آيا امام علي عليه السلام ، معتقد به امامت خويش بودند؟
شبهه رافضی:
يكي از شبهاتي كه وهابيها دائم آن را بر زبان ميآوردند ، اين است كه امام علي عليه السلام خودش را امام نميدانسته است، چرا شما شيعيان ، كاسههاي داغتر از آش شدهايد و ادعاي امامت آن حضرت را ميكنيد ؟
در جواب ما به اختصار به چند روايت از كتابهاي اهل سنت و از نهج البلاغه ، بسنده ميكنيم .
بخارى و مسلم در كتاب صحيح خود ضمن بيان داستان اعتراض صديقه طاهره ( عليها السلام ) به ابوبكر در قضيه فدك و ممانعت وى در ارجاع آن و غضب فاطمه زهرا (عليها السلام) از ابوبكر و سخن نگفتن حضرت با وى تا آخر لحظه عمر نوشته اند :
على (عليه السلام) پس از شهادت حضرت زهرا (عليها السلام) به ابوبكر گفت :
"تو در حق من استبداد كردى و به خاطر جايگاه من با رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) خلافت حق مسلم من بود " كه قطرات اشك ابوبكر با شنيدن اين سخن على (عليه السلام)سرازير گشت
وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَصِيبًا حَتَّى فَاضَتْ عَيْنَا أَبِي بَكْرٍ
صحيح البخارى ، ج 5 ، ص82 ، كتاب المغازي ، باب غزوة خيبر.
صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 154 ، كتاب الجهاد ، باب قول النبي (ص) لانورّث ما تركناه صدقة .
سؤال ما از دوستان اهل سنت اين است كه اگر امام علي عليه السلام خودش را امام نمي دانست ، چرا در موارد متعدد، به آيات قرآن و احاديث فراواني كه از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در حق آن حضرت رسيده بود ، احتجاج ميكردند ؟
عبد الرحمن بن أبي ليلي ميگويد :
علي ( عليه السلام ) را در ميدان شهر ديدم كه از مردم درخواست و تقاضا ميكرد تا هر كسي در غدير خم از رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) اين حديث را شنيده است ، گواهي دهد ، و مي فرمود : شما را به خدا قسم اگر در غدير خم شنيدهايد كه رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود : " هر كس من مولا و رهبر او هستم ، علي پس از من رهبر او است " بپا خيزد و شهادت دهد .
عبد الرحمن ميگويد : دوازده نفر از آنان كه در بدر حضور داشتند ، حركت كردند و گفتند : ما شهادت ميدهيم كه در روز غدير پيامبر خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود : اي مردم ! آيا من بر جان شما مؤمنان ولايت ندارم و همسرانم مادران شما نيستند ؟ گفتيم : آري ، اين چنين است اي رسول خدا . آن حضرت فرمود : پس هر كس كه من مولاي او هستم ، علي نيز مولاي او است . خدوندا ! دوست بدار آن كه او را دوست بدارد و دشمن بدار آن كه او را دشمن بدارد .
راوي ميگويد : سه نفر از حاضران در غدير خم در مجلس علي ( عليه السلام ) حاضر به شهادت نشدند ، علي عليه السلام در حق آنان نفرين كرد كه هر سه نفر به نفرين آن حضرت گرفتار شدند .
مسند احمد بن حنبل ، ج 1 ، ص 119 ، ط الميمنية بمصر و ج 2 ، ص199 ، ح 961 بسند صحيح
پاسخ اهل سنت :
علاوه بر احادیث بالا شیعه یک لیست طولانی از گفته های منسوب به حضرت علی را از نهج البلاغه ذکر کرده که متن آن ارزش بحث را ندارد زیرا نهج البلاغه در نزد اهل سنت کتابی منسوب به علی رضی الله عنه است و از سخنان ایشان نیست ,اگر میبود علمای اهل سنت آن را در مدارس تدریس میکردند و بر آن شرح ها مینوشتند.
پس نه نهج البلاغه پیش ما ارزش دارد نه شرحی که ابن ابی الحدید شیعی بر آن نوشته و نه کتب دیگر شیعه
اما آنجه که از بخاری مسلم آورده ..... متن کامل حدیث این است :
عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ فَاطِمَةَ - عَلَيْهَا السَّلاَمُ - بِنْتَ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِى بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِالْمَدِينَةِ وَفَدَكَ ، وَمَا بَقِىَ مِنْ خُمُسِ خَيْبَرَ ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - قَالَ « لاَ نُورَثُ ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ، إِنَّمَا يَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ - صلى الله عليه وسلم - فِى هَذَا الْمَالِ » . وَإِنِّى وَاللَّهِ لاَ أُغَيِّرُ شَيْئًا مِنْ صَدَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - عَنْ حَالِهَا الَّتِى كَانَ عَلَيْهَا فِى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - وَلأَعْمَلَنَّ فِيهَا بِمَا عَمِلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - فَأَبَى أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَدْفَعَ إِلَى فَاطِمَةَ مِنْهَا شَيْئًا فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِى بَكْرٍ فِى ذَلِكَ فَهَجَرَتْهُ ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - سِتَّةَ أَشْهُرٍ ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ ، دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِىٌّ لَيْلاً ، وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عَلَيْهَا ، وَكَانَ لِعَلِىٍّ مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتِ اسْتَنْكَرَ عَلِىٌّ وُجُوهَ النَّاسِ ، فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِى بَكْرٍ وَمُبَايَعَتَهُ ، وَلَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ ، فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِى بَكْرٍ أَنِ ائْتِنَا ، وَلاَ يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ ، كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ . فَقَالَ عُمَرُ لاَ وَاللَّهِ لاَ تَدْخُلُ عَلَيْهِمْ وَحْدَكَ . فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ وَمَا عَسَيْتَهُمْ أَنْ يَفْعَلُوا بِى ، وَاللَّهِ لآتِيَنَّهُمْ . فَدَخَلَ عَلَيْهِمْ أَبُو بَكْرٍ ، فَتَشَهَّدَ عَلِىٌّ فَقَالَ إِنَّا قَدْ عَرَفْنَا فَضْلَكَ ، وَمَا أَعْطَاكَ ، اللَّهُ وَلَمْ نَنْفَسْ عَلَيْكَ خَيْرًا سَاقَهُ اللَّهُ إِلَيْكَ ، وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالأَمْرِ ، وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - نَصِيبًا . حَتَّى فَاضَتْ عَيْنَا أَبِى بَكْرٍ ، فَلَمَّا تَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ وَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - أَحَبُّ إِلَىَّ أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِى ، وَأَمَّا الَّذِى شَجَرَ بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ مِنْ هَذِهِ الأَمْوَالِ ، فَلَمْ آلُ فِيهَا عَنِ الْخَيْرِ ، وَلَمْ أَتْرُكْ أَمْرًا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - يَصْنَعُهُ فِيهَا إِلاَّ صَنَعْتُهُ . فَقَالَ عَلِىٌّ لأَبِى بَكْرٍ مَوْعِدُكَ الْعَشِيَّةُ لِلْبَيْعَةِ . فَلَمَّا صَلَّى أَبُو بَكْرٍ الظُّهْرَ رَقِىَ عَلَى الْمِنْبَرِ ، فَتَشَهَّدَ وَذَكَرَ شَأْنَ عَلِىٍّ ، وَتَخَلُّفَهُ عَنِ الْبَيْعَةِ ، وَعُذْرَهُ بِالَّذِى اعْتَذَرَ إِلَيْهِ ، ثُمَّ اسْتَغْفَرَ ، وَتَشَهَّدَ عَلِىٌّ فَعَظَّمَ حَقَّ أَبِى بَكْرٍ ، وَحَدَّثَ أَنَّهُ لَمْ يَحْمِلْهُ عَلَى الَّذِى صَنَعَ نَفَاسَةً عَلَى أَبِى بَكْرٍ ، وَلاَ إِنْكَارًا لِلَّذِى فَضَّلَهُ اللَّهُ بِهِ ، وَلَكِنَّا نَرَى لَنَا فِى هَذَا الأَمْرِ نَصِيبًا ، فَاسْتَبَدَّ عَلَيْنَا ، فَوَجَدْنَا فِى أَنْفُسِنَا ، فَسُرَّ بِذَلِكَ الْمُسْلِمُونَ وَقَالُوا أَصَبْتَ . وَكَانَ الْمُسْلِمُونَ إِلَى عَلِىٍّ قَرِيبًا ، حِينَ رَاجَعَ الأَمْرَ الْمَعْرُوفَ
عایشه میگوید: فاطمه؛ دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم؛ قاصدی به ابوبکر فرستاد و از حق خود در فدک و خمس خیبر پرسید ، ابوبکر گفت: «رسول الله فرمود ما گروه انبیاء ، از خود ارثی بجای نمیگزارم و چیزی از ما مانده باشد صدقه محسوب میشود »
و آل محمد از این مال خواهند خورد به همان صورتی که در زمان رسول الله به آنها داده میشود و من ( ابوبکر ) قسم به الله که در روش رسول الله تغییری نمیدهم و به روش او عمل میکنم ( پس نگران نباشید )
و ابوبکر حاضر نشد فدک را به فاطمه بدهد و فاطمه از این حرکت ابوبکر ناراحت شد و از او قهر کرد و تا زنده بود با او حرف نزد، و فاطمه، بعد از رحلت نبی صلی الله علیه وسلم ، فقط شش ماه زنده بود. وقتی وفات کرد، علی به ابوبکر خبر نداد و فاطمه را شبانه دفن کرد و بر او نماز خواند.
و علی در چشم مردم،بخاطر اینکه شوهر فاطمه بود احترام خاصی و وجاهتی داشت، دختر پیامبر که وفات کرد، او دیگر آن مقام را نداشت و پس بدنبال این شد که با ابوبکر مصالحه و بیعت کند و علی در این 6 ماه با ابوبکر بیعت نکرده بود.
پس برای ابوبکر پیغام داد که پیش ما بیا و با تو کسی نیاید ؛ آمدن عمر را دوست نمیداشت ؛ عمر گفت: نه والله ای ابوبکر تنها پيششان نمیری!
ابوبکر فرمود: من با اونها کاری نکردم که من بدی برسانند، والله که نزدشان میروم .
پس ابوبکر وارد خانه آنها شد و علی رشته سخن را بدست گرفت و گفت :ما بر برتری تو واقفیم و فضلی که الله بتو داده را میدانیم و با تو در خیری که الله بسوی تو فرستاده ، رقابت نمیکنیم ( در خلافت ادعایی نداریم )، اما مستبدانه عمل کردی ، و نظر ما این بود که بخاطر خویشاوندی رسول الله، برای ما نیز حقی است.
و چشمان ابوبکر پر از اشک شد و فرمود:<< اینکه با فامیل رسول الله صله رحمی کنم را بیشتر دوست دارم تا اینکه با خویشاوندان خود نیکویی کنم >>
و اما مشاجره من و شما در باره فدك، باعث نميشود كه من از خير دست بردارم ، و هر دخل و تصرفی که رسول الله میکرد را ، من نیز ترک نکردم. پس علی به ابوبکر گفت قرار من و تو نماز عشا برای بیعت ( جلوی مردم )
و وقتی که ابوبکر نماز ظهر را خواند بر منبر بالا رفت و فضل علی را یاد آوری شد و عذرش را در تاخیر در بیعت نمودن ، پذیرفت. سپس خطبه خود ا با استغفار پایان داد.
بعد، علی ،آغاز به سخن کرد و ابوبکر را به بزرگی ستود و گفت: من با ابوبکر ادعای رقابت نداشتم و نه منکر برتری او هستم و لکن ما برای خود نصیبی میدیدم (از فدک) و ابوبکر بر ما زور گفت و ما در دل خود کراهتی از این عملش احساس کردیم.
و مسلمانان از عمل علی خوشحال شدند و به او گفتند: احسنت
و بعد از آن، مسلمانان علی را بخاطر این کارش گرامی میداشتند.
خواننده گرامی !!
پس دیدیدکه از این حدیث، هرگز این ادعا ثابت نمیشود که حضرت علی ادعای امامت داشته اند
اما از این حدیث چند نکته ثابت میشود:
1 – اهل سنت عین وقایع صدر اسلام را بدون جهت گیری سیاسی انتقال داده اند ، این حدیث هم در صحیح بخاری است هم در صحیح مسلم،
نتیجه اینکه اگر اختلاف صحابه بیش از این میبود نیز توسط این راویان صادق انعکاس میافت،
پس ادعاهای دیگر شیعه، زیاده گویی و گزافه گویی و دروغ است .
2 – این حدیث نشان میدهد که حضرت فاطمه بعنوان تنها یادگار باز مانده از رسول الله صلی الله علیه وسلم، احترام خاصی پیش امت داشتند، تا آنجا که علی نیز حس کرد که مقامش پیش امت ،تا اندازه زیادی بخاطر همسری فاطمه است، پس با این وصف نمیتوان باور کرد که عمر جرات کند فاطمه را بزند!
3 - در این حدیث میبینیم که ابوبکر با وصف احترام زاید الوصف برای علی و خاندان رسول الله صلی الله علیه وسلم قائل بود، و با آنکه خلیفه بود؛ خودش به خانه علی رفت، چون این نقص در دین نبود. اما دادن فدک به خاندان رسول ، خلاف دستور رسول الله بود پس چنین نکرد.
اگر ابوبکر یک مرد سیاسی میبود فدک را بهمراه صد فدک دیگر بعنوان حق السکوت میداد !
4 – از این حدیث ثابت میشود که هیچکس برای بیعت ،تحت فشار نبود. علی 6 ماه بیعت نکرد اما کسی به او چیزی نگفت و بعد از آن بیعت کرد، و میدانیم حضرت سعد بن عباده هم بیعت نکرد و کسی به او چیزی نگفت، ملاحظه کردید دمکراسی را ؟! پس اینکه شیعه میگوید علی را بزور و کشان کشان بردند برای بیعت و در خانه اش را سوزاندند و زنش را زدند ،دروغ بی ارزشی است و بس!
5 – از این حدیث معلوم میشود که اکثریت مطلق مردم طرفدار خلافت ابوبکر بودند، و کار بیعت ناکنندگان را نمی پسندیدند ، بلکه خود علی هم دوبار اعتراف کرد ابوبکر از او بهتر است.
6- در این حدیث، علی اصلا اشاره به ماجرای غدیر و غیر غدیر نمیکند ،در حالیکه مکان جای درست و مناسب ، برای این بیان بود، پس معلوم میشود که اصلا واقعه غدیر (بروایت و تفسیر شیعه ) دروغ است.
اینها نکاتی است که از این حدیث ثابت میشود و من دیگر نمیدانم چرا شیعه این حدیث را در جواب این سوال( آیا علی خود را امام میدانست ) دلیل آورده ؟!!!
و حدیثی هم که شیعه از کتاب امام احمد حنبل نقل کرده تا ثابت کند اهل سنت میگویند علی امام است، باز ربطی به موضوع ندارد
زیرا در آن حدیث، علی؛ بمردم در کوفه بر سر منبر ؛ یاد آوری کرد که پیامبر صلى الله عليه وسلم در غدیر خم درباره ایشان چه گفته اند .
و حق داشت و مناسب بود که آنروز چنین بگوید .
چون آنروزها مدعیان و مخالفان حضرت علی در سطح پاینتری از علی بودند ؛ و علی از آنها برتر بود، پس با این حدیث فضل خود را برخ آنها کشید..
اما در مقابل ابوبکر در روز بیعت چنین چیزی نگفت و نمیتوانست که بگوید زیرا خودش میدانست که اگر رسول الله او را در مدح نموده اند ، ابوبکر و عمر را بیش از او مدح کرده اند .
و اگر علی در روز بیعت به واقعه غدیر استدلال میکرد ، مسلمانان جوابش را با احادیث دیگر رسول (در مدح ابوبکر )میدادند.
اما در کوفه و 27 سال بعد ،دیگر صحابه کبار هم مقام علی، مثل ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر زنده نبودند؛ لذا علی در منبر برای اونها ثابت کرد که از بقیه موجودین در صحنه برتر است و این حق بود .
البته انسانی که خجالت نکشد از کتب اهل سنت، پیامبری خمینی را هم ثابت میکند !!!و دیدیم که علمای شیعه ، هرگز از دروغ گویی احساس شرم نمیکنند !!
- 10613 بازدید
- نسخه چاپی