چگونه هم معاویه و هم علی رضی الله عنهما را عادل میدانیم؟

اهل تشیع میگویند: چگونه ممکن است دو فرقه با هم بجنگند و هر دو گروه نیز عادل باشند و میگویند: خواه نا خواه گروهی ستمگر و یاغی بوده و گروهی بر حق و عادل بوده!و آنها معاویه را کافر میدانند! و ان شا الله نقد سخن ایشان را در چند بخش خواهیم داد و امید است که موقع خواندن تعصب را از خود دور کنند و به دیده انصاف به این موضوع بنگرند  !

 همانطور که همه میدانیم دلیل شروع جنگ دو چیز مهم بودند, اول به خاطر خون عثمان رضی الله عنه و دوم به خاطر بیعت نکردن معاویه با علی و شرط او که میگفت:قبل از بیعت باید قاتلین عثمان قصاص شوند و یا اینکه آنها را به من که «ولی دم و پسر عموی او» هستم تحویل دهید!

دلایل سیدنا علی رضی الله عنه:

سیدنا علی همانطور که در نهج البلاغه نامه ۶ آمده مطابق با رای مهاجرین و انصار خلیفه مسلمین شناخته شد و معاویه موظف بود قبل از هر کاری با ایشان بیعت کنند و قاضی ابوبکر ابن العربی میگوید:

اجتهاد معاویه خطا بود…….چون کسى که به خونخواهى و طلب خون مى رود، نمى تواند خودش قاضى باشد. [۱]

و دلیل دیگر اینکه قاتلین عثمان در سپاه علی رضی الله عنه رخنه کرده بودند و سیدنا علی نیز نمیتوانست آنها را تسلیم کند چون:

۱-تعداد آنها اندک نبود!(و اکثریت سپاه(اهل کوفه) با آنها بودند)

۲- آنها معتقد نبودند که جرمی مرتکب شده اند.

۳- اظهار اسلام میکردند.(و عثمان هم به خاطر همین اظهار اسلام کردنشان بود که قبل از محاصره آنها را نکشت)

و این ادعای ما از روایتی که در مورد ابن سبا [۲] نقل است ثابت میشود.

نقل است که وقتی ابن سبا از الوهیت علی صحبت کرد و علی خواست او را بکشد….ابن عبّاس او را از اىن کار بازداشت و به او گفت: "" کشتن او سبب اختلاف پىروانت مى‌شود و شما اىنک قصد بازگشت به قتال اهل شام دارىد، و نىاز به مداراى ىارانت دارىد"" و هنگامىکه مانند ابن عبّاس از فتنه و قتل او بىمناک شد، او را به مدائن تبعید نمود [۳]

پس حضرت علی رضی الله عنه نمیتوانست آنها را که در سپاهش حداقل ۲۰۰۰ نفر بودند بکشد کما اینکه این ۲۰۰۰ نفر در آن سپاه دوستانی نیز داشتند! و باعث میشد که فتنه بزرگی رخ دهد.

و همانطور که میدانید تعداد زیادی از همین شورشیان به همراه بعضی از کم عقلها بودند که خوارج را تشکیل دادند.

به جز این عده اهل کوفه نیز در سپاه سیدنا علی رضی الله عنه بودند .. که او رضی الله عنه بارها بار از دست آنها مینالید و خون دلها میخورد! [۴] و مشهور است که کوفیان دورو و پیمان شکن هستند!!

شىخ جواد محدثى(شیعی) گوىد:«اهل کوفه در تارىخ به خىانت و عهد شکنى شهرت ىافته… اسلام نگاه خوبى از عهد و پىمان کوفىان و پاىبندىشان به پىمانها به خود ندىده و تجربه نکرده است». [5]

و حسین کورانی شیعی نیز یکی از نشانه های اهل کوفه را رنگ عوض کردن در مواضع مختلف میداند. [۶]

و آنان همان کسانى بودند که پس از خطبه على، قبل از رفتنش به بصره، و پس از گردهاىى ذى قار، مى خواستند او را بکشند؟ [۷]

آنان همان افرادی بودند که پس از واقعه جمل، و هنگامى که على پسر عموىش عبدالله بن عباس را والى بصره کرد، و مالک اشتر را والى آنجا نکرد، او عصبانى شده و غضبناک على را ترک گفت! و آنگاه على بدنبال او رفته و او را راضى کرد تا از شر او جلوگىرى کند [۸]

و کافی بود که یک بهانه ای دست کوفیان بیفتد و آن بهانه هم این باشد که حضرت علی رضی الله عنه عده ای از آنها را بکشد. بدون شک آنها طغیان میکردند و میشوریدند .. همانطور که زمانی که سیدنا حسن رضی الله عنه با معاویه بیعت کرد.. گفتند او کافر شده!!چادرش را بردند، ردایش را برداشتند و خنجر در رانش فرو کردند!! [۹]

و سیدنا علی رضی الله عنه همانطور که نمیتوانست از شهید شدن سیدنا عثمان رضی الله عنه جلوگیری کند به همین ترتیب نمیتوانست از تجاوز آنها در امان بماند!

دلایل سیدنا معاویه:

شکی نیست که گروهی از قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه در سپاه حضرت علی بودند.

قاضی ابن العربی میفرماید: وجود قاتلان عثمان در لشکرگاه على، از حقائقى است که هرگز نمى توان در صحت آن مشکوک شد. بلکه اشتر که خود از سران شورش بر علىه عثمان و، از بزرگترىن آتش افروزان جنگ بىن اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم بود در لشکر على قرار داشت. [۱۰]

و همانطور که دکتر احمد راسم نفیس شیعی نقل میکند شورشیان سوگند خوردند و خطاب به علی رضی الله عنه گفتند: ىا بفرست مالک اشتر از صحنه‌ى جنگ بىاىد ىا "همانند عثمان"، تو را با شمشىرهاىمان خواهىم کشت! و ىا تسلىم دشمنت مى‌کنىم. [۱۱]

و آقای محدثی شیعی نیز معترف است که عده ای منافق و سطحی نگر در سپاه علی رضی الله عنه موجود بودند!(که همان قاتلان عثمان رضی الله عنه باشند) [۱۲]

معاویه و در کل اهل شام بر این عقیده بودند که عثمان رضی الله عنه مظلومانه شهید شد و این عقیده ای کاملا بر حق بود (که در مورد آن جداگانه صحبت شده است. و مراجعه کنید به بحث:

عثمان رضی الله عنه شهید مظلوم, و قاتلینش گناهکار و گمراه بودند! http://www.islamtxt.net/article/81

و بحث: سرانجام قاتلین عثمان رضی الله عنه چه شد؟ http://www.islamtxt.net/article/82

و همین بس که حسن بن على رضی الله عنه آورده که بعد از شهادت عثمان وقتی على بن ابىطالب بر دخترانش وارد شد و دىد که آنان اشک چشمان خوىش را پاک مى کنند. از آنان پرسىد : چه شده است که گرىه مى کنىد؟ و دختران جواب دادند : براى عثمان گرىه مى کنىم. پس على نىز به گرىه افتاد و گفت: گرىه کنىد.[۱۳])

و اهل شام میگفتند: «لا نباىع من ىؤوى القتله » با کسى که قاتلان(عثمان) را مأوى داده است بىعت نخواهىم کرد. [۱۴]

شاید عده ای بگویند که معاویه قتل عثمان را به گردن علی رضی الله عنه انداخته است ولی چنین چیزی به هیچ وجه صحیح نیست و قاضی ابن العربی نیز میگوید: از جعلیات است که شیعیان ساخته اند!و میگوید:

و اما معاوىه و همراهانش هرگز نگفته اند که على در قتل و شورش بر علىه عثمان شرکت داشته است، بلکه سخن آنان اىن بود که قاتلان عثمان به على پىوسته اند. [۱۵]

و در روایتی نقل شده :در ماه محرم بود که حضرت على رضی الله عنه هىئتى را به رىاست عَدِى بن حاتم طاىى نزد معاوىه که همراه با سپاهىانش در صفىن بود، فرستاد!

عدّى معاوىه را به بىعت با حضرت على فراخواند، تا زمىنه وحدت هر چه بىشتر مسلمانان فراهم شود، و جنگ و خونرىزى پاىان ىابد! و راه صلح و آشتى در پىش گرفته شود!

معاوىه در پاسخ به فراخوانى عدى گفت: "ما با على سر مخالفت و ناسازگارى ندارىم و در مورد مقام خلافت با او در نمى‌افتىم ، و او را به دست داشتن در شورش علىه عثمان و اشغال مدىنه و کشته شدن او متهم نمى‌کنىم، اما شورشىن قاتل بسىارى در مىان سپاه او خزىده‌اند! تمام خواسته ما اىن است که آن قاتلان شورشى را به ما تسلىم کند، پس از آن ما با او به عنوان امىرالمؤمنىن و خلىفه مسلمىن بىعت مى‌کنىم و از او اطاعت مى‌نماىىم.. [۱۶]

و ابن حجر هیثمی نیز میگوید: سبب وقوع آن این بود که معاویه پسر عموی عثمان بود و علی- از اجرای قصاص- امتناع کرد. [۱۷]

و در روایتی دیگر دلیل معاویه اینگونه از زبان خودش نقل میشود: وی در میان مردم شام به خطبه برخاست و به آنان گفت که ولی دم (پسر عمویش) عثمان است و عثمان مظلومانه کشته شده و این آیه کریمه را قرائت کرد که می?فرماید:

«وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِىهِ سُلْطَانًا فَلاَ ىسْرِف فِّى الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا» ?33? [18]

هر کس که مظلومانه کشته شود، به صاحب خون او (که نزدىکترىن خوىشاوند بدو است، اىن) قدرت را داده‌اىم (که با مراجعه به قاضى، قصاص خود را درخواست و قاتل را به مجازات برساند) ولى نباىد او هم در کشتن اسراف کند بى‌گمان صاحب خون ىارى شونده (از سوى خدا) است(چرا که حق قصاص را بدو داده است).

سپس گفت: دوست دارم که موضع خود را نسبت به قتل عثمان به من بگویید. پس همه مردم شام برخاستند و در جواب وی گفتند که به خونخواهی عثمان بر می‏خیزند و در این مورد با وی بیعت کردند و به وی عهد و پیمان دادند که در این راه جان و مال خود را فدا کنند تا اینکه انتقام خود را بگیرند یا اینکه بمیرند. [۱۹]

و نکته احساسی نیز در این ماجرا مشهود است و آن هم آنکه نعمان بن بشیر پیراهن خون آلود و انگشتان قطع شده همسر عثمان رضی الله عنه را با خود به نزد معاویه آورده بود.و اهل شام نیز انگشتان قطع شده نائله همسر عثمان رضی الله عنه را و پیراهن خونین خلیفه را میدیدند و برای خلیفه از دست رفته ی شان گریه و زاری میکردند! [۲۰] (و عثمان نیز در شهر حرام و ماه حرام شهید شده بود!)

بدون شک او نیز تحت تاثیر چیزهایی که میدید قرار میگرفت.و هر شخصی در آن حالت تحت تاثیر احساسات قرار میگیرد… لحظه ای فکر کنید:

به شما خبر میدهند که پسر عمویتان شهید شده آن هم چه کسی! کسی که هر شب را با ختم قرآن به سر میبرد [۲۱] و در آخرین لحظات عمرش نیز با خواندن آیات قرآن شهید! [۲۲] آن هم چه خواندنی! آرام، با سوزدل و سکون قلب. و آخرین لحظات نیز با بدنی زخمی، لبانی خونین، صورت و لبهایش را به قرآن میچسپاند، تو گویی با محبوبش وداع میکند و او را شاهد بر این ظلم بزرگ میگیرد! [۲۳]

و خدای بزرگ نیز با او صحبت میکرد و میفرمود: «فَسَىکْفِىکَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِىعُ الْعَلِىمُ ‏» [24]

و خدا تو را بسنده خواهد بود و او تو را از (شر) اىشان نجات خواهد داد ، و او شنوا و بىنا است(و اعمال آنها را میبیند و میشنود)

آیا به این فکر کرده اید که در آن زمان در درون معاویه چه غوغایی شده بود؟ آیا میتوانست چشمانش را ببندد و اشکهای نائله را نادیده بگیرد؟ انگشت او ، پیراهن خونین پسرعمویش را نادیده بگیرد؟ آیا میتوانست خون عثمان را نادیده بگیرد و از حقش صرف نظر کند؟ حال اینکه او این آیه را خوانده بود.

?وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیهِ سُلْطَاناً فَلاَ یسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُوراً ?. (الإسراء: ۳۳).

«و آن کس که مظلوم کشته شده، براى ولیش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم; اما در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمایت است!». و او از حضرت علی قصاص خون عثمان رو میخواست.

آیا ذره ای حق نداشت درخواست کند تا قاتلین را به او تحویل دهند؟

آیا حق نداشت؟حتی ذره ای؟!(انصاف!)

خواننده!! فقط لحظه ای خود را جای نائله (همسر عثمان) قرار دهد .. آن زنی که وقتی شوهرش شهید شد.. او بیش از همه چیز نگران دفن کردن شوهرش بود، شورشیان در جواب درخواستی که او از آنها در مورد خارج کردن پیکر شوهرش داشت …او را زدند ، مضروب کردند و به او اهانت کردند و اعمال زشتی انجام دادند! که انسان از بازگو کردنش شرم دارد! [۲۵]

دیه یک انگشت طبق رای مولا علی(رض)۱۰ شتر است! [۲۶] ولی هیچ کس دیه ای از “سودان” [۲۷] نگرفت که هیچ حتی دلجویی نیز از نائله نشد!! نائله یک زن بود مانند همه زنها،عثمان به همه گفته بود که نیازی به دفاع ندارد ولی نائله چون دید سودان شمشیرش را بلند کرده خود را روی شوهرش انداخت! آیا شجاعت او کمتر از شجاعت زینب(ع)بود؟ و آیا چنین زنی مستحق این همه رنج است؟؟

آدم منصف خود قضاوت کند: زینب رضی الله عنها (که هزاران درود بر روان پاکش باد)آن همه زجر کشید و اهل تشیع بارها با بازگو کردن آن آه و فغان میکنند ولی در این مورد به معاویه(ولی دم)حق نمیدهند که تحت تاثیر قرار گیرد؟؟حق نمیدهند که احساساتی شود؟حق نمیدهند اجتهاد کند؟حق نمیدهند حس داشته باشد؟ چرا؟؟ چون علی رضی الله عنه را معصوم میدانند؟؟ ولی اگر او معصوم بود حق عثمان را نه!! حداقل حق نائله را از سودان میگرفت! چرا نگرفت؟مگر نه اینکه حاکم موظف به گرفتن حق مظلوم از ظالم است .

آن زن چه گناهی داشت که باید آن همه توهین و بی احترامی را متحمل شود؟؟ آیا نباید کسی اقدام میکرد؟؟ حضرت علی رضی الله عنه که نمیتوانست چون اگر او میخواست اقدام کند آن شورشیان همانطور که عثمان رضی الله عنه را کشتند او را هم میکشتند. [۲۸]

اهل شام همه این چیزها را میدیدند و میشنیدند و به همین دلیل بود که قسم خورده بودند که پیش زنان خود نروند و بر بستر خود نخوابند تا قاتلان عثمان را با هر که به حمایت آنان برخیزد بکشند یا در این راه جان خود را از دست بدهند. [۲۹]

یکی از اهل شام- مره بن کعب- میگفت: اگر به خاطر حدیثی نبود که از رسول خدا صلی الله علیه وسلم شنیده(ام زبان به سخن نمی‏گشودم.(و در جنگ شرکت نمیکردم) در این حدیث ایشان فتنه‏ها را ذکر کردند و آن را نزدیک دانستند. در این هنگام مردی که ردایش را به دور سر و صورت خود پیچانده بود گذشت و ایشان فرمودند: این فرد در آن هنگام بر هدایت خواهد بود. من به سوی آن فرد رفتم و دیدم که عثمان بن عفان است. پس سوی رسول خدا رفتم و گفتم: این فرد ؟ ایشان فرمودند: آری. [۳۰]

اهل انصاف قضاوت کنند: همین الان آقای مهندس موسوی در عراق توسط دولت عراق آن هم بدون گناه کشته میشود!! حکومت ایران برای خونخواهی اقدام نمیکند..

در این حالت فکر میکنید مردم آسوده مینشینند؟جواب با منصفین!

شروع کننده جنگ که بود؟

بعد از همه اینها ، معاویه شروع کننده جنگ نبود!معاویه لشکر نکشید!معاویه قیام نکرد! و شکی نیست که شروع کننده جنگ حضرت علی رضی الله عنه بوده و او بوده که سپاه به سوی شام و منطقه صفین کشیده بود و شىخ الاسلام ابن تىمىه نیز در منهاج السنه با توجه به همین موضوع مى گوىد : «معاوىه کسى نبود که در ابتداى کار جنگ را انتخاب کند». [31]

و طبری در جلد ۵ از خود معاوىه -رضى الله عنه- نقل می کند: لذتی که در فرو بردن خشم احساس می کنم، در چىز دىگری آن را نمی بىنم. [۳۲]

و به همین دلیل نیز او جنگ را پیشنهاد نکرد بلکه او بود که پیشنهاد صلح و آتش بس داد.

و از این بند اینگونه استفاده میشود که معاویه خواهان قتال و جنگ نبوده و فقط خواهان قصاص قاتلین سیدنا عثمان رضی الله عنه بود. و اگر حضرت علی رضی الله عنه سپاه نمیکشید جنگی نیز رخ نمیداد.

(البته سیدنا علی رضی الله عنه اجتهادی کرد که در آن به حق نزدیکتر بود)

حق با که بود؟

اهل سنت و اهل فتوا بر این اتفاق نظر دارند که جز حاکم یا کسی که از جانب حاکم برای اجرای قصاص منصوب شده باشد برای کسی جایز نیست که کسی را قصاص نماید، زیرا این امر منجر به فتنه و اشاعه هرج و مرج می‏گردد. [۳۳]

قاضی ابن العربی میگوید: «وأما الصواب فىه فمع على» و اما اىنکه حق با چه کسى است، پس باىد گفت که حق با على رضی الله عنه است. [۳۴]

ابن حزم نیز میگوید: اما در اینکه باید قصاص مقدم بر بیعت شود سخن و اجتهاد او (معاویه) خطا بود. [۳۵]

و در کتب فریقین نقل شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم درمورد خوارج فرمودند: «هنگام تفرقه مسلمانان، فرقه اى(خوارج) از آن کنده مى شود که از دو طائفه (شام و عراق)، آنکه به حق نزدیکتر است آنان را مى کشد». [36]

و قاضی ابن العربی در مورد این روایت میفرماید:در نتىجه اىشان روشن کرده بودند که هر دو طائفه به حق متعلق مى باشند، اما طائفه على به حق نزدىکتر است. [۳۷]

امام الحرمین جوینی نیز در کتاب «لمع الأدله» می?گوید: معاویه گرچه با علی جنگید اما منکر خلافت علی نبود و خلافت را برای خود نمی?خواست، بلکه خواهان قصاص قاتلان عثمان بود و فکر می?کرد که? این دیدگاه و اجتهاد وی صحیح است، گرچه به واقع اجتهاد وی خطا بود. [۳۸]

و علمای ما همه بر این عقیده هستند که علی رضی الله عنه نزدیکتر بر حق بوده است. [۳۹]

اگر جنگ رخ نمیداد بهتر نبود؟

بدون شک اگر جنگی رخ نمیداد بهتر بود ،همانطور که صلح آنها باعث رونق دوباره اسلام شد و دوباره کشورگشایی ها از سر گرفته شد.

در روایات نقل شده که رسول خدا رضی الله عنه فرمودند: فتنه?ای روی خواهد داد که کسی که در آن خوابیده باشد بهتر از کسی است که در آن نشسته باشد و کسی که در آن نشسته باشد بهتر از کسی است که در آن به پا ایستاده باشد و کسی که در آن به پا ایستاده باشد بهتر از کسی است که در آن به آهستگی راه برود و کسی که در آن به آهستگی راه برود بهتر از کسی است که در آن به تندی راه برود. صحابه گفتند: ای رسول خدا در مورد این فتنه چه فرمانی به ما می‏دهید؟ ایشان فرمودند: کسی که شتران یا گوسفندانی دارد به کنار شتران و گوسفندان خود برود و کسی که زمینی دارد سر زمین خود برود. صحابه گفتند: اگر کسی چنین چیزهایی نداشت چکار کند؟ فرمود: شمشیر را ببرد و در زمینی فرو کند- یا به قولی آن را بشکند(تا بدین وسیله راه جنگ را بر خود مسدود کند)- و سپس به هر نحو که توانست به دنبال نجات و رهایی باشد. [۴۰]

میبینیم که رسول خدا صلى الله علیه وسلم نفرموده اند که شما، ای اصحاب من،جانب فلانی را بگیرید که بهتر است!!! و به دور ماندن از فتنه تاکید دارند.چون بر حقترین کارها و صحیحترین اجتهاد دور ماندن از فتنه بوده!

پس اگر جنگی رخ نمیداد بهتر بود و اشخاصی مانند سعد ابن ابی وقاص و عبدالله بن عمر رضی الله عنه و .. که از جنگ کناره گرفتند و جانب هیچ کدام را نگرفتند از بهترینها بودند.. و وقتی که سیدنا علی رضی الله عنه ولایت شام را به ابن عمر و ابن عباس پیشنهاد کرد هر دو آن را نپزیرفتند!و این نیز از بهترین تصمیمها بود و قول رسول خدا صلى الله علیه وسلم نیز بر همین موضوع اشاره دارد.

آیا معاویه مجتهد بود؟

در اینکه معاویه مجتهد بود یا خیر شکی نیست که ایشان از سران فقهای اصحاب بودند و این از روایات متعدد عیان است ولی قبل از نقل آن روایات باید گفت:

به زعم اهل تشیع حاکم و امیر باید شخصی باشد که از همه عالمتر و یا حداقل عالم است.

و ما میدانیم که حسن رضى الله عنه آنهمه فضایل و برتریشان که نسبت به معاویه داشتند با او بیعت کردند و ایشان را به عنوان خلیفه معرفی کردند .. پس میتوان گفت حسن رضى الله عنه آن علم و تفقه را در ایشان میدیدند که او را به عنوان خلیفه پذیرفتند .. ولی اگر عکس این باشد .. یعنی معاویه شخصی بی علم و (نعوذ بالله)ظالم بودند .. در درجه اول این ظلم و این بی علمی (زبانم لال) بر حسن رضى الله عنه بر میگردد، چون ایشان بودند که ایشان را تایید کردند و تایید کردن شخص ظالم خود ظلمی بزرگ بر رعایاست. و سیدنا حسن با اینکه هزاران پیرو و هوادار داشتند با ایشان بیعت کردند.

پس اگر شخصی بگوید معاویه ظالم بود .. این صفت بر حسن رضى الله عنه نیز صدق میکند چون او بود که معاویه را امیر مردم گردانید.

و اما روایات.

۱-قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: اللهم علم معاوىه الکتاب والحساب وقه العذاب»

خدایا علم حساب و کتاب را به معاویه بیاموز و از آتش محفوظ دار. [۴۱]

۲-سعدبن ابى وقاص مى گوىد : « ما رأىت أحدا بعد عثمان أقضى بحق من صاحب هذا الباب » ىعنى معاوىه

«پس از عثمان هىچ قاضىى بر حق تر از معاوىه ندىده ام» [42]

۳- رواىت دىگری وجود دارد که روزی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم ابوبکر و عمررضد الله عنهما را امر فرمود که در مورد مسئله ای با هم مشورت کنند و نتىجه را به رسول الله صلی الله علیه وسلم اطلاع دهند. اما ظاهراً اىشان در اىن مورد به نتىجه ای نمی رسند.  رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: (ادعوا معاوىه) معاوىه را برای مشورت خود دعوت کنىد و از او نظر خواهی نمائىد (فانه قوی امىن) چرا که اىشان هم توانا هستند و هم امىن و امانتدار. [۴۳]

۴- امام ذهبی نیز حدىثی را از ابومسهر نقل می کند که روزی رسول الله صلی الله علیه وسلم بر مرکبی سوار بود و معاوىه نىز پشت سر رسول الله -ص- سوار شده بود. رسول الله صلی الله علیه وسلم از او پرسىد: چه قسمتی از بدن تو به من چسبىده؟ معاوىه گفت: شکم "و سىنه ام" رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:  خداىا! آن را (سىنه اش را) از علم مملو و پر بگردان. ابو مسهر (حلم) را نىز اضافه کرده است که اىن در کتب دىگر نىامده است. [۴۴]

هر که در اجتهادش به حق اصابت کند دو اجر دارد و هر که خطا کند یک اجر!!

طبق روایت صحیحی که در کتب شیعه و سنی نقل شده و اصلی برای مجتهد و اجتهاد است ،مجتهدی که اجتهادی صواب داشته باشد دو اجر و اگر به خطار رود یک اجر دارد.

نص حدىث اىنگونه است که :

« إذا حکم الحاکم فاجتهد ثم أصاب فله أجران ، وإن اجتهد فأخطأ فله أجر واحد »

«اگر حاکم حکم داده و اجتهاد نموده، و اجتهادش صحىح باشد، دو اجر، و اگر اجتهادش خطا باشد، ىک اجر خواهد برد». [45]

و نمونه ای از این نوع اجتهاد را قرآن برای ما مثال زده:

جریان داوود و سلیمان(پدر و پسر) را مثال زده که هر دو اجتهاد کردند و اجتهاد سلیمان به حق نزدیکتر بود و در "سوره انبیا "از آن یاد کرده ،میگوید:

وَدَاوُودَ وَسُلَىمَانَ إِذْ ىحْکُمَانِ فِى الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِىهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِىنَ (۷۸) فَفَهَّمْنَاهَا سُلَىمَانَ وَکُلًّا آتَىنَا حُکْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ ىسَبِّحْنَ وَالطَّىرَ وَکُنَّا فَاعِلِىنَ (۷۹)

و داوود و سلىمان را [ىاد کن] هنگامى که در باره آن کشتزار که گوسفندان مردم شب‏هنگام در آن چرىده بودند داورى مى‏کردند و [ما] شاهد داورى آنان بودىم (۷۸) پس آن [داورى] را به سلىمان فهماندىم و به هر ىک [از آن دو] حکمت و دانش عطا کردىم و کوهها را با داوود و پرندگان به نىاىش واداشتىم و ما کننده [اىن کار] بودىم (۷۹)

و چون آنان در اجتهاد خوىش اخلاص داشتند، بر آن اجر مى برند، حال چه اجتهادشان درست باشد، ىا خطا کرده باشند. و ثوابى که بر مجتهدى که اجتهادش درست باشد مترتب مى گردد، چند برابر ثواب مجتهدى است که اجتهادش خطا باشد. [۴۶]

چگونه هر دو گروه را عادل میدانیم؟

اهل تشیع میگویند: چگونه ممکن است دو فرقه با هم بجنگند و هر دو گروه نیز عادل باشند و میگویند: خواه نا خواه گروهی ستمگر و یاغی بوده و گروهی بر حق و عادل بوده!و شیعه معاویه را کافر میداند!

نقد سخن آنها به چند طریق است..

۱-قرآن! ۲- قرآن! ۳- قرآن! ….. روایت

به این دلیل قرآن را سه بار نوشتم که به خواننده بفهمانم ، قرآن از همه چیز بالاتر است و هرگاه قرآن چیزی را تایید کرد و یا آن را مردود دانست.. دیگر جایی برای بحث باقی نمیماند.. مگر اینکه دلیلی به محکمی آیه قرآن مطرح شود!! که این غیر ممکن است!

خداوند میفرماید:وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ) [۴۷]

هرگاه دو گروه از مومنان وارد قتال و درگیری شدند، میان آنان صلح و آشتی برقرار کنید. اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تجاوز کرد، با گروه تجاوز گر قتال شود تا اینکه از تجاوز دست برداشته و تابع فرمان حق گردد اگر آماده ی اطاعت از فرمان شد آنگاه میان آن دو گروه با رعایت قسط و عدل، صلح برقرار کنید. و عدالت کنید که خداوند اهل عدل را دوست دارد. همانا مومنان با هم برادرند. میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید و از خدا بترسید تا به تقوا برسید.

در دو آیه مذکور، از دو گروه در گیر، به عنوان مومن یاد شده است هر چند که آنان مخالف یکدیگر بوده و علیه یکدیگر دست به قتال زده باشند، مسلماً اگر بغاوت یک گروه علیه گروهی دیگر بر اساس تاویل و به خاطر اینکه هر فریق خود را محق دانسته باشد، صورت گیرد، این امر هرگز مانع از اجتهاد نمی باشد، خواه اجتهاد درست باشد یا خطا [۴۸] و آیه فوق به تنهایی برای رد تمامی دلایل مخالفان کافیست چون هیچ دلیلی بالاتر از کلام خدا نیست!

احادىث صحىحه و ثابته نىز موىد و مبىن اىن مطلب هستند که هر دو فرىق به ىک هدف دعوت مى کردند و براى احىا و احقاق آنچه که آن را مى پنداشتند، تلاش مى کردند و هر دو فرىق از هوس خواهى و تبعىت از باطل به دور بودند. امام بخارى در صحىح خود از ابوهرىره رضى الله عنه نقل کرده است: (قال رسول الله صلى الله علىه وسلم لاتقوم الساعه حتى ىقتتل فئتان دعواهما واحده) [۴۹]

رسول اکرم صلى الله علىه وسلم فرمود: تا وقتى که دو گروه که موضع شان ىکى است وارد درگىرى نشده اند، قىامت بر پا نخواهد شد.

همان گونه که مشاهده مى شود حدىث مذکور نشانگر اىن مطلب است که هر دو فرىق دعوت گر ىک هدف و تابع ىک دىن و آىىن بوده اند.

امام مسلم در صحىح خود از حضرت ابى سعىد خدرى آورده است:

گروهى از خوارج بروز خواهد کرد و توسط ىک فرىق از مسلمانانى که با هم در گىر مى شوند و نزدىک تر به حق هستند کشته خواهند شد.  [50]

اىن حدىث حکاىت از آن دارد که هر دو فرىق خواهان حق بودند و براى حق مى جنگىدند و البته حق با على بود. زىرا او بود که با اىن طاىفه، ىعنى خوارج در نهروان قتال کرد.

امام نووى در شرح اىن حدىث مى گوىد: حدىث مذکور به صراحت مبىن اىن مطلب است که هر دو فرىق مومن هستند و هىچ کدام به خاطر قتال علىه دىگرى از اىمان خارج نمى شوند. [۵۱]

و از همه مهمتر!! رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد حسن گفته بودند : « ابنى هذا سىد، ولعل الله أن ىصلح به بىن فئتىن عظىمتىن من المسلمىن »

«اىن پسر من سىد است، و شاىد خداوند توسط او بىن دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار کند». [52]

ابوالبرکات، ابن تیمیه میفرمایند: پس هنگامى که رسول خدا- صلى الله علىه وسلم – حسن را جهت ترک قتال و اصلاح مىان دو طائفه مدح مى کند، معلوم مى شود که اصلاح مىان دو گروه بىشتر از قتال مىان آنان محبوب خداوند بوده است. در نتىجه مى توان گفت که خداوند به قتال امر نداده بود. و اگر معاوىه کافر بود، ولاىت دادن به کافر و تسلىم امر به او عملى نىست که مورد محبت خداوند و رسولش قرار گىرد. بلکه حدىث بر اىن دلالت دارد که معاوىه و ىارانش از مؤمنىن بوده اند. و آنچه حسن انجام داده است مورد محبت و رضاىت خداوند و رسولش- صلى الله علىه وسلم – بوده است. [۵۳]

میبینید که در تمامی روایات از آن دو گروه به عنوان مسلمان و مومن یاد شده و قرآن نیز همین صفت را برای آنها ذکر کرده و طبق همین آیه به هیچ وجه قتال بین دو گروه مسلمان موجب کفر یکی از آن دو گروه نمیشود و این نشان دهنده حکمت بی نهایت خدای تعالی است.

و شرىف رضى در کتاب (نهج البلاغه) از علی رضى الله عنه نقل مى کند: آغاز جرىان چنىن بود که، نخست با مردم شام مواجه شدىم، خداى و پىامبر همه ما ىکى است و همه ما بسوى ىک هدف حرکت مى کردىم و دعوت گر اسلام بودىم، در اىمان به الله و اىمان به رسول الله صلى الله علىه وسلم همه ى ما برابر بودىم و هدف ىکى بود. تنها اختلاف ما درباره ى خون عثمان بود و خدا مى داند که دامن ما از آن پاک است. [۵۴]

میبینیم که حضرت علی معترف است که آنها مسلمان بودند و خدا و پیغمبر و هدف آنها یعنی دعوت کردن به اسلام بود. پس این سخن مولا علی را باید چون پتکی بر سر مخالفان زد!

کلینی از امام صادق علیخ السلام نقل میکند که ایشان فرموند: …..منادى در اول صبح ندا مى دهد. اى مردم، آگاه باشىد، على و شىعىانش پىروزند، و منادى در آخر روز ندا مى دهد: اى مردم آگاه باشىد، عثمان و شىعىان او پىروز هستند. [۵۵]

پس طبق این روایت معاویه (شیعه عثمان و خونخواهانش) بر حق هستندو نکته ای که در روایت موجود است این است که ابوعبدالله علیه السلام اول گروه علی رضی الله عنه را نام میبرد و بعد از آن معاویه را! یعنی اینکه علی برحقتر از معاویه بوده!

به دور از همه این دلایل باید گفت:اگر سپاه معاویه به کل کافر هستند!پس عقیل بن ابیطالب(برادر علی رضی الله عنه) نیز (نعوذ بالله)کافر است! چون او به معاویه پیوسته بود! [۵۶]

اگر اهل جمل و صفین کافر بودند! پس نکاح با آنان نیز حرام و گناه است!

چرا حضرت علی رضی الله عنه دختر به آنها میدهد؟

دختر على رضی الله عنه ،رمله با پسر مروان بن حکم بن ابى العاص اموى، ىعنی معاویه بن عمران ازدواج کرد (رمله دختر على، أم سعىد دختر عروه بن مسعود ثقفى)…. [۵۷]

لبابه دختر عبىدالله بن عبّاس بن عبدالمطّلب با عبّاس بن على بن أبى طالب ازدواج کرد، سپس بعد از او با ولىد بن عتبه (برادر زاده معاویه) بن ابى سفىان ازدواج کرد. [۵۸]

و بعد از رمله دختر محمّد بن جعفر – طىار – بن أبى طالب با سلىمان بن هشام بن عبدالملک اموى و سپس با ابوالقاسم بن ولىد بن عتبه بن ابوسفىان ازدواج کرد. [۵۹]

و قابل توجه است که شش نفر از نواده هاى مختلف حسن (دختران) با پسران اموى و رهبران آنها ازدواج کردند که علماى نسب شناس اىن دامادى‌هاى بىن هاشمى‌ها و اموى‌ها را به بىش از بىست مورد نوشته اند که همهء اىنها بعد از جنگ بىن معاویه و على و بعد از صفّىن و جمل رخ داده است.

دختر دىگر على خدىجه، همسر عبدالرّحمن بن عامر اموى بود. و پدرش عامر بن کرىز اموى از طرف معاویه امىر بصره و در جنگ جمل بر ضد على بود. [۶۰]

و امثال اىن خوىشاوندى سببى و دامادى بىن بنى هاشم و بنى امیه بسىار زىاد است، و آنچه ذکر کردىم فقط براى نمونه مى باشد و لهذا على مرتضى در نامه اى به معاویه نوشت که:

عزت قدىمى ما و سىطرهء ما بر قوم شما مانع اىن نگشت که با همدىگر ازدواج کنىم و مثل دو هم وزن بىن ما وصلت ها بوده است. [۶۱]

و براى اىنکه مىان اهل شام و کسانى که بر ضد آنان مى جنگىدند مقارنه اى انجام داده باشىم، خبرى را که ابن کثىر [۶۲] از اعمش از عمروبن مره بن عبدالله بن الحارث اززهىربن الارقم رواىت نموده است ذکر مى کنىم که : على در روز جمعه براى ما خطبه خواند و گفت : «به من خبر داده اند که بشر به ىمن رفته است، و بخدا سوگند که فکر مى کنم آن قوم بر شما پىروز خواهند شد. و پىروز نمى گردند مگر به اىن خاطر که شما از اوامر امامتان عصىان مى کنىد، حال آنکه آنان از اوامر امامشان اطاعت مى کنند. و شما امانات خود را خىانت نموده و در زمىن فساد مى کنىد، حال آنکه آنان اصلاح مى کنند. فلانى را به فلانجا فرستادم اما او بمن خىانت نموده و غدر پىشه کرد. و فلانى را فرستادم، او نىز خىانت نموده و غدر پىشه کرد و اموال را بسوى معاوىه فرستاد. اگر قدحى را نزد کسى از شما به امانت بگذارم، دسته آنرا بر خواهىد داشت. خداوندا، از اىنها خسته شدم و نىز اىنها از من خسته شدند، و از اىنها متنفر شدم و اىنها از من متنفر گشتند. پس خداوندا آنان را از من، و مرا از آنان راحت کن».

قاضی ابن العربی میگوید:على اىنگونه لشکر و همراهانش را توصىف مى کند، و در مقابل فضائل اهل شام را برمى شمارد. ىعنى کسانى که در مقابل او و همراهانش موضع جنگ در پىش گرفتند. پس هنگامى که خود على- رضى الله عنه – اهل شام را به اطاعت و امانت و اصلاح توصىف مى کند، باىد اىن جواب را همانند سىلى محکم به گوش آن کسانى زد که اهل شام را به «کفر و فسوق در دىن» متهم مى کنند. [۶۳]

و از … امىرالمؤمنىن على نقل کرده اند که :مردى از صفىن گفت: «خداوندا اهل شام را لعنت کن». و على به او گفت : «اهالى شام را نفرىن مى کنى، حال آنکه در آنها ابدال است، حال آنکه در آنها ابدال است، حال آنکه در آنها ابدال است!!!!!» [64]

و نىز از على بن ابىطالب – رضى الله عنه – است که پس از صلحى که در سال ۴۰ هجرى انجام گرفت رو به مردم مى گوىد : «اى مردم، از امارت معاوىه کراهت نداشته باشىد. چون اگر او را از دست بدهىد، خواهىد دىد که چگونه سرها برىده خواهد شد». [65]

و نقل است که مردى به امام ابى زرعه الزارى گفت : من از معاوىه نفرت دارم. و او پرسىد : چرا؟ مرد جواب داد : چون او با على جنگ نموده است. پس ابو زرعه به او مى گوىد: واى بر تو. پروردگار معاوىه پروردگارى رحىم، و آنکسى که بامعاوىه به نبرد پرداخت، خصمى کرىم است، و من نمى دانم که تو چرا خود را در مىان آنان- رضى الله عنهم – داخل مى کنى. [۶۶]

و این قول خداوند را نیز به یاد بیاوریم که فرمودند:

فَمَن ىعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَىرًا ىرَهُ (۷) وَمَن ىعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا ىرَهُ (۸)

پس هر که هموزن ذره‏اى نىکى کند [نتىجه] آن را خواهد دىد (۷) و هر که هموزن ذره‏اى بدى کند [نتىجه] آن را خواهد دىد (۸)

در پایان میگویم:هر که شیعه علی رضى الله عنه است! باید بداند که با تکفیر معاویه سخن علی رضى الله عنه را تکذیب کرده چون علی رضى الله عنه آنها را به فسق و کفر متهم نکرده!

شیعه باید بداند که با تکفیر معاویه!حسن رضى الله عنه را ظالم معرفی میکند! چون او بود که او را تایید کرد و دست بیعت با او داد و رسول خدا صلى الله علیه وسلم نیز از چنین موضوعی خبر داده بود(که قبلا نقل شد)

و شیعه باید بخواند این روایت را که در کتاب خودشان نقل است! پیامبر صلى الله علیه و سلم فرمود : «من سبنّی فاقتلوه و من سبّ اصحابی فقد کفر» : «هر کس که مرا دشنام دهد پس او را بکشید و هر کس یارانم را دشنام دهد بی‌تردید کفر ورزیده است.» [67]

معاویه از علی میگوید!!

در حیرتم از افکار اهل تشیع!! از یک طرف میگویند معاویه دشمن علی بود! و از یک طرف فضایل علی(ع)را از زبان همین دشمن نقل میکنند! آیا ممکن است که شخصی ظالم و مغرض از دشمن خود تعریف کند!! و آیا ممکن است از او دفاع کند و یا ذم کننده دشمنش را مجازات کند!!

شیعه گوش فلک را کر کرده و میگوید:معاویه دستور میداد که علی را لعنت کنند و از او بدی بگویند!(که به امید خدا جداگانه در این مورد بحث خواهد شد).ولی این گفته آنها باطل است چون مجلسی نقل میکند که مردی از معاویه پرسشی کرد.

معاویه گفت: از علی بن ابیطالب بپرس زیرا او آگاه تر است.

آن مرد گفت: ای معاویه گفتار تو و پاسخت در این مسأله برای من محبوب تر است از پاسخ و گفتار علی!

معاویه گفت: بد حرفی زدی و اندیشه اشتباهی داری، تو از گفتار مردی اظهار ناخرسندی کردی که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را از دانش و علم سیراب می کرد. و به او فرمود: تو برای من همانند هارون برای موسی هستی، مگر این که بعد از من پیامبری نیست

. عمر بن خطاب از علی علیه السلام می پرسید و به سخنش عمل می کرد و من خود شاهد بودم که هرگاه مشکلی برای عمر پیش می آمد می گفت: آیا علی اینجا هست و حضور دارد؟؟ آنگاه معاویه به آن مرد گفت: برخیز که خداوند دو پایت را زمین گیر کند و دستور داد نام او را از دیوان سهمیه بیت المال حذف کردند!!! [۶۸] خنده دار نیست؟؟

خود معاویه دستور میدهد به علی فوش بدهید و ناسزا بگویید ولی همین الان شخصی که به دستورش عمل کرده را مجازات میکند!!(در حیرتم از منطق اهل تشیع!)

سلطان الواعظین شیعی که کتابی به اسم روزهای پیشاور دارد در جای جای کتابش میگوید معاویه علی را لعن میکرد ولی همین شخص جاهل نقل میکند: جلوى معاوىه مردم از على تعرىف مى کردند و على را مدح مى کردند [۶۹] و مینویسد: معاوىه از مقام على دفاع کرد!! [۷۰]

و در جایی دیگر مینویسد: خبر شهادت على به معاوىه رسىد معاویه گفت: «لقد ذهب الفقه و العلم بموت ابن ابىطالب»

با مرگ پسر ابوطالب، علم و فقه هم مرد …

و سلطان الواعظین میگوید:امىرالمؤمنىن شخصىتى است که دشمن بزرگ آن حضرت ىعنى معاوىه در مقابل کمالات آن حضرت سر خضوع فرود آورده و بعد از شهادت اىشان گفته است: «مادر دهر! عقىم است که فرزندى چون فرزند ابوطالب بزاىد«. [71]

عجیب است که معاویه غمگین است که دشمن او شهید شده!

در کتب ما نیز نقل است که ابو مسلم خولانى به اتفاق تنى چند نزد معاوىه آمدند و به او گفتند: تو با على در جنگ و نزاع هستى و با وى مبارزه مى کنى، آىا تو مانند او هستى؟ معاوىه گفت: خىر، هرگز، به خدا سوگندمن مى دانم که او از من بهتر است و او براى خلافت از من شاىسته تر است. [۷۲]

ابن کثىر نىز در جلد ۸ بدایه و النهایه آخرىن خطبه معاویه را چنىن نقل می کند:

(أىها الناس! إن من زرع قد استحصد، وإنی قد ولىتکم ولن ىلىکم أحد خىر منی, وإنما ىلىکم من هو شر منى کماکان من ولىکم قبلی خىراً منی)

(ای مردم! بعضی از مزارع زمان برداشت و دروشان رسىده است، من امىر شما بودم، پس از من امىر بهتری نخواهد آمد، هر کس بعد از من، امىر شود، از من هم بدتر خواهد بود، هم چنانکه کسانی که قبل از من بوده اند، بهتر از من بوده اند.)(یعنی صدیق و فاروق و شهید و اسد الله)

کلام پایانی و موقف اهل سنت

اهل سنت وصیت پیامبر خود را بر آورده میکنند و به هیچ کدام از یارانش زبان درازی نمیکنند و معاویه نیز یکی از یاران است و چه خوب گفته ابو توبه، الربیع بن نافع الحلبی: معاویه حجاب یاران رسول الله صلى الله علیه وسلم است، کسی که این حجاب را بر دارد به بقیه‌ی اصحاب هم جرأت پیدا می‌کند، حرف بزند. [۷۳]

و مطمئنا همین است و غیر این نمیتواند باشد.

قرآنی که آنها را وعده بهشت میدهد و آنهایی که در راه خدا همراه با رسول الله صلى الله علیه وسلم جهاد کردند مورد مغفرت قرار داده.به هیچ وجه از ناعادلان نیستند!

به قول مجاهد و ابن عبدالبر و ابن عباس:خداوند از کسی که اعلام رضایت کرد دوباره از او ناراضی نخواهد شد انشا الله. [۷۴]

و من و تو باید طبق این آیه عمل کنیم:

«وَالَّذِىنَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ ىقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِىنَ سَبَقُونَا بِالْإِىمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِىنَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤُوفٌ رَّحِىمٌ» حشر (۱۰) [۷۵]

آنانی که بعد از گذشتگان می آیند، می گویند: پروردگارا، ما و برادران مومن ما را که در ایمان از ما سبقت گرفته اند، مورد مغفرت قرار بده، و در دلهای ما هیچ گونه کدورتی در حق اهل ایمان جای نده، پروردگارا، تو بخشنده و مهربان هستی. حشر، ۱۰

نقل است که از عمربن عبدالعزیز در مورد جنگ میان صحابه سوال شد و او گفت: آن خونهایی بود که خداوند دست مرا به آن آلوده نکرد، پس آیا زبانم را از آن پاک نکنم. مثل اصحاب رسول خدا، مانند چشم است و درمان چشم، دست نزدن به آن است!!. [۷۶]

و ما بر خود نمیپسندیم، به آنهایی که برای قصاص خون عثمان شمشیر کشیدند بدی بگوییم.

ما از بدن نیزه خورده حضرت عثمان و از انگشتان قطع شده نائله(همسرش)شرم داریم که حامیان آنها را طعن زنیم و بر آنها خرده بگیریم. ما از سینه شکافته عمری که خود معاویه را والی شام کرد شرم داریم که بخواهیم منتخب او را متهم کنیم و بر علیه او زبان درازی بکنیم.و ما از حسن رضى الله عنه خجالت میکشیم که شخصی را که او تایید کرده را ملعون بدانیم و ما از خدایمان شرم داریم که شخصی را که او از آن راضیست ما از آن ناراضی باشیم!

و بهتر از همه سخن امام احمد رحمه الله است که در مورد صفین و دو گروه فرمودند:

تِلْکَ أُمَّهٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَلا تُسْأَلونَ عَمَّا کَانُوا ىعْمَلُونَ [۷۷]

آنان گروهى بودند که از دنىا رفته اند و آنچه کسب کرده اند، براى خودشان است و براى شما است آنچه که انجام مى دهىد. و شما مسئول اعمال آنان نىستىد.

و راست گفته است خداوند بسیار بخشنده و مهربان

التماس دعا

—————————————————————————-

منابع و مأخذ:

۱ – عواصم من القواصم /۱/۱۳۵

۲ – اهل تشیع در مورد ابن سبای یهودی دو قول نقل میکنند ..یک قول آن است که علی رضی الله عنه او را در آتش انداخت و قولی دیگر آن است که او را تبعید کرد.و نوبختی و جزایری این را نقل کرده اند.که در اینجا منظور ما قول دوم است.

۳ – الفرق بین الفرق: عبدالقادر بغدادی ص ۲۳۳-۲۳۵ چاپ مصر.

۴ -(چنانچه در نهج البلاغه آمده مثلا ص۲۰-۱۱۸-۱۱۹-۱۸۷-۱۸۹)

۵- موسوعه عاشورا ۵۹

۶ – فی رحاب کربلا ۵۳

۷ – طبری ۵/۱۶۵

۸ -طبری ۵/۱۹۴

۹ -علی خطی الحسین/ دکتر احمد راسم نفیس/ ۳۹-۴۰

۱۰- عواصم من القواصم /۱/۱۳۵

۱۱- علی خطی الحسین ۳۵-۳۴

۱۲ – عمار یاسر جواد محدثی ص ۶۱

۱۳ – انساب الاشراف ۵/۱۰۳

۱۴ – عواصم من القواصم / ۱/۱۳۴

۱۵ -العواصم من القواصم ۱/۱۳۵

۱۶ – البدایه والنهایه: ج ۷ ص ۲۵۶ – ۲۵۸

۱۷ – الصواعق المحرقه۲/۶۲۲٫

۱۸ – الإسراء: ??

۱۹ – ابن مزاحم شیعی/ صفین، ، ص۳۲؛ تحقیق مواقف الصحابه۲/۱۵۲٫

۲۰ – البدایه والنهایه، ج۷، ص۲۲۷-ابن الأثیر، ج۳، ص۹۸- ابن خلدون، ج۲، ص۱۶۹٫

۲۱ – ابن سعد مینویسد:چون قاتلان پیکر نیمه جان عثمان را احاطه کردند، همسرش"نائله "بر آنان فریاد زد که شما مردی را می‌کشید که نیمه‌های شب، تمام قرآن را در یک رکعت نماز تلاوت می‌کرد..طبقات ابن سعد (۳/۷۶). فتنه مقتل عثمان (۱/۱۹۱).و این موضوع از روایات بسیاری ثابت است و از اوست که میفرمود:قلب پاک از خواندن قرآن سیر نمیشود!

۲۲ – بدایه و النهایه ۷/۱۴۸-۱۸۵

۲۳ -سیرت عثمان ذی النورین/محمد جمالزهی

۲۴ -بقره ۱۳۷ و خون سید ما نیز بر همین آیه میریزد و قرآن موجود در موزه استانبول نیز شاهدی بر ادعای ماست.

۲۵ -تاریخ طبری: ج ۴ / ۴۰۵

۲۶ – مصنف ابن شیبه ۹/۱۹۳ البته دیه نائله بیش از ۱۰ شتر بود چون در روایات کلمه انگشتان" نقل شده یعنی بیش از دو انگشت .. البته بحث سر نرخ و قیمت نیست.. بحث سر حق و حق گیری است.

۲۷ -آن جانی که انگشت نائله(رض)را قطع کرد.

۲۸ – دکتر احمد راسم شیعی نقل میکند:شورشیان سوگند خوردند و خطاب به علی(ع)گفتند:یا بفرست مالک اشتر از صحنه‌ی جنگ بیاید یا همانند عثمان، تو را با شمشیرهایمان خواهیم کشت! و یا تسلیم دشمنت می‌کنیم.۲۸

۲۹ – تاریخ طبری۵/۶۰۰٫

۳۰ – سنن ابن ماجه۱/۲۴۰٫

۳۱ – منهاج السنه۲/۲۱۹ و منهاج الاعتدال ۲۴۹ و۲۵۱ و۲۶۲

۳۲ – و حضرت فاروق(ع)در مورد او فرموده اند: ما را بگذارید از بد گفتن در مورد جوان قریشی که در وقت خشم می خندد… الإستیعاب فی معرفه الأصحاب/ابن عبدالبر/ ۴۴۵ و تاریخ دمشق/ابن عساکر/۵۹/۱۱۲

۳۳ – تفسیر قرطبی۲/۲۵۶٫

۳۴ – العواصم من القواصم/۱/۱۳۵

۳۵ – الفصل فی الملل و النحل۴/۱۶۰٫

۳۶ – صحیح مسلم ح ۱۷۶۷ و سنن ابی داوود ۴۰۴۷ و مسند امام احمد ح ۱۰۸۴۵و در بحار الانوار با کلمات: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): تمرق مارقه عند فرقه من المسلمین یقتلها أولى الطائفتین بالحق..

باب بیعه أمیر المؤمنین علیه السلام وما جرى بعدها من نکث الناکثین إلى غزوه الجمل/ حدیث ۲۷۶ و همچنین در کتاب الطرائف/ السید ابن طاووس الحسنی شیعی ص ۱۰۳ و کتاب وقعه النهراون /علی بن حسین هاشمی ص ۲

۳۷ – عواصم من القواصم ۱/۱۳۸

۳۸ – لمع الأدله فی عقائد أهل السنه و الجماعه، ص۱۱۵٫

۳۹ – و میتوانید به عنوان نمونه به کتاب البدایه و النهایه۷/۲۲۷٫ سیر أعلام النبلاء۸/۲۰۹٫ أحکام القرآن۴/۱۷۱۷٫ مجموع الفتاوی/ابن تیمیه ۴/۴۳۷ . فتح الباری۱۳/۹۲٫ تهذیب الأسماء و اللغات۲/۳۸٫ فتاوی و مقالات متنوعه عبدالعزیز بن باز ۶/۸۷ مراجعه کنید

۴۰ – صحیح مسلم.

۴۱ – الاستیعاب / ج ۳٫

۴۲ – عواصم من القواصم ۱/۹۱ / و ابن کثیر / البدایه والنهایه ۸/۱۳۳

۴۳ – تاریخ دمشق / ج ۱۶ / ص ۳۴۵٫

۴۴ – تاریخ الاسلام / امام ذهبی / ج ۲ / ص ۳۱۰٫

۴۵ – الإبانه الکبرى/ لابن بطه العکبری ح ۷۰۳ دلائل النبوه للبیهقی ح۳۱۰۹ روایت مسلم ح۳۲۴۰ و بخاری ح۶۸۰۵ و در کتب شیعه: اجوبه مسائل جار الله /السید شرف الدین ص ۳*/معالم المدرستین و الطرائف و نص و الاجتهاد*و الصراط المستقیم/ علی بن یونس العاملی/ ۳/۱۵۹ با کلمات: من اجتهد فأصاب فله أجران، ومن أخطأ فله أجر واحد و…..

۴۶ – عواصم من القواصم ۱/۱۳۸

۴۷ -حجرات ۹ و ۱۰

۴۸ -بل ظللت/خالد عسقلانی/ بحث نقدی پیرامون برداشت نادرست تیجانی درباره ی مشاجره میان علی و معاویه

۴۹ – بخاری کتاب مناقب، علامات النبوه فی الإسلام ح۳۴۱۳

۵۰ – صحیح مسلم ح ۱۷۶۷ و سنن ابی داوود ۴۰۴۷ و مسند امام احمد ح ۱۰۸۴۵و در بحار الانوار باکلمات: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): تمرق مارقه عند فرقه من المسلمین یقتلها أولى الطائفتین بالحق.. باب بیعه أمیر المؤمنین علیه السلام وما جرى بعدها من نکث الناکثین إلى غزوه الجمل/ حدیث ۲۷۶ و همچنین در کتاب الطرائف/ السید ابن طاووس الحسنی شیعی ص ۱۰۳ و کتاب وقعه النهراون /علی بن حسین هاشمی ص ۲

۵۱ – مسلم با شرح ج۷ حدیث ۲۳۵

۵۲ -عوصم من القواصم ۱/۱۳۸٫٫و بخاری نیز بابی به همین نام دارد!ح۲۵۰۵ و ۳۳۵۷ و ۳۴۶۳ و سنن ابی داوود ح ۴۰۴۳ سنن ترمذی ح ۳۷۰۶ و سنن سائی ح ۱۳۹۳ و مسند امام احمد ح ۱۹۴۹۷و با این کلمات در بحار الانوار مجلسی: إن ابنی هذا سید ولعل الله عز وجل یصلح به بین فئتین من المسلمین. (باب) (فضائلهما ومناقبهما والنصوص علیهما) (صلوات الله علیهما)/حدیث شماره ۶۱ و۶۲ و۷۴ و…مستدرک سفینه البحار و مدینه المعاجز و الطرائف و ….

۵۳ – منهاج السنه ۲/۲۴۲

۵۴ -نهج البلاغه ج۳ ص (۶۴۸).

۵۵ -روضه الکافی ج۸ ص (۱۷۷).

۵۶ – اصول الکافی ۱/۲۷۳٫

۵۷ – مفید: ص ۱۸۶٫

۵۸ – المحبر: ص ۴۴۱، نسب قریش ص ۱۳۳، عمدهء الطّالب، حاشیهء ص ۴۳٫

۵۹ – کتاب المحبر ص ۴۴۹٫

۶۰ – الاعلام: طبرسی: ص ۲۰۳ و الارشاد: مفید: ص ۱۸۶ و الشّیعهء و التّشیّع: احسان الهی ظهیر ص ۳۵٫

۶۱ – نهج البلاغه: تحقیق صبحی صالح ص ۳۸۶ و ۳۸۷ ج ۳/۳۲ تحقیق محمّد عبده.

۶۲ – د ر بدایه و النهایه ۷/۳۲۵

۶۳ -عواصم من القواصم/ابن العربی/ص۱۴۶

۶۴ – ابن کثیر/ البدایه و النهایه ۸/۲۰

۶۵ -ترجمه فارسی عواصم من القواصم/ص۱۹۷

۶۶ -تاریخ دمشق/ابن عساکر/۵۹/۱۴۱

۶۷) جامع الأخبار/شیخ محمد سبزواری/ ص ۴۵۶ (فصل ۱۲۵ درباره دشنام دادن).

۶۸ – بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۶۶، ح۴۰ —— عمده

۶۹ -روزهای پیشاور ص ۸۲۷

۷۰ روزهای پیشاور ص ۸۶۱

۷۱ -روزهای پیشاور ۸۵۶

۷۲ – سیر اعلام النبلاء / ۳ / ۱۴۰محقق می گوید: راویان، افرادی ثقه هستند.

۷۳ – البدایه والنهایه / ابن کثیر/ ۸/۱۳۰ ـ ۱۳۹٫

۷۴ -مجاهد در مصنف ابن ابی شیبه۷/۱۷۱ و التفسیر من سنن سعید بن منصور ص۲۴ و ابن عباس در المطالب العالیه /ابن حجر عسقلانی/۷/۳۷۰

۷۵ -حشر/۱۰

۷۶- الإنصاف، باقلانی، ص۶۹؛ الطبقات۵/۳۹۴٫

۷۷ -بقره/۱۴۱

 

نویسنده: ابوبكر بن حسين (رحمه الله)

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …