در پی انتشار مقالۀ «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟» از دکتر سید علی اصغر غروی، که در آن امامت را منصبی غیر انتصابی معرفی می کند، شاهد واکنش های تند روحانیون و مسؤلین با نویسنده و مقاله و روزنامه ای که مقاله را منتشر کرد، بودیم ؛ حتی مدیر مسؤل روزنامه به خاطر انتشار مقاله عذر خواهی کرد و سه نقد در رد آن چاپ نمود، اما مسؤلین به این راضی نشده و برای اینکه حساسیت موضوع را به دیگر نویسندگان و صاحبان قلم بفهمانند، روزنامه را توقیف و تعطیل کردند و امام جمعه ها و نمایندگان مجلس و روحانیون قشری به انواع مختلف علیه مقالۀ مذکور و نویسندۀ مزبور تبلیغات نمودند.
اما علت این همه جنب و جوش و حساسیت در تعامل با این مقاله چه بود؟ مگر نه اینکه اسلام حتی از اهل کتاب و حتی مشرکین می خواهد که حرف خود را بزنند و برهان بیاورند و خطاب به آنان می گوید: «هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» (البقره: ۱۱۱ و النمل:۶۴) و مگر نه اینکه خداوند بندگانش را تشویق به شنیدن نظرات مختلف و انتخاب بهترین آنها می کند؟
« فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّـهُ وَأُولَـٰئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ» (الزمر : ۱۷-۱۸)
اگر قول مخالفی وجود نداشته باشد، بندگان خدا چگونه می توانند بین اقوال مقایسه کرده و بهترین را انتخاب کنند؟
خداوند توصیه نموده که با اهل کتاب به نیکی بحث کنید (النحل:۱۲۵)، زمانی که اجازۀ بحث با غیر مسلمین از جانب خدا صادر شده، چرا مسولین نظام بحث مسلمان با مسلمان را بر نمی تابند؟ چرا به قرون وسطی برگشته و در جِلد پاپ رفته و دستگاه انگیزیسیون به راه انداخته اند؟ مگر نه اینکه منادی بودید به این ندا که حکومت اسلامی حکومت عدل است و مگر نه اینکه می گفتید در این حکومت حتی کمونیست هم حق حرف زدن دارد؟ پس چه شد؟
ای که اندر ملک گفتی می نهم قانون عدل … ظلم کردی ای اشاراتت همه بیرون عدل
این امیرانی که بیماران حرص اند و طمع … همچو صحت از مرض، دورند از قانون عدل
(سیف فرغانی)
تمام سؤالاتی که مطرح شد تنها یک پاسخ دارد و آن هم موضع حساس و ترک خوردۀ جامعۀ شیعه است که با تلنگری احتمال خورد شدنش وجود دارد، پس مجبورند که در برابر مقالاتی اینچنینی، واکنش آنچنانی داشته باشند. این ترس است که آنها را به چنین واکنشی وادار کرده، ترس از بیدار شدن جامعۀ تشیع و ترس از برگشتن شیعیان از جامعۀ شیعه که بنایش بر امامت نهاده شده است . حتی که در لابلای سخنان مخالفین این مقاله، از روحانیون و مسؤلین نظام این ترس هویداست، چنانکه "حجتالاسلام محمدتقی رهبر" امام جمعه اصفهان در همین باره می گوید:
«مشغول کردن افکار عمومی به مباحث بیپایه نوعی اشتباه است که خارج از نیازهای اعتقادی مردم بوده و ممکن است منجر به خروج برخی، از مسیر دنیای شیعه باشد.»
همو می گوید: «اقدام روزنامه نوعی ایجاد شبهه در افکار عمومی است.»
ودفتر جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاههای کشور در قسمتی از بیانیۀ خود نوشتند: « از جاهلیت خود نمیداند این سخنان شبهه برانگیز و منحط به کجا خواهد رفت.»
و در همین بیانیه: «به مسئولین فرهنگی و سیاسی کشور به خصوص قوه قضائیه هشدار میدهیم که در همین ابتدا با این قبیل توهینها و شبهه افکنیها مبارزه کنند که اگر خلاف این را انجام دهند دوباره با ظهور و بروز افرادی با تفکرات منحرف رو به رو خواهیم شد.»
"حجه الاسلام محمدعلی شاه آبادی" در نقد خود بر مقالۀ دکتر غروی، می گویند: « طرح چنین مباحثی در رسانههای عمومی و برای مخاطبان غیرتخصصی اندوهی است که همواره انسان با خود دارد.»
روحانیون از این می ترسند که شیعیان بیدار شده و مذهب شیعه را ترک کنند به همین خاطر از زور و زر و تزویر استفاده می کنند تا مانع نشر عقاید روشنفکرانی چون دکتر غروی شوند، خوشبختانه تعداد این روشنفکران از بین فرهیختگان و طلاب و علمای حوزه کم نیست و حتی می بینیم که مکارم شیرازی در کتاب "وهابیت بر سر دو راهی" در باب "مفهوم «دعا در قرآن» " می نویسد :«اتّفاقاً ما تجربه کرده ایم، افراد نادرى که در حوزه هاى علمیّه ما، گاهى تمایلات وهّابى گرى پیدا مى کنند، آنها نیز افراد کم اطّلاعى هستند که در دروس حوزوى مشکل داشته اند»
(وهابیت بر سر دو راهی، ص: ۱۰۹، مکارم شیرازی؛ مدرسه امام على بن ابى طالب( ع) _ قم،ط۹)
ما امیدواریم که این اشخاص به اصطلاح کم اطلاع روز به روز زیاد شوند، البته اگر اشخاصی چون علامه برقعی و قلمداران و احمد کاتب و امثال ایشان، کم اطلاع هستند؛ دیگر نمی دانیم که چه اشخاصی مطلع هستند!
به هر حال، اسلام حق آزادی بیان را حتی برای مشرکین نیز قائل شده، اگر حکومتِ حاکم ریگی به کفش ندارد و چنانکه ادعا می کند پیرو اسلام است، چرا از صدای مخالف می ترسد همانگونه که جن از بسم الله می ترسد؟