به شریعت ایمان دارند، به جز قسمتی!

«شکی ندارم که اشتباه و انحراف است، خلافی است که با وظیفه‌ی تسلیم در مقابل الله متعال و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم منافات دارد»…
این خلاصه‌ی چیزی بود که در ذهنم می‌گذشت در حالی که صدای شخصی در گوشم طنین‌انداز بود که پس از زیر سوال بردن بعضی از احکام شرع می‌گفت: ایمان دارم که شریعت و نصوص شرعی با عقل و مصلحت منافات ندارد، و در نتیجه اگر جایی تعارضی بین حکم شرعی و عقل و مصلحت دیده شود، ایمان وی به شریعت باعث می شود که شریعت را از چنین حکمی مبرا سازد، و آن را نپذیرد.
تصور می‌کردم برای هر شنونده‌ای نادرستی این تصور واضح است، اما وقتی شنیدم و خواندم که برخی، این حقیقت که شریعت و نصوص نبوی بر اساس مصلحت و عقل نازل شده‌اند را اینطور تفسیر می‌کنند، متوجه اشتباه خود شدم.
به عبارت بالا دقت کنید… گوینده احکام شریعت را باعث مصلحت و مطابق با عقل و فطرت سلیم نمی‌داند، بلکه برای پذیرش احکام شریعت «شرط» می‌گذارد، و آن شرط این است که این احکام مطابق مصلحت و عقل باشند. در واقع انقیاد و اطاعت وی از شرع، مشروط به سالم بودن نتایج و عدم مخالفت آن با عقل و مصلحت است.

کجایند آنان که نصوص شرع را مطالعه کرده و در احکام آن تدبر می‌کنند، تلاش می کنند مراد الله متعال و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم را دریابند و به آن ایمان آورند و عمل کنند، و پس از آن معتقد باشند که این عمل آنان همان عقل و مصلحت است، و در این راه به رهنمودهای صحابه و برداشت‌های تابعین و فقها و زبان شناسان تکیه داشته باشند، تا به هدف مورد نظر الله و رسولش برسند؟
آنان را مقایسه کنید با کسی که پیش‌فرض‌های عقلی مشخص و منافع دنیوی معینی را در نظر گرفته و بر اساس تصورات خود، آنها را عقل و مصلحت می‌داند، و معتقد است که شریعت با آن پیش‌فرض‌ها مخالفت نخواهد کرد، و هرگاه آیه یا حدیثی صحیح بیابد که تصورات ذهنی وی را نفی می‌کند، به تکذیب یا تاویل آن روی می‌آورد، چون با عقل و مصلحت مخالف دارد!
این رویکرد مقایسه و تطبیق بین شریعت و عقل نیست، بلکه مقایسه‌ی بین شریعت، و عقل و ادراک یک انسان معین است. او تطبیق احکام شرع را زمانی مجاز می‌داند، که با عقل و فهم وی در تعارض نباشند، و هرگاه حکمی را نفهمد، شریعت متوقف می‌شود! در نتیجه عدم فهم حکمتی از حکمتهای شریعت باعث تعطیل احکام شرع خواهد شد.

تصمیم گیری در مورد موافقت یا مخالفت یک موضوع با عقل تحت تاثیر ذات یک شخص و تجربیات و دانش و محیط و شرایط زندگی وی متغیر است. این حکم یک ادراک نسبی است در لحظه‌ای مشخص، که ممکن است با گذر عمر یا تجربه‌ی شرایطی جدید تغییر کند. در نتیجه عقلی که از آن سخن می‌گوییم عقلی آنی و متغیر است، و هر آنچه توسط گروهی عقلانی دانسته می‌شود، توسط گروه دیگری ضد عقل و مغایر با تمام بدیهیات عقلی است! بر اساس کدام یک از این دو موضع باید احکام شرعی سنجیده شوند؟!

بر اساس این شرط جدید، بخشی از احکام شریعت قابل اجرا نیستند، و این بخش با توجه به تعقل و تفکر هر انسان، و منافعی که در نظر دارد، می‌تواند بزرگ یا کوچک شود. در نتیجه عقلی که مصلحت را در «مساوات» می‌بیند، تمام احکام شرعی که بین مرد و زن فرق می گذارند را زیر سوال می‌برد، و عقلی که «آزادی» را مصلحت اصلی می‌داند، الزام آور بودن احکام شرعی و اجرای مجازات‌ها را نمی‌پذیرد. عقل مایل به تاویل یا تفویض، نصوص شرعی مربوط به اسماء و صفات الله متعال را متوقف می‌داند، و اعتقاد به احادیث صحیح نبوی نزد عقلی که مصلحت را در اکتفای به قرآن، یا نصوص متواتر می‌بیند، و یا احادیث را از دایره‌ی عقاید خارج می‌کند، جایی ندارد.
به این ترتیب عقل و مصلحت می‌آیند تا ایمان به بخشی از شریعت را از بین ببرند، و اگر چه این بخش ممکن است از نظر برخی از آنان کوچک به نظر برسد، اما مشخص نیست ضابطه و قانون این بخش چیست؟ زیرا هر بخشی از شریعت ممکن است مورد پذیرش یا رد واقع شود، و آنچه توسط یک مکتب فکری پذیرفته می‌شود، ممکن است در مکتب فکری دیگری مخالف عقل و مصلحت دانسته شود، و هر آنچه توسط گروهی مناسب و موافق عقل دانسته شده و به آن ایمان آورده می‌شود، در عقل و تفکر گروه دیگری مخالف عقل است وایمان به آن غیر قابل قبول!

انسان مسلمان وقتی می‌پذیرد اسلام دینی است که توسط الله متعال بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است، و احکام آن همان احکامی است که الله متعال اراده نموده و از آن رضایت دارد، بر اساس تسلیم در مقابل الله، باید در مقابل اوامر و نواهی الله متعال و رسولش ـ در صورت صحت ـ تسلیم باشد، و باور داشته باشد که آنچه در شرع آمده با در نظر گرفتن مهمترین مصالح، و بر اساس بینش کامل‌ترین عقل‌ها بیان شده است، و تمام تجربیات و تفکراتی که با نصوص شرع مخالفت کرده‌اند، در گذر زمان نادرست از آب در آمده و دلایل و شواهد مختلف نشان داده‌اند که عقل و مصلحت موافق نص شرعی بوده است، نه مخالفین آن.
از کمال عقل است که انسان مسلمان معتقد باشد هر آنچه در شریعت ذکر شده موافق عقل و مصلحت است. هنگامی که عقل تبدیل به سقفی شود که مانع رسیدن پرتو وحی به انسان می‌شود، خود را از خیر بزرگی محروم ساخته است، از نصوص و احکامی که بر اساس آن در مورد معقولات مورد نظر مردم تصمیم گرفته، و معیارهای صحیح برای پذیرش یا رد یک حکم بر اساس عقل را تعیین می‌کنند. صحیح آن است که احکام شرع بر عقل سیطره داشته و چارچوب و مسیر آن را تعیین کنند، نه اینکه عقل برای شرع تعیین تکلیف نموده و برای پذیرش احکام شریعت شروط و ضوابط قرار دهد.

آنان با این روش به احکام شریعت ایمان دارند، به استثنای بخشی از آن، ومقدار این بخش را فقط الله متعال می‌داند! ممکن است این بخش در موضوعات اعتقادی، معاملات یا عبادات ظاهر شود، ممکن است کوچک یا بزرگ باشد، ممکن است از زمره‌ی احکام مورد اختلاف یا مورد اتفاق علما باشد، ممکن است حتی برخی از آیات قرآن یا احادیث نبوی باشد، و مشخص نیست این بلا چگونه و از چه طریقی وارد خواهد شد؟!
همه‌ی این بحثها را کنار بگذاریم. کافی است بدانیم تفاوت کسی که می گوید: «به شریعت ایمان دارم، همه‌ی احکام آن بر اساس عقل و مصلحت است» با کسی که می‌گوید: «به شریعت ایمان دارم، تا زمانی که با عقل و مصلحت در تعارض نباشد»، مانند تفاوت بین کسی است که می گوید: «به شریعت ایمان دارم، چون راست است و با واقعیت تناسب دارد» با کسی که می‌گوید: «به شریعت ایمان دارم، تا زمانی که دروغ نباشد و با واقعیت تناسب داشته باشد»!

حیرت آور آنکه مطالبی که در این مقاله مطرح کردم، و با شرح و بسط آن خود و خواننده را خسته نمودم، توسط شیخ الاسلام ابن تیمیه به زیبایی و دقتی که تنها نتیجه توفیق و لطف الله متعال است، در چند سطر بیان شده است. آن بزرگوار ـ رحمه الله ـ می گوید: «آنچه مردم با عقل خود استنتاج می‌کنند محدودیتی ندارد، چه حق باشد و چه باطل. وقتی کسی بپذیرد که ممکن است معقولات مخالف و متضاد با اخبار و گفتارهای پیامبر باشد، نمی‌تواند به گفته‌های پیامبر اعتماد کند، زیرا ممکن است در معقولاتی که تاکنون برایش مکشوف نشده است اموری مخالف احادیث و گفتارهای پیامبر وجود داشته باشد. کسی که می‌گوید: من صفات الهی را تا حدی می‌پذیرم که عقل آن را نفی نکند، یا سمعیات و اخبار شرعی را تا زمانی که مخالف عقل نباشد قبول دارم، برای گفته‌اش ضابطه و قانونی وجود ندارد! زیرا قبول سمعیات را مشروط به عدم وجود جنسی کرده است که ضابطه یا نهایتی ندارد، و آنچه مشروط به امری بدون ضابطه باشد، خود نیز بی‌ضابطه است، و در نتیجه در چنین حالتی ایمانی برای فرد باقی نخواهد ماند. به همین دلیل می‌بینیم ایمان در قلب کسانی که به مخالفت با شرع بر اساس عقل عادت کرده‌اند، مستقر و محکم نمی شود».


منبع: کتاب «معرکه النص» اثر فهد العجلان

شیخ فهد العجلان / ترجمه: حمید ساجدی https://bidari.net

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …