داستان درخواست کاغذ از سوی پیامبر تا چیزی بنویسد (حدیث قرطاس)

در صحیحین و دیگر کتابهای حدیث با روایت ابن عباس ثابت است که: وقتی رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم بیمار شد، در حالی که برخی از صحابه در خانه‌ ایشان بودند فرمود: «هلموا أکتب لکم کتاباً لا تضلوا بعده»: (بیایید برای شما کاغذی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید). برخی گفتند: رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم از درد بیماریش رنج می‌برد و در فشار است، قرآن در میان شماست و برای ما کافی است، سپس دچار اختلاف و جر و بحث شدند، برخی گفتند: کاغذ بیاورید تا بنویسد که گمراه نشوید، برخی چیز دیگری می‌گفتند و سر و صدا بلند شد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «برخیزید».
عبدالله می‌گوید: ابن عباس می‌گفت: مصیبت عظیمی‌ بود که‌ دچار اختلاف شدند و نگذاشتند رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم کاغذی بنویسد. در روایت دیگری از ابن عباس است که گفت: روز پنج شنبه! تو چه می‌دانی که روز پنج شنبه چه روزی بود؟! آن روزی که درد به رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم فشار آورد و گفت: «کاغذی بیاورید که برایتان چیزی بنویسم تا بعد از آن هرگز گمراه نشوید»، بعد نزاع و جر و بحث کردند و نزاع در حضور هیچ پیامبری شایسته نیست، گفتند: او را چه شده؟ آیا هذیان می‌گوید؟ خوب دقّت کنید که چه می‌گوید، از او بپرسید؟ در همین تردید بودند که فرمود: « مرا به حال خود بگذارید که ‌آن (حالی که دارم) برایم از آنچه مرا بدان فرا می‌خوانید بهتر است». بعد آنها را به سه چیز سفارش کرد: فرمود: «مشرکان را از جزیره‌ی عرب بیرون کنید، به هیئت‌های مهمان همان پاداشی که من می‌دادم بدهید» و سکوت کرد و سومی‌ را نگفت‌ یا گفت و (راوی) فراموش کرد.([۱])
در این روایت وتمام روایات صحیح هیچ ایرادی بر اصحاب رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم وارد نیست و آنچه روافض به عنوان طعنه ذکر می‌کنند، آشکارا باطل و بی‌اساس است، علما به شبهاتشان در گذشته پاسخ داده‌اند و ادعاهایشان را رد کرده‌اند:

۱- اختلاف صحابه ثابت است و ثابت است که علّت اختلاف نظر صحابه و جر و بحث آنان، در فهم سخن و منظور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود نه اینکه قصد نافرمانی داشته باشند. قرطبی صاحب کتاب «المفهم» می‌گوید: سبب اختلاف در اجتهاد جایز و هدف و قصد درست بود و به هر مجتهد پاداش داده خواهد شد و ‌یا نظریه‌ی ‌یکی از دو طرف بر حق است و طرف دیگر گنه کار نخواهد بود، حتّی آن طور که در علم اصول مقرر است، مأجور خواهد بود.([۲]) سپس می‌گوید: پیامبر آنان را مذمّت و سرزنش نکرد، بلکه به همه گفت: «مرا به حال خودم بگذارید، برایم بهتر است».([3]) شبیه‌این ماجرا در روز احزاب اتفاق افتاد، آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از جنگ به اصحاب گفت: «لا‌یصلینّ أحد العصر إلا فی بنی قریظه»([4]): (کسی از شما نماز عصر را نخواند مگر در بنی قریظه). برخی گفتند: اگر نماز نخوانیم وقت نماز عصر از دست می‌رود، به همین استدلال نرسیده به بنی قریظه نماز عصر را خواندند. برخی گفتند: نماز نمی‌خوانیم مگر در همان جایی که رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم دستور داده‌است؛ ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هیچ‌یک از دو گروه را ملامت نکرد.([۵])

۲- ادعای شیعه مبنی بر اینکه می‌گویند، اختلاف صحابه موجب شد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن کاغذ را ننویسد و امّت از عصمت محروم شود، باطل است، چون معنای این ادعا آن است که رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم در ابلاغ امری که موجب حفاظت امّت از گمراهی می‌شد، کوتاهی کرده ‌است و حکم پروردگار را فقط به خاطر اختلاف نظر صحابه ‌ابلاغ نکرد و از دنیا رفته ‌است، این ادعا با امر پروردگار که خطاب به پیامبر می‌فرماید:
{ یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ‏} (مائده/۶۷).
ای فرستاده (خدا، محمّد مصطفی!) هر آنچه‌از سوی پروردگارت بر تو نازل شده ‌است (به تمام و کمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی، به مردم) برسان (و آنان را بدان دعوت کن)، اگر چنین نکنی، رسالت خدا را (به مردم) نرسانده‌ای (و ایشان را بدان فرا نخوانده‌ای. چرا که تبلیغ جمیع اوامر و احکام بر عهده تو است و کتمان جزء از جانب تو، کتمان کلّ بشمار است). خداوند تو را از (خطرات احتمالی کافران و اذیّت و آزار) مردمان محفوظ می‌دارد.
ادعای شیعه با این آیه مخالف است و رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم به گواهی و تأیید پروردگارش از این اتهام پاک و مبرا است که درباره‌ی ایشان می‌فرماید:
لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ ‏ (توبه/۱۲۸).
بیگمان پیغمبری (محمّد نام)، از خود شما (انسآنها) به سویتان آمده ‌است. هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد، بر او سخت و گران می‌آید. به شما عشق می‌ورزد و اصرار به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان دارای محبّت و لطف فراوان و بسیار مهربان است.
خداوند متعال در این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به حریص بودن بر هدایت امتش توصیف فرموده، به طوری که می‌خواهد نفع دنیوی و اخروی به ‌امتش برسد.([۶])
وقتی که ‌این قضیه نزد عام و خاص واضح و روشن است، هر کسی ذره‌ای ایمان داشته باشد، شک نمی‌کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تمام احکام و دستورات خداوند را ابلاغ کرده و بر ابلاغ آنها به ‌امّت خود حریصتر بوده ‌است، همانگونه که ‌از جهاد و جان فدایی‌هایی که برای هدایت مردم کرده و به صورت متواتر ثابت است و سخنان و اخباری که‌ از ایشان روایت است، ما را به ‌این ‌یقین قطعی می‌رساند که رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم در ابلاغ دستورات خداوند کوتاهی نکرده ‌است و اگر آنطور که ‌ادعا می‌کنند، این نوشته ‌یا کاغذ آن قدر مهم بود که ‌امّت را از گمراهی و اختلاف تا قیامت مصون نگه می‌داشت، نه دین و نه عقل تأخیر آن را تا آن وقت نامناسب جایز نمی‌داند و هیچ عقل سالمی‌این را نمی‌پذیرد، حتّی اگر تا آن وقت به تأخیر می‌افتاد باز هم به خاطر اختلاف صحابه آن راترک نمی‌کردند.([۷]) و به هیچ عنوان نمی‌توان تصور کرد که رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم امر پروردگارش را ترک کند و ناگفته بگذارد.
حتّی اگر فرض کنیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را تا آن وقت به تأخیر انداخته و به خاطر اختلاف صحابه و مصلحتی که به نظرش رسید، باز هم به تأخیر افتاد، چه عاملی موجب شد که بعداً آن را ننوشت، حال آنکه به صحّت ثابت است که چند روز بعد از آن زنده بود و طبق روایات أنس که در صحیحین آمده در روز دوشنبه وفات یافت([۸])، حادثه‌ی اختلاف صحابه به ‌اتفاق شیعه و سنّی در روز پنج شنبه بوده ‌است([۹]) و به اتفاق اهل سنت و روافض رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم آن کاغذ را ننوشت تا از دنیا رفت، بنابراین به خوبی روشن می‌شود که ‌آن از امور دین نبوده که پیامبر مأمور به ‌ابلاغ آن باشد و طبق آیات قرآن خداوند دینش را کامل کرده ‌است و تمام نیازهای امّت بیان شده و آیات مذکور در «حجه الوداع» نازل شده بود، خداوند متعال در روزهای پایانی این حج چنین نازل فرمود:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِیناً (مائده/۳).
امروز (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم.
ابن تیمیه می‌گوید: آن چه رسول خدا می‌خواست بنویسد از مواردی نبود که خداوند نوشتن‌ یا ابلاغ آن را در آن وقت بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واجب کرده باشد، چرا که ‌اگر چنین می‌بود بدون تردید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امر خداوند را ترک نمی‌کرد، البته مصلحتی بوده که برای دفع اختلاف در مورد جانشینی ابوبکر می‌خواست بنویسد، امّا بعد از آن متوجّه شد اختلاف امری اجتناب ناپذیر است و قطعاً واقع خواهد شد([۱۰])، به همین دلیل آنرا ننوشت. در جایی دیگر می‌گوید: داستان نامه‌ای که می‌خواست بنویسد در روایات صحیحین توضیح داده شده و از عایشه روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ادعی ل اباک و أخاک حتّی اأکتب کتاباً، فإنّی أخاف أن‌یتمنی متمن و‌یقول قائل: أنا اولی، و‌یأبی الله و المومنون إلا أبابکر» ([11]): (ای عائشه پدر و برادرت را برایم صدا کن تا نامه‌ای بنویسم که بیم آن دارم آرزو کننده‌ای آرزو کند و‌ یا کسی بگوید: من به خلافت سزاوارترم، در حالی که خداوند و مؤمنان کسی را نمی‌پذیرند به جز ابوبکر).
تا جایی که بعد از ذکر روایت می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قصد کرد همان نامه‌ای را که عائشه ‌یادآور شده ‌است بنویسید، امّا وقتی متوجّه شد اختلاف اجتناب ناپذیر است،‌ یقین کرد که با نوشتن نامه هم اختلاف بر طرف نمی‌شود و خداوند مسلمانان را بر هر چه ‌اراده کرده ‌است جمع خواهد نمود، به همین دلیل فرمود: «ویأبی الله و المومنون ألا ابابکر» ([12]) (خداوند و مؤمنان کسی جز ابوبکر را قبول نمی‌کنند. امّا این که در روایت آمده: «لن تصلوا بعدی» دهلوی در توضیح آن می‌گوید: گفته‌اند: اگر مسأله مربوط به امور دینی نبود، چرا فرمود: تا هرگز بعد از آن گمراه نشوید؟ جواب این است که واژه‌ی «ضلال» مفاهیم مختلف دارد که در اینجا منظور عدم خطر در تدبیر امور مملکت داری است و این که مشرکان را از جزیره‌العرب بیرون کنند و به هیئت‌های مهمان به همان صورتی که پیامبر پاداش می‌داد پاداش بدهند، سپاه‌اسامه را برای انجام مأموریت بفرستند تا در انجام موارد فوق بعد از پیامبر منحرف نشوند، منظور این بوده نه ‌انحراف از دین. ابوبکر بعد از پیامبر موارد فوق را به مرحله‌ی اجرا گذاشت.([۱۳])

۳- ابن تیمیه درباره‌ی این سخن ابن عباس: «مصیبت بزرگی بود که نگذاشتند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن نامه را بنویسند» ([14])می‌گوید: آری اینکه مانع نوشتن آن نامه شدند، مصیبت بزرگی بود و مصداق آن مصیبت، کسانی هستند که در حقّانیت خلافت ابوبکر شک دارند و دیگر اینکه خلیفه بر حق کیست؟ بر هر کس پوشیده مانده، برایش مصیبت بزرگی است، چون اگر نامه‌ای نوشته می‌شد شک و تردید بر طرف می‌گردید، امّا برای کسانی که معتقدند خلافت ابوبکر حق است، هیچ مصیبتی نیست.([۱۵]) و این حقیقت زمانی بیشتر روشن می‌شود که توضیحات ابن عباس در این باره را بعد از به وجود آمدن فرقه‌های هواپرست مانند: خوارج و روافض مورد تأمل قرار دهیم و ابن تیمیه ([۱۶])و ابن حجر ([۱۷]) این توضیحات را نقل کرده‌اند.

۴- اما ادعای آنها مبنی براینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌خواست در آن کاغذ موضوع خلافت و جانشینی علی را بنویسد، همانگونه که برخی از روافض بر این باورند که قضیه نوشتن کاغذ هیچ تفسیر معقول دیگری جز این ندارد، در حقیقت این ادعا باطل است و هیچ اساسی ندارد. ابن تیمیه می‌گوید: آنانی که معتقدند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قصد داشت در آن کاغذ بنویسد: علی بعد از من خلیفه‌است، به ‌اتفاق اهل سنّت گمراه هستند، چون به اعتقاد اهل سنّت ابوبکر بعد از پیامبر از تمام مسلمانان برتر و به خلافت شایسته‌تر بوده‌ است، امّا کسانی که معتقدند علیt به خلافت شایسته‌تر بوده‌ است، چون ادعا می‌کنند که قبلاً پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با نصّ صریح و آشکار جانشینی علی را اعلام کرده، دوباره ‌ادعای آنها مبنی بر اینکه می‌خواست در آن کاغذ در مورد جانشینی علی بنویسد، باطل است، چون نیازی به نوشتن آن کاغذ نبود که قبل از این با نصی آشکار و معروف علی را به خلافت تعیین کرده بود.([۱۸])
امّا اینکه سیّدنا عمرt را مورد طعنه قرار می‌دهند و می‌گویند: ایشان رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم را متهم به هذیان گویی کرد و گفت: «انه‌یهجر»: (هذیان می‌گوید) و به درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم توجّه نکرد و گفت: «حسبنا کتاب الله»: (کتاب خدا برایتان کافی است) در پاسخ می‌گوییم: اوّل اینکه سیّدنا عمرt را متهم کرده‌اند که گفته: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هذیان می‌گوید، این ادعا باطل است، چون لفظ «أهجر» که به معنای هذیان است، اصلاً از سیّدنا عمر ثابت نشده که گفته باشد، بلکه کسی دیگر از حاضران در جلسه‌ آن را گفته و روایاتی که در صحیحین آمده هیچ فردی را مشخص نکرده، فقط در این روایت آمده: «فقالوا: ماشآنهاهجر ».([19]) به همین صورت با صیغه‌ی جمع آمده نه مفرد، به همین دلیل علماء و صاحب نظران نپذیرفته‌اند که ‌این سخن را سیّدنا عمر گفته باشد؛ ابن حجر می‌گوید: چنان به نظر می‌رسد که ‌احتمال سوم قرطبی که می‌گوید: احتمالاً‌ یکی از تازه مسلمانهایی که در جلسه حضور داشت این حرف را زده باشد، درست است. در آن زمان معمول بود بر هر کس درد فشار می‌آورد، حرفهایش را نمی‌نوشتند و به جای نوشتن حرفها به خود بیمار بیشتر توجّه می‌کردند.

دهلوی می‌گوید: از کجا ثابت است که گوینده‌ این خبر عمر رضی الله عنه بوده، در حالی که ‌اکثر روایات با صیغه جمع آمده ‌است.([۲۰]) ثابت و صحیح همان است که با لفظ سؤالی آمده «أهجر»: (آیا هذیان می‌گوید) بر خلاف برخی دیگر از روایات است که با الفاظ «هجر،‌یهجر» این روایت و دیگر روایات به جز همان روایتی که به صورت سؤالی آمده ‌از نظر محدثان و محققان و شارحان حدیث از جمله قاضی عیاض،([۲۱]) قرطبی،([۲۲])نووی([۲۳]) و ابن حجر ([۲۴]) مرجوح و غیر صحیح است. همه ‌این بزرگواران تصریح کرده‌اند که ‌این عبارت به صورت استفهام انکاری در پاسخ کسی بوده که می‌گفت: ننویسید.([۲۵])
قرطبی بعد از اینکه دلایل عصمت پیامبر از خطا در ابلاغ در تمام حالات را ذکر کرده، می‌گوید: این حقیقت در نزد تمام صحابه به صورت اصلی مسلّم ثابت بوده، بنابراین محال است که‌این گفته ‌آنها: «أهجر» از روی شک و تردید در زمان بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده باشد، فقط آن سخن را برخی به صورت انکار، خطاب به کسی‌ یا کسانی گفتند که در آوردن چرم و دوات برای نوشتن توقف کردند، گویا به کسی که در آوردن قلم و کاغذ تأخیر می‌کرد، می‌گفتند: چگونه توقف می‌کنی؟ آیا گمان می‌کنی هذیان می‌گوید؟ توقف نکن، زود باش چون او فقط حق می‌گوید نه هذیان!([۲۶]) از قرینه کلام به وضوح فهمیده می‌شود که صحابه هذیان گویی را از پیامبر مطلقاً نفی می‌کنند و آنها این جمله را به صورت استفهام گفتند و هر کس – حتّی مخالفان – همه روایت صحیح را مورد تأمل قرار دهد، هرگز نمی‌تواند در این حقیقت شک کند، با این توضیح باطل و بی‌اساس بودن ادعای روافض آشکار می‌شود.([۲۷])

۵-اما ادعای آنها مبنی بر اینکه سیّدنا عمر با رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت کرد و گفت: کتاب خدا در نزد شماست و برای ما کافی است و از سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که می‌خواست نوشته‌ای به جای گذارد، اطاعت نکرد؛ جواب این شبهه بی‌اساس این است که عمر بن خطّاب و دیگر اصحابی که با ایشان هم‌رأی بودند، اینگونه فهمیده بودند که فرموده‌ی پیامبر‏ صلی الله علیه و آله و سلم از باب ارشاد به ‌اصلح بوده ‌است و علماء و صاحب نظرانی مانند: قاضی عیاض،([۲۸]) قرطبی،([۲۹]) نووی ([۳۰])و ابن حجر([۳۱])به ‌این واقعیت اشاره کرده‌اند.
وآنگهی بعد از آن صحت اجتهاد عمر رضی الله عنه به ‌اثبات رسید، چون رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم نوشتن آن را رها کرد و اگر واجب می‌بود، قطعاً رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم نوشتن آن را به خاطر اختلافشان ترک نمیکرد، چون ایشان هیچ امری را که مأمور به تبلیغ آن بوده باشد، به خاطر مخالفت مخالفان ترک نکرده، لذا این ‌یکی دیگر از موافقات عمر t (مواردی که حکم شریعت مطابق نظر عمر t بود) به حساب می‌آید و این که گفته ‌است: کتاب خدا برای ما کافی است، ردّی است بر حرف کسی که با سیّدنا عمر منازعه می‌کند، نه سخن و امر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم . این سخن از آن قسمت سخن ایشان که گفته‌ است: کتاب خدا در اختیار شماست، به خوبی روشن است، چون مورد خطاب جمع است و آن جمع مخالفان نظریه عمر بودند، از آنجایی که عمرt فردی دوراندیش، با بصیرت، دارای نظریه‌ای محکم و استوار بوده، متوجّه شده بود که ننوشتن آن بهتر است و این را بعد از آن گفت که متوجّه شده بود که ‌امر بر وجوب نیست و این سخن او برای مصلحتی شرعی رایج بوده که علماء در توجیه‌ آن سخنانی گفته‌اند، از جمله: دلسوزی نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چون علیرغم شدّت بیماری، نوشتن مطالب برای ایشان مشکل بود و دلیل این مدعا آن است که می‌گوید: درد بر رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم غلبه کرده‌است، به همین علّت ناپسند دانست که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آن حالت سخت به تکلیف و مشقّت بیفتد.([۳۲]) و این در حالی بود که همه‌ی آنان می‌دانستند خداوند متعال در قرآن فرموده‌است:
مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ (انعام/۳۸)
در کتاب هیچ چیز را فروگذار نکرده‌ایم (و همه‌چیز را ضبط و به همه چیز پرداخته‌ایم.)
خداوند متعال می‌فرماید:
وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ (نحل /۸۹)
و ما این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرده‌ایم که بیانگر همه‌چیز (امور دین مورد نیاز مردم) و وسیله هدایت و مایه رحمت و مژده‌رسان مسلمانان (به نعمت جاویدان ‌یزدان) است.
امام نووی فرموده: در مورد این سخن سیّدنا عمر تمام علماء و شارحان حدیث اتفاق نظر دارند که ‌از نشانه‌های درک بالا، فضایل و دقّت و رای او بوده ‌است.([۳۳]) در هر حال موضعگیری سیّدنا عمر در نوشتن آن کاغذ، اجتهاد وی به شمار می‌آید و مجتهد در دین معذور و در حال مأجور است، به دلیل اینکه رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: «إذا حکم الحاکم فاجتهد ثم اصاب فله ‌اجران و إذا حکم فاجتهد ثم اخطأ فله‌اجر»([34]): (هرگاه حاکم، حکمی‌نمود و در صدور حکمش اجتهاد کرد و خطا رفت به ‌او‌ یک پاداش داده خواهد شد). اگر چنین نیست چرا رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم عمر را که در حضورش اجتهاد کرد، گنه کار ندانست و مذمّت نکرد و حتی طبق خواسته‌ی عمر چیزی ننوشت. این گونه باطل بودن طعنه‌ی طعنه زنندگان به ‌اصحاب، در این حادثه ‌آشکار می‌گردد و پرده ‌از بی‌ارزش بودن ادعایشان برداشته می‌شود([۳۵]).
                                                        ——————————————————————

زیرنویس‌ها:
[۱] – المفهم لما أشکل، تلخیص کتاب مسلم ۴/۵۵۹٫
[۲] – المفهم لما أشکل، تلخیص کتاب مسلم ۴/۵۵۹٫
[۳] – بخاری، ش/۴۴۳۱٫
[۴] – بخاری، ش/۴۱۱۹
[۵] – المفهم ۴/۵۵۹٫
[۶] – تفسیر ابن کثیر ۲/۴۰۴٫
[۷] – مختصر التحفه الاثنی عشریه/۲۵۱، الانتصار للصحب و الآل/۲۸۸-۲۲۹٫
[۸] – بخاری، ش /۴۴۴۸، مسلم، ش/۴۱۹٫
[۹] – الانتصار للصحب و الآل /۲۲۹٫
[۱۰] – منهاج السنه ۶/۳۱۶٫
[۱۱] – مسلم، ش/۲۳۸۷٫
[۱۲] – منهاج السنه ۶/۲۳،۲۵٫
[۱۳] – مختصر التحفه اثنی عشریه/۲۵۱٫
[۱۴] بخاری، ش/۴۴۳۲٫
[۱۵] – منهاج السنه ۶ /۲۵٫
[۱۶] – منهاج السنه ۶/۳۱۶٫
[۱۷] – فتح الباری ۱/۲۰۹٫
[۱۸] – منهاج السنه ۶/۲۵، الانتصار و الآل /۲۸۱-۲۸۲-۲۸۳٫
[۱۹] – بخاری، ش/۴۴۳۱٫
[۲۰] – مختصر التحفه‌الأثنی عشریه /۲۵۰٫
[۲۱] – الشفاء، ۲/۸۸۶
[۲۲] – المفهم، ۴/۵۵۹٫
[۲۳] – شرح صحیح مسلم،۱۱/۹۳٫
[۲۴] – فتح الباری،۸/۱۳۳٫
[۲۵] – الانتصار للصحب و الآل /۲۲۸٫
[۲۶] – المفهم، ۴/۵۵۹٫
[۲۷] – الانتصار للصحب و الآل/،۲۸ و این منبع از بهترین کتابهایی است که در شبهات مطالعه کردم.
[۲۸] – الشفاء،۲/۸۸۷٫
[۲۹] – المفهم(۲/۵۵۹).
[۳۰] – شرح مسلم،۱۱/۹۱٫
[۳۱] – فتح الباری، ۱/۲۰۹٫
[۳۲] – الشفاء،۲/۸۸۸
[۳۳] – شرح نووی بر مسلم ۱۱/۹، الانتصار للصحب و الآل /۳۸۹-۲۹۰ تا ۲۹۲
[۳۴] – بخاری، /۷۳۵۲٫
[۳۵] – الانتصار للصحب و الآل /۲۹۴-۲۹۵٫

 

نویسنده: محمد صلابی

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …