امتیازات‌ اسلام‌ بر قوانین‌ بشری‌

اسلام‌ صیانت‌ و حفظ‌ حدود را عهده‌ دار است‌، یعنی‌ قوانینی‌ را وضع‌ می‌کند که‌ ضامن‌ عدم‌ تعدی‌ است‌. در سایه‌ این‌قوانین‌، هر فردی‌ می‌تواند کار کند و بهره‌ ببرد و فعالیت‌ زندگی‌ را در هر راه‌ و جهت‌ ممکنی‌، متوجّه‌ گرداند به‌ طوری‌ که‌ در اثناءاین‌ کار به‌ کسی‌ آزار نرساند و به‌ زندگان‌ دیگر، ستم‌ ننماید و راه‌ استفاده‌ از زندگی‌ را بر دیگران‌ تنگ‌ نکند. قوانین‌ در اسلام‌مزایایی‌ دارد که‌ در هیچ‌ نظام‌ دیگری‌ که‌ از سرچشمه‌های‌ آسمانی‌ استفاده‌ نشده‌، آن‌ مزایا وجود ندارد، زیرا این‌ قوانین‌ زمینی‌فقط‌ به‌ نفع‌ یک‌ طبقه‌ و یا چند فرد! کار می‌کند…

اولین‌ قسمت‌ از این‌ مزایا اینکه که‌ هر یک‌ از حدود و مقررات‌ اسلام‌، مصلحت‌ فرد را به‌ عنوان‌یک‌ شخصیت‌ مستقل‌ رعایت‌ می‌کند و در عین‌ حال‌ مصالح‌ او را به‌ عنوان‌ این‌ که‌ عضوی‌ از جامعه‌ هست‌ و همراه‌ افراد دیگرزندگی‌ می‌کند، نیز بطور کامل‌ مراعات‌ می‌نماید.

هنگامی‌ که‌ فرد احساس‌ می‌کند که‌ هدف‌ قیودی‌ که‌ وضع‌ می‌شود این‌ است‌ و برای‌ این‌ منظور است‌ که‌ مانع‌ رسیدن‌ آزار او به‌دیگران‌ بوده‌ و در عین‌ حال‌ می‌خواهد او را در مقابل‌ گزند دیگران‌ محفوظ‌ نگهدارد و نگذارد تمایلات‌ آنها نسبت‌ به‌ وی‌تعدی‌ کند، بلکه‌ فرد را در مقابل‌ تمایلات‌ و شهوات‌ شخصی‌ خود نیز حفظ‌ می‌کند و نمی‌گذارد دمار از روزگارش‌! درآورد وبسوی‌ فنا و نیستی‌ بکشاند، هنگامی‌ که‌ فرد این‌ حقایق‌ را احساس‌ می‌کند، روح‌ وی‌ در مقابل‌ این‌ قوانین‌ ناراحت‌ نمی‌شود وکینه‌ آنها را در دل‌ نمی‌گیرد و آرزوی‌ نابودی‌ و زوال‌ آن‌ را نمی‌کند و برای‌ در هم‌ شکستن‌ آن‌ نمی‌کوشد.

بنابراین‌، دیگر رابطه‌ او با جامعه‌، رابطه‌ نفرت‌ و کینه‌ شدیدی‌ که‌ فروید و روانکاوان‌ دیگر تصویر می‌کنند، نخواهد گردید، زیراجامعه‌ در این‌ صورت‌ دیگر غول‌ درنده‌ای‌ نیست‌ که‌ در کمین‌ فرد باشد و او را بدرد و نابود کند! بلکه‌ او دوست‌ محتاطی‌ است‌که‌ میان‌ دو نفر متخاصم‌ می‌ماند و میانشان‌ را اصلاح‌ می‌کند و آنگاه‌ آنان‌ را به‌ همکاری‌ مسالمت‌آمیز، دعوت‌ می‌نماید.

***
امتیاز دیگر اینکه‌، قوانین‌ بشری‌ تاکنون‌ خود را از ترجیح‌ مصلحت‌ طبقاتی‌ و نفع‌ گروههای‌ خاص‌، نتوانسته‌ آسوده‌ کند، یعنی‌همیشه‌ طبقه‌ خاصی‌ مورد نظر آنان‌ است‌، بدون‌ اینکه‌ به‌ دیگران‌ توجّه‌ کنند. تمام‌ نظام‌های‌ معروف‌ روی‌ زمین‌، در این‌ خصلت‌ با هم‌ برابرند و برای‌ دانستن‌ این‌ حقیقت‌ کافی‌ است‌ که‌ طعنه‌های‌کمونیست‌ها را به‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ بشنویم‌، یا اشکالات‌ سرمایه‌داران‌ را به‌ نظام‌ کمونیستی‌ و انتقادهای‌ دموکراتها را به‌ نظام‌دیکتاتوری‌ و حرفهای‌ طرفداران‌ دیکتاتوری‌ را درباره‌ دموکراسی‌، ملاحظه‌ کنیم‌! چه‌ آنگاه‌ به‌ خوبی‌ خواهیم‌ دریافت‌ که‌ هریک‌از این‌ نظام‌هابه‌ نفع‌ فرد یا طائفه‌ مخصوصی‌ سخن‌ می‌گویند و منافع‌ دیگران‌ را در نظر نمی‌گیرند و هر کسی‌ که‌ در این‌ دولت‌هاموفق‌ شود و زمام‌ کار را بدست‌ بگیرد، مطابق‌ روش‌ خاص‌ خود و مصالح‌ خویش‌ قوانینی‌ را وضع‌ می‌کند، تا سهم‌ بیشتری‌ ازآزادی‌ را ببرد و از کیسه‌ دیگران‌ بیشتر سوء استفاده‌ بنماید!

کلمات‌ و عبارات‌ پر سر و صدایی‌ از قبیل‌: آزادی‌، برادری‌، مساوات‌، یا: نان‌ و کار برای‌ همه‌! و یا: همه‌ در برابر قانون‌مساوی‌اند.. نمی‌توانند حقیقت‌ را پنهان‌ نمایند و در لابلای‌ همه‌ این‌ سخنان‌، حقیقت‌ روشن‌ این‌ است‌ که‌ قوانین‌ بشری‌،همیشه‌ موافق‌ مصالح‌ و سودهای‌ طبقه‌ای‌ است‌ که‌ پیروز شده‌ و زمام‌ کار را بدست‌ گرفته‌ است‌. و به‌ طور معمول‌ مصالح‌ ومنافع‌ طبقات‌ مغلوب‌ رعایت‌ نمی‌شود. حتی‌ درمیان‌ ملتهایی‌ که‌ از نظر عدالت‌ و آزادی‌، مراحلی‌ را هم‌ طی‌ کرده‌اند! مثلاً قانون‌ در انگلستان‌ (که‌ از نظر بعضی‌ها نمونه‌ اعلای‌ دموکراسی‌ است‌! و با وجود اینکه‌ مبارزه‌ میان‌ طبقات‌ کمتر است‌)حامی‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ است‌ و منافع‌ سرمایه‌داران‌ را در مقابل‌ کارگران‌، تضمین‌ می‌کند.

فاصله‌ و مبارزه‌ طبقاتی‌ و در نتیجه‌ حمایت‌ قانون‌ از سرمایه‌ داری‌، در آمریکا، به‌ مراتب‌ شدیدتر و صریح‌تر است‌… اما درروسیه‌ شوروی‌ خود تصریح‌ می‌کنند که‌ نهضت‌ و جنبش‌ آنها، برای‌ برتری‌ دادن‌ و آقا کردن‌ طبقه‌ کارگر، و خورد کردن‌ و نابودنمودن‌ طبقه‌ سرمایه‌دار و مالک‌ است‌. آری‌ مادامی‌ که‌ قانون‌ از زمین‌ سرچشمه‌ می‌گیرد، همیشه‌ در معرض‌ تحولات‌ و دیگرگونیهایی‌ در دست‌ طبقات‌ غالب‌، بر ضدطبقه‌ مغلوب‌ یک‌ ملت‌، خواهد بود. در همه‌ جوامع‌ جهان‌ آن‌ جمله‌ای‌ که‌ «رئالیست‌»های‌ غربی‌ می‌گویند و آن‌ را شامل‌ تمام‌ نظام‌های‌ جهان‌ می‌دانند، صدق‌می‌کند که‌: «همیشه‌ طبقه‌ نیرومند و غالب‌ قانون‌ را برای‌ حفظ‌ مصالح‌ خود وضع‌ می‌کنند»!

اما نظام‌ اسلامی‌، مولود فکر یک‌ هیئت‌ قانونگذاری‌ در روی‌ زمین‌ نیست‌، بلکه‌ ریشه‌ اصلی‌ آن‌ از آسمان‌ و از وحی‌ الهی‌ است‌.و در آنجا نیز مصالح‌ فردی‌ و خصوصی‌ وجود ندارد، تا یک‌ طبقه‌ را بر طبقه‌ دیگر ترجیح‌ بدهد، زیرا آنها و اینها، همه‌ بندگان‌خدایند و از نظر ریشه‌ اصلی‌ پیدایش‌ و از نظر سرانجام‌ و پایان‌، با هم‌ مساویند.همه‌ آفریده‌ قدرت‌ خداوند اند و در آخر کار، همه‌ بسوی‌ او باز می‌گردند و پروردگار جهان‌ همه‌ را به‌ یک‌ اندازه‌ و حدود محاسبه‌می‌کند و «هیچ‌ فردی‌ بر دیگری‌، جز با تقوی‌ و فضیلت‌ برتری‌ ندارد».

شریعت‌ اسلام‌ نظامی‌ است‌ که‌ بر همه‌ و مصالح‌ همه‌ تطبیق‌ می‌شود و نسبت‌ به‌ فردی‌، به‌ زیان‌ فرد دیگر، مجامله‌ وسهل‌انگاری‌ نمی‌کند، حاکم‌ و محکوم‌، فرمانروا و فرمان‌بردار، ثروتمند و فقیر، بالا و پایین‌، در مقابل‌ قانون‌ با هم‌ مساوی‌اند. این‌ سخنی‌ نیست‌ که‌ بیهوده‌ و بدون‌ مآخذ گفته‌ شود، بلکه‌ یک‌ واقعیت‌ محسوس‌ تاریخی‌ است‌ و قرآن‌ مجید اعلام‌ می‌کند: ﴿ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا  اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى  وَاتَّقُوا اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ٨﴾ [المائده: ۸]، یعنی‌:دشمنی با گروهی شما را بر آن ندارد که عدالت نکنید؛ عدالت کنید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از الله بترسید، همانا الله به آنچه می‌کنید؛ آگاه است..

رسول‌ خدا می‌فرماید: «انما افسد من‌ کان‌ قبلکم‌ انه‌ اذا سرق‌ الشریف ترکوه‌ و اذا سرق‌ الضعیف‌، اقاموا علیه‌الحد، والله لوسرقت‌ فاطمه‌ بنت‌ محمّد لقطع‌ محمّد یداه‌، یعنی‌: نابودی‌ و فساد ملت‌های‌ قبل‌ از شما از این‌ جهت‌ بوده‌ که‌ آنان‌ هنگامی‌ که‌مرد توانا و بزرگی‌ دزدی‌ می‌کرد، رهایش‌ می‌کردند و همین‌ که‌ ضعیف‌ و ناتوانی‌ دزدی‌ می‌نمود، بر او حد جاری‌ می‌کردند! به‌خدا سوگند، اگر فاطمه‌ دختر محمّد دزدی‌ کند محمّد دستهایش‌ را قطع‌ خواهد کرد».عمر رضی الله عنه فرزندش‌ را به‌ جرم‌ شراب‌ خوردن‌ حد می‌زند و عاطفه‌ پدری‌ او را از این‌ کار بازنمی‌دارد و ملاحظه‌ این‌ را هم‌ نمی‌کند که‌او، یکی‌ از افراد شریف‌ و بزرگان‌ قریش‌ است‌! اگر این‌ وضع‌ ادامه‌ پیدا نکرد و شرایطی‌ پیش‌ آمد که‌ اجراء این‌ اصول‌ در هم‌ ریخت‌، باید دانست‌ که‌ برای‌ هر نظامی‌ چنین‌حوادثی‌ پیش‌ می‌آید و در هرحال‌، این‌ امر، نباید عیب‌ اسلام‌ شناخته‌ شود.

ما در اینجا نخست‌ از مبادی‌ و اصول‌ آن‌ بحث‌ می‌کنیم‌ و آنگاه‌ در قابلیت‌ اجراء آنها سخن‌ خواهیم‌ گفت‌ و در هر دو مرحله‌،شواهد گرانبهایی‌ را می‌یابیم‌ که‌ عقیده‌ ما را تأیید می‌کند که‌ اسلام‌ نظام‌ بی‌نظیری‌ بوده‌ و دارای‌ مزایای‌ زیادی‌ است‌ که‌ در هیچ‌نظام‌ دیگری‌ در روی‌ زمین‌، دیده‌ نمی‌شود و آنچه‌ در زمان‌ ابوبکر و عمر و علی‌ و عمربن‌ عبدالعزیز اجرا شد، در صورت‌وجود شرایط‌ مساعد برای‌ همیشه‌ قابل‌ اجرا است‌.ما در اینجا از شرایط‌ و موقعیت‌های‌ سیاسی‌ که‌ موفقیت‌ اجرایی‌ اسلام‌ را تضمین‌ می‌کند، سخن‌ نمی‌گوییم‌، بلکه‌ در اسلام‌ ازنظر روانی‌ و «پسیکولوژی‌» بحث‌ می‌کنیم‌. پس‌ آنچه‌ اکنون‌ از نظر ما اهمیت‌ دارد، این‌ است‌ که‌ اسلام‌ از ناحیه‌ روانی‌ وپسیکولوژی‌ قابلیت‌ اجراء عملی‌ را ـ هر وقت‌ اراده‌ کنند که‌ آن‌ را اجراء نمایند ـ  دارا است‌…

این‌ اصول‌، که‌ یکبار در تاریخ‌ اجرا شد و می‌توان‌ بار دیگر هم‌ آن‌ را اجرا نمود، هنگامی‌ که‌ اجرا شود، هر فرد مسلمانی‌ چنین‌احساس‌ خواهد کرد که‌ قوانینی‌ که‌ از آسمان‌ نازل‌ شده‌ است‌، هرگز به‌ مصالح‌ و منافع‌ یک‌ فرد تعدی‌ نمی‌کند و آن‌ را به‌ ناحق‌ به‌دیگری‌ واگذار نمی‌نماید. و باز احساس‌ می‌کند که‌ مأمور اجراء این‌ قوانین‌، حفظ‌ دستگاه‌ حکومت‌ نیست‌، بلکه‌ هر فردمسلمانی‌، در اجراء این‌ قوانین‌ دارای‌ مسئولیت‌ است‌، همان‌ طوری‌ که‌ رسول‌ خدا می‌فرماید: «کلکم‌ راع‌ و کلکم‌ مسئول‌ عن‌رعیته‌: همه‌ شما نگهبان‌ و مسئول‌ یکدیگر هستید» و نیز می‌گوید: «اگر هر یک‌ از شما منکر و خلافی‌ دید، باید آن‌ را بدست‌خود دیگرگون‌ کند، و اگر کسی‌ نتوانست‌ با زبانش‌، و اگر نتوانست‌، در دلش‌ نسبت‌ به‌ آن‌ بیزار باشد و این‌ پایین‌ترین‌ مراتب‌ایمان‌ است‌» و نیز می‌فرماید: «بزرگترین‌ جهادها، سخن‌ حقی‌ است‌ که‌ نزد فرمانروای‌ ستمکار گفته‌ شود».فرد مسلمان‌، هنگامی‌که‌ به‌ این‌ عدالت‌ مطلق‌، عدالتی‌ که‌ شامل‌ حاکم‌ و محکوم‌، زمامدار و توده‌ مردم‌ می‌شود و همه‌ آنان‌ رادر برابر قانون‌ واحدی‌ که‌ از طرف‌ خدا نازل‌ شده‌، خاضع‌ و مطیع‌ می‌گرداند، و اطمینان‌ و اعتماد پیدا می‌کند، قهراً چنین‌قانونی‌ را دوست‌ می‌دارد و از آن‌ دفاع‌ می‌کند و حدود آن‌ را نمی‌شکند.

***

گذشته‌ از این‌ها، اسلام‌ کار نظم‌ جامعه‌ را تنها به‌ عهده‌ قوانین‌ می‌گذارد، بلکه‌ قوانین‌ در اسلام‌ فقط‌ مسئول‌ حداقل‌ نظم‌ است‌،به‌ مقداری‌ که‌ زندگی‌ بدون‌ آن‌ ممکن‌ نیست‌ و یا بدون‌ آن‌ جامعه‌ دچار هرج‌ و مرج‌ شده‌ و آرامش‌ و موجودیتی‌ برای‌ جامعه‌باقی‌ نمی‌ماند.در نظر اسلام‌، زندگی‌ نباید در این‌ مرحله‌ پست‌ متوقف‌ بماند، در بشریت‌ یک‌ رغبت‌ و تمایل‌ همیشگی‌ به‌ تکامل‌ و ترقّی‌وجود دارد. او می‌خواهد میدان‌های‌ تازه‌ای‌ از معرفت‌ را طی‌ کند و به‌ مدارج‌ و مراحل‌ نوینی‌ از ترقّی‌ و تکامل‌ برسد، اگرانسانیت‌ دائماً در حداقل‌ توقف‌ کند، نخواهد توانست‌ به‌ این‌ مراحل‌ تقدم‌ و ترقّی‌، نائل‌ گردد.

اسلام‌ همان‌ طوری‌ که‌ فطرت‌ انسانیت‌ را رعایت‌ می‌کند و تمایلات‌ و شهوات‌ جسمانی‌ او را واپس‌ نمی‌زند و احساس‌ این‌انگیزه‌ها را بر انسان‌ حرام‌ نمی‌کند و با آن‌، تا حدودی‌ همراهی‌ می‌نماید، همان‌طور فطرت‌ و تمایل‌ دائمی‌ انسانیت‌ را به‌جنبش‌ و ترقّی‌ نیز، رعایت‌ می‌کند و وسایلی‌ که‌ وی‌ را در راه‌ این‌ هدف‌ بزرگ‌ کمک‌ می‌کند، فراهم‌ و آماده‌ می‌نماید و بدین‌ترتیب‌ دو جنبه‌ زندگی‌ انسان‌ را تحقق‌ می‌بخشد و میان‌ آن‌ دو موازنه‌ برقرار می‌کند، بلکه‌ آنها را با هم‌ پیوند می‌دهد تا در پایان‌کار، به‌صورت‌ «امر واحدی‌» در بیایند و از این‌ راه‌، هر دو هدف‌ بدست‌ بیاید.

نمونه‌ و مثال‌، همیشه‌ مطالب‌ را بهتر روشن‌ می‌کند:

هنگامی‌ که‌ شهوت‌ خوردن‌ و نوشیدن‌ بر انسان‌ مستولی‌ می‌شود و او در این‌ راه‌ اسراف‌ می‌کند و در یک‌ اندازه‌ عاقلانه‌ای‌توقف‌ نمی‌کند، این‌ کار برای‌ وی‌ زیانهایی‌ به‌ بارمی‌آورد، و هدف‌ اول‌ زندگی‌ که‌ حفظ‌ زندگی‌ در موجودیت‌ فرد است‌، تحقق‌پیدا نمی‌کند، زیرا اسراف‌ اعضاء وی‌ را به‌ زحمت‌ می‌اندازد و فعالیت‌ او را فرسوده‌ می‌کند و در عین‌ حال‌، هرگونه‌ فرصت‌ترقّی‌ و ارتقاء را از او می‌گیرد ـ با اینکه‌ آن‌ یکی‌ از هدف‌های‌ اصیل‌ زندگی‌ است‌ زیرا در این‌ صورت‌ تمام‌ اندیشه‌ها و قوای‌ادراکی‌ او منحصراً در این‌ میدان‌ محدود و کوچک‌، مشغول‌ و سرگرم‌ خواهد بود! همه‌ این‌ بدبختی‌ها از اینجا بوجود می‌آید که‌ فرد، هدف‌های‌ زندگی‌ خود را فراموش‌ کرده‌ یا پنداشته‌ است‌ که‌ لذّت‌ خوردن‌،خود ذاتاً هدفی‌ است‌! و وسیله‌ برای‌ مقصدی‌ عالی‌تر و بهتر، نیست‌.از این‌ جهت‌ وظیفه‌ هر نظام‌ صحبی‌ اینست‌ که‌ توجّه‌ این‌ فرد منحرف‌ را به‌ این‌ هدف‌های‌ بزرگ‌ و عالی‌، برگرداند و به‌ وی‌خاطرنشان‌ کند که‌ باید خوردن‌ را برای‌ زندگی‌ کردن‌ بخواهد، نه‌ زندگی‌ را برای‌ خوردن‌!!…

هنگامی‌ که‌ این‌ عمل‌ انجام‌ شد، در آن‌ واحد دو هدف‌ بدست‌ خواهد آمد: نخست‌ اینکه‌ برای‌ بدن‌ و جسم‌، حد لازم‌ غذا راتهیه‌ کند، یعنی‌ همان‌ اندازه‌ای‌ که‌ وجود انسان‌ را حفظ‌ می‌کند و او را از ناراحتی‌ و زحمت‌ آسوده‌ نگاه‌ می‌دارد. دوم‌ اینکه‌شهوت‌ غذا، او را برَده‌ خویش‌ قرار ندهد و در نتیجه‌، او بتواند راه‌ ترقّی‌ را با نیروی‌ فکر و روحش‌ بپیماید و به‌ اندازه ‌فعالیت‌هایی‌ که‌ انجام‌ می‌دهد، و متناسب‌ با نوع‌ این‌ فعالیت‌ها، در ترقّی‌ و رشد همه‌ انسانیت‌ شریک‌ شود، تا هدف‌ تکامل‌دائمی‌ زندگی‌ را تحقق‌ بخشد.

و هنگامی‌ که‌ انسان‌ وجود خود را برای‌ شهوت‌ جنسی‌ واگذار می‌کند، تا او را به‌ صورت‌ بَرده‌ شهوت‌ درآورد و تمایلات‌جنسی‌ تمام‌ فکر و روحش‌ را فراگیرد و همه‌ نیروهایش‌ را نابود کند، در درجه‌ اول‌ به‌ روح‌ خود زیان‌ وارد می‌سازد و در درجه‌دوم‌ از تحقق‌ بخشیدن‌ به‌ هدف‌های‌ مهمتر و بلندتر، باز می‌ماند.و همه‌ امور زندگی‌، به‌ همین‌ ترتیب‌اند…وسیله‌ای‌ که‌ اسلام‌ در همه‌ این‌ حالات‌ از آن‌ پیروی‌ می‌کند، این‌ است‌ که‌ هدف‌های‌ بلندی‌ را در پیش‌ روی‌ بشریت‌ قرارمی‌دهد و هر وقت‌ آنان‌ منحرف‌ شده‌ و یا راه‌ انحطاط‌ پیش‌ می‌گیرند و سرگرم‌ شهوات‌ بدن‌ شده‌ از آن‌ هدف‌های‌ عالی‌بازمی‌مانند، فکر و روح‌ آنان‌ را متوجّه‌ آن‌ هدف‌ می‌نماید.

و هدف‌ اصلی‌ اخلاق‌ همین‌ تذکر و یادآوری‌ دائمی‌ به‌ هدف‌های‌ بلند زندگی‌ است‌… و یادآوری‌ اینکه‌: او تنها در این‌ جهان‌زندگی‌ نمی‌کند، بلکه‌ او در این‌ دنیا، همراه‌ افراد دیگر به‌ سر می‌برد که‌ به‌ او در سود و زیان‌ و حقوق‌ زندگی‌، شریک‌اند و هروظیفه‌ای‌ که‌ بر عهده‌ او است‌،بر عهده‌ دیگران‌ نیز هست‌.و نیز باید به‌ وی‌ یادآوری‌ کند که‌ شهوات‌ جسم‌ دارای‌ هدفهای‌ بزرگتر، یعنی‌ حفظ‌ شخص‌ و حفظ‌ نوع‌ است‌، بنابراین‌، لازم‌است‌ همیشه‌ برای‌ تحقق‌ بخشیدن‌ این‌ مقاصد کار کنیم‌…. و بالاخره‌ به‌ وی‌ تذکر بدهد که‌ همراهی‌ با شهوات‌ و در مسیر آنها سیر کردن‌، روح‌ را در تاریکی‌های‌ متراکمی‌ می‌پوشاند وجنبه‌ درخشنده‌ روان‌ آدمی‌، همان‌ جنبه‌ای‌ که‌ طبعاً بسوی‌ تکامل‌ و ترقّی‌ سوق‌ می‌دهد، در لابلای‌ این‌ تیرگی‌ها مخفی‌می‌شود، پس‌ لازم‌ است‌ که‌ این‌ تیرگی‌ کنار زده‌ شود تا طبیعت‌ واقعی‌ انسان‌ نمودار گردد و انسان‌ به‌ عظمت‌ خود ایمان‌ بیاورد،عظمتی‌ که‌ اگر در مجرای‌ تربیت‌ صحیح‌ و خط‌ سیر درست‌ قرار گیرد، می‌تواند قدرت‌ بر انجام‌ امور معجزه‌آسایی‌ پیدا کند.

اسلام‌ نسبت‌ به‌ اخلاق‌ اهمیت‌ زیادی‌ قائل‌ است‌، زیرا اخلاق‌ علت‌ و پایه‌ طهارت‌ داخلی‌ انسان‌ است‌. اخلاق‌ با آنکه‌ دائماً(مخصوصاً هنگامی‌ که‌ بخواهند درباره‌ آن‌ به‌ بحث‌ و مناقشه‌ بپردازند و حکمت‌ آن‌ را دریابند)، تحت‌ تأثیر ضمیر آشکاراست‌، ولی‌ در همین‌ حال‌ بطور ذاتی‌، و شبیه‌ به‌ یک‌ حالت‌ ناخودآگاه‌، آدمی‌ را به‌ سوی‌ مصالح‌ فردی‌ و اجتماعی‌ رهبری‌می‌نماید.

اسلام‌ می‌کوشد که‌ از دوران‌ کودکی‌ بذرهای‌ اخلاق‌ را در روح‌ کودک‌ بکارد، زیرا در این‌ دوره‌ پایه‌های‌ آن‌ محکم‌تر و استوارترخواهد شد، آنگاه‌ تنظیم‌ حقیقی‌ زندگی‌ و فعالیت‌ فرد را در اجتماع‌ به‌ عهده‌ اصول‌ اخلاقی‌ می‌گذارد و جز در مواردی‌ که‌اخلاق‌ از انجام‌ مسئولیت‌ و وظیفه‌ خود بازمی‌ماند (در مواردی‌ که‌ علی‌رغم‌ همه‌ تهذیب‌ها و تربیت‌ها فطرت‌ فرد انحطاط‌پیدا می‌کند) تکیه‌ بر قانون‌ نمی‌نماید، بلکه‌ از قانون‌ فقط‌ در چنین‌ مواردی‌ استفاده‌ می‌کند.

البته‌ سخنان‌ زیادی‌ بر ضد اخلاق‌ گفته‌ شده‌ است‌:
مثلاً می‌گویند اصول‌ اخلاقی‌ با طبیعت‌ بشر سازگاری‌ و هماهنگی‌ ندارد و اخلاق‌ چیزی‌ است‌ که‌ از ناحیه‌ قدرت‌های‌ نیرومندخارجی‌ بر انسان‌ تحمیل‌ شده‌ است‌ و یا می‌گویند: اصول‌ اخلاقی‌ عواملی‌ است‌ که‌ مانع‌ فعالیت‌ آزاد انسان‌ است‌ و نیروهای‌ اورا سرکوب‌ نموده‌ و واپس‌ می‌زند و نمی‌گذارد فرد از آزادی‌ خویش‌ بهره‌ بگیرد، و علاوه‌ بر این‌، موجب‌ پیدایش‌ بیماریهای‌روانی‌ و اضطراب‌های‌ عصبی‌! نیز می‌گردد! و یا می‌گویند: اخلاق‌ بازمانده‌ دوره‌های‌ گذشته‌ است‌ و در زندگی‌ مردم‌ وحشی‌بصورت‌ بسیار خشن‌ و قساوت‌باری‌ وجود داشته‌ است‌ که‌ از عواطف‌ خشن‌ مردم‌ وحشی‌ و تمایلات‌ شدید آنها به‌ شر وزشتی‌، سرچشمه‌ گرفته‌ است‌ و در سیر تکامل‌ آن‌، هرقدر انسانیت‌ در راه‌ تحول‌ و تکامل‌ پیش‌ رفت‌، بتدریج‌ قیدهای‌ اخلاق‌کم‌ و گره‌های‌ آن‌ باز شد، و بالاخره‌ این‌ نظریه‌ چنین‌ الهام‌ می‌دهد که‌ سرانجام‌ بشریت‌ باقیمانده‌ این‌ قیود را هم‌ از گردن‌ خویش‌بازخواهد کرد، تا از قیود توحش‌! و آثار شوم‌ آن‌ بطور کامل‌ آزاد شده‌ و انسان‌ متمدنی‌ گردد!…

ما این‌ سخنان‌ را از پیش‌ خود، به‌ ساحت‌ این‌ دانشمندان‌! نسبت‌ نمی‌دهیم‌: این‌ فروید است‌ که‌ به‌ صراحت‌ در کتاب‌ TheEgo and Id صفحه‌ 80 می‌گوید: «اخلاق‌ حتی‌ در درجه‌ طبیعی‌ و عادی‌ خود با علامت‌ قساوت‌ و فشار مشخص‌ می‌شود!»ما در گذشته‌ بیان‌ کردیم‌ که‌ اسلام‌ از نظر ریشه‌ میل‌، حق‌ فرد را در احساس‌ شهوات‌ به‌ رسمیت‌ می‌شناسد، بنابراین‌ در آغاز کار، به‌ واپس‌ زدن‌ و سرکوبی‌ امیال‌ پناهنده‌ نمی‌شود. بلکه‌ وسیله‌ اسلام‌ برای‌ محدود کردن‌ انگیزه‌ شهوی‌، یک‌ عمل‌ روانی‌ دیگری‌است‌ که‌ گاهی‌ در پاره‌ای‌ از مصادیق‌، با عمل‌ واپس‌ زدن‌ مشترک‌ است‌، ولی‌ از نظر واقعیت‌ و روش‌ کار و هدف‌، با سرکوبی‌واپس‌ زدن‌ فاصله‌ بسیاری‌ دارد.

ولی‌ امتیاز اسلام‌ در این‌ مورد این‌ است‌ که‌ هیچ‌ یک‌ از حدود مقرراتش‌ را بطور دلخواه‌ و براساس‌ هوای‌ نفس‌ وضع‌ نکرده‌است‌ بلکه‌ همیشه‌ حکمت‌ هریک‌ از دستوراتش‌ را روشن‌ کرده‌، آنگاه‌ اعلام‌ نموده‌ که‌: «لئلایکون‌ للناس‌ علی‌الله حجه‌بعدالرسل‌ ـ یعنی‌: تا بعد از فرستادن‌ پیامبران‌، مردم‌ را بر خدا حجتی‌ نباشد». گویی‌ خداوند به‌ مردم‌ حق‌ می‌دهد که‌ اگر بوسیله‌پیامبران‌ حکمت‌ این‌ قوانین‌ را بیان‌ نکند، آنان‌ از خداوند خواستار حجت‌ و دلیل‌ شوند!. هیچ‌ نظریه‌موضوعی‌، اگر تحت‌ تأثیر عواطف‌ و عقاید خاصی‌ قرار نگرفته‌ باشد، نمی‌تواند انکار کند که‌ این‌ قوانین‌ اسلامی‌ به‌منظور مصلحت‌ بشریت‌ وضع‌ شده‌ است‌، نه‌ برای‌ زیان‌ آن‌، بنابراین‌، اگر بازرس‌ روانی‌ روح‌ را براساس‌ این‌ دستورات‌ بازرسی‌و محاسبه‌ کند، قطعاً این‌ عمل‌ براساس‌ اقناع‌ و ایمان‌ به‌ درستی‌ و صحت‌ آنها است‌.

گاهی‌ گفته‌ می‌شود ترتیب‌ کودک‌ مستلزم‌ این‌ است‌ که‌ بطور دائم‌ اوامر و نواحی‌ را متوجّه‌ او بنمایند و به‌ وی‌ دستور بکن‌ ومکن‌، بدهند بدون‌ اینکه‌ او در کودکی‌ بتواند حکمت‌ و مصلحت‌ این‌ کار را درک‌ کند، بنابراین‌، این‌ دستورات‌ ناگزیر وارد میدان‌ضمیر پنهان‌ او خواهد شد، زیرا کودک‌ از بررسی‌ آگاهانه‌ آن‌ عاجز است‌!.

ولی‌ این‌ سخن‌، به‌ این‌ شکل‌ گسترده‌ و وسیع‌، درست‌ نیست‌، زیرا در مشاهدات‌ روانشناسی‌ ثابت‌ شده‌ است‌ که‌ کودک‌ بیش‌ ازاندازه‌ای‌ که‌ اکثر مردم‌ گمان‌ می‌کنند، دارای‌ هوش‌ و آگاهی‌ است‌ و مربی‌ ماهر و کاردان‌، می‌تواند حکمت‌ بازداری‌ وی‌ را ازانجام‌ عملی‌، طوری‌ بیان‌ کند که‌ فهم‌ آن‌، برای‌ او دشوار نباشد و روش‌ آمریکایی‌ در تربیت‌ کودک‌، در این‌ راه‌ به‌ درجه‌شگفت‌انگیزی‌ رسیده‌ است‌ و گواه‌ بر امکان‌ این‌ کار است‌.به‌ هرحال‌، در صورتی‌ که‌ نتوان‌ همه‌ موانع‌ را در زمان‌ کودکی‌ بصورت‌ آگاهانه‌ درآورد، همیشه‌ فرصت‌ برای‌ اینکه‌ آن‌ را واردمیدان‌ ضمیر آشکار کنند، باقی‌ است‌، یعنی‌ هنگامی‌ که‌ افکار کودک‌ به‌ اندازه‌ای‌ رشد می‌کند که‌ می‌تواند آن‌ را فراگرفته‌ و درک‌نماید

و اگر به‌ عنوان‌ جدل‌ فرض‌ کنیم‌ که‌ در سایه‌ نظام‌ اسلامی‌، پاره‌ای‌ از کودکان‌، مبتلا به‌ اندازه‌ای‌ از واپس‌ زدن‌ زودرس‌ بشوند، درمقابل‌ بیداری‌ دائمی‌ که‌ از نیروی‌ بازرسی‌ روانی‌ فرض‌ کردیم‌ و محاسبه‌ روحی‌ آن‌ براساس‌ دستورات‌ صریح‌ و واضح‌ دین‌،علل‌ و اسباب‌ منع‌ و جلوگیری‌ را روشن‌ می‌کند و در نتیجه‌ اقناع‌ و ایمان‌ به‌ درستی‌ آن‌ بوجود می‌آید و این‌ عوامل‌، می‌توانند ازشدت‌ واپس‌زدگی‌ بکاهند و عوارض‌ آن‌ را بهبودی‌ بخشند.

روزه‌، یک‌ نمونه‌ زنده‌!
پس‌ در واقع‌ این‌ «بازداری‌» آگاهانه‌ با «واپس‌ زدن‌» ناخودآگاه‌ اختلاف‌ اساسی‌ دارد، و از همه‌ ضررهای‌ آن‌ کاملاً دور و بری‌است‌. زیرا این‌ عمل‌ اعتراف‌ می‌کند که‌ شهوت‌ باید وجود داشته‌ باشد و وجود آن‌ لازم‌ است‌. ولی‌ اجراء عملی‌ آن‌ را به‌ لحظه‌مناسب‌ «موکول‌» می‌کند.

شاید روزه‌ بهترین‌ نمونه‌ آن‌ در اسلام‌ باشد: روزه‌دار، خوردن‌ و نوشیدن‌ را از ریشه‌ و اصل‌ برخود حرام‌ نمی‌کند، بلکه‌ فقط‌آن‌را «موکول‌» به‌ وقتی‌ دیگر می‌نماید و اجراء آن‌ را برای‌ لحظه‌ معینی‌ تأخیر می‌اندازد، گویی‌ با خود چنین‌ سخن‌ می‌گوید:«من‌ از خوردن‌ و نوشیدن‌ ممنوعم‌، ولی‌ این‌ ممنوعیت‌ برای‌ همیشه‌ نیست‌، بلکه‌ بطور موقت‌ و برای‌ ساعات‌ چندی‌ است‌ وبعد از آن‌، از همه‌ چیزهایی‌ استفاده‌ خواهم‌ کرد که‌ اکنون‌ از آنها ممنوعم‌ و با توجّه‌ و آگاهی‌ از انجام‌ آنها، به‌ خاطر اطاعت‌فرمانی‌ که‌ به‌ من‌ داده‌ شد، خودداری‌ می‌کنم‌، من‌ می‌دانم‌ که‌ این‌ دستور، دارای‌ حکمت‌ و فایده‌ایست‌ و هیچ‌ عاملی‌ مرا ازخوردن‌ و آشامیدن‌ بازنداشته‌ است‌ و این‌ منم‌ که‌ از این‌ کار خود را باز می‌دارم‌، زیرا احساس‌ می‌کنم‌ که‌ برخود مسلط‌ می‌باشم‌و بر خویشتن‌ تفوق‌ دارم‌ و از این‌ قدرت‌ و اراده‌، خرسندم‌ و در نظر خود، بزرگ‌ جلوه‌ می‌کنم‌!».و نظیر این‌ افکار، که‌ به‌ هیچ‌وجه‌ امور خیالی‌ نیست‌، کودکان‌ را وادار به‌ انجام‌ روزه‌ می‌کند، بدون‌ اینکه‌ کسی‌ آنان‌ را به‌ این‌ کاروادار کند

و اینگونه‌ محاسبه‌ها سبب‌ می‌شود که‌ حتی‌ در دوره‌های‌ فترت‌ مذهب‌، عده‌ روزه‌داران‌ از تعداد نمازگزاران‌، بیشتر باشد، باآنکه‌ این‌ کار برخلاف‌ انتظار است‌، زیرا روزه‌ نسبتاً مشکل‌تر و نماز آسان‌تر از آن‌ است‌، ولی‌ علت‌ اصلی‌، این‌ است‌ که‌ تسلط‌بر نفس‌ در روزه‌ بطور آشکارتر مشاهده‌ می‌شود و این‌ کار، همان‌طوری‌ که‌ واقعیت‌ نشان‌ می‌دهد، عملی‌ دوست‌ داشتنی‌است‌ و انسان‌ بدان‌ تمایل‌ نشان‌ می‌دهد.

و از این‌ رو است‌ که‌ اسلام‌ به‌ شدت‌ اصرار می‌کند که‌ تربیت‌ صحیح‌ کودک‌ از همان‌ آغاز سالهای‌ کودکی‌ شروع‌ شود، تا کودک‌در دوران‌ نرمش‌ کودکی‌ به‌ «بازداری‌» نه‌ «واپس‌ زدگی‌» امیال‌ عادت‌ کند، (زیرا قابلیت‌ پذیرش‌ وی‌ در این‌ دوره‌، از هر دوره‌ای‌بیشتر است‌).

محمد قطب/ترجمه: سيد هادی خسروشاهی با اختصار از کتاب: انسان‌ بين‌ ماديگری‌ و اسلام

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …