جناب قزوینی در شبکه ای رافضی مورخ۱۸/۹/۱۳۸۹ ساعت۲۲ برنامه ای داشتند و بحث و پاسخ داشتند راجع به اینکه چرا همانطور که پیامبر صلی الله علیه وسلم با ابوجهل و ابولهب به مقابله پرداخت، حضرت علی نیز می بایست در جریان غصب خلافت الهی خویش با ابوبکر و عمر به مقابله می پرداخت، ولی اینکار را نمی کند؟ جناب قزوینی برای پاسخ به این مسئله در ابتدا شروع کردند به بیان تهدیدات انجام شده علیه حضرت علی و طبق معمول رفتند به سراغ برخی از موارد ثبت شده در کتب علمای اهل سنت، همچون اینکه بخاری در جلد۴ صفحه۱۹۳ حدیث۳۶۶۹ آورده که عمر کاری کرد که مردم را ترساند و در جامعه ایجاد وحشت کرد و صحابه مبتلای به نفاق بودند و یا در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده (البته نمی دانم ابن ابی الحدید از کی تا به حال جزء علمای اهل سنت شده؟! بسیاری او را معتزلی می دانند، چون به افضل بودن علی نسبت به ابوبکر اشاره کرده است و البته همه اینها نشانه بیسوادی جناب قزوینی است) که ابوبکر و عمر و عبیده بن جراح و اطرافیانشان با لباس نظامی و شلاق می آمدند و هرکس را که می دیدند با شلاق می زدند و دستش را می گرفتند و روی دست ابوبکر می گذاشتند تا بیعت بگیرند و به کتب بیهقی و حاکم نیشابوری اشاره داشت که آورده اند ابوبکر روز اول روی منبر آمد و دید که علی نیست و پرسید که او کجاست؟
و تعدادی از انصار علی را آوردند به مسجد و ابوبکر گفت ای پسرعموی نبی اکرم آیا می خواهی وحدت مسلمین را بهم بریزی و ایجاد فتنه کنی؟ در اینجا جناب قزوینی شروع کردند به شلوغ بازی و قیل و قال فراوان که منظور ابوبکر از ایجاد فتنه توسط علی در واقع مرتد اعلام کردن وی بوده تا حکم قتل او نیز به نوعی صادر شده باشد!!! و به کتاب معجم کبیر طبرانی جلد۱۱ صفحه۲۱ اشاره کرد که از ابن عباس نقل شده که هرکس میان مسلمین ایجاد فتنه کند از اسلام خارج شده و مرتد است و در جایی دیگر نیز از رسول خدا صلی الله علیه وسلم نقل شده که فرموده هرکس اینکار را کرد او را بکشید.
جناب قزوینی پس از این سخنان گهربار رفتند به سراغ کتاب الامامه و السیاسه دینوری که با اینکه بارها ثابت شده این کتاب منسوب به دینوری است، ولی باز جناب قزوینی به روی مبارک خویش نمی آورد و باز چرندیاتی را از این کتاب نقل می کند. جناب قزوینی به خفقان زا بودن محیط تاکید داشت و به خطبه۳ نهج البلاغه اشاره کرد که حضرت علی فرموده من در میان دو راهی بودم که در این محیط خفقان زا صبر کنم، محیطی که پیران را فرسوده و جوانان را پیر می کند و یا اینکه با دست خالی قیام کنم؟ و در خطبه ۲۶ نیز فرموده که می خواستم قیام کنم ولی جز اهل بیت یاوری نداشتم و ترسیدم که نسل پیامبر از بین برود و ۲۵ سال صبر کردم که در آن قلبم به درد آمد و علت اینکه علی همچون پیامبرصلی الله علیه وسلم قیام نکرد این بود که اولا: نیرو نداشت، ثانیا: اسلام دینی نو پا بود و از پا در می آمد، ثالثا: قدرتهای بزرگی چون روم و ایران دنبال فرصتی برای حمله بودند تا اسلام را از بیخ و بن نابود کنند، رابعا: ایمان در قلب مسلمین رسوخ نکرده بود و امکان ایجاد جنگ و تفرقه و برادرکشی میان ایشان بود.
ما در اینجا بطور مفصل به سخنان جناب قزوینی و مراجع بیسواد رافضی پاسخ می دهیم تا ان شاء الله برای کسی جای شک و شبهه باقی نماند. جناب قزوینی به خفقان زا بودن محیط اشاره کردند، می گوییم: می شود بفرمایید این چه خفقانی بوده که حضرت زهرا به زعم خودتان به مسجد رفته و علیه خلیفه خطبه خوانده است؟!! این چه خفقانی بوده که حضرت زهرا هر شب جهت اخذ بیعت برای علی، به درب منازل انصار می رفته است؟!! این چه خفقانی بوده که علی ماهها از بیعت کردن سر باز زده است؟!(به قولی تا شش ماه و البته اقوالی نیز همان ابتدا ذکر کرده اند، ولی شیعه که بر طولانی بودن عدم بیعت پافشاری دارد، نمی فهمد که این مسئله با خفقانی که پیش می کشد در تناقض کامل است)
جالب است که نویسندگان شیعه یک جا می نویسند: وقتی ابوبکر به همراه اطرافیانش از سقیفه به سمت مسجد مدینه می رفتند، اطرافیان او هر کس را در راه می دیدند می زدند و با زور بیعت میگرفتند!! و این اخذ بیعت در جوی آکنده از ترس و رعب و تهدید، به عمل آمد. ولی در جایی دیگر می گویند: ای وای! چرا هنوز آب غسل بدن پیامبر خشک نشده با انتخاب ابوبکر هلهله و شادی براه انداخته و در کوچه ها جشن و پایکوبی می کردند؟ بالاخره معلوم نیست جشن و پایکوبی و شادی بوده یا ترس و خفقان و ارعاب و تهدید و کتک کاری؟
براستی مردم چرا پس از قتل حضرت عثمان با آن وضع فجیع، شادی کنان و هلهله کنان برای بیعت به سمت خانه حضرت علی رفتند؟ و آیا نعوذ بالله حضرت علی که کاملاً با قتل حضرت عثمان مخالف بود در این هلهله و شادمانی نقشی داشت؟ که اگر هلهله ای در سوگ نبی اکرم صلی الله علیه وسلم بوده باشد، ابوبکر را در آن شریک بدانیم؟ در جواب به اینکه حضرت علی نیرویی جهت قیام کردن نداشته است و ترسیده که نسل اهل بیت از بین برود!! باید به امثال قزوینی و مراجع ایشان بگوییم که دروغگو کم حافظه است، علمای شما همچون عالم طراز اول شیعه، جناب شیخ شرف الدین صاحب کتاب المراجعات که به او و کتابش خیلی افتخار می کنید در کتاب الفصول المهمه، نام ۲۵۰ تن را ذکر کرده که از طرفداران علی بوده اند(کسانی چون: عباس، عمار، ابوذر، سلمان، مقداد، طلحه، زبیر، فضل بن عباس، بلال، خالد بن سعید، براء بن عازب، ابی بن کعب، ابان، قیس بن سعد بن عباده و ….) پس آیا علی نمی توانسته با کمک این ۲۵۰ نفر حمله کند و خلافت و حق خویش را بگیرد؟
در ضمن چگونه است که شما در جایی دیگر می گویید حضرت علی بخاطر مصلحت اسلام و دوری از تفرقه و جلوگیری از برادرکشی، سکوت کرده است؟آخر کدامیک از مطالب شما صحیح است؟ علی برای مصلحت و حفظ اسلام سکوت نموده و یا اینکه چون نیرویی نداشته سکوت نموده و قیامی نکرده است؟! آیا قیام نمودن باعث برادرکشی نمی شده است؟! از این مطالب متناقض در مذهب شما می گذریم و می رویم سراغ مواردی که از کتب اهل سنت(همچون بخاری) به آن اشاره داشتید که عمر ایجاد رعب و وحشت نموده است. باید گفت به همان دلایلی که خودتان فرمودید ما نیز می گوییم که پس از رحلت نبی اکرم و رفتن حاکم و رهبری چون رسول خدا، بطور حتم مسلمین و اسلام در خطری جدی قرار داشته اند، همچنین خطرات دیگری چون شورش اهل رده و خطر قدرتهای ایران و روم و وجود منافقین نیز بوده است و حضرت عمر همه اینها را به چشم می دیده و جهت برقراری امنیت و ترساندن منافقین و دشمنان اسلام ایجاد ترس کرده است، پس در یک کلام عمل ایشان تنها حفظ وحدت و برقراری امنیت و هشدار به دشمنان و منافقین بوده است، آن هم بخاطر حذف حاکم و محور رهبری و تعیین رهبری جدید که در جامعه آن زمان، ایجاد تفرقه و بی نظمی می کرده است.
یعنی جلوگیری از ایجاد شورش و اوضاع نا به سامان تا مبادا زخم خوردگان اسلام در این آب گل آلود، هوس ماهیگیری کنند و انواع ضربات خود را به اسلام وارد سازند. اما جناب قزوینی به نکته جالبی اشاره داشتند که حضرت علی بخاطر حفظ اسلام که خطراتی چون دولتهای ایران و روم و منافقین آنرا تهدید می کرده اند، سکوت کرده اند!!!! ما از جناب قزوینی می پرسیم: می شود بفرمایید که چه کسانی با این خطرات مقابله کردند؟!! مگر همین ابوبکر و عمر و صحابه نبودند که ایران و روم را شکست دادند و به منافقین نیز اجازه دخالت ندادند؟!! پس به اعتراف خود قزوینی این ابوبکر و صحابه بوده اند که اسلام را از این خطرات نجات داده اند. ما از طرفی می بینیم که صحابه به جنگ ایران و روم رفته اند و همینطور جنگ با اهل رده، حال آیا بیعت کردن و حفظ خلافت و ولایت الهی حضرت علی مهمتر و واجب تر(و حتی آسان تر) بوده یا رفتن به چنین جنگهایی؟!!
پس چگونه است که صحابه جان خود را در آن امر در کف دست گذاشته اند ولی دستور الهی مبنی بر خلافت حضرت علی را زیر پا گذاشتند؟ آیا این مسخره نیست که انسان امری مهم را رها کند و حتی از آن سرپیچی کند تا جهنمی شود، ولی از آن طرف برود و بخاطر حفظ همان دین در جنگی دیگر کشته شود؟ آیا این عقاید در ذهن انسانی عاقل و فهمیده، مسخره نیستند؟ در پاسخ به علل دیگری که حضرت علی قیام نکردند، همچون نداشتن نیرو و و نوپا بودن اسلام!!! باید گفت پس چرا در جایی دیگر می گویید حضرت علی بخاطر حفظ و مصلحت اسلام و جلوگیری از برادرکشی سکوت کرده و کاری نکرده است؟ در ضمن مگر پیامبر اسلام از همان ابتدای بعثت دارای لشکر و نیرو بود؟ پیامبر نیز در ابتدا افراد معدودی را دور خود جمع نمود.پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز در ۱۳ سال مکه جنگی نکرد.
حضرت علی نیز می بایست طبق سنت نبی اکرم عمل می نمود و پله به پله به جلو می رفت و در ابتدا اندکی هوادار برای خود جمع می نمود و سپس با هجرت به مکانی خارج از حوزه حکومتی، به تبلیغ و هدایت مردم می پرداخت و ایشان را آگاه می کرد تا در موقع مناسب خلافت خویش را پس بگیرد و حتی خود مردم با آگاه شدن توسط این امام و مقام منصوب الهی، می توانستند خلافت غصب شده را پس بگیرند و چنانچه امام نتواند مردم را به چنین امر مهمی فرا خواند و متذکر شود و ایشان را هدایت نماید، پس این همه تبلیغات شما پیرامون او بی معنا خواهد بود.(یعنی حضرت علی نعوذبالله از خمینی کمتر بود که تحت آزار قرار گرفت ولی بر عقیده باطلش استوار ماند و از کشور تبعید شد، ولی دوباره بازگشت و پیروز شد؟!) در ضمن طبرانی در کتاب (تاریخ)(۳/۲۰۹) از ابن حُر نقل نموده که او گفته است: ابو سفیان به علی گفت: چرا امر خلافت در دست ضعیفترین قبیله قریش باشد، سوگند به خدا اگر شما بخواهی این قبیله را پر از خیل و سواره نمایم، علی گفت: ای ابو سفیان بسیار با اسلام و مسلمانان عداوت و دشمنی ورزیدی پس با دشمنی شما ضرری به آن نرسید و ما ابوبکر را سزاوار این منصب میدانیم. و اسناد آن تا ابن حر صحیح است و ما از ابن حر اطلاعی نداریم و احتمالا حصین بن مالک بن ابو الحر است و او از اهل ثقه و از بزرگان تابعین است و بنابراین قصه ثابت و مقبول است.
خوب در اینجا حضرت علی می توانسته از نیروی ابوسفیان کمک بگیرد و البته پس از به دست گیری خلافت اجازه دخالت و ضربه زدن را به او ندهد و به هرحال خلیفه الهی با داشتن علوم غیبی و امدادهای الهی و علم امامت می توانسته به راحتی اینکار را بکند. اینکه می گویید حضرت علی برای مقابله کردن و دفاع از حق الهی خود کسی را نداشته است، پس می پرسیم(طبق این عقیده) پیامبر در طی این ۲۳ سال چه می کرده است؟ داشتن عقاید شما به این معناست که پیامبر با کمک فرشتگان و نزول وحی و غیره… در طی ۲۳ نتوانست تعداد اندکی را جهت حفظ اسلام تربیت کند، پس آیا این توهین و اهانت و جسارت به کل شریعت و مقام پیامبر صلی الله علیه وسلم نیست؟ البته مرا ببخشید، چون فراموش کردم که نزد شما مقام امامت بالاتر از مقام نبوت است.
امامی این چنین با این مقام والایی که شما دائم در موردش تبلیغ می کنید، باید خیلی آسان و حتی راحتتر از پیامبرعمل می کرده است و مردم را هدایت می کرده و جامعه اسلامی را نجات می داده است. مگر علی می خواسته چکار کند؟![۱] آیا کار علی از مخالفت و مقابله با پرستش بتها و نابودی و شکستن آنها و تغییر روش آباء و اجدادی و موروثی مشرکین و پس از آن نیز امر به دادن زکات و خواندن نماز در ۵ وقت و انجام حج و دیگر دستورات، سخت تر بوده است؟ که می بینیم پیامبر با نبوتش همه آنها را انجام می دهد ولی علی با امامت بالاتر از نبوت، انجام نمی دهد؟ تازه ابوبکر و عمر بدتر از ابوجهل و ابولهب نبودند و محیط مدینه و بودن مسلمین در آنجا نیز بدتر از محیط مکه و کفارش در زمان رسول اکرم نبوده است و هواداران علی نیز کمتر از هواداران پیامبر نبوده اند و تازه ابولهب و ابوجهل در شهر خودشان و میان حامیان خویش بوده اند، برخلاف ابوبکر و عمر که در شهر خودشان هم نبوده اند و مگر پیامبربه ابوجهل و ابولهب مشورت داد و یا دختر به ایشان داد که حتی علی اینکارها را نیز می کند؟![۲](همینطور شخص پیامبر اسلام نیز با خلفا خویشاوندی داشته است) و اینکه ایمان هنوز در دل مسلمین رسوخ نکرده بود و امکان برادر کشی بوده است، باید گفت اگر این دلیل شما صحیح بود پس چگونه حضرت علی در زمان خلافتش از جنگ دوری نکرد و چنین مسائلی را مورد توجه قرار نداد؟ چگونه آنجا برادر کشی موردی نداشته است؟ ادامه سخن در بخش بعدی…….
[۱] حتی این سوال پیش می آید که چرا علی پس از خلافت ابوبکر جهت پس گرفتن خلافت اقدامی نکرد؟ چون در هنگام وفات ابوبکر فتنههایی نبوده تا بیم دهنده شورش و آسیب به جزیره العرب و عامل برگرداندن مردم از اسلام باشد و مسیلمه و طلیحه و سجاح هم در کار نبودهاند، زیرا خداوند آنان را توسط سربازان ابوبکر نابود ساخته بود و کسی از کفار روم یا فارس هم نبود تا قصد کمین و ضربه به اسلام را داشته باشد، بلکه مسلمانان در فکر ضربه به آنان بودند.
[۲] ام کلثوم دختر فاطمه زهرا به ازدواج عمر بن خطاب در می آید و البته مراجع کینه توز رافضی تا بتوانند این قضیه را رد کرده و آنرا ماست مالی می کنند. به این ازدواج در کتب مختلفی تصریح شده و حتی مجلسی متعصب در بحار الانوار جلد۴۲ صفحه ۱۰۹ می گوید: انکار شیخ مفید درباره اصل واقعه(ازدواج خلیفه با ام کلثوم) تنها مربوط به آنستکه این حادثه از طریق آنان (اهل سنت) ثابت نمی شود وگرنه، پس از ورود اخباری که(از طریق امامیه) گذشت انکار این امر، شگفت است!! و کلینی به سند خود(سلسله سند را می آورد) از ابوعبدالله صادق (علیه السلام) گزارش نموده که گفت: چون عمر وفات یافت، علی نزد ام کلثوم رفت و او را به خانه خود برد. و همانند این روایت با سند دیگر(سند را ذکر می کند) از ابوعبدالله صادق علیه السلام نیز گزارش شده است و مسئله تقیه نیز مردود است، چون در همین بحارالانوار جلد۴۲ صفحه۱۰۷ آمده که: تاره یروی انه کان عن اختیار و ایثار، یعنی: گاهی روایت شده که این ازدواج از روی اختیار و ایثار انجام گرفته است. در کتاب وسائل الشیعه اثر شیخ حر عاملی، ضمن کتاب المیراث از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که: ماتت ام کلثوم بنت علی علیه السلام و ابنها زید بن عمر بن الخطاب فی ساعه واحده…..(وسائل الشیعه، چاپ سنگی،ج۳، ص۴۰۸ ) یعنی: ام کلثوم دختر علی علیه السلام و پسرش زید فرزند عمر بن خطاب در یک زمان(مقارن با یکدیگر) مُردند…..در لینک داده شده نیز سلسه وار این قضیه بحث و بررسی شده است:
http://www.islamtxt.net/?q=article/199