سکولاریزم منفورترین نوع تخلُّف از فطرت دینخواهی بشر و پشت پا زدن به غریزۀ فطری خداجویی است؛ زیرا این اندیشه به مصداق فلسفیاش، مستلزم بیرون ساختن سلطۀ آفریدگار از تصرُّف در بخش مهمی از جهان آفرینش است. این طرز فکر نامبارک، که برخواسته از دنیای غرب و از تصادم علم با مسیحیت انحرافی پدید آمد، با روایت و درایت سرِ سازگاری ندارد و هر خردمندی آشنا با آموزههای ناتحریف شدۀ شرایع آسمانی، عقلا و نقلا نادرستی قطعی آن را درک میکند.
در جهان امروز ما به دلیل آنکه در سرزمینهای اسلامی، کسی کمتر حاضر است به افکار پوچ سکولارستی ارزشی قایل باشد، هواداران این طرز فکر دین ستیزانه، نمیتوانند آشکار به ابراز عقاید و اندیشههای شان بپردازند. از اینرو با روشی منافقانه با روپوشهای گوناگون، به تزویر و تلبیس میپردازند و برای ترویج اندیشههای نابکار خویش، به هر خس و خاشاکی دست میاندازند و به هر کلبۀ منحوس کهنه و نو، پناه میگیرند.
امروزه یکی از پناگاههای عمدۀ سکولاران مدعی دینداری، افکار کهنۀ معتزله است. سکولار مشربان معاصر، برای زدودن عقاید و احکام عملی شریعت از بساط زندگی، یا به عبارۀ دیگر، برای مقابله با بیداری اسلامی عصر حاضر- که خواهان حضور دین در همه حوزههای حیات است- تفکرات خود را با افکار معتزله رنگ و تاب میدهند و به جامعه عرضه میدارند. در حقیقت میتوان گفت که ترویج سکولارزم در جوامع کنونی، طوری است که سکولار مشربان مدعی دینداری کنونی در جوامع اسلامی، دیدگاههای کهنۀ معتزله و تیوریهای دینستیزانۀ سکولاریزم غرب را به هم تلفیق داده در زیر پردۀ نفاق نواندیشی دینی، به جوامع اسلامی پیشکش میدارند. این طیف منحرف، میکوشند با چنین تلفیق ناستوده، به تحریف دین دست یابند و در لفافۀ عقلگرایی با صغرا کبرا سازی چند قضیۀ کهنه و جدید، به ترویج اندیشههای منحط خویش دست یابند تا ذهن جامعه از زلال وحی به دور ماند و از شریعت الهی و آسمانی به سوی قوانین بندگی و زمینی روی بیاورد. نمونۀ این نوع پناهجویی به اعتزال را میتوان در سخنان پراکندۀ «حسین فرج دبّاغ/ عبد الکریم سروش» و نشخوارگران اندیشههای او مشاهده کرد.
سکولارمشربان معاصر، با ترفند عقلمحوری معتزلانه و مقصد شوم سکولارستی دینستیزانه، همیشه به نقد افکار ناب برگرفته از نصوص شرعی میپردازند و دیدگاههای برگرفته شده از نقل و روایات را ضعیف جلوه میدهند. به این هم بسنده نمیکنند و حتی میخواهند، اما ابوحنیفه رحمه الله را، ترویج بخش عقلگرایی دین ستیزانه معرفی بدارند. اینان قصد دارند، روش دوری از زلال وحی را که خویشتن بر آن رواناند، و از دایرۀ افکار ناب دین، همچون «حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَهٌ» گریزان است و مصداق «فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَهٍ» گردیده، حق جلوه دهند. و نیز تلاش میورزند، روش و مذهب فقهی و عقیدتی امام ابوحنیفه رحمه الله را نقطۀ مقابل نصوصگرایی و در تضاد به روش سلف صالح به شمار آورند و میان امام بزرگ و اندیشههای اعتزالی خود، توافق برقرار نمایند.
یکی از این کودکان فرورفته در وادی «سکولاریزم اعتزالی» حتی میکوشد، از وابستگی اما اعظم، ابوحنیفه رحمه الله بر نصوص شرعی ابا ورزد و او را همچو خود اعتزال پسند بداند. او با گستاخی تمام ادعا کرده که «حنفیّتِ تاریخی نتوانست بر خطِّ سیرِ فقهیِ ابوحنیفه باقی بماند و در گذرِ تاریخ، بیش-و-کم، در وادیِ سلفیّت و نقلگرایی لغزید». ادعای اینکه حنفیّت اصیل، نخست عقلگرای صرف باشد و در گذار تاریخ به سلفیّت و نقلگرایی رسیده باشد، بسی پوچ و عاری از مصداق است و حتی برعکس واقعیت و تهمتی برهنه است.
حقیقت و واقعیت امر، این است که حنفیّت در اصل و اساس- بهویژه در حوزۀ فکر وعقیده- سخت وابسته به نصوص شرعی بوده و با اقوال سلف، بهخصوص صحابه، کاملا همنوایی داشته است. سخن منقول از امام رحمه الله که فرموده: «علیک بالأثر، وطریق السلف/ نصوص شرعی و روش سلف را بر خود لازم بگیر» (البدع و اثرها: ص۶۷- اعتقاد الائمه الاربعه: ص۲۳) بیانگر وابستگی شدید آن امام بزرگ به کتاب و سنت و به اقوال و آرای سلف صالح است. مگر آن امام بزرگ، انتساب عقلگرایی در برابر نص به خویشتن را تهمت و افترا اعلام نداشته است؟ آنگاه که فرموده است: «کذب والله وافترى علینا من یقول إننا نقدم القیاس على النص/ کسی که بگوید ما قیاس را بر نصوص شرعی مقدم میداریم، بر ما دروغ گفته و افترا کرده است»؟. (اصول الدین عند الامام ابی حنیفه: ص۱۴۸).
آخر اوست که معاصران و شاگردانش را از چسپیدن به رأی و عقل با وجود دلیل از کتاب وسنت و اقوال صحابه به شدت منع کرده و فرموده است: «لیس لأحد أن یقول برأیه مع کتاب الله تعالى، ولا مع سنه رسول الله صلى الله علیه وسلم ولا مع ما أجمع علیه الصحابه/ برای کسی روا نیست با وجود کتاب الله و یا با وجود سنت رسول الله و یا با وجود اجماع صحابه به رأی خود چیزی بگوید». (همانجا).
انتساب لغزش حنفیّت به «وادیِ سلفیّت و نقلگرایی» در گذار تاریخ، حرفی است که با حقایق و واقعیتهای تاریخی اسلام در تضاد است و با مکتب فقهی امام و تاریخ مذهب حنفی و احناف هیچ برابری ندارد؛ بلکه برعکس واقعیت است.
همچنان که از امام نقل شد، حقیقت این است که امام ابوحنیفه و یارانش- رحمهم الله- با وجود استفاده از استدلالهای عقلی در فراوردههای فقهی و عقیدتی خود، سخت به نصوص کتاب و سنت و اقوال صحابه پایبند بودهاند و هیچگاهی با وجود نصوص، به عقل مراجعه نمیکردهاند. اما در قرنهای بعد و هنگامی که فلسفه و سایر علوم به جوامع اسلامی راه یافت و در مباحث عقیدتی سیطره افکند، این جاست که پای شماری از احناف به منجلاب فلسفه و عقلگرایی فرولغزید و مباحث عقلگرایانه- تا حدی همسو با اعتزال- وارد مباحث عقیدتی گردید. چنین مباحثی در آثار پدیدآمده در قرن ششم الی دهم هجری در حوزۀ مذهب احناف قابل مطالعهاند؛ اما دامن شخص امام و مکتب فقهی و عقیدتی وی از چنین مباحث مبرّا است و نباید راهیابی چنین افکار فلسفی و عقلگرایی صرف را به شخص امام منسوب ساخت؛ چه این عمل به امام ابوحنیفه هیچ ربطی ندارد و حتی با روش و افکار او برابری ندارد.
جان سخن این که یکی از پناهگاههای سکولاریزم معاصر در جوامع اسلامی در حوزۀ جغرافیایی ما، پناه جستن به افکار عقلگرایی منحرفانۀ معتزله است. سکولارمشربان مدعی دینداری در پی احیای تفکرات کهن اعتزالاند تا بتوانند با تخدیش اذهان جامعه، افکار انحرافی خویش را رواج بخشند. اینان به این هم بسنده نمیکنند، بلکه میکوشند دامن پاک امام ابو حنیفه رحمه الله را نیز به عقلگرایی متضاد با نصوص شرعی و مخالف با سلف صالح، آلوده جلوه دهند تا بتوانند با غافل ساختن اهل جامعۀ معاصر، تعدادی را به پذیرش اندیشههای منحط خویش وادارند و با خود در ترویج نظامهای سکولارستی همنوا سازند.
———————-
منابع:
. قرآن کریم.
. خمیس، محمد بن عبد الرحمن. (۱۴۱۲ هـ – ۱۹۹۲ م). اعتقاد الأئمه الأربعه. چاپ اول، المملکه العربیه السعودیه: دار العاصمه.
. خمیس، محمد بن عبد الرحمن. (ب تا). المملکه العربیه السعودیه، اصول الدین عند الإمام ابی حنیفه. المملکه العربیه السعودیه: دار الصمیعی.
. سحیمی، صالح سعد. (بی تا). البدع وأثرها فی انحراف التصور الإسلامی. چاپ اول، مدینۀ منوره: مجله الجامعه الإسلامیه بالمدینه المنوره.