برخی از افسانه های شیعه درباره عاشورا

شیعه شهادت امام حسین را تبدیل به ابزاری برای پیش برد مذهب خود نموده است. اما اگر هشیار باشیم میبینیم که یکی از  بهترین دلیلها  برای  باطل بودن این مذهب ، همانا دروغ هایی است که پیرامون شهادت حسین رضی الله عنه ساخته اند که برخی را میشماریم:

اول این را بگوییم که برای درک دروغ بودن یک داستان, گاهی نیازی هم نیست که ما به سند رجوع کنیم! بلکه خود متن بما میگوید که که این روایت دروغ است. 

مثال: شیعه میگوید امام علی شبی هزار رکعت نماز میخواند!  ما برای اثبات دروغ بودن این روایت به سند نگاه نمیکنیم ! دیدن متن نیز کافیست 

زیرا در روایت چند دروغ وجود دارد 

اولا کی  هر شب کنار علی تا صبح بیدار بود و حساب رکعت های نماز حضرت علی را مینوشت؟

خودش که معقول نیست بگوید: یا ایها الناس من شبی هزار رکعت نماز میخوانم! این که ریاکارس میشود! 

دوما, شب اگر ۱۰ ساعت باشد، میشود ۶۰۰ دقیقه!  و اگر حضرت علی  برای خواندن هر رکعت فقط یک دقیقه وقت صرف کرده باشد, حداکثر میتوانسته هر شب ۶۰۰ رکعت نماز بخواند!

پس اولا  1000ممکن نیست  و ثانیا  اینکه میگویند علی با خشوع نماز میخواند خلاف این روایت است!  بعد از این مثال برویم بر سر داستان های دروغ کربلا 

داستان گریه زینب  بر سر جسد بی سر امام  حسین 

راوی شیعه میگوید: فردای روزعاشورا اسیرای کربلا را بطرف کوفه بردند در راه به گودالی رسیدند که اجساد بی سر شهدا کربلا در آن افتاده بود, زنان خود را از شترها بزمین انداختند و شروع به شیون نمودند. زینب بر سر جسد حسین رفت و گفت: ای محمد کجایی که ببینی سر فرزندت را بریدند و غریب اینجا افتاده وووووو

دلایل ما بر دروغ بودن این داستان 

۱- شما میگوید بعد از شهادت حسین, سرش را بریدند، و با ۷۲ سر بریده دیگر یکجا در گودال انداختند زینب چگونه بین اینهمه جسد بی سر، جسد حسین را شناخت؟

۲-  شما میگویید که بعد از شهادت حسین, یزیدیان اجساد را زیر سم اسبان له کردند 

جسد بی سرلگدکوب شده بوسیله اسبان, بی تردید فرم اصلی خود را از دست میدهد و خون امیخته بخاک  ریخته بر لباسها , مزید بر علت شده و هر نشانه ای را از بین میبرد,  پس چگونه زینب بین آنهمه جسد های مشابه بی سر, جسد حسین رضی الله عنه را شناخت؟ 

۳ – شما میگویید زینب بر سرجسد حسن, حرف های زیاد زد و آن سخنان را بدقت نقل میکنید, سوال این است که در گیردار  آن جیغ های دلخراش زنان و کودکان,  راوی شما چگونه توانست فرموده های زینب را دقیقا  یاداشت کند و به روضه خوان ها برساند تا آنها سر منبرها بگویند؟!! در آن محشر که صدا بصدا نمیرسید. 

پس کاملا واضح است که این داستان  دروغ است 

داستان زنجیر  جامعه

شیعه میگوید: فردای عاشورا وقتی میخواستند امام سجاد  اسیر را  به  کوفه ببرند,  ایشان از بس که بیمار بود پی در پی از بالای شتر به زمین میافتاد 

پس عمر بن سعد دستور داد تا غل جامعه بیاورند! غل جامعه, زنجیری سهمگین بود که پادشاهان ساسانی بر گردن مجرمان خطرناک میانداختند که سنگینی این زنجیر پوست گردن را میکند! و سعد بن ابی وقاص از ایرانیها آنرا  غنیمت گرفته بود و بعد از مرگش به پسرش رسیده بود!! 

 راوی میگوید امام سجاد را, پیچیده در این زنجیر دیدم که از گردنش خون میریخت  و دستهایشان را به بالا بسته بودند…..

دلایل ما بر دروغ بودن این داستان  

 اولا غنایم جنگ ایران برای امیر المومنین عمر ارسال می شد و فرمانده آن را بمانند ملک شخصی تصرف نمیکرد و بعد اگر قرار بود که سعد رضی الله عنه از بیت المال سرقت کند , پس  حتما طلا و جواهر را میدزدید نه زنجیر بی قواره را 

دوما شما میگویید امام سجاد مریض بود و از سر شتر میافتاد, پس ای دروغگوها درست این بود که او را به شتر میبستند و برای این کار  یک طناب معمولی کافی بود نه اینکه او را زنجیر پیچ کنند!! پس دروغ گفتن هم بلد نیستید 

 از کسی  که آنقدر مریض است  که حتی  حال ندارد بنشیند، انتظار فرار هم نیست! پس چرا  او را با زنجیر ساسانی بستند!! !!! پس این داستان ها, برای گریاندن شیعه ها ساخته شده و ارزش علمی اصلا ندارند.

داستان آتش زدن خیمه ها  

شیعه میگوید که بعد از تمام شدن کار مردان در عاشورا, یزیدیان به خیمه ها حمله کردند و اول اموال را غارت نموده و بعد خیمه ها را به آتش کشیدند! 

دلیل دروغ بودن این افسانه 

این شبیه به این است که بگوییم دزدها به ماشین لوکسی حمله کردند و دستمال کاغذی درون ماشین  را دزدیدند و خود ماشین را بآ آتش کشیدند!! خیمه بعنوان خانه متحرک, پیش عربان عزیز و گرانبها بود! پس دلیلی ندارد که مال خود را آتش بزنند! 

اما افسانه سازان شیعه این یادشان رفته بود!! پس برای ترسناک تر کردن وحشت  اهل بیت حسین  خیمه ها را هم آتش زدند!! 

که باید به این عقل دانش خندید! آری  دروغ گفتن هم بلد نیستند!!!

 

داستان صحبت حسین با قاتلان علی اصغر 

میگویند امام حسین علی اصغر را بر دست بلند کرد و خطاب به یزیدیان گفت: اگر بما آب نمیدهید حداقل به این کودک تشنه رحم کنید! اما ناگهان تیر سه شبعه ای که حرمله بسوی او انداخت, گلوی علی اصغر را پاره کرد و تشنه لب شهید شد (های های گریه شیعه های ساده, و کیف کردن روضه خوان !)

دلایل ما بر دروغ بودن این داستان 

۱- تیر معمولا از راه دورپرتاب میشود، پس آنها دور بودند, آیا حضرت حسین با بلندگو صدای خود را به لشکر یزید میرساند؟

 2- بچه شیش ماهه ، حتما گرسنه بود نه تشنه! زیرا بر بچه شیش ماهه اول گرسنگی غلبه میکند و بار فع گرسنگی تشنگی هم برطرف میشود ،  پس حضرت  حسین باید درحواست شیر میکرد نه آب! 

۳- چرا زنان به این نوزاد  شیر ندادند؟ چرا مادرش نداد؟

۴- چرا از شیر شتران شیرده استفاده نکردند؟ 

اینها فقط گوشه ای بود از دروغگویی شیعه ها !!

و ای خواننده عزیز,اگر همیشه  در افسانه سرایی های علمای شیعه, بیشتر دقت کنی, مشت آنها  را بیشتر باز خواهی کرد و رسوا تر خواهند شد! 

 

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …