آیا عمر ابن خطاب به پیامبر نسبت هذیان گویی داده است؟ (بخش دوم)

در یکی دیگر از روایات بخاری امده است

« حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى أَخْبَرَنَا هِشَامٌ عَنْ مَعْمَرٍ عَنْ الزُّهْرِیِّ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا حُضِرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ وَفِی الْبَیْتِ رِجَالٌ فِیهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَالَ هَلُمَّ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَکُمْ الْقُرْآنُ فَحَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ وَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَیْتِ وَاخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ قَرِّبُوا یَکْتُبْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ فَلَمَّا أَکْثَرُوا اللَّغَطَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ قُومُوا عَنِّی » صحیح بخاری، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنه، باب کراهیه الاختلاف، ص ۱۲۶۶، ح ۷۳۶۶٫
ابن عباس گفت: وقتی رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم در حال احتضار بود، و در خانه ی پیامبر مردانی بودند و در بین آنها عمر بن الخطاب نیز حضور داشت، رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: بیایید بنویسم برای شما نوشته‏‌ای که بعد از آن گمراه نشوید، عمر گفت: درد بر رسول اللَّه‏ صلی الله علیه وآله وسلم غلبه کرده و نزد شما قرآن هست، پس کتاب خدا ما را کفایت می‏کند، و کسانی که در خانه بودند اختلاف کردند، با هم خصومت و دشمنی کردند، پس برخی میگفتند: بیاورید تا رسول اللَّه‏ صلی الله علیه وآله وسلم کتابی بنویسد، که بعد از آن گمراه نشوید، و برخی حرف عمر را میزدند، پس وقتی همهمه و سر و صدا را زیاد کردند ونزد آن‏حضرت‏ اختلاف نمودند، رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «از نزد من برخیزید»
در این روایت چند نکته وجود دارد
۱- اینجا متوجه سخن عمر میشویم که چه گفته است. عمر گفته است درد بر پیامبر غلبه کرده است « قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَکُمْ الْقُرْآنُ فَحَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ»
عمر از باب دلسوزی و ترحم به حال پیامبر و اینکه پیامبر در مشقت نیوفتد گفت که پیامبر بیماری بر او شدت گرفته و نزد ما قرآن وجود دارد.
۲- سپس بین عمر و کسانی که خواستار کتابت بودند اختلاف و تنازع و سر و صدا رخ داد و دسته ای که موافق کتابت بودند یعنی علی و همراهانش گفتند «فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ قَرِّبُوا یَکْتُبْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» و دسته ی دیگر نیز گفتند« وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ»
۳-از این روایت و جمع دیگر روایت متوجه میشویم که همان موافقان کتابت بوده اند که جمله ی ” وقالوا : ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه” را گفته اند. یعنی همانهایی که میخواستند پیامبر چیزی را بنویسد در مقابل عمر که گفته بود پیامبر درد بر او غلبه کرده است گفتند که ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه. و با عقل جور در نمی اید که گوینده ی هر دو جمله عمر باشد که یک طرف بگوید حسبنا کتاب الله و طرف دیگر بگوید برید از پیامبر سوال کنید که ایا ما را بدون وصیت ترک میکند ؟
ما اینجا با بررسی روایات موجود متوجه شدیم که هیچ یک از دو طرف به پیامبر تهمت هذیان گویی را نزده اند بلکه تنها گفته اند که مگر میشود پیامبر هم هذیان بگوید؟؟ اما متاسفانه تشیع نصف خالی لیوان را دیده است و از جمله ی مگر میشود پیامبر هم هذیان بگوید اینطور برداشت کرده اند که پیامبر هذیان گوی میباشد. و طبق روایات موجود به هیچ وجه سیدنا عمر به پیامبر نگفته است که پیامبر هذیان میگوید و روایت صحیحی که بگوید عمر به پیامبر گفته است که او هذیان میگوید وجود ندارد و هر انچه که شیعه به آن استناد میکند یا روایات ساختگی میباشد یا قول و برداشت دیگران که داخل در متن حدیث نیستند. و با بررسی دقیق و فهم از روایات متوجه شدیم که گوینده ی جمله ی ما شانه اهجر از طرف موافقان کتابت است. پس اگر این جمله توهین باشد گوینده اش سیدنا علی میباشد نه سیدنا عمر.
شیعیان میگوید که پیامبر قصد داشته است که در وصیتش علی را جانشین خود اعلام کند اما چنین چیزی صحیح نیست و فرض اینکه هدف پیامبر از وصیت نوشتن این باشد که جانشین تعیین کند از قراین دیگر و روایات وارده متوجه میشویم که پیامبر خلافت را برای ابوبکر پسندیده است و اگر چنین وصیتی مینوشت قطعا او را جانشین خود معرفی میکرد.
برای مثال پیامبر میفرماید: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، حَدَّثَنَا وَکِیعٌ . ح وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ ، حَدَّثَنَا مُؤَمَّلٌ ، قَالَا : حَدَّثَنَا سُفْیَانُ ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عُمَیْرٍ ، عَنْ مَوْلًى لِرِبْعِیِّ بْنِ حِرَاشٍ ، عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ حِرَاشٍ ، عَنْ حُذَیْفَهَ بْنِ الْیَمَانِ ، قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ : ” إِنِّی لَا أَدْرِی مَا قَدْرُ بَقَائِی فِیکُمْ ، فَاقْتَدُوا بِاللَّذَیْنِ مِنْ بَعْدِی ، وَأَشَارَ إِلَى أَبِی بَکْرٍ ، وَعُمَرَ. کِتَاب ابْنُ مَاجَهْ» أَبْوَابُ فِی فَضَائِلِ أَصَحَابِ رَسُولِ اللَّهِ» بَاب فَضْلِ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ رَضِیَ اللَّهُ حدیث۹۴ . و سلسله الأحادیث الصحیحه از آلبانی (۳/۲۳۳و۲۳۶(
من، نمی‌دانم چه‌قدر درمیان شما می‌مانم؛ پس از دو نفری که پس از من هستند، پیروی کنید و به ابوبکر و عمر اشاره کردند.
در این روایت صحیح، پیامبر به جانشینی ابوبکر و عمر بعد از خود اشاره میکند.
همچنین در صحیح مسلم شماره ی۲۳۸۷  امده است: حدثنا عبید الله بن سعید حدثنا یزید بن هارون أخبرنا إبراهیم بن سعد حدثنا صالح بن کیسان عن الزهری عن عروه عن عائشه قالت قال لی رسول الله صلى الله علیه وسلم فی مرضه ادعی لی أبا بکر أباک وأخاک حتى أکتب کتابا فإنی أخاف أن یتمنى متمن ویقول قائل أنا أولى ویأبى الله والمؤمنون إلاأبا بکر.صحیح مسلم » کتاب فضائل الصحابه » باب من فضائل أبی بکر الصدیق رضی الله عنه
و باز در بخاری امده است: لقد هممت أو أردت أن أرسل الى أبی بکر وابنه وأعهد أن یقول القائلون أو یتمنّى المتمنّون، ثمّ قلت: یأبى الله ویدفع المؤمنون، أو یدفع الله ویأبى المؤمنون.صحیح البخاری ۷:۲۱۸
یعنی: عایشه‌ی صدیقه رضی الله عنها می‌گوید: رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در بیماری ارتحال خود به من فرمودند: (أدعی لی أبابکر..) یعنی: «پدرت ابوبکر و برادرت را به نزد من بخوان تا وصیتی بنویسم؛ چراکه من از این می‌ترسم که کسی آرزوی خلافت در سر بپروراند و به آن طمع ورزد و کسی ادعا کند که برای خلافت سزاوارتر است؛ در حالی که خداوند متعال و مؤمنان، جز ابوبکر را برای خلافت نمی‌پسندند.»
 عن جبیر بن مطعم رضی الله عنه عن أبیه قال أتت امرأه إلى النبی صلى الله علیه وسلم فأمرها أن ترجع إلیه قالت أرأیت إن جئت ولم أجدک کأنها تقول الموت قال صلى الله علیه وسلم إن لم تجدینی فأتی أبا بکر مسلم (۴/۱۸۵۶و۱۸۵۷)؛ بخاری، شماره‌ی۳۶۵۹
جبیر بن مطعم رضی الله عنه می‌گوید: زنی نزد رسول اکرم صلی الله علیه وسلم آمد؛ رسول اکرم صلی الله علیه وسلم به او امر فرمودند که دوباره نزد ایشان بیاید. آن زن گفت: اگر آمدم و شما را نیافتم (و شما از دنیا رفته بودید)، چه کنم؟ رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: (إن لم‌تجدینی فأتی أبابکر) یعنی: «اگر مرا نیافتی، نزد ابوبکر برو.»
و بی شک اگر وصیت آن موقع نوشته میشد و درباره ی جانشینی میبود شخصی را جز ابوبکر ذکر نمیکردند.
چنانکه در پیش نماز شدن ابوبکر امده است. و اگر قرار میبود که علی جانشین بعد از پیامبر میشد شایسته بود که پیامبر دستور به علی میداد تا امام نماز جماعت شود ولی در روایات امده است که پیامبر کسی را جز ابوبکر برای اینکار شایسته نمیدانست
پیامبر صلى الله علیه وسلم تنها و تنها اصرار در پیش نماز بودن ابوبکر را داشت. برای مثال:
لمادخل رسول الله (ص) بیتی قال: مروا أبا بکر فلیصل بالناس  قالت: فقلت: یارسول الله إن أبا بکر رجل رقیق إذا قرأ القرآن لا یملکدمعه، فلو أمرت غیر أبی بکر…فراجعته مرتین أو ثلاثا فقال: لیصل بالناس أبو بکر فانکن صواحب یوسف “.۲۲۹ ومسند أبی عوانه ج ۲ / ۱۱۴٫ وصحیح البخاری ج ۱ / ۸۷ کتاب الاذان ج ۱ / ۸۷، ومسند أحمد ج ۶ /صحیح مسلم ج ۱ / ۳۱۳، کتاب الصلاه باب استخلاف الامام لعذر.
یعنی پیامبر صلى الله علیه وسلم گفت به ابوبکر رضی الله عنه بگویید تا امامت کند عایشه گفت ای رسول خدا ابوبکر مرد نرم دلی است وقتی قران میخواند نمیتواند جلوی اشک هایش را بگیرد به جای ابوبکر یک نفر دیگر را دستور بدهید.. دو الی سه بار این درخواست را از پیامبر کردم و پیامبر با تاکید بیشتر گفت به ابوبکر بگویید که برای مردم امامت نماز را بکند.
عایشه دو یا سه بار گفت به جای پدرم ابوبکر کسی دیگر را پیش نماز کن اما پیامبر دوست داشت که فقط ابوبکر پیش نماز باشد و با تاکید هر بار میگوید ابوبکر باید پیش نماز باشد
و ابوبکر چندین روز را پیش نمازی میکند. به عبارت دیگر پیامبر چهار روز مانده به فوتشان برای نماز عشاء حالشان بد میشود و دیگر نمیتوانند پیش نمازی کنند و دستور میدهد ابوبکر پیش نماز باشد.
حدثنا أحمد بن یونس قال حدثنا زائده عن موسى بن أبی عائشه عن عبید الله بن عبد الله بن عتبه قال دخلت على عائشه فقلت ألا تحدثینی عن مرض رسول الله صلى الله علیه و سلم ؟ قالت بلى ثقل النبی صلى الله علیه و سلم فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ینتظرونک قال ( ضعوا لی ماء فی المخضب ) . قالت ففعلنا فاغتسل فذهب لینوء فأغمی علیه ثم أفاق فقال صلى الله علیه و سلم ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ینتظرونک یا رسول الله قال ( ضعوا لی ماء فی المخضب ) . قالت فقعد فاغتسل ثم ذهب لینوء فأغمی علیه ثم أفاق فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ینتظرونک یا رسول الله قال ( ضعوا لی ماء فی المخضب ) . فقعد فاغتسل ثم ذهب لینوء فأغمی علیه ثم أفاق فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ینتظرونک یا رسول الله والناس عکوف فی المسجد ینتظرون النبی علیه السلام لصلاه العشاء الآخره فأرسل النبی صلى الله علیه و سلم إلى أبی بکر بأن یصلی بالناس فأتاه الرسول فقال إن رسول الله صلى الله علیه و سلم یأمرک أن تصلی بالناس فقال أبو بکر وکان رجلا رقیقا یا عمر صل بالناس فقال له عمر أنت أحق بذلک فصلى أبو بکر تلک الأیام بخاری باب إنما جعل الإمام لیؤتم به ، حدیث ۶۵۵ و مسلم باب استخلاف الامام اذا عرض له عذر من مرض و سفر و غیرهما حدیث ۹۶۳
معنی:به هنگام نماز عشاء، بیماری آنحضرت سنگین‌تر شد، به گونه‌ای که نتوانستند از خانه بیرون شوند و به مسجددرآیند. عایشه گوید: نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- گفتند: (أصلى الناس؟) مردم نمازشان را گزاردند؟ گفتیم: نه، ای رسول‌خدا، همه در انتظار شمایند! فرمودند: (ضعوا لی ماءً فی المخضب) قدری آب برای من در طشت بریزید! چنان کردیم. غسل کردند. آنگاه به راه افتادند که بروند؛ از هوش رفتند، و سپس به خود آمدند. آنگاه گفتند: (أصلى الناس؟) مردم نمازشان را گزاردند؟ دوباره و سه باره همان ترتیبات غسل کردن و از هوش رفتن به هنگام حرکت کردن، پیاپی اتفاق افتاد. عایشه گفت که مردم منتظر بودند تا آخرین نماز عشاء را با پیامبر بخوانند. آنحضرت دنبال ابوبکر فرستادند تا با مردم نماز بگزارد. ابوبکر نیز آن روزهای آخر عمر پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- را با مردم نماز گزارد .
اما یک روز مانده به فوت، پیامبرحالشان بهبود می یابد و میخواهد به مسجد بیاید و وقتی که می آید میبیند مردم در حال خواندن نماز ظهر هستد.
فصلى أبو بکر تلک الأیام ثم إن النبی صلى الله علیه و سلم وجد من نفسه خفه فخرج بین رجلین أحدهما العباس لصلاه الظهر وأبو بکر یصلی بالناس فلما رآه أبو بکر ذهب لیتأخر فأومأ إلیه النبی صلى الله علیه و سلم بأن لا یتأخر قال ( أجلسانی إلى جنبه ) . فأجلساه إلى جنب أبی بکر قال فجعل أبو بکر یصلی وهو یأتم بصلاه النبی صلى الله علیه و سلم والناس بصلاه أبی بکر والنبی صلى الله علیه و سلم قاعد بخاری باب إنما جعل الإمام لیؤتم به ، حدیث ۶۵۵ و مسلم باب استخلاف الامام اذا عرض له عذر من مرض و سفر و غیرهما حدیث ۹۶۳
ابوبکر آن روزها را با مردم نمار خواند روز شنبه یا روز یکشنبه، نبی اکرم -صلى الله علیه وسلم- احساس کردند که بیماری و درد ایشان را موقّتاً آسوده گذاشته است؛ دو تن از صحابه که یکی از آنها عباس بود آنحضرت را در میان گرفتند و برای نماز ظهر  به مسجد بردند. ابوبکر داشت با مردم نماز می‌گزارد. وقتی ابوبکر آن حضرت را دید، کنار رفت که عقب‌تر بایستد. رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- به او اشاره کردند که عقب نیاستد و فرمودند: (اجلسانی إلى جنبه) مرا در کنار ابوبکر بنشانید! آنحضرت را در کنار ابوبکر، سمت چپِ وی، نشانیدند، ابوبکر نیز به نماز رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- اقتدا می‌کرد، و مردم به نماز ابوبکر . و پیامبر صلى الله علیه وسلم نشسته بود.
پیامبر صلى الله علیه وسلم ابوبکر را در زمانی که بیمار بودند امام نماز جماعت قرار داده بود و قطعا در این نماز ها نیز علی پشت سر ابوبکر نماز میخواند. و این به این معنی است که ابوبکر شایسته تر برای خلافت بود و مقام و منزلت او از بقیه بیشتر بود.

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …