چرا برای اثبات امامت به روایات جعلی و اکذوبه های تاریخی متوسل میشوند؟

شماره سؤال: 
480
نویسنده: 
مجاهد دین

 اگر دروغ های مدعیان تشیع را رتبه بندی کنیم بدون شک دروغ درباره ی نازل شدن آیه ی ابلاغ در شان علی رضی الله عنه و ربط دادن آن به ولایت جزو ناب ترین و اصلی ترین دروغ های آنان میباشد و برای اثبات این ادعا نیز از هیچ تزویر و دروغ و فریبی نیز چشم پوشی نمیکنند.

ما بارها و بارها از آنان درخواست یک آیه ی واضح و صریح درباره ی ولایت امامان 12 گانه شان کرده ایم تا به هر حال اهل سنت هیچ، حد اقل جلوی تفرقه و دسته دسته شدن خود شیعیان را بگیرد و هرکدام به یک تعداد امام مثل سه امامی و پنج امامی و هفت امامی و دوازده امامی منتسب نشوند.
شیعیان برای فرار از این تنگناها دو جواب ارائه کرده اند. یک عده صراحتا معتقد به تحریف قرآن  شدند و گفتند که آیاتی که مربوط به ولایت بودند و نام علی نیز در آنها بوده است از قرآن  حذف شده و صحابه قرآن  را تحریف کردند. این دسته از شیعیان تقیه نکرده و صراحتا اعلام عقیده کرده اند. برای مثال:
 
أبو الحسن على بنابراهيم الهاشمي القمى میگوید: فالقرآن  منه ناسخ، ومنه منسوخ، ومنهمحكم، ومنه متشابه، ومنه عام، ومنه خاص، ومنه تقديم، ومنه تأخير،ومنه منقطع، ومنه معطوف، ومنه حرف مكان حرف، ومنه على خلاف ما انزل
الله... واما ما هو محرف منه فهو قوله" لكن الله يشهد بما انزل اليك في على انزله بعلمه والملائكةيشهدون  " وقوله " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك في على فان لم تفعل فما بلغت رسالته وقوله " ان الذين كفروا وظلموا آل محمد حقهم لم يكن الله ليغفر لهم  " وقوله " وسيعلمالذين ظلموا آل محمد حقهم اي منقلب ينقلبون  " وقوله " ولو ترىالذين ظلموا آل محمد حقهم في غمرات الموت " ومثله كثير نذكره في مواضعه.تفسير القمي ص37-46  المؤلف: لابي الحسن على بنابراهيم القمي (ره!!!) المصحح: السيد طيب الجزائري الناشر: مؤسسة دار الكتاب للطباعة والنشر قم،الطبعة: الثالثة / شهر صفر عام 1404
علی قمی صاحب تفسیر مشهور و از کبار علمای شیعه میگوید: قرآن  ناسخ و منسوخ دارد بعضی از آن محکم بعضی متشابه بعضی عام است و بعضی خاص و بعضی تقدیم و بعضی تاخیر و بعضی منقطع است و بعضی معطوف و بعضی هم تحریف یک کلمه و بعضی از آن کلا خلاف انچه که خدا نازل کرده است میباشد...( بعد در ادامه برای هر کدام از اینها مثال هایی میزند تا میرسد به ترحیف قرآن !!!) اما آنچه که تحریف شده است آن قول خداوند است که میفرماید« لكن الله يشهد بما انزل اليك في على انزله بعلمه والملائكةيشهدون166 نساء » و همچنین قول خداوند که میفرماید« يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك في على فان لم تفعل فما بلغت رسالته» « مائده:70» و قول دیگر خداوند که تحریف شده است« ان الذين كفروا وظلموا آل محمد حقهم لم يكن الله ليغفر لهم«167: نساء» و باز قول خداوند « وسيعلمالذين ظلموا آل محمد حقهم اي منقلب ينقلبون» « 227:شعرا» و قول او« ولو ترىالذين ظلموا آل محمد حقهم في غمرات الموت 93 انعام»" و مثل اینها بسیار زیاد است و در مواضع دیگر کتاب بیان شده است.
 همانطور که میبینیم قمی معتقد است که نام علی مخصوصا در آیه ی ابلاغ حذف شده و قرآن  تحریف شده است.
دسته ی دوم شیعیان میگویند که قرار نیست هر چیزی در قرآن  باشد بلکه حدیث هم وجود دارد و بسیاری از احکام و آداب در قرآن  وجود ندارد بلکه در روایات آمده اند و ولایت علی هم در روایات آمده است.
 
در جواب این دسته از تشیع گفته میشود که مگر نمی گویید که ولایت از اصول دین است و پذیرش آن شرط قبولی عبادات و نپذیرفتن أن شبیه آب بازی کردن به جای وضو گرفتن است و نمازی كه از غير طريق ولايت رسيده باشد، نماز نيست فقط خم و راست شدن است و روزه‌اي كه از غير طريق ولايت رسيده باشد، روزه نيست فقط گرسنگي و تشنگي كشيدن است و مگر نمی گویید که نپذیرفتنش سبب دخول در جهنم میشود؟؟
 
برای نمونه:
آیت الله العظمی(!) ناصر مکارم شیرازی میگوید:
فالإمامة في نظر طائفة الشيعة واتباع مذهب أهل البيت - عليه السلام - من أصول الدين والأسس العقائدية، بينما تعتبر في نظر طائفة أهل السنة من فروع الدين والأحكام العملية. نفحات القرآن: 9/10
یعنی: امامت در نظر طائفه ی شیعه و پیروان مذهب اهل بیت علیه السلام از اصول دین و اساس اعتقادی میباشد در حالی که از نظر اهل سنت از فروع دین و احکام عملیه میباشد.
و سپس توضیحاتی میدهد و میگوید: لهذا يعتبر الإيمان بالإمامة جزءاً من اصول الدين لا من فروع الدين.نفحات القرآن  ص12
یعنی: ایمان به امامت جزئی از اصول دین است و از فروع دین نیست.
سيد علي الحسيني الميلاني میگوید: و اما أن الإمامة من أصول الديانات والعقائد ام هي من الفروع ؟ فالحق: أنها من الأصول كالنبوة. الإمامة في أهم الكتب الكلامية: ص43
یعنی: اما اگر گفته شود امامت از اصول دیانات و عقاید است یا از فروع دین؟ پس درست اين است که امامت از اصول دین است مانند نبوت!!!
 
و به خاطر این انحرافات بسیار شدید شیعیان با باقی مسلمانان در معنا و جایگاه امامت باعث شده است که دیگر مسلمانان را تکفیر کرده و هرکس شیعه ی دوازده امامی نباشد را کافر دانسته اند و خونش را حلال دانسته اند.برای اینکه منکر امامت نزد شیعه مانند منکر نبوت است. در واقع اگر کسی شهادتین را بگوید و نماز زکات روزه حج انجام بدهد ولی معتقد به امامت نباشد کافر است.
برای مثال شیخ مفیدشان اجماع امامیه را برای ما نقل میکند و میگوید: واتفقت الإمامية على أن من أنكر إمامة أحد الأئمة وجحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعة فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار. أوائل المقالات- الشيخ المفيد ص 44.
یعنی: امامیه اتفاق دارند بر اینکه کسی که امامت احدی از ائمه را انکار کند و انکار کند آنچه که خدا از فرض اطاعت بر او واجب کرده است پس او کافر است گمراه است مستحق جاودانه شدن در آتش است!!!
شیخ مفید ایمان اجمالی به امامت را کافی ندانسته بلکه اگر شخصی یکی از امامان انها را هم قبول نداشته باشد کافر و خالدا فی النار میداند. و از این نظر نه تنها اهل سنت نزد انها کافر هستند بلکه دیگر شیعیان غیر دوازده امامی نیر کافر هستند.
 
نصير الدين الطوسي از استوانه های فکری شیعه میگوید: إن الإمامية قد تفردوا بأن دخول الجنة والنجاة لا يكون إلا بعد ولاية آل محمد عليهم السلام واعتقاد إمامتهم. نور البراهين - السيد نعمة الله الجزائري - ج ١ - الصفحة ٦٤
یعنی:امامیه تنها فرقه ای است که داخل شدن در بهشت و نجات یافتن را برای کسی نمیداند مگر بعد از ولایت ال محمد و اعتقاد به امامت انها.
 
ای شیعیان مگر نمی گویید که ولایت از ارکان اسلام و اصول دین است و آنطور که به ولایت تاکید شده است به هیچ چیز دیگری تاکید نشده است؟ پس این تاکید های فراوان و تهدید های فراوان در کجای قرآن  آمده است؟ چطور من به ولایتی که در قرآن  نیامده است و از اصول دین هم میباشد ایمان بیاورم؟
 
ثقة الاسلامتان كلينی در كافي شريفتان رواياتی درباره ی ارکان اسلامتان آورده است ما اینجا دو روایت را از باب دعائم الاسلام ذکر میکنیم: علي بن ابراهيم،عن أبيه وعبد الله بن الصلت جميعا، عن حماد بن عيسى، عن حريز بن عبد الله، عن زرارة، عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: بني الاسلام على خمسة أشياء: على الصلاة والزكاة والحج والصوم والولاية، قال زرارة: فقلت: وأي شئ من ذلك أفضل؟ فقال: الولاية أفضل. الكافي للشيخ الكليني، ج2، ص18
زراره از ابی جعفر روایت میکند که او گفت اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زكات، روزه ماه رمضان، حج، ولايت. زراره گفت: به او گفتم که کدام یک از اینها افضل تر است؟ گفت ولایت از همه افضل تر است.
 
روایت بعدی میگوید:
حدثني الحسين بن محمد الاشعري، عن معلى بن محمد الزيادي، عن الحسن بن علي الوشاء قال: حدثنا أبان بن عثمان، عن فضيل، عن أبي حمزة، عن أبي جعفر (عليه السلام): قال: بني الاسلام على خمس: على الصلاة والزكاة والصوم والحج والولاية ولم يناد بشئ كما نودي بالولاية. الكافي للشيخ الكليني، ج2، ص18
یعنی: اسلام، بر 5 پايه استوار است: نماز، زكات، روزه ماه رمضان، حج، ولايت؛ و بر هيچ‌كدام‌شان به اندازه ولايت، تأكيد نشده است.
 
قرآن  کتابی است که حد اقل باید اصول و فروع اسلام را به درستی و واضحی بیان کند. برای مثال اگر شخصی از من بپرسد اصول ایمان چیست ده ها آیه نشان میدهم که خداوند گفته است به الله و قیامت و ملائکه و پیامبران و کتابهایشان ایمان بیاورید. اگر باز بپرسد ارکان اسلام چیست باز صدها آیه می آورم که خداوند گفته است نماز بخوانید روزه بگیرید زکات بدهید و حج انجام بدهید.
حال طبق ادعای شیعیان امامت از اصول دین است و از همه ی ارکان هم بیشتر به آن تاکید شده است برای مثال حج که آخرین رکن اسلام است در قرآن  یک سوره ی کامل درباره اش نازل شده است و با این منطق پس باید ده ها سوره درباره ی ولایت نازل میشد و یا حد اقل ده ها ایه. ولی دریغ از یک نیمچه آیه که نام یکی از امامان شیعه در آن باشد و واضح بگوید امنوا بولایة علی و اولاده.
سوال ما از آخوندها این است که چرا این اصل مهم در قرآن  نیست؟ آیا از مسائل فقهی و بسیار ریز هم کمتر است؟ خداوندی که درباره ی پشه و مگس مثال میزند درباره ی حیض و طلاق توضیح میدهد چرا یک آیه درباره ی ولایت هم نداد؟
خداوندی که گاو بنی اسرائیل را در یک صفحه توضیح میدهد چرا نیم آیه درباره ی شناساندن ولایت ندارد:نگاه کنید مردم میگویند خدایا کدام گاو را ذبح کنیم؟ خدا میگوید همان گاوی که نه پیر است و نه خیلی جوان بلکه متوسط است. مردم نمیفهمند. سوال میکنند. خدایا کدام گاو؟ خدا باز جواب میدهد، همان گاوی که زرد و خوش رنگ است مردم با دیدنش شاد میشوند. باز نفهمیدن، خدایا کدام گاو؟ خدا باز جواب میدهد. همان گاوی که هنوز کار نکرده است و تازه است و هنوز زمینی شخم نزده است آبیاری هم نکرده است و از هر عيبي پاك و رنگش يكدست و بدون لكه است .
ایها الشیعه آیا امامت مهم تر است یا گاو بنی اسرائیل؟
 
بعد از اینکه تشیع نتوانست آیه ای صریح درباره ی ولایت نشان بدهد و اینکه قبول هم کند که بوده ولی با تحریف شدن از قرآن  حذف شده دچار تکفیر خواهد شد مجبور شد تا دست به دامان روایات جعلی و اکذوبه های تاریخی شود و استناد به احادیث ضعیف و موضوع در کتب اهل سنت کنند. در اینجا چند مورد از این روایات ضعیف را خواهیم دید...
روایاتی که مروبط به نازل شدن این آیات درباره ی علی رضی الله عنه و در غدیر میباشند از طریق ابن عباس، ابن مسعود، ابی سعید خدری، حذیفه بن الیمان، ابو هریره و عبد الله ابن ابی اوفی رضی الله عنهم میباشند که همه ی این طرق موضوع هستند و در پایین هر کدام از این روایات را با شبهه ی شیعه ذکر کرده و پاسخ خواهیم داد. و خواهید دید که شیعه برای اثبات ولایت افسانه ای اش از قرآن  حجت ندارد از حدیث صحیح نیز دلیل ندارد و تنها میتواند از روایات متروکه و موضوع دینش را ثابت کند!!
طریق اول از ابی سعید الخدری رضی الله عنه:

شیعه میگوید:
نزول آیه بلغ ما انزل الیک من ربک در شان امیرالمومنین علیه السلام در کتب و کلام علمای اهل تسنن آمده است همانند تفسیر ابن ابی حاتم .
حدثنا ابى ثنا عثمان بن حرزاد، ثنا اسماعيل بن زكريا، ثنا علي بن عابس عن الاعمش ابني الحجاب، عن عطية العوفي عن ابى سعيد الخدري قال: نزلت هذه الاية يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك في علي بن ابى طالب . تفسير القرآن  العظیم، ج 4 ص 1172 ح6609، اسم المولف: إبي أبي حاتم الرازي، عبد الرحمن بن محمد بن إدريس، ناشر: المكتبة العصرية - صيدا تحقيق: أسعد محمد الطيب
ابوسعید خدری در مورد آیه ابلاغ میگوید: اين آيه در شان علي بن ابي طالب نازل شده است.
سند این روایت صحیح بوده و ابن ابی حاتم نیز خود ملزم به بیان روایات صحیح السند با متن صحیح نموده است و لذا در مقدمه تفسیرش میگوید:
فتحريت اخراج ذلك باصح الاخبار اسنادا، واشبهها متنا، فاذا وجدت التفسير عن رسول الله صلى الله عليه وسلم - لم اذكر معه احدا من الصحابة ممن اتى بمثل ذلك، واذا وجدته عن الصحابة فان كانوا متفقين ذكرته عن اعلاهم درجة باصح الاسانيد، وسميت موافقيهم بحذف الاسناد . تفسير القرآن  العظیم، ج 1 ص 14، اسم المولف: إبي أبي حاتم الرازي، عبد الرحمن بن محمد بن إدريس، ناشر: المكتبة العصرية - صيدا، تحقيق: أسعد محمد الطيب

 صحيح ترين اخبار را از جهت سند و متن انتخاب كردم ؛ پس اگر از رسول خدا صلي الله عليه و آله سخني در تفسير ديدم و صحابه نيز سخني داشته‌اند سخن رسول را ترجيح دادم، و اگر از صحابه سخني در تفسير نقل كردم صحيح‌ترين آن را از جهت رتبه و درجه نقل كردم و نام موافقان آن را با حذف سند آورده‌ام .

 
پاسخ:
 شیعه باز قیچی کرد!!! درست و دقیقا در ادامه ی جملات میگوید «وان كانوا مختلفين ذكرت اختلافهم وذكرت لكل واحد منهم اسنادا»یعنی و اگر (در مساله ای اختلاف وجود داشت) و مختلف بودند اختلافشان را ذکر کردم و برای هر کدام از آنها نیز سند ذکر کردم.
آیا شیعه اینطور میخواهد ولایتش را ثابت کند؟  امام عبدالرحمن بن ابي حاتم رازی میگوید که سعی کرده ام که صحیح ترین روایات را بیاورم و اگر در تفسیر ایه ای اختلاف بود نیز قول هر دو طرف را با سند می آورم. اینجا یک نکته را متوجه میشویم که چطور امکان دارد در تفسیر ایه ای اختلاف باشد و هر دو طرف مستند به احادیث باشند و هر دو طرف اختلاف نیز روایاتشان صحیح باشد؟ مگر میشود؟ پس در اینجا وجود اختلاف یعنی راست بودن یکی و اشتباه بودن دیگری.و طبق ادامه ی جمله ای که شیعه طبق معمول بی شرمانه قیچی کرد از کلام خود ابن ابی حاتم متوجه میشویم که او معتقد به این نبوده که تمام روایات تفسیرش صد در صد صحیح هستند. و اگر صحیح بودند نیازی به اختلاف در شان نزول نمی بود. و وجود اختلاف دلیل بر عدم صحت یکی از طرفین خواهد بود.
 
حال برویم سراغ تفسیر و حدیثی که شیعه به آن استناد کرده است. طبق جمله ای که شیعه آن را حذف کرد ابن ابی حاتم با توجه به روایاتی که وجود داشته است متوجه اختلاف در سبب نزول این آیه شده است و بر همین اساس در بسیاری از آیات و از جمله آیه ی مذکور روایات را در قسمت های وجه الاول و وجه الثانی و وجه الثالث دسته بندی کرده است. و همانطور که گفته بود اگر اختلافی بود با سند آن را ذکر میکنم تا اهل علم آن را بررسی کنند.
او در تفسیرش در وجه اول روایاتی را آورده است که تنها یک مورد از آن درباره ی نازل شدن این آیه در حق علی میباشد که ضعیف و غیر قابل احتجاج است و در دیگر روایات و همچنین در وجه الثانی روایاتی دیگر را آورده که هیچ ارتباطی با نازل شدن این آیه در حق علی ندارند.
پس به مجرد اینکه حدیثی در آن کتاب وجود داشت صحیح نخواهد بود و اهل سنت تنها دو کتاب صحیح السند دارند یعنی بخاری و مسلم و غیر از آن باید بررسی شود.
متن حدیث چنین میباشد:
6644- حَدَّثَنَا أَبِي، ثنا عُثْمَانُ بْنُ خُرَّزَادَ، ثنا إِسْمَاعِيلُ بْنُ زَكَرِيَّا، ثنا عَلِيُّ بْنُ عَابِسٍ، عَنِ الأَعْمَشِ ابنى الحجاب، عَنْ عَطِيَّةَ الْعَوْفِيِّ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ،قَالَ:"نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ " يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ " فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ".
 
اين روايت موضوع است.
قال الألباني في " السلسلة الضعيفة والموضوعة " 10/ 589:موضوع
در بررسی سند این روایت دو راوی ضعیف وجود دارد:على بن عابس )علي بن عابس الأسدى الأزرق الكوفى الملائى(
خود ابن ابی حاتم میگوید: قال عبد الرحمن بن أبى حاتم، عن عباس الدورى: سمعت يحيى بن معين يقول: على ابن عابس كأنه ضعيف. الجرح والتعديل: 6 / الترجمة 1085.
رتبته عند ابن حجر: ضعيف
رتبته عند الذهبي: ضعفوه
و قال ابن حبان: فحش خطأه فاستحق الترك . المجروحين: 2 / 104.
و قال أبو داود، عن يحيى: ضعيف . سؤالات الآجري: 5 / الورقة 46.
 علي بن عابس: منكر الحديث يحدث بمناكير كثية عن قوم ثقات. الكتاب: الضعفاء. المؤلف: عبيد الله بن عبد الكريم بن يزيد الرازي أبو زرعة.ج1ص23
سالت أبا داود عن علي بن عابس فقال: سمعت يحيى بن معين يقول: هو ضعيف. سؤالات الآجري لأبي داود - سليمان بن الأشعث ج 1ص169
علي بن عابس ضعيف الحديث واهي. أحوال الرجال ـ للجوزجانىز ج1ص9
 
راوی دوم:
عَطِيَّةَ الْعَوْفِيِّ (عطية بن سعد بن جنادة العوفى الجدلى القيسى الكوفى، أبو الحسن)
قال أبو حاتم: ضعيف
رتبته عند ابن حجر: صدوق يخطىء كثيرا، و كان شيعيا مدلسا
رتبته عند الذهبي: ضعفوه
و قال النسائى: ضعيف .
قال مسلم بن الحجاج: قال أحمد و ذكر عطية العوفى، فقال: هو ضعيف الحديث . ثم قال: بلغنى أن عطية كان يأتى الكلبى و يسأله عن التفسير و كان يكنيه
بأبى سعيد فيقول: قال أبو سعيد، و كان هشيم يضعف حديث عطية .تهذيب الكمال20/(3956).
 قال عبد الله بن أحمد: سمعتُ أَبي ذكر عطيه العوفي، فقال: هو ضعيف الحديثالعلل (1306).
وقال عبد الله: قال أبي: وكان سفيان، يعني الثوري، يضعف حديث عطية. العلل (4502).
قال البخارى: قال لى على عن يحيى، و هو ابن سعيد: عطية، و أبو هارون،
و بشر بن حرب عندى سواء . و كان هشيم يتكلم فيه .
قال أبو زرعة: لين .
قال أبو بكر البزار: كان يعده فى التشيع
و قال الساجى: ليس بحجة، و كان يقدم عليا على الكل.
این راوی شیعه وضعیف و مدلس بود و علی را بر کل دیگران برتری میداده است و انگیزه جعل چنین شان نزولاتی نیز معلوم میشود که چه بوده است.پس حدیثی که شیعه به آن احتجاج کرده است و به ابی سعید الخدری نسبت داده شده است موضوع و باطل میباشد و هر عاقلي غير از روافض میداند آمدن حدیثی در این کتاب دلیل بر صحت آن نمیباشد مگر بعد از بررسی سند آن.
 
شبهه ی دیگر:
نزول آیه ابلاغ در غدیر در شان امیرمومنان-اسباب النزول واحدی
واحدی از علما بزرگ اهل تسنن و شاگرد ثعلبی می باشد . ذهبی او را امام علماء تاویل می داند ( سیر اعلام النبلاء ج 18 ص 339 – 340).
وی به 2 سند بیان می کند:
أخبرنا أبو سعيد محمد بن علي الصفار قال: أخبرنا الحسن بن أحمد المخلدي قال: أخبرنا محمد بن حمدون بن خالد قال: حدثنا محمد بن إبراهيم الخلوتي قال: حدثنا الحسن ابن حماد سجادة قال: حدثنا علي بن عابس، عن الأعمش وأبي حجاف، عن عطية، عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية - يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك - يوم غدير خم في علي بن أبي طالب رضي الله عنه .
 
ابو سعيد خدري گفته است: اين آيه: « اي پيامبر آنچه كه از طرف خداوند بر تو نازل شده است ابلاغ كن» در غدير خم و در باره علي بن ابي طالب نازل شده است.
أسباب نزول الآيات، ص 201 - 202، اسم المولف: أبي الحسن علي بن أحمد الواحدي النيسابوري الوفاه 468 ه،ناشر: دارالاصلاح – الدمام 1412 ه / 1992 م ، الطبعه: الثانیه، تحقیق: عصام بن عبدالمحسن الحمیدان
 
این عالم مشهور اهل تسنن خود را ملزم به بیان روایات صحیح در باب نزول آیات نموده و در مقدمه کتابش میگوید:
وأما اليوم فكل أحد يخترع شيئا ويختلق إفكا وكذبا ملقيا زمامه إلى الجهالة، غير مفكر في الوعيد للجاهل بسبب (نزول ) الآية وذلك الذي حدا بي إلى إملاء هذا الكتاب الجامع للأسباب، لينتهى إليه طالبوا هذا الشأن والمتكلمون في نزول (هذا) القرآن ، فيعرفوا الصدق ويستغنوا عن التمويه والكذب، ويجدوا في تحفظه بعد السماع والطلب .
امروز هر كسي سخني جعل مي‌كند و دروغي را در شان نزول آيات مي بافد كه نتيجه آن جز جهالت و ناداني نيست و در عاقبت اين كار انديشه نمي‌شود، به همين جهت كتابي را نوشتم كه شان نزول‌ها را در خود جمع كرده باشد تا جويندگان و دوست داران شان نزول‌ها راستي ها را در يابند و دروغ‌ها را بشناسند و گمشده خويش را در يابند .
أسباب نزول الآيات، ص 9، اسم المولف: أبي الحسن علي بن أحمد الواحدي النيسابوري الوفاه 468 ه،ناشر: دارالاصلاح – الدمام 1412 ه / 1992 م ، الطبعه: الثانیه، تحقیق: عصام بن عبدالمحسن الحمیدان
این سخن واحدی نشان از صحت روایت در مورد شان نزول آیه ابلاغ میباشد.
 
پاسخ:
تشیع از علم حدیث چیزی نمیدانند و نخواهند دانست و نمیخواهد هم بداند. حیله ی زشت و جاهلانه ی شیعه این است که به جای بررسی سند حدیث نویسنده ی کتاب را تعریف و تمجید میکند!!! حدیث آمده در این تفسیر نیز باز از طریق علی بن عابس و عطیه الکوفی میباشد که ضعیف هستند و در بالا توضیح داده شد.
شیخ البانی میگوید::
فإن الواحدي ليس من أصحاب"السنن" عندنا ؛ كما تقدمت الإشارة إلى ذلك آنفاً، وإنما هو مفسر من أهل السنة ؛ لا يلتزم في روايته الأحاديث الصحيحة كما تقدم بيانه في الحديث السابق، فمن عزا إليه حديثاً موهماً القراء بذلك أنه حديث صحيح - كما فعل الشيعي هنا وفي عشرات الأحاديث الأخرى، كما تقدم ويأتي - ؛ فهو من المدلسين الكذابين بلا شك أو ريب ! وقد عرفت حال إسناد الواحدي في هذا
البانی میگوید واحدی از اصحاب سنن (مسند نویس) نبوده است بلکه او از مفسرین اهل سنت بوده و تمام روایات تفسیرش صحیح نیست همانطور که در حدیث مذکور حال اسناد روایت امده در تفسیر واحدی را دیدیم.
و آلباني در السلسلة الضعيفة والموضوعة  10/ 589 میگوید این روایت موضوع است
 
طریق دوم از ابن مسعود رضی الله عنه:
شبهه شیعه:
نزول این آیه در شان امیرالمومنین علیه السلام در کتب و کلام علمای اهل تسنن آمده است همانند صدق حسن خان قنوچی.وی از علمای متاخر اهل تسنن و دارای تفکرات سلفی بوده است و در نزد عامه علمای اهل تسنن و وهابیت دارای مقام رفیعی میباشد .
صدیق حسن خان در کتابش گفته:
عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية يوم غدير خُمّ في علي بن أبي طالب، وعن ابن مسعود قال كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم (يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك إن عليّاً مولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته)
از ابوسعید خدری آمده است: این آیه (ابلاغ) در روز غدیر خم در شان علی بن ابی طالب نازل شد.
و از ابن مسعود آمده: در زمان رسول الله (این آیه را ) این چنین میخواندیم: اى پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، که علی مولای همه مومنان است، را ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرسانده ‏اى .
فتحُ البيان في مقاصد القرآن، ج 4 ص 19، اسم المؤلف: أحمد أبو الطيب محمد صديق خان بن حسن بن علي ابن لطف الله الحسيني البخاري القِنَّوجي الوفاة: 1307 هـ، دار النشر: المَكتبة العصريَّة للطبَاعة والنّشْر، صَيدَا – بَيروت 1412ه / 1992 م، تحقيق: عَبد الله بن إبراهيم الأنصَاري

پاسخ:
در این کتاب روایات بدون سند ذکر شده اند. روایت ابی سعید الخدری از همان سلسله رجال های دیگر بوده که برای اختصار ذکر نکرده که در سند این روایات علی بن عابس و عطیه وجود دارند که هر دو ضعیف هستند.
سند دوم از طرف ابن مسعود میباشد که در هیچ کتابی سندی برای آن ذکر نشده است.تنها گفته شده اخرجه ابن مردویه، کتاب ابن مردویه هم وجود ندارد و ما نمیتوانیم بر روایت منفردی که کسی دیگر آن را استخراج نکرده است غیر از ابن مردویه و ابن مردویه هم کتابش مفقود است و دیگران بدون سند نوشته اند اخرجه ابن مردویه تکیه کنیم و ولایت به این بزرگی را از روایات منفرد بدون سند ثابت کنیم. پس روایتی که منتسب به ابن مسعود میباشد سند ندارد و حتی در کتب شیعه نیز سندی برای این روایت وجود ندارد!!! اگر هست نشان بدهند.
چطور ولایت را از روایتی که هیچ سندی ندارد ثابت کنیم؟ آیا ما را ملتزم به پذیرفتن ولایتی میکنید که در قرآن  نیامده و اگر هم در حدیث آمده باشد راویانش یا دروغگو هستند یا اصلا حدیث سلسله رجال ندارند؟؟؟!!!
 
طریق سوم ار ابن عباس رضی الله عنه:
شبهه ی شیعه:
نزول آیه ابلاغ در غدیر در شان امیرمومنان-ثعلبی
نزول این آیه در شان امیرالمومنین علیه السلام در کتب و کلام علمای اهل تسنن آمده است همانند ثعلبی.
بزرگان اهل تسنن مدح و ثنای این عالم بزرگ اهل تسنن کرده اند همانند ذهبی در « سیر اعلام النبلاء » ج 17 ص 435 که او را با الفاظ " الامام،الحافظ، العلامه، شیخ التفسیر " مدح می کند و همچنین در « العبر فی خبر من غبر » ج 1 ص 195 در مورد ثعلبی می گوید: " راسا فی التفسیر " (در تفسیر، سرآمد بود)
ثعلبی چنین میگوید:
روى أبو محمد عبداللّه بن محمد القايني نا أبو الحسن محمد بن عثمان النصيبي نا: أبو بكر محمد ابن الحسن السبيعي نا علي بن محمد الدّهان، والحسين بن إبراهيم الجصاص قالانا الحسن بن الحكم نا الحسن بن الحسين بن حيان عن الكلبي عن أبي صالح عن ابن عباس في قوله «يا أيها الرسول بلغ» قال: نزلت في علي ( رضي الله عنه ) أمر النبي صلى الله عليه وسلم أن يبلغ فيه فأخذ ( عليه السلام ) بيد علي، وقال: ( من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم والِ من والاه وعادِ من عاداه).
ابن عباس گفته است: آيه بلاغ در باره علي نازل شده است، رسول خد صلي الله عليه و آله مامور شد تا آن را به مردم ابلاغ كند، دست علي را گرفت و فرمود: هر كس من مولا و پيشواي او هستم علي مولاي او است، خداوندا دوست بدار آنكه علي را دوست بدارد و دشمن بدار آنكه او را دشمن بدارد.
الكشف والبيان (تفسير الثعلبي )، ج 4 ص 92، اسم المولف: أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي النيسابوري، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي

 

 پاسخ:
اینجا نیز شیعه به جای بررسی سند حدیث نویسنده ی کتاب را تعریف و تمجید کرده است. و فکر کرده است با تعریف از نویسنده سند روایت صحیح میشود!!!
این روایت نیز موضوع است و در سلسله رجال آن کذاب و دروغگو وجود دارد و این دروغ را به ابن عباس  رضی الله عنه نسبت داده اند.
أبو الحسن محمد بن عثمان النصيبي
محمد بن عثمان بن حسن القاضي النصيبي أبو الحسن
 قال الخطيب سألت الأزهري عنه فقال كذاب وقال حمزة الدقاق روى للشيعة مناكير ووضع لهم. الكتاب: الكشف الحثيث عمن رمي بوضع الحديث. اسم المؤلف: إبراهيم بن محمد بن سبط ابن العجمي ج1/صفحه 108
خطیب میگوید از ازهری پرسیدم درباره ی او، گفت کذاب است. حمزه الدقاق میگوید برای شیعه مناکیر روایت میکرد و همچنین وضع حدیث میکرد برای آنان.
محمد بن عثمان بن حسن القاضي النصيبي كان في حدود الأربعمائة كذاب. المغني في الضعفاء للإمام الذهبي  جزء 2 / صفحة 613
ذهبی میگوید در حدود سال چهارصد هجری بود و کذاب است.
محمد بن عثمان بن حسن القاضى النصيبى كذاب يضع الحديث. تنزيه الشريعة المرفوعة لابن عراق. المؤلف: أبو الحسن على بن محمد بن العراق الكناني جلد1ص112
كذاب است حدیث وضع میکنید
پس این روایت موضوع و فاقد اعتبار میباشد.
خوانندگان محترم دقت کنید که اصلی ترین اصل شیعه که امامت است در قرآن  نیامده است و برای این امامت تراشی روایت تراشی کرده اند و شیعه برای اثبات این اصل مهم متوسل به روایات مکذوبه و موضوعه شده است. ایا من باید با این روایات دروغین ایمان به ولایت دوازده امام بیاورم؟
 
باز از ابن عباس رضی الله عنه:
أخبرنا الحاكم أبو عبد الله الحافظ جملة،قال: أخبرنا علي بن عبد الرحمان بن عيسى الدهقان بالكوفة، قال: حدثنا الحسين بن الحكم الحبريقال: حدثنا الحسن بن الحسين العرني قال: حدثنا حبان بن علي العنزي قال: حدثنا الكلبي عن أبي صالح: عن ابن عباس في قوله عز وجل: ( يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك ) الاية، قال: نزلت في علي، أمر رسول الله ( صلى الله عليه ) أن يبلغ فيه، فأخذ رسول الله بيد علي فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه "...
و ابوصالح از ابن عباس در مورد شان نزول اين آيه (آنچه را كه از سوي خدا بر تو نازل شده، ابلاغ كن ) در مورد عليّ نازل گشته و پيامبر را به تبليغ آن أمر نمود پس پيامبر دست علي را گرفت و فرمود (هركه من مولاي اويم، علي مولاي اوست).
الحاكم الحسكاني، عبيد الله بن عبد الله بن أحمد، شواهد التنزيل، وفاة: ق 5، ج 1 ص 251، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، الطبعة: الأولى، سنة 1411هـ ، الناشر: مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي- مجمع إحياء الثقافة الإسلامية
 
پاسخ:
در این روایت که به ابن عباس نسبت داده شده است«الکلبی» وجود دارد که آفت این روایت است
او محمد بن السائب الكلبي میباشد که کذاب است.
قال الجوزقاني في كتابه احوال الرجال: كذاب ساقط.
قال النسائى في كتابه الضعفاء والمتروكين: متروك الحديث جزء 1 صفحة90.
قال ابن الجوزى في كتابه الضعفاء والمتروكين روى عن أبى صالح عن ابن عباس التفسير وأبوصالح لم ير ابن عباس ولا سمع منه ولايحل الاحتجاج به.
یعنی الکلبی نه ابن عباس را دیده است و نه از او شنیده است و احتجاج به او جایز نیست.
قال زائدة وليث وسلمان التميمي هو كذاب
وقال السعدي كذاب ساقط
وقال يحيى ليس بشي كذاب ساقط
وقال النسائي وعلى بن الجنيد والدار قطني متروك الحديث
قال ابن حبان وضوح الكذب فيه أظهر من أن يحتاج إلى الاغراق في وصفه
 قاله ابن الجوزي في الضعفاء والمتروكين جزء 3 صفحة 62.
يزيد بن زريع يقول: أنه كان يضرب على صدره ويقول أنا سبأى أنا سباى في الضعفاء للعقيلى جزء 4 صفحة 76.
وأما شيخه أبوصالح فقد تقدم قول ابن الجوزي ونقل في ميزان الإعتدال عن سفيان قال لي أبوصالح كل ماحدثتك فهو كذب من الكامل في الضعفاء جزء 6 صفحة 115
یعنی:ابو صالح به من گفت کل انچه الکلبی برایت از حدیث نقل کرده است کذب و دروغ است.
 
طریق چهارم از ابو هریره رضی الله عنه:
أخبرنا السيد أبو الحسن محمد بن علي بن الحسين الحسني رحمه الله قراءة قال: أخبرنا أبو الحسن محمد بن محمد بن علي الانصاري بطوس، قال: حدثنا قريش بن خداش بن السائب، قال: حدثنا أبو عصمة نوح بن أبي مريم، عن إسماعيل، عن أبي معشر، عن سعيد المقبري: عن أبي هريرة، عن النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) قال: لما أسرى بي إلى السماء سمعت  نداء من تحت العرش أن عليا راية الهدى وحبيب من يؤمن بي بلغ يا محمد، قال: فلما نزل النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) أسر ذلك، فأنزل الله عز وجل: ( يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك ) في علي بن أبي طالب، ( وإن لم تفعل فما بلغت رسالته، والله يعصمك من الناس ) "
 
یعنی:أبوهريره از پيامبر ( صلى الله عليه وآله وسلم ) روايت كرده كه فرمود: « وقتي به آسمان سير ‌نمودم، در زير عرش الهي چنين شنيدم، علي پرچم هدايت و دوستدار كسي است كه به من ايمان آورد، اي محمد ! اين را ابلاغ كن، ابوهريره در ادامه گفت: وقتي كه پيامبر ( صلى الله عليه وآله وسلم ) بازگشت، آن را مخفي ساخت لذا خداوند عز وجل اين آيه را « اي پيامبر آنچه را كه از سوي خدا بر تو نازل شده، ابلاغ كن » در مورد علي بن أبي طالب نازل نمود و اين كه « و اگر ابلاغ نكنى، رسالت او را انجام نداده اى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى دارد » .
الحاكم الحسكاني، عبيد الله بن عبد الله بن أحمد، شواهد التنزيل، وفاة: ق 5، ج 1 ص 250، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، الطبعة: الأولى، سنة 1411هـ ، الناشر: مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي- مجمع إحياء الثقافة الإسلامية
 
پاسخ:
در این روایت نیز أبو عصمة نوح بن أبي مريم وجود دارد که روایت را جعل کرده است.
نامش ابو عصمه نوح بن ابي مريم است. او كذاب و منکر الحدیث است و عادت داشت سند ها را قلب و پس و پیش کند. به دروغ از ثقات روایت میکرد و به حدیثش احتجاج نمیشود.
قال بن المبارك لوكيع عندنا شيخ يقال له أبو عصمة نوح بن أبي مريم يضع كما يضع معلى بن هلال. الكشف الحثيث عمن رمي بوضع الحديث. اسم المؤلف: إبراهيم بن محمد بن سبط ابن العجمي. جلد1ص119 رقم777
وقَال البُخارِيُّ: قال ابن المبارك لوكيع:حَدَّثَنَا شيخ يقال له: أبو عصمة كان يضع كما يضع المعلى بن هلال. تاريخه الكبير: 7 / الترجمة 1727.
يعني:ابن مبارک میگوید ابی مریم حدیث وضع میکرد همانطور که معلی وضع میکرد.
سمعت بن حماد يقول نوح بن أبى مريم أبو عصمة قاضى مرو متروك الحديث . الكامل في ضعفاء الرجال. للامام الحافط أبي أحمد عبد الله بن عدي الجرجاني .ج4/ص41
يعني:بن حماد میگوید ابی مریم متروک الحدیث است.
وَقَال أبو زُرْعَة: ضعيف الحديث. الجرح والتعديل: 8 / الترجمة 2210.
قال الإمام أحمد وابن حماد: يروي مناكير من كتاب الضعفاء والمتروكين لإبن الجوزي.
وَقَال أبو حاتممتروك الحديث. وَقَال في موضع آخر: ضعيف. (السنن: 3 / 32)، وذَكَره في " الضعفاء والمتروكين" (الترجمة 539)
وقَال البُخارِيُّ: نوح بن يزيد بن جعونة يقال: إنه نوح بن أَبي مريم أبو عصمة المروزي قاضي مرو عن مقاتل بن حيان منكر الحديث. انظر الكامل لابن عدي: 3 / الورقة 178.
وَقَال في موضع آخر : نوح بن أَبي مريم ذاهب الحديث جدا. تاريخه الكبير: 8 / الترجمة 2383.
قال مسلم في كتاب الكنى والاسماء: متروك الحديث. الكنى لمسلم، الورقة 85.
قال الذهبي في السير: كذاب متروك مجتمع على ضعفه.
وَقَال ابن حبان: كان يقلب الأسانيد، ويروي عن الثقات ما ليس من أحاديث الاثبات، لايجوزالاحتجاج به بحال.
وَقَال في موضع آخر: نوح الجامع جمع كل شيء إلا الصدق. المجروحين: 3 / 48.
ابن حبان ميگوید سند ها را قلب میکرد و از ثقات روایت جعل میکرد و میگوید نوح ابن ابی مریم همه چیز در او جمع شده است غیر از راست گویی.
قال ابن حجر في لسان الميزان: أجمعو على تكذيبه ولا يحتاج أستقصاء باقي الرواة
 
طریق پنجم از عبد الله ابن ابی اوفی رضی الله عنه:
أخبرنا أبو بكر السكري قال: أخبرنا أبو عمرو المقري قال: أخبرنا الحسن بن سفيان، قال: حدثني أحمد بن أزهر قال: حدثنا عبد الرحمان بن عمرو بن جبلة، قال: حدثنا عمر بن نعيم بن عمر بن قيس الماصر، قال: سمعت جدي قال: حدثنا عبد الله بن أبي أوفى قال: سمعت رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يقول يوم غدير خم وتلا هذه الاية (يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ) ثم رفع يديه حتى يرى بياض إبطيه ثم قال ( ألا من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ) ثم قال ( اللهم اشهد) .
 
عبد الله بن أبي أوفى گفت كه رسول خدا ( صلى الله عليه وآله وسلم ) در روز غدير خم اين آيه را تلاوت ‌نمود  (اي پيامبر آنچه را كه از سوي خدا بر تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر ابلاغ نكنى، رسالت او را انجام نداده‌اى! خداوند تو را از مردم، نگاه مى دارد سپس پيامبر دست علي را بلند كرد تا جايي كه سپيدي زير بغل او نمايان شد سپس فرمود « آگاه باشيد، هركه من مولاي اويم، علي مولاي اوست، بارپروردگارا ! با هر كه او را دوست دارد، دوست و با هر كه او را دشمن دارد دشمن باش » سپس فرمود: « پروردگارا ! شاهد باش» .
الحاكم الحسكاني، عبيد الله بن عبد الله بن أحمد، شواهد التنزيل، وفاة: ق 5، ج 1 ص252، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، الطبعة: الأولى، سنة 1411هـ ، الناشر: مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي- مجمع إحياء الثقافة الإسلامية
 
در این روایت نیز عبد الرحمان بن عمرو بن جبلة وجود دارد که ضعیف الحدیث است
الدارقطني میگوید:متروك يضع الحديث. الكشف الحثيث عمن رمي بوضع الحديث اسم المؤلف: إبراهيم بن محمد بن سبط ابن العجمي.ج1ص66
قال الحافظ فى " الإصابة " 2 / 88: عبد الرحمن بن عمرو بن جبلة أحد الضعفاء.
قال في الجرح والتعديل جزء 5 صفحة 267 سالت أبي ( ابوحاتم ) عنه فقال: كتبت عنه بالبصرة وكان يكذب.
قال ابن الجوزي في الضعفاء: عبدالرحمن ضعيف .
قال الذهبي في ميزان الاعتدال: عن عبدالرحمن فإنه كذاب. ميزان الاعتدال جزء2 صفحة26
وقال البغوي في معجم الصحابة ضعيف الحديث جداً.
وقال أبوالحجاج المزي في تهذيبه جزء 35 صفحة 237 الرسالة في ترجمة عائشة بنت سعد قال يروى عنها عبدالرحمن بن عمرو بن جبلة البصرى أحد الضعفاء المتروكين و همین را ابن حجر در الاصابة جزء1 صفحة94 گفته است.
 
طریق ششم از حذیفه بن الیمان رضی الله عنه:
حدثنا محمد بن عيسى الدامغاني حدثنا سلمة بن الفضل، عن أبي مريم، عن يونس بن حسان، عن عطية: عن حذيفة بن اليمان قال: كنت والله جالسا بين يدي رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، قد نزل بنا غدير خم، وقد غص المجلس بالمهاجرين والأنصار فقام رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم على قدميه فقال: يا أيها الناس إن الله أمرني بأمر فقال: « أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ » ثم نادى علي بن أبي طالب فأقامه عن يمينه ثم قال: يا أيها الناس ألم تعلموا أني أولى منكم بأنفسكم؟ قالوا: اللهم بلى . قال: من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله . فقال حذيفة: فوالله لقد رأيت معاوية قام وتمطى وخرج مغضبا واضع يمينه على عبد الله بن قيس الأشعري ويساره على المغيرة بن شعبة ثم / 179 / أ / قام يمشي متمطئا وهو يقول: لا نصدق محمدا على مقالته ولا نقر لعلي بولايته فأنزل الله تعالى: « فَلاَ صَدَّقَ وَلاَ صَلَّى * وَلَكِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّى * ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى » فهم به رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم أن يرده فيقتله فقال له جبرئيل: « لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ » القيامة16 فسكت عنه
.
حذيفه بن يمان گفته است: به خدا سوگند در مجلس غدير خم من مقابل رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نشسته بودم و مجلس مملو از مهاجر و انصار بود، كه ناگاه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم برخواست و فرمود: اي مردم براستي كه خداوند مرا به كاري فرمان داده است و فرموده است: «اي پيامبر آنچه را كه از سوي خدا بر تو نازل شده، ابلاغ كن» سپس پيامبر علي بن أبي طالب را صدا زد و در سمت راست خود قرار داد سپس فرمود: اي مردم آيا نمي‌دانيد كه من از شما به خودتان سزاوارترم؟ گفتند: آري فرمود: « هركه من مولاي اويم، علي مولاي اوست، بارپروردگارا ! با هر كه او را دوست دارد، دوست و با هر كه او را دشمن دارد دشمن باش و هر كه او را ياري نمايد، ياري نما و هر كه او را خوار نمايد، خوار نما » حذيفه در ادامه گفت: سوگند به خدا ديدم كه معاويه برخواست و با تكبر و عصبانيت از مجلس خارج شد در حالي كه دست راست خود را بر دوش عبد الله بن قيس أشعري ودست چپش را بر دوش مغيرة بن شعبة گذارده بود و با اين حال راه مي‌رفت، مي‌گفت: ما سخنان محمد را تصديق نمي‌كنيم و به ولايت علي اقرار نخواهيم كرد در اين هنگام خدوند اين آيات را نازل نمود « او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند * بلكه تكذيب كرد و روى گردان شد، * سپس بسوى خانواده خود بازگشت در حالى كه متكبّرانه قدم برمى داشت! » و رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فهميد كه بايد او را بازگردانده و به قتل رساند، در اين هنگام جبرئيل اين آيه را تلاوت نمود: « زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن حركت مده،ِ » و پيامبر سكوت كرد .
الحاكم الحسكاني، عبيد الله بن عبد الله بن أحمد، شواهد التنزيل، وفاة: ق 5، ج21 ص393، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، الطبعة: الأولى، سنة 1411هـ ، الناشر: مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي- مجمع إحياء الثقافة الإسلامية


پاسخ:

این روایت از همه ی روایات موجود در شدت دروغش قبیح تر است و در متن آن چندین دروغ فاحش و قبیح وجود دارد که کسی دیگر چنین افسانه هایی را باور نخواهد کرد.
 
در سند این روایت قبیح أبو عصمة نوح بن أبي مريم وعطیه العوفی وجود دارد که هر دوی این راویان کذاب و وضاع بوده اند که شرح آنها در بالا گذشت.
والحمد لله روافض برای اثبات ادعاهای خود از قرآن  و سنت دلیلی ندارند، تنها دلیلشان زباله دانهای تاریخی و روایت های موضوع میباشد. ای جوانان شیعه که فریب ریش و عمامه ی این آخوندها را خورده اید دینی که از کودکی به شما تزریق شده است هیچ سند صحیحی ندارد. ایا وقت آن نرسیده است که تجدید نظری درباره ی عقاید خود کنید؟ و وقت آن نرسیده است که دیگر دروغ روافض را باور نکنید؟ حتی یک حدیث صحیح هم وجود ندارد که بگوید این حدیث در شان سیدنا علی رضی الله عنه نازل شده باشد.
اینجا این نکته لازم است گفته شود که اهل سنت به هیچ وجه قصد توهین به سیدنا علی را ندارد و هر کس کمی دقت در سیره ی عملی شیعیان و اهل سنت داشته باشد متوجه خواهد شد که پیروان و محبان واقعی علی چه کسانی هستند. ما علی را از نفس خود بیشتر دوست داریم ولی برای او حدیث وضع نمیکنیم.
 
اما صحیح در شان نزول این آیه چیست؟
این ایه با ایات قبل و بعد خود بی ارتباط نیست. در ایات قبل از آیه ی ابلاغ یهودی ها گفتند دست خداوند بسته است (وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مغلوله) و در دیگر مواضع قرآن  نیز کفر آنان را بیان میکند سپس خداوند میگوید اگر ایمان بیاورند و به انچه برای انها نازل شده است عمل کنند برایشان بهتر است.
خداوند در آیه ابلاغ از پیامبرش میخواهد که رسالات پروردگارش را ابلاغ کند و پرده از جنایات اهل کتاب بردارد انطور که پیامبران خدا را شهید میکردند و به حکم نازل شده برای آنان عمل نمیکرند و عیسی علیه السلام را خدا میدانستند. خداوند میگوید ابلاغ کن و بگو انچه را به آن دستور داده شده ای. دستور خداوند این است: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ(67) اي‌ پيامبر! آنچه‌ را از جانب‌
پروردگارت‌ به‌سويت‌ نازل‌ شده‌، ابلاغ‌ كن  و اگر چنین نکنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از گزند مردم‌ نگاه ‌مي‌دارد هرآينه‌ خداوند گروه ‌كافران‌ را هدايت‌ نمي‌كند.
حال رسالت پیامبر چیست و پیامبر چه باید بگوید؟در آیه ی بعد توضیح داده است:
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالإنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (٦٨)بگو اي‌ اهل‌ كتاب‌! شما بر چيزي نیستید تا تا به تورات و انجیل عمل نکرده اید و آنچه‌ را كه‌ به‌ شما از سوي‌ پروردگارتان‌ نازل‌ شده‌است و قطعا آنچه‌ از جانب‌ پروردگارت‌ به ‌سوي‌ تو نازل‌ شده‌، بر طغيان‌ و كفر بسياری‌ از آنان‌ می افزايد پس‌ بر قوم‌ كافر اندوه‌ مخور.
همانطور که می بینیم این آیات هیچ ربطی به امامت علی ندارد و آیه به طور عام میگوید که دین را ابلاغ کن.
در ابتدا پیامبر نگهبانانی برای خود قرار داده بود سپس خداوند از نگهبان نیز بینیازش میکند و «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» نازل شد. و این ایات هیچ ارتباطی به سیدنا علی ندارد و شان نزولاتی نیز که برای این آیه درست کرده اند صحیح نبودند. پس ولایت که نزد شیعه از اصول دین است، باید به طور واضح و آشکار آمده باشد تا کسی دچار اشتباه و گمراهی نشود.
 
                                                                               قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.