یعنی:«پروردگارا! انصار و فرزندانشان و فرزندانِ فرزندانشان را بیامرز! اى جماعت انصار آیا راضى نمى شوید به اینکه مردم با بز و گوسفند خود (یعنى با غنایم خود) بروند، در حالى که در سهم شما رسول خدا باشد؟!، گفتند: بله راضی شدیم، پس نبی اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: انصار گروه من، و رازدارهاى منند، اگر مردمان از راه صافی بروند و انصار از راه کوهستانی سخت بروند من از همان راهی که انصار روند میروم، بار خدایا انصار را بیامرز.»
و از قول حضرت علی رضی الله عنه در کلام ۴۶۵ نهج البلاغه و همچنین در کتاب « دلائل النبوه لأبی نعیم الأصبهانی ج۱ ص ۲۳۹ رقم۲۲۴ _بیروت» اینچنین آمده است: «وَ قَالَ ع فِی مَدْحِ الْأَنْصَارِ هُمْ وَ اللَّهِ رَبَّوُا الْإِسْلَامَ کَمَا یرَبَّى الْفِلْوُ مَعَ غَنَائِهِمْ بِأَیدِیهِمُ السِّبَاطِ وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلَاط»
یعنی: «و حضرت علی علیه السلام در مدح انصار فرمود: سوگند به خدا که آنان با آن که نیازی نداشتند، اسلام را چنان در آغوش خود پرورش دادند که کره اسب پرورش داده میشود، بخشنده و دست و دل باز بودند و زبانهایشان برّان بود.»
و در مقایسه ای بین انصار و اصحاب خود، می فرماید:
«أمّا بعد أیها النّاس فو اللَّه لأهل مصرکم فی الأمصار أکثر من الأنصار فی العرب و ما کانوا یوم أعطوا رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله أن یمنعوه و من معه من المهاجرین حتّى یبلّغ رسالات ربّه الّا قبیلتین صغیر مولدهما و ما هما بأقدم العرب میلادا و لا بأکثرهم عددا فلمّا آووا النّبی صلّى اللَّه علیه و آله و أصحابه و نصروا اللَّه و دینه رمتهم العرب عن قوس واحدهو تحالفت علیهم الیهود و غزتهم الیهود و القبائل قبیله بعد قبیله فتجرّدوا لنصره- دین اللَّه و قطعوا ما بینهم و بین العرب من الحبائل و ما بینهم و بین الیهود من العهود، و نصبوا لأهل نجد و تهامه و أهل مکّه و الیمامه و أهل الحزن و السّهل [و أقاموا] قناه الدّین، و تصبّروا تحت أحلاس الجلاد حتّى دانت لرسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله العرب و رأى فیهم قرّه العین قبل أن یقبضه اللَّه الیه، فأنتم فی النّاس أکثر من أولئک فی أهل ذلک الزّمان من العرب.»(الغارات ثقفی، ج۲، ص: ۴۷۹ – ۴۸۰ ؛ انجمن آثار ملی _تهران،ط۱)یعنی: « اى مردم، تعداد شما از تعداد انصار در میان عرب بیشتر است. و آنان در آن روز که با رسول اللّه صلی الله علیه وآله عهد کردند که به یارى او و حمایت مهاجران برخیزند، تا رسول رسالت پروردگارش را بگزارد. آنان دو قبیله کوچک بیش نبودند. این دو قبیله نه از دیگر قبایل عرب کهنتر بودند و نه به شمار بیشتر. چون پیامبر و اصحابش را نزد خود جاى دادند و خدا و دین او را یارى کردند، همه عرب به مخالفت آنها برخاستند و طعمه تیر خود ساختند. یهودیان بر ضد آنها همدست شدند و هر قبیله از پس قبیله دیگر به جنگشان آمدند ولى آنان دامن عزم بر کمر زدند و یارى دین خدا را به جد در ایستادند. و رشتههاى پیوند میان خود و عرب را گسیختند و هر پیمان که با یهود داشتند بر هم زدند و با مردم نجد و تهامه و مکه و یمامه، و مردم دشت و کوهسار جنگ آغاز نهادند. و براى دفاع از دین نیزهها بر افراشتند و در رزم سخت پایدارى کردند تا عرب به دین پیامبر خدا در آمد و رسول اللّه صلی الله علیه وسلم خوشدل شد از آنها، پیش از آنکه خداوند جانش بستاند. و شما در میان مردم این زمان شمارتان بیشتر از آنهاست در میان مردم آن زمان.»
حال چنین اشخاصی که با مال و جانشان، دین اسلام را نصرت دادند و هر چند که خود نیازمند بودند اما مهاجرین را بر خود مقدم می داشتند و کسانی که خداوند از آنان اعلام رضایت نموده و کسانی که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم آنها را ستوده و کسانی که به تعبیر قرآن «مؤمنان حقیقی» بودند؛ چنین اشخاص نازنینی، زمانی که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم از دنیا رفتند در «سقیفۀ بنی ساعده» گرد آمدند تا امیری را از میان خودشان (یعنی انصار) انتخاب کنند و می دانیم که حضرت علی رضی الله عنه از مهاجرین است و نه از انصار!
سؤالی که به وجود می آید این است که مگر این مؤمنان حقیقی نشنیده بودند که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند : «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»؟ جواب مثبت است چرا که عدۀ زیادی از انصار خصوصاً کسانی که در سقیفه حاضر بودند از راویان حدیث غدیر هستند! حتی «سعد بن عباده انصاری» بزرگ قوم خزرج که انصار می خواستند با او به عنوان جانشین بیعت کنند نیز از راویان حدیث غدیر است و در عین حال از اولین انصاری است که با رسول خدا بیعت نموده یعنی از «السابقون الاولون» به حساب می آید!
مسلم است که صحابه و علی الخصوص انصار سخن رسول خدا در روز غدیر را به یاد داشته اند؛ اما چرا بدون هیچ توجهی به ماجرای غدیر در سقیفه جمع شدند تا «سعد بن عباده انصاری» را به امارت برسانند؟ عجیبتر اینکه، وقتی مهاجرین به سقیفه آمدند و اعتراض نمودند، انصار در مقابل گفتند: «مِنَّا أَمِیرٌ، وَمِنْکُمْ أَمِیرٌ» یعنی یکی از ما امیر شود و یکی از شما !! و باز هم سخنی از غدیر نیست!
چرا؟؟ دلیلش چیست؟؟ آیا کسانی که خداوند آنها را مؤمنین واقعی معرفی می کند و کسانی که با هم پیمانی با مسلمین، دشمنی تمام عرب و یهود و دیگر مخالفین را به جان خریدند، کسانی که حضرت علی رضی الله عنه سالها بعد از وفات اکثریتشان از آنان به نیکی یاد می کند؛ آیا سخن رسول خدا را پشت گوش انداخته و جانشینی حضرت علی را که رسول اکرم به ادعای شیعه در غدیر اعلام کرده بود، برتنافتند؟ ممکن نیست و محال است و محالتر این است که بعد از اینکه با سخنان مهاجرین راضی شدند که نباید «سعد بن عباده» امیر باشد و حتی «سعد بن عباده» نیز رضایت داد، باز هم نگفتند که پس برویم با علی بن ابیطالب بیعت کنیم، بلکه همگی با ابوبکر صدیق بیعت کردند!
آیا معقول است چنین مسلمانان نازنینی، بلافاصله بعد از وفات رسول اکرم صلی الله علیه وسلم سخنش را زیر پا بگذارند آنهم به خاطر هیچ؟؟ با ابوبکر بیعت کنند که نه قوم و خویششان بود و نه از قبیلۀ بزرگی بود و نه در آن دوران مال و منالی داشت؟!
جالب اینجاست که انصار «سعد بن عباده انصاری» بزرگ قبیلۀ خزرج را به عنوان جانشین انتخاب کرده بودند! یعنی حتی فکر بیعت کردن با حضرت علی رضی الله عنه نیز به ذهنشان خطور نکرد حتی اشاره ای به مسالۀ جانشینی بلافصل حضرت علی در آن محل نشد! چرا؟؟ واقعاً چرا؟؟
جواب این سؤال مهم مشخص است، دلیلش این است که انصار و اصولاً صحابۀ رسول خدا صلی الله علیه وسلم که ریشه و اصل عرب بودند، برداشتی که شیعۀ کنونی از جملۀ «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» دارد، نداشتند اگر انصار نیز مانند شیعیان گمان می کردند که جملۀ مذکور به معنای خلافت بلافصل حضرت علی است، محال ممکن بود که همگی دستور رسول خدا را زیر پا بگذارند و با ابوبکر بیعت کنند!
در پایان:
اگر برداشت شیعه از ماجرای غدیر و معنایی که او از واژۀ «مولی» استنباط می کند، صحیح بود، غیر ممکن می بود که انصار دستور به این مهمی را زیر پا بگذارند و به اعتقاد شیعه مرتد شوند و ملخد فی النار گردند! آنهم به خاطر هیچ!!
انصار در سقیفه جمع شدند تا «سعد بن عباده انصاری» را به خلافت برسانند؛ اما بعد از سخنان حضرت صدیق از رای خود بازگشتند، ولی در آن زمان نیز به فکر بیعت با علی نبودند بلکه با ابوبکر صدیق بیعت نمودند!
اگر اعتقاد شیعه را در مورد غدیر و سقیفه کنار هم بگذاریم، به این نتیجه میرسیم که انصار «خسر الدنیا و الآخره» شده اند چرا که با بیعت با ابوبکر هم مرتد شدند (نعوذ بالله) هم حکومت دنیوی را از دست دادند … یعنی به خاطر “هیچ” دنیا و آخرتشان را نابود کردند، آنهم در حالی که هیچ اجباری در کار نبود و مهاجرین هیچ سلطه ای بر انصار نداشتند بلکه انصار از لحاظ قدرت نظامی بارها بار از مهاجرین برتر بودند .
شیعه برای اینکه از این تناقض خارج شود و دلیلی برای سرپیچی خیالی اصحاب پیدا کند، راه چاره ای یافته که در محلی دیگر به آن پاسخ گفته ایم ؛ رجوع کنید به:
http://www.islamtxt.net/question/398