محورِ معرفت
پروفسور آنه ماری شیمل اسلامشناس معاصر مینویسد: «اگر پژوهشگر غربیای که در پناه مکتب لیبرال پس از عصر روشنفکری پرورش یافته است، مدعی شود که دین و سیاست از هم جدا هستند، مسلمانان سنتگرا برایش توضیح خواهند داد که دین و دولت، بسان دو روی یک سکه به هم وابستهاند. اگر محمد محوری است که ابواب معرفت انسان به خداوند حول آن میگردند، پس ابعاد سیاسی و اجتماعی زندگی نیز به آن گردش وابسته است»([1]).
مردِ مقدس
مستر اورینج تاریخنویس میگوید: «آخرین پیامبر، مردی با خلوص نیت و خوش اخلاق، با فکر، بزرگوار و صاحب آرای عالی بود و گفتارهایش کوتاه و زیبا و متضمن معانی بزرگ است. بنابراین، مرد مقدس و بزرگواری بود»([2]).
پیامبر نابغه
کونستان ویرژیل گیورگیو([۳]) (۱۹۱۶- ۱۹۹۲م) دانشمند، نویسنده و اسلامشناس رومانیایی در کتاب محمد پیغمبری که از نو باید شناخت مینویسد: «قطع نظر از صفات اخلاقی قابل ستایش محمد، آن مرد پیش از مبعوثشدن به پیغمبری، دارای نبوغ بود و اگر نبوغ نداشت، به پیامبری برگزیده نمیشد»([4]).
دفاع از باور ناب
پروفسور ادوارد مونته (۱۸۵۶-۱۹۳۶م) رییس دانشگاه ژنو، میگوید: «محمد پیغمبری بود به همان معنی که قدمای بنی اسراییل میگویند. او از یک عقیدهی خالص که هیچ [تمایل و] بستگیای با بتپرستی نداشت، سخن میگفت. تمام سعی و کوشش این مردم برای نجاتدادن ملتش از یک دین بیمعنی و بیاعتبار بود و میخواست آنان را از منجلاب فساد اخلاق و پستی عادات و فساد عقیده برهاند؛ بنابراین، ممکن نیست در راستی و اخلاص و شور خداپرستیای که سراسر وجودش را فراگرفته بود، تردید کرد»([5]).
مرد بیآلایش
مستر هوبرت ویل([۶]) در کتاب خود به نام المعلم الاکبر میگوید: «محمد ششصد سال پس از مسیح ظهور کرد و با نیروی خداییای که داشت، توانست تمام اوهام را بزداید و بتپرستی را براندازد و چون مردی درستکردار، راستگو و بیآلایش بود، مردم به او لقب «امین» داده بودند. لهجهی صادق و عزم استواری داشت و با همین مزایا توانست گمراهان را به راه راست هدایت کند»([7]).
بزرگترین پیشوای دینی
دکتر ساموئل زویمر([۸]) نویسندهی آمریکایی نوشته است: «محمد، پیغمبر مسلمین، بدون تردید، از بزرگترین پیشوایان دینی و مصلحین بیهمچون عالم و دانشمندان فصیح و بلیغ بوده و با وجود این یک فرماندهی بسیار شجاع و فداکار هم بوده است»([9]).
عفو عمومی مخالفان
جان بایر ناس([۱۰]) دینشناس مشهور، مینویسد: «در زمستان ۶۳۰م. – سال هشتم هجرت – محمد به نوبهی خود، با ده هزار مرد [از] مسلمان عازم مکه شد. اهلِ مکه ابتدا مختصر مقاومتی نشان دادند. [ولی سرانجام همگی تسلیم شدند]. رسول الله صلی الله علیه وسلم با این حمله ثابت کرده که مقام بزرگترین قائد و پیشوایِ کشورِ عرب را حاصل کرده است. وی کمالِ بزرگواری را نسبت به همشهریانِ سابق خود ابراز فرموده و به استثنای چند تن از مشرکان عنود([۱۱])، دیگران را مشمولِ عفو عامِ خود قرار داد»([12]).
پیامبر دین و سیاست
فن گروبنام([۱۳]) مورخ اروپایی، مینویسد: «پیامبر اسلام دین و دولت را به هم آمیخت و قوانین اسلام، هم متضمن مبانی احترام به حقوق اجتماعی است و هم طاعت و عبادت خدا و فرمان آسمانی او شامل دین و سیاست [است]»([14]).
خلوص نیت و مهربانی
ادوارد مونته رییس دانشگاه ژنو، میگوید: «محمد به خلوص نیت و مهربانی و انصاف در حکم و نزاکت تعبیر، معروف شده است. وی دارای اخلاقی بسیار عالی و رفتاری نیکو و داوریاش صحیح و راست بود»([15]).
مرد خارق العاده
فنلی میگوید: «مورخ از موضوع بحث خود منحرف میشود تا زندگیِ مردی را موردِ دقت قرار دهد که بر اعمال و افکار و پیروان خود تسلطی خارق العاده داشت و نبوغِ وی پایههای نظامی را پی ریخت که هنوز بر میلیونها افرادِ انسانی از ملل مختلف نفوذ دارد.
اینکه میبینیم محمد در میان قدیمیترین ملل آسیایی به عنوان بنیانگذار دین شناخته میشود و مبادیاش در طی سدههای مختلف در زندگانیِ اجتماعی، نافذ و استوار است، به این دلیل است که این مردِ خارق العاده، اوصاف مردان بزرگ را یکجا داشته است»([16]).
قهرمان
توماس کارلایل در کتاب قهرمان و قهرمانیت([۱۷]) دربارهی پیامبر اسلام صلی الله علیه وسل چنین اظهار نظر کرده است: «شما میگویید: او را پیغمبر دانستید؟! بلی! او کسی بود که با آنان روبرو بود؛ تک و تنها، روشن و آشکار، بدون اینکه در لباس اسرار و رموز مقدسی درآمده باشد. وضع او محسوس بود و مشهود؛ لباسش را خودش میشست و کفشهایش را رفو([۱۸]) میکرد و میجنگید؛ مشورت میکرد و در میانشان حکومت میکرد و فرمانروایی داشت. بایستی او را دیده باشند که چه نوع شخصی بود. شما هرچه میخواهید، او را بنامید. هیچ امپراتوری با تاج و زینت و زیور پادشاهی، مانند این مرد که شخصاً جامهاش را میشست، مُطاع([۱۹]) نبود.
این مردی که بیست و سه سال با آن همه رنج و مشقت زیست، چنان آزمایشهای عملی سخت و دشواری از سرگذراند که من او را «قهرمان» میدانم و لازم است که چنین عنوانی داشته باشد»([20]).
فرشتهی نجات
لئون تولستوی([۲۱]) (۱۸۲۸-۱۹۱۰م) نویسندهی مشهور روسی، از کسانی است که ردّ اشخاصی که شارع مقدس اسلام را به سلطنتطلبی و شهوترانی و دیوانگی نسبت دادهاند، کتاب جالبی به نام محمد نوشت و سخنان حکیمانهی او را نیز در رسالهی مخصوصی گرد آورد و به زبان روسی ترجمه و با عنوان سخنان محمد منتشر کرد. وی چنین نوشته است:«جایِ هیچگونه شبهه و تردیدی نیست که پیغمبر اسلام، از بزرگترین مصلحان دنیا است، آن هم مصلحی که به جامعهی بشریت خدماتِ شایانی کرده است و این فخر و مباهات برای او بس است که یک ملت خونریز و وحشی را از جنگالِ اهریمنان([۲۲]) [و] عادات زشت و شنیع رهانید و راه ترقی را فرا رویشان گشود؛ حال آنکه هر مرد عادی نمیتواند به چنین کارِ شگرفی اقدام کند و نتیجه بگیرد؛ بنابراین، شخصِ شخیصِ پیغمبر اسلام، سزاوار همهگونه احترام و اکرام است و شریعتِ اسلام نیز به دلیل توافق با عقل و حکمت، در آینده عالمگیر خواهد شد»([23]).
سلالهی بزرگواران
دکتر نیس، دانشمند اندونزیایی و استاد مسیحیت در دانشگاه بیرمنگام، در یکی از کنفرانسهایش میگوید: «ای فرزند مکه! و ای سلالهی بزرگواران! و ای بازآورندهی مجد و عظمت پدران و نیاکان! و ای رهاییبخش جهان از قید عبودیت معبودان باطل! نه تنها جهان به تو مینازند و خدا را بر این موهبتِ گرانقدر سپاس میگوید، بلکه از تمام مساعی و کوششهایت نیز تقدیر میکند.
ای بازماندهی دودمان ابراهیم! و ای کسی که صلح را برای جهانیان به ارمغان آوردی و دلهای انسانیت را به خود جلب کردی و شعار خود را اخلاص (در گفتار و عمل) قرار دادی و ای کسی که در احکام دینیات گفتهای: کار هرکسی به نیت او بستگی دارد([۲۴])، تشکراتِ مرا بپذیر!»([25])
بنیانگذار کیش یکتاپرستی نیرومند
دکتر مارکس دودس([۲۶]) در کتابی به نام محمد، بودا، مسیح، چنین گفته است: «در میان بتپرستان، یگانهپرستانی بودهاند، ولی هیچیک به جز حضرت محمد کیشِ یکتاپرستی قوی و نیرومندی تأسیس نکردهاند. امتیازِ او در این تصمیم بود که دیگران باید ایمان بیاورند. از این گذشته، او دارای دو نکتهی بسیار مهم و مشخص نظام پیغمبری بود:
نکتهی اول: حقیقتِ خدا را طوری میدید که همنوعانش نمیدیدند.
نکتهی دوم: در نهادش، انگیزه و عامل شدیدِ غیر قابل مقاومتی وجود داشت که او را برای نشر و تبلیغ این حقیقت، تحریک میکرد»([27]).
محبت مرد خدا
مسیو ژان سویسی که یکی از دانشمندان جهان است، میگوید: «انسان هرچه بیشتر از روش زندگانی و اخلاق محمد شناخت حاصل کند، پس از چهارده سده که از بعثت او گذشته است توجه میلیونها مردم و اطاعت یک جهان از او را درک میکند و متوجه میشود که محبت آن مرد خدا برای چه در دلهای آنان چنان ریشه دواند که جان در راهش دادند و او را تا آن پایه، بزرگ و قابلِ ستایش دانستند»([28])!
مصلحِ بزرگ انقلابی جهان
دکتر جوموناس، استادِ دانشگاه بوداپست میگوید: «من رهبرِ بزرگ اسلام، حضرت محمد را بزرگترین مصلح انقلابیِ جهان میدانم که از طرف خداوند به وی الهام میشد»([29]).
فرمانروایِ دادگستر
فرانسوا ماری آروئه ولتر([۳۰]) (۱۶۹۴-۱۷۷۸م) دانشمند، فیلسوف و نویسندهی بزرگ فرانسوی، در کتاب کلیات ولتر([۳۱]) مینویسد: «بیگمان محمد مردی بسیار بزرگ بود و مردان بزرگی نیز در دامن فضل و کمال خود پرورش داد.
قانونگذاری خِردمند، جهانگشایی توانا، فرمانروایی دادگستر و پیامبری پرهیزگار بود. و بزرگترین انقلابهایِ رویِ زمین را پدید آورد»([32]).
الهامبخش
پروفسور ادوارد براون([۳۳]) (۱۸۶۲-۱۹۲۶م) خاورشناس نامی انگلیسی، در کتاب تاریخ طب اسلامی نوشته است: «محمد که معجزهی بزرگش الهامبخشیدن به قبایل جزیره العرب بود، با کیش و اندیشهی اجتماعی مخصوصی آنان را چون یک پیکر به هم متصل ساخت و برای فتح نیمی از جهان آن زمان گسیل داشت و امپراتوریی بنیان نهاد که سرانجام جانشین قیاصره([۳۴]) و اکاسره([۳۵]) شد»([36]).
مصلح بزرگ جهان
سرویلیام موئیر([۳۷]) (۱۸۱۹- ۱۹۰۵م) مورخ انگلیسی و رییس انجمن آسیایی لندن، در کتاب زندگانی محمد مینویسد: «دین محمد آسان بود و سخنانش واضح، و اعمالی که انجام داده عقل را مبهوت میکند. در تاریخ جهان مصلحی نبودهاست که همچون محمد در مدتی کوتاه دلها را بیدار و اخلاق عمومی را تجدید (تهذیب) و بنای فضیلت را استوار کرده است»([38]).
نماد سیاست دینی
دکتر واکستون کوستا دانشمند ایتالیایی نوشته است: «اگر کسی از من بپرسد [حضرت] محمد که این همه مورد ستایش تو واقع شده است، کیست؟ با کمال احترام و ادب خواهم گفت: این مرد نامی و سرور بیمانند، کسی است که علاوه بر اینکه فرستادهی خداوند بود، رییس و بزرگ حکومت اسلامی و واضع شریعت بیمانند آن است و همانطور که آن حکومت، مرجع و پناه تمام مسلمانان و حامی مصالح اجتماعیشان بود، خود [حضرت] محمد، بانی و مؤسس آن، نیز به تمام معنی کلمه، بزرگترین پیشوا و فرماندهی سیاسی بود. سیادت و فرماندهیای او در عالیترین و بزرگترین مظاهر فرماندهیای که بشر تجربه کردهاست، تجلی میکرد و در حقیقت، نظیر و مانندی برای او نبوده و نیست. پس اگر [حضرت] محمد نمونهی راستی و درستی و مجسمهی حقیقت نبود و حایز بلندترین مقامهای سیاست دینی نمیشد و سزاوار فرمانروایی واقعی نبود و سراسر وجودش اخلاص، استقامت، پاکی و جانفشانی در راه نجات ملت خود و پیشرفت آن مبدأ عالی که آورد و آن دین بیمانند که به سوی آن فرا میخواند، نبود و اگر برای ترویج آن فکر بیمانند گام برنمیداشت، خلاصه آنکه اگر [حضرت] محمد دارای آن مزایا نمیبود و بدخو و سنگدل بود، قطعاً یارانش او را ترک میکردند و پیروانش پراکنده میشدند([۳۹]).
اما این پیغمبر بزرگوار که مجسمهی مردانگی و تقوا است و برای پیروان و یاران خود بهترین سرمشق بود، یک راه مقدس و پاک و بسیار عالی و منزه از هر آلایشی را در پیش گرفت و به همین جهت، مستحق اعتماد یاران و پیروانش شد و بر اثر همین مبادی اخلاقی بود که اقوام جاهلیت از پی او روان شدند، در برابر خواستش سر فرود آوردند وی نیز پیش افتاد و آن جماعات را در راه راست به سوی رستگاری و سعادت به ساحل سلامت و آسایش، یعنی: به سوی خدای یگانه، سوق داد. [حضرت] محمد قوم خود را به خداپرستی و اطاعت پروردگار فرا خواند و آنان را به عبادت خدای بخشاینده رهبری فرمود.
در اینجا میخواهیم بدانیم که خداوند به محمد چه دستوری داده و چه مأموریتی به وی محول کرده بود؟ او به پیغمبر و فرستادهی بزرگوار خود فرموده بود که راه راست و رستگاری در پیش گیرد و در جادهای که خیر و صلاح ملت اوست، گام بردارد؛ اما نه، من از این گفته پوزش میطلبم؛ زیرا او مأمور بود در جادهای حرکت کند که به خیر و صلاح عموم بشر و تمام بندگان و آفریدگان خدا منتهی شود و تردیدی نیست که اقدام به چنین عمل بزرگ و پرسودی غالباً مستلزم یک زحمت و کوشش فوق العاده و صبر و حوصلهی بزرگی است و فداکاری و جانبازی بیمانندی میطلبد و البته غیر از پیامبران الهی نیز، هرکسی که اقدام به چنین عملی نماید، باید تن به این سختی و فداکاری بدهد.
پس اگر [حضرت] محمد از پیغمبران اولوالعزمو یا از مردم باعزم و اراده نبود و سمبل مردانگی، صبر، بردباری، خداوندِ فداکاری و از خودگذشتگی حقیقی نمیبود؛ اگر با آن نیت پاک و مقدس قیام نمیکرد، بیتردید این بار سنگین کمرش را خم میکرد؛ اما او کسی بود که دارای فکری صائب بود و چون راهنمایی مردم را عهدهدار شد، آنان را به سر منزل رستگاری رساند و از روی عزم، اراده و بصیرت، گام برداشت و به عهد خود وفا کرد.»([40]).
رحمت بزرگ بر جهانیان
لیک که از استادان نامی است میگوید: «هیچ عبارتی بهتر از این گفتهی محمد – استاد بزرگ و عالی مقام بشر – نیست: «مردم، همه عیال([۴۱]) خداوند میباشند و محبوبترینشان نزد خدا، محبوبترین آنان است در نظر عیال او»([42]).
یکی از آموزههای بیمانند این پیغمبر بزرگوار به مردم و خدمت قابل تقدیر او به بشریت، تحریم استعمال مواد الکلی است([۴۳]) که در پی آن، در مدت چهارده سده، هزاران میلیون نفوس بشری را از شر این سم کشنده – که خود مخترع آن بودند – نجات داد. همین دستور، یکی از معجزات دین محمد است؛ زیرا به چشم خود دیدیم که آمریکا برای تحریم [استعمال] الکل چه کوششهای بیهوده که نکرد و در نهایت هم نتیجهای نگرفت، اما محمد با آن نفوذ معنوی و قوهی ادبی توانست پیروان خود را از نوشیدن این مایع مهلک باز دارد.
به راستی که نمیتوان زندگانی تاریخی [حضرت] محمد را بهتر از آنچه که خداوند، ارایه داده است، معرفی کرد که میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا رَحۡمَهٗ لِّلۡعَٰلَمِینَ ١٠٧﴾ [الأنبیاء: ۱۰۷]. «منظور ما از فرستادن تو جز این نبود که برای جهانیان، مایهی رحمت باشی».
خود پیغمبر نیز با رفتارش ثابت کرد که برای زیردستان و نیازمندانِ به کمک و ناتوانان، بزرگترین رحمت است، [حضرت] محمد برای ایتام، درماندگان، بدبختان، ستمدیدگان، ناتوانان، کودکان، بدهکاران و تمام بینوایان و کارگران زحمتکش حقیقتاً رحمت بود، این رحمت زنان را نیز در بر میگرفت و بهرهی بزرگی از آن بردند. بنابراین، خیلی بجا و سزاوار است که از روی اخلاص، عقیده، حسرت و توسل بگوییم: خداوندا! درود بیپایان خود را بر محمد و یاران و دوستان و پیروانش بفرست»([44]).
صداقت پیامبر صلی الله علیه وسلم در ادعای نزول وحیانی قرآن
پروفسور مونتگمری وات([۴۵]) خاورشناس و اسلامشناس بزرگ غرب، به رغم آنکه دو کتاب مشهور خویش محمد در مکه و محمد در مدینه را با تمام جسارت بر ضد شخصیت آسمانی آن حضرت نوشته، در بخشی از کتاب محمد در مدینه به دفاع از آن حضرت برخاسته است و نظریهپردازان غربیای را که از روی دشمنی نسبت دروغگویی و عدم صداقت در ادعای نبوت و نزول وحی به آن حضرت دادهاند، محکوم میکند. او مینویسد: «در بین شخصیتهای عالم، هیچکس به اندازهی پیامبر اسلام، آماج ناسزاگویی دشمنانش قرار نگرفت و فهم راز این پدیده، سخت است. البته دین اسلام در طول این قرنها، تنها رقیب و دشمن مسیحیت بود و مسیحیت هیچ رقیب توانمندی همچون دولت اسلامی نداشته است و نه تنها مستعمرات امپراتوری بیزانس، همچون: مصر، سوریه و آسیای صغیر([۴۶]) توسط اسلام جدا شد، بلکه اروپای غربی در اسپانیا و سیسیل نیز در معرض تهدید قرار گرفت. مسیحیان حتی پیش از جنگهای صلیبی به اخراج اعراب همت گماشتند و اندیشهی «دشمن بزرگ» را به نام دین اسلام و محمد در ذهن غربیان نشاندند، تا جایی که لقب «ماهوند» یعنی: «خدای ظلمت» بر او نهادند. به حدی در قرون وسطا ذهنیت منفی و عقاید خرافی در بین مسیحیان [علیه پیامبر اسلام] رواج دادند که واقعاً جای تاسف دارد. گرچه در دو سدهی اخیر و در پی افزایش روابط بین مسلمانان و مسیحیان از شدت این دشمنی کاسته شده است و شماری از اندیشمندان غربی، همچون: کارلایل، به تجلیل از شخصیت والای آن حضرت پرداختند، شماری نیز نسبت دروغ و فریب به پیامبر اسلام داده و مدعی شدند که وی به رغم آگاهی از عدم نزول وحی بر خود، ادعای نزول وحی و نبوت میکند، اما به نظر من اصلاً این دیدگاه، مورد پذیرش عقل نیست. دلیل معقولنبودنش آن است که این دیدگاه، به هیچ وجه نمیتواند آن همه تحمل مشکلات و محرومیتهای پیامبر در مکه را توجیه و تحلیل کند. افزون بر اینکه هیچ پاسخی برای این سوال ندارد که: چگونه آن همه انسانهای والا و هوشمند و دارای تندیسهای اخلاق، او را پذیرفتند و مورد احترام همهی آنان قرار گرفت! چنانکه این دیدگاه نمیتواند قدرت تحلیل این پدیدهی مهم را به ما بدهد که: چگونه آن حضرت موفق به تاسیس یک دین جهانی شد که انسانهای والا و مقدسی به تاریخ تقدیم کرد؟!
هیچ یک از پدیدهها قابل تحلیل نیست، جز بر مبنای آنکه: حضرت در ادعای نبوت خویش صادق است و تمام مستندات قرآنی برای اثبات مدعای خویش را از سر صدق ارایه کرده است»([47]).
پیشوای نهضت بزرگ
کونستان ویرژیل گیورگیو، در رد عقاید دو نفر از دانشمندان فرانسوی که هردو استاد زبان عربی و متخصص در زبان و ادبیات عرب هستند و میگویند: محمد فقط ناشر قوانین دینیای بود که از جانب خداوند به او ابلاغ میشد، میگوید: «محمد هم ناشر و مبلغ مذهبی بود و هم پیشوای یک نهضت بزرگ اجتماعی و اقتصادی و به همین جهت قوانینی که از جانب خداوند برای انتشار به او ابلاغ میشد، به تدریج نازل میگشت»([48]).
اصلاحِ اوضاعِ خانواده
مسیوان ملیا میگوید: «[محمد] اوضاعِ خانوادگی را به بهترین شیوه اصلاح کرد و به زنان جایگاه ارجمندی بخشید و مردم را به اعمال نیک و خوبی در حق دیگران تشویق کرد»([49]).
نورِ هدایت
تئودور لوثروپ ستودارد([۵۰]) (۱۹۰۸-۱۹۶۶م) نویسنده آمریکایی میگوید: «وقتی آوازهی اسلام در میان اعراب بلند شد، محمد از نژاد عرب بود، در حالی که به توحید فرا میخواند و توانست غیرت و حمیت([۵۱]) دینی را در نفوسِ عرب برانگیزد و بدیهی است این امر زمانی میسر شد که توانست آن کینههای قدیمی و دشمنیهای شدید را از میان عربها بردارد و آنان را باهم در زیر پرچم پیامبری که در رأس آن نوری از هدایت میدرخشید، جمع و متحد سازد»([52]).
پالایشِ ناهنجاریهایِ جامعه
مسیو گروسه([۵۳]) در کتاب تمدنهای شرق میگوید: «محمد وقتی شروع به دعوت کرد، جوانِ بلندهمت و پاکدامنی بود که برای شریعتهای مقدس، سراسر، عزم و ارده بود. او بسیار فراتر و متعالیتر از محیطی بود که در آن میزیست. عرب در آن روز که این مردِ بزرگ، آنان را به خداپرستی فراخوانده بود، در منجلاب بتپرستی غوطهور بودند و در چنین هنگامی که عزم کرد آنان را به خداپرستی دعوت کند، اوضاع اجتماعی و روحیِ قومِ عرب نیز بیاندازه بد بود و هرج و مرج عجیبی در میانشان وجود داشت؛ همدیگر را میکشتند و غارت را امری جایز میدانستند، اخلاق و عاداتشان فاسد بود و قومی بودند به تمام معنی وحشی؛ بنابراین، تصمیم گرفت که در زیر لوای دعوت خود، یک حکومت دموکراتیک که ضامن وحدتشان باشد، برپا و عاداتشان را اصلاح کند و از همین ملت وحشی یک جامعهی تربیتیافته به وجود آورد»([54]).
خداترسی محمد صلی الله علیه وسلم
مهاتما گاندی([۵۵]) (۱۸۶۹-۱۹۴۸م) رهبرِ بزرگِ هند، پس از مطالعهی کتاب زندگانی پیامبر اسلام، در روزنامهای که به نام هندِ جوان([۵۶]) منتشر میکرد، شرحی نوشت که خلاصهاش چنین است: «من بیشتر از پیش معتقدم که این نیروی شمشیر نبود که در آن روزها برای اسلام، در نقشهی حیات، چنین جایی باز کرد، بلکه سادگی مطلق و از خودگذشتگی و فداکاریِ محمد بود…
برای من دانستنِ این مقدار کافی است که در میانِ میلیونها افراد بشر، محمد کسی بود که در راه ترس از خدا گام برمیداشت؛ از دنیا رفت درحالی که چیزی نداشت و هیچ وقت نمیخواست که بر قبرش بارگاهی برافرازند و حتی آن هنگام که در بسترِ مرگ آرمیده بود، از کوچکترین طلبکارانش غافل نبود»([57]).
آیین معقول
مواشی نویسندهی معروف میگوید: «آنچه از دو سده به این سو معروف شده، این است که دینِ محمد آنچه را که از دین مسیح معقول بود، نگه داشت و قوانین سازگار با طبیعت و سرنوشتِ بشری را بر آن افزود»([58]).
اسوهی اخلاق
دیسون نویسندهی شهیر فرانسوی دربارهی صفات و اخلاق پیامبر چنین نوشته است: «نویسندگان و مورخان مسلمان، کتب بیشماری در وصف پیغمبر خود، نگاشته و تمام مزایای اخلاقی و صفات او را برشمرده و هیچ چیز را فرو نگزارده و از نظر دور نداشتهاند و در تمام این توصیف و تعریفها چیزی دیده نمیشود که از قبیل معجزه و یا مافوق طبیعت باشد. [حضرت] محمد در زیبایی خلقت و اخلاق بسیار ممتاز بود و بعضی از افرادی که توسط او به اسلام دعوت میشدند، برای تصدیق او نیازی به ارایهی دلیل و معجزه نمیدیدند و همان صداقت و امانت و ناموری او برایشان کافی بود، زیرا محمد در میان مردم مکه و دیگران، به راستی و امانتداری، مشهور بود بطوری که اگر کسی میخواست مال خود را امانت بگذارد، هیچکس جز او نبود که مورد اعتماد باشد و این مزیت را پیش از اسلام و بعد از آن دارا بود و همسرش خدیجه، به وجود این صفات برجسته در شوهر خود آگاه بود، به همین جهت وقتی محمد برای نخستین بار در کمال اضطراب، خبر وحی را به او داد، گفت: تو کسی نیستی که خداوند رسوایت کند. تو کسی هستی که بازدرماندگان را بردوش میکشی و از بیچیزان دستگیری و دیگران را در پیش آمدهای روزگار مساعدت میکنی.
محمد صلی الله علیه وسلم با حیاترین مردم و پاکیزهترین آنان و در حضور زنان از همه پاک چشمتر بود و اگر از چیزی بدش میآمد، یارانش از آثار و علایمی که در سیمایش نمایان میشد، به آن پی میبردند. محمد صلی الله علیه وسلم دارای سیمایی لطیف و ظاهری زیبا و دلنشین بود و از شدت حیا و بزرگی، هیچ سخن ناپسندی به کسی نمیگفت. از همه بردبارتر، خونسردتر، راستگوتر و ملایمتر بود و از حیث نسب، بر همه برتری داشت. همیشه در میان مردم ایجاد الفت میکرد و ابداً در صدد تفرقهافکنی نبود. بزرگان هر قومی را عزیز و گرامی میداشت و بر آنان میگماشت و همواره از دوری از مردم برحذر بود. به یاران و پیروان خود که میرسید به گونهای با آنان رفتار میکرد که همه میپنداشتند نزدیکترین اشخاص به او هستند، زیرا میانشان فرقی نمیگذارد و هرکس با او مینشست یا مصاحبه میکرد، تا از نیازش برطرف نمیشد، [حضرت] محمد از او روی نمیگرداند و هرکس حاجتی از او میخواست، یا برآورده میشد یا با قول و وعده قانع میگردید. با سعهی صدر و بردباری و اخلاق، تمام مردم را مجذوب کرده و برای آنان همچون پدر بود. همه در برابرش یکسان بودند. همیشه خندان، بشاش، مهربان و نرمخو بود. بدخو، درشتخو، شکوهگر و متملق نبود و از آنچه در نظرش خوشآیند نبود، چشم میپوشید و هیچگاه کسی از او مأیوس نمیشد. دعوت هرکس را اجابت میکرد و هدیه را میپذیرفت و پاداش میداد. با یاران خود مینشست و با آنان مزاح میکرد و معاشرت داشت. دعوت آزاد، غلام، کنیز و بیچاره را قبول میپذیرفت و از بیماران در هر نقطه که بودند، عیادت میکرد. عذر را میپذیرفت. همیشه در سلامکردن سبقت میجست و با یاران خود مصافحه میکرد. به واردین احترام میگذاشت و گاه عبای خود را زیر آنان میانداخت و بالش خود را تقدیمشان میکرد و خواهش میکرد روی آن بنشینند. از همه خندانتر و نیک نفستر بود و وقتی هیأت نمایندگی نجاشی، پادشاه حبشه بر او وارد شدند، خودش از آنان پذیرایی کرد و چون یارانش خواستند که این کار را به آنان واگذار کند، فرمود: اینان به یاران ما نیکی کردهاند، میخواهم خود پاداششان بدهم»([59]).
اخلاق پیامبرصلی الله علیه وسلم
توماس کارلایل نوشته است: «او [حضرت محمد] جوان متفکری بود و دوستانش به او لقب «امین» داده بودند، زیرا نمونهی صدق و وفا بود.آری! در گفتار و پندار خود درستکار بود و همه دیده بودند که هیچ کلمهای از دهانش خارج نمیشود که در آن حکمت و پندی نباشد. من دربارهاش شنیدهام که غالباً خاموشی پیشه میکرد و در جایی که سودی در سخن [گفتن] نمیدید، دم فرو میبست و چون لب به سخن میگشود، گفتارش سراسر پند، فضل، اخلاص و حکمت بود.
در هیچ موضوعی وارد نمیشد، مگر آنکه شبهاتش را بزداید و تاریکیهایش را روشن سازد و پرده از حقیقت بردارد و اعماق آن را بشکافد و به راستی سخن گفتن باید چنین باشد، و گرنه خاموشی بهتر از آن است!
محمد [ صلی الله علیه وسلم] دارای سیمایی زیبا، نورانی و قامتی نیکو بود، رنگش فریبنده و چشمان درخشندهی سیاهی داشت. محمد[ صلی الله علیه وسلم] مردی سریع التأثیر بود، ولی بسیار خوش قلب، پاکطینت، تیزهوش، دلپاک، جوانمرد و در دل شبهای تار بسان چراغ پرفروغی بود که با آن فضا را روشن میساخت. مردی بود که منش بزرگ و متعالی داشت و در هیچ مدرسهای پرورش نیافت و هیچ آموزگاری به او درسی نیاموخت؛ زیرا بالطبع از مدرسه و آموزگار بینیاز بود. زندگانی را تنها در قلب صحراها به سر برد. به راستی چقدر شیرین و جذاب است حکایت او با خدیجه! چگونه در ابتدا برای آن زن به جهت تجارت به شام میرفت و مأموریت خود را در بازارهای شام با بهترین شیوه و از روی دوراندیشی و امانت انجام میداد و چگونه سپاسگزاری و محبت آن زن نسبت به محمد [صلی الله علیه وسلم] روز به روز بیشتر و قویتر میشد و چون پیوند زناشویی در میانشان برقرار شد، خدیجه زنی چهل ساله بود، در صورتی که محمد[ صلی الله علیه وسلم] بیش از بیست و پنج سال نداشت، اما ناگفته نماند با وجود کبر سن خدیجه، هنوز آثاری از زیبایی و خوشرویی در او باقی بود. محمد[ صلی الله علیه وسلم] با همسر خود در کمال توافق، الفت، صفا و خوشی به سر برد و هیچکس را جز او دوست نمیداشت»([60]).
مهربانی با دوستان و خویشان
رینهارت دوزی([۶۱]) (۱۸۲۰-۱۸۷۹م) خاورشناس مشهور هلندی مینویسد: «مسلمانان همواره مهربانی آن حضرت را نسبت به خویشان و دوستان خود و نیکی و تفقدی که از دایهاش میکرد و تأثیری که از مرگ فرزند دلبندش، ابراهیم که بزرگترین آمالش بود، به او دست داد، به یاد میآوردند و نمیتوانستند آن خاطرات تأثیربخش را از ذهن خود بزدایند و نصایحی را که پیغمبر به خود و فرزندان و فرزند زادگانشان میکرد و آنان را به احترام به پدران و گرامیداشتن مادران – که آنان را پرورش داده و در کودکی پرستارشان بوده و در جوانی از آنان نگهداریشان کردهاند – سفارش میکرد. او کسی بود که جایگاه مادر را به مقامی که مافوق تصور است، بالا برد و فرمود: «بهشت، زیر پای مادران است»([62]). او همان وجودی بود که بهترین وظایف را برای دو همسر، معین و زن و شوهر را به محبت و وفاداری نسبت به همدیگر، سفارش و مرد را به احترام به زن و مراعات حقوق او و خوشرفتاری با او ملزم و وادارش کرد که از روی عدل و انصاف با او معاشرت کند. او همان کسی بود که میان اعراب – همان طوایف متفرق و پراکنده که همیشه در ستیز، دشمنی و اختلاف با یکدیگر به سر میبردند – وحدت، الفت و یگانگی را برقرار کرد و از آنان امت واحدی ساخت که جز خدای یگانه را نمیپرستیدند.
با تمام این خاطرات شرینی که مسلمانان از پیغمبر خود داشتند، چگونه ممکن بود که بزرگی، عظمت، جمال صورت و عواطف لطیف، او را هنگامی که برای اقامهی نماز در جمعشان به سوی مسجد میرفت، فراموش کنند و آن همه لطف و مهربانی که از چشمانِ سیاه و درخشانش هویدا بود را از یاد ببرند؟!
کسی بود که هیچکس با او نمینشست، مگر اینکه به اخلاصش اعتماد کند و به راستیاش مطمئن شود و به پاکی قلب و بلندی نیتش ایمان آورد. واقعاً بر یک نفر عرب مسلمان خیلی گران میآمد که نامی از محمد [ صلی الله علیه وسلم] ببرد و او را از هر شهیدی که با کمال شهامت و بزرگواری در راه مرام و رهایی قوم خود و تأمین سعادتشان جان شیرین خود را نثار کرد، برتر نداند. او در نظر اعراب، همان شهید بیمانندی بود که خداوند با نوید و بیم او را فرستاد. برای یک پژوهشگر اروپایی محال است که به راستی گفتار و پاکی [حضرت] محمد ایمان نیاورد و اعتراف نکند که این مرد از روی کمالِ صدق و عقیده، عمر خود را در راه نشر تعالیم خداوندی – که مأمور ابلاغ آنان بود– صرف نکرده است.
آری! محمد [ صلی الله علیه وسلم] فردی راستگو و مخلص بود و در کمالِ امانتداری، رسالت خود را به عرب ابلاغ کرد، آن هم در صورتی که کاملاً به صدق گفتار خود و برتری مرامی که آورده بود، اعتقاد داشت و بر همین اساس از روی حق، دلیل و منطقِ توام با مهربانی، از دین خود دفاع کرد و در این راه، معتقد بود که وظیفهی خود را نسبت به کشور و ملت خود و تمام مردم انجام میدهد.
آیا در قدرت تاریخنگاران امروزی هست که در آن تصور بیمانند [حضرت] محمد از خداوند، نقص و خطایی مشاهده کنند؟ آیا کسی میتواند آن مناظر و مظاهر دلفریب محمدی را برای ما بیاورد و همچون آن افکار عالی (که از میان سنگ خارا گوش بشر را نوازش داد) را ایجاد کند؟!
به راستی این فکر عالی و این خیال بدیع، شایسته است که تنها از محمد [ صلی الله علیه وسلم] ظاهر شود و یقیناً تمدن امروزی از آوردنِ همچون آن عاجز است، تا چه رسد به اینکه فکری بهتر از آن بیاورد! پس باید اذعان کرد که آنچه محمد [صلی الله علیه وسلم] آورده، به راستی وحی بودهاست و از جانب خدا بر او نازل شده است»([63]).
دعوت پیامبر صلی الله علیه وسلم
واشنگتن ایروینگ در نتیجهی مطالعهی پنجاه و دو کتاب، کتابی به نام محمد و خلفا([۶۴]) نگاشت و با قلمی شیوا حقایقی از دینِ اسلام را در اروپا و آمریکا منتشر کرد. او بر خلاف مبلغان مسیحی، تعصب را به کنار نهاد و نه تنها از ایراد، افترا و واردساختن نسبتهای ناروا به پیامبر خودداری کرد، بلکه دینش را نیز ستود. وی دربارهی دعوت پیامبر اکرم چنین اظهار نظر کرده است: «اگر دعوتِ پیامبر برای کسب شهرت بود، وی نه تنها در زادگاه خود به کیاست و فراست ذهن معروف بود، بلکه نظیر نیز نداشت و در آن وقت مشهورترینِ قبایل عرب نیز، قبیلهی خود او، یعنی: قریش بوده است. اگر دعوت او برای کسب سلطنت، اقتدار و شوکت بود، نگهبانی کعبه و اختیار شهر مکه، نسل اندر نسل در اختیار خانوادهی او بود و هرکس در آن شهر، چشم امید به این خانواده داشت. دیگر اینکه او به خوبی میدانست که پس از نفی دین نیاکان و گذشتگان تمام منافع و مزایای اجتماعی مزبور از او سلب خواهد شد و با دشمنی قبیله، انزجار مردم شهر و نفرت تمام پرستشکنندگان بتهای کعبه، مواجه خواهد شد و با وجود این وصف، پروایی نداشت؛ چنانکه مدتهای مدید، جلای وطن کرد و هرکس در مکه بود، از او روی برگرداند، پس به خاطر چه عاملی سالهای سال از عزت و شوکت دنیا دل برکند و سرزنش مردم را به جان خرید و دست از مقصود خود نکشید؟ حال آنکه زمانی ادعای نبوت کرد که بخش اعظم عمر مبارکش سپری شده و در باقیماندهی آن هم اعتباری نبود. در هر جنگی که پیروز میشد، ابداً به مالِ کسی چشم نداشت. کِبر و تکبر را در خود راه نمیداد و در زمانی که صاحبّ جلال و اقتدار شد، رفتارش با رفتار گذشته، کوچکترین فرقی نکرد؛ بلکه روز به روز خوشرفتاریاش نسبت به زیردستان، بهتر و بیشتر میشد و در اوج این شوکت و جلال، هرگاه بر کسی وارد میشد، هرگز توقع تواضع و تعارف نداشت و افزون بر اینکه خودش حب دنیا را برنگزید، چنان کرد که خاندانش هم به دنیا میل نکردند، و اموالی را که از راه غنیمت جنگی به دست میآورد، یا در راهِ اعتلای دین صرف میکرد و یا به بینوایان و مستمندان میبخشید؛ به حدی که در روزِ آخر عمر، پشیزی نداشت! با این اوصاف، بسیار محال است که بتوان به کسی که به این شدت در امر دین و مذهب خود دقت کند، اتهام وارد ساخت و او را مخترع مذهبِ جدید نامید، چنانکه بسیار بعید است بتوان او را به جنون نسبت داد، حال آنکه تمام آیاتِ قرآن، محکم و پرمعنی، هستند و از روی شعور نوشته شدهاند؛ بنابراین، سندی در رد اسلام و جهت تسلی قلب خودمان در دست نداریم»([65]).
ابرمرد تاریخ
دکتر گوستاولوبون([۶۶]) (۱۸۴۱- ۱۹۳۱م) نویسندهی مشهور فرانسوی، دربارهی شخصیت پیامبر اسلام مینویسد: «اگر بخواهیم عظمت و اهمیت مردان بزرگ جهان را از روی عملکردهایشان بسنجیم، هر آینه باید گفت: پیغمبر اسلام در میان مردان تاریخ، یک مرد بسیار بزرگ و نامور است. مورخان قدیم به واسطهی تعصبات مذهبی، اهمیتی برای کارهای او قائل نشدهاند، ولی در عصر حاضر مورخان مسیحی حاضر شدهاند که در این خصوص، از روی انصاف سخن بگویند»([67]).
———————————-
[۱]- محمد، رسول خدا.
[۲]- نظریات دانشمندان جهان درباره قرآن و محمد؛ ۱۵۸٫
[۳]- Gheorghiu, Constantin Virgil.
[۴]- محمد پیغمبری که از نو باید شناخت؛ ۳۷- ۳۸٫
[۵]- نظریات دانشمندان جهان درباره قرآن محمد؛ ۷۴- ۷۵٫
[۶]- Hobrat wel.
[۷]- همان، ص ۷۷٫
[۸]- Samuel, Zwemers.
[۹]- همان، ص ۷۲٫
[۱۰]- John B.Nass.
[۱۱] این افراد، ۸ مرد و ۴ زن و مجموعاً ۱۲ نفر بودند که بنا به کرداری که مرتکب شده و موجبات آزار و اذیت پیامبر صلی الله علیه وسل و یارانش را فراهم ساخته بودند. پیامبر صلی الله علیه وسل فرمان کشتنشان را، هرجا که باشند ولو اینکه زیر پردهی خانهی کعبه، صادر کرد که از آن میان افراد ذیل:عکرمه بن ابی جهل؛۲ صفوان بن امیه بن خلف؛۲ عبد الله بن سعد بن ابی سَرح؛ عبد الله بن زَبَعری سهمی ؛ وحشی بن حرب. قاتل حمزه عموی پیامبر ؛ هند دختر عتبه. زن ابوسفیان بن حرب؛ فُرتنا کنیز عبدالله بن خَطَل؛ اسلام آوردند و مورد عفو قرار گرفتند. و این افراد:حُوَیرِث بن نُفَیذبن وهب بن عبد قصی؛ مِقیَس بن صُبَابه؛ عبدالله بن خَطَل؛ ساره کنیز عمرو بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف؛ قریبه کنیز عبدالله بن خَطَل؛ کشته شدند تا به سزای کارهای زشت خود برسند.جهت آگاهی بیشتر ر. ک. به: طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری؛ ترجمهی: ابوالقاسم پاینده؛ ج۳٫ صص: ۱۱۸۷-۱۱۸۹٫ و ابن اثیر، عزالدین؛ تاریخ کامل؛ برگردان: دکتر سیدمحمد حسین روحانی؛ ج۳، صص ۱۱۰۳-۱۱۰۸٫ مؤلف
[۱۲]- تاریخ جامع ادیان؛ ۴۸۹٫
[۱۳]- Ce. Vongrunaum.
[۱۴]- نقش پیامبران در تمدن انسان، ۲۵۴٫
[۱۵]- نظریات دانشمندان جهان درباره قرآن و محمد؛ ۸۹٫
[۱۶]- تاریخ سیاسی اسلام؛ ۱/۱۹۳٫
[۱۷]- Hero and Heroworship.
[۱۸]- درستکردن و اصلاحدادن جامعه یا کفش. (مؤلف)
[۱۹]- اطاعت و فرمانبرداریکرده شده؛ یعنی: کسی که مردم اطاعت او کرده باشند و مطیع او شوند. مؤلف
[۲۰]- داستانهایی از زندگی پیامبر ما، ص: ۱۵۳٫
[۲۱]- Laon Tolastoy.
[۲۲]- شیاطین.
[۲۳]- همان، ص ۲۱٫
[۲۴]- این عبارت با الفاظ مشابهی از عمر روایت شده است. نک: صحیح بخاری (احادیث ۱، ۵۴، ۲۵۲۹، ۳۸۹۸، ۵۰۷۰، ۶۶۸۹ و ۶۶۵۳). شرح السنه. حدیث ۱، السنن الکبری (احادیث ۷۸، ۴۷۳۶ و ۵۶۳۰)؛ صحیح مسلم.
[۲۵]- همان، ۲۰٫
[۲۶]- Marcus Dodds.
[۲۷]- داستانهایی از زندگی پیامبر ما؛ ۱۵۳- ۱۵۴٫
[۲۸]- نظریات دانشمندان جهان درباره قرآن و محمد، ۷۱- ۷۲٫
[۲۹]- همان، ۷۵٫
[۳۰]- Francois- Marie arout Voltaire.
[۳۱]- Oeuvres Completes, Vol.24, p. 555.
[۳۲]- نگرشی بر رویارویی غرب با اسلام، ۳۵۰٫
[۳۳]- Edward Browne.
[۳۴]- سزار: لقب پادشاه دوم است، هرکسی که باشد. به زبان رومی قیصر (سزار)* آن طفل را گویند که مادرش پیش از آنکه او را زاید، خود بمیرد و شکم مادرش را بشکافند و آن فرزند بیرون آید، چون اول پادشاهان قیاصره که «اغسطوس» نام داشت، این چنین به وجود آمده بود. بنابراین، آن بدین اسم مسمی گشت، از آن روز هر پادشاه را قیصر گویند. جمع آن قیاصره میآید. * واژه سزارین (Cesarienn) از اینجا پدید آمده است.
[۳۵]- کسری، معرب خسرو، به معنی واسع الملک، لقب نوشیروان و دیگر ملوک فارس و مداین است، لهذا جمع آن اکاسره میآید.
[۳۶]- نگرشی بر رویایی غرب با اسلام، ۳۵۷٫
[۳۷]- Wir, William Muir.
[۳۸]- تاریخ سیاسی اسلام، ۱/۲۲۱٫
[۳۹]- چنانکه در سورۀ آل عمران، آیۀ ۱۵۹، به این موضوع اشاره شده است.
[۴۰]- نظریات دانشمندان جهان دربارۀ قرآن و محمد، ۸۱- ۸۸٫
[۴۱]- عیال مرد: فرد یا افرادی که با انسان زندگی میکنند و پرداخت نفقۀ آنان بر او واجب میشود، مثل: خدمتکار، همسر، فرزند کوچک و از آنجا که خداوند متعال ضامن رزق آفریدگان است، گویی که آنان به منزلۀ عیال برای وی هستند. تمییز الطیب من الخبیث، ۸۴- ۸۵٫
[۴۲]- این حدیث در حلیه الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ابو نعیم اصفهانی (ج۲، ص ۱۰۲، ج۴، ص ۲۳۷) و المعجم الکبیر (حدیث ۱۰۰۳۳) با الفاظ مشابه از ابن مسعود روایت شده است. امام عبدالرحمن بن علی شیبانی در تمییز الطیب من الخبیث. ص ۸۵، نوشته است: این حدیث را طبرانی در الکبیر و الاوسط و ابونعیم در الحلیه و بیهقی در شعب الایمان از ابن مسعود روایت کردهاند. ابویعلی موصلی در سنن خود (احادیث ۳۴۶۵، ۳۳۵۷ و ۳۳۰۲) به روایت انس آورده است و به روایت ابن عباس در کنز العمال (حدیث ۱۶۱۷۱) نقل شده است. (مؤلف)
[۴۳]- آیین اسلام مسکرات را که شامل همۀ انواع آن میشود، حرام کرده است. (مؤلف)
[۴۴]- همان، ۷۶- ۷۷٫
[۴۵]- W. Montgomery Watt.
[۴۶]- کشور ترکیه کنونی.
[۴۷]- اندیشه تقریب، ۳۸- ۳۹٫
[۴۸]- محمد پیغمبری که از نو باید شناخت، ۶۸٫
[۴۹]- نظریات دانشمندان جهان دربارۀ قرآن و محمد؛ ۱۷۱٫
[۵۰]- Stoddard, The. L.
[۵۱]- مردانگی.
[۵۲]- همان، ۱۶۳٫
[۵۳]- Grousset.
[۵۴]- همان، ۷۲- ۷۳٫
[۵۵]- Gandni, Mohandas Kramchand.
[۵۶]- Young India.
[۵۷]- داستانهایی از زندگی پیامبر ما؛ ۱۵۶٫
[۵۸]- نظریات دانشمندان جهان دربارۀ قرآن و محمد؛ ۱۵۸٫
[۵۹]- همان، ۱۰۲-۱۰۵٫
[۶۰]- همان، ۱۳۵-۱۳۶٫
[۶۱]- Reinhart Dozy.
[۶۲]- الفردوس بمأثور الخطاب، حدیث.
[۶۳]- همان، ۹۴- ۹۶٫
[۶۴]- Mohamet and his Successors.
[۶۵]- اسلام از دیدگاه دانشمندان غرب؛ ۲۷- ۲۹٫
[۶۶]- Goustawe Lebon.
[۶۷]- نگرشی بر رویارویی غرب با اسلام، ۳۵۶٫