زن در فلسفه (رد شبهات ملحدین)

یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً  وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ  إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا١﴾ [النساء: ۱].«ای مردم از پروردگارتان بترسید، آن کسی که شما را از یک تن آفرید، و همسرش را (نیز) از او آفریده، و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد، و از خدایی که به (نام) او از همدیگر درخواست می‌کنید، و (همچنین) از (گسستن) پیوند خویشاوندی بپرهیزید. بی‌گمان همواره بر شما مراقب (و نگهبان) است».

زن در فلسفه: ارزش زن در دین اسلام بازیچه دست بی‌دینان و بددینان شده است و گاهی به وسیله مسخره‌بازی‌های خود در دل جوانان و زنان امت اسلامی شبهاتی را ایجاد کرده و چه بسا زن را به خاطر شهوات‌شان به دام بی‌حجابی و بی‌عفتی کشانده باشند.در این مقاله سعی داریم ارزش زن را از دید فلسفه و فیلسوفان بررسی کنیم که اکثریت قریب به اتفاق این صنف را ملحدین، و یا دین‌دارانی با عقایدی عجیب که فرسنگ‌ها با دین فاصله دارند، تشکیل می‌دهند. البته بهتر است پیش از همه در مورد فلسفه و فیلسوفان مسلمان کمی توضیح دهیم.

ابن نجیم (حنفی) در «الأشباه والنظائر» می‌گوید: «آموختن علم فرض عین است، البته به قدری که برای دینش بدان نیاز داشته باشد و گاهی فرض کفایی است و… گاهی سنت است … و گاهی حرام است مانند علم فلسفه و شعبده بازی و رمالی و سحر»([1]). زکریا الانصاری (شافعی) / در «أسنی المطالب» می‌گوید: «آموختن علم فلسفه و شعبده و رمالی و سحر حرام است»([2]). البهوتی (حنبلی) / در «کشاف القناع» می‌گوید: «عکس علوم شرعی، علوم حرام و مکروه هستند، پس علوم حرام مانند علم کلام – هرگاه که مخالفت یا روایات صریح و صحیح (شرعی) کند زیرا فقط به عقل تکیه کرده ولی اگر همراه با عقل و نقل باشد، پس آن موافق با منهج اهل سنت و جماعت است»([3]).

همچنین امام سیوطی / می‌گوید: در فن منطق، علمی خبیث و مذموم موجود است، اشتغال بدان علم حرام است … و در آن هیچ نفع دنیوی وجود ندارد … و اولین نفری که بر (ممنوعیت) آن تأکید کرد، امام شافعی / بود، و همچنین اصحاب وی نیز بر حرام آن تأکید دارند مانند امام الحرمین و امام غزالی و وابن الصباغ و ابن القشیری، و نصر المقدسی، والعماد بن یونس، وحفده، والسلفی، وابن بندار، وابن عساکر، وابن الأثیر، وابن الصلاح، وابن عبدالسلام، وابوشامه، و نووی، وابن دقیق العید، والبرهان الجعبری، وابو حیان، والشرف الدمیاطی، والذهبی، والطیبی، والملوی، والأنسوی، والأذرعی، والولی العراقی، والشرف بن المقری، و همچنین ائمه مالکیه نیز بر حرام بودن آن تأکید داشته همچون: ابن أبی زید والقاضی أبوبکر بن العربی، و أبوبکر الطرطوشی، وأبو الولید الباجی، وأبو طالب المکی صاحب قوت القلوب، وأبو الحسن بن الحصار، وأبو عامر بن الربیع، وأبو الحسن بن حبیب، وأبو حبیب المالقی، و ابن المنیر، وابن رشد، وابن أبی جمرۀ و همچنین ائمه حنیفه نیز بر حرام بودن آن تأکید داشته هم‌چون: أبو سعید السیرافی، والسراج القزوینی، که کتابی را در ذم علم منطق نگاشته و آن را «نصیحه المسلم المشفق لمن ابتلی بحب علم المنطق» نام گذاشته است، و همچنین ائمه حنابله نیز بر حرام بودن آن تأکید داشته همچون ابن الجوزی، و سعد الدین الحارثی، والتقی ابن تیمیه، که کتابی را در ذم علم منطق و نواقض آن در کتابی بزرگ نگاشته و آن را «نصیحه ذوی الإیمان فی الرد علی منطق الیونان» نام گذاشته‌اند.

البته باید دانست که تمام فرقه‌های سیاسی و غیر سیاسی غربی ریشه در فلسفه و به خصوص فلسفه یونان باستان دارند. 
به عنوان مثال دموکراسی غربی ریشه در یونان باستان دارد که در آن نوع دموکراسی، برده‌ها و زنان حق اظهار نظر داشتند([۴]).ریشه آنارشیت به آریستیب، شاگرد یکی از هم‌عصران سقراط، بر می‌گردد، ریشه سوسیالیسم به آننتین از هم‌عصران و شاگردان سقراط می‌رسد. و سایر مکاتب هم‌چون اگزستالیسم و … ریشه در سوفسطیان یونانی دارد.افلاطون می‌گوید: «من خوشحال هستم که یونانی هستم نه بربر (غیر یونانی)، آزاده هستم نه برده. مرد هستم نه زن و از این خوشحال‌تر هستم که در عهد ارسطو به دنیا آمده‌ام»([5]).دیوجانس کلبی می‌گوید: «ما باید به زندگی حیوانی برگردیم و با آنان زندگی کنیم؛ آنان در آرامش زندگی می‌کنند و خود را بهتر اداره می‌کنند»([6]).همچنین افلاطون می‌گوید: «کودکانی که حاصل ازدواج‌های غیر قانونی هستند باید از میان بروند»([7]).و ایضا افلاطون گفته است: «مردان و زنان در سنین پیش از تولد مجاز و نیز در سال‌های بعد از آن در هم‌خوابگی آزادند به شرط آن‌که جنین‌ها سقط شوند. ما مردان را در معاشرت با هر زنی که بخواهند آزاد می‌گذاریم ولی آنان را از تولید نسل باز می‌داریم و اگر علی رغم این تأکیدات باز کودکی به وجود آرند از پرورش آن کودک مانع می‌شویم»([8]).

ویل دورانت در «تاریخ فلسفه» می‌‌نویسد: «ارسطو در سال ۳۴۴ پیش از میلاد با خواهر خود (و یا دختر خواهرش) ازدواج کرد»([9]).افلاطون می‌گوید: «زن در دست مولای خود هم‌چون بدن در برابر ذهن و قوه مفکره است و هم‌چنان که بدن از قوای ذهنی و تفکر باید پیروی کند، بنده نیز ملزم به اطاعت از مولی است و بهتر آنست که تمام زیردستان حکم مافوق را گردن نهند»([10]).«نسبت زن به مرد همچون نسبت غلام به مولی به بدن به روح و قوه و فکر و مثل اقوام وحشی به یونانیان است. زن، مرد ناقصی است که در مرحله پایین‌تری رسد می‌کند»([11]).ارسطو می‌گوید: «زن موجود ناقصی است، از آن‌جایی که طبیعت از آفریدن مرد ناتوان است، زن را می‌آفریند زنان و بندگان از روی طبیعت محکوم به اسارت هستند و به هیچ وجه سزاوار شرکت در کارهای عمومی نیستند»([12]).ارسطو گفته است: «هنگامی که خداوند اراده کرد زن را بیافریند متوجه شد که مواد لازم برای خلقت او هنگام آفرینش مرد تمام شده است، از این‌رو از ته مانده‌های موادی که از خلقت مرد باقی مانده بود او را آفرید!!» ([13]).

ژان ژاک روسو می‌گوید: «زن طبیعتا ضعیف است و ایده‌های خود را در حدی وسیع بسط نمی‌دهد»([14]).همچنین روسو می‌گوید: «زن فقط برای مرد وجود دارد یعنی برای این خلق شده است که پسند او واقع شود و از او اطاعت کند. آن‌هایی که از مساوات زن طرفداری می‌کنند، پرت می‌گویند»([15]).همو می‌گوید: «ابداع و ابتکار از عهده‌ی زن خارج است»([16]) باز روسو می‌گوید: «زنان باید مقل یونان و رم باستان کاملاً زیر دست باشند»([17]) و همچنین از او نقل شده است که گفته است: «در میان زنان نابغه‌ای پیدا نمی‌شود و آنها نه هنر را تحسین می‌کنند و نه از آن خوش‌شان می‌آید»([18]).اگر بخواهیم این اقوال و سایر اقوال مشابه را با موازین اسلامی مطابقت نماییم، بهتر است که به سخنان گوهربار پیامبر اسلام ج استناد کنیم که ایشان فرمودند:«النساء شقائق الرجال»([19]). «زنان هم‌زاد مردان هستند».در اثری از امام و فقیه مکه، عبدالملک بن جریح / (م ۱۵۰هـ) روایت است که می‌گوید:

«الرجال والنساء معا إنما هن شقائقکم وأخواتکم وبناتکم وأمهاتکم»([20]). «مردان و زنان، هم‌زاد هم دیگر هستند و خواهران و دختران و مادران شما هستند».افلاطون می‌گوید: «سقراط می‌پنداشت که شجاعت در زن و مرد یکی است ولی چنین نیست. شجاعت مرد در فرماندهی و شجاعت زن در اطاعت و فرمان‌بری است و هم‌چنان که شاعر می‌گوید سکوت، افتخار زن است… اگر عده نفوس از تعدادی فراتر رفت نباید بی‌رحمانه کودکان را کشت بلکه باید به سقط جنین پرداخت و سقط جنین باید وقتی شکل بگیرد که هنوز حس و حیات در جنین شکل نگرفته است… آن‌که تنها زندگی می‌کند یا حیوان است یا خدا»([21]).

بیکن می‌گوید: «مردی که ازدواج می‌کند از همان روز اول ۷ سال پیرتر می‌شود»([22]).البته جملات تأیید‌آمیزی نیز از بیکن وجود دارد مانند این گفته‌اش: «خداوند زن را آفرید تا مرد را رام سازد، و یا مرد آخرین حیوانی است که توسط زن رام شد».ولتر در تعریف از دوشاتله می‌گوید: «مرد بزرگی است تنها عیب او این است که زن است»([23]).مردیت نیز گفته است: «زن آخرین چیزی است که توسط مرد رام و اسیر شده است»([24]).ویل دورانت در مورد «کانت» می‌نویسد: «شاید به مانند نیچه حس می‌کرد که زن شخص را از تعقیب راه فضیلت و تقوی باز می‌دارد»([25]).همو در جایی دیگر بعد از تعریف از «نبوغ»، از قول «کانت» می‌نویسد: «زن و نابغه دشمن همدیگرند، زیرا زن نماینده قدرت تولید مثل و اطاعت قوه مدر که از اراده حیات و تولید حیات است. ممکن است زن‌ها داری مواهب و استعدادات عالی باشند ولی نمی‌توانند نابغه شوند زیرا همیشه اشیا را از نظر خود می‌نگرند. همه چیز در نظر زنان شخصی است و وسیله‌ای است برای غایات و اهداف خصوصی»([26]).

شوپنهاور می‌گوید: «در صورتی که اگر مرد از روی عقل می‌اندیشید برای ادامه حیات زن، ضمانتی وجود نداشت … این زنان هیچ‌گونه استعداد حقیقی برای شعر و موسیقی و هنرهای زیبا ندارند و اگر ادعایی در این زمینه‌ها بکند افسون و ریشخند است و برای خودشیرینی است. هوشمندترین زنان نتوانسته است یک اثر واقعی و شاهکار در زمینه هنرهای زیبا به وجود آورد … اگر قوانین، زنان را در حقوق هم‌پایه‌ی مردان بداند باید به آن‌ها ذهن و عقل مردان را نیز بدهد… تمام زنان به جز عده‌ای معدود اسیر هوا هوسند… به عقیده زنان، وظیفه مردان تحصیل پول است و وظیفه آنان خرج آن»([27]).

همچنین شوپنهار می‌گوید: «بنابر این من معتقدم که نباید به زنان حتی اجازه خرج و خرید اشیای مربوط به خودشان را داد، بلکه این کار باید تحت مراقبت مردان از قبیل پدر، شوهر و پسر و یا دولت انجام گیرد، هم‌چنان‌که در هندوستان معموال است و نباید اموالی را که خود کسب نکرده‌اند در اختیار داشته باشند… هرچه با زنان کمتر سروکار داشته باشیم بهتر است. زنان حتی «شر لازم و ناگزیر» نیر نیستند. زندگی بدون زنان هم راحت‌تر است و هم بهتر. باید مردان دامی را که در زیر زیبایی زنان نهفته است ببینند تا میل تولید مثل خاموش گردد»([28]).ویل دورانت در جایی دیگر از کتابش در مورد عقیده‌ی شوپنهاور درباره‌ی زنان می‌نویسد: «او زن را تلخ و گناه‌کار می‌خواند و خیال می‌کند که همه زنان چنین‌اند. به عقیده او مردی که خرج زن خود را به عهده می‌گیرد دیوانه است»([29]).

«زنان به این دلیل که خود کودک و احمق و کوته‌بینند و در یک کلام تنها در طول زندگی‌شان بچه‌های بزرگی هستند، فقط به این درد می‌خورند که در بچگی از ما مراقبت کنند و به ما بیاموزند. آن‌ها چیزی بین یک مرد و یک انسان هستند که البته همان مصداق انسان است؛ تنها نیاز هوش مردانه به سکس است که باعث می‌شود این جنس کوتوله با شانه‌های کم‌عوض، کپل‌های پهن و پاهای کوتاه تبدیل به جنس لطیف شود. مهم‌تر از همه زنان را باید غیر زیباشناس خواند. آن‌ها نه در موسیقی نه در شعر و نه در هنرهای تجسمی، هیچ حس گیرایی ندارند»([30]).سپنسر می‌گوید: «زنان نباید در سیاست دخالت کنند زیرا آن‌ها نمی‌توانند جان خود را در جنگ به خطر بیندازند»([31]).سپنسر معتقد بود که: «[زنان] اسیر دست مردانند ولی بعد می‌گفت تا آن‌جا که کار دست زنان است، مردان اسیر دست آن‌ها خواهند بود»([32]).ویل دورانت می‌نویسد: «نیچه نومیدانه فرار کرد و همه جا کلمات قصار بر ضد زنان پخش نمود»([33]).

نیچه می‌گوید: «در این‌جا مرد کم است؛ از این روی، زنان کوشش می‌کنند که خود را هم‌چون مردان سازند؛ زیرا فقط آن‌که مرد کامل است می‌تواند زن را در مقام زنی نگه دارد… زنان امروز کجا مقام و مرتبه زنان دربار بوربون‌ها را دارند؟ برابری زن و مرد غیر ممکن است؛ زیرا میان این دو نزاع ابدی برپاست؛ در این نزاع بدون پیروزی، آشتی ممکن نیست – آشتی وقتی صورت پذیر است که یکی اطاعت دیگری را گردن نهد – کوشش در برابری زن و مرد خطرناک است؛ زیرا زن از برابری خرسند نیست، اگر مرد مرد باشد زن اطاعت و فرمانبری را بهتر دوست دارد. علاوه بر این، کمال و خوشبختی زن در مادری است. زن سرتاپا معما است و برای این معما فقط یک راه حل موجود است و آن بچه‌دار شدن است. مرد در نظر زن وسیله است و غایت و هدف، داشتن فرزند می‌باشد، ولی زن در نظر مرد چیست؟ بازیچه‌ای خطرناک است. مرد را باید برای جنگ بار آورد و زن را برای آسایش خاطر چنگجو. جز این هرچه باشد بیهوده است… زن کامل از مرد کامل در نوع خود برتر و همچنین نادرتر است.. نباید با زنان به خوش‌خویی و نرم خویی‌ رفتار کرد»([34]).

ایضا نیچه می‌گوید: «هنگاهی که به نزد زنان می‌روی تازیانه را فراموش نکنید»([35]).درباره‌ی ریچارد واگنر نقل است که: «او همسران دوستان و حامیانش را می‌فریبید و به شدت ضد یهودی بود»([36]).در کتاب «فیلسوفان بدکردار» نقل است که در یک مسافرت دانشگاهی در سال ۱۹۷۰م، به آمریکای شمالی دختر دانشجویی از برتراند راسل پرسید چرا فلسفه صوری را رها کرده‌ای؟ راسل جواب داد: «چون فهمیدم زمین زدن زن‌ها از این‌ کارها خوش‌تر است»([37]).درباره‌ی راسل مشهور است که «زن‌بازی‌های دائمی او باعث شده بود که به او لقب برتی کثیف یا زن‌بار فلسفی بدهند»([38]).ناگفته نماند که راسل در سال ۱۹۳۶ م، با پاتریشیا اسپنس ازدواج کرد در حالی‌که ۳۸ سال از راسل کوچک‌تر بود([۳۹]).راسل می‌گوید: «داروین به تنهایی بیش از ۳۰ میلیون آدم عادی می‌ارزد»([40]).وینگر می‌گوید: «فقط باید مردها را تشویق کرد چون آنها کاملا بهتر از زنان هستند، زن هرگز نمی‌تواند بیش از مادری و یا فاحشگی موفقیتی کسب کند. زنان همجنس‌باز که مردانه‌تراند از زنان عادی برتر هستند اما یک مرد همجنس‌گرای یهودی از همه پست‌تر است»([41]).

 

******************************************************************
[۱]- الأشباه والنظائر، ص ۳۲۸، ط: اول، بیروت، ۱۹۹۹م.
[۲]- أسنی المطالب ۴/۱۸۲، ط: [بدون طیعۀ و بدون تاریخ] دار الکتاب الأسلامی.
[۳]-کشاف القناع ۳/۳۴، ط: دار الکتب العلمیه.
[۴]- با توجه به این‌که نصف بیشتر جمعیت آتن را برده‌ها تشکیل می‌دادند.
[۵]- تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب خویی، تهران، کتابخانه دانش، ۱۳۳۵، ص۱۴٫
[۶]- منبع قبل، ص۲۰٫
[۷]- منبع قبل، ص۳۲٫
[۸]- منبع قبل، ص۴۵٫
[۹]- منبع قبل.
[۱۰]- منبع قبل، ص۷۱٫
[۱۱]- منبع قبل، ص۷۲٫
[۱۲]- لذت فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب خویی، چاپ ششم، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۰، ص ۱۴۸٫
[۱۳]- المرأه بین الغزو والتغریب، علی عبدالحلیم محمود، ص۲۹-۳۰٫
[۱۴]- ژان ژاک روسو – امیل، ترجمه غلام حسین زیرک‌زاده، چاپ شرکت سهامی چهره، ۱۳۳۷، ص ۲۴۷٫
[۱۵]- منبع قبل، ص ۲۴۴٫
[۱۶]- منبع قبل، ص ۲۵۴٫
[۱۷]- فیلسوفان بد کردار، نایجل راجرز و مل تامپسون، ترجمه احسان شاه قاسمی، انتشارات امیر کبیر چاچ۱۳۹۳، ص۳۱٫
[۱۸]- منبع قبل، ص۴۳٫
[۱۹]- حدیث صحیح: سنن أبی داود ۱/۶۱ ح ۲۳۶، ط: المکتبه العصریه / بیروت؛ سنن الترمذی ۱/ ۱۸۹ ح ۱۱۳، ط: دوم، مصر، ۱۹۷۵م.
[۲۰]- مصنف عبدالرزاق ۱/۷۵ ح ۲۴۴، ط: دوم، هند، ۱۴۰۳هـ.
[۲۱]- تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ص ۷۳-۷۴٫
[۲۲]- منبع قبل، ص۹۸٫
[۲۳]- منبع قبل، ص۱۷۶٫
[۲۴]- منبع قبل.
[۲۵]- منبع قبل، ص۲۲۳٫
[۲۶]- منبع قبل، ص۲۸۰٫
[۲۷]- منبع قبل، ص۲۸۶٫
[۲۸]- منبع قبل، ص ۲۸۷٫
[۲۹]- منبع قبل، ص۲۹۱٫
[۳۰]- فیلسوفان بد کردار، ص۶۷٫
[۳۱]- تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ص ۳۲۲٫
[۳۲]- منبع قبل، صص ۳۲۸ – 329.
[۳۳]- منبع قبل، ص ۳۴۰٫
[۳۴]- منبع قبل، صص ۳۵۴-۳۵۵٫
[۳۵]- فیلسوفان بدکردار، نایجل راجرز و مل تامپسون، ترجمه احسان شاه قاسمی، انتشارات امیر کبیر چاپ ۱۳۹۳، ص۱۰٫
[۳۶]- منبع قبل، ص۱۹٫
[۳۷]- منبع قبل، ص۱۳۷٫
[۳۸]- منبع قبل، ص۲۲٫
[۳۹]- منبع قبل، صص ۱۶۶-۱۶۷٫
[۴۰]- منبع قبل، ص۱۳۹٫
[۴۱]- منبع قبل، ص۱۹۲٫

 

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …