واژۀ «معنویت» مصدر جعلی از ریشۀ «عنی» است و لغویون واژۀ (معنوی) را در اموری خلاصه میکنند که «مقابل مادی، صوری و ظاهری» است، و یا آن را :«معنایی که تنها به وسیلۀ دل شناخته میشود و زبان را در آن بهرهای نیست» میدانند. چنان که مقامات «معنوی» را: «مراتب سیر باطنی، درجات سلوک به سوی حق و مقامات عرفانی» دانستهاند(لغتنامه دهخدا).
حقیقت این است که میان معنویت و مادیت، تناقض و تضادی وجود ندارد، بلکه آن دو لازم و ملزوم یکدیگرند. انسان، هم بعد مادی دارد و هم بعد معنوی، از این روی «معنویت» ضد «عقل» و یا «علم» نیست. بلکه معنویت همنوا و همآهنگ با «عقل» و «علم» است.
بخشهای مختلف وجودی انسان از یکدیگر قابل تفکیک نیستند، بلکه حقیقت انسان، با توازن میان «معنویت» و «مادیت» رقم خورده است، چنانکه خدای تعالی فرموده:
«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧﴾ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨﴾ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا ﴿٩﴾ و سوگند به نفس [آدمی] و آن که او را سامان بخشید، پس بدکاری و پرهیزگاریاش را بدان الهام کرد، رستگار شد کسی که آن را [از آلودگی] بپیراست، و سرافکنده شد کسی که آن را آلوده ساخت»(سوره الشمس:۷-۱۰). هستی انسان از ایجاد توازن و تعادل میان نیروهای به ظاهر مخالف و متضاد شکل میگیرد. از اینرو، مقولۀ معنویت را نمیتوان در تضاد با مادّیت تحلیل نمود، بلکه هر کدام به نوبۀ خود از ضروریات و لوازم وجود آدمی در حیات زمینی است؛ چنانکه جهان مادی مقدمهای برای جهان آخرت به شمار میآید. بدیهی است که در اندیشۀ غربی، مادیت غیر از معنویت است، زیرا در آنجا معنویت مسیحیت در تضاد با علم و عقل ظاهر گردیده و غربیان ناچار شدهاند، آن دو را از یکدیگر تفکیک کنند. اما دیدگاه اسلام اینگونه نیست، زیرا قرآن کریم علم و عقل را هماهنگ و همنوا با معنویت میداند: «وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ» و این مثلها را برای مردم میزنیم و جز دانایان آنها را در نمییابند»(عنکبوت/۴۳). و «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّـهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» جز این نیست که از میان بندگان خدا، تنها دانایان از [مقام او] میهراسند»(فاطر/۲۸). و«وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ» و از جمله نشانههای [قدرت] خدا، آفرینش آسمانها و زمین و گوناگونی زبانها و رنگهای شماست، بی گمان در این دگرگونیها برای دانشوران نشانههاست (روم/۲۲).
یکی از تعبیرات به کار رفته در قرآن کریم که بیش از همه پیامآور «رویکرد معنوی» است، واژۀ «ربیّون» است که در آیۀ ۱۴۶ سورۀ آلعمران آمده است. این واژه جمع «رِبّی» است که به معنی دانشور راسخ و وارسته، مرد خدا و مؤمن مخلص میباشد:
«وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ» و چه بسیار پیامبرانی که مردان خدای فراوانی به همراه آنان کارزار کردهاند، اما به سبب صدمهای که در راه خدا به آنان میرسیده است، سست و ضعیف نشدند و زبونی نشان ندادند، و خدا شکیبایان را دوست میدارد.
از مفهوم آیه مبارکه روشن است که مقصود از «ربیّون» کسانی است که سستی و ضعف و زبونی به خود راه نمیدهند و اهل صبر و پایداری هستند. مراد از این واژه کسانی است که رویکرد معنوی دارند.
از جمله الفاظ هم خانوادۀ «رِبّی» واژۀ «ربانیّون» است که در آیات ۴۴ و ۶۳ سورۀ مائده آمده است: «وَالرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن کِتَابِ اللَّـهِ وَکَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ = مربیان خداپرست و دانشمندان
ایشان(از یهود)، از آن رو که نگاهبانی از [دستورات] کتاب خدا از آنان خواسته شده بود و بر آن گواه بودند»؛ که اینان در حقیقت پاسداران معنویت هستند. «لَوْلَا یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ= چرا مربیان خداپرست و دانشمندان، آنان را از گفتار گناهآلود و حرامخواریشان باز نمىدارند؟ قطعاً بد است آنچه انجام میدهند».
عبارت «ربانیون» و هم چنین عبارت «احبار» از جمله الفاظی هستند که مفهوم معنویت و یا بار معنوی به همراه دارند.
از این جمله نیز عبارت «ربانیین» است که در آیۀ ۷۹ آلعمران آمده است: «مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللَهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّهَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَادًا لِّی مِن دُونِ اللَّـهِ وَلَٰکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنتُمْ تَدْرُسُونَ» هیچ بشری را نسزد که خداوند به او کتاب و حکم/ حکمت(دانش گفتار و کردار درست) یا فرمان حکم راندن و پیامبرى دهد، آنگاه وى به مردم گوید: بندگان من باشید نه بندگان خدا؛ بلکه[گوید:] خداشناسان و خداپرستان باشید بدان سبب که کتاب خدا را به دیگران مىآموختید و خود به خواندن آن مىپرداختید».
«ربانییّن» در این جا به معنی خداجویان و خداپرستان است، که مفهوم معنویت را به همراه دارد.
مؤلفهها و مبانی معنویت در اسلام
در قرآن کریم در خصوص مبانی و مؤلفههای معنویت اشارات ظریفی شده است. چون خدای متعال ارادۀ آفرینش آدم را نمود، خطاب به مقربان درگاه خویش «فرشتهگان» فرمود:
«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً»(بقره/۳۰). خداوند در این آیه از آدم به عنوان «خلیفه» نام برد، خلافت و جانشینی از آفریدگار جهان، بیانگر مقام و منزلت معنوی آدمی است، که به او حق داده میشود در پدیدههای جهان آفرینش به عنوان جانشین دخل و تصرف کند، و به نمایندگی از خدا در این جهان ارزشهای آسمانی را به اجرا بگذارد، چنانکه حق دارد از پدیدههای زمینی بهرهبرداری کند.
پس از آن به آدمی علمی را ارزانی کرد که فرشتگان از آن بهرهای نداشتند. میدانیم که فرشتگان موجوداتی نورانی هستند که فقط جنبۀ معنوی دارند. در این مورد خدای متعال فرموده است:
«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ * قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ» و همۀ نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست مىگویید مرا از نامهاى اینها خبر دهید؛ گفتند: تو منزّهی، ما را دانشى نیست مگر آنچه به ما آموختهاى، که تویى داناى با حکمت[ استوارکار و درستگفتار]»(بقره/۳۱-۳۲).
پس از آن به فرشتگان فرمان داد: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَىٰ وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ» [ یاد کن] آنگاه که فرشتگان را گفتیم: آدم را سجده کنید، پس سجده کردند مگر ابلیس که سرپیچى و گردنکشى کرد و از کافران گشت»(بقره/۳۴).
سجدۀ فرشتگان، که وجودشان معصوم و معنوی و روحانی است، بر آدم، نشانگر منزلت و مقام معنوی آدمی است.
سپس نا فرمانی «ابلیس» که فقط به بُعد مادّی آدمی که از «گِل» آفریده شده مینگرد و خود را برتر از او میبیند که در برابر آدم به سجده بیفتد، میرساند: نخستین کسی که در شناخت مقام معنوی آدمی دچار اشتباه شد «ابلیس» بود، و علت خطای او خود بزرگبینی و تکبر بود، که او را از دیدن حقیقت معنوی آدم کور کرد!
علاوه بر مقام «خلافت» که در قرآن کریم به آدمی ارزانی شده، خدای تعالی آدمی را کرامت نیز بخشیده است: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» و ما قطعاً آدمی زادگان را (با اعطای عقل، اراده، اختیار، نیروی پندار و گفتار و نوشتار، قامت راست، و غیره) گرامیداشتهایم»(اسراء/۷۰).
در جایجایِ قرآن کریم آدم و آدمیزادگان از جانب آفریدگار بزرگ با الفاظی چون: «یا آدم…»، «یا بنی آدم…» «یا ایها الانسان…» و … مورد تکریم واقع شدهاند. حتی در آخرین سورۀ قرآن، خداوند تعالی نامهای پاک خویش را به کلمۀ "ناس/ مردم" اضافه کرده:«قُل أعُوذُ بِرَبِّالنَّاسِ* مَلِکِ النَّاسِ* إلَهِ النَّاسِ= بگو پناه میبرم به پروردگار مردم؛ پادشاه مردم؛ خدای مردم» که خود، نشانۀ جایگاه رفیع و معنوی انسانها در درگاه اوست. چون نیک بیندیشیم درمییابیم که همۀ این موارد بیانگر جایگاه معنوی انسان، در عین محفوظ بودن بخش مادی او است.
بنابراین، آدمی با نایل شدن به مقام خلافت و دریافت علومی که خدا به او آموخته و استعدادی که از جانب خدا در پیمودن مقام علمی دریافت کرده، و اینکه مسجود فرشتگان گردیده، و ابلیس به خاطر تکبر در برابر مقام و منزلت آدمی مطرود شده، و سپس آدم در بهشت جای گرفته؛ همۀ اینها این پیام را به همراه دارد که معنویت از جانب خالق هستی به انسان هدیه شده است و انسان مکلف به پاسداری از این هدیه و امانت گرانبهای الهی است که بدو ارزانی داشته است، آنجا که فرموده:
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» بهراستی که ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، ولى از برداشتن[و پذیرفتن] آن سر باز زدند و از آن ترسیدند و آدمى آن را برداشت/ پذیرفت، بهراستى که او ستمگر و نادان است»(احزاب/۷۲)؛ و ایکاش که قدر خویش بداند و در این امانت پاک الهی- معنوی خیانت نکند. پس درحقیقت، آیتمهایی چون خلافت، کرامت، مقام علمی، امانتداری الهی و مسجود بودن فرشتگان (موجودات معنوی محض) مؤلفههای معنویتی است که اسلام پیامآور آن است.
لذا در این راستا میطلبد که مبانی ذیل مورد عنایت قرار گیرد:
۱) توحید؛ که اساس جهانبینی خلافت در زمین است. بدیهی است بدون باور و اندیشۀ توحیدی، انسان از ربانیّت و یا معنویت به دور میافتد: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» بیتردید ما میان هر ملتی پیامبری را فرستادیم که[به ایشان بگویند]: خدا را پرستش کنید و از طاغوت بپرهیزید»(نحل/۳۶).
۲) خلوص؛ کرامت آدمی زمانی حفظ میشود و موجودات معنوی بدو ادای احترام میکنند که آدمی، قول و عمل و عبادت و همه اعمال را فقط برای خدا انجام دهد و بس، و این عین معنویت است:
« قُلِ اللَّـهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَّهُ دِینِی» بگو: تنها خداى را مىپرستم در حالى که دینم/ اعمالم را براى او خالص میکنم»(زمر/۱۴).
۳) حفظ فطرت: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» روی خود را خالصانه متوجه آیین خدا کن، این فطرتی است که خدا مردم را
بر آن سرشته است و آفرینش خدا تغییرپذیر نیست؛ این است آیین محکم و استوار، اما بیشتر مردم [چنین چیزی] را نمیدانند»(روم/۳۰).
۴) باور به جهان غیب از جمله آخرت؛ که این ایمان است که به آدمی معنویت میبخشد و زندگی بدون آن، پوچ و خالی از معنویت میگردد:
۵) اعتقاد و باور به همۀ ارکان ایمان؛ از جمله ایمان به کتابهای آسمانی، ایمان به پیامبران، ایمان به فرشته گان، ایمان به قضا و قدر الاهی همه و همه اساس و بنیان معنویت آدمی را استحکام میبخشد.
باری، از آنجاکه معنویت امروزی یا دچار افراط شده، همچون معنویت بودیسم و هندوئیسم، و یا دچار تفریط گردیده، همانند مادیگرایی محض غربی، درمییابیم که اسلام آئینی میانه است و این میانهروی و اعتدال و توازن در امور مادی و معنوی از جمله امتیازات بزرگ معنویت اسلامی و قرآنی بر سایر معنویتهای جهان امروز است؛ و بدین لحاظ است که خدای تعالی فرموده: «وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِّتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا» و بدینگونه شما را ملتی میانهرو[ و الگو] قرار دادیم (نه در دین افراط و غلوی میورزید و نه در آن تفریط و کوتاهی میکنید. حق روح و حق جسم را مراعات میدارید و آمیزهای از انسان و فرشتهاید) تا گواهانی[ آشکار] بر مردم باشید و پیامبر نیز بر شما [ آشکارا] گواه باشد».
روش ایجاد معنویت در فرد و جامعه
میدانیم که مرکز «معنویت» دل آدمی است، اگر دل اصلاح گردد، تمام رفتار و گفتار و پندار انسان تصحیح و اصلاح میگردد؛ بنابراین، راه ایجاد و تقویت «معنویت» اصلاح دل است.
پیامبر خدا(صلیاللهعلیهو آله و سلم) فرموده است: «… اَلا و إنَّ فِی الجَسدِ مضغهً اِذا صَلُحَت صَلُحَ الجَسدُ کلُّهُ و اذا فَسدَت فَسدَ الجسدُ کلُّه اَلاَ وَ هِیَ القَلبُ = آگاه باشید که در بدن انسان پاره ای/ عضوی است که هرگاه نیکو و اصلاح شود، تمام بدن اصلاح میگردد، و اگر فاسد شود، تمام بدن فاسد میگردد، بدانید که آن عضو، دل/ قلب[شما] است»( سنن ابن ماجه /۳۹۸۴).
لذا باید دلها از آنچه با معنویت سازگاری ندارد، پاکسازی شود. پیامبران، کار را با بارور کردن ایمان در دلها آغاز میکردهاند. آری، فساد جامعه و فرد ریشه در فساد دلها، و اصلاح فرد و جامعه، ریشه در اصلاح دل. و اصلاح دل و جان صورت نمیپذیرد مگر زمانی که ایمان قرآنی در جان و دل انسان بنشیند، خدای متعال نیز برای اصلاح دل، ذکر و یاد خود را توصیه میفرماید: «أَلَا بِذِکْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» بدانید که با یاد خدا دلها به آرامش میرسد»(رعد/۲۸).
بسیاری از فلاسفه بر این باورند که یکی از اهداف ایجاد و رشد معنویت، رسیدن به آرامش است ولی راههایی که پیشنهاد میکنند، بنیادین نیستند. اما قرآن کریم راهی پیشنهاد میکند که در عمل و اجرا اساسی است و فقط جنبۀ تئوری و نظری ندارد؛ بنابراین ایجاد و تقویت معنویت بستگی به اصلاح دل دارد و اصلاح دل فقط با ذکر و یاد خدا تحقق مییابد. پس اگر بتوانیم همواره خدا را به یاد داشته باشیم و از یاد او غافل نشویم، بیتردید معنویت در وجود ما تجدید و تقویت میگردد، و بدیهی است که اصلاح فرد، خانواده و جامعۀ مسلمان زمانی تحقق مییابد که خداجویی از عمق جانها و صمیم دلها نشأت بگیرد، که البته راههای رسیدن به این مهم در کتاب و سنت و آثار اندیشمندان دینی بهطور مفصل ذکر شده است.