ایرانی ها چگونه شیعه شدند؟(۳)

مردم طبس  و انارک و شهرهای دیگر چگونه شیعه شدند؟ در شهر طبس، تا زمان پادشاهی شاه اسماعیل صفوی حتی یک شیعه هم زندگی نمیکرد، همه، سنی حنفی و تابع پادشاهان تیموری بودند.  در این میان، شاه اسماعیل که در  آغاز جوانی سرزمین های زیادی را مطیع خود نموده بود، شهرت فراوانی بهم زد و همین سبب شد تا پادشاه خراسان برای او پیام تبریک و هدایایی بفرستد!
سلطان تیموری، شاه اسماعیل را در نامه اش خطاب به میرزا کرده بود. لفظ میرزا گرچه در میان جغتاییها به معنای پادشاه و شاهزاده است ولی در عراق، میرزا به شخصی اطلاق می شد که مورد احترام بود.شاه اسماعیل که در آن زمان بر اثر فتوحاتش به خود می بالید، همین نام میرزا را بهانه قرار داد و  بی درنگ از بیابانهای یزد به طرف طبس که تحت سلطه تیموری بود حمله کرد.

بیایید  شرح حادثه را از زبان تاریخ نویس صفوی طرفدار شاه اسماعیل بخوانید: غازیان عظام (سربازان اسماعیل) از گرد راه نرسیده در شهر طبس تاختند و هرکس را در آن بلده یافتند از دم تیغ بی‌دریغ گذراندند، آنگاه سورتِ غضبِ پادشاه عرب و عجم تسکین یافت. و «بعد از آن که هفت هشت هزار کس کشته شدند و شهر را غازیانْ غارت نمودند، سَورتِ غضب پادشاه کشورگیر تسکین یافت»
البته باید توجه داشته باشیم که شاه اسماعیل با همه  وحشیگری، شیعه ها را قتل عام نمیکرد و به ارامنه و مسیحی ها و یهودی ها و مجوس کاری نداشت او فقط سنی بودن را جرم میدانست و برای همین حتی به کودکان و پیره زنان طبس  نیز رحم ننمود و هرکس بدستش آمد را به زیر تیغ شمشیر بران فرستاد
هنگامی که شاه اسماعیل صفوی برای تصرف طبس به آن منطقه حمله میکند، سلطان شیردم خان حاکم طبس و همراهش در تنگنا قرار گرفتند و  فرار کردند و از راه انارک  با لباس  مبدل و بطور ناشناس به اصفهان گریختند. و اصفهان البته تحت حکم شاه اسماعیل است.

بیایید  با شیردم همسفر شویم  و ببینیم در انارک چه دیده است: در راه  بیابان امیر شیردم سردش شد، افسوس خورد که چرا بالاپوش گرم برنداشته، راهنما گفت: به انارک برسیم میتوانید بالاپوش های مرغوبی که (ساخت انارک)بافته شده شده از پشم شتر است را بخرید.
شیردم خان فکر کرد که وی اگر در موقع شب به انارک برسد بهتر از این است که در موقع روز قدم به آن آبادی بگذارد، چون گرچه لباس روستائیان را در بر دارد معهذا، مردم انارک در صدد کنجکاوی بر می آیند تا بدانند او کیست و از کجا می آید و به کجا می رود.
پس همین که گرما فرونشست، شترها را بـار کردند و به راه افتادند و ایـن مرتبه مقصد آنها  انارک بود و می دانستند تا به آنجـا نرسند توقف نخواهند کرد. شترها به سرعت می دویدند و پیرمرد بیابانکی می گفت این طور که ما میرویم در نیمه شب به انارک خواهیم رسید.

پیش بینی مرد سال خورده درست بود و مسافران قبل از نیمه شب به انارک رسیدند.علی (همراه حاکم) که تا آن موقع انارک را ندیده بود از امیـر شیردم پرسید این عمارات مرتفع که سر بر آسمان افراشته چیست؟ امیر جواب داد این ها بادگیر است و در انارک در هر خانه یک بادگیر مرتفع می سازند و فردا صبح خواهی دیـد که هر یک از این بادگیرها چهار طرف دارد و از هر طرف که بـاد بوزد، آن باد وارد خانه می شود و اطاق ها را تهویه می نماید و از این حیث بادگیرها را خیلی مرتفع می سازند که می دانند که در طبقات بالای هوا پیوسته باد می وزد و اگر در نزدیک زمین باد نوزد در طبقات بالا، باد همواره در حال وزیدن است و وقتی به بادگیر بخورد وارد خانه می شود.
شب در انارک خوابیدند و بامداد روز دیگر که از خواب برخاستند علی از مشاهده ی بادگیرهای بالای خانه ها مبهوت شد. روی هر خانه بادگیری بود به ارتفاع یک منار بلند و مجراهای چهاگانه ی آن بادگیر به زیر زمین خانه متصل می گردید. زیرزمین منازل، عمیق بود و بعضی از آنها نسبت به کف حیاط خانه ده ذرع عمق داشت و در فصل تابستان آنهایی که کاری نداشتند و نمی باید در خارج خانه باشند از بامداد به زیرزمین خانه می رفتند و غروب آفتاب از آنجا خارج می شدند و از گرما کوچک ترین احساس ناراحتی نمی کردند.

صدها سال قبل از اینکه وسائل تهویه ی جدید برای خنک کردن منازل در فصل تابستان اختراع شود سکنه ی منازل انارک، خانه های خود را با ساختن زیرزمین های عمیق و به وجود آوردن بادگیر، خنک می کردند و در فصل تابستان در زیرزمین های انارک خنکی مطبوع وجود داشت بدون اینکه هوای زیرزمین محبوس و متراکم باشد، زیرا پیوسته از راه بادگیر، نسیم وارد زیرزمین می شد و هوای آن را تجدید می کرد.
انارک مثل تمام شهرهایی که درون لوت ایران یا در حاشیه ی آن به وجود آمده آب انبارهای بزرگ داشت که در فصل زمستان که آب سرد است آن را پر از پاب می کردند و در تابستان از آب مذکور برای نوشیدن استفاده می نمودند و آب آن قدر خنک بود که گویی با یخ سرد شده است.
با اینکه زیرزمین های انارک برای استراحت در روزهـای تابستان خیلی مطبوع بود امیر شیردم و نوکـرش، علی، نمی توانستند چند روز در آن شهر کوچک توقف نمایند و خستگی راه را بدر کنند و می باید زودتر خود را به اردبیل برسانند.
در آن روز، امیر شیردم بعد از اینکه از خواب برخاست آنچه از وسائل سفر که کسر داشت خریداری کرد و بعد از اینکه آفتاب به افق مغرب نزدیک شد به اتفاق پیرمرد بیابانکی شهر انارک و بادگیرهای بلند آن را در عقب گذاشت و به سوی مغرب به راه افتاد.
پایان سفرنامه امیر شیردم درباره انارک
شیردم  500 سال پیش  از راه بیابان گریخته در میان راه به شهر انارک رسید و دیدیم که او در سفرنامه اش نوشته انارک  شهری آباد بوده است،
اما  از آنطرف در تاریخ ها آمده که انارک را محمد پهلوان  در زمان شاه عباس صفوی  یعنی چهارصد سال پیش  بنا نهاد  و هیچکس از مردمی که پیش از این  در انارک میزیستند خبری ندارد که کی ها بودند و کجا رفتند .!؟
پس هر هوشیاری نتیجه میگیرد که این شهر نیز بدست اسماعیل صفوی از بین رفته است و ۱۰۰ سال بعد دوباره بنا نهاده شده است.
سرنوشت اغلب شهرهای ایران در زمان شاه اسماعیل همانند سرگذست این دو شهر بود یعنی بیشتر نقاط آباد ایران  بدست اسماعیل صفوی ویران شدند و بعدها  دوباره ساخته شدند.
در حقیقت ایران در زمان شاه اسماعیل صفوی دچار حمله ای مثل حمله مغول  و تیمور شد اما علمای  شیعه و بعضی از به اصطلاح ناسیونالیستهای نادان ( بسیار نادان) سعی میکنند این حقیقت را از ما پنهان نمایند!

تاریخ نویس زمان صفوی ها  (حسن روملو ) که خودش طرفدار آن سلسله بود درباره اوضاع ایران چنین مینویسد:
«تا عهد شاه اسماعیل، مردمان از مسائل مذهب حق جعفری و قواعد و قوانین ملت ائمۀ اثنی عشری اطلاعی نداشتند؛ زیرا که از کتب فقه امامیه چیزی در میان نبود. و جلد اول کتاب «قواعد اسلام» که از جمله تصانیف سلطان العلماء المتبحرین شیخ جمال‌الدین [ابن] مطهر حلی است که شریعت‌پناه قاضی نصرالله زیتونی داشت، از روی آن تعلیم و تعلم مسائل دینی می‌نمودند، تا آنکه روز به روز آفتاب حقیقت مذهب اثنی عشری ارتفاع یافت( پیشرفت کرد)».
البته این پیشرفت بکمک کتاب  و منطق و فرهنگ نبود بلکه پیشرفت مذهب شیعه در اثر آدم خوری و قتل عام و تجاوز بدست آمد

یک فقیه لبنانی (محقق کرکی) در پایان سلطنت شاه اسماعیل وارد ایران شده بود، توانست در زمان شاه تهماسب به ریاست کل دستگاه دینی و قضایی و اوقاف کشور ما برسد، تاریخ نویسان صفوی نوشته اند:«تمامی یاران محقق کرکی عرب بودند و به فرمان او امور مربوط به مذهب و شرع را انجام میدادند».
«او امر کرد که مخالفان و سنیان را [ازشهرها] بیرون کنند تا مبادا که موافقین را گمراه نمایند».
و شاه تهماسب در فرمانی مردم ایران را مکلف کرد که دربسته در فرمان او باشند: «هرکه مخالفت خاتمُ ‌المجتهدین، وارث علوم سید المرسلین، نائبُ‌ الأئمه المعصومین بکند، و در مقام متابعت نباشد، بی‌شائبه ملعون ومردود [است]، و به سیاسات عظیمه و تأدیب بلیغه مؤاخذه خوهد شد».
حسین روملو( تاریخ نویس عهد صفوی) چنین بیان کرده است. در هر شهری چهل یتیم پسر و چهل یتیم دختر را تحویل می‌گرفتند، «ملبوس و مایحتاج تعیین فرموده معلم و معلمۀ شیعه‌مذهبِ پرهیزکار و خدمتکاران صلاحیت‌شعار قرارداده تربیت می‌کردند، و در هنگامِ بلوغ، هرکدام را با دیگری تزویج داده، غیر بالغی را در عوض می‌آوردند».

این  یتیم ها کیا بودند؟ آری آنها کودکان خردسال ایرانیانی بخت برگشته ای  بودند که بدست  شاه اسماعیل کشته شده و این یتیمان هیچ فامیلی ( نه دایی نه عمو ….) نیز نداشتند، بنابراین  شیعه نمودن آنها کاری بس آسان بود .
آری  شیعه اینگونه به ایران آمد. ایرانیان تا قبل از آمدن مذهب شیعه به ایران در هر زمینه ادب و علم رایج زمانه سر آمد اقوام بودند اما بعد از آمدن شیعه به ایران  و فرار نخبگان از سرزمین ما دیگر سرزمین ایران دانشمند بزرگی  را به خود ندید و در جهل و سیاهی و تباهی فرو رفت. 

 

نویسنده: محمد باقر سجودی

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …