پاسخ به شبهه ابلاغ سوره برائت توسط علی رضی الله عنه

مراجع شیعه به دنبال هر چیزی هستند تا شخصیت حضرت ابوبکر و یا حضرت عمر رضی الله عنهما را خدشه دار کنند و همچنین در صدد هستند تا به هر نحو ممکن خلافت الهی حضرت علی را به اثبات برسانند، ولی صد افسوس که در خوابی گران فرو رفته اند و متاسفانه به هر ریسمانی که چنگ می زنند سودی به حالشان نداشته و در قعر دره جهالت سقوط می کنند.

در قضیه ابلاغ سوره برائت توسط حضرت علی نیز، آقایان می آیند و طبق معمول روایاتی را از کتب اهل سنت گزینش می کنند تا به خیال خود حقانیت شیعه را به جهانیان نشان دهند. دو حدیثی که از مسند امام احمد(۱/۱۵۰-۱۵۱) نقل شده و البته ضعیف بوده و به ثبوت نرسیده‌اند و قبل از هر چیز از روایت امام احمد نیست، بلکه مربوط به پسرش عبدالله در مسند امام احمد است که در مورد ابلاغ سوره برائت پیامبرصلی الله علیه وسلم به علی فرمود:
 به ابوبکر برس و هر کجا او را یافتی نامه را از او بگیر و خود به مکه برو بر آنها بخوان. علی در جحفه به او رسید و نامه را از او گرفت(احمد می گوید:) ابوبکر بسوی پیامبر بازگشت و عرض کرد چیزی درباره ام نازل شده؟ فرمود: نه، ولی جبرئیل آمده که این وظیفه را خود و یا شخصی از خودت باید انجام دهد.
 و در حدیث دیگری که از علی نقل نموده چنین است: وقتی پیامبر او را برای خواندن سوره برائت فرستاد فرمود ناچار یا من و یا شما باید آنرا برده، بر مکیان بخوانیم، علی عرض کرد: اگر بناچار چنین است من خواهم رفت، پیامبرصلی الله علیه وسلم فرمود: برو خداوند زبانت را ثابت می دارد و قلبت را هدایت می کند.
و این دو حدیث از طریق سماک بن حرب از حنش از علی روایت شده است و حنش همان ابن معمر است و او خود صادق و صالح است، ولی او دارای روایات وهمی است،
 بخاری می‌گوید: حدیث او جای سخن و ایراد است؛ لذا حافظ در (التقریب) گفته است: او راستگو و دارای روایات وهمی است و ابن حبّان به طور مفصل شرح حال او را ذکر نموده و می‌گوید: او در اخبار منقول از علی بسیار دارای روایات وهمی است و حدیث وی شباهتی با حدیث اهل ثقه ندارد و به حدیثش استدلال نمی‌گردد.  باید گفت: اشاره او به این حدیث، همان حدیثی است که بزار مورد توجه قرار داده و گفته است: (سماک از او حدیث منکری روایت نموده است).
حنش در این حدیث دارای حدیث متابع نیست تا به تصحیح آن کمک نماید و این علت ضعف اول در هر دو حدیث به نسبت حدیث اول مسند احمد (۱/۱۵۱) که در آن تصریح شده به اینکه نامه‌ اعلان تبلیغ ازابوبکر گرفته شده و به علی سپرده شد– باطل است– که آن را از سماک بن محمد بن جابر بن سیار سحیفی روایت نموده است. و او از حافظه بدی برخودار است و بسیار در روایات خود اختلاط نموده و ابن معین، ابن مهدی، نسائی و دیگران او را ضعیف به شمار آورده‌اند و ابو زرعه گفته است: او از نظر اهل علم ساقط الحدیث است. و ابن حبان گفته است او نابینا بوده و به نوشته‌های خود حدیث دیگران را افزوده.
 
و حدیث دیگر نزد امام احمد (۴/۱۶۴) و طبرانی (۳۵۱۲) ذکر شده است(با لفظ: علی منی وانا من علی و لا یقضی دینی الا انا او علی) و همچنین نوه‌ ابو اسحاق به نام اسرائیل (و او حافظ و اهل ثقه است) و قیس بن ربیع نیز آن را با همین لفظ روایت کرده‌اند، و یحیی بن ابوبکیر که از رجال ثقات احادیث صحیح است، آنرا از اسرائیل روایت نموده است.
 و اما علت ضعف حدیث بخاطر وجود ابو اسحاق در آن، به قوت خود باقی است و قبول متن حدیث حبشی نیز نسبت به متن نقل شده دیگر مزیتی نخواهد داشت، ولی آنچه متن دوم را صحیح تر جلوه می دهد، این است که در حدیث ها و نقل های دیگر، شواهد و قرائنی برای آن وجود دارد، از جمله:
حدیث نقل شده از انس، نزد بزار با لفظ (علی یَقضی دینی) می باشد و حدیث سعد ابن ابی وقاص نزد بزار و نسائی در (الخصائص)(ص ۳) که بدینصورت می باشد: «هذا ولی یؤدی عنی دینی واَنا موال من والاه، و معادی من عاداه»
و این دو حدیث گر چه در اسنادشان ایراد و ضعیف است، اما می‌توانند دو شاهد و قرینه برای متن حدیث دوم حبشی باشند و چنانچه حدیث حبشی صحیح باشد، می‌بایست تنها با عبارت – «علی منى و انا من علی ولا یقضی دَینی الا انا او علی» باشد. محدث شیخ آلبانی نیز آن را با همین عبارت  صحیح دانسته و ما نیز با استفاده از سخن او به تصحیح آن پرداختیم. و به جهت رعایت انصاف و به دور از تعصب می‌گوییم: سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم که می‌فرماید: (علی از من است و من از او) صحیح است، نزد بخاری و دیگران هم در صحت آن شکی نیست، اما این گونه مسائل خاص حضرت علی به تنهایی نیست، بلکه اینگونه روایات برای غیر او نیز فراوان است.
 
خواننده گرامی توجه داشته باشد که اصولا متن چنین روایاتی ربطی به عقاید خاص مراجع تشیع ندارد و تنها در مورد ابلاغ سوره برائت است. امامت و خلافت بلافصل و الهی که مد نظر مراجع شیعه است و نزد ایشان از اصول بسیار مهم تلقی می شود، می بایست از صریح کتاب و سنت ثابت شود و از اینگونه روایات چیزی ثابت نمی شود.
در انتها باید گفت که حتی چنانچه این حدیث صحت داشته باشد، می توان آنرا از طرق مختلف عقلی تحلیل کرد:
  • چون خداوند با علم غیب خود می دانسته که ابوبکر اولین خلیفه بلافصل پیامبر اسلام است، بنابراین نمی خواسته با خوانده شدن این سوره توسط ابوبکر(که اعلام برائت و جنگ است) بهانه ای به دست مرتدین در زمان خلافت او داده باشد.
  • ابوبکر مسن و دارای لحنی آرام و سوزناک بوده، در حالیکه مفاد سوره برائت، خشن است.
  • ابوبکر امیرحاج بوده و در متن احادیث نیز حضرت علی گفته که امیرالحاجی تو به جاست و در خصوص تو آیه منفی نازل نشده است، به عبارتی دیگر حضرت علی تحت فرمان و مدیریت ابوبکر انجام وظیفه می کند که این خود افتخاری دیگر برای ابوبکر است.
  • اگر ابوبکر به عنوان فرمانده حجاج این سوره را قرائت می کرد، امکان داشت جنگی ناخواسته در مکه و حرم امن الهی ایجاد شود، ولی حضرت علی بدون داشتن سمتی رسمی، اقدام به انجام این عمل می کند.
 

 

 

نویسنده: علی حسین امیری

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …