چرا حضرت علی با غاصبین خلافت مبارزه نکرد؟ (2)
شماره سؤال:
503 چون همه جنگهای حضرت علی(جمل و صفین و نهروان) میان خود مسلمین صورت می گیرد و تازه از نظر شما کسانیکه بیعت خود را با علی شکستند و با ابوبکر بیعت کردند و منکر اصل ولایت و امامت شدند، دچار کفر و ارتداد شده اند و بنابراین دیگر مسئله برادرکشی بی معناست که جناب قزوینی و مراجع بیسواد رافضی دائم می گویند علی بخاطر این مسئله جنگ و قیامی نکرده است.
طبق مذهب منحرف شما، علی می بایست با عده ای مرتد می جنگیده و آنها را می کشته تا حق الهی خود را پس بگیرد،[1] نه با مسلمانانی که ایمان در دلشان رسوخ نکرده است و البته در جواب اینکه ایمان هنوز در دلها رسوخ نداشته، باید گفت اتفاقا ایمان از هر زمان دیگری بیشتر بوده و در دل صحابهرضی الله عنهم رسوخ کامل داشته و آیات قرآن در مدح مهاجرین و انصار فراوان هستند، پس این سخن شما نیز بی معنا و بی ربط است و چنانچه ایمان در قلب ایشان رسوخ نکرده بود، نمی توانستند اسلامی را که به قول شما نوپا بوده، حفظ نمایند و از خطرات مختلف نجات دهند و می شود بفرمایید که صحابه چه قصد و انگیزه ای در تخلف از دستور الهی و بیعت با شخص دیگری چون ابوبکر را داشته اند؟!! مثلا از اینکار چه سودی نصیب ایشان می شده است؟!! آیا قصد ثروت اندوزی یا حفظ مقام و قدرت یا ایجاد حرمسرا و یا آوردن دین جدیدی را داشته اند؟!!
در موارد دیگری که جناب قزوینی به کتب اهل سنت اشاره کردند همچون اینکه ابوبکر از علی پرسیده که آیا قصد فتنه داری؟ و جناب قزوینی هیاهوی زیادی به راه انداختند که ابوبکر با این سخن، حکم ارتداد علی را صادر کرده است!!! باید گفت که ابوبکر از علی تنها سوال کرده که آیا قصد فتنه داری؟ خوب مسلم است که خانه علی محل تجمع مخالفین شده و نباید فراموش کنید که این خانه در نزدیک مسجد و محراب و منبر قرار داشته است و با رحلت نبی اکرم و خطرات گوناگونی چون ایران و روم و منافقین و شورش اهل رده، تازه این موضوع نیز مزید بر علت شده است و غیبت حضرت علی در مسجد نیز به تشنج واقعه افزوده است و به همین خاطر ابوبکر تنها سوالی از علی پرسیده که یعنی با این اوضاع و احوال آشفته مراقب اعمال و حرکات خویش باش تا مبادا چنین فکری در مورد تو بشود که نکند علی قصد ایجاد تفرقه و فتنه دارد؟
و اما اگر عقاید شما صحت داشت، پس علی باید در پاسخ می گفت: که تو ای ابوبکر دستور الهی و قرآن و بیعت خود را زیر پا گذاشته ای و خلافت الهی مرا غصب کرده ای، آنوقت آیا من قصد فتنه دارم یا تو؟! و چطور چنین سخنانی از زبان مردم حاضر در مسجد زده نشده است؟! چطور ما می بینیم که 60 سال بعد شخصی در مقابل ابن زیاد که داشته علیه امام حسین بدگویی می کرده است بر می خیزد و سخن می گوید که حتی گردنش را می زنند، آنوقت در زمان حضرت علی هیچ کس سخنی نگفته است؟! همین نشان می دهد که چنین چیزی وجود نداشته است، یعنی دستور الهی پیرامون خلافت بلافصل حضرت علی و همینطور گرفتن بیعت در غدیر خم، چون اگر چنین موارد مهم و اساسی وجود داشتند، اصلا رفتن ابوبکر بر منبر و خلیفه شدن او در نزد همه مسخره جلوه می کرد و لااقل یکی پیدا می شد تا سخنی بگوید و چطور 110 تن از صحابه، اصل واقعه غدیر را نقل کرده اند ولی در غصب خلافت علی هیچگونه نقلی صورت نگرفته است؟!چطور آن جمله سلمان که می گوید: کردید و نکردید، ثبت شده ولی موارد مهمتر از آن ثبت نشده است؟!! و اینکه می گویید حضرت علی بخاطر حفظ و مصلحت اسلام سکوت می کند و به همین خاطر نیز به خلفا مشورت می داده است و آنها نیز گوش کرده اند، ما نیز می گوییم: پس اسلام منحرف نشده و حفظ گردیده است و در اینصورت چه فرقی دارد که علی خلیفه بوده باشد یا ابوبکر؟ چون به هر حال اسلام حفظ شده و دیگر درد شما چیست؟ واگر مشورتها و توصیه های حضرت علی بیفایده بوده و اسلام منحرف شده که در اینصورت آیا چنانچه قیام می کرد و کشته می شد بهتر نبود؟ شما می گویید خون حسین باعث حفظ اسلام شده است، خوب آیا خون علی نمی توانست باعث رسوایی ابوبکر و عمر شود و به نوعی اسلام را حفظ کند؟!
علی که بالاخره توسط ابن ملجم کشته می شود، پس آیا بهتر نبود که بخاطر غصب خلافت الهی خویش قیام می نمود و کشته می شد؟! اصلا حفظ و وجود اسلام و استمرار آن در نظر شما وابسته به اصل امامت است، حال می گویید که علی بخاطر حفظ اسلام سکوت کرد و از مقام خود کناره گرفت، مثل این است که بگوییم پیامبربخاطر حفظ اسلام سکوت کرد و آیات قرآن را ابلاغ نکرد و با ابوجهل و ابولهب مقابله ننمود!! و از مقام خود کناره گرفت!!! (تازه نزد شما مقام امامت بالاتر از نبوت است) ما می بینیم که حتی حضرت علی به حضرت عمر بارها و بارها مشورت می داده است و در امور مختلف نظامی و قضایی و سیاسی به او یاری می رسانده است و مگر علی می خواسته پایه های حکومت غاصب را محکم تر کند؟!
و مگر علی نفرموده که مشورت دادن به ظالم همچون شرکت در ظلم اوست؟ شما می گویید علی بخاطر حفظ وحدت و مصلحت اسلام سکوت کرد، ولی از آن طرف معتقد هستید که خلفا منافق و مخالف اسلام بوده اند!!! خوب آیا معنا و نتیجه سخن شما این نمی شود که وحدت مسلمین و دین اسلام توسط منافقین حفظ شده است؟!! مراجع مدعی تشیع می گویند که علی بخاطر حفظ و پیشرفت اسلام به خلفا مشورت داده است!!! و بخاطر جامعه اسلامی و مشکلات آن بوده که مشورت داده است!!! و زمانی که مشکل، مشکل اسلامی باشد. تک تک مردم نسبت به برطرف کردن آن وظیفه دارند. در اینجا بطور مفصل به این سخن مراجع مدعی تشیع پاسخ می دهم. مشخص است که منظور حضرت علی نیز مشورت دادن به شخصی ظالم در ظلم او نیست.
شما می گویید زمانی که مشکل، مشکل اسلامی باشد، تک تک مردم نسبت به برطرف کردن آن وظیفه دارند. در جواب می گویم: حضرت عمر نیز همینگونه بوده و مانند مسلمانی واقعی برای پیشرفت اسلام در امور مختلف نزد حضرت علی می رفته است و مشورت می کرده است،[2] سوال ما نیز همین است که آیا این غاصب و ظالم اینقدر غم دین داشته است؟ و تازه به حرف مشاور دلسوز گوش می داده است؟ و ای کاش همه دشمنان اسلام همینگونه بودند. لازم به تذکر است که روافض، ابوبکر و عمر را غاصب خلافت و مخرب اسلام و موجب فساد در دین می دانند و مشورت به چنین شخصی، تنها وقتی صحیح است که آن شخص بر راه و روش صحیح و اسلامی بوده باشد، وگرنه بطور حتم در امور منحرف و تخریبی، حضرت علی به هیچ کس مشورت نمی داده است.
پس عمر و ابوبکر بر راه و روش صحیح و اسلامی بوده اند و نه ظالم و غاصب، وگرنه مشورت به ظالم همچون شرکت در ظلم اوست و سوال ما نیز همین است که چون اینها ظالم نبوده اند، بنابراین حضرت علی به آنها مشورت می داده است. پس اسلام دچار انحراف نشده است، چونکه عمر و ابوبکر ظلمی نکرده اند و با روشی صحیح به پیش رفته اند و علی هم کمکشان کرده است تا اسلام پیشرفت کند، ولی مدعیان تشیع می گویند که اسلام منحرف شده است. ضمن اینکه به تازگی مثلی در میان آقایان باب شده به این مضمون: فلانی با ما می نشیند تا ما آب تطهیر او شویم! یعنی او می آید کنار ما، تا پلیدی خودش را در نظر مردم پاک کند! پس آیا مشاورت علی با خلفا به هرگونه ای که بوده، باعث نوعی مهر تایید بر خلافت ایشان نبوده است؟ در کتب خودتان از امام حسین حدیثی هست که: همنشینی با فاسقان، انسان را در معرض اتهام قرار می دهد(بحارالانوار،ج78، ص122) خوب به این ترتیب اصلا علی نمی بایست هیچگونه کمک و مشورتی به خلفا می داده است.
اگر به عقیده شما حضرت علی برای دفاع از اسلام به عنوان مشاور عمل کرده و باز هم اسلام منحرف شده است، پس چنانچه خودش هم خلیفه می شد تاثیر چندانی نداشته است و اگر اسلام منحرف نشده است، پس درد شما چیست و چه می خواهید؟ مراجع مدعی تشیع فقط می خواهند بگویند که عمر و ابوبکر مرتکب ظلم و ستم هم می شده اند، ولی حضرت علی در آنجا به ایشان مشورت نمی داده است! باید به این جاهلان بگویم که چنانچه عمر و ابوبکر سوء نیتی داشته اند و به قول شما غاصب و ظالم و منافق و در واقع دشمن اسلام بوده اند و قصد ضربه زدن به دین اسلام را داشته اند، پس در آن مواردی هم که شما ذکر کردید نباید به مشورت حضرت علی تن در می دادند و می توانسته اند کار خودشان را بکنند و به ظلم خودشان ادامه دهند. کسی که به عقیده شما از به آتش کشیدن خانه فاطمه و سقط جنین او باکی نداشته و با کمک چندین نفر آمده و علی را با طنابی جهت بیعت اجباری برده است، پس گوش ندادن به مشورتی ساده برایش بسیار آسانتر بوده است و لزومی به اطاعت کردن از علی را نداشته است و اصلاً چنین شخصی برای ضربه زدن و نابودی اسلام و ظلم و ستم به دیگران آمده است نه برای کمک خواستن از علی در امور مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی و قضایی و....، یعنی در یک کلام: برای نجات اسلام. ضمنا عجیب است که عمر به مشورت علی مثلا در خصوص مظلوم نشدن یک زن گوش فرا می دهد، ولی از آن سو می آید و حق همین علی و دستور الهی را زیر پا می گذارد(قاعده الاهم فالاهم!!) چنین شخصی به زعم شما، فقط برای ظلم به دختر پیامبر و یا دورترین اشخاص و مسلمین آمده و مسلما نسبت به اشخاص دیگر کوچکترین باکی را به دل راه نمی داده است و فراموش نکنید وقتی عمر در همان روزهای اول رحلت نبی اکرم توانسته این همه نسبت به نزدیکترین افراد(علی و فاطمه) ظلم کند و دیگران را نیز با خود بسیج کند، پس در زمان خلافتش به مراتب نیرومندتر و قویتر بوده و اصلا در مخالفت کردن با علی ترس و واهمه ای نداشته است، ولی عجیب است که مشورت پذیر و دلسوز اسلام بوده است(نکند دو شخصیتی بوده؟) بر خلاف شیعیان امروزی که به سخنان حضرت علی گوش نمی دهند و توجهی ندارند(عمر که ادعای شیعه بودن نداشته است) عمر از نظر شما شخصی ظالم و غاصب است و در نتیجه دشمن اسلام است و به هر نحوی جلوی پیشرفت اسلام را می گیرد و مشورت کردن چنین شخصی با علی، مانند این می ماند که یک دزد برای ساختن دستگاه دزدگیری، نزد شخصی متخصص برود تا به او كمك كند آن دستگاه را بسازد!! آیا هیچ دزدی چنین كاری می كند؟!
فراموش نکنید طبق گفته خودتان، حضرت علی تنها در امور دینی و گرفتن حقوق مسلمین و در یک کلام در راه پیشرفت اسلام مشورت می داده است و این خود به خود یعنی اینکه عمر نیز برای پیشرفت اسلام نزد او می رفته و البته حضرت علی هم به او کمک می کرده است، وگرنه طبق گفته خود حضرت علی، مشورت به ظالم (و مشورت به دشمن اسلام) همچون شرکت در ظلم اوست و منظور ما نیز اثبات همین موضوع بوده است که بنابراین حضرت عمر شخصی ظالم نبوده است و از خداوند استغفار می جویم از بکارگیری چنین کلماتی در شان او.(مسلما سخن حضرت علی در مشورت دادن به ظالم مشورت در امور شخصی نبوده، بلکه همان شئون حکومتی بوده است و حتی منظور مشورت درست یا غلط هم نیست، زیرا آن یار امام صادق برای سفر حج به هارون شترهایش را کرایه داد، ولی امام صادق او را توبیخ کرد) چنانچه ابوبکر و عمر و عثمان سوء نیتی داشتند و یا دشمن اسلام بودند، قرآن را جمع آوری نمی کردند تا اسلام همان جا نابود شود و اصحاب هم که به قول شما مرتد بوده اند و بنابراین همه زمینه ها مناسب بوده است.
مراجع مدعی تشیع می گویند که آیا شما جایی را سراغ دارید که بحث منافع اسلام و مسلمین نباشد و علی به عمر کمک کرده باشد و مشورت داده باشد؟ که در پاسخ می گویم: در تاریخ طبری چنین آمده که عمر قصد داشت مالی را از بیت المال بر دارد و البته نه بصورت غیر شرعی، بلکه حقوق خلیفه بوده و دستمزد او، ولی در برداشت آن مردد بوده و به علی نگاه می کند(یعنی نظرت چیست؟) و علی او را منع می کند، یعنی بر نداری بهتر است. خوب در اینجا مسئله ای شخصی بوده و ربطی به اسلام و مسلمین نداشته است.
شما می گوئید مخفی بودن قبر حضرت زهرا دارای پیام و نشانه ای است، من می گویم آیا مشورت دادن حضرت علی به عمر دارای هیچگونه پیام و نشانه ای نیست؟!! امام هدایتگر و الگو با خود نمی گفته که همکاری من با فردی ظالم در تاریخ ثبت می شود و مردم و عوام ساده و بی خبر نیز همواره مرا در کنار این اشخاص می بینند و گمراه می شوند؟(تازه به زعم شما حضرت علی به علم غیب نیز مجهز بوده) نوف بکالی می گوید: در مسجد کوفه حضرت علی را دیدم و از ایشان خواستم مرا اندرز دهد، او گفت: با مردم خوب باش، خدا با تو خوب خواهد بود، از ایشان خواستم یک چیز بیشتر برایم بگوید، فرمود: نوف اگر می خواهی فردای قیامت با من باشی تو باید یار ستمگر نباشی.(کتاب صدای عدالت انسان، ص75، جرج جرداق)
[1] از حمران بن اعین روایت شده که گفت: به ابو جعفر(ع) گفتم: فدایت شوم ما چقدر کم هستیم! اگر همه جمع شویم و بخواهیم گوشت یک گوسفند را بخوریم آن را تمام نخواهیم کرد!! ابو جعفر گفت: آیا با تو از چیز عجیب تری از این سخن نگویم: مهاجرین و انصار همه رفتند به جز سه نفر( با دستش اشاره کرد) یعنی همه مرتد شدند به جز سه نفر!! الکافی(2/244) و از ابو جعفر(ع) روایت است که گفت: بعد از پیامبر(ص) همه مردم مرتد شدند به جز سه نفر، گفتم: آن سه نفر چه کسانی هستند؟ گفت: مقداد بن اسود، و ابوذر، و سلمان فارسی.رجال الکشی(1/6) و کافی در(12/321) آنرا روایت کرده است، با شرح جامع مازندرانی.
[2] در كتاب تاريخ ابن اثير ج 3 ص 55 نقل شده كه حضرت علي بهترين مشاور و خيرخواه سيدنا عمر و قاضي توانا و حكيمي براي مسائل پيچيده بود و علامه شبلي نعماني در كتاب الفاروق تحت عنوان پاس داشت خاطر خويشان رسول مي نويسد: فاروق اعظم امور مهم را بدون مشورت حضرت علي انجام نمي داد و مشاوره جناب امير نيز مبني بر نهايت اخلاص و خير خواهي بود. چون فاروق اعظم به بيت المقدس سفر كرد، امور خلافت را به جناب امير تفويض كرد.
- 6001 بازدید
- نسخه چاپی