در این محل سؤالی مطرح می شود که: پس این همه عالم شیعی که تفسیر قرآن نوشته اند، چه می شوند؟؟ آیا آنها نیز اهمیتی به قرآن نمی دهند؟ جواب بر سه وجه است.
وجه اول: (این وجه، نظر و فرضیۀ شخصی است) اشخاصی چون طباطبایی و مکارم شیرازی، خودشان به شخصه تفسیر قرآن ننوشته بلکه گروهی را برای اینکار بسیج کرده اند و در نهایت کتابی به نام خود چاپ نموده اند، این ادعا زمانی تقویت می شود که می بینیم شخصی چون علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان، خودش از محتوای تفسیری که نوشته خبری ندارد!!
آیه الله نعمت الله صالحی نجف آبادی می نویسد:
«استاد علامه طباطبائی «کِتَابٍ مُبِینٍ» را در آیۀ «وَلَا رَطْبٍ وَلَا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ» (انعام،آیۀ ۵۹) به معنای قرآن گرفته اند، و در این زمینه داستانی پیش آمد از این قرار: در صبح جمعه ای در قم منزل ایشان به دیدارشان رفته بودیم و آقای مکارم شیرازی و آقای هاشمی رفسنجانی نیز حضور داشتند، اینجانب به استاد گفتم: آیا شما «کِتَابٍ مُبِینٍ» را در آیۀ « وَلَا رَطْبٍ وَلَا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ» به معنای قرآن می دانید؟ فرمودند: نه، «کِتَابٍ مُبِینٍ» در این آیه به معنای لوح محفوظ است و همین ایام درس تفسیر ما در سورۀ انعام به این آیه رسیده است و «کِتَابٍ مُبِینٍ» را به لوح محفوظ تفسیر کرده ایم. گفتم: در المیزان جلد اوّل آنجا که دربارۀ اعجاز قرآن بحث کرده اید نوشته اید: قرآن تحدّی به علم کرده است و همین آیه را دلیل آن آورده اید و این معنایش این است که هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در قرآن هست، فرمودند: من چنین چیزی ننوشتم (پس که نوشته؟؟) و این را قبول ندارم، گفتم: این مطلب در المیزان جلد اول چاپ شده است، ایشان برخاستند و المیزان جلد اول را از قفسۀ کتاب برداشتند و هنگامی که صفحه ۶۰ آن را باز کردند دیدند در آنجا « کِتَابٍ مُبِینٍ» را در آیۀ مزبور به معنای قرآن گرفته اند، از این قضیه سخت ناراحت شدند و به تعجب و حیرت فرو رفتند و فرمودند: عجب! عجب! این کتاب را علمای تفسیر در مصر و جاهای دیگر می خوانند، آنگاه به ما چه خواهند گفت؟» حدیث های خیالی در مجمع البیان، ص: ۱۰۱، صالحی نجف آبادی ؛ کویر _تهران،ط۴)
از این داستان می توان به هویت نویسندۀ تفسیر المیزان شک کرد، چرا که اگر طباطبایی کل این کتاب را نوشته بود، امکان رخ دادن چنین اشتباه فاحشی و همچنین بی خبر بودن طباطبایی از آن تقریباً غیر ممکن بود، طباطبایی می گوید: «من چنین چیزی در تفسیرم ننوشته ام» سؤال این است که اگر وی ننوشته، پس که نوشته؟؛ بنا بر این ماجرا احتمال اینکه، این تفسیر توسط گروهی از مزد بگیران نوشته شده و به نام طباطبایی چاپ شده بعید نیست و یا احتمال اینکه طباطبایی آن را با کمک گروهی نوشته و یا قسمتی از کتاب را او و قسمت دیگر را اشخاص نا معلومی نوشته اند، بسیار زیاد است؛ البته می توان خطای حافظه و انقلاب در رای را نیز در جملۀ احتمالات قرار داد… والله اعلم
وجه دوم در جواب به پرسش مطرح شده این است که ؛ این دسته از علمای شیعه چنانکه مطهری به نقل از خوئی می گوید: «خود را قربانی کردند» و چنانکه خامنه ای می گوید: «خود را بین عوام الناس جاهل جلوه دادند»، به معنای ساده تر عمل آنها مورد قبول و رضایت شیعیان نیست!
وجه سوم در جواب پرسش، در سخنان دکتر جعفر باقری نهفته است، آنجا که می گوید:
۸٫دکتر جعفر باقری:«وأمّا العلماء الذین برزوا فی مجال التفسیر من هذا الکیان (أی الحوزات) وعلى رأسهم العلامه محمد حسین الطباطبائی صاحب تفسیر المیزان فقد اعتمدوا على قدراتهم ومواهبهم الخاصه وابتعدوا بأنفسهم عن المناهج العلمیه المألوفه فی الحوزه العلمیه وتفرغوا إلى الاهتمام بالقرآن الکریم وعلومه والاشتغال بأمر التفسیر».
( ثوابت ومتغیرات الحوزه العلمیه، دکتر جعفر باقر ص: ۱۱۱ _ دار الصفوه).
یعنی: «و اما علمایی که در زمینه ی تفسیر در این حوزه های علمیه آشکار شده اند، و در رأس آن ها علامه حسین طباطبایی صاحب تفسیر المیزان، بر توانایی ها و استعدادهای مخصوصشان اعتماد کرده اند و خودشان از منهج های علمی که در حوزه های علمیه تألیف شده، دور شده اند و خودشان را وقف در توجه به قرآن کریم و علوم آن و اشتغال به امر تفسیر کرده اند .»
به این معنی که در حوزه های شیعی از درس قرآن خبری نیست بلکه کسانی چون طباطبایی که تفسیر قرآن نوشته اند از تعالیم اساتید خود استفاده نکرده اند؛ بلکه از دروس حوزه دور شده و به مطالعه دربارۀ قرآن پرداخته اند!
دکتر جعفر باقری می گوید:«وکان ربّما یعاب على بعض العلماء مثل هذا التوجه والتخصص-أی فی القرآن وعلومه-الذی ینأى بطالب العلوم الدینیه عن علم الأصول ویقترب به من العلم بکتاب الله ولا یعتبر هذا النوع من الطلاب من ذوی الثقل والوزن العلمی المعتد به فی هذه الأوساط». (ثوابت ومتغیرات الحوزه ص ۱۱۲).
یعنی:« و چه بسا بر بعضی از علما ایراد بگیرند که اینگونه توجه و تخصصی – در زمینه ی قرآن و علوم تفسیر – کسب کرده اند که موجب می شود طلبه ی علوم دینی از علم اصول باز ماند ولی در عوض به کتاب خدا نزدیک شود، و اینگونه طلبه ها جایگاه علمی محکم و وزن علمی مورد اعتمادی در میان طبقه ی وسط ندارند .»
۹٫خامنه ای می گوید: «قد ترد فی الفقه بعض الآیات القرآنیه ولکن لا تدرس ولا تبحث بشکل مستفیض کما یجری فی الروایات.. هذا الأمر الحساس أدى إلى بروز مشکلات مستعصیه وقصور حقیقی فی واقع الحوزه العلمیه لا یقبل التشکیک والإنکار» (ثوابت ومتغیرات الحوزه ص ۱۱۰).
یعنی:« در فقه، برخی از آیات قرانی ذکر می شود، اما تدریس نمی گردد و به شیوه ای شایسته، همانگونه که در مورد روایات انجام می شود، در مورد آیات قرآن تحقیق نمی شود … این امر حساس موجب بروز مشکلات و کوتاهی هایی حقیقی در واقع امر حوزه های علمیه شده است که جای هیچ گونه شک و انکاری ندارد.»
۱۰٫و شیخ شیعی محمد جواد مغنیه در بیان حقیقت این کوتاهی می گوید: «وقد حرّفت إسرائیل بعض الآیات مثل:(ومن یبتغی غیر الإسلام دینا فلن یقبل منه). فأصبحت:ومن یبتغی غیر الإسلام دینا یقبل منه. وقد اهتزّ الأزهر لهذا الأنباء، ووقف موقفا حازماً ومشرفاً، فأرسل الوفود إلى الأقطار الآسیویه والأفریقیه، وجمع النسخ المحرفه واحرقها. ثم طبع المجلس الإسلامی الأعلى فی القاهره أکثر من أربعه ملایین نسخه من المصحف، ووزعها بالمجان. أما النجف وکربلاء وقم وخرسان فلم تبدر من أحدهما أیه بادره، حتى کأن شیء لم یکن، أو کأن الأمر لا یعنیها، وصحّ فیه قول القائل:فإن کنت لا تدری فتلک مصیبه..وإن کنت تدری فالمصیبه أعظم». (کتاب من هنا وهناک- ضمن مجموعه المقالات:للشیخ الشیعی اللبنانی المعروف محمد جواد مغنیه، ص ۲۱۳).
یعنی:« و اسرائیل برخی از آیات را تحریف کرده است مانند (و من یبتغی غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه = هر کس دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از اون پذیرفته نخواهد شد) . و آن را تبدیل کرده اند به : ( و من یبتغی غیر السلام دینا یقبل منه = هر کس دینی غیر از اسلام برگزیند، از اون پذیرفته می شود ) و الأزهر بخاطر این خبر به لرزه در آمد و جبهه ای محطاتانه و مسلط گرفت . پس گروه هایی را به اقصی نقاط آسیا و آفریقا فرستاد و همه ی نسخه های تحریف شده را گرد آوری کرد و آن ها را سوزاند . سپس مجلس اعلای اسلامی در قاهره بیشتر از چهار میلیون نسخه از قرآن را چاپ کرد و بصورت رایگان پخش و توزیع نمود . اما نه نجف و نه کربلا و نه خراسان، هیچ یک، کوچکترین توجهی به این مسئله نکردند، انگار اصلاً چیزی نشده است، و یا اینکه مهم نیست، و این گفته در آن ها صدق پیدا کرده که : اگر نمیدانی، مصیبت است .. و اگر میدانی مصیبت بزرگتر است»
سخنی دیگر:
۱٫خداوند در قرآن کریم در مورد کفار می گوید: « فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَهِ مُعْرِضِینَ * کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَهٌ * فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَهٍ » (مدّثر : ۴۹ – 51)یعنی: « چرا آنها از تذکرۀ قرآن روى گردانند* گویی گورخرانى رمیده اند* که از مقابل شیر درنده فرار می کنند»
بنابر اعترافات علمای شیعه، این آیه دقیقاً وضعیت علمای شیعه و حوزه های شیعی را توصیف می کند!
أ: حوزه های شیعی و منهج درسی آنها چنان است که بی نیاز از قرآن است و هیچ نیازی به رجوع به قرآن ندارند ؛ یعنی مانند گورخری که از شیر درنده فراری است، آنها از قرآن فراری هستند!
ب: بنابر گفتۀ خوئی هر کس که به علوم قرآنی بپردازد، چنان است که خود را قربانی نموده و به تعبیری دیگر مانند این است که خود را در دهان شیر درنده انداخته است!
۲٫ خداوند از قول رسول اکرم صلی الله علیه وسلم چنین فرموده است: «وَقَالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورًا» (فرقان:۳۰) یعنی: « و پیامبر خدا گفت (یا خواهد گفت) پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند»
اکنون می بینیم که در حوزه های شیعی به قرآن توجهی نمی شود و حتی بدون اینکه قرآن را باز کنند به مقام اجتهاد می رسند؛ از سویی دیگر می گویند: «به جز امام معصوم، احدی قرآن را نمی فهمد!» پس به این وسیله عوام را نیز از قرآن دور کردند! اگر کسی در این بین به علوم قرآنی بپردازد او را جاهل معرفی می کنند و عمل او به گفتۀ خوئی مانند خودکشی و قربانی شدن است! با این وجود مشخص می شود که کدام قوم؛ قرآن را مهجور کرده اند!
۳٫در نهج البلاغه از قول حضرت علی رضی الله عنه نقل شده است که فرمودند:« وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِیثِ وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ فَإِنَّهُ رَبِیعُ الْقُلُوبِ وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ وَ أَحْسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَص» (نهج البلاغه خطبۀ ۱۱۰)
یعنی:«و قرآن بیاموزید که بهترین گفتارست، و در آن اندیشه و تفقه کنید که بهار دلهاست، و به نور هدایتش شفا خواهید که شفاى سینه هاست، و آن را به نیکوترین صورت تلاوت کنید که سودمندترین داستان سرایى است.»
حضرت علی می فرماید : «به بهترین شیوه، قرآن را تلاوت کنید» اما آقای قزوینی می گوید: «تجوید و تلاوت قرآن علم نیست بلکه مانند حشیشی است که وهابیون به آنها چنگ میزنند تا غرق نشوند.» و در حال حاضر نیز می بینیم که آخوندهای شیعی و حتی مراجع آنها به بدترین شیوه قرآن را می خوانند آن هم در حالی که در روستاهای دور افتادۀ اهل سنت، یک نوجوان ۱۵ ساله، حافظ کل قرآن است و امامت نماز را بر عهده دارد و به بهترین شیوه و با زیباترین صوت قرآن را تلاوت می کند!
همچنین از حضرت علی در نهج البلاغه نقل شده که فرمودند: « جَعَلَهُ اللَّهُ رِیاً لِعَطَشِ الْعُلَمَاءِ وَ رَبِیعاً لِقُلُوبِ الْفُقَهَاءِ وَ مَحَاجَّ لِطُرُقِ الصُّلَحَاءِ» (خطبۀ ۱۹۸)
یعنی: «خدای تعالی قرآن را سیراب کنندۀ تشنگی علما، و بهارِ قلوب فقها، و مقصدی برای طریق صالحین قرار داده است.»
در پایان:
در نهج البلاغه از حضرت علی رضی الله عنه سخن بسیار زیبایی نقل شده که مصداق سخنان ایشان، علمای شیعه هستند!
حضرت علی رضی الله عنه: «وَ إِنَّهُ سَیأْتِی عَلَیکُمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَیسَ فِیهِ شَیءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا أَکْثَرَ مِنَ الْکَذِبِ عَلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَیسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ سِلْعَهٌ أَبْوَرَ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِی حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَا فِی الْبِلَادِ شَیءٌ أَنْکَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْکَرِ فَقَدْ نَبَذَ الْکِتَابَ حَمَلَتُهُ وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ فَالْکِتَابُ یوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِیدَانِ مَنْفِیانِ وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِی طَرِیقٍ وَاحِدٍ لَا یؤْوِیهِمَا مُؤْوٍ فَالْکِتَابُ وَ أَهْلُهُ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ فِی النَّاسِ وَ لَیسَا فِیهِمْ وَ مَعَهُمْ وَ لَیسَا مَعَهُمْ لِأَنَّ الضَّلَالَهَ لَا تُوَافِقُ الْهُدَى وَ إِنِ اجْتَمَعَا فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَهِ وَ افْتَرَقُوا [عَنِ] عَلَى الْجَمَاعَهِ کَأَنَّهُمْ أَئِمَّهُ الْکِتَابِ وَ لَیسَ الْکِتَابُ إِمَامَهُمْ فَلَمْ یبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلَّا اسْمُهُ وَ لَا یعْرِفُونَ إِلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَه..» (خطبۀ ۱۴۷)
یعنی: «محقّقاً پس از من زمانی خواهد آمد که در آن زمان چیزی از حقّ مخفیتر و چیزی از باطل آشکارتر نیست، و چیزی از دروغ بر خدا و رسول – صلى الله علیه وسلم – بیشتر نباشد، و اگر قرآن را به درستی تلاوت کنند نزد اهل آن زمان متاعی بی ارزشتر از آن نخواهد بود, هرگاه چنانچه شاهد و باید خوانده شود، و اگر در معانى آن تحریف ایجاد کنند کالایى رواجتر از آن نباشد و در جوامع چیزی از عمل نیک، زشتتر و چیزی خوبتر از کار زشت نباشد، حاملان قرآن آن را به کناری نهاده اند و حافظانش، قرآن را فراموش کرده اند (یعنی مبلّغین مذهب از قرآن بی خبرند) پس قرآن واهلش هر دو مطرود و از مردم دورند،(چنانکه به اعتراف علمای شیعه هم اکنون چنین هستند) و ایشان دو رفیق همسفر در یک راه اند که کسی ایشان را جای ندهد. پس قرآن و اهل آن در آنزمان میان مردمند ولی گویا نیستند زیرا گمراهی با هدایت موافق نباشند اگرچه باهم در یکجا باشند، پس مردم بر تفرقه اتّحاد کنند و تماماً به تفرقه خوش باشند، گویا ایشان إمام و پیشوای قرآنند و قرآن امام ایشان نیست (در حالیکه باید قرآن امام باشد) پس باقی نماند از قرآن مگر نامش و نشناسند از قرآن مگر خط و حروفش»
التماس دعا