شیعیان در مقابل این سوال که چرا حضرت علی علیه السلام که فاتح خیبر بود، در مقابل قتل همسرش و آتش زدن خانه اش، واکنش نشان نداد؟ می گویند: اولا: امام علی در قدم نخست از خود واکنش نشان داد، چنانچه آلوسی مفسر اهل سنت به آن اشاره کرده است(تفسیر آلوسی۳/۱۲۴) و در ادامه همین روایت در کتب شیعه آمده که علی علیه السلام پس از زدن عمر خواست او را بکشد ولی به یاد سخن پیامبر و وصیتی که به او کرده بود افتاد و فرمود: ای عمر قسم به خدا اگر مقدرات الهی و عهدی که پیامبربا من بسته بود نبود، می دانستی که تو نمی توانستی به خانه من داخل شوی!!!!(کتاب سلیمان بن قیس هلالی ص۵۶۸) ثانیاً: برفرض این که واکنشی نشان نداده است، به همان دلیلی بوده که پیامبر اسلام در مکه مکرمه، در قبال شکنجه صحابه و حتی قتل سمیه مادر عمار یاسر واکنش نشان نداد!! ثالثاً: وقتی شورشیان به خانه عثمان ریختند و متعرض همسر او شده و حتی دست او را با شمشیر قطع کردند، عثمان هیچ واکنشی از خود نشان نداد!!
و اما پاسخ:
در ابتدا لازم به تذکر است که در کتب تفسیری و روایی شیعه، مطالب فراوانی بر ضد عقاید شیعه موجود است که به هیچ عنوان مورد قبول علمای شیعه نیستند، ولی خود این علما انتظار دارند هر مطلبی را که از کتب اهل سنت بیرون می کشند، علمای اهل سنت بر روی چشم گذاشته و فورا بپذیرند. مطالبی که یا جزء اخبار واحد بوده که حجت نیستند و یا دارای اسنادی ضعیف هستند و یا از کتب معتبر(همچون صحیحین) نیستند و یا اینکه قسمتی از مطلب نقل شده توسط یک عالم می باشند و البته رد آن مطلب توسط خود آن عالم و یا عالمی دیگر نوشته شده است که البته علمای شیعه با این مطالب اصولا کاری ندارند و یا در بدترین حالت ممکن باید گفت که مطلب مورد نظر در واقع تفسیر و برداشت شخصی یک عالم بوده است که البته با اجماع کل علمای اهل سنت موافق نیست، ولی علمای شیعه انتظار دارند که کل اجماع اهل سنت بیایند و طبق عقیده و نظر یک نفر عمل کنند. در جریان هجوم به خانه حضرت فاطمه نیز به تفسیر آلوسی استناد می کنند، در صورتیکه آلوسی تنها این مطلب را از کتب شیعه و از ابان بن عیاش نقل قول کرده است و بطور حتم نقل از کتب مخالفین برای اهل سنت حجت نیست و همچنین استناد به کتب مسخره ای همچون سلیم بن قیس هلالی نیز بی فایده است. چون این کتاب علاوه بر اینکه کتابی شیعی می باشد و نزد ما حجت نیست، حتی می بینیم که برخی از علمای شیعه نیز آنرا رد کرده اند.
شیخ مفید در کتاب تصحیح الاعتقاد چنین میگوید:(… امّا به این کتاب اعتمادی نیست و شایسته است متدینان از عمل به آنچه در آن است خودداری کنند و از اعتماد به آن بپرهیزند و از تقلید از روایاتش دوری نمایند و در احادیث این کتاب به علما متوسل شوند تا آنان را بر صحیح و فاسد آن آگاه سازند)(ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث. قم: مرکز نشر اسلامی، ۱۴۱۳ ق، ۲۴ ج، ج ۹،ص ۲۳۹٫)
علامه حلی نیز در ترجمه سلیم بن قیس میگوید:(الوجه عندی الحکم بتعدیل مشارالیه والتوقف فی الفاسد من کتابه.)
ابن غضائری میگوید: (کتاب موضوع است و اعتنایی به آن نیست… و اصحاب ما وضع کتاب سلیم را به أبان بنابی عیاش نسبت دادهاند) (علامه حلّی خلاصه الاقول فی معرفه الرجال. قم: انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ ه.ق ، ص ۱۶۳٫) شهید ثانی و سید بن طاووس نیز بر این قول صحه گذاشته اند.
از معاصرین نیز کسانی همچون علامه شعرانی و علامه حسن زاده آملی همین نظر را دارند.(نادعلی عاشوری تلوکی. نگاهی به مقدمه کتاب اسرار آل محمد. فصلنامه علوم حدیث. سال ۵، ش۳، پاییز ۷۹، ص ۱۷۵ – ۷ ) جناب بهبودی نیز این نظر را پذیرفته، با این تفاوت که آقای بهبودی وضع کتاب را کاری از غلات میداند نه أبان بن ابی عیاش(محمد باقر بهبودی. معرفه الحدیث. تهران: مرکز انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۶۲ ه.ش، ص ۲۵۹ )
پس ادله این کتاب به درد خودتان می خوردو قیاس نمودن حضرت علی با حضرت عثمان نیز بی معنا است، چون این قضیه دیگر برای حضرت عثمان صادق نمی باشد زیرا او در مقابل مهاجمانی که به خانه اش ریختند شهید می شود و مثلا چگونه می بایست از همسرش دفاع می کرده است؟! وقتی دیگر جانی در بدن نداشته دیگر چه می توانسته بکند؟! ولی برای حضرت علی که اتفاقی نیفتاده است، بنابراین نمی توان این دو اتفاق را عینا مانند یکدیگر دانست و با هم قیاس نمود.
تازه حضرت عثمان بسیار مسن بوده و انتظار جنگاوری از او نمی رفته، ولی حضرت علی در آن زمان جوانی ۳۳ ساله و قوی بوده است. در ضمن حضرت عثمان به مهاجمان از دیدگاه مسلمانان یاغی نگاه می کرده است و شاید انتظار داشته که ایشان توبه کنند و از راه اشتباه خود بازگردند، ولی مهاجمانی که به خانه حضرت علی ریختند، به زعم شما مرتد و غاصب خلافت الهی بوده اند و در برابر مقام امامت ایستاده اند و اصلا منکر این مقام بوده اند، بنابراین حضرت علی می بایست به آنها همچون کافران حربی می نگریسته و به هر طریق ممکن با آنها می جنگیده است.
قیاس با قتل سمیه نیز بی مورد است چون پیامبر صلی الله علیه وسلم آنجا نبوده که بخواهد واکنش نشان دهد و در ضمن آن موقع هنوز آیات جهاد نازل نشده بودند تا پیغمبر بخواهد بجنگد و واکنش نشان دهد ]یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ[ ﴿التوبه: ٧٣﴾ و همانطور که ذکر کردیم مهاجمین به خانه حضرت عثمان مسلمان یاغی بوده اند ولی مهاجمین به خانه حضرت زهرا به زعم شما مرتد و کافر بوده اند و بنابراین حضرت علی می بایست طبق آیات جهاد با آنها می جنگیده است.(چنانچه عقاید شیعه واقعا درست باشند و اصحاب آیات و دستورات الهی پیرامون خلافت را زیر پا گذاشته باشند، خوب مسلما چنین اشخاصی کافر محسوب می شوند و حضرت علی می بایست طبق آیات جهاد با آنها رفتار می کرده است، منظور ما این است که شما نمی توانید طبق معمول همیشه و هر جا که به ضررتان شد ناگهان تغییر عقیده دهید و مثلا بگویید: نخیر اینها مسلمان بوده اند نه کافر و منافق!!)
از همه اینها که بگذریم بحث ما پیرامون شیرخدا و فاتح خیبر است که شما او را دارای قدرت و علوم زیادی می دانید و حتی مقام امامت او را بالاتر از مقام نبوت پیامبرمی دانید، آنوقت در اینجا می آیید و او را مثلا با حضرت عثمان مقایسه می کنید، یعنی در واقع با کسانی مقایسه می کنید که به زعم شما دارای ویژگی خاصی نبوده اند و حتی ترسو بوده اند و در جنگها فرار می کرده اند!! پس این دلایل شما بی ربط می باشند و اما بحث کلی پیرامون عدم واکنش حضرت علی در قبال شهادت همسرش و آتش زدن منزلش. در ابتدا سوال را اینگونه مطرح می کنیم که چرا همانطور که پیامبرصلی الله علیه وسلم با ابوجهل و ابولهب به مقابله پرداخت (در مکه با قرآن و پس از هجرت با جهاد) حضرت علی نیز می بایست در جریان غصب خلافت الهی خویش با ابوبکر و عمر به مقابله می پرداخت، ولی اینکار را نمی کند؟
جناب قزوینی(قطب علمی تشیع صفوی) در شبکه ماهواره ای ولایت مورخ۱۸/۹/۱۳۸۹ ساعت۲۲ برنامه ای پیرامون همین سوال داشتند و در ابتدا شروع کردند به بیان تهدیدات انجام شده علیه حضرت علی و طبق معمول رفتند به سراغ برخی از موارد ثبت شده در کتب علمای اهل سنت، همچون اینکه بخاری در جلد۴ صفحه۱۹۳ حدیث۳۶۶۹ آورده که عمر کاری کرد که مردم را ترساند و در جامعه ایجاد وحشت کرد و صحابه مبتلای به نفاق بودند و یا در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده (ما نمی دانیم ابن ابی الحدید از کی تا به حال جزء علمای اهل سنت شده؟! بسیاری او را معتزلی می دانند، چون به افضل بودن علی نسبت به ابوبکر اشاره کرده است و البته همه اینها نشانه بیسوادی امثال قزوینی است [۱] که ابوبکر و عمر و عبیده بن جراح و اطرافیانشان با لباس نظامی و شلاق می آمدند و هرکس را که می دیدند با شلاق می زدند و دستش را می گرفتند و روی دست ابوبکر می گذاشتند تا بیعت بگیرند و به کتب بیهقی و حاکم نیشابوری اشاره داشت که آورده اند ابوبکر روز اول روی منبر آمد و دید که علی نیست و پرسید که او کجاست؟ و تعدادی از انصار علی را آوردند به مسجد و ابوبکر گفت ای پسرعموی نبی اکرم آیا می خواهی وحدت مسلمین را بهم بریزی و ایجاد فتنه کنی؟ در اینجا جناب قزوینی شروع کردند به قیل و قال فراوان که منظور ابوبکر از ایجاد فتنه توسط علی در واقع مرتد اعلام کردن وی بوده تا حکم قتل او نیز به نوعی صادر شده باشد!!! و به کتاب معجم کبیر طبرانی جلد۱۱ صفحه۲۱ اشاره کرد که از ابن عباس نقل شده که هرکس میان مسلمین ایجاد فتنه کند از اسلام خارج شده و مرتد است و در جایی دیگر نیز از رسول خدا نقل شده که فرموده هرکس اینکار را کرد او را بکشید.
جناب قزوینی پس از این سخنان گهربار رفتند به سراغ کتاب الامامه و الاسیاسه دینوری که با اینکه بارها ثابت شده این کتاب منسوب به دینوری است، ولی جناب قزوینی به روی مبارک خویش نمی آورند و باز چرندیاتی را از این کتاب نقل می کنند. جناب قزوینی به خفقان زا بودن محیط تاکید داشت و به خطبه۳ نهج البلاغه اشاره کرد که حضرت علی فرموده من در میان دو راهی بودم که در این محیط خفقان زا صبر کنم، محیطی که پیران را فرسوده و جوانان را پیر می کند و یا اینکه با دست خالی قیام کنم؟ و در خطبه ۲۶ نیز فرموده که می خواستم قیام کنم ولی جز اهل بیت یاوری نداشتم و ترسیدم که نسل پیامبر از بین برود و ۲۵ سال صبر کردم که در آن قلبم به درد آمد و علت اینکه علی همچون پیامبر صلی الله علیه وسلم قیام نکرد این بود که
اولا: نیرو نداشت، ثانیا: اسلام دینی نو پا بود و از پا در می آمد،
ثالثا: قدرتهای بزرگی چون روم و ایران دنبال فرصتی برای حمله بودند تا اسلام را از بیخ و بن نابود کنند،
رابعا: ایمان در قلب مسلمین رسوخ نکرده بود و امکان ایجاد جنگ و تفرقه و برادرکشی میان ایشان بود. ما در اینجا بطور مفصل به سخنان جناب قزوینی و دیگر مراجع مدعی تشیع پاسخ می دهیم تا ان شاء الله برای کسی جای هیچ شک و شبهه ای باقی نماند.
جناب قزوینی به خفقان زا بودن محیط اشاره کردند، ما می گوییم: می شود بفرمایید این چه خفقانی بوده که حضرت زهرا به زعم خودتان در مسجد رفته و علیه خلیفه خطبه خوانده است؟!! این چه خفقانی بوده که حضرت زهرا هر شب جهت اخذ بیعت برای حضرت علی، به درب منازل انصار می رفته؟!! این چه خفقانی بوده که علی ماهها از بیعت کردن سر باز زده؟!(به قولی تا شش ماه و البته اقوال صحیحی نیز همان ابتدا ذکر کرده اند، ولی شیعه که بر طولانی بودن عدم بیعت پافشاری دارد، نمی فهمد که این مسئله با خفقانی که پیش می کشد در تضاد است)
جالب است که نویسندگان شیعه یک جا می نویسند: وقتی ابوبکر به همراه اطرافیانش از سقیفه به سمت مسجد مدینه می رفتند، اطرافیان او هر کس را در راه می دیدند می زدند و با زور بیعت میگرفتند!! و این اخذ بیعت در جوی آکنده از ترس و رعب و تهدید، بعمل آمد. ولی در جایی دیگر می گویند: ای وای! چرا هنوز آب غسل بدن پیامبر خشک نشده با انتخاب ابوبکر هلهله و شادی براه انداخته و در کوچه ها جشن و پایکوبی می کردند؟ بالاخره معلوم نیست جشن و پایکوبی و شادی بوده یا ترس و خفقان و ارعاب و تهدید و کتک کاری؟ براستی مردم چرا پس از قتل حضرت عثمان با آن وضع فجیع، شادی کنان و هلهله کنان برای بیعت به سمت خانه حضرت علی رفتند؟ و آیا نعوذ بالله حضرت علی که کاملاً با قتل حضرت عثمان مخالف بود در این هلهله و شادمانی نقشی داشت؟ که اگر هلهله ای در سوگ نبی اکرم صلی الله علیه وسلم بوده باشد، ابوبکر را در آن شریک بدانیم؟
در جواب به اینکه حضرت علی نیرویی جهت قیام کردن نداشته است و ترسیده که نسل اهل بیت از بین برود!!
باید به امثال قزوینی و مراجع ایشان بگوییم که دروغگو کم حافظه است، علمای شما همچون عالم طراز اول شیعه، جناب شیخ شرف الدین صاحب کتاب المراجعات که به او و کتابش خیلی افتخار می کنید در کتاب الفصول المهمه، نام ۲۵۰ تن را ذکر کرده که از طرفداران علی بوده اند(کسانی چون: عباس، عمار، ابوذر، سلمان، مقداد، طلحه، زبیر، فضل بن عباس، بلال، خالد بن سعید، براء بن عازب، ابی بن کعب، ابان، قیس بن سعد بن عباده و ….) پس آیا علی نمی توانسته با کمک این ۲۵۰ نفر حمله کند و خلافت و حق خویش را بگیرد؟ در ضمن چگونه است که شما در جایی دیگر می گویید حضرت علی بخاطر مصلحت اسلام و دوری از تفرقه و جلوگیری از برادرکشی، سکوت کرده است؟آخر کدامیک از مطالب شما صحیح است؟ علی برای مصلحت و حفظ اسلام سکوت نموده و یا اینکه چون نیرویی نداشته سکوت نموده و قیامی نکرده است؟! آیا قیام نمودن باعث برادرکشی نمی شده است؟!
از این مطالب متناقض در مذهب شما می گذریم و می رویم سراغ مواردی که از کتب اهل سنت(همچون بخاری) به آن اشاره داشتید که عمر ایجاد رعب و وحشت نموده است. باید گفت به همان دلایلی که خودتان فرمودید ما نیز می گوییم که پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وسلم و رفتن حاکم و رهبری چون رسول خدا، بطور حتم مسلمین و اسلام در خطری جدی قرار داشته اند، همچنین خطرات دیگری چون شورش اهل رده و خطر قدرتهای ایران و روم و وجود منافقین نیز بوده است و حضرت عمر همه اینها را به چشم می دیده و جهت برقراری امنیت و ترساندن منافقین و دشمنان اسلام ایجاد ترس کرده است، پس در یک کلام عمل ایشان تنها حفظ وحدت و برقراری امنیت و هشدار به دشمنان و منافقین بوده است، آن هم بخاطر حذف حاکم و محور رهبری و تعیین رهبری جدید که در جامعه آن زمان، ایجاد تفرقه و بی نظمی می کرده است.یعنی جلوگیری از ایجاد شورش و اوضاع نا به سامان تا مبادا زخم خوردگان اسلام در این آب گل آلود، هوس ماهیگیری کنند و انواع ضربات خود را به اسلام وارد سازند. اما جناب قزوینی به نکته جالبی اشاره داشتند که حضرت علی بخاطر حفظ اسلام که خطراتی چون دولتهای ایران و روم و منافقین آنرا تهدید می کرده اند، سکوت کرده اند!!!! ما از جناب قزوینی می پرسیم: می شود بفرمایید که چه کسانی با این خطرات مقابله کردند؟!! مگر همین ابوبکر و عمر و صحابه نبودند که ایران و روم را شکست دادند و به منافقین نیز اجازه دخالت ندادند؟!! پس به اعتراف خود قزوینی این ابوبکر و صحابه بوده اند که اسلام را از این خطرات نجات داده اند. ما از طرفی می بینیم که صحابه به جنگ ایران و روم رفته اند و همینطور جنگ با اهل رده، حال آیا بیعت کردن و حفظ خلافت و ولایت الهی حضرت علی مهمتر و واجب تر(و حتی آسان تر) بوده یا رفتن به چنین جنگهایی؟!! پس چگونه است که صحابه جان خود را در آن امر در کف دست گذاشته اند ولی دستور الهی مبنی بر خلافت حضرت علی را زیر پا گذاشتند؟ آیا این مسخره نیست که انسان امری مهم را رها کند و حتی از آن سرپیچی کند تا جهنمی شود، ولی از آن طرف برود و بخاطر حفظ همان دین در جنگی دیگر کشته شود؟ آیا این عقاید در ذهن انسانی عاقل و فهمیده، مسخره نیستند؟
ادامه دارد….
———————————————————————–
۱]- ابن ابی الحدید، مذهب کلامی و اعتقادی خویش را در شرحنهجالبلاغه به صراحت اعلام میکند و از شیفتگیاش به اعتقادات معتزله بغداد پردهبر میدارد. با وجود این درباره گرایش مذهبی او آرای متناقضی بیان شده است. چنان کهبرخی از اهل سنت مانند ابن کثیر او را شیعه غالی یا شیعه معتزلی دانستهاند وبرخی از شیعیان او را مغرض و متعصب در آرای اهل سنت دانستهاند، باوجود این که گرایش به تشیع در شرح نهجالبلاغه آشکار است، اما مطالب فراوانی نیز در سازگار آن هست که با عقاید شیعیان درباره امامت و مسائل تاریخی پس از رحلت پیامبرنیست. ابن ابی الحدید در سرتاسر کتابش به معتزلی بودن خویش و اعتقاد به درستی خلافت اقرار میکند و بزرگان معتزله را شیوخ خویش خلفای سه گانه پیش از حضرت علیمیخواند. او در مقدمه شرح نهجالبلاغه تأکید میکند که تمام بزرگان و اساتید معتقدند بیعت با خلیفه اول، صحیح و شرعی بوده و برای بیعت نصی از طرف رسول خدا وجود نداشته است، بلکه به اختیاری بوده است که به طریق اجماع و غیر اجماع به عنوانطریقی برای اثبات امامت شناخته میشود. سپس او به بحث تفضیل میپردازد . برخی از نویسندگان به نقل از یوسف بن یحیی صنعانی، ادیب قرنیازدهم و دوازدهم هجری (م ۱۱۲۱ ﻫ) نوشتهاند که ابن ابی الحدید معتزلی جاحظی بوده است. خلاصه ای از عقاید معتزله به این شرح است : زیدیه در مقابل امامت فاضل به امامت مفضول قائل شدند و گفتند با وجود شخص فاضل و برتر تعیین شخص مفضول و فروتر به امامت جایز است. به همین دلیل با بودن علی بن ابیطالب که فاضل تر از دیگر صحابه پیغمبر بود، ابوبکر و عمر و عثمان را که مفضول بودند، امام می دانستند و می گفتند امامت مفضول بنا بر مصالحی جایز است، بیشتر معتزله زیدی مذهب بودند، از این جهت غالب ایشان قائل به امامت مفضول شدند(خاندان نوبختی ص۵۷) و از جمله ایشان ابن ابی الحدید صاحب شرح نهج البلاغه است که در فاتحه آن کتاب می گوید: الحمدلله الذی ….. قدم المفضول علی الافضل لمصلحه اقتضاها التکلیف. یعنی: سپاس خدایی را که …. برتری داد مفضول را بر افضل به جهت مصلحتی که تکلیف(بندگان) اقتضای آنرا داشت.(شرح نهج البلاغه، طبع مصر ۱۹۶۵ ، ج۱ ص۳ ) مشخص است که این از عقاید اهل سنت نیست و اهل سنت ابوبکر را فاضل می دانند و اعتقاد به چنین امری را طعن در انتخاب مهاجرین و انصار می دانند و البته در موارد دیگری نیز با معتزله اختلاف دارند.