعض مثالب النواصب فی النقض بعض فضائح الروافض " که آن را به زبان فارسی و در رد اهل سنت نوشته است، می گوید: «امّا آنچه گفته است كه: «شيعه امامت دوازده چون رسالت رسول دانند ».
دعويى بىحجّت است و سخنى بىبيّنت، اوّلا بمذهب شيعت اصوليّه درجه نبوّت و رسالت درجه أعظم است و مرتبت اكبر، و رسول مطاع است و امام را طاعت وى واجب است، و رسول مقتداست و على و غيرعلى مقتدى، و صاحب كتاب و شريعت و معراج و نبوّت مصطفى است كه أفضل الأنبيا است. پس بدين شرح شبهتى نماند كه امام را درجه نبوّت نباشد.»
(بعض مثالب النواصب فی النقض بعض فضائح الروافض (مشهور به "النقض")، متن، ص: 240-241، عبد الجليل قزوينى رازى ؛ انتشارات انجمن آثار ملى _ تهران، 1358 ش)
و ابو الفتوح رازی (قرن6)در تفسیرش که قدیمیترین تفسیر شیعی به زبان فارسی است، در مورد آیۀ «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا » می نویسد: « اگر گويند: چگونه گفت پيغامبر را كه من تو را امام خواهم كردن، و درجه پيغامبرى بيش از امامت است، و چون پيغامبر باشد، خود امام باشد؟
جواب گوييم: معنى امامت در حقّ پيغامبر امر به جهاد باشد كه همه پيغامبران امام نباشند، از پيغامبران امام آن باشد كه مأمور باشد به جهاد.» ( روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج2، ص: 141، ابو الفتوح رازی _مشهد)
و ابو المحاسن جرجانی از علمای قرن 8 شیعی نیز می نویسد: « گويند كه پيغمبر را چگونه گفت كه: ترا امام خواهم كرد و درجه نبوّت بيش از درجه امامت است و هر كه پيغمبر باشد خود امام بود نه چنين است كه ميگويند از بهر آنكه پيغمبران بسى بودهاند كه ايشان را بجهاد نفرمودهاند، ابراهيم را گفت كه: ترا خلعت نبوّت داديم تشريف امامت خواهيم داد و بجهاد خواهيم فرمود» (تفسیر جلاء الأذهان و جلاء الأحزان(فارسی)، ج1، ص: 144، جرجانی _تهران،ط1)
در پایان:
واضح و آشکار است که این عقیدۀ کفر آمیز هیچ تناسبی با اسلام ندارد و جاعلان این عقیده انگیزه ای به جز ضربه زدن به اسلام نداشته و ندارند، اینان می خواهند ابتدا امام را از پیامبر بالاتر ببرند و بعد خود را نائب امام بنامند و بگویند: «انکار امر نبی کفر است و انکار امر امام که بالاتر از نبی است نیز همینطور و ما نائب امام هستیم، اگر امر ما را اجرا نکنید، گویی امر امام را اجرا نکردید که این نیز کفر است»(احمد خاتمی سخنی شبیه به همین گفته بود) اما زهی خیال باطل، تا وقتی قرآن در میان مسلمانان هست و تا وقتی که عقل مسلمانان مانند امام زمان شیعه غائب نشده ؛ چنین لاطائلاتی مقبول جامعۀ مسلمان نخواهد شد، چرا که، آنگونه که خواندید این عقیده صد در صد با کلام خدا در تضاد است و هر چه خلاف قرآن باشد، مردود است.
التماس دعا
- 12453 بازدید
- نسخه چاپی