اسلام قواعدی واضح برای فهم نصوص شرعی قرار داده تا کسی دچار لغزش نشود و فهم هیچکس به گمراهی نرود. این قواعد، تکیهگاهی اساسی برای صحت استدلال است و کسی نمیتواند به شناخت منظور خداوند و پیامبرش ج دست یابد مگر پس آنکه فهمش از ادلۀ کتاب و سنت، درست باشد، و آرا و اندیشههای باطل و گمراهیها به وجود نیامد، مگر به سبب فهم اشتباه. اگر قرار بود نصوص شرع به دست مردم سپرده شود تا هر کس بر حسب فهم و عقل خود آن را تفسیر کند بیشک مردم دچار اشتباه و یاوهسرایی میشدند. به همین سبب باید اصول علمی ثابتی وجود داشته باشد تا در فهم نص به آن پایبند باشیم.
برخی از این اصول:
نخست: وجوب رجوع به روش سلف صالح در فهم نصوص شرعی
شاید کسی بگوید: چرا باید از فهم سلف صالح ـ نه دیگران ـ در فهم نصوص پیروی کنیم؟! آیا آنها نیز مانند دیگر انسانها نیستند؟ بنابراین چرا باید تنها از آنها پیروی شود؟! یا چنانکه امروزه بسیاری از نویسندگان میگویند: آنان مردانی بودند و ما نیز مردانی هستیم. میگوییم: سلف صالح ویژگیهایی داشتند که در دیگر افراد این امت وجود ندارد. آنان نمایندۀ فهم صحیح و تطبیق عملی کتاب و سنت هستند. از سوی دیگر ادلۀ شرعی بسیاری از جهات مختلف دال بر وجب بازگشت به فهم سلف صالح در تفسیر کتاب و سنت وجود دارد، از جمله:
۱- الله متعال کسانی را که با روش و منهج آنان به مخالفت برخیزند به عذاب دردناک تهدید کرده است:
﴿وَمَن یُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَتَّبِعۡ غَیۡرَ سَبِیلِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًا١١۵﴾ [النساء: ۱۱۵]. «و هر کس پس از آنکه راه هدایت برای او آشکار شد با پیامبر به مخالفت برخیزد و [راهی] غیر راه مومنان در پیش گیرد، وی را بدانچه روی خود را بدان سو کرده واگذاریم و به جهنمش کشانیم و چه بازگشتگاه بدی است».
بنابراین هر کس در فهم [نصوص] راهی دیگر جز راه مومنان را در پیش گیرد وعیدِ عذاب دردناک متوجه او خواهد شد، و نخستین کسانی که مصداق «سبیل المومنین» (راه مومنان) هستند، به نص قرآن، مومنانِ نخستین یعنی اصحاب ش میباشند چنانکه میفرماید: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٠٠﴾ [التوبه: ۱۰۰] «و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند، الله از ایشان خشنود و آنان [نیز] از او خشنودند و برای آنان باغهایی آماده کرده که از زیر آن نهرها روان است؛ همیشه در آن جاودانهاند؛ این است همان پیروزی بزرگ».
عمر بن عبدالعزیز / میگوید: «رسول الله صلی الله علیه و سلم و والیان امرِ پس از او سنتهایی را گذاشتهاند که برگرفتن آن پیروی از کتاب الله و تکمیل طاعت پروردگار و نیرویی برای دین خداوند است که هیچیک از مردمان نمیتواند آن را تغییر یا عوض نماید یا به چیزی خلاف آن نظر داشته باشد. هر که با آن ره جوید هدایت یافته و هر که از آن یاری بگیرد، پیروز گشته و هرکس آن را ترک کند از راهی به جز راه مومنان پیروی کرده و خداوند او را به همان سویی که رفته وامیگذارد و به جهنمش واصل خواهد کرد و بد عاقبتی خواهد داشت»[1].
ابن قیم میگوید: «رسول الله سنت اصحابش را همراه با سنت خود یاد کرده و چنانکه به پیروی از سنت خود امر نموده به پیروی از سنت آنان نیز دستور داده و چنان در این مورد مبالغه فرموده که دستور داده تا [امت وی] آن را با بن دندانها محکم بگیرند»[2]. از حذیفه نقل است که گفت: «ای جمع قاریان، از الله پروا دارید و راه کسانی که پیش از شما بودند را در پی گیرید که سوگند اگر از آن پیروی نمودید راهی طولانی را [از دیگران] سبقت جستهاید و اگر آن را ترک گفتید و به چپ و راست رفتید، به گمراهی دور و درازی دچار شدهاید»[3].
۳- سلف صالح، بهترینِ این امت، و از نظر علم و عمل برترینِ آنهایند. رسول الله میفرماید: «بهترینِ مردم قرن من هستند، سپس کسانی که در پی آنها بیایند، سپس کسانی که در پی آنها بیایند»[4].
ابن تیمیه / میگوید: «برای کسی که در کتاب و سنت و آنچه مورد اتفاق اهل سنت است، تدبر نماید، به طور حتم مشخص خواهد شد که بهترین نسلهای این امت در کردار و گفتار و اعتقاد و دیگر فضائل، نسلِ اول امت هستند، سپس کسانی که پس از آنان بیایند، سپس کسانی که پس از آنها بیایند؛ چنانکه از پیامبر ج از چند جهت ثابت شده، و اینکه آنان در هر فضیلتی از جمله علم و عمل و ایمان و عقل و دین و بیان و عبادت، بهتر از خَلَف هستند و در بیان [الفاظِ] مشکل، بر دیگران اولویت دارند. این سخن را تنها کسی رد میکند که ضروریات اسلام را نپذیرد و با وجود علم گمراه شده است. چه زیبا است سخن شافعی در رسالهاش که میگوید: آنان در هر علمی و در عقل و دین و فضیلت و هر سببی که با آن علمی به دست آید یا هدایتی حاصل شود از ما برترند، و رای آنان برای ما بهتر از رای و نظر ما برای ماست»[5].
۴- چنگ زدن به راه و روش آنان سببِ نجات در هنگام فتنهها و اخلافات و تفرقه است؛ از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بنی اسرائیل به هفتاد و دو فرقه متفرق گردیدند و امت من بر هفتاد و سه فرقه پراکنده خواهند شد؛ همه در آتشاند جز یک گروه». گفتند: آن چیست ای پیامبر خدا؟ فرمود: «آن [راه و روشی است] که من و یارانم بر آن هستیم»[6]. و این نشان میدهد که جداکنندۀ راه حق و باطل، پیروی از صحابه در راه و روش آنان است.
۵- آنان آگاهتر از دیگران به مراد خداوند و مراد پیامبر او هستند، و این یکی از مهمترین ویژگیهای آنان است که باعث میشود راه و روش آنان بر دیگران مقدم باشد.
زیرا «خداوند متعال آنها را به داشتن ذهنی روشن و فصاحت زبان و وسعت علم و آسانی دریافتِ علم و ادراک نیک و سرعت فهم و قصد نیک و تقوای پرورگار متعال، ویژگی داده بود. چرا که عربی زبانِ آنان بود و معانی صحیح [لغاتِ آن به طور طبیعی] در فطرت و عقلشان موجود بود و نیازی به نگاه در سند و حال راویان و علل حدیث و جرح و تعدیل و نگاه در قواعد اصول و قواعد اصولیان نداشتند؛ بلکه از همۀ اینّها بینیاز بودند
دوم: بازگشت به زبان عرب در فهم منظور کلام الله و کلام رسول الله صلی الله علیه و سلم
ارادۀ الله معال بر این بود که پیام پایانی وی به سوی بشریت به زبان عربی باشد: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِیّٗا لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٢﴾ [یوسف: ۲]. «ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم؛ باشد که بیندیشید». ﴿کِتَٰبٞ فُصِّلَتۡ ءَایَٰتُهُۥ قُرۡءَانًا عَرَبِیّٗا لِّقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٣﴾ [فصلت: ۳]. «کتابی که آیات آن به روشنی بیان شده است؛ به زبان عربی برای مردمی که میدانند». ﴿إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِیّٗا لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٣﴾ [الزخرف: ۳].«ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم؛ باشد که بیندیشید».
﴿وَمِن قَبۡلِهِۦ کِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا وَرَحۡمَهٗۚ وَهَٰذَا کِتَٰبٞ مُّصَدِّقٞ لِّسَانًا عَرَبِیّٗا لِّیُنذِرَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُحۡسِنِینَ١٢﴾ [الأحقاف: ۱۲].«و پیش از آن کتاب موسی راهبر و رحمتی بود و این [قرآن] کتابی است به زبان عربی که تصدیق کنندۀ [آن] است تا کسانی را که ستم ورزیدهاند هشدار دهد و برای نیکوکاران مژدهای باشد».
شاید یکی از جنبههای حکمت در عربی نازل شدن قرآن، این باشد که زبان عربی در نردبان زبانهای انسانی در وسعت الفاظ و بسیار بودن روشهای نظم، در اوج قرار دارد، به طوری که این زبان، شایستهترین در حمل معانی و تواناترین در ادای آن است. قرآن در واژههای خود و در ترکیب آن واژهها و در روشها و معانی، عربی است؛ زیرا معانی کتاب الله موافق با معانی کلام عرب است، همانطور که واژههای آن نیز موافق با واژههای عربی است. به همین سبب کسی نمیتواند کلام خدا و پیامبرش را بفهمد مگر از جهت زبان عرب.
شاطبی / میگوید:«بنابراین برای کسی که در شریعت مینگرد و در اصول و فروع آن سخن میگوید … درست نیست که در هیچ موردی از آن سخن گوید مگر آنکه خود عربی باشد یا مانند عرب به زبان عرب آگاه باشد … و اگر در آن درجه نیست کافی است در فهم معانی قرآن [از آگاهان] تقلید کند، و شایسته نیست بدون پرسش از اهل علم به فهم خودش حسن ظن داشته باشد»[7].
سلف و کسانی که بر روش آنان بودند برای فهم معانی کتاب و سنت به سخن عرب ـ نظم و نثر ـ استدلال میکردند. ابن تیمیه میگوید: «شناخت زبان عربی که با آن مورد خطاب قرار گرفتهایم در فهم منظور الله و پیامبرش به ما کمک میکند، و همینطور برای شناخت معانی الفاظ؛ زیرا عموم گمراهی اهل بدعت به همین سبب بود؛ چرا که آنان سخن الله و پیامبرش را بر معنایی حمل میکردند که به گمانشان دال بر آن بود، اما چنین نبود»[8].
به همین سبب، حسن بصری میگوید: «ندانستن عربی آنان را هلاک کرد؛ معانی آن بر غیر تاویل [صحیح] تاویل میکنند»[9]. امام شافعی میگوید: «مردم دچار جهل و اختلاف نشدند مگر به سبب ترک زبان عرب و میل به زبان ارسطو»[10]. بنابراین، کسی که میخواهد کتاب خدا را بفهمد، باید آن را از جهت زبان عرب بفهمد و راهی برای فهم آن جز این جهت وجود ندارد»[11].
امام مالک میگوید: «کسی را نزد من نیاورند که به زبان عرب آگاه نیست و کتاب الله را تفسیر میکند مگر آنکه او را عبرت [دیگران] میگردانم!»[12]. و از مجاهد روایت است که گفت: برای کسی که به خداوند و آخرت ایمان دارد حلال نیست که در کتاب الله سخن بگوید مگر آنکه به زبان عرب آگاه باشد»[13].
ابوعبید میگوید: از اسمعی شنیدم که میگفت: از خلیل بن احمد شنیدم که به نقل از ایوب سختیانی / میگفت: «عموم کسانی که در عراق راه زندقه در پی گرفتند به سبب دانش کم آنان به عربی بود»[14]. نشناختن زبان عرب باعث اشتباه در فهم منظور الله و پیامبرش میشود؛ برای مثال: کسانی که با استدلال به این آیه ادعا کردهاند مرد میتواند نُه زن داشته باشد:
﴿فَٱنکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَ﴾ [النساء: ۳]. «پس هرچه از زنان که شما را پسند افتاد، دو یا سه یا چهار، به زنی گیرید». و گمان بردهاند که جمع چهار با سه و دو میشود نُه!
قرطبی / میگوید: «و این همهاش به سبب جهل در زبان عرب است… زیرا الله متعال عرب را با فصیحترین لغات مورد خطاب قرار داده، و ممکن نیست که عرب لفظ «نُه» را بگذارد و بگوید: دو و سه و چهار!. دو همینطور عرب این را زشت میداند که کسی بگوید: به فلانی چهار، شش، نه بده، و نگوید هجده»[15].بر این اساس، منظور آیه، داشتن حق انتخاب از بین این اعداد است نه جمعِ آن، و اگر منظورِ آن جمع بود میگفت: نُه، و جملهای طولانیتر و ناواضح را نمیگفت[۱۶].
سوم: رجوع به اصول و قواعدی که سلف برای فهم نصوص قرار دادهاند
سلف ـ رحمهم الله ـ مبانی و قواعدی داشتند که در فهم نصوص شرعی بر اساس آن حرکت میکردند، و نخستین کسی که این قواعد را جمعآوری و تبیین نمود و به شرح آن همت نهاد، امام شافعی / در کتابش «الرساله» بود که بذر و اساس دیگر کتابهایی است که پس از آن در علم «اصول فقه» نگاشته شد. این علم به جمعآوری قواعدی میپردازد که استنباط احکام شرعی را از کتاب و سنت نظاممند میکند و دلیل هجوم پی در پی اصحاب بدعت «بازنگری در قرائت نصوص» به امام شافعی و کتاب الرسالۀ وی نیز همین است. ارکون دربارۀ امام شافعی و کتاب الرساله میگوید: «وی در زندانی کردن عقل اسلامی درون دیوار یک روش مشخص، نقش داشت»[17].
وی دربارۀ محدود ساختن منابع تشریع اسلامی در قرآن و سنت و اجماع و قیاس توسط امام شافعی میگوید: «این همان فریب بزرگ بود که زمینه را برای شیوع آن توهم بزرگ فراهم کرد، مبنی بر اینکه شریعت دارای اصلی الهی است»[18].
شافعی نزد جابری «بزرگترین قانونگزار عقل عربی است» زیرا باعث گردید «نص، منبعِ اساسیِ قدرتمند عقل عربی و عملکرد آن شود»[19]. اما شرفی به وضوح میگوید: «امروزه هرگز قابل قبول نیست که به روش اصولی شافعی پایبند بمانیم؛ زیرا فهم کتاب و سنت بر اساس روش فهم شافعی و تاویل وی تنها به افتادن در یک باتلاق منهجی منجر میشود که سلف با آن روبرو نبودهاند»[20].
وی از اصحاب این مدرسه میخواهد قواعدی جدید برای اصول فقه وضع کنند. جابری میگوید: «میخواهیم اندیشۀ مجتهدانی که واقعا قصد تجدید و نوآوری دارند و عملا احساس میکنند چنین کاری ضروری است را به خودِ قواعد اصول جلب کنیم، تا آن را به هدف رسیدن به روشی جدید که با پیشرفت موجود هماهنگ باشد، بازسازی کنیم»[21].
وی در توجیه دعوتِ خود به تغییر علم اصول فقه میگوید: «چیزی مانع از آن نیست که قواعد منهجی دیگری را که میتواند حکمت از تشریع را در دورانی مشخص به روشی بهتر محقق سازد، [جایگزین قواعد پیشین] قرار دهیم»[22].
محمد الشرفی میگوید: «قواعد فقهی که توسط فقهاء وضع شده در حقیقت دارای طبیعتی دینی نیستند، بلکه قواعدی ساختۀ بشرند، به همین سبب با عدالت و برابری و حقوق بشر در تضاد هستند»[23]. هدف از چنین دعوتی، در رفتن از زیر قواعد و ضوابطی است که علما برای استنباط از نصوص شرعی وضع کردهاند، تا بدینوسیله راه برای به بازی گرفتن نصوص شرعی، چنان که میخواهند هموار گردد.
[۱]– حلیه الأولیاء (۶/ ۳۲۴).
[۲]– إعلام الموقعین (۴/ ۱۴۰).
[۳]– به روایت ترمذی (۲۶۰۰) و ابوداود (۳۹۹۱). آلبانی در صحیح الجامع (۴۳۱۴) آن را صحیح میداند.
[۴]– به روایت بخاری (۲۴۵۸).
[۵]– مجموع الفتاوی (۴/ ۱۵۷).
[۶]– به روایت ترمذی (۲۶۴۱). این حدیث را علامه آلبانی در صحیح الجامع (۹۴۷۴) حسن دانسته است.
[۷]– الاعتصام (۱/ ۵۰۳).
[۸]– مجموع الفتاوی (۷/ ۱۱۶).
[۹]– الاعتصام (۱/ ۵۰۳).
[۱۰]– سیر أعلام النبلاء (۱۰/ ۷۴).
[۱۱]– الموافقات (۲/ ۶۴).
[۱۲]– شعب الإیمان بیهقی (۲/ ۴۲۵).
[۱۳]– البرهان فی علوم القرآن (۱/ ۲۹۲).
[۱۴]– کتاب الزینه أبی حاتم (۸۶).
[۱۵]– تفسیر قرطبی (۵/ ۱۷).
[۱۶]– التسهیل ابن جزی (۱/ ۲۳۲).
[۱۷]– تاریخیه الفکر العربی الإسلامی (۷۴).
[۱۸]– پیشین (۲۹۷).
[۱۹]– الجابری، تکوین العقل العربی (۱۰۵) و بنیه العقل (۲۲).
[۲۰]– عبدالمجید الشرفی، لبنات (۱۴۳).
[۲۱]– وجهه نظر (۶۳).
[۲۲]– پیشین (۶۲).
[۲۳]– محمد الشرفی، الإسلام والتاریخ (۶۴).