چرا امام حسن قيام نكرد و چرا امام حسين قيام كرد ؟
پاسخ شیعه:
شرايط زمان امام مجتبى(عليه السلام) راهى غير از مصالحه با نيرنگ باز عرصه هاى سياست باقى نگذاشته بود ؛ چرا كه جنگ هاى طولانى داخلى، آمادگى مردم را براى ادامه جنگ به كلى از بين برده بود ؛ زيرا عدّه كشته شدگان جنگ صفين، بنا به نقل مسعودى ، (مروج الذهب، 274/2) از طرفين صدوده هزار و شماره كشتگان جنگ نهروان چهار هزار نفر بود، (مروج الذهب، ج 2)، و بنا به نقل يعقوبى (تاريخ يعقوبى ، 195/2) مقتولين جمل كه قبل از صفين و نهروان روى داد سى و چند هزار نفر بود .
اين كثرت مقتولين در جنگهاى داخلى قيافه جهاد را مهيب و وحشت زا ساخته و مردمان كوتاه فكر و راحت طلب را كه هميشه اكثريت دارند از آن گريزان كرده بود ؛ لذا وقتى كه امام حسن(عليه السلام) تصميم به جهاد گرفت و مردم را به جهاد ترغيب كرد، بيشتر مردم نپذيرفتند، با اينكه شخصاً از كوفه بيرون رفت و مغيرة بن نوفل را در كوفه جانشين خود قرر داد و نخليه را لشگرگاه كرد و ده روز در آنجا ماند، بيش از چهار هزار نفر براى جهاد در ركاب آن حضرت بيرون نيامدند .
امام ناچار به كوفه بازگشت و مردم را به جهاد تحريض كرد (الشيعه و الحاكمون، 62) وقتى سستى آنها در امر جهاد معلوم شد، براى اتمام حجت و قطع عذر، خطبه اى خواند و در موضوع جهاد و صلح به طور آشكار از آنها نظر خواست، آنان از اطراف فرياد برداشتند:
«ما حاضر به جهاد نيستيم، ما را هلاك نكن»
در روايت است كه جابر به امام حسين(عليه السلام) پيشنهاد داد كه مانند برادرش صلح نمايد امام حسين(عليه السلام) فرمود:
اى جابر! برادرم به امر خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)صلح كرد و من هم به امر خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) رفتار مى كنم
اما قيام امام حسين عليه السلام به طور کامل در راه خدا بوده است ؛ زيرا فداكاري و از جان گذشتگي مورد پسند خداوند شرايطي دارد كه مهمترين آن ، اين دو شرط است :
1. فداکاري و از خود گذشتگي در راه و هدفي باشد كه عقلاي عالم آن را ميپسندند ؛ و گر نه اگر از محدوده عقل خارج شده و داخل در اعمال جنون آميز يا ناخود آگاه شود ، مورد پسند خداوند نخواهد بود ؛
2 . آن چه در راه او هديه ميشود از نظر ارزش ، از خود هديه ، داراي برتري و فضيلت باشد ؛ مانند گذشتن از مال براي به دست آوردن علم يا سلامتي . و يا قرباني کردن حيواني براي تامين نياز غذايي انسان . در يك كلام ،هرچه هدف والاتر باشد فداکاري در راه آن برتر و کامل تر است .
اين دو مطلب ، دو شرط اساسي از شروطي هستند که بايد در هر بخشش و انفاق و فداکاري رعايت شود تا آن فداکاري نيکو بوده و در راه خدا به حساب آيد
. و قیام امام حسین ، اين دو شرط را به نحو كامل داشته است ؛ بنابراين تمام فداكاري هايي كه آن حضرت در روز عاشورا انجام دادهاند ، در راه خدا و مورد رضايت الله بوده است.
اگر نبود فداکاري حسين عليه السلام در روز عاشورا ، اسلام ، قرآن و هر آنچه پيامبران در طول تاريخ آورده بودند، در زير آوار بدعت ها ، سياه نمايي ها و انحرافاتي که خلفاي پيشين به وجود آورده بودند دفن ميشد و اثري از آن باقي نميماند ؛ همانطور که اديان گذشته در زير اين رسوبات مدفون شد و اثر درستي از آنها بر جاي نماند .
پس قيام امام حسين عليه السلام هم عقلائي است و هم هدفي كه آن حضرت دارد ، از دادن جان و مال و فرزند و در يك كلمه تمام هستي ، باارزشتر است .
پاسخ اهل سنت:
در آغاز بگوییم که شیعه ها این دو سوال را جدا گانه جواب دادند یعنی چرا حسین قیام کرد را جدا ،و چرا حسن صلح کرد را جدا جواب دادند!!
و ما برای اینکه قبح و زشتی پاسخ آنها را نمایان کنیم هردو سوال و جواب را در یکجا جمع کردیم و زواید و پرگویی آنها را حذف نمودیم ،تا خواننده بدون نیاز به توضیح ما هم تضاد در این جواب شیعه ها را دریابد.
اما نکته ای که لازم است اضافه کنیم این است:
حسن رضی الله عنه رای پدر خود را در مورد جنگ قبول نداشت و چند بار در حیات پدر از روش جنگیدن پدر انتقاد کرده بود و علی رضی الله عنه هم در جواب پسرش یکبار گفته بود فکر نمیکردم کار به اینجاها بکشد.
آنچه این روایت تاریخ را تایید میکند همانا عمل کرد حسن بعد از نشستن به کرسی خلافت است . او براحتی ، خلافت را به معاویه واگذار کرد و این دروغ های که شیعه میسازد، فقط برای توجیه است!
و تاریخ و عقل بما میگویند که هیچ دلیلی وجود نداشت تا مردمی که علی را در صفین و جمل و نهروان پیروز کرده بودند از جنگ با معاویه واهمه داشته باشند و تاریخ این را هم نوشته که بعد از صلح حسن با معاویه، جنگ طلبان حسن را عار مومنین لقب دادند و به او طعنه میزدند و حسین نیز با او مخالفت کرد.
حسن مردی مثل قیس بن سعد را داشت که وقتی به او نوشت من صلح میکنم و با معاویه بیعت مینمایم ، قیس در جواب به او گفت یعنی از بیعت تو آزاد هستم ؟ فرمود بله ،
جواب داد حالا که آزادم با معاویه هم بیعت نمیکنم و مدتی بیعت نکرد تا اینکه خود را تنها دید و بعد بیعت نمود ، یعنی طرفداران حسن اینطور سخت سر بودند.
همین قیس 40 هزار نفر داشت و با علی بیعت مرگ کرده بود یعنی بیعت کرده بود یا مرگ یا پیروزی علی!
این همان قیس بن سعد است که درباره او معاویه گفته بود : بودن او همراه لشکر علی ، برایم سخت تر است از بودن صد هزار نفر جنگجو در لشکر من!
یعنی معاویه او را از صد هزار نفر برتر میدید
حالا شیعه همه این حقایق روشن نقلی و عقلی را قبول ندارد، نداشته باشد!! این را که دیگر قبول دارد که حسن سربازی مثل حسین داشت و حسین سربازی مثل حسن نداشت!!
پس اگر حسین با لشکر بی حسن، در خود توانایی جنگ یا بقول شما فداکاری را دید ، حسن با لشکری که سربازی چون حسین داشت بطریق اولی باید در قیام تردید نمیکرد .
باید که پایه های حکومت معاویه را با این صلحی که همه جا ها را به معاویه داد، محکم نمی نمود
پس شیعه چاره ندارد جز اینکه بگوید یا کار حسن غلط است یا کار حسین
شیعه در اینجا جوابی ندارد تنها کاری که میکند این است که سوالها را جدا جدا جواب میدهد ؛به این امید که شاید خواننده آنقدر عقل نداشته باشد که این دو را بهم ربط دهد!!
شیعه چرا جواب ندارد ، چون او با عقیده مسخره معصوم دانستن امامان؛ دست و پای خود را بسته و چاره ای جز دروغ بافی و مکر و پرگویی بیجا ندارد .
علی جنگید.
حسن بلافاصله با وجود اقتدار و داشتن دست برتر صلح کرد .
حسین با امکاناتی در حدصفر، باز جنگید!
با ایمان به معصومیت و خطا نکردن امامان، این رفتار متضاد و زیک زاکی قابل توجیه نیست مگر با پرگویی و خسته کردن مخاطب!
اما پاسخ اهل سنت چیست؟ بلاخره این سه امام پیش ما نیز افرادی مقدسند ، رفتار متضاد آنها را سنی ها چگونه تفسیر میکنند ؟
جواب این است که سنی، علی و حسن و حسین را معصوم نمیداند، لذا گمان میکند که این امکان داشته باشد، آدمهای مقدس هم اشتباه کنند، یا با هم اختلاف داشته باشند. در سایه این باور ما میگوییم:
علی خود را برتر میدید از معاویه و پیروزی را هم در یک قدمی میدید و لشکر معاویه را باغی میدانست
حسن باور پدر را در مورد بر حق بودنش و باغی بودن مخالفان قبول داشت
اما از کار پدر راضی نبود و گمان میکرد رها کردن خلافت بهتر است از جنگ
اما نمیتوانست بر پدر بشورد و تا مرگ پدر مطیع او بود .
خودش که خلیفه شد به باور خود عمل کرد، حسین با صلح او مخالف بود اما نمیتوانست با برادرش؛ که بزرگ خاندان بود؛ علنآ مخالفت کند پس سکوت کرد
پس وقتی صلحنامه با وفات معاویه پایان یافت ، حسین نیز چون علی و حسن به باور و عقیده خود عمل کرد.
پس نتیجه ساده اینکه حسن رایی غیر از پدر و برادر داشت و این تنها راه برون شد از تنگناست .
حالا چرا شیعه از تنگنا بیرون نمیاید ؟برای اینکه اگر از تنگنا بیرون بیایید، در قربانگاه میافتد!! آنوقت باید قبول کند امامان معصوم نبودند و این یعنی زلزله در ارکان مذهب شیعه!!
پس چون کبک سر خود را زیر برف کرده و از بقیه اندام خود خبر ندارد که آشکارا و نمایان است!!
حالا که سخن به اینجا رسید بد نیست که عملکرد این سه مرد وعده داده شده به بهشت، ( علی و حسن و حسین ) را از نظر ما بگوییم :
حسن خلیفه راشد بود کسی در محق بودن او شک ندارد.
حسن یک مقام بزرگ دنیایی را با وجود داشتن قدرت برای جنگ ، بخاطر مصلحت های بالاتر اسلام رها کرد و خلافت را به خلیفه دیگری داد و در عوض سردار در جنت شد.
حسین وقتی داشت در اسلام پیچی ایجاد میشد یعنی وقتی که دید خلافت معاویه تبدیل به پادشاهی یزید میشود با وجود نداشتن قدرت خود را فدا کرد تا آیندگان نگویند این چرخش عظیم به همین راحتی صورت گرفته است و با این کار حسین نیز سردار در جنت شد.
البته این را اضافه کنیم که حسین فکر میکرد در کوفه لشکری برای جنگ خواهد داشت ،اما کوفیان او را تنها گذاشتند و او ناچار بین تسلیم و مرگ دومی را انتخاب کرد
حالا میماند این سوال که چرا علی مثل حسن رفتار نکرد ؟
جواب این است که انسانها همه یک دست فکر نمیکنند ما که شیعه نیستیم تا شما رفتاری یکدست از مقدسین ما بخواهید آنها معصوم نبودند.
اما ما میگوییم اگر علی مثل حسن رفتار میکرد پسندیده تر بود اما اینکه نکرد بر او هیچ گناهی نیست زیرا حق از آن او بود
در ضمن فراموش نکنیم که علی همیشه پیروزی خود را نزدیک میدید
و او آبدیده تر بود از حسن در سختی ها و موانع را ، مانع هدف خود نمیدید و در رسیدن به هدف سرسخت و مصمم بود و دیدیم او را چیزی از پای نیانداخت الا ترور.
حسن هم اگر میجنگید گناهی بر او نبود ، اما این فداکاری او در ترک منصبش ، برای هدفی بالاتر ،عظیم است.
- 14200 بازدید
- نسخه چاپی