مهم‌ترین پیام‌‌های معنوی پیامبر صلی‌ اللّه‌ علیه و سلم

شک نیست که سراسر زندگی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و آله و ‌سلم) پیام‌‌های معنوی است. هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش چشم از جهان فروبست و او یتیم به دنیا آمد: ﴿أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى﴾ [الضحى: ۶] «آیا تو را یتیم نیافت، پس پناه داد؟!». دیری نپایید که مادرش نیز درگذشت، چنان‌که در همان کودکی پدربزرگش هم از دنیا رفت و تحت کفالت عمویش قرار گرفت. او نزد کسی درس نخواند و از امکانات و رفاه برخوردار نشد‌‌‌‌:« ﴿وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى﴾ [الضحى: ۸] «و تو را فقیر یافت، پس بی‌نیاز نمود،»

همۀ اینها برای آن بود که خدای جهان اراده فرموده بود که او را از وابستگی به غیر خود حفظ کند، تا او حامل امانت خدا و پرچم‌دار معنویت در جهان باشد. پس رهانیدن او از وابستگی به کسان و خویشان، زمینه‌ساز کمالات و معنویات او شد. زمانی هم که یاران فداکارش حاضر بودند همۀ آن‌چه را که دارند به پای او نثار کنند، او از آن خودداری ‌فرمود و زندگی بسیار ساده‌‌‌ای را برای خویش برگزید. وقتی همسران او، تقاضای برخورداری از امکانات مادی را پیشنهاد دادند، برای تأدیب  از آنان مدتی فاصله گرفت، و سپس آنان را آزاد گذاشت که میان او و جهان مادی یکی را برگزینند، اما آنان پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌ آله و سلم) را برگزیدند. همسرش عائشه (رضی‌الله‌عنها) می‌گوید‌‌‌‌: چون گوسفندی را ذبح می‌کردیم، جز اندکی به اندازۀ یک وعده باقی نمی‌گذاشت و همه را به همسایه‌ها و خویشان و نیازمندان می‌بخشید. ماه‌ها می‌گذشت و آتشی برای پختن غذا در خانه‌اش روشن نمی‌شد و غذای خانواده‌اش و خودش آب و اندکی خرما بود. پیش از رحلت مبلغ ۵ درهم که در خانه‌اش بود تا به مصارف خانواده برسد، به عائشه ام‌المومنین گفت تا آن را بیاورد و بین نیازمندان تقسیم کند، و هیچ چیزی باقی نگذاشت.

آری، همۀ زندگی او پیام‌آور معنویت بود، او با معنویت زیست و با معنویت جهان را بدرود گفت. تاریخ جهان همچون او را به‌ یاد ندارد که خوشی و حلاوت زندگی را در معنویت جست وجو کند. شب‌ها در پیشگاه خدا قیام می‌کرد تا جایی که پاهای او متورم شده بود و آن کار را جهت ابراز شکر به پیشگاه خدا تا پایان عمر شریفش ادامه داد. او همواره می‌فرمود‌‌‌:«بی‌نیازی آن نیست که مال فراوان باشد، بلکه بی‌نیازی حقیقی بی‌نیازی نفس است. متاع و ثروت دنیا میوه‌‌‌ای است که رنگش زیبا و طعم آن شیرین است، بهترین ثروت و مال انسان مسلمان آن است که‌‌‌‌ بخشی از آن به فقیر و یتیم و غریب تقدیم گردد. کسی که مهر نورزد مورد رحمت قرار نمی‌گیرد. بهترین شما کسی است که اخلاقش از همه بهتر و زیباتر باشد».

تأثیر معنویت فرد بر جامعه
بر همگان روشن است که جامعه از افراد تشکیل می‌شود و هر فرد به منزلۀ خشتی در بنای عظیم جامعه است. اگر فردی از معنویت به‌دور افتد، در ابتدا مایۀ دوری خانواده از معنویت می‌گردد و سپس به تبَع آن در پیکر بنای عظیم جامعه شکاف و خلل وارد می‌شود؛ در مقابل اگر فردی آراسته به زیور معنویت گردد، بر معنویت خانواده و نیز شکوه معنوی بنای بزرگ جامعه می‌افزاید. لذا معنوی شدن یک فرد را می‌توان مقدمۀ معنوی شدن جامعه دانست چنان‌که انحراف از معنویت یک فرد نیز بر کل جامعه اثر منفی می‌گذارد.

جهان مدرن و معنویت گرایی
واقعیت امر این است که دینداری و معنویت‌گرایی جامعۀ ما این روزها علاوه بر اینکه وضعیت مطلوبی ندارد‌‌‌‌‌، به سمت نابسامانی هم پیش می‌رود‌‌. چراکه بنا به دلایل مختلف، دیگر دین برای جوانان و اقشار تحصیل‌کردۀ امروزی چندان جذابیتی ندارد و این یک واقعیت غیرقابل انکار است که این قشر از جامعه از هرچیزی که بوی دین می‌دهد گریزان و فراری است‌‌. متأسفانه در اغلب مواقع این دین‌گریزی با تمسخر و توهین به مقدسات و شخصیت‌های دینی هم همراه می‌شود‌‌. این نابسامانی دینی فقط به عرصۀ باورها و اعتقادات محدود نمی‌شود، بلکه به حوزۀ اخلاق هم سرایت کرده است‌‌. فساد اخلاقی در جامعه شیوع فراوانی پیدا کرده است. رشوه‌خواری‌‌‌‌‌، ریاکاری‌‌‌‌‌، خیانت در امانت، خوردن مال مردم‌‌‌‌‌، بی‌وفایی به عهد و پیمان‌، همگی از مصادیق فساد اخلاقی و دوری از معنویت هستند که روز به روز جامعۀ ما را آسیب‌پذیرتر نموده و در معرض انواع تهدیدها قرار می‌دهد.

در این شرایط نابسامان، گروهی ‌دین‌ستیز هم در جهان مدرن سر برآورده و فرصت و مجالی برای عرض اندام پیدا کرده‌اند‌. این گروه در رسانه‌ها علی‌الخصوص تلویزیون، حضور برجسته و پررنگی دارند‌‌. متأسفانه اینان با آموزش‌های دینی از بیخ و بن سرِ مخالفت و ناسازگاری دارند و اساساً جامعه را بدون نام و نشانی از دین می‌پسندند‌‌ و به عبارتی دیگر، هدف ‌دین‌ستیزی، ریشه کن کردن دین از اجتماعات بشری است‌.

جای هیچ شک و تردیدی نیست که این ‌دین‌ستیزی در جوامع مدرن، منشأ سیاسی دارد نه منشأ فلسفی. یعنی اینکه این ‌دین‌ستیزی، خروجی و نتیجۀ یک کار علمی و تئوریک فلسفی نیست که گروهی به استناد آن به این نتیجه رسیده باشند که خدایی وجود ندارد و پیامبران هم برساختۀ اذهان این و آن می‌باشند، بلکه منشأ و انگیزۀ سیاسی دارد.

البته از آنجایی که کار این دین‌ستیزان جنبه سلبی دارد تا ثبوتی‌‌‌‌‌، آنها در پروژه‌شان موفق نخواهند بود‌‌‌‌‌. ایشان معمولاً در اظهاراتشان می‌گویند: ما چه چیز نیستیم، و کمتر می‌گویند ما چه چیز هستیم‌‌. نفی حقانیت رقیب، ۵۰ درصد قضیه است‌‌. در نفی حقانیت رقیب نمی‌توان نتیجه‌گیری کرد که ما خودمان حق هستیم. و از طرفی، دین‌ستیزان هیچ‌گاه خودشان مولّد یک نظام فکری نبوده‌اند، بلکه همیشه از محصول فکری اندیشمندان اروپا تغذیه کرده‌اند‌‌. فرق است بین کسی که ایدئولوژی و مکتبی دارد که برای آن عرق جبین ریخته و کار فکری کرده است تا کسی که از محصول فکری دیگران تغذیه می‌کند.

درحوزۀ مخالفت با دین و معنویت، اروپا یک موقعیت استثنائی دارد‌‌. اکثریت قریب به اتفاق مکتب‌های ضد دینی در اروپا متولد شده‌اند‌‌ و این خود، یک سؤال است که چرا در سایر نقاط کرۀ زمین مثل آفریقا‌‌، آمریکا‌‌‌‌‌، آسیا ‌‌‌‌‌و اقیانوسیه، مکتب ضد دینی پیدا نمی‌شود‌‌. چه چیزی در اروپا باعث شده است که آنها عناد و مخالفت با دین داشته باشند؟

چنان‌که مشهور است دین‌ستیزی اروپا بیشتر از عصر روشنگری، یعنی قرون ۱۶ و۱۷، شروع شده است‌. نیچه درسال ۱۸۸۲ کتابی بنام the Gay science)= حکمت شادان) منتشر کرد که حرف اساسی این کتاب این بود که خداوند مرده است‌‌. او در این کتاب در خلال یک تمثیل نتیجه‌گیری می‌کند که رشد عقلانی بشر باعث شده است که خداوند بمیرد. رشد عقلانی بشرهم در دو قالب بوده است: ۱) علوم گوناگون تجربی و انسانی مثل زیست‌شناسی‌‌، فیزیک‌‌‌‌‌، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و‌‌‌‌‌.‌.. 2)انواع فلسفه‌های جدید. .[این کتاب به وسیلۀ سه نفر ترجمه و در سال ۱۳۷۷توسط انتشارات جامی در تهران چاپ و منتشر شده است].

بعد از نیچه هم متفکران دیگری در اروپا پیدا شده‌اند و چیزی را که نیچه در قالب استعاره طرح کرده بود بسط دادند‌‌. اندیشمندانی مثل زیگموند فروید که می‌گویند خداوند چیزی نیست جزء عطش درونی انسان برای یک پدر و محافظ درسختی‌ها و ناامنی‌ها؛ و همچنین کارل مارکس که با قاطعیت اعلام می‌کند که دین افیون توده‌هاست‌‌. ژان پل سارتر هم از منظر دیگری به دین حمله کرده است‌‌. در دهۀ اخیر هم که ریچارد داوکینز انگلیسی با تألیف کتاب «توهم خدا» به گمان خویش پنبۀ دین و خدا را زده است!

باری، محصول همۀ این کوشش‌ها و فعالیت‌ها پس از عصر روشنفکری در اروپا این شد که دین، عامل انحطاط بشریت است‌‌. و زمینۀ فکری دین‌ستیزان ما هم همین است که به تصور آنها تا وقتی که بساط دین پهن است، جامعه هیچ چیزی جز عقب افتادگی و انحطاط نخواهد داشت. به تصور آنها، ما و جامعه‌مان بر سر یک دو راهی انتخاب هستیم‌‌‌‌‌، انتخاب دینداری و معنویت‌گرایی، یا پیشرفت و تجدد‌‌‌‌‌. حال ما باید یکی از این دو را انتخاب و دیگری را نفی کنیم.

حال اگر ادعای این دین‌ستیزان ما درست باشد، به ناچار هرجامعه‌‌‌ای که به لحاظ فرهنگی‌‌‌‌‌، اجتماعی و اقتصادی پیشرفته باشد،‌ هرجامعه‌‌‌ای که توسعۀ سیاسی پیدا کرده باشد، یعنی نهادهای دموکراتیک و آزادی‌های مدنی و اجتماعی در آنجا شکل و قوام گرفته باشد‌‌، باید اقبال عمومی به دین در آنجا به حداقل رسیده باشد و در این گونه جوامع، دیگر دین محلی از اعراب نباید داشته باشد‌‌. آیا واقعاً قصۀ پیشرفت و تمدن بشر امروزی این‌گونه است؟ آیا واقعاً در مدرنیته عنصری وجود دارد که در ذات خویش با دیانت و ایمان منافات دارد؟ آیا اگر مردمی وارد عصر مدرن شدند‌‌، لباس دین را از تن شان در می‌آورند و دور می‌اندازند؟

به جای اینکه وارد بحث‌های فلسفی شویم و از منظر تئوریک به این مسأله بپردازیم، از منظر جامعه‌شناسی به این مسئله نگاه کنیم‌‌. یک جامعۀ مدرن و امروزی پیدا می‌کنیم و سپس بررسی می‌کنیم که مردم آن جامعه نسبت به دین چه قضاوت و داوری‌ای دارند؟

شاید بتوان گفت که مدرن‌ترین و پیشرفته‌ترین جامعۀ امروزی، جامعۀ آمریکا است‌‌. کشوری که به لحاظ قدرت مالی و دستاوردهای تکنیکی و علمی سرآمد کشورهاست‌‌. آیا ملت آمریکا یک ملت بی‌دین است؟ آیا ملتی است که نسبت به ایمان و دین‌ورزی و معنویت بی‌تفاوت است؟ مجلۀ  News Week  آمریکا در سال ۲۰۰۵ یک گزارش تحقیقی ارائه کرده بود که عنوان روی جلدش (معنویت‌گرایی در آمریکا) بود‌‌. بررسی این مطالعۀ تحقیقی پاسخ جالب و جامعی برای دین‌ستیزان است‌‌. مردم یک جامعۀ مدرن امروزی چه قضاوت و داوری‌ای دربارۀ دین دارند‌‌. در این گزارش تحقیقی، نظرسنجی هم صورت گرفته است که بیانگر دیدگاه‌های مردم آمریکا درباره خداوند‌‌، دین‌‌‌‌‌ و معنویت است‌. بسیاری خود را فردی معنوی می‌خوانند ولی می‌گویند که مذهبی نیستند. بنا بر سرشماری انجام شده از سوی مجله مذکور، این رقم حدود یک چهارم جمعیت است. سرشماری مرکز تحقیقات پیو(Pew) در ماه اکتبر سال پیش رقم کمتری را نشان می‌دهد: حدود یک پنجم مردم دارای تعلقات مذهبی نیستند و از این میزان ۳۷ درصد خود را معنوی ولی غیرمذهبی می‌دانند. چیزی که مسلم است این است که "معنوی ولی غیرمذهبی‌" بخش بزرگی از باورمندان در غرب را تشکیل می‌دهند.

افراد معنوی معمولاً رابطۀ خود با جهان را با شگفتی و حیرت توصیف می‌کنند. آنها احساس می‌کنند که زندگی چیزی بیش از پول، کار، فرزندان و سایر دلمشغولی‌های روزمره است. برای آنها لحظه‌هایی در زندگی وجود دارد که نوعی احساس متعالی را بر می‌انگیزد، مثل طلوع زیبای خورشید و یا قطعۀ تکان‌دهنده‌ای از موسیقی.

حال چند سوال نظرسنجی مجلۀ نیوزویک را بررسی می‌کنیم:

۱.کدام‌یک از موارد زیر بهترین توصیف شما هستند؟ درپاسخ این سؤال که گزینه‌های مختلفی داشته است‌‌‌‌‌. 64 درصدگزینه‌ی «مذهبی» و ۲۴ درصد گزینه‌ی «معنویت‌گرا» را انتخاب می‌کنند‌‌. فقط ۸ درصد اعلام کرده‌اند که نه مذهبی هستند و نه معنویت‌گرا‌.

همین یک سؤال پاسخ دین‌ستیزان را می‌دهد که در مدرن‌ترین جامعۀ امروزی و پیشرفته‌ترین جامعه‌‌‌ای که بالاتر از آن به لحاظ علمی‌، تکنیکی‌، مادی در تاریخ دیده نشده است، ۷۹ درصد از شهروندان خودشان را مذهبی و یا معنویت‌گرا می‌داند. .

۲٫ آیا شما باور دارید که خداوند خالق هستی است؟ ۸۰ درصد پاسخ مثبت و ۱۰ درصد پاسخ منفی داده‌اند و ۱ درصد گفته‌اند که به خداوند باور ندارند‌.

۳٫ بعد از اینکه شما می‌میرید چه اتفاقی می‌افتد؟ ۶۷ درصد پاسخ داده‌اند بعد از مرگ روح آدمی به بهشت یا جهنم می‌رود‌‌. 6 درصد پاسخ داده‌اند که روح وجود ندارد و با مرگ همه چیز خاتمه پیدا می‌کند‌.

۴٫ در زندگی روزمرۀ شما معنویت تا چه اندازه اهمیت دارد؟ ۵۷ درصد پاسخ خیلی مهم و ۲۷ درصد پاسخ تا حدی مهم و ۷ درصد پاسخ اصلاً مهم نیست داده‌اند‌.

۵٫ چرا شما به دین پای‌بند هستید؟ ۳۹ درصد گفته‌اند: ما برای ایجاد یک رابطۀ فردی و خصوصی با خداوند به دین باور داریم. ۳۰ درصد گفته‌اند: ما برای اینکه انسان بهتری باشیم و زندگی اخلاقی داشته باشیم دین‌باور هستیم‌‌. 10 درصد نیز گفته‌اند: ما برای اینکه آرامش داشته باشیم و خوشبخت باشیم دین‌باور هستیم‌‌. 10 درصد دیگر گفته‌اند: ما برای اینکه می‌خواهیم به وجودی بزرگتر از خودمان آشنا شویم دین‌باور هستیم‌‌. 8 درصد گفته‌اند: برای اینکه زندگی ما معنا داشته باشد‌‌. 3 درصد هم گفته‌اند: برای اینکه می‌خواهیم عضو یک مجتمع انسانی باشیم‌.

این سوالات را از کسانی کرده‌اند که شهروندان جامعۀ مدرن هستند‌‌. این نظرسنجی توقعات انسان جامعۀ مدرن از دین را هم نشان می‌دهد‌‌. بزرگ‌ترین انتظار انسان مدرن این است که با خداوند رابطۀ ملموس داشته باشد تا خداوند به‌عنوان کانون معنوی عالم به زندگی ایشان گرما ببخشد‌‌‌‌‌. به عبارتی دیگر، انسان مدرن می‌خواهد حضور هر لحظۀ خداوند را در زندگی‌اش لمس کند‌‌. انسان مدرن می‌خواهد با کانون نور عالم مرتبط شود تا این سردی فراگیری که ناشی از ماشینی شدن زندگی است تبدیل به گرما شود‌‌‌‌‌؛ تا این تیرگی‌ها‌‌‌‌‌، پژمردگی‌ها و افسردگی‌هایی که نظام معیشت جدید برای او ایجاد کرده است را از بین ببرد و تبدیل به شادی و شادابی کند‌‌. او می‌خواهد از این سردرگمی‌ها به‌در آید و به زندگی‌اش انگیزه و ایده‌های متعالی و امید ببخشد‌‌. امیدوارم که در خلال بررسی گزارش مجله News Week پاسخ این دین‌ستیزها داده شده باشد که: اساساً انسان‌ها می‌توانند هم مدرن باشند و هم دیندار‌.

 

د. حنیف زرنگار

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …