پاسخ به ردیه مقاله علل غصب خلافت به زعم شیعیان (۱)

شبهه: یکی از احادیثی که کمر اهل سنت را شکسته و به هیچ وجه من الوجوه حاضر به جواب دادن آن نیستند، حدیث عایشه از رفتار ابوبکر با حضرت زهرا و بعد با امام علی است. مگر شما نمیخوانید که حضرت علی فرمود: ولکنک استبددت علینا بالأمر(صحیح بخاری کتاب المغازی باب غزوه خیبر) حضرت علی این را به ابوبکر گفته. بخوانید.
پاسخ به شبهه: پیرامون قضیه فدک بارها توضیح داده شده و خلافت الهی را نمی توان از دعوای فلان با فلان ثابت کرد، شیعه قصد دارد از هر چیزی خلافت علی را به اثبات برساند، از قهر کردن فاطمه گرفته تا چیزهای بی ربط دیگر، اصول مهم خود را باید از صریح کتاب و سنت اثبات کنید که البته در آن وامانده اید و البته چنگ زدن به چنین روایاتی تنها عجز و بدبختی شما را می رساند.
 و اما فدک: مراجع مدعی تشیع می گویند که حضرت فاطمه با ابوبکر بر سر ارث (فدک) مشاجره نمود و ابوبکر به حدیثی از پیامبرصلی الله علیه وسلم اشاره کرد که: انا معشر الأنبیاء لانورث، ما ترکناه صدقه، یعنی: ما گروه انبیاء ارث به جا نمی گذاریم، آنچه از ما می ماند صدقه است و سپس می گویند: چرا این حدیث را تنها شخص ابوبکر نقل کرده است و نه دیگران؟!! ما می گوئیم: چطور چنین سخنی می گویید؟ چون تنها ابوبکر صدیق رضی الله عنه آنرا روایت نکرده است، بلکه کسانی از قبیل عمربن خطاب، عثمان بن عفان، علی‌بن ابیطالب، عباس‌بن عبدالمطلب، عبدالرحمن بن عوف، طلحه بن عبیدالله، زبیربن عوام، سعدبن ابی‌وقاص، ابوهریره و عائشه همگی در روایت آن با ابوبکر موافق و هماهنگ می‌باشند(البدایه و النهایه، ۵/۲۸۷).
 
 ضمنا در معتبرترین کتاب حدیث شیعی یعنی اصول کافی جلد۱ باب صفه العلم و فضله و فضل العلماء(حدیث دوم) و باب ثواب العالم و المتعلم(حدیث اول) آمده که: ان الانبیاء لم یورثوا درهما ولادینارا، یعنی همانا پیامبران درهم و دینار ارث ننهادند. و اما استناد شیعیان به آیه:« وَوَرِ‌ثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ» (النمل/۱۶)سلیمان از داود میراث می برد و همچنین استناد به قول حضرت زکریا علیه السلام که فرموده: «فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا ﴿۵﴾ یَرِ‌ثُنِی وَیَرِ‌ثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» (مریم:۵-۶) مرا فرزندی عطا فرما که از من و از آل یعقوب میراث برد.
 در پاسخ باید گفت: شیعه از طرفی می گوید که فدک به حضرت فاطمه ارث رسیده، ولی از سوی دیگر می گوید پدرش فدک را به او بخشیده است!! باید پرسید اگر رسول خدا صلی الله علیه وسلم آنرا به فاطمه بخشیده بود در اینصورت از اموال پیامبر خارج است و دیگر مشمول عنوان ارث نمی شود و اگر می گویید ارث بوده، پس ادعای بخشیدن فدک باطل است و در صورت ارث بودن، زنان پیامبر نیز در آن سهم خواهند داشت، پس چرا آنها اعتراضی نکردند و سهم خود را نخواستند؟!
و نمی توان گفت این هبه در مرض موت رسول خدا صلی الله علیه وسلم بوده است، زیرا شان پیامبر والاتر از آن است که در روزهای آخر زندگی، برای وارثی بیش از سهمش وصیت کند و خلاف نیست که هبه غیرمقبوضه با وفات واهب، باطل و بلااثر می شود. و چنانچه بگویید این هبه قبلا صورت گرفته، در اینصورت می بایست در ید فاطمه قرار می داشت و دیگران هم از آن مطلع می بودند، در حالی که در تواریخ معتبر و قطعی اثری از اطلاع و اعتراض سایرین دیده نمی شود و اگر اینگونه بود فاطمه می توانست بسیاری را جهت شاهد ارائه دهد. و در مورد آیات مورد استناد شما باید گفت که آیه میراث به اتفاق علما بر عمومیت خویش باقی نیست و به چند مورد تخصیص خورده است، مانند تخصیص به عدم ارث فرزند کافر یا قاتل پدر و غیره… در ضمن لفظ ارث اسم جنس و دارای انواعی است از قبیل ارث مال، ارث ملک و سلطنت و ارث نبوت و غیره.
 در قرآن کریم نیز به معانی مختلف آمده است. از جمله به معنای ارث علم و کتاب مانند: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا(فاطر۳۲) یعنی: آنگاه کتاب(آسمانی) را به کسانی که ایشان را برگزیده بودیم به میراث دادیم. و به معنای ارث بهشت چنانکه می فرماید: وَ تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ(الزخرف/۷۲) یعنی: این است بهشتی که به سبب کردارتان به میراث برده اید. و یا به معنای ارث زمین و مال چنانکه می فرماید: وَأَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَدِیَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ(احزاب/۲۷) زمین و خانه هایشان و اموالشان را به شما میراث دادیم و در آیات ۱۲۸ و ۱۳۷ سوره مبارکه اعراف نیز به همین معنی استعمال شده است. و اما در آیه ۱۶ سوره نمل که مورد استناد شماست معنای عرفی و معمول ارث مراد نیست، زیرا حضرت داوود علیه السلام غیر از حضرت سلیمان علیه السلام اولاد دیگری نیز داشت و قهرا آنان نیز از ارث به معنای عرفی آن محروم نبوده اند.
واضح است که اولاد اعم از نیکوکار و غیرنیکوکار هر دو در صورتی که پدر مالی نهد از او ارث می برند و ذکر ارث بردن بدین معنا بیهوده است و متضمن مدح نیست در صورتیکه آیه در مقام مدح و تمجید است، پس ارثی که سلیمان به بهره مندی از آن ممتاز است، ارث نبوت است نه ارث مال و منال که از امور عمومی است و در میان همگان مشترک است و ذکر این امور از شان قرآن به دور است.
در ضمن در بررسی آیات می بایست به آیات قبل و بعدی توجه داشت نه اینکه یک تکه را به نفع خود بیرون کشید. می بینیم که در آیه قبلی به دانش عطا شده به داوود و سلیمان تصریح شده است، بدینصورت: وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى کَثِیرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ(نمل/۱۵) و به راستى به داوود و سلیمان دانشى عطا کردیم و آن دو گفتند ستایش خدایى را که ما را بر بسیارى از بندگان با ایمانش برترى داده است.
 در آیه آمده که داوود و سلیمان بر بسیاری از بندگان مومن نیز برتری دارند و مشخص است که این برتری همان دانش عطا شده از طریق وحی و در حقیقت همان نبوت است و در ادامه همین تکه از آیه گزینش شده توسط شما نیز می گوید:(اى مردم ما زبان پرندگان را تعلیم یافته‏ایم) که همه این دانشها از طریق وحی و نبوت صورت گرفته است و مقصود آیات را روشن می سازد. و اما استناد به آیات پنجم و ششم سوره مریم نیز بیهوده است، زیرا حضرت یحیی علیه السلام از آل یعقوب مال ارث نمی برد، اموال آنان را اولاد و خویشاوندانشان ارث برده بودند. پدر حضرت یحیی یعنی حضرت زکریا نیز اموال آنچنانی نداشته است که بخواهد دعا کند خداوندا به من وارثی عطا فرما که مالم بی ارث نماند!! زیرا وی نجاری زاهد بود که مالی نیندوخته بود، علاوه بر این ارث بردن مال، امری معمول و متعارف است و مدح او نبوده و امتیازی به شمار نمی رود، بنابراین در این آیه نیز ارث نبوت مقصود است نه ارث مال و در ادامه آیات به نبوت حضرت یحیی در همان کودکی و داشتن کتاب آسمانی اشاره شده(مریم/۱۲) که نشان می دهد به او ارث رسیده است.
شبهه: تنها طناب پوسیده ای که اهل سنت همیشه کم میارند و به آن متوسل میشوند احادیث در منقبت صحابه است ما مشکلی با صحابه نداریم.مشکل با صحابه ای داریم که بعد از فوت نبی مرتد شدند. نمیخواستم اینطور بگویم. خودتان خواستید.مگر همین بخاری در جای دیگر ننوشته: عن ابن عباس رضی الله عنهما: عن النبی صلى الله علیه و سلم قال ( إنکم محشورون حفاه عراه غرلا ثم قرأ {کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ ۚ وَعْدًا عَلَیْنَا ۚ إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ} . وأول من یکسى یوم القیامه إبراهیم وإن إناسا من أصحابی یؤخذ بهم ذات الشمال فأقول أصحابی أصحابی فیقول إنهم لم یزالوا مرتدین على أعقابهم منذ فارقتهم فأقول کما قال العبد الصالح {وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَّا دُمْتُ فِیهِمْ – إلى قوله –الْحَکِیمُ)المائده:۱۸٫
ایها الناس.این صحیح بخاری هست. چرا یکبار این احادیث را پاسخ نمیدهید؟ فقط بلدید مرتب تکرار کنید اصحاب نبی اصحاب نبی.رضی الله عنه.کرم الله وجهه و…….
 
پاسخ به شبهه: شما نمی توانید به این حدیث استناد کنید، یا به حدیث حوض که پیامبر در آخرت سراغ یارانش را می گیرد(صحیح مسلم۳/۱۱۱) چون مگر شما نمی گویید که پیامبر و امامان معصوم پس از رحلت نیز زنده اند و به آیه شهیدان زنده اند استناد می کنید(آل عمران/۱۶۹) و به زیارت قبور ایشان می روید و از ایشان حاجت می طلبید؟!! پس چطور در اینجا پیامبر حتی از اصحاب خود نیز بی خبر است؟ چطور پیامبر حتی از حوادث و اتفاقات پس از رحلتش بی خبر است و تازه در آن جهان شگفت زده می شود؟!! اصلا مگر مرتب نمی گویید که فاطمه خطاب به غاصبین می گوید شکایت شما را نزد پدرم خواهم برد؟! پس چطور پیامبر بی اطلاع است؟!! مگر در قرآن نیامده که مجرمین از سیمایشان شناخته می شوند؟(طه/۱۰۲/۱۲۵/۱۲۶و الرحمن/۴۱) چطور پیامبرصلی الله علیه وسلم در قیامت این اصحاب به گفته شما مرتد خودش را از چهره آنها نمی‌شناسد؟!! مگر طبق قرآن مجرمین از سیمایشان شناخته نمی‌شوند؟
در حدیث نیز صحبتی از ابوبکر و عمر نشده که شما ایشان را عاملان اصلی فتنه و غصب خلافت به زعم خود می دانید و معلوم شد چه کسی بدون سند صحبت می کند. در حدیث تنها لفظ اصحابی بطور کلی بکار رفته است و نمی توان کبار صحابه و مهاجرین و انصار ابتدای اسلام را همه را با هم در این لفظ کلی جای داد و احادیث و آیات بسیار دیگری را که در فضایل ایشان می باشد نادیده گرفت (بخاطر یک حدیث) و اگر بخواهیم اینگونه برخورد کنیم پس باید علی و اباذر و عمار و سلمان و خیلی دیگر از اصحاب مورد تایید شیعه را نیز شامل این حدیث کنیم.
 و اما سند حدیث مربوطه نیز ضعیف می باشد: در روایت مسلم محمد بن حاتم است، یحیی بن معین می گوید: کذاب است، روایت ابن ماجه نیز ضعیف است بخاطر وجود زافر بن سلیمان، نزد بخاری رد است و عجلی می گوید: قوی نیست. در روایت امام احمد نیز به سبب وجود عاصم بن بهدله ضعیف است، ابن سعد می گوید: کثیرالخطاست. تنها روایت بخاری در این زمینه صحیح است و آن نیز حکم خبر واحد و راوی واحد را دارد(سعیدبن جبیر عن ابن عباس) و در امری به این مهمی(یعنی رد صحابی رسول الله) اخبار واحد نمی توانند حجت قرار گیرند و شرط تواتر خبر نیز به گفته عالم مشهورتان مرتضی مطهری در کتاب سیری در امامت بالاتر از ۱۰ طریق نقل است. اجماع علمای اهل سنت نیز همیشه این موارد را در نظر داشته اند و همچون علمای رافضی نبوده اند که تنها به دنبال یافتن یک خبر بصورت گزینشی هستند و تنها به دنبال طعن زدن به اصحاب هستند و در واقع بی چشم و رو هستند و بسیاری از مجاهدتها و فداکاریهای اصحاب را نمی بینند و تنها به دنبال یافتن عیوب می باشند.
در بررسی وقایع می بایست به جمیع آیات و احادیث و روایات نگریست و بطور کلی به آنها نگاه کرد و یک خبر حتی با سند صحیح نمی تواند در امری به این مهمی مستند واقع شود و این امر زمانی بیشتر ناممکن می شود که اخبار صحیح فراوان دیگری بر خلاف این اخبار واحد وجود داشته باشد و البته هیچ عاقلی نمی آید اخبار متواتر را رد کرده و به این روایات بچسبد(البته به جز روافض، به کلمه عاقل نیز توجه داشته باشید) علمای اهل سنت نیز همین اعتقاد را دارند، از جمله: الحافظ بن حجر و الزیلعی و امام شافعی و . . . . .
 
شبهه: شما که میگید جوانی شان ابوبکر که از نبی اکرم مسن تر بود. موقع اسلام جوان بود؟مگر خودتان در روز های پیشاور این را نگفتید؟ ابوبکر یک فرد مسن بود.ایمانش به درد خودش میخورد.شاعر گفته
           در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبریست / ورنه هر گبری به پیری میشود پرهیزکار
 
پاسخ به شبهه: صحبت از کل مهاجرین و انصار و صحابه ای است که به زعم شما حق علی را نادیده گرفتند و غاصب خلافت علی بوده اند. آیا در آن زمان ۲۳ سال از بعثت می گذشته یا نمی گذشته؟ خوب آیا این اصحاب پس گذشت ۲۳سال (یا حتی کمتر از ۲۳ سال، مثلا ۱۰ یا ۱۵) مسن تر نشده اند و ۲۰ یا ۱۵ یا ۱۰ سال قبل بطور حتم جوان تر بوده اند و البته این نیازی به اثبات و فکر زیاد ندارد و امری واضح و مشخص است. در ضمن به همان سن ۴۰ سال حضرت ابوبکر نیز مسن نمی گویند بلکه میانسال می گویند و اینها نشانه بیسوادی و یا مغرض بودن شماست. و اما اینکه "هر گبری به پیری میشود پرهیزکار" واقعا که در جهالت و نادانی بی نظیری به سر می برید. رافضی نادان این را برای مسلمانی می گویند که در جوانی به عیاشی مشغول بوده و در پیری هوس عبادت و توبه به سرش زده(که البته همان نیز محال است چون سالها به عیاشی معتاد شده و ترک آن برایش دشوار است) نه برای کسی  که قرار است عقیده ای باطل را که سالها در سینه داشته به دور بیندازد. چنین مواقعی هر اندازه سن و سال فرد بیشتر باشد، تعصب و عقیده وی محکمترخواهد بود و آن عقیده در رگ و جان او ریشه دوانیده و بنابراین تغییر نمودن چنین شخصی بسیار سخت است.
 آری حضرت ابوبکررضی الله عنه اسلام را پذیرفت و به جاهلیت و دین پدرانش پشت نمود و این کار در چهل سالگی هنر است نه در ۱۰ سالگی. هم اکنون نیز همه بچه ها در سرتاسر دنیا به دین والدین خود هستند ولی چنانچه در جایی فردی ۴۰ ساله تغییر دین دهد می بینیم که همگی تعجب می کنند و حامیان او نیز وی را تشویق می کنند و برایش جشن می گیرند و در سراسر دنیا نشان می دهند، چون او به عقاید چندین ساله اش که سالها به آنها خو کرده، پشت نموده است.
 
شبهه: در ضمن چرا همین دلائلتون رو برای علمای ما نمیگید؟ امام خمینی با این همه کبر سن و با از دست دادن خانه و کاشانه اش این انقلاب رو کرد. پس طالب قدرت نبود. اینجا یادتون میره؟ عقلتان به اینجا ها نمیرسه؟
 
پاسخ به شبهه: دروغهای شاخدار خمینی قبل از رسیدن به قدرت چهره واقعی وی را نشان می دهد و البته تنها سبک مغزان حاضر به قبول این حقایق نیستند و همچنان سنگ او را بر سینه می زنند. به عنوان مثال در نوفل لوشاتو گفت: دولت اسلامی ما یک دولت دموکراتیک به معنی واقعی خواهد بود. من در داخل این حکومت هیچ فعالیتی برای خودم نخواهم داشت(مصاحبه با تلوزیون NBC، نوفل لوشاتو، ۱۱ نوامبر ۱۹۷۸م.) و باز در جایی دیگر گفت: نه رغبت شخصی من و نه وضع مزاجی من اجازه نمی‌دهند که بعد از سقوط رژیم فعلی شخصاً نقشی در اداره امور مملکت داشته باشم(مصاحبه با خبرگزاری اسوشیتد پرس، نوفل لوشاتو، ۱۷ نوامبر ۱۹۷۵م.)  خوب پس ولایت مطلقه فقیه از کجا در آمد؟ آری منظور امامتان را از نداشتن فعالیت فهمیدیم!! متاسفانه وضع مزاجی ایشان پس از انقلاب و پس از پیروزی اندکی تغییر کرد و رو به بهبودی گذاشت!! شاید هم منظورش از نداشتن فعالیت این بوده که من در راس همه کارها می نشینم و هر دستوری که برای بقاء نظام لازم باشد صادر می کنم، و اگر لازم باشد به مدت ۳ سال مانع رفتن مردم به حج می شوم و ۴ سال هم مانع صلح ایران و عراق می شوم و بعد با افسردگی و ناراحتی جام زهر را سر می کشم و صلح می کنم و بطور کلی هر کاری که خواستم می کنم چون ولایت مطلقه هستم، ولی فراموش نکنید که هیچگونه فعالیتی ندارم!!!
خمینی راستگوی شما در جایی دیگر گفت: من نمی‌خواهم رهبر جمهوری اسلامی آینده باشم. نمی‌خواهم حکومت یا قدرت را بدست بگیرم(مصاحبه با تلوزیون اتریش، نوفل لوشاتو، ۱۶ نوامبر ۱۹۷۸م.) و باز خمینی راستگو می گفت: پس از رفتن شاه من نه رییس جمهور خواهم شد، نه هیچ مقام رهبری دیگری را به عهده خواهم گرفت(مصاحبه با روزنامه لموند، نوفل لوشاتو، ۹ ژانویه ۱۹۷۹م.) من فکر می کنم رهبر شیعیان جهان که پس از پیروزی مشخص شد هیچ علاقه ای به تصاحب قدرت ندارد در واقع قبل از پیروزی در حالت تقیه بوده است تا اینگونه مقام ولایت مطلقه را تصاحب کرده و بدینوسیله زمینه را برای ظهور آقا امام زمان فراهم نماید. اصولا فقهای شیعه حب قدرت ندارند ولی خود را ولی امر کل مسلمین جهان می دانند و همیشه در تلاش هستند تا انقلاب خمینی را نیز به کشورهای دیگر منطقه صادر کنند!!!
 
شبهه: دوما خلیفه اول و دوم و سوم در راه مسلمان شدن کدام شکنجه رو دیدند؟در کدام جنگ جنگیدند؟ قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین؟
پاسخ به شبهه: واقعا که لجاجت و بی شرمی هم حد و اندازه ای دارد که البته در مذهب رافضی بی حد و اندازه است و این شبهه نیازی به پاسخ ندارد. آیا ایشان در هیچ غزوه و جنگی شرکت نکردند؟ یعنی واقعا شما اینقدر جاهل هستید؟(قضاوت با خواننده گرامی) آیا ایشان از شهر خود مکه مهاجرت نکردند؟ و آیا مسلمان شدن در مکه جایزه و پول به همراه داشت یا مشقت و دشواری؟؟ لابد مشرکین مکه به ایشان حلوا می داده اند؟!! در ضمن صحبت از مهاجرین و انصار و اصحابی بود که شما ایشان را عاملان غصب خلافت می دانید و به کینه ورزی و حب قدرت و دیگر موارد در ایشان اشاره دارید. خوب آیا مهاجرین و انصار در هیچ جنگی نبودند و هیچ شکنجه ای نشدند؟ خودتان را کمتر از این مضحکه عام و خاص کنید، در جنگ بدر چه کسانی بودند؟ (لابد عمه شما؟؟!!)
 

 ادامه دارد…

 

 

نویسنده: علی حسین امیری

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …