آیا حکومت، باید ماهیتی قدسی و الهی داشته باشد؟ و آیا حاکم باید منتخب خدا باشد؟
شماره سؤال:
477 دقت در همین سئوال، سرنخ را به شما می دهد! براستی چرا این سئوال همیشه در خصوص سیاست و حکومت مطرح شده و پاسخ به آن (چه مثبت و چه منفی) بیشترین دردسر را برای جوامع بشری به دنبال داشته است. چرا سئوال نمی شود که: آیا ورزش ماهیت قدسی دارد؟! یا: آیا اقتصاد ماهیت الهی دارد؟ یا : آیا هنرمندان یا پیشه وران و کشاورزان منتخب خداوند بوده و باید به تایید او برسند؟ اگر اینجا اندکی درنگ کنید، سرنخ و پاسخ مساله را پیدا می کنید! آری مساله، مساله انتخاب و مشروعیت است! نیازی به گفتن ندارد که(در طول تاریخ) هر گاه کسی قدرت سیاسی داشته به دنبال آن، عزت و احترام و ثروت و بقیه چیزها نیز برای او فراهم شده است.
پس عجیب نیست که قدرت طلبان باهوش یا قُلدری که در پی ارضای هوای نفس(حس خود کم بینی) شهرت، جمع آوری ثروت و یا اشاعه یک ایدئولوژی هستند به هر طریق ممکن در صدد تصاحب قدرت باشند و برای رسیدن به اهداف خود، ناچار به جلب حمایت و کمک مردم شوند و در این راه چه نیرویی بهتر از نیروی مذهب (به خصوص اگر مذهب مردم از روی احساس و نه معرفت باشد! درست مانند مردم ایران) و از آنجا که چنین حکومتهایی به تدریج (خواسته یا ناخواسته) رو به استبداد می روند، پس ناچار باید ماهیت مذهبی و دینی خود را برای فریب توده ها و سرکوب منتقدان و آزادیخواهان حفظ کنند! و این است خلاصه حرف ما که می گوییم : سیاست نباید خودش را به دین بچسباند (این جمله بهتر است از جمله : دین باید از سیاست جدا باشد) البته ما اگر دین را اخلاق تعریف کنیم ( نبی اکرم اسلام : بُعثت لاُتمم مکارم الاخلاق : من مبعوث شدم برای تکمیل مکارم اخلاقی ) دین نه تنها از سیاست بلکه از سایر شئون زندگی نیز نباید جدا باشد (اقتصاد، ورزش، جنگ و . . . ) ولی اگر دین را به معنای روحانیت یا ولی فقیه و یا استفاده از نمادها و ابزار دینی(انگشتر، چفیه، تظاهر به نماز و روزه بسیار، خود را انسانی مسلمان و حزب اللهی جا زدن، بهره برداری فرقه ای از آیات قرآن با کمک قصه و احادیث تاریخی و نفوذ زورکی آراء فقهی متناقض در تمامی شئون اجتماعی مردم) تعریف کنیم نه تنها این چنین دینی باید از سیاست جدا شود، بلکه بهتر است آنرا از سایر شئون زندگی اجتماعی انسانها نیز خارج کنیم!
دقت کنید که ایرانی ها بسیار با هوش و زیرکند و برخی از آنها به راحتی می توانند در جِلد دین فرو روند، به نحویکه مادر آنها نیز فریب ژِست اسلامی آنها را می خورد و عده ای به قدری هنر پیشه های ماهری هستند و به قدری در این حس و نقش فرو می روند که امر بر خود آنها نیز مشتبه می شود! و برای کسانی که باز هم در شک و شبهه هستند می نویسم: اگر صرف ادعای اسلام و در مسند قدرت بودن دلیل حق باشد، مگر یزید یا سایر خلفای بنی عباس و بنی امیه، مدعی خلافت رسول الله و نمایندگی الله بر روی زمین نبوده اند! (یا کلیسای کاتولیک طی 1000 سال قرون وسطی!) به فرض که حق دوازده امام شما غصب شد! این موضوعی بوده تا سال 250 هجری؛ تکلیف 1200 سال بعد از آن چه می شود؟ آری اگر حاکمان، نیات سوئی نداشته باشند (ابوبکر، عمر، عثمان و علی: نه ذره ای از بیت المال برای خود برداشتند، نه حرمسرا درست کردند! نه خلافت را در نسل خود موروثی کردند و نه کسی را زندانی سیاسی و شکنجه کردند و همه آنها چون بادی گارد نداشتند مظلومانه به شهادت رسیدند. در این مواردی که برشمردم هیچ اختلاف نظری بین منصفان علمای شیعه و سنی وجود ندارد ![1] ) مردم به راحتی از آنها انتقاد می کنند و به آنها ایراد میگیرند. حکومت آنها رو به فساد و استبداد نمی رود و پس از گذشت 1400 سال، مهر و محبت و علاقه آنها هنوز در جان میلیاردها نفر (حتی غیر مسلمان) روشن و فروزان باقی می ماند.
برای اینکه بدانیم یک حکومت، تا چه حد درست عمل می کند و در مسیر صحیح قدم بر می دارد نیاز به هوش فراوانی نیست من برخی از ملاکهای حکومتهای فاسد و مستبد که از اخلاق انسانی دور هستند را در اینجا ذکر می کنم، قضاوت با عقل و شعور خواننده محترم:
1- وجود پدیده ای به نام زندانی سیاسی برای منتقدان: چنین پدیده ای در زمان پیامبر اسلام و 4 خلیفه پس از ایشان وجود نداشته، زیرا استبدادی وجود نداشته و هر کسی می توانسته حرف دلش و را بزند و حتی به پیامبر خدا ایراد بگیرد . زیرا ماهیت شوری و مشورت، مخالفت است و در این مخالفت و اظهار نظر بر کسی ایراد و باکی نیست .
2- در جا زدن و پیشرفت نکردن : ( اگر کارها بر مبنای مشورت و حق گویی - و نه چاپلوسی و ارائه آمار و اطلاعات غلط - پیش برود، جامعه پیشرفت می کند .)
3- قحط الرجال: ( در حکومت واقعا خدایی – که هیچ ادعای خدایی هم ندارد! - مدیران و رهبران شجاع، آزاده و کارآزموده، زیاد می شوند . مدیران و رهبران موفق، کارخانه تولید مدیر و رهبر هستند و در خلاء آنها کمبود رهبری مشاهده نمی شود . پس از رحلت پیامبر اسلام ما شاهد وجود چندین فرد مقتدر برای جانشینی ایشان بوده ایم(ابوبکر، عمر، علی، عثمان، معاذ ابن جبل، سالم، ابن مسعود، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن بن عوف و بسیاری دیگر که نامشان در تاریخ به فراموشی سپرده شده) ولی اکنون آیا پس از درگذشت رهبر فعلی ایران، چند نفر شایستگی و توانایی رهبری کشور را دارند؟[2]
4- وجود تضاد طبقاتی: پیامد و نتیجه حتمی استبداد، فساد و تبعیض طبقاتی است پس در جامعه ای که حکومتش ، اصول اخلاقی و انسانی را رعایت می کند ما شاهد فساد و تبعیض نیستیم . (دقت کنید که ایران : رتبه های اول در زمینه ذخایر نفت و گاز را دارا بوده و مغزهای متفکر دارد و مردم از جان گذشته و بهترین دین و بهترین منطقه جغرافیایی ، دسترسی به آبهای آزاد و . . . ولی امان از وقتی که فرهنگ، خراب باشد و چشم دل : کور! )
5- دشمن پروری به جای دشمن نوازی ( به عنوان نمونه ای کوچک : اخلاق والای پیامبر اسلام در محیطی جاهلی، باعث شد تا تمامی سران قبایل عرب از جان و دل به اسلام گرایش یابند - عمده نبردهای ایشان با عده ای از قریش بوده که در طی 10 سال تعداد کشته های دو طرف به هزار نفر هم نمی رسد! - ولی اگر طی سی سال گذشته به لیست دوستان انقلاب که به خاطر استبداد و حماقت حضرات، آزرده خاطر شده یا به دشمن مبدل شدند نظری بیندازید متعجب خواهید شد: مجاهدین خلق، نهضت آزادی، بازرگان، طالقانی، برقعی، لاهوتی، شریعتمداری، بنی صدر، منتظری، طاهری(امام جمعه سابق شهر اصفهان) خاتمی، میر حسین موسوی، کروبی، حسن خمینی و اکثر کشورهای همسایه و دست کم، نیمی از جمعیت ایران! )
6- وجود سانسور، فیلترینگ اینترنت، گزینش، بستن مطبوعات و . . .
7- اقتصاد بیمار و نمایشی! به جای اقتصاد پویا(ممکن است مردم عادی معنی این جمله را درک نکنند ولی متصدیان و متولیان امور در ایران خوب می فهمند که من چه می گویم!)
8- سپردن کارهای بزرگ به آدمهای کوچک! و فرار آدمهای بزرگ به خارج یا به کنج خانه یا به گوشه زندان، یا به کنج قبر!!!
9- علاقه مند شدن مردم به فرهنگ بیگانگان(چون افراد کوچکی که سررشته امور را در دست دارند قادر به ایجاد میل و انگیزه در مردم نسبت به عناصر فرهنگی داخلی نیستند)
10- مجازات دزد کوچک و رها کردن دزدهای بزرگ(این یکی را هم آقای احمدی نژاد و کمیسیون تحقیق و تفحص قوه قضاییه و شخص رهبری بهتر می دانند که من چه می گویم!!!)
11- خُرد شدن چماق مصلحت بر گردن حقیقت!(صلاح نیست دزدها را معرفی کنیم! صلاح نیست حقیقت را به مردم بگوییم! صلاح نیست اهل سنت در شهرهای بزرگ ایران مسجد بسازند! صلاح نیست آمار و اطلاعات دقیق و واقعی ارائه کنیم! و صلاح نیست . . . . [3])
12- فراوان شدن چاپلوسها و نایاب شدن حق گوها !
13- فراوان شدن احمق ها و افزایش درجه بی حیایی و بی شرمی در اقشار مختلف مردم از کودک گرفته تا بزرگسال !
14- خراب شدن اعصابها و افزایش بیماران روانی و افزایش معتادان به مواد مخدر و قرصهای روان گردان و مشروبات الکلی و قرصهای آرامش بخش و . . .
15- تورم
16- کم شدن محبوبیت در بین مردم داخل و خارج کشور.
17- توجه به ظاهر امور تا باطن و ماهیت کارها، توجه به کمیت و نه کیفیت .
18- تعدد مراکز قدرت ( به قول قدیمی ها همه، همه کاره و هیچ کاره! )
19- و در انتها : سقوط به زباله دان تاریخ !
20- من در اینجا با صدای بلند می گویم : تنها راه رسیدن به دین حقیقی و جامعه توحیدی و اتحاد واقعی : حذف خرافات ( قصه ها و احادیث دروغ و تحلیلهای دروغ ) از ساحت دین و به خصوص کتاب قرآن است . حذف خرافات مذهبی از عرصه دین و جدا کردن مذهب از دین: ان الدین عندالله الاسلام : دین نزد خدا اسلام است.
براستی اگر خلافت و حکومت و دقیقتر بگوییم شخص حاکم باید به انتخاب خداوند باشد چرا :
1- چرا چنین موضوع مهمی در قرآن مسکوت گذاشته شده (این پاسخ بچه گانه را ندهید که تعداد رکعات نماز نیز در قرآن نیامده. اولا قیاس در مذهب شما باطل است(خصوصا قیاس در فروع دین، مثل همان تعداد رکعات نماز) و در ثانی: اصلی به این مهمی به زعم شما، چه ربطی دارد با تعداد رکعات نماز که فرعی از فروع دین است و توسط پیامبر صلی الله علیه وسلم به مدت 23 سال شبانه روز تبیین شده است و هیچ اختلافی نیز پیرامون آن بین مذاهب اسلامی وجود ندارد؟! در ضمن خود مسئله نماز در قرآن آمده و تنها تعداد رکعاتش نیامده است، ولی خود جانشینی بلافصل و الهی پیامبر صلی الله علیه وسلم در قرآن نیامده تا ما بخواهیم برای یافتن نام و مشخصات این جانشین به سنت و احادیث رجوع کنیم، یعنی باید حداقل یک آیه صریح در قرآن می آمد بدینصورت که جانشینی پیامبر، دستوری الهی و از جانب خداست و با شورای مسلمین نمی باشد.)
2- ممکن است این شبهه مطرح شود(البته برای حکومت آخوندی) که خداوند اجماع علماء را به طریق درست و به بهترین انتخاب، هدایت می کند! پس چرا شما عقیده دارید این اجماع در سقیفه بنی ساعده(و آن هم توسط اصحاب از جان گذشته ای که در یکصد آیه قرآن از آنها تمجید شده) جواب غلط داد و مشیت و خواست الهی در آن حساس ترین برحه تاریخ اسلام منجر به بدترین انتخاب شد؟ ولی برای شما منجر به بهترین انتخاب شده است؟! آیا اینهمه خود نشانه افکار مغشوش و توهمات تاریخی شما نیست؟
3- چنانچه می دانیم در طول تاریخ بسیاری از قلدران و فرعونیان تحت پوشش دین و عناوینی مانند: سایه خدا و دست خدا و نماینده خدا و جانشین خدا و . . . حکومت را قبضه و دمار از روزگار مردم درآورده اند! و مردم هم از ترس خدا و آتش دوزخ جرات اعتراض به آنها را نداشته و اگر هم کسی اعتراض کرد به سرنوشت امام حسین دچار شد. و شد وهابی و خارجی و عامل فتنه و منافق و لیبرال و . . . . به عبارتی دیگر : بدعت شدن این سنت شوم(یعنی لزوم تایید الهی در شکل گیری حکومتی ظالم تحت عنوان دین) باعث شکل گیری حکامی می شود که پاسخ گوی هیچ شخص و نهادی نیستند، چون خود را منتخب خدا می دانند! و برای من بسیار جالب است که در سنت پیامبر عزیز اسلام چنین موضوعی نبود و آخوندها چها که نکردند، اگر بود چه می کردند؟! گر چه: الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم .
[1] دکتر علي شريعتي در کتاب استحمار مي نويسد: علت اينکه در زمان عمر، اسلام پيشرفت کرد و در زمان خلفاي بني عباس، عقبگرد زد وجود اصل مهم نظارت عمومي آزاد و بدون استبداد و خفقان در زمان عمربن خطاب بوده است!
[2] البته من کاملا با اصل ولايت فقيه مخالف بوده و معتقدم رييس جمهور نیز بايد زمان مشخصي داشته و منتخب همه مردم باشد نه رهبري براي همه عمر به انتخاب تعدادي روحاني گزينش شده توسط خودش !!!!
[3]دکتر علي شريعتي مي گويد : هرجا چماق مصلحت بلند شد حقيقت خرد شد!
- 8005 بازدید
- نسخه چاپی