چرا حضرت علی از دستور نبی اکرم پیروی نکرده است؟
شماره سؤال:
496 چرا عمر مانع گفتار رزیه الخمیس هنگام وفات پیامبر شد؟ پاسخ در مورد شبهه نخست باید گفت در کتب معتبری همچون صحیح بخاری جایی نیامده که حضرت عمر این سخن را گفته باشد، در حدیث مورد استناد شما(در صحیح بخاری) آمده که: بعضی چنین گفتند(فقال: بعضهم) (فقالوا: أهجر رسول الله) و جاهایی که فقال عمر می باشد چنین ذکر شده:إنّ النّبى قد غلب عليهالوجع(صحيح بخارى، كتاب المرضى، باب 17، ح 1 ) پس چگونه می توان جمله هذیان گفتن را به حضرت عمر نسبت داد؟!! در ضمن ما کاری با محاسبات و معادلاتی که روافض انجام می دهند نداریم، ایشان احادیث مختلف را کنار هم می چینند و سپس نتیجه گیری می کنند که حضرت عمر این جمله را گفته است!! برای اثبات این امر باید صریحا نام عمر و جمله مربوطه آورده شود. و اما پاسخ مفصل به شبهه حدیث قرطاس به شرح زیر:
مطلبی را که پیامبر صلی الله علیه وسلم قصد بیان آنرا داشته(خلافت به زعم روافض) از دو حالت نمی تواسته بیرون بوده باشد، یا اینکه این مطلب جزء وحی و خود آیات قرآنی بوده و یا اینکه سخن خود نبی اکرم بوده است. بطور حتم مورد اول مد نظر هیچکس نیست، چون اگر آن مطلب خلافت حضرت علی بوده بنابراین آیه قرآنی نبوده است، چون قرآن نزد شیعه و سنی همین قرآن فعلی است که در آن بحثی نیست و البته آیه ای صریح و روشن پیرامون جانشینی حضرت علی در آن نمی باشد. تنها می توان گفت آن مطلب (یعنی خلافت علی به زعم روافض) سخن نبی اکرم صلی الله علیه وسلم بوده است، خوب آیا این نوعی اهانت به قرآن نیست؟ چطور سخن پیامبربه تنهایی قادر بوده امت اسلامی را از گمراهی نجات بدهد ولی خود قرآن و کلام الهی نتوانسته چنین کاری را بکند و چنین جمله مهمی را جا انداخته است؟!
یعنی خلافت علی از این همه آیات مندرج در قرآن بیشتر هدایت بخش بوده است؟!! پس در نتیجه مطلب مورد نظر در حدیث قرطاس، خلافت علی نبوده است. (و اصولا نمی توان این سخن و مطلب مهم یعنی خلافت را براحتی جزء حدیث کنید. چون در میان احادیث موارد جعل بسیارند ولی وعده حفظ قرآن در خود قرآن آمده و بنابراین مطلبی که جلوی گمراهی امت را می گیرد، باید در خود قرآن ذکر شود و البته آیه ای پیرامون خلافت حضرت علی در قرآن نیست)
- شیعه معتقد است دو ماه قبل از این جریان پیامبر صلی الله علیه وسلم در غدیر خم به دستور الهی حضرت علی را به خلافت برگزیده و حتی بیش از صد هزار نفر در آنجا با او بیعت کرده اند. خوب آیا اگر مردم بیعتی بدان مهمی را فراموش کرده اند پس چه اهمیتی به یک نوشته می داده اند؟!! تازه نوشته ای که جلوی عده ای خاص بیشتر نبوده و نه جلوی صد هزار نفر!!
- اگر این مطلب جزء دین بوده پس چطور پیامبر بخاطر سخن یک نفر آنرا بیان نکرده است؟!! مگر جانشینی یکی از اصحاب از شکستن بتها و موارد دیگر مهمتر بوده؟!! چطور پیامبر در مکه و در محاصره کفار و مشرکین نهراسید و سخنان الهی را بیان نمود؟! چطور از ابوجهل و ابولهب نترسید و همه سخنان خود را گفت ولی اینجا بخاطر سخن یک نفر سکوت کرده و امر الهی را نرسانده است؟!!!! این سخن مخالف با این آیه است: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّـهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ﴿المائدة: ٦٧﴾ در این آیه آمده که مطلب را ابلاغ کن و تاکید شده که از گزند مردم حفظ می شوی، بنابراین چنانچه دستوری پیرامون خلافت علی بوده قطعا پیامبر صلی الله علیه وسلم آنرا بیان می کرده است، ولی رافضیان می گویند پیامبر بخاطر سخن عمر سکوت کرده و ابلاغ و دستور پیرامون خلافت الهی علی را مسکوت گذاشته و مکتوب نکرده است!!
- در این حدیث، پیامبر امی می فرماید: اکتب، یعنی برایتان بنویسم در صورتیکه باید می گفته املی، یعنی برایتان املاء کنم. بیان چنین مواردی ، کل نبوت را زیر سوال خواهد برد چون اسلام ستیزان نیز همین عقیده را دارند که پیامبر اسلام نزد اهل کتاب و دیگران می رفته و این آیات الهی را از آنها آموخته است، یعنی در واقع امی نبوده است!! ( دقت کنید که حضرت علی پیامبر اسلام را افصح عرب می دانسته )
- پیامبر با لغت اهل حجاز صحبت می کردند و الفاظی که در حدیث است بطور هلمّوا، صیغه جمع استعمال شده، مخالف با عادت و روش ایشان است زیرا که اهل حجاز کلمه هلمّ (صیغه مفرد) را برای تثنیه و جمع بطور یکسان استعمال می کردند ولی در حدیث، صیغه هلمّوا که لغت بنی تمیم است بکار رفته است.
- پیامبرشخصی بوده که فرماندهی هشتاد غزوه و جنگ را بر عهده داشته و حتی نظر شخصی خود را نیز بیان می کرده چه برسد به دستورات الهی و امور مربوط به دین، پس چرا باید بترسد یا قهر کند و نگوید!
- آیا پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده می خواهم برایتان مطلبی بگویم ولی در انتها آن مطلب را نگفته؟! پس یعنی امت گمراه شده اند چون آن مطلب بیان نشده است و در واقع هم اکنون نیز ما گمراه هستیم!!!!
- ابن عباس راوی حدیث در آن زمان کم و بیش، حدود 10 سال داشته که وجود این طفل در آن اتاق و بین کبار صحابه و در محضر پیامبر که بیمار بوده و لحظات آخر زندگی خود را می گذرانده، غیر معقول است.
- حدیث قرطاس جزء اخبار واحد است و خبری واحد برای امری بدین مهمی قابل پذیرش نیست.
- شیعیانی که می گویند چرا اصحاب صدایشان را در محضر پیامبر بلند کردند؟ و چرا پیرامون این قضیه در مقابل پیامبربا یکدیگر مشاجره کردند؟ خوب در اینصورت حضرت علی و یارانش نیز در برابر پیامبر با اصحاب دیگر مشاجره کرده اند و بنابراین آنها نیز مقصر هستند و ایراد شما به خود شما بر می گردد.
- شیعیان به حضرت عمر اعتراض دارند که او متوجه مقصود پیامبر شده و فهمیده که ایشان می خواهند جانشینی و خلافت حضرت علی را کتابت کنند و به همین خاطر جلوی وقوع این امر را گرفته است!!! ما می گوییم حضرت عمر از کجا متوجه این موضوع شده؟!! مگر علم غیب داشته؟!! مگر از افکار و ضمیر انسانها آگاهی داشته است؟!!!!
- چرا حضرت علی و یا یکی از طرفدارانش قلم و دوات را نیاورده اند؟!! لابد همه از عمر می ترسیده اند؟!!!! شما که می گویید عمر ترسو بوده و در جنگها فرار می کرده، چرا اینجا آنهمه شجاع از این انسان ترسو می ترسند؟!!!
- این مطلب مهم در انتها بیان نشده است، پس هیاهوی شما برای چیست؟! شاید اصلا خلافت حضرت ابوبکر مد نظر بوده و یا مطلبی دیگر بوده است. فراموش نکنید نمی توانید بگویید در کتب دیگری از شیعه آمده که پیامبرصلی الله علیه وسلم پس از بیرون کردن اصحاب آن مطلب را به حضرت علی و دوستان خاص خود گفته است، چون فعلا بحث پیرامون این حدیث کتب صحیحین است که دائما مورد استناد شماست.
- خلافت و امامت موجود در تشیع از مهمترین اصولی است که حتی از نبوت هم بالاتر است، پس چنین اصل مهمی می بایست در قرآن بیان شود تا حجت بر همه تمام گردد نه اینکه در لحظات آخر عمر و در بستر بیماری باشد و تازه در انتها بیان نشود.
- اگر شما مخالفت صحابه را برای کتابت دلیل بر عدم ایمان ایشان می دانید پس حضرت علی هم در جریان صلح حدیبیه حاضر نشد به دستور پیامبر عمل نموده و نام ایشان را پاک کند.(ارشاد مفيد صفحه 60)(اعلام الوري صفحه 106)
خواننده گرامی توجه کند که مراجع و منتقدین رافضی می آیند و پاسخهای بی ربطی را ارائه می دهند، مثلا: در پاسخ به اینکه چرا حضرت علی که آنجا بودند کاری و حرکتی صورت ندادند، می گویند: این بخاطر حرمت پيشي گرفتن بر رسول خدا بوده و حضرت علی همواره تابع محض و دنبالهرو رسول خدا بوده و هرگز نه در گفتار و نه در عمل بر پيامبر خدا پيشى نگرفتهاست و اگر حضرت علی جواب آنها را مىداد و بر آوردن دوات و قلماصرار مىورزيد، مجبور بود كه با آنها به نزاع بپردازد و نزاع و درگيرى درحضور رسول خدا شايسته نبود. در جواب به مراجع و منتقدین رافضی می گوییم: صحبت از اجرای دستور نبی اکرم است و مگر پیامبر نفرموده که برای من قلم و دوات بیاورید؟
خوب سوال ما نیز از شما همین است که چرا حضرت علی اینکار را نکردند؟ و اما مذهب باطل رافضی گری همیشه گرفتار تناقضات خود می شود، چونکه در بند دیگر آمده:(که چطور حضرت علی و یارانش نیز در برابر پیامبر با اصحاب دیگر مشاجره کرده اند؟ و بنابراین آنها نیز مقصر هستند و این ایراد به خود شما باز می گردد.) آنوقت شما ناگهان در اینجا می گویید که ایشان مشاجره نکرده اند و حرمت رسول خدا را نگه داشته اند، خوب می پرسیم پس مشاجره اصحاب با چه کسی بوده است؟ و طبق این سخن پس مشاجره ای در آنجا صورت نگرفته است. اگر هم بگویید یاران حضرت علی مشاجره کرده اند و نه خود ایشان!! باز می پرسیم که چرا حضرت علی دستور پیامبررا اجرا نکردند؟ و چرا آن یاران بجای مشاجره کردن، قلم و دوات را نیاوردند؟ و اینکه چرا حضرت علی، یاران خود را از مشاجره کردن بر حذر نداشته است؟(و مگر در زمان حیات رسول اکرم دو باند و دو جبهه وجود داشته: یاران علی و یاران پیامبر!!!)
اما مراجع رافضی در پاسخ به سن کم ابن عباس(راوی این حدیث) می گویند:(اما گویا فراموش کردهاید که کتب روایی اهل تسنن بیش از 1600 حدیث از ابن عباس نقل کردهاند و اگر قرار باشد ما این روایت را به دلیل سن ایشان در زمانشهادت حضرت رسول زیر سوال ببریم، باید تمام آن 1600 حدیث نقل شده توسط ابن عباس در ابواب فقه، تاریخ و تفسیر که فقهای اهل سنت در گذر زمان به آنها استناد کردهاند، را نیز رد کنیم! آیا علمای اهل تسنن حاضر به انجام چنین کاری هستند؟!
آيا بعد از اين چيزي از فقه، تفسير و ... براي اهل سنتباقي ميماند.) در پاسخ به مراجع رافضی می گوییم: شما خودتان را به خواب زده اید و متاسفانه بیدار نمی شوید، شما در اینجا دست به قیاسی نابجا و مسخره می زنید، چون موارد مربوط به فروع دین و احکام فقهی را با اصل امامت و جانشینی رسول الله(ص) مقایسه می کنید که نزد شما از اصول بسیار مهم و اساسی است که حتی آنرا از نبوت هم بالاتر می برید، پس نمی توان حدیث قرطاس و برداشت شما از آن را با سایر مسائل و احادیث قیاس کنید و متن ما نیز همین بوده که وجود این طفل در آن اتاق و بین کبار صحابه و در محضر پیامبر که بیمار بوده و لحظات آخر زندگی خود را می گذرانده، غیر معقول است. یعنی در محضر رسول الله و هنگام بیان اصلی به این مهمی، این طفل آنجا در بین صحابه چه می کرده؟ و جالب که همین طفل نیز تنها راوی حدیثی به این مهمی شده است (و بقیه بزرگترها بعدها به این واقعه بسیار مهم کوچکترین اشاره ای نکرده اند در حالی که 110 نفر واقعه غدیر را بازگو کرده اند ! ! ! ) آنگاه شما این مسائل و پرسشها را رها کرده اید و رفته اید سراغ مواردی دیگر که اصلا ربطی به موضوع ما ندارند و در واقع خودتان را به خواب زده اید.
مراجع رافضی در پاسخ به اینکه:(چطور ممکن است که در طول کمتر از 70 روز از روز واقعه غدیر تا وفات پیامبر این تعداد انسانی که آنجا حضور داشتند این واقعه را فراموش کنند؟) می آیند و مطالب و بندهای مختلفی را عنوان می کنند که انسان از خواندن آنها به خنده می افتد، همچون: حب قدرت و رياست بسيارى از بزرگان مهاجرين و انصار!!(احتمالا این مراجع، آیات بسیاری را که در مدح این مهاجرین و انصار نازل شده است را ندیده اند و یا نخواسته اند که ببینند و چطور است که این اصحاب در ابتدا از جان و مال و خانه و کاشانه و خویشان خود گذشتند، ولی در اینجا ناگهان یک شبه، حب قدرت گرفتند؟!!) وجود نفاق و اختلاف در ميان بزرگان قوم!! وجود اختلاف و كينههايى از گذشته در بين مسلمانان، سست ايمانى تازه مسلمانان!!(لابد منظور مراجع رافضی از سست ایمانی،80 آیه ای است که در مدح مهاجرین و انصار و ایمان ایشان نازل شده) وجود كينهها و دشمنىهاى برخى با حضرت على!!(احتمالا منظور مراجع رافضی، عمر است که علی دائم به او مشورت می داده و از رفتن به جنگ و کشته شدن او جلوگیری کرده و در مدینه جانشین او شده و دخترش را نیز به او داده و عمر نیز مرتب از او تعریف و تمجید می کرده و می گفته: اگر علی نبود عمر هلاک می شد و....، واقعا که عجب دشمنانی بوده اند؟!!)
نگرانى گروهى از اشراف از ادامه راه رسول اللّه به وسيله اميرالمؤمنين و عدالت وى، حيلهگرى و خدعه برخى از افراد و ايجاد جوّ متشنّج و آلوده بعد از پيامبر صلی الله علیه وسلم (ما می پرسیم: چگونه مردم بیعتی بدان مهمی را فراموش کرده اند؟ مراجع رافضی به حیله گری و خدعه برخی از افراد اشاره می کند!! دقت کنید تمام توهمات بدون سند و دلیل و مدرک است : فقط خواب و خیال و وهم!!!)ريشه كن نشدن رسوم قبيلهاى و عصبيت جاهلى!!(کسی نیست بگوید: پس چگونه توانستند اسلام نوپا را تا آن مرحله برسانند و با کفار و مشرکین مقابله و جهاد کنند، آنوقت در انتها بر سر مسئله ساده جانشینی، ناگهان جاهل شدند؟!!) و اما در پاسخ به اینکه:(اگر شما مخالفت صحابه را برای کتابت دلیل بر عدم ایمان ایشان می دانید پس حضرت علی هم در جریان صلح حدیبیه حاضر نشد به دستور پیامبر صلی الله علیه وسلم عمل نموده و نام ایشان را پاک کند.) مراجع رافضی می گویند: (در جريان صلح حديبيه نيز ما موردي نداريم كه حضرت علي از پيامبر صلی الله علیه وسلم اطاعت نكرده باشد، بله وقتي مشركان قبول نكردند كه بعد از نام پيامبرعنوان و لقب(رسول الله) ذكر شود و خواستار پاك نمودن آن شدند و پيامبرنيز قبول كرد كه حذف گردد.
حضرت علی كه نويسنده صلح نامه بودند عرضكرد: مرا ياراي چنين جسارتی نيست كه رسالت و نبوت تو از پهلوي نام مباركتمحو كنم.پيامبرصلی الله علیه وسلم از علي خواست كه انگشت ايشان را روي آن بگذارد تاشخصاً آن را پاك كند. حال اگر کسی ذره ای انصاف داشته باشد می گوید اين در واقع نشان دهنده كمالادب امام علي نسبت به ساحت پيامبر اكرم است نه مخالفت با آن حضرت!!) در پاسخ به مراجع رافضی باید گفت: شما در مواردی که می خواهید به نفع خویش بهره برداری کنید(همچون همین حدیث قرطاس) می آیید و سخن رسول اکرم را دستوری الهی و صد در صد لازم الاجرا معرفی می کنید و می گویید پیامبر ما ینطق عن الهوی بوده و چرا از دستور ایشان سرپیچی شده است؟ ولی زمانیکه به صلح حدیبیه می رسید، می گویید حضرت علی از شدت احترام و علاقه دستور پیامبر صلی الله علیه وسلم را انجام نداده است!!!
در اینجا ناگهان همه قوانین و استدلالات قبلی خود را فراموش می کنید. باید گفت: ما کاری با نیت حضرت علی نداریم، سوال ما واضح و روشن است و می پرسیم که چرا حضرت علی از دستور نبی اکرم پیروی نکرده است؟ چطور در اینجا به آیات و قوانینی همچون اطیعوا الرسول و ماینطق عن الهوی اعتنا نمی کنید؟ چطور این آیات در اینجا صادق نیستند؟ لابد چون این دستورات در اینجا به ضرر شما تمام می شوند؟!! در ضمن چنانچه شما دلسوزی و احترام حضرت علی را پیش می کشید، خوب ما نیز همین پاسخ را به شما می دهیم که مخالفت در جریان حدیث قرطاس نیز جهت دلسوزی و بخاطر رعایت حال و بیماری پیامبر بوده است و به همین خاطر نیز حضرت عمر گفته: بيمارى بر پيامبر چيره شده(إنّ النّبى قد غلب عليها الوجع).
- 5695 بازدید
- نسخه چاپی