امامت از دیدگاه تشیع یک اصل است: شیعیان اثناعشری معتقدند امامت نیز مانند توحید و نبوت و معاد اصلی از اصول دین است و همانند نماز و زکات و روزه وحج از جانب خداوند نازل شده است، این مطلب در تمام کتب روایی و عقاید آنان صریح و روشن بیان شده است.
روایات شیعه درباره امامت: کلینی با سند خودش از ابوجعفر (امام محمد باقر) روایت کرده که فرمود: «اسلام بر پنج پایه بنا شده است، نماز و زکات و روزه وحج و ولایت، «ولم یناد بشیء کما نودی بالولایه» و بر هیچ چیز دیگری مانند ولایت تأکید نشده است! اما مردم چهار اصل اول را گرفته و این یکی یعنی ولایت را ترک کردهاند»[1] در شرح اصول کافی درباره درجه این حدیث آمده است: «موثق کالصحیح» پس این حدیث از دیدگاه علمای شیعه صحیح و معتبر است.[۲] در اینجا کلمه شهادت «لا إله إلا الله محمد رسول الله» را از ارکان اسلام انداخته و به جای آن ولایت را قرار داده، و آن را از بزرگترین ارکان اسلام شمردهاند، زیرا که میفرماید: «ولم یناد بشیء کما نودی بالولایه».در حدیث دیگری نیز متن حدیث اول را آورده، و راوی اضافه کرده است: کدامیک از اینها بهتر است؟ فرمود: «ولایت بهتر است»[3]. چنانکه علمای شیعه معتقدند این حدیث به اعتبار سند از دیدگاه آنان صحیح است[۴]. همچنین در روایات شیعه آمده است که:«پیامبر گرامی صلی الله علیه وسلم صد و بیست مرتبه به آسمان برده شدند! و در هر مرتبه خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه وسلم درباره ولایت علی و امامان بعد از او پیش از فرایض سفارش کرده است!!»[5].
ما نفهمیدیم که چرا در تمام صد و بیست (۱۲۰) مرتبه! مسئله امامت و ولایت تکرار میشده؟! آیا به دلیل اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم فراموش میکردهاند؟! یا دلیل دیگری داشته است؟! وانگهی جریان اسراء و معراج فقط یک مرتبه در قرآن کریم ذکر شده، ما نمیدانیم که آقایان این ۱۲۰ تا معراج را از کجا آوردهاند؟!عجیب اینکه تمام این روایات به امام جعفر صادق علیه السلام منسوب است. و عجیبتر اینکه آقای کلینی در ذیل این مبحث، پانزده روایت آورده که یکی هم از پیامبر گرامی صلی الله علیه وسلم نقل نشده است! ما اهل سنت الحمدلله تمام اصول و فروع دینمان را جز پیامبر گرامی صلی الله علیه وسلم از کس دیگری نمیگیریم.
دیدگاه علمای شیعه:علمای مذهب شیعه، امامت را اصلی از اصول دین میدانند.آنها در کتب عقایدشان نیز این موضوع را پذیرفته و مانند کتب رواییشان امامت را اصلی از اصول دین دانستهاند، ما در اینجا به نقل سه نمونه اکتفا میکنیم.آیت الله جعفر سبحانی[۶] از علمای معروف اثناعشری در کتابش الملل والنحل در ذیل مبحث: آیا امامت از اصول دین است یا از فروع؟ مینویسد:«تمام شیعیان اتفاق نظر دارند که امامت اصلی از اصول دین است!»[7].و محمد رضا المظفر[۸] مینویسد:«ما معتقدیم که امامت اصلی از اصول دین است، که ایمان جز با اعتقاد با آن کامل نمیشود!»[9].
و آیت الله خمینی[۱۰] مینویسد:«امامت یکی از اصول دین اسلام است!»[11].و اما اصول چهارگانهای که در اول بحث با امامت ذکر گردید، که اهل سنت و جماعت آن را ارکان اسلام مینامند، در نزد تمام امت اسلامی با دلائل قطعی در قرآن کریم ثابت است. ولی امامت مورد نظر شیعیان اثناعشری، حتی یک دلیل قطعی هم از قرآن کریم یا سنت صحیح ندارد.
روایت ارکان اسلام از دیدگاه اهل سنت: ما در اینجا روایت ارکان اسلام را از دیدگاه اهل سنت نقل میکنیم، این حدیث صحیح از پیامبر گرامی مان صلی الله علیه وسلم نقل شده و در آن ارکان وپایههایی که اسلام بر آن بنا شده ذکر گردیده است، از جمله، مهمترین رکن دین الله که اسلام بدون آن ناتمام است- ومتأسفانه در این روایت آن را انداخته و به جای آن ولایت!! را جا دادهاند، کلمه شهادت: «لا إله إلا الله محمد رسول الله» است، که هر دو جزء آن یک اصل معرفی شده، چونکه هر دو باهم و مکمل یکدیگرند، و یک جزء آن بدون دیگری ناقص است.در حدیث صحیح که از رسول خدا صلی الله علیه وسلم نقل شده این رکن اساسی ذکر گردیده، اما از ولایت و امامت خبری نیست! اما شیعیان اثناعشری ولایت را به جای این رکن اساسی جای دادهاند!!در صحیحین از عبدالله ابن عمر روایت شده که فرمود، رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرمودند، اسلام بر پنج اصل بنا شده است:
گواهی دادن به «لا إله إلا الله محمد رسول الله». إقامه نماز. دادن زکات.حج خانه خدا.و روزه ماه رمضان.[۱۲] ملاحظه میفرمایید که طبعا در این حدیث ذکری از ولایت نیست.
دلائل ارکان دین از قرآن کریم:اینک نمونهای از دلائل قطعی در قرآن کریم که ارکان مذکور با آن ثابت شده را در اینجا میآوریم: (در حدیثی که گذشت).
رکن اول: الوهیت ونبوت است" الف: الوهیت (یا توحید) یعنی گواهی دادن به اله بودن و معبود و شایسته پرستش بودن ذات یگانه و یکتای الله متعال، با کمال قاطعیت میتوان گفت که توحید و دقیقا توحید الوهیت در صدها آیه از قرآن کریم ثابت شده است، از جمله دو نمونه را ملاحظه فرمایید:
﴿وَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ١۶٣﴾ [البقره: ۱۶۳]. «و معبودتان، الله یگانه است. معبود راستینى جز او نیست. بخشاینده مهربان است».
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ [البقره: ۲۵۵]. «الله است که معبود راستینى جز او نیست. زنده و تدبیرگر هستى است»."
ب: نبوت: اسم مبارک رسول گرامی صلی الله علیه وسلم چهار مرتبه در قرآن کریم با صراحت آمده، و اما وصف ایشان به رسالت و نبوت، وخطاب به ایشان با این صفات، و اشارههای دیگر، در دهها آیه آمده است که اینک نمونههایی از آن را ملاحظه میفرمایید:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُکَّعٗا سُجَّدٗا یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِیمَاهُمۡ فِی وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰهِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِی ٱلۡإِنجِیلِ کَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ یُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ ٱلۡکُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَهٗ وَأَجۡرًا عَظِیمَۢا٢٩﴾ [الفتح: ۲۹].«محمّد رسول خداست، و کسانى که با اویند بر کافران سختگیر و در میان خود مهربانند. آنان را در حال رکوع و سجده مىبینى که از الله فضل و خشنودى مىجویند. نشانه [درستکارى] آنان از اثر سجده در چهرههایشان پیداست. این وصف آنان در تورات است. و اما وصفشان در انجیل، مانند کشتهاى هستند که جوانهاش را بر آورد، آنگاه آن را تنومند ساخت آنگاه ستبر شد، سپس بر ساقههایش ایستاد کشاورزان را شگفت زده مىسازد تا از [دیدن] آنان کافران را به خشم آورد. الله به کسانى از آنان که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته کردهاند آمرزش و پاداشى بزرگ وعده داده است».
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِیْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡۚ وَمَن یَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِ فَلَن یَضُرَّ ٱللَّهَ شَیۡٔٗاۗ وَسَیَجۡزِی ٱللَّهُ ٱلشَّٰکِرِینَ١۴۴﴾ [آل عمران: ۱۴۴].«و محمّد جز رسول [الله] نیست، به راستى پیش از او رسولانى بودهاند. آیا اگر بمیرد یا کشته شود، از آیین خود بر مىگردید؟ و هر کس از آیین خود برگردد، [در حقیقت] هیچ زیانى به الله نمىرساند و الله به شکرگزاران پاداش خواهد داد».
﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُمۡ جَمِیعًا ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِیِّ ٱلۡأُمِّیِّ ٱلَّذِی یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَکَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١۵٨﴾ [الأعراف: ۱۵۸]. «بگو: اى مردم! من فرستاده الله به سوى همه شما هستم، کسى که فرمانروایى آسمانها و زمین از آن اوست، معبود [راستینى] جز او نیست، زنده مىکند و مىمیراند. پس به الله و رسول او، آن پیامبر درس ناخواندهاى که به الله و سخنان او ایمان دارد، ایمان آورید و از او پیروى کنید، تا اینکه هدایت شوید».
﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ١٢٨﴾ [التوبه: ۱۲۸].«بىگمان رسولى از خودتان نزد شما آمد، رنجتان بر او دشوار، بر شما حریص [و] به مؤمنان رئوف و مهربان است».
رکن دوم نماز: آیات فراوانی دربارۀ فرضبودن، و دستور به اقامه و اینکه نماز شرط ایمان است و موارد مرتبط دیگر، در قرآن آمده است. از جمله:
﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰهَ کَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ کِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا١٠٣﴾ [النساء: ۱۰۳].«یقینا نماز بر مؤمنان واجبى زمانبندی شده است».
﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰهَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰهَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ١١٠﴾ [البقره: ۱۱۰].«و نماز را برپاى دارید و زکات را بپردازید. و هر خیرى را که پیشاپیش براى خودتان مىفرستید [پاداش] آن را در نزد الله خواهید یافت. یقینا الله به آنچه مىکنید بیناست». ﴿وَأَنۡ أَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰهَ وَٱتَّقُوهُۚ وَهُوَ ٱلَّذِیٓ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ٧٢﴾ [الأنعام: ۷۲].«و اینکه نماز را برپا دارید و از او بترسید و اوست آن ذاتی که به نزد او محشور مىگردید».﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰهَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰهَ فَإِخۡوَٰنُکُمۡ فِی ٱلدِّینِۗ وَنُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ١١﴾ [التوبه: ۱۱]. «پس اگر توبه کنند و نماز بر پاى دارند و زکات بپردازند، پس برادران دینى شما هستند. و ما آیات [خود] را براى گروهى که مىدانند، به روشنى بیان مىکنیم».
رکن سوم زکات" و زکات تقریبا دوشادوش نماز است هرجاییکه سخن از نماز به میان آمده دستور زکات نیز داده شده است و اما حکم فرض بودن آن را میتوان از آیات ذیل روشن نمود:
﴿۞إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡعَٰمِلِینَ عَلَیۡهَا وَٱلۡمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمۡ وَفِی ٱلرِّقَابِ وَٱلۡغَٰرِمِینَ وَفِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِۖ فَرِیضَهٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ۶٠﴾ [التوبه: ۶۰]. «صدقات فقط براى فقیران و بینوایان و کارگزاران [گمارده شده] بر آن و دلجویى شوندگان و [براى خرج کردن] در [راه آزادى] بردگان و وامداران و [براى هزینه کردن] در راه الله و در راه ماندگان است که [به عنوان] حکم مقرر شده از [سوى] الله است. و الله داناى فرزانه است».
﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰهَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰهَ وَٱرۡکَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ۴٣﴾ [البقره: ۴۳].«و نماز بر پاى دارید و زکات بپردازید و با رکوع کنندگان رکوع کنید».
رکن چهارم روزه: فرضیت و اهمیت روزه نیز مانند سایر ارکان اسلام در قرآن آمده است.
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣﴾ [البقره: ۱۸۳].«اى مؤمنان، روزه بر شما فرض شده است، چنان که بر پیشینیانتان فرض شده بود، تا اینکه تقوى پیشه کنید». ﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُۖ وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّهٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۗ یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُکۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّهَ وَلِتُکَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ١٨۵﴾ [البقره: ۱۸۵]. «ماه رمضان [ماهى است] که قرآن در آن نازل شده است، کتابی که راهنماى مردم و [در بردارندۀ] دلایل روشن از هدایت و جدا کنندۀ حق از باطل است . پس هر کس از شما که [آن] ماه را دریابد، باید که آن را روزه بدارد، و اگر کسى بیمار یا مسافر باشد، باید به تعداد آن از روزهاى دیگر [روزه بگیرد], الله در حقّ شما آسانى مىخواهد و در حقّ شما دشوارى نمىخواهد و میخواهد که شما [روزه] را کامل کنید و الله را به پاس آنکه هدایتتان کرد، به بزرگی بستایید، و تا اینکه شکرگزاری کنید».
رکن پنجم حج: فرضیت حج نیز در قرآن متجلی گردیده است برای نمونه یک آیه را ملاحظه فرمایید: ﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَیۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَیۡهِ سَبِیلٗاۚ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِینَ٩٧﴾ [آل عمران: ۹۷].«و براى الله حج خانه [کعبه] بر [عهده] مردم است، [البته] کسى که توانایی آن را داشته باشد. و هر کس کفر ورزد، [بداند] که الله از جهانیان بى نیاز است».پس این است ارکان پنجگانهای که اسلام بر آن بنا شده است، که هر کدام آن با دلیل قطعی ، واضح و روشن و آشکار و با صراحت کامل، در قرآن کریم ثابت شده است، که درباره ثبوت آن هیچگونه اختلاف نظری بین تمام فرق اسلامی وجود ندارد.
اما پرسش این است که دلیل قطعی از قرآن کریم برای اثبات امامت کجاست؟! که مانند این ارکان پنجگانه، امامت را نیز با صراحت و قاطعیت اثبات کند، در حالیکه به ادعای شما حکم همه یکی است، بلکه طبق ادعای شما، مانند امامت و ولایت بر هیچکدام از ارکان اسلام تأکید نشده است!!، قرآن کریم در دسترس همگان قرار دارد از اول تا آخر با دقت آن را تلاوت کنید، کوچکترین اشارهای هم به امامت وجود ندارد. پس چگونه ادعا میکنید که امامت اصلی از اصول دین است؟! این چگونه اصلی است که حتی یک آیه هم در قرآن کریم برای اثبات آن وجود ندارد؟! طبعا خواهیدگفت دلائل زیادی وجود دارد، عرض ما این است که فقط یک دلیل محکم بیاورید!
دلیل امامت از قرآن کریم: شما مدعی هستید که آیه ۵۵ سوره مائده قویترین دلیل شما شیعیان اثناعشری بر امامت است: ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰهَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰهَ وَهُمۡ رَٰکِعُونَ۵۵﴾.«جز این نیست که ولىّ شما، الله و رسولش و مؤمنانى هستند که نماز بر پاى مىدارند و آنان در اوج فروتنى، زکات مىپردازند». طوسی[۱۳] در این باره مینویسد:[۱۴]«و اما نص بر امامت ایشان از قرآن کریم: قویترین دلیل بر امامت این فرموده خداوند متعال است: ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰهَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰهَ وَهُمۡرَٰکِعُونَ۵۵﴾ [المائده: ۵۵]».
و طبرسی[۱۵] مینویسد: «این آیه از واضحترین دلائل بر صحت امامت بلا فصل علی ابن ابی طالبس بعد از پیامبر صلی الله علیه وسلم است[۱۶]».پرسش ما این است که امامت در کجای این آیه ذکر شده است؟! حتما خواهید گفت: ولایت در آیه کریمه به معنی امامت است! شما چگونه ولایت را به امامت تفسیر کردهاید؟ در حالیکه قبل و بعد از این آیه هم ولایت ذکر شده، اما به اجماع شیعه و سنی در هیچ جا از موارد مذکور ولایت بهمعنی امامت نیست، چه قبل و چه بعد از این آیه. بیایید با هم درباره این آیات دقت کنیم و ببنیم که با کمال شگفتی این آیه را چگونه از سیاق و روند طبیعی آن بیرون آورده و به نفع خودتان تفسیر کردهاید:
﴿۞یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡیَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِیَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِیَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ۵١ فَتَرَى ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ یُسَٰرِعُونَ فِیهِمۡ یَقُولُونَ نَخۡشَىٰٓ أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَهٞۚ فَعَسَى ٱللَّهُ أَن یَأۡتِیَ بِٱلۡفَتۡحِ أَوۡ أَمۡرٖ مِّنۡ عِندِهِۦ فَیُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَآ أَسَرُّواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ نَٰدِمِینَ۵٢ وَیَقُولُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ أَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَیۡمَٰنِهِمۡ إِنَّهُمۡ لَمَعَکُمۡۚ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَأَصۡبَحُواْ خَٰسِرِینَ۵٣ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَن یَرۡتَدَّ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَسَوۡفَ یَأۡتِی ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ یُحِبُّهُمۡ وَیُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّهٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ یُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوۡمَهَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ۵۴ إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰهَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰهَ وَهُمۡ رَٰکِعُونَ۵۵ وَمَن یَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ۵۶ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ دِینَکُمۡ هُزُوٗا وَلَعِبٗا مِّنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِکُمۡ وَٱلۡکُفَّارَ أَوۡلِیَآءَۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ۵٧ وَإِذَا نَادَیۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰهِ ٱتَّخَذُوهَا هُزُوٗا وَلَعِبٗاۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا یَعۡقِلُونَ۵٨﴾ [المائده: ۵۱-۵۸]. «اى مؤمنان، یهود و نصارى را به دوستی [خویش] مگیرید. آنان دوستان یکدیگرند و هر کس از شما آنان را به دوستی بپذیرد، به راستى که خود از آنان است. بى گمان الله گروه ستمکاران را هدایت نمىکند(۵۱) آنگاه بیمار دلان را مىبینى که در [دوستى] آنان مىکوشند. مىگویند: مىترسیم که بلایى به ما برسد، پس نزدیک است که الله فتح یا چیزى [دیگر] از نزد خویش در میان آرد، آنگاه از آنچه در دل خویش پنهان داشتند، پشیمان شوند (۵۲)و مؤمنان مىگویند: آیا اینانند کسانى که [با] سختترین سوگندهاى خویش به الله سوگند خوردند که آنان با شما هستند. کارهایشان تباه شده و زیانکار شدهاند (۵۳)اى مؤمنان، هر کس از شما که از دینش برگردد [بداند که] الله گروهى را در میان خواهد آورد که آنان را دوست مىدارد و [آنان نیز] او را دوست مىدارند. [قومى که] بر مؤمنان فروتن و بر کافران درشتخویند، در راه الله جهاد مىکنند و از سرزنش هیچ سرزنش کنندهاى نمىهراسند، این فضل الله است، آن را به هر کس بخواهد مىدهد. و الله گشایشگر داناست (۵۴)جز این نیست که دوست شما، الله و رسولش و مؤمنانى هستند که نماز بر پاى مىدارند و آنان در اوج فروتنى، زکات مىپردازند (۵۵)و هر کس الله و رسولش و مؤمنان را دوست بدارد، [بداند که] حزب خداست که پیروز است (۵۶) اى مؤمنان، آنان را که دینتان را به ریشخند و بازى گرفتند از پیروان کتابهای آسمانی پیشین و [نیز دیگر] کافران را به دوستی [خویش] مگیرید. و اگر ایمان دارید، از الله بترسید (۵۷)و چون به نماز فرا مىخوانید، آن را به ریشخند و بازیچه میگیرند. این به سبب آن است که آنان قومى هستند که خرد نمىورزند (۵۸)».
پرسش هر انسان عاقل از شما این است که چگونه به خود اجازه دادید از میان شش موردی که در این چند آیه مربوط به یکدیگر، ذکر ولایت آمده فقط یکی را به امامت تفسیر کنید؟! قرآن کریم پر است از این کلمه، چه جایی که خداوند خودش مستقیما مطلبی فرموده و چه جایی که از زبان دیگران نقل کرده؟ و طبعا با اشتقاقات متعددی ذکر شده، در تمام قرآن یک بار هم به معنی امامت نیامده!! چطور شد که اینجا کلمه ولایت خود بخود چرخید و به معنی امامت اظهار وجود نمود؟!
معنی ولایت در قرآن کریم: کلمه ولایت بیش از بیست مرتبه بدون نسبت در قرآن کریم آمده است، که معنیاش یاری دهنده، حفاظت کننده، سرپرست و غیره است: در سوره بقره آمده است:﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٠٧﴾ [البقره: ۱۰۷]. «آیا ندانستهاى که فرمانروایى آسمانها و زمین از آن الله است و شما جز او دوست و یاورى ندارید».
و در جایی دیگر از سوره بقره آمده است: ﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنکَ ٱلۡیَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِی جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٢٠﴾ [البقره: ۱۲۰]. «هرگز یهودیان و مسیحیان از تو خشنود نمىشوند، مگر آنکه از دین و ملت آنان پیروى کنى. بگو: هدایت الله هدایت [واقعى] است. و اگر پس از علمی که به تو رسیده است از خواستههاى آنان پیروى کنى. [براى رهایى] از [کیفر] الله هیچ دوست و یاورى ندارى».
گاهی ولایت به مؤمنین نسبت داده شده مثلا: ﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَوۡلِیَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ یُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢۵٧﴾ [البقره: ۲۵۷]. «الله یاور مؤمنان است، آنان را از تاریکیها به سوى نور بیرون مىآورد و کسانى که کفر ورزیدهاند، یاری کنندگانشان طاغوتاند که آنان را از نور به سوى تاریکیها به در مىبرند. اینان دوزخىاند. آنان در آنجا جاودانه خواهند بود».
﴿إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِیمَ لَلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا ٱلنَّبِیُّ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۗ وَٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ۶٨﴾ [آل عمران: ۶۸]. «نزدیکترین مردم به ابراهیم همان کسانىاند که از او پیروى کردند و این پیامبر و کسانى که ایمان آوردهاند. و الله یاور مؤمنان است». گاهی به ضمیر نسبت داده شده: مثلا در سوره آل عمران: ﴿بَلِ ٱللَّهُ مَوۡلَىٰکُمۡۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلنَّٰصِرِینَ١۵٠﴾ [آل عمران: ۱۵۰]. «آرى الله یاور شماست و او بهترین یاوران است».
ملاحظه میکنید که در تمام این موارد هیچ جا ولایت به معنی امامت نیست، پس امامت از کجا آمد؟! و انگهی قرآن کریم عربی است، و دستور زبان عربی روشن است، در کجای دستور زبان آمده است که مولاکم یا مولاهم یا مولاه یا ولیکم یا ولیه یا ولیهم و غیره به معنی امام آمده باشد؟! اگر خداوند میخواست امامتی را مشروع کند با صراحت و قاطعیتی که مشخصه قرآن کریم است میفرمود: «علی امامکم» یا میفرمود: «علی وال علیکم» یا میفرمود: «علی ولی أمرکم».
چنین تعبیراتی شایسته این مقام شامخی است که شما به آن معتقدید، اگر امامت علی و فرزندانشش، اصلی از اصول دین میبود، چرا اسم علی را با صراحت ذکر نکرد؟! چرا صفت امامت را آشکار برایش تعیین ننمود؟! سایر اصول دین و ارکان اسلام را خداوند چقدر فراوان و مکرر و با صراحت بیان نمود، اینجا چرا چنین نکرد؟! پس معلوم است امامتی در کار نبوده است.
تفسیر ولایت با روایت!: شما حتما خواهید گفت اینکه ما ولایت را به امامت تفسیر کردهایم به دلیل اینکه در کتب تفسیر آمده است که سبب نزول این آیه درباره علی ابن ابی طالبس است، زیرا در بعضی کتب تفسیر آمده است که علیس در حالیکه در رکوع بود انگشترش را به سائلی بخشید! این ادعای شماست! پس بنابراین خود نص بر امامت دلالت نمیکند! و فهم این نص به معنایی که مورد نظر شماست جز با نص دیگری که در سنت آمده قابل فهم نیست! پس چگونه ادعا میکنید که امامت با دلیل قطعی ثابت شده است! به اتفاق علمای اصول دلیل قطعی را نمیتوان دلیل قطعی نامید مگر هنگامیکه خود آن بنفسه به مقصود اصلی دلالت کند.
چگونه است که تمام اصول و ارکان دین با دلائل قطعی از قرآن کریم ثابت شده است، دلائلی که خود آن دلائل، صریح و واضح و روشن بدون نیاز به تأویل و تفسیر خارجی به آن اصول و ارکان دلالت قاطع دارند، اما امامت را میخواهید با دلیلی ثابت کنید که فهم و تفسیر آن دلیل نیازمند دلیل دیگری خارج از خود نص است در حالیکه موضوع مورد نظر به ادعای شما اصلی از اصول دین است که مسئله کفر و ایمان و بهشت و دوزخ به آن بستگی دارد؟!
سبب نزول آیه: اولا: آنچه که شما به عنوان یک دلیل خارج از نص میخواهید دلیل اصلی خود را با آن ثابت کنید یعنی شأن نزول آیه، خود یک ادعای نادرست است، شما چگونه در مهمترین اصل دینتان به دلیلی تکیه میکنید که درست نیست؟! درباره شأن نزول این آیه سه سند آمده که هر سه تای آن ضعیف است.
در سند اول یکی از راویانش ایوب بن سوید است که درباره مورد اعتماد بودن او تردید بسیار است، امام احمد/ میفرماید: او ضعیف است، ابن معین/ میفرماید: «لیس بشی یسرق الأحادیث» او چیزی نیست، احادیث را میدزدد[۱۷].
در سند دوم یکی از راویانش غالب بن عبیدالله العقیلی الجزری است، ابنمعین/ میفرماید: لیس بثقه، او قابل اعتماد نیست، امام دار قطنی/ و دیگران میگویند: متروک است، یعنی علماء حدیث او را ترک کردهاند[۱۸].
و در سند سوم یکی از راویانش محمد بن سلمه بن کهیل است. علامه جوزجانی درباره او میفرماید:وهن الحدیث، احادیثش سست است و ابن عدی/ بعد از بیان جرحش چند حدیث منکر و نادرست از او روایت کرده است[۱۹]. در این زمینه مطالب بیشتری هست که اینجا جایش نیست هدف ما در اینجا فقط یاد آوری، آنهم با کوتاهترین عبارات ممکن بود. این سند روایتی است که مدعی هستند، بر اساس آن آیه کریمه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ٱللَّهُ﴾ درباره علی نازل شده است. بیایید از باب مماشات با شما همگام شویم، آیا شما میتوانید صحت این حدیث را ثابت کنید؟!! حتی بر اساس منهج و روشی که (اصولیهای شما با وجود مخالفت شدید اخباریها)برای تصحیح و تضعیف احادیث به تقلید از اهل سنت برای خود اختراع کردهاید؟!
دوم: اینکه در شأن نزول آیه کریمه«إنما ولیکم الله» روایت دیگری نیز آمده است، اگر چه این روایت ضعیف است، اما از روایت اول بهتر و از لحاظ عقلی به دلالت آیه نزدیکتر است.
امام مفسرین علامه محمد بن جریر طبری (۲۲۴-۳۰۲هـ) آن را پیش از روایت قبلی آورده است، دقت کنید که ابن جریر این روایت را هنگامی آورده که آیه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ٱللَّهُ﴾ را به«ولایت ایمانی» تفسیر کرده و نه «ولایت امامی»!ایشان میفرماید: سخن در تفسیر این فرموده خداوند متعال:﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰهَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰهَ وَهُمۡ رَٰکِعُونَ۵۵﴾ [المائده: ۵۵]. «مقصود خداوند متعال در آیه کریمه این است که: ای مؤمنان جز الله و رسولش و نیز مؤمنانی که صفتشان را الله متعال بیان فرمود، شما را ناصر و مددکاری نیست، و اما یهود و نصارا، که خداوند متعال به شما دستور داد که از ولایت و دوستی آنان اظهار بیزاری کنید و شما را نهی فرمود، که از آنان ولی و دوست انتخاب نکنید، آنها برای شما دوست و ولی و یاور نیستند بلکه آنها دوست و ولی یکدیگرند، پس از آنان دوست و ولی و مددکار انتخاب نکنید».
سپس میفرماید:«وگفته شده که این آیه درباره عباده بن صامت نازل شده است، هنگامی که او از دوستی یهود بنی قینقاع و پیمان آنان اظهار بیزاری نمود، و به جمع رسول خدا صلی الله علیه وآله وآله و آله و سلم و مؤمنان پیوست».امام ابن جریر طبری/ همچنین با سند خودش روایت میکند که: «هنگامی که یهود بنی قینقاع با رسول خدا صلی الله علیه وسلم جنگیدند، عباده بن صامت (که از بنی عوف بن خزرج بود) از آنها برید و از پیمان آنان اظهار بیزاری کرد و به خدا و رسولش پیوست، و فرمود: (أتولی الله و رسوله والمؤمنین) من با خدا و رسولش و با مؤمنان دوستی میکنم، و از پیمان کفار و دوستی آنان بیزاری میجویم. درباره او نازل شد که: ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰهَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰهَ وَهُمۡ رَٰکِعُونَ۵۵﴾ [المائده: ۵۵].
زیرا عباده فرموده بود (أتولی الله ورسوله والذین آمنوا) من با خدا و رسولش و با مؤمنان دوستی میکنم، و از دوستی بنی قینقاع بیزاری جسته بود». سپس علامه ابن جریر طبری:«از أبو جعفر (امام) محمد باقر روایت میکند که ایشان آیه کریمه مذکور را به ولایت و دوستی تمام مؤمنین تفسیر کردهاند».امام بن جریر همچنین با سند خودش و نیز ابن ابی حاتم و دیگران:«از عبدالملک بن سلیمان شاگرد أبوجعفر(امام) محمد باقر روایت میکنند که از حضرت باقر پرسیدم در آیه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰهَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰهَ وَهُمۡ رَٰکِعُونَ۵۵﴾ [المائده: ۵۵]. مراد از «الذین آمنوا» چه کسانی هستند؟ فرمودند: الذین آمنوا کسانی که ایمان آوردند، گفتیم: (یعنی عبدالملک تنها نبود که سؤال میکرد کسان دیگری هم با او بودهاند) به ما خبر رسیده است که این آیه درباره علی بن ابی طالب نازل شده است؟! فرمودند: علی نیز از جمله مؤمنان است».
خواننده گرامی! این تحقیق مختصر درباره روایات و بیان اختلاف آنها درباره شأن نزول آیه کریمه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰهَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰهَ وَهُمۡ رَٰکِعُونَ۵۵﴾ [المائده: ۵۵] و اینکه هیچکدام از آنها صحیح نیست، همه اینها را ما فقط از باب یاد آوری عرض کردیم و نه برای استدلال. و علت یاد آوری این بود که بعضی علمای شیعه آگاهانه یا نا آگاهانه مدعی میشوند که اهل سنت نیز عقیده دارند این آیه کریمه درباره علیس نازل شده است!! و بعضی با کمال حیرت و شگفتی آنقدر بیانصافی میکنند که بدون بیان ضعف این روایات، وانمود میکنند که گویا اهل سنت اتفاق نظر دارند که این آیه درباره علی نازل شده است!!
پس ما کل این مبحث و نقدی که بر آن کردیم را از باب مماشات ذکر کردیم. در حالی که ما برای اثبات ارکان ایمان جز آیات صریح قرآن کریم استدلال به هر چیز دیگری از جمله همین شأن نزول را جایز نمیدانیم! هرگز، ارکان ایمان فقط باید با نص صریح و قاطع قرآن کریم ثابت شود.
چرا اسم علی در قرآن نیامده؟!:پرسش این است که وقتی خداوند متعال میخواست علی را به امامت منصوب کند چرا با صراحت اسمش را در قرآن کریم ذکر نکرد؟! تا اینکه هیچگونه اختلافی وجود نمیداشت، همچنانکه خداوند سایر اصول دین را با صراحت و قاطعیت ذکر کرد و راه هر گونه اختلافی را بست، امام و امامت را چرا ذکر نکرد؟! در حالیکه به ادعای شما بحث کفر و ایمان و بهشت و دوزخ در میان است؟!
شاید بگویید که اگر اسم علی با صراحت در قرآن کریم ذکر میشد این امر منجر به تحریف قرآن میگردید! طوری که آیت الله خمینی مینویسد: «ممکن بود در صورتیکه امام را در قرآن ثبت میکردند آنهائی که جز برای دنیا و ریاست با اسلام و قرآن سروکار نداشتند و قرآن را وسیله اجراء نیات فاسده خود کرده بودند، آن آیات را از قرآن بردارند و کتاب آسمانی را تحریف کنند، و برای همیشه قرآن را از نظر جهانیان بیندازند، و تا روز قیامت این ننگ برای مسلمانها و قرآن آنها بماند، و همان عیبی را که مسلمانان به کتاب یهود و نصارا میگرفتند عینا برای خود اینها ثابت شود».[20]
شما بفرمایید این ادعای خطرناکی نیست؟، و با وعده خداوند که فرموده کتابش را حفظ و نگهداری میکند، در تضاد نیست؟ خداوند که میفرماید:﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾ [الحجر: ۹]. «ما خود این قرآن را فرود آوردهایم و بیتردید خود نیز از آن حفاظت خواهیم نمود».و وعده خداوند قطعا و بدون هیچگونه شک و شبههای محقق خواهد گردید. ما که نفهمیدیم این افادات با کدام مقیاس عقلی یا نقلی قابل سنجش است!
بدون ذکر امامت در قرآن حجت تمام نمیشود: به اول بحث برمیگردیم، که چگونه ممکن است خداوند چیزی را به عنوان اصلی از اصول دین یا رکن اساسی در دین بر بندگانش فرض کند اما از ترس اینکه مردم تغییرش دهند آن را در کتاب عزیزش که منشور زندگی است بیان نکند! اگر فرض کنیم که امامت مراد و مقصود و هدف خداوند متعال بوده است، پس گناه کسانی که در کتاب عزیزش که منشور زندگیشان است، (مانند سایر اصول و ارکان دین) دلیلی بر مراد و مقصود خداوند نمییایند چیست؟!شگفت اینکه بدون ذکر دلیل قاطع و صریح و محکم، از این بندگان خواسته میشود که نه تنها به آن «مراد و مقصود بیدلیل»، ایمان و عقیده داشته باشند، بلکه در قبال چنین اصل بیدلیلی حساب نیز پس دهند! و هیچ عمل آنان جز با عقیده به این اصل بیدلیل پذیرفته نشود!! چنین معمایی را هیچ عقل سالمی قبول نمیکند.
شایسته است که بعد از آوردن مهمترین دلیل شما شیعیان اثناعشری در اثبات امامت از قرآن کریم، که مشخص شد هیچگونه دلالتی بر امامت ندارد. مهمترین دلیل شما از سنت را نیز بیاوریم. اما اجازه دهید به دلیل اهمیتی که برای این حدیث قائلید آن را در مبحث جداگانهای مطرح کنیم. اگرچه مسئله امامت با مشخصاتی که برایش تعریف کردهاید یک مسئله فرعی نیست که ما برای اثبات آن به سنت مراجعه کنیم اما فقط به جهت اینکه ضعف و سستی استدلال شما را حتی خارج از قرآن نیز نشان دهیم این کار را انجام میدهیم.
————————————————————