آیا عمر ابن خطاب به پیامبر نسبت هذیان گویی داده است؟ (بخش دوم)
شماره سؤال:
486 در یکی دیگر از روایات بخاری امده است
« حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى أَخْبَرَنَا هِشَامٌ عَنْ مَعْمَرٍ عَنْ الزُّهْرِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا حُضِرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَالَ هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمْ الْقُرْآنُ فَحَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ وَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ وَاخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغَطَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ قُومُوا عَنِّي » صحيح بخاري، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة، باب کراهية الاختلاف، ص 1266، ح 7366.
ابن عباس گفت: وقتی رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در حال احتضار بود، و در خانه ی پیامبر مردانی بودند و در بین آنها عمر بن الخطاب نیز حضور داشت، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: بیایید بنویسم برای شما نوشتهای که بعد از آن گمراه نشوید، عمر گفت: درد بر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم غلبه کرده و نزد شما قرآن هست، پس کتاب خدا ما را کفایت ميکند، و کسانی که در خانه بودند اختلاف کردند، با هم خصومت و دشمنی کردند، پس برخی میگفتند: بیاورید تا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم کتابی بنویسد، که بعد از آن گمراه نشوید، و برخی حرف عمر را میزدند، پس وقتی همهمه و سر و صدا را زیاد کردند ونزد آنحضرت اختلاف نمودند، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: «از نزد من برخيزيد»
در این روایت چند نکته وجود دارد
1- اینجا متوجه سخن عمر میشویم که چه گفته است. عمر گفته است درد بر پیامبر غلبه کرده است « قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمْ الْقُرْآنُ فَحَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»
عمر از باب دلسوزی و ترحم به حال پیامبر و اینکه پیامبر در مشقت نیوفتد گفت که پیامبر بیماری بر او شدت گرفته و نزد ما قرآن وجود دارد.
2- سپس بین عمر و کسانی که خواستار کتابت بودند اختلاف و تنازع و سر و صدا رخ داد و دسته ای که موافق کتابت بودند یعنی علی و همراهانش گفتند «فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» و دسته ی دیگر نیز گفتند« وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ»
3-از این روایت و جمع دیگر روایت متوجه میشویم که همان موافقان کتابت بوده اند که جمله ی " وقالوا : ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه" را گفته اند. یعنی همانهایی که میخواستند پیامبر چیزی را بنویسد در مقابل عمر که گفته بود پیامبر درد بر او غلبه کرده است گفتند که ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه. و با عقل جور در نمی اید که گوینده ی هر دو جمله عمر باشد که یک طرف بگوید حسبنا کتاب الله و طرف دیگر بگوید برید از پیامبر سوال کنید که ایا ما را بدون وصیت ترک میکند ؟
ما اینجا با بررسی روایات موجود متوجه شدیم که هیچ یک از دو طرف به پیامبر تهمت هذیان گویی را نزده اند بلکه تنها گفته اند که مگر میشود پیامبر هم هذیان بگوید؟؟ اما متاسفانه تشیع نصف خالی لیوان را دیده است و از جمله ی مگر میشود پیامبر هم هذیان بگوید اینطور برداشت کرده اند که پیامبر هذیان گوی میباشد. و طبق روایات موجود به هیچ وجه سیدنا عمر به پیامبر نگفته است که پیامبر هذیان میگوید و روایت صحیحی که بگوید عمر به پیامبر گفته است که او هذیان میگوید وجود ندارد و هر انچه که شیعه به آن استناد میکند یا روایات ساختگی میباشد یا قول و برداشت دیگران که داخل در متن حدیث نیستند. و با بررسی دقیق و فهم از روایات متوجه شدیم که گوینده ی جمله ی ما شانه اهجر از طرف موافقان کتابت است. پس اگر این جمله توهین باشد گوینده اش سیدنا علی میباشد نه سیدنا عمر.
شیعیان میگوید که پیامبر قصد داشته است که در وصیتش علی را جانشین خود اعلام کند اما چنین چیزی صحیح نیست و فرض اینکه هدف پیامبر از وصیت نوشتن این باشد که جانشین تعیین کند از قراین دیگر و روایات وارده متوجه میشویم که پیامبر خلافت را برای ابوبکر پسندیده است و اگر چنین وصیتی مینوشت قطعا او را جانشین خود معرفی میکرد.
برای مثال پیامبر میفرماید: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، حَدَّثَنَا وَكِيعٌ . ح وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ ، حَدَّثَنَا مُؤَمَّلٌ ، قَالَا : حَدَّثَنَا سُفْيَانُ ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ ، عَنْ مَوْلًى لِرِبْعِيِّ بْنِ حِرَاشٍ ، عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ حِرَاشٍ ، عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ ، قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " إِنِّي لَا أَدْرِي مَا قَدْرُ بَقَائِي فِيكُمْ ، فَاقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِي ، وَأَشَارَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ ، وَعُمَرَ. كِتَاب ابْنُ مَاجَهْ» أَبْوَابُ فِي فَضَائِلِ أَصَحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ...» بَاب فَضْلِ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رَضِيَ اللَّهُ –حدیث94 . و سلسلة الأحاديث الصحيحة از آلباني (3/233و236(
من، نميدانم چهقدر درميان شما ميمانم؛ پس از دو نفری كه پس از من هستند، پیروی كنيد و به ابوبكر و عمر اشاره كردند.
در این روایت صحیح، پیامبر به جانشینی ابوبکر و عمر بعد از خود اشاره میکند.
همچنین در صحیح مسلم شماره ی2387 امده است: حدثنا عبيد الله بن سعيد حدثنا يزيد بن هارون أخبرنا إبراهيم بن سعد حدثنا صالح بن كيسان عن الزهري عن عروة عن عائشة قالت قال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم في مرضه ادعي لي أبا بكر أباك وأخاك حتى أكتب كتابا فإني أخاف أن يتمنى متمن ويقول قائل أنا أولى ويأبى الله والمؤمنون إلاأبا بكر.صحيح مسلم » كتاب فضائل الصحابة » باب من فضائل أبي بكر الصديق رضي الله عنه
و باز در بخاری امده است: لقد هممت أو أردت أن أرسل الى أبي بكر وابنه وأعهد أن يقول القائلون أو يتمنّى المتمنّون، ثمّ قلت: يأبى الله ويدفع المؤمنون، أو يدفع الله ويأبى المؤمنون.صحيح البخاري 7:218.
یعنی: عايشهی صديقه رضي الله عنها ميگويد: رسول اكرم صلی الله علیه وسلم در بيماري ارتحال خود به من فرمودند: (أدعي لي أبابكر..) يعني: «پدرت ابوبكر و برادرت را به نزد من بخوان تا وصیتی بنویسم؛ چراكه من از اين میترسم كه كسی آرزوی خلافت در سر بپروراند و به آن طمع ورزد و كسی ادعا كند كه برای خلافت سزاوارتر است؛ در حالی كه خداوند متعال و مؤمنان، جز ابوبكر را برای خلافت نمیپسندند.»
عن جبير بن مطعم رضي الله عنه عن أبيه قال أتت امرأة إلى النبي صلى الله عليه وسلم فأمرها أن ترجع إليه قالت أرأيت إن جئت ولم أجدك كأنها تقول الموت قال صلى الله عليه وسلم إن لم تجديني فأتي أبا بكر مسلم (4/1856و1857)؛ بخاري، شمارهي3659
جبير بن مطعم رضی الله عنه ميگويد: زني نزد رسول اكرم صلی الله علیه وسلم آمد؛ رسول اكرم صلی الله علیه وسلم به او امر فرمودند كه دوباره نزد ايشان بيايد. آن زن گفت: اگر آمدم و شما را نيافتم (و شما از دنيا رفته بوديد)، چه كنم؟ رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: (إن لمتجديني فأتي أبابكر) يعني: «اگر مرا نیافتی، نزد ابوبكر برو.»
و بی شک اگر وصیت آن موقع نوشته میشد و درباره ی جانشینی میبود شخصی را جز ابوبکر ذکر نمیکردند.
چنانکه در پیش نماز شدن ابوبکر امده است. و اگر قرار میبود که علی جانشین بعد از پیامبر میشد شایسته بود که پیامبر دستور به علی میداد تا امام نماز جماعت شود ولی در روایات امده است که پیامبر کسی را جز ابوبکر برای اینکار شایسته نمیدانست
پیامبر صلى الله عليه وسلم تنها و تنها اصرار در پیش نماز بودن ابوبکر را داشت. برای مثال:
لمادخل رسول الله (ص) بيتي قال: مروا أبا بكر فليصل بالناس قالت: فقلت: يارسول الله إن أبا بكر رجل رقيق إذا قرأ القرآن لا يملكدمعه، فلو أمرت غير أبي بكر...فراجعته مرتين أو ثلاثا فقال: ليصل بالناس أبو بكر فانكن صواحب يوسف ".229 ومسند أبي عوانة ج 2 / 114. وصحيح البخاري ج 1 / 87 كتاب الاذان ج 1 / 87، ومسند أحمد ج 6 /صحيح مسلم ج 1 / 313، كتاب الصلاة باب استخلاف الامام لعذر.
یعنی پیامبر صلى الله عليه وسلم گفت به ابوبکر رضی الله عنه بگویید تا امامت کند عایشه گفت ای رسول خدا ابوبکر مرد نرم دلی است وقتی قران میخواند نمیتواند جلوی اشک هایش را بگیرد به جای ابوبکر یک نفر دیگر را دستور بدهید.. دو الی سه بار این درخواست را از پیامبر کردم و پیامبر با تاکید بیشتر گفت به ابوبکر بگویید که برای مردم امامت نماز را بکند.
عایشه دو یا سه بار گفت به جای پدرم ابوبکر کسی دیگر را پیش نماز کن اما پیامبر دوست داشت که فقط ابوبکر پیش نماز باشد و با تاکید هر بار میگوید ابوبکر باید پیش نماز باشد
و ابوبکر چندین روز را پیش نمازی میکند. به عبارت دیگر پیامبر چهار روز مانده به فوتشان برای نماز عشاء حالشان بد میشود و دیگر نمیتوانند پیش نمازی کنند و دستور میدهد ابوبکر پیش نماز باشد.
حدثنا أحمد بن يونس قال حدثنا زائدة عن موسى بن أبي عائشة عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة قال دخلت على عائشة فقلت ألا تحدثيني عن مرض رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ قالت بلى ثقل النبي صلى الله عليه و سلم فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . قالت ففعلنا فاغتسل فذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال صلى الله عليه و سلم ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . قالت فقعد فاغتسل ثم ذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . فقعد فاغتسل ثم ذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله والناس عكوف في المسجد ينتظرون النبي عليه السلام لصلاة العشاء الآخرة فأرسل النبي صلى الله عليه و سلم إلى أبي بكر بأن يصلي بالناس فأتاه الرسول فقال إن رسول الله صلى الله عليه و سلم يأمرك أن تصلي بالناس فقال أبو بكر وكان رجلا رقيقا يا عمر صل بالناس فقال له عمر أنت أحق بذلك فصلى أبو بكر تلك الأيام بخاری باب إنما جعل الإمام ليؤتم به ، حدیث 655 و مسلم باب استخلاف الامام اذا عرض له عذر من مرض و سفر و غیرهما حدیث 963
معنی:به هنگام نماز عشاء، بيماری آنحضرت سنگينتر شد، به گونهای که نتوانستند از خانه بيرون شوند و به مسجددرآيند. عايشه گويد: نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- گفتند: (أصلى الناس؟) مردم نمازشان را گزاردند؟ گفتيم: نه، اي رسولخدا، همه در انتظار شمايند! فرمودند: (ضعوا لي ماءً في المخضب) قدری آب برای من در طشت بريزيد! چنان کرديم. غسل کردند. آنگاه به راه افتادند که بروند؛ از هوش رفتند، و سپس به خود آمدند. آنگاه گفتند: (أصلى الناس؟) مردم نمازشان را گزاردند؟ دوباره و سه باره همان ترتيبات غسل کردن و از هوش رفتن به هنگام حرکت کردن، پياپی اتفاق افتاد. عایشه گفت که مردم منتظر بودند تا آخرین نماز عشاء را با پیامبر بخوانند. آنحضرت دنبال ابوبکر فرستادند تا با مردم نماز بگزارد. ابوبکر نيز آن روزهای آخر عمر پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- را با مردم نماز گزارد .
اما یک روز مانده به فوت، پیامبرحالشان بهبود می یابد و میخواهد به مسجد بیاید و وقتی که می آید میبیند مردم در حال خواندن نماز ظهر هستد.
فصلى أبو بكر تلك الأيام ثم إن النبي صلى الله عليه و سلم وجد من نفسه خفة فخرج بين رجلين أحدهما العباس لصلاة الظهر وأبو بكر يصلي بالناس فلما رآه أبو بكر ذهب ليتأخر فأومأ إليه النبي صلى الله عليه و سلم بأن لا يتأخر قال ( أجلساني إلى جنبه ) . فأجلساه إلى جنب أبي بكر قال فجعل أبو بكر يصلي وهو يأتم بصلاة النبي صلى الله عليه و سلم والناس بصلاة أبي بكر والنبي صلى الله عليه و سلم قاعد بخاری باب إنما جعل الإمام ليؤتم به ، حدیث 655 و مسلم باب استخلاف الامام اذا عرض له عذر من مرض و سفر و غیرهما حدیث 963
ابوبکر آن روزها را با مردم نمار خواند روز شنبه يا روز يکشنبه، نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- احساس کردند که بيماري و درد ايشان را موقّتاً آسوده گذاشته است؛ دو تن از صحابة که یکی از آنها عباس بود آنحضرت را در ميان گرفتند و برای نماز ظهر به مسجد بردند. ابوبکر داشت با مردم نماز ميگزارد. وقتي ابوبکر آن حضرت را ديد، کنار رفت که عقبتر بايستد. رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- به او اشاره کردند که عقب نياستد و فرمودند: (اجلساني إلى جنبه) مرا در کنار ابوبکر بنشانيد! آنحضرت را در کنار ابوبکر، سمت چپِ وي، نشانيدند، ابوبکر نيز به نماز رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- اقتدا ميکرد، و مردم به نماز ابوبکر . و پیامبر صلى الله عليه وسلم نشسته بود.
پیامبر صلى الله عليه وسلم ابوبکر را در زمانی که بیمار بودند امام نماز جماعت قرار داده بود و قطعا در این نماز ها نیز علی پشت سر ابوبکر نماز میخواند. و این به این معنی است که ابوبکر شایسته تر برای خلافت بود و مقام و منزلت او از بقیه بیشتر بود.
- 5217 بازدید
- نسخه چاپی