نامۀ ۶ نهج البلاغه، کابوسی برای معتقدان به “امامت انتصابی”

کتاب نهج البلاغه در نزد اهل تشیع مقام والایی دارد تا جایی که شیعیان آن را برادر قرآن می نامند و هیچ شیعه ای در این کتاب شک نمی کند، حال با همدیگر به خواندن یکی از نامه های مکتوب در این کتاب می پردازیم و می بینیم که چگونه کل بساط و اصل شیعه را بر میچیند!

متن نامه:
«إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ، فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ، وَلاَ لِلغَائِبِ أنْ یَرُدَّ، وَإنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَالاْنْصَارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذلِکَ للهِ رِضىً، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْن أَوْ بِدْعَهٍ رَدُّوهُ إِلَى مَاخَرَجَ منه، فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَلاَّهُ اللهُ مَا تَوَلَّى »
یعنی: «(ای معاویه) این مردمى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند، به همان شیوه (وبر همان چیز) با من بیعت کردند، پس فردی که در بیعت حضور داشته است، نمی تواند بیعت خود را پس بگیرد و کسی که حاضر نبوده حق انتخاب دیگری ندارد، و یقیناً شورا از آن مهاجرین و انصار است، پس اگر مهاجرین و انصار بر فردی اتفاق نمودند و او را امام نامیدند، بدانید که مورد پسند خداست. اگر فردی اعتراض کرد یا با ایجاد بدعتی علیه آن شورید، دوباره به آنچه بر آن بود، بازگردانده می شود، اگر نپذیرفت با او بجنگید چون راهی غیر از راه مؤمنان در پیش گرفته است و خدا او را به همان جزایی میرساند که خودش اختیار کرده »
(نامۀ ۶ نهج البلاغه و نصر بن مزاحم در وقعه الصفین ص۲۹ (با کمی تفاوت) _ چاپ مصر و ابن عساکر در تاریخ دمشق ج۵۹ ص ۱۲۸ _ بیروت و ابن عبد ربه آندلسی در عقد الفرید)

با توجه به این نامه و با بررسی نکاتی که در آن نهفته است میتوان بنیان مذهب اهل تشیع را برچید!

نکتۀ اوّل: حضرت علی می فرماید:«ای معاویه، این مردمی که با من بیعت کرده اند به همان شیوه و بر همان عهد با من هم بیعت کرده اند »
الف: این قسمت در تأیید خلافت سه خلیفۀ قبل می باشد و چگونه حضرت ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم غاصب به شمار می آیند در حالی که خود حضرت علی برای صحت خلافتش به شیوۀ انتخاب آنها استدلال می کند؟

ب:میفرماید: «بر آن چیزی که با ابوبکر و عمر بیعت کردند با من بیعت کردند» پس اگر اصحاب محمد (مهاجرین و انصار) با خلفا بیعت کردند تا دمار از روزگار اسلام در بیاورند و کاخها را متصاحب شوند و غذاهای چرب و نرم تناول کنند و خوش بگذرانند، پس با سیدنا علی هم بر همین عهد بیعت کرده اند! که احدی این موضوع را بر نمیتابد و این توهینی به آن حضرت است؛ ولی اگر بیعت کردن اصحاب با خلفا بر سر اسلام و کوشش در حفظ آن بوده پس با حضرت علی هم بر سر همین عهد بیعت بسته اند و این حقیقتی است که اهل سنت به آن معتقدند.

ج: میفرماید:«شیوۀ انتخاب آنها با شیوۀ انتخاب شدن من یکسان بود» پس اگر در انتخاب حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه و ماجرای سقیفه توطئه ای صورت گرفته و یا از کسی به زور بیعت گرفته شده پس انتخاب حضرت علی هم بوسیلۀ توطئه و با اجبار صورت گرفته و این امر بر انتخاب سیدنا عمر و سیدنا عثمان نیز صدق می کند.

نکتۀ دوّم: حضرت علی رضی الله عنه می فرماید: «هر کس موقع بیعت حضور داشته نمیتواند آن را فسخ کند و اگر هم حضور نداشته نمیتواند اعتراضی به رأی اصحاب بکند»
الف:شیعه میگوید:«اکثریت اصحاب در روز غدیر با حضرت علی بیعت کردند» و اگر این ادعای آنها واقعیت داشت چرا کسی بر حضرت علی اعتراض نکرد و نگفت که: ۱۲۰ هزار نفری که با تو بیعت کردند بیعت خود را فسخ نمودند و اکثریت آنها از مهاجرین و انصاری بودند که تو آنها را می ستایی و رأی آنها را حجّت میدانی، آیا کلام شما(ای امیرالمؤمنین) متناقض با واقعۀ غدیر و بیعت اصحاب با شما و شکستن بیعت خود در روز سقیفه نیست؟! … پس نتیجه این میشود که: بیعت روز غدیری وجود نداشته که بیعت شکنی در روز سقیفه صورت گرفته باشد!

ب: شیعه می گوید:« کودتاچیان در دسیسۀ روز سقیفه حضرت علی را بی خبر گذاشتند و خود به تنهایی به آن مکان رفتند و از مردم بیعت گرفتند» هر چند که جواب این ادعا به اشکال متفاوت ممکن است ولی فقط دو نکته را عرض میکنم؛ اول اینکه: سقیفه و اجماع انصار پشت درهای بسته صورت نگرفته بود و حضرت علی هم میتوانست بیاید، ایشان که علم غیب داشتند(به زعم شیعه البته) لازم نبود کسی به آنها بگوید، ایشان که اگر یک برگ از درخت بیفتد با خبر میشوند، غیر قابل تصور است که از این ماجرا بی خبر بوده باشند؛ پس طبق اعتقاد شیعه به عالم الغیب بودند ائمه میتوان این جمله را در مورد کل شبهات سقیفه گفت: «کسی که به وقت بیعت گرفتن(در سقیفه)حاضر نبوده نمیتواند کس دیگری را انتخاب کند و نمیتواند به رأی آنها اعتراض کند» (دوباره شبهۀ شیعه را بخوانید)

نکتۀ سوّم: حضرت می فرمایند:«یقیناً شورا از آن مهاجرین و انصار است»
حضرت علی رضی الله عنه شورا را از آن مهاجرین و انصار و رأی آنان را حجت میداند که کاملاً موافق با آیات قرآن است. چنانکه خداوند میفرماید: « وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ (توبه:۱۰۰) = و سبقت گیرندگان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانى که به نیکی از آنان پیروى کردند خدا از ایشان خشنود و آنان نیز از او (از خدا) خشنودند» خداوند: نیز رأی آنان را حجت دانسته و ما را به پیروی از آنان فرا میخواند و همینطور در سورۀ شوری میفرماید: « وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ (شوری:۳۸) = و (مؤمنان) کارشان بر پایۀ مشورت با یکدیگر است» و در سورۀ آل عمران میفرماید: « وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ(آل عمران:۱۵۹) = (ای پیامبر)در کارها با آنان مشورت کن»

نکتۀ چهارم:حضرت علی علیه السّلام میفرمایند:« پس اگر مهاجرین و انصار بر فردی اتفاق نمودند و او را امام نامیدند، بدانید که مورد پسند خداست ».
دقّت کنید که حضرت علی رضی الله عنه می فرماید: کسی را که "امام" نامیدند (و سموه اماما) مورد پسند خداست و خدا راضی است که اصحاب محمّد شخصی را در بین خود به عنوان امام انتخاب کنند! ولی شیعه صد در صد خلاف اینرا می گوید و این سخن سیدنا علی را به دیوار کوبیده اند! شیعه میگوید:« اصحاب با انتخاب شخصی به عنوان خلیفه، مرتد و ملعون شدند و خلاف امر خدا را انجام دادند» ولی حضرت علی میگوید: آنها کاری را کردند که مورد رضایت خداست! شما را به خدا قسم میدهم، آیا وجه تشابهی بین سخن سیدنا علی با اعتقاد شیعه می بینید؟؟ حتّی ذرّه ای؟؟

نکتۀ پنجم: امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه میفرمایند:«اگر فردی اعتراض کرد یا با ایجاد بدعتی علیه آن شورید، دوباره به آنچه بر آن بود، بازگردانده شود، اگر نپذیرفت با او بجنگید چون راهی غیر از راه مؤمنان در پیش گرفته است»
الف: حضرت علی در اینجا با مشت بر دهان کسانی میزند که معتقدند امام از سوی خدا باید تعیین شود. و حضرت علی به نحوی میفرماید: اگر کسی غیر از سخنان ما اهل سنت را که میگوییم: حق انتخاب خلیفه بر عهدۀ اصحاب است، بگوید. او ایجاد بدعت کرده و او شورشی است و ما مؤظفیم که او را روشن کنیم که اعتقاد او اعتقادی فاسد است .
ب: حضرت علی در این نامه فتوای جنگ با شیعیان را داده است، چون شیعیان معتقدند که «شوری از آن مهاجرین و انصار نیست و انتخاب امام توسط اصحاب کاری دور از حق و خلاف حکم الهی بوده» و حضرت علی هم میفرمایند : هر کس چنین حرفی بزند و شورای اصحاب را حجت نداند باید با او قتال شود.
ج: حضرت علی شیعیان را داخل در گروه مؤمنان نمیدانند! چون به نحوی میفرمایند: «هر کس با شورای مهاجرین و انصار و شیوۀ انتخاب خلیفۀ آنها مخالف باشد او خلاف مؤمنان عمل کرده» یعنی شیعیانی که انتخاب خلیفه بوسیلۀ اصحاب را قبول ندارد و با ما اهل سنت(به تعبیر حضرت علی: مؤمنان) مخالف هستند، در راهی قدم بر میدارند که آن راه، راه مؤمنان نیست!
د: «وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا (نساء:۱۱۵)= و هر کس پس از آنکه راه هدایت براى او آشکار شد با پیامبر به مخالفت برخیزد و [راهى] غیر راه مؤمنان در پیش گیرد وى را بدانچه روى خود را بدان سو کرده واگذاریم و به دوزخش کشانیم و چه بازگشتگاه بدى است»

این آیه را با قسمت پایانی سخن حضرت علی مطابقت دهید و شباهت را به وضوح ببینید!!

امّا بعد از این نکاتی که گذشت ببینیم که نظر شیعیان در مورد این نامه و این سخنان چیست:
شیعه در مورد این نامه می گوید:
اهل سنت در اینجا بسیار ایستاده و گفته اند: امام صلوات اللّه علیه شورى را حق دانسته است، و خلافت انتخابى است نه انتصابى. ولى حق واقع آنست که: آن حضرت با منطق معاویه پیش رفته است و نمى شد به معاویه بگوید: من در روز غدیر براى اینکار انتخاب شده ام و گرنه معاویه قبول نمى کرد. (مفردات نهج البلاغه ج۲ ص ۶۲۱ _ علی اکبر قرشی)

جواب:
طبق ضرب المثل معروف عرب که میگوید:« الغرِیقُ یتشبَّثُ بکُلّ حَشیش = شخص در حال غرق به هر خار و خاشاک چنگ مى زند» شیعیان نیز به همان خار و خاشاک چنگ میزنند یعنی همان ترفند تقیه که کاملاً کهنه و زنگ زده شده است.آن هم در مورد چنین سخنانی که بی نهایت واضح و آشکار است و به هیچ وجه تأویل پذیر نیست. و اما…

اولاً: حضرت علی میفرماید: «با کسانی که با شورای مهاجرین و انصار مخالف هستند، بجنگید» حال تصور کنید؛ گروهی از شیعیان، در همان قرن بگویند:« انتخاب امام و خلیفه انتصابی است و نه انتخابی » و حاکم وقت آنها را احضار کند و بعد از خواندن نامۀ حضرت علی گردن همۀ آنها را بزند!؛ این ماجرا کاملاً قابل تصور است ولی سؤال اینجاست که اگر شخصی با استناد به این نامه و سخنان حضرت علی با کسی که میگوید: «خلافت و امامت انتصابی است» بجنگد و شخص مدعی را به قتل برساند، گناه آن گردن کیست؟؟ حضرت علی خودشان میگویند: با کسی که خلافت انتخابی را قبول ندارند بجنگید، پس فتوای قتال با مخالفان را صادر کرده است و با این شیوۀ جدل خودشان، باعث میشوند عدّه ای جان خود را از دست دهند!

دوماً: شیعه معتقد است که حضرت علی گذشته و آینده را میدانند و عالم به غیب هستند! بنابراین کاملاً میدانستند که بعد از فرستادن این نامه ، هیچ تغییری در تصمیم معاویه رخ نمیدهد بلکه معاویه در جواب وی خواهد نوشت: «شصت هزار جوان جنگ آزمودۀ شامی برای سرکوبی اشغالگران مدینه و قصاص از قاتلان خلیفه پشت سر من آماده اند!!»
(تاریخ طبری ج۳ ص۴۶۴۶؛البدایه والنهایه ابن کثیر ج۷ ص۲۲۸ و ۲۲۹؛ تاریخ ابن خلدون ج۲ ص ۱۵۲ و ۱۵۳)
پس چرا حضرت علی چنین نامه ای را فرستادند که بعدها بهانه ای برای ما شود و هیچ سودی هم برای وی حاصل نشود؟؟؟!

سوماً: حضرت علی با کسی تعارف نداشته، لذا بی پرده و رک و راست در نامه ای به معاویه مینویسد:«فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّکَ وَخَالِکَ وأَخِیکَ شَدْخاً یَوْمَ بَدْرٍ (نامۀ ۱۰)=من ابو الحسنم، کُشندۀ نیاى تو و دایى تو و برادر تو که در روز بدر سرشان‏ را شکافتم!»


و یا در نامه ای دیگر که خطاب به معاویه مینویسد:
«شما چگونه با ما برابرید که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از ماست، و دروغگوى رُسوا «ابوجهل» از شما، حمزه اسد اللّه از ماست، و اسد الاحلاف «ابو سفیان» از شما، دو سیّد جوانان اهل بهشت از ما، و کودکان در آتش افکنده شده از شما، و بهترین زنان جهان از ما، و زن هیزم کش دوزخیان«زن ابولهب» از شما،از ما این همه فضیلت ها، و از شما آن همه رسوایى هاست»!(البته فراموش نکنیم که ابولهب نیز ازبنی هاشم و عموی حضرت علی بوده است و این نشان میدهد که این نامه نیز از جعلیات شیعه است!)
آیا در دو نامۀ فوق چیزی از جدل و تقیه می بینید؟ مگر میشود گاهی تقیه کند و گاهی رک و راست باشد؟ آیا پیامبر صلی الله علیه و سلم نفرمود که: منافق دو روست و هر روز به شکلی در می آید؟ پس این چهره ای که شما برای سیدنا علی ترسیم کرده اید چه فرقی با منافقان دارد! در یک نامه ای تقیه و در یک نامه ای رک و بی پرده، آیا این تناقض و دو رویی از شخصی چون حضرت علی ممکن است؟ ابــــدا بلکه ما معتقدیم که سخنان ایشان صحیح بوده و همۀ آنها از ته دل ایشان بلند شده! و به اعتقاد ما، ایشان از تقیه بیزار بوده و تقیه را از علامت منافقان میدانسته چنانکه می فرمایند:
«وَدَاعٍ مُخْلِصٍ، وَثَکْلاَنَ موجَعٍ، قَدْ أَخْمَلَتْهُمُالتَّقِیَّهُ وَشَمِلَتْهُمُ الذِّلَّهُ، فَهُمْ فی بَحْرٍ أُجَاجٍ أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَهٌ وَقُلُوبُهُمْ قَرِحَهٌ قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا وَقُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا، وَقُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا» (خطبۀ ۳۲)
یعنی: «و بعضى از روى اخلاص (و بی پرده مردم را) دعوت مى‏کنند، و گروهى اندوهگین و رنجورند و تقیّه و پنهانکارى(=قد أخملتهما التقیه )،ایشان را گمنام کرده و ذلّت و خوارى آنان را فراگرفته، پس ایشان در دریاى شور فرورفته، دهانشان بسته و دلشان زخم‏دار است، و مردم را پند داده تا جایى که ملول و رنجیده شدند و بر اثر مغلوبیّت، ذلیل و خوار شده و کشته شدند تا اینکه کم شدند.»
و در جایی دیگر میفرماید: «عَلامهُ الاْیمَانِ أَنْ تُؤثِرَ الصِّدْقَ حَیْثُ یَضُرُّکَ عَلَى الْکَذِبِ حَیْثُ یَنْفَعُکَ (قصار ۴۵۸) = نشانۀ ایمان آن است که صدق و راستى را انتخاب کنی چه به تو ضرر برساند و چه برایت منفعت داشته باشد»
(قصار:۱۷۶):«نه دروغ گفتم نه به وسیلۀ حرف من کسی گمراه شده است!»
ولی بر اساس همین نامۀ ۶ نهج البلاغه خیلیها گمراه شده اند! و دست از تشیع کشیده اند! که یکی از آنها "دکتر کلهر" هستند که این نامه را جرقه و عامل هدایتشان عنوان میکنند.

و اگر بعد از اینها قانع نشدید که حضرت علی دروغگو و دو رو نبوده و باز هم به او تهمت میزنید که چیزی را میگفته که به نفع خودش باشد و به راست یا دروغ بودنش کاری نداشته، میگویم:« بالفرض که ذرّه ای احتمال وجود داشته باشد که حضرت علی تقیه کرده و در این نامه جدل به کار رفته باشد، تصور کنید که دو نفر در روز محشر ،یکی سنی و دیگری شیعی حاضر شدند، از شخص "سنی مذهب" پرسیده میشود: «تو به چه علتی خلافت را انتخابی میدانستی و نه انتصابی؟؟ »
سنّی میگوید:« ای خدا تو در قرآن به بهشتی بودن مهاجرین و انصار وعده داده ای و ما را تشویق نموده ای که به شیوۀ احسن از آنها پیروی کنیم(وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ) پس ما هم در این مورد از آنها پیروی کردیم و سخن خدایمان را قبول کردیم! و به علاوۀ آن در کتابی به نام نهج البلاغه خواندم که میگفت: «شوری از آن مهاجرین و انصار است و کسی که این را قبول نکند راهی غیر از راه مومنان را گرفته» و این سخن هم ، سخن یکی از کسانی است که تو به او وعدۀ بهشت داده ای و گفته ای از آنان تبعیت کنیم!»

بعد از این، از شخص "شیعه مذهب" پرسیده می شود: «با وجود این نامه که ذکرش رفت تو چگونه خلاف آن را قبول کردی و قول کسانی را که ما گفته ایم باید از آنها پیروی کنید به دیوار کوبیدی؟؟» شیعه خواهد گفت: «خدایا تو گفته بودی از آنها پیروی کنیم ولی این در مورد زمانی بود که پیامبر فوت نشده بود ولی تو خبر نداشتی که آنها مرتد خواهند شد(نعوذ بالله) وگر نه این را نمی گفتی و من مطمئنم که تو از این آیه و نازل کردنش پشیمان هستی!!(نعوذ بالله) و آن نامه هم :به گمان من این شیوه ای که امیر مؤمنان در نامه به آن متوسل شده اند، شیوۀ جدل است و حضرت چیزی را گفته اند که عقیدۀ معاویه بر آن بوده و خودشان کاملاً مخالف آن بودند»
و خداوند در جواب خواهد گفت: «إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى (نجم:۲۳)= به راستی که جز گمان و آنچه را که دلخواهشان است پیروى نمى‏کنند با آنکه قطعاً از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است»
و به راستی که : «إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ (انعام:۱۱۶) = آنان جز از گمان [خود] پیروى نمى‏کنند و جز به حدس و تخمین نمى‏پردازند»
«قُلْ هَلْ عِندَکُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُونَ(انعام:۱۴۸)= بگو آیا نزد شما دانشى هست که آن را براى ما آشکار کنید شما جز از گمان پیروى نمى‏کنید و جز دروغ نمى‏گویید»
و انصافاً خودتان به جای قاضی بنشینید و دلیل دو طرف را بررسی کنید و ببینید که کدام دلیل قوی تر است!

در پایان: به کسانی که با اهل سنت و با حضرت علی و با همۀ اصحاب در مورد خلافت هم عقیده هستند میگویم: دستتان را بلند کنید و همراه من این دعا را بخوانید:

«رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ(آل عمران:۸) = پروردگارا پس از آنکه ما را هدایت کردى دلهایمان را دستخوش انحراف مگردان و از جانب خود رحمتى بر ما ارزانى دار که تو خود بخشایشگرى»

                                                                                                                        التماس دعا

 

نویسنده: ابوبكر بن حسين (رحمه الله)

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …