علم جرم شناسی به انکار یا ظاهرسازی متهمان توجهای ندارد افسانهسرایی مجرمان ما یا مغرضها نمیتواند آگاهان به این علم را از کشف حقیقت باز دارد. مثلا در داستان یوسف علیه السلام و زلیخا میبینیم: زلیخا میخواهد یوسف را از راه بدر کند اما یوسف قبول نمیکند زلیخا طرح جرمی را میریزد، درها را میبندد، و یوسف را وسوسه میکند، یوسف همچنان انکار مینماید، زلیخا میخواهد او را مجبور کند، اما یوسف به طرف در میدود، زلیخا پشت سرش دویده دستش به پیراهن میرسد و پیراهن یوسف پاره میشود، در این لحظه در باز شده و بین دو لنگه در، شوهر زلیخا با همراهان ظاهر میگردد. حالت آشفته زلیخا و یوسف نشان از جرمی دارد!.
زلیخا پیش دستی کرده و میگوید: ﴿ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِکَ سُوءًا إِلَّا أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ٢۵﴾ [یوسف: ۲۵]«سزای کسیکه نسبت به زن تو اراده بدی داشته باشد چیست جز آنکه زندانی یا شکنجه شود!». ببینید زلیخا چگونه دروغ میگوید، او جرم یوسف را ثابت نمیکند آنرا امری واضح و روشنتر از آفتاب جلوه میدهد او مرحله بعدی، یعنی چگونکی سزای جرم یوسف را مطرح میسازد. ظاهرا در مقابل این زن مکار، یوسف بازنده است، همه چیز به نفع زلیخاست.او زن است و معمولاً در این گونه حوادث زن مظلوم است و قاضی خود نیز در این قضیه ذینفع است، اگر زنش متهم شود آبروی او نیز میریزد. در مقابل، یوسف موقعیت اجتماعی ممتازی ندارد زبان چرب و نرمی نیز ندارد، بسادگی میگوید: ﴿قَالَ هِیَ رَاوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِیﮊ «زلیخا از من گناه میخواست».اما دخالت هوشمندانه یک همراه عزیز مصر که اتفاقاً از خویشاوندان زلیخا بود صحنه را عوض کرد.
﴿قَالَ هِیَ رَاوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْکَاذِبِینَ٢۶ وَإِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ٢٧ فَلَمَّا رَأَى قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ٢٨﴾ [یوسف: ۲۶-۲۸]
«و در این هنگام، شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد که: «اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده، آن زن راست مىگوید، و او از دروغگویان است. و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ مىگوید، و او از راستگویان است. هنگامى که (عزیز مصر) دید پیراهن او (یوسف) از پشت پاره شده، گفت: این از مکر و حیله شما زنان است; که مکر و حیله شما زنان، عظیم است».
بدون شک زلیخا تا آخر هم گناه خود را نپذیرفت اما دلیلتراشی و بهانهسازی او، شوهر را قانع نکرد او شاید گفته بود که یک لحظه یوسف در کشمکش، تصادفا پشت به من کرد و پیراهنش پاره شد و از این حرفهای بی دلیل که گفتنش آسان است! اما شوهر با هوشتر از اینها بود که دیگر گول بخورد دلیل جرم، خیلی قوی بود.
این است فایده دانش جرمشناسی، هر چقدر هم یک طرف طرار و مکار و حیلهگر باشد باز شاهد جرم رسوایش میکند. در این کتاب با همین روش دعوای شیعه و سنی مبنی بر راست یا دروغ بودن غدیر خم و جانشینی علی و شکسته شدن پهلوی فاطمه را به محک میکشیم و بیاعتنا به جار و جنجال و دعوا و مکر طرفهای دعوا به کمک علم جرمشناسی ثابت میکنیم که حقیقت چیست و کی دروغگوست. درست مثل پیراهن پاره یوسف که زبان چرب و نرم زلیخا را از تاثیر انداخت.
اهل تشیع میگویند: حضرت محمد صلی الله علیه وسلم در آخرین سال عمر با برکت خویش به سفر حج رفتند و در بازگشت، کاروان عظیم همراه خود را در محلی بنام غدیر خم متوقف کردند و سپس در جمع آنها اعلان فرمودند که الله عزوجل علی را بعد از من رهبر شما تعیین فرمودهاند و علی جانشین من است.
اهل تشیع میگویند: پس از این اعلان مردم به علی تبریک گفتند.
به روایت اهل تشیع ۷۰ روز بعد از این حادثه، حضرت محمد صلی الله علیه وسلم دار فانی را وداع گفته و به جهان باقی شتافتند. و اصحاب او بلا فاصله حکم را تغییر دادند و علی را کنار زدند و ابوبکر را بر کرسی خلافت نشاندند، و به این نیز بسنده نکردند و به خانه علی هجوم برده و در خانه را سوزانده و وارد خانه شدند و به گردن علی ریسمان انداختند و او را کشان کشان به مسجد بردند و در این گیرودار پهلوی فاطمه شکست و عمر یا غلام عمر فاطمه را که پشت در گیر کرده بود با فشار دادن در له کرد تا آنجا که حضرت فاطمه سقط حمل نمود و جنین شیشماههاش مرده به دنیا آمد!.
به روایت اهل تشیع عمر و یارانش همچنان علی را کشان کشان به داخل مسجد بردند و هر چی سعی کردند علی دست مشت کرده خود را باز نکرد و به همین اکتفا کردند که دست علی به دست ابوبکر بخورد و بیعت انجام گیرد!.پس از این واقعه به روایت شیعه حضرت علی ۲۵ سال سکوت کرد تا مردم او را خلیفه کردند.حالا شیعه چی میخواهد؟ شیعه میگوید: لازمه ایمان است که ما حق را از آن حضرت علی بدانیم و ابوبکر و عمر را غاصب به شمار آوریم و از آنها متنفر باشیم!. البته تمام خواست شیعه به این خلاصه نمیشود. آنها میگویند در پی آن، لازمه ایمان است که مسلمانان برداشت شیعه از اسلام را بپذیرند. عبادت و دعا، نماز و روزه، حج و جهاد، بر اساس فقه شیعی باشد. و از مردگان صالح حاجات خود را بخواهند و دور قبور آنها طواف کنند!.
حالا ببینیم طرف دیگر دعوا چه میگوید؟ طرفداران عمر (سنیها) میگویند: نه خیر، این داستان از پایه دروغ است. نه حضرت محمد صلی الله علیه وسلم در غدیر خم علی را جانشین خود کرده، نه کسی ایشان را مجبور به بیعت کرده، نه به خانه فاطمه حمله شده، نه پهلوی فاطمه شکسته است. همه این حرفها دروغ، بلکه سه روغ است! و داستانی خیالیست پایه و اساس و ریشه ندارد!.
در ماههای آخر عمر، رسول الله صلی الله علیه وسلم حضرت علی را با لشکری به یمن فرستاد تا کارهاا را از حضرت خالد تحویل بگیرد حضرت خالد دو ماه پیشتر رفته بود تا زکات جمع کند و امور را به نظم درآورد و سرکشان را به جایی بنشاند. حضرت محمد صلی الله علیه وسلم به حضرت علی رضی الله عنه گفتند به خالد بگو که برگردد و فرمودند: لشکر او مختار است که هر کس میخواهد برگردد، برگردد و هر کس میخواهد بماند میتواند بماند، و بعد با علی برگردد حضرت علی رضی الله عنه رفت و کارها را از حضرت خالد تحویل گرفت و به اتمام رسانید و اراده برگشت کرد! در کاروان علی، مال زکات و شترها و مواشی مانع از حرکت سریع بود و موسم حج پیوسته نزدیکتر میشد و علی میدانست حضرت محمد امسال برای اولین بار به حج میروند! و بیتاب بود تا با ایشان همراه باشد!.
لشکر علی چون که کارمندان جمعآوری زکات بودند. و چون برای کارمندان نیز از مال زکات حقی است! از حضرت علی درخواست کردند که اجازه دهد شتران زکات را سوار شوند و بر آنها بار نهند. و همچنین درخواست کردند که از لباسها نیز به هر نفر یکی داده شود! حضرت علی فرمود نه تا آنوقت که به رسول الله برسیم. و ایشان میدانند و تقسیم مىکنند. یاران علی گفتند چی میشود که شتران زکات را سوار شویم و شترهای ما خستهاند و از راه مانده، علی گفت نه! نه! رسول الله میداند و کارش…. صبر کنید تا مال به رسول الله برسد! و حرکت کند، شتران خسته علی را بیتابتر کرد، آخر کار، یک نفر از گروه را امیر بقیه نمود و خود سبک بار و سبک بال به سوی مکه حرکت کرد تا به حضرت محمد رسید در حالیکه خودش در لباس احرام پوشیده بود. اول همسرش فاطمه را دید تعجب کرد که لباس احرام نپوشیده گفت چرا؟ گفت پدرم گفته بعد از عمره لباس احرام را بکنم و منتظر موسم حج باشم و حالا ۳ روز مانده تا حج.
داستان را کوتاه بگویم، علی با پیامبر حج کرد و لشکر علی هم به شهر نزدیک شد، رسول الله صلی الله علیه وسلم امر کرد ای علی برو با لشکرت بیا. علی رفت این را هم بگویم که وقتی علی برای لشکر، امیر تعیین کرد و از آنها جدا شد سربازان دوباره به امیر جدید گفتند که اجازه بده از شتران زکات استفاده کنیم و به عبایی از مال زکات به تک تک ما بده، او هم اجازه داد که بر شتران بیت المال سوار شوند، و هم به هر نفر یک عبای پیشمی از مال زکات داد.
علی که آمد دید قیافهها تغییر کرده و دید که شترهای زکات هم به کار گرفته شده، خشمگین شد. امیر را گفت بیا بینیم چرا چنین کردی؟ گفت خواستم گروه وقتی بر مسلمانان وارد میشوند آراسته باشند، علی او را بشدت ملامت کرد و فرمود فوراً هرچی که دادی را پس بگیر و بعد عباها را از لشکر پس گرفت. این کار هم بر امیر گران آمد، هم بر همه افراد لشکر!.امیر به حضرت علی گفت وقتی به رسول الله رسیدم خواهی دید که چگونه شکایت خواهم کرد، فردای ورود به شهر، امیری که علی تعین کرده بود صبح زود پیش رسول الله رفت. خودش میگوید: رسول الله با مهربانی مرا به حضور پذیرفت و خوش آمد گفت و حالم را پرسید وقت را مناسب دیدم گفتم یا رسول الله اگر بدانی در این سفر از دست علی چی کشیدیم از سختی بیجایی او، از خشونت او، و اگر بدانی چه همسفر بدی بود، گفتم و گفتم… ناگهان رسول الله صلی الله علیه وسلم به زانویم زد و فرمود بس یا ابن شهید! به الله قسم کاری که علی کرد درست بود….. و از حضرت علی تعریف کرد تا آنجا که با خود گفتم مادرت به عزایت بنشیند چه گفتی، و با خود عهد کردم که پس از آن دیگر از علی بغض نداشته باشم!.
اما این فقط امیر نبود که از علی کینه در دل داشت، تک تک اعضاء گروه از سختگیری علی دلخور بوده و او را بدگویی میکردند و چون خبر روز بین مسلمانان ماجرای این گروه با مال زکات و رفتار علی بود، لذا حرفهای افراد گروه نقل و نبات مجالس شد و به سمع رسول الله صلی الله علیه وسلم رسید، فراموش نکنید که دختر پیامبر در این سفر همراه و انیس پدر بود!. و زنان پیامبر نیز بودند، حتماً خبر به رسول الله از چند جهت رسید، و رسول الله را خوش نیامد که علی کار حق و ثواب کند مردم از او بدگوئی کنند!.
روز ۱۸ ذیحجه بعد در راه باز گشت به مدینه در محلی بنام غدیرخم پیامبر صلی الله علیه وسلم امر کرد تمام افراد کاروان یکجا جمع شوند! و سخنان مهمی فرمودند و مهمترین حرفی که در باره علی زدند در آن روز این بود: «من کنت أنا مولاه فإنّ علی مولاه!». هر کس که من مولای اویم، علی هم مولای اوست. مولا در عربی و در قرآن به چند معنی آمده، به معنی سید، و خواجه، و آقا، و به معنی دوست، و به معنی سرپرست، و به معنی کارساز آمده!. شیعه اینجا فرصت را غنیمت شمرده و گفته منظور حضرت محمد صلی الله علیه وسلم این بوده که علی رضی الله عنه جانشین و خلیفه من است. این حرف مردود است.
به چند دلیل!:
۱- رسول الله صلی الله علیه وسلم این را نگفت مگر آنکه یک اعتراض را رد کند، و به لشکر علی بفهماند که بر ثواب نبودهاند، و این عکس العملی درباره عمل سربازان علی بود.
۲- درباره چنین امری مهمی چرا باید رسول الله از جمله دو پهلو یا سه پهلو استفاده کنند و توضیح بیشتری ندهند! باید واضح میگفتند که علی خلیفه من است! و شرح مفصلى میدادند.
۳- حاضران از حرف رسول الله صلی الله علیه وسلم اینرا نفهمیدند زیرا بعدا از بین انصار و مهاجرین بعد از مرگ رسول الله صلی الله علیه وسلم حتی یکنفر نیز غدیر را باید نیاورد و آن چیزی که امروز شیعه از حرف رسول الله صلی الله علیه وسلم میفهمند را هیچکس دیگر نفهمید!
۴- اگر رسول الله صلی الله علیه وسلم میخواستند در حج چنین چیز مهمی را اعلان کند مناسبترین مکان عرفه بود، در غدیر اهل مکه حضور نداشتند، و خیلی از افراد قبایلهای عرب نیز نبودند.
۵- اگر رسول الله میخواست علی را در مراسم حج جانشین معرفی کند او را در آخرین ماههای عمر به یمن نمیفرستاد تا کاری که خالد در شش ماه تکمیل نکرده بود را تکمیل کند! مثل امروز آنوقتها که تلفن نبود، حتی پیدا کردن خالد میتوانست ۲ ماه طول بکشد، یا اگر حادثهای رخ میداد شاید برگشت علی ماهها به تعویق میافتاد، فراموش نکنید که یمن در آخرین سال حیات پیامبر یک استان آشوب زده بود! پس رسول الله مقدمه چینی برای اعلان جانشین علی نکردند و این بهترین دلیل ما است!.
۶- بعد از غدیر تا لحظه وفات نیز رسول الله صلی الله علیه وسلم اعمالی که دال بر خلافت علی داشته باشد از خود نشان ندادند. کلیدهای فرماندهی را به دست او ندادند، و رقباء را دور نکردند!.
۷- اگر قرار باشد یک حدیث را بگیریم و یک صحابی را جانشین پیامبر اعلان کنیم پس خلفای پیامبر زیاد بودند! مثلاً درباره ابوبکر فرمودند که در ترازوى قیامت اعمال نیک او از وزن اعمال تمام امت سنگینتر است! این حدیث میگوید ابوبکر از علی برتر است، یا در وقت مریضی فرمودند ابوبکر امام و پیشنماز باشد، این را هم میتوان دلیل برتری ابوبکر بر علی بدانیم.
یا در باره عمر فرمودند اگر بعد از من نبی میآمد حتماً عمر میبود! یا فرمودند ابوبکر و عمر سید بزرگسالان در بهشت هستند.(غیر از انبیاء!) هر کدام از این دلایل به تنهایی برای رد ادعای شیعه کافی است، و ما ۷ دلیل آوردیم. و غیر از اینها تمام کتاب پر است از دلایل بر ضد ادعای شیعه.
۸- اگر واقعاً رسول الله میخواست علی را جانشین خود اعلان کند باید از روز اول چنین میکرد، مردمی که به رسالت رسول الله ایمان آوردند به خلافت علی هم ایمان مىآوردند، مثل کاری که موسی کرد، از روز اول هارون را جانشین خود و همدست و یار خود اعلان کرد، و بنی اسرئیل مخالفتی نکردند!.
در آخر، این نکته را بگویم که حضرت محمد صلی الله علیه وسلم آمده بود تا مردم را تربیت کنند و از اول تا آخر علاوه بر جنگ با کفار به یاران خود نیز درس تربیت و امانتداری میدادند! یاران پیامبر یک روزه از کلاس اول به دانشگاه نرفتند، هر روز درس جدیدی مىآموختند، و خطبه روز غدیر درسی از این سلسله درسهاست که در آن رسول الله با اصحاب درباره نظم و امانتداری سخن گفتند. و در این کتاب ثابت کردیم که شیعهها از این واقعه داستانی دروغین ساختهاند. حالا آیا به کمک دانش جرمشناسی میتوانیم حقیقت را در یابیم؟ جواب این است که بدون شک و تردید بله.به مدد علم جرمشناسی میتوان دریافت که سنی راست میگوید یا شیعه!نخست بیایم طرفهای موثر در این داستان را مشخص کنیم:
اول: الله عزوجل که حضرت علی را منصوب کرد.
دوم: حضرت محمد صلی الله علیه وسلم که جانشینی حضرت علی اعلام کرد.
سوم: خود حضرت علی.
چهارم: دشمنان حضرت علی به گفته شیعه: (عمر و ابوبکر).
پنجم: عامه مردم یعنی مهاجرین و انصار.
ششم: طرفداران علی یعنی شیعهها.
هفتم: طرفداران عمر یعنی سنیها.
بعد بیاییم به رفتار هر کدام بدقت نطر کنیم. این ما را به کشف حقیقت رهنمون میکند.
نقش الله جل جلاله در این ماجرا
اگر حکایت شیعهها را قبول کنیم آنوقت حق داریم از نقش الله عزوجل تعجب کنیم و مجبوریم این سوال را مطرح کنیم که چرا رب العالمین در کلام خود، در قرآن، ذکر صریحی از این مسئله مهم به میان نیاورده است. چرا از تقسیم ارث گرفته تا داستان اصحاب کهف، تا داستان تولد بچه حضرت زکریا، تا صدها موضوع دیگر موضوعی نیست که قرآن به آن نپرداخته باشد.اما حرف به این مهمی (جانشینی علی را) حرفی که به گفته شیعه در طول و عرض اسلام تاثیر دارد را نادیده گرفت و هیچ سخن صریحی در این باره نیست؟ چرا الله امامی که تا کنون ۱۲۰۰ سال است حکومت میکند (مهدی) و قرار است به گفته شیعه تا قیام قیامت حکومت کند را قابل ندیده که یادی از او کند و نام او را ولو در یک آیه ذکر کند! نام و اسم ذوالقرنین و قصهاش دو صفحه قرآن را پر کرده! چرا از علی ذکری نیست؟.
این سوال را با دو طرف دعوا مطرح کنیم این جوابها را میشنویم.سنی میگوید: نگفتیم، نگفتیم که این داستان از اساس بیبنیاد و دروغ است! اگر علی جانشین پیامبر میبود حتماً در قرآن صریحاً ذکر میشد!.شیعه میگوید: این درست که نام علی در قرآن ذکر نشده اما به آن اشاره شده و با تاویل میتوان فهمید که حد اقل منظور ۱۴۰ آیه از قرآن علی است! و برای این صراحتا ذکر نشده که ترس از آن بوده که مخالفان قبول نکنند و اسلام از بین برود!.
سنی میگوید: چه حرفها!! در ۱۰۰ آیه اشاره شده در یک آیه به صراحت نیامده؟! صراحت را که مردم قبول نکنند اشاره را چگونه قبول میکنند!! چه حرفها!! ترس از کی بوده؟ چرا قرآن وقتی لات، عزی و منات را بد گفته از کسی نترسیده؟ چرا مشرکین و پدرانشان را وعده به جهنم داده از کسی نترسیده؟ چرا وقتی بر خلاف رواج مسلّم عربان، زن پسر خوانده محمد صلی الله علیه وسلم را به عقد حضرت محمد در آورده از کسی نترسیده؟ چرا وقتی قبله را از بیت المقدس به کعبه تغییر داده، واهمهای نداشته؟!.
چرا وقتی یهود و نصارا را باطل در باطل دانسته از کسی نترسیده؟! چرا وقتی که اعلان کرده مشرکین حق حج کردن را ندارند از کسی نهراسیده؟!چرا وقتی به عربان گفت پدران و مادران شما در جهنم هستند چونکه بر شرک مردهاند از کسی نترسیده؟!شیعه همچنان اصرار دارد که نه خیر مسئله جانشینی علی مهمتر بوده و از عمر و ابوبکر ترسیده.سنی میگوید: قرآن که ترسیده، شما چرا در آذان نام علی را روزی سه ۳ بار با صدای بلند اعلان میکنید! چطور ممکن است که الله در قرآن ذکر نکند و بلال در آذان بگوید: أشهد أن علی ولی الله؟.شیعه میگوید: این آذان زمان رسول الله نیست ما بعدها بخاطر تبرک نام علی را در آذان داخل کردیم!. سنی میگوید: پس در قرآن هم برای تبرک داخل کنید تا این آخرین رشته شما با اسلام پاره شود و خیال ما و خیال شما راحت شود و هر کدام راه خود را برویم.
سنی میگوید: در تاریخ یک مورد مشابه نیست که الله ارادهای کند ولی از مردم پنهان نماید. الله که مصلحت دیده نگوید، پیامبر چرا مصلحت ندیده و گفته؟!. خلاصه این بگو و مگو پایان ندارد حالا شنونده خود قضاوت کند و اگر هنوز سر در گم است بخش بعدی را بخواند.
نقش حضرت محمد صلی الله علیه وسلم در افسانه غدیر خم
اگر خوب فکر کنیم نقشی که اهل تشیع در افسانه غدیر خم برای حضرت محمد صلی الله علیه وسلم قائل شده سرا پا توهین به رسول الله است! اگر داستان غدیر خم راست باشد آن وقت جواب این سوالها چیست؟. دلیل وصلتهای متعدد رسول الله با دشمنان علی چیست؟!
چرا حضرت محمد با به زنی گرفتن دختران دشمنان علی، پایههای حکومت او را سست کردند؟!
برای درک صورت مسئله مثالی میزنم:
در طلوع اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه وسلم با ابوجهل در حال جنگ بودند! حالا اگر در این گیرو دار با دختر ابوجهل عروسی میکردند و در همان حال اجازه میدادند که او پدر خود را روزانه یا هر وقت که خواست ببیند آنوقت کار از دو حال خارج نبود. یا به دختر ابوجهل هزار در صد اطمینان داشتند و یقین داشتند که او رازها را به بیرون نمیبرد و با پدرش در توطئه شریک نمیشود! و یا باید ایشان را به بیتدبیری متهم میکردیم که مگر زن قحط بود رفتند با دختر ابوجهل عروسی کردند تا رازها و اسرار حکومتی به ابوجهل برسد. حالا شیعه میگوید: ابوبکر و عمر با حضرت محمد در حال جنگ پنهان و منافقانه بودند و هر کس میداند که رسول الله منافقان زمان خود را میشناختند و شیعه هم قبول دارد که رسول الله با دختران عمر و ابوبکر و ابوسفیان عروسی کردند و معاویه برادر زن ایشان شدند. و قبول دارد که چند زن دیگر پیامبر هم از خویشاوندان ابوبکر و عمر و یا دشمنان دیگر حضرت علی بودند. و شیعه این را هم میگوید که همسران پیامبر خائن و توطئهگر بودند و در غصب خلافت با ابوبکر و عمر همدستی کردند.
و شیعه این را هم منکر نیست که عمر و ابوبکر و ابوسفیان و معاویه هر وقت که میخواستند میتوانستند به ملاقات دختر یا خواهر یا فامیل دیگر خود به خانه پیامیر بروند. پس حق داریم بگویم که شیعه با داستانسرایی درباره غدیرخم دارد به حضرت محمد صلی الله علیه وسلم توهین میکند و ایشان را بیتدبیر (زبانم لال) معرفی مینماید، و با زبان بیزبانی میگوید که آن حضرت نیز در پایمال شدن حق علی مقصر بودهاند.
شیعه برای هر ایرادی از شکم خود جوابی میسازد، برای او مهم نیست که جوابش پایه علمی دارد یا نه، او فقط میخواهد خود را از تنگنا خارج کند، و بهانه میتراشد تا چند روز دیگر مذبوحانه با عقاید باطل خود زندگی کند.
اینجا شیعه میگوید:رسول الله به خاطر مصلحتهای سیاسی و هدفهایی مهمتر با دختران این افراد عروسی کردند.
و این جالب است که بدانیم عوام شیعه بر اساس فطرت ساده خود همان حرفی را میگویند که نتیجه منطقی این داستان دروغ است، عوام شیعه چون به افسانه غدیرخم چشم بسته ایمان دارند لذا از رفتار پیامبر متعجب میشوند.زمانی که شیعه بودم چند بار شنیدم که شیعیی متعجب میگفت: «قربان حضرت محمد بروم عجب کاری کرده هرچی آدم بد بوده را دور خود جمع کرده و با آنها وصلت نموده». این بیچارهها نمیدانند که گفتن این جمله هر چند با پیشوند (قربان و صدقه حضرت محمد بروم) شروع شود باز نوعی کفرگویی است. اما عالمان شیعه اینرا میدانند که اگر چنین بگویند رشته خود را بطور کلی با اسلام پاره میکنند پس مجادله نموده و مجادله کردن هم آسان است میگویند: حضرت بخاطر پیشرفت اسلام ازدواجهای سیاسی و مصلحتی کردهاند.
ما جواب این حرف شیعه را میدهیم ولی مطمئن نیستم که فوراً از جیب خود دلیل نو و بیپایه دیگری را بیرون نکشند.
آیا عروسیهای پیامبر و دختران ایشان بر اساس مصلحتهای سیاسی بوده؟ نه نبود به هزار و یک دلیل و ما فقط چند تا را مینویسیم:
۱- حضرت محمد فقط ۴ دختر داشتد و اگر میخواستند آنها را قربانی پیشرفت اسلام کنند باید به حضرت علی زن نمیدادند زیرا علی در هر حال مطیع و پیرو ایشان بودند. میگویید به علی اگر زن نمیداد حسن و حسین پیدا نمیشدند، بسیار خوب پس به عثمان باید دختر نمیدادند! عثمان رییس قبیله بنی امیه که نبود، و همین بس بود دختر ابوسفیان، دختر رییس قبیله بنی امیه، زن پیامبر بود. اگر ازدواجهای مصلحتی قبیله بنی امیه را به راه میآورد همین بس بود و نیازی نبود که حضرت محمد صلی الله علیه وسلم به یک فرد غیر موثر از همان قبیله یعنی حضرت عثمان زن بدهد! شما بگویید حضرت محمد صلی الله علیه وسلم هزار دختر داشته یا ۴ دختر؟! یکی را به عثمان داد بس بود اگر مصلحتهای سیاسی در کار میبود، میبایست که دختر دوم را به رییس یک قبیله قدرتمند عرب میداد، اما دختر دیگر را هم به عثمان داد پس چه نتیجه میگیریم؟ در مییابیم که این دلیلی که علمای شیعه برای عمل رسول الله ذکر میکنند (که برای پیشرفت اسلام ازدواجهای سیاسی کردند) حرفی بیپایه و دروغ است. چرا دروغ است؟ چون دو دختر به عثمان داده تا دل او را بدست آرد (به زعم شیعه) تو گویی در دنیا مرد دیگری نبوده، تازه این تدبیر پیامبر (به زعم شیعه) بیفایده بوده، بلکه ضرر هم داشته و عثمان از موقعیت خود استفاده عکس کرد و حق علی را خورد و گفت تو بر من چه امتیازی داری اگر یک دختر پیامبر زن توست! دو تا را به من داده، پس خواهش میکنم که در صف خلافت نوبت را رعایت کن و بعد از من بایست!!.
شیعه هر چقدر هم سعی کند که رفتار حضرت محمد صلی الله علیه وسلم را با فرضیههای خیالی موجه کند باز این داستان غدیر و آن عملکرد پیامبر هیچ تناسبی با هم ندارند و ناچاریم یکی از دو نتیجه زیر را بگیریم!.
1- یا داستان غدیر دروغ است!.
۲- یا رسول الله خودشان علی را در موضع ضعیفی قرار دادند و مخالفانشان را پر و بال دادند.
در ازدواجهای متعدد پیامبر نیز دخیل نبودن مصلحتهای سیاسی آشکار است. ما به یک مثال بسنده میکنیم!.
حضرت محمد با دختر بیوه عمر (بزعم شیعه بزرگترین دشمن علی و اسلام!!!) وقتی عروسی کردند که حکومت اسلامی ریشه دوانده بود و حضرت نیازی به عمر نداشتند، بنظر شما اگر با دختر عمر عروسی نمیکردند حضرت عمر رسول الله را رها میکرد؟ عمر دختر بیوه خود را به ابوبکر و عثمان عرضه کرد هر دو سکوت کردند. او به پیامبر از رفتار دو دوست خود شکایت کرد پیامبر فرمود: حفصه شوهری بهتر از عثمان خواهد یافت و خودشان حفصه را خواستگاری کردند! و بعد از عروسی، ابوبکر به عمر گفت: رسول الله پیش من از دختر تو یادی کرد فهمیدم قصد خواستگاری دارند به همین دلیل وقتی به من گفتی سکوت کردم. ببینید ابوبکر دوست پیامبر بود از زمان جاهلیت با هم دوست بودند. و وقتی هم که رسول الله، پیامبر و حاکم شبه جزیره عرب شدند باز رازهای خصوصی خود را با این دوست قدیمی و یار غار خویش در میان میگذاشتند.
ببینید وقتی حاکم سرزمینی به بزرگی ایران بودند باز بین همه زنان، دختر بیوه یار خود (عمر) را میپسندند. با این دلایل آشکار باز علمای شیعه شیطانسرایی میکنند و افسانه میبافند نه شرمی دارند نه حیایی! نتیجه منطقی از عمل رسول الله را وارونه مینمایند، اگر به کسی بر نخورد میگویم یک علت تاخت و تاز.
علمای شیعه در میدان خیالبافی این است که مخاطبان آنها مردمی جاهل هستند که از دین و تاریخ و منطق چیزی نمیفهمند! درست مثل من که وقتی برای بچه ۴ سالهام داستان میگویم هر طور که میخواهم در میدان خیال جولان میدهم!.
آنوقت فهمیدم که بچهام بزرگ شده که گفت: بابا مگر اسب هم بال دارد؟ شنوندگان شیعه کی به سن عقل میرسند؟.
آیا رسول الله اصلاً مصلحتگرا بودند؟
نه به هزار و یک دلیل و ما بعضی را مینویسیم.
۱- اگر رسول الله کوچکترین اهمیتی برای رسومات جامعه یا حرف یا عکس العمل مردم قائل میبودند هرگز با حضرت زینب زن مطلقه پسر خوانده خود عروسی نمیکردند! زیرا زن پسر خوانده در نزد عربان جاهلیت مثل مادر و خواهر حرمت داشت! اما رسول الله بیتوجه به عادات مردم با زینب عروسی کردند!
۲- اگر منافقان برای رسول الله مهم بودند مسجد آنها را در کنار مسجد قبا (مسجد ضرار آنها را) خراب نمیکردند و با آنها مدارا مینمودند همانطور که به زعم شیعه با عمر و ابوبکر مدارا کردند! آیا جرم مسجد ضرارسازان بزرگتر بود یا جرم خورندهگان حق علی؟!.
۳- اگر مردم در نزد رسول خدا وزنی میداشتند آنوقت از خدایان آنها بد نمیگفتند، آنوقت لات و منات و عزی را بتهای بیارزش خطاب نمیکردند! این حرفها آنقدر در نزد مشرکین گناه بزرگ بود که بالآخره قصد جان آن حضرت را کردند، برای درک بهتر موضوع تصور کنید که کدام حرف از دو حرف زیر شیعهها را به بیشتر خشم میآورد.
– اینکه بگویم حضرت حسین و حسن و علی قدرت دخالت در امور را ندارند و حرفهای ما را نمیشنوند و باید قبر طلایی آنها ویران و با خاک یکسان شود و کسانیکه از آنها حاجت میخواهند مشرکند و باید کشته شوند! مهمتر است. یا اینکه بگویم فلان جانشین است یا بهمان جانشین است؟.
۴- اگر رسول الله مصلحتگرا میبودند باید بتهای داخل کعبه که هنوز معبود خیلی از قبایل عرب بودند را بلا فاصله بعد از فتح مکه خرد نمیکردند!.
۵- اگر مصلحتگرا بودند قبله را عوض نمیکردند کاری که به تعبیر قرآن بر مردم خیلی گران آمد!.
در عوض کردن قبله یک نکته جالب در رابطه با بحث ما هست!. حضرت محمد صلی الله علیه وسلم ناگهان در سر نماز تقریباً ۱۲۰ درجه چرخیدند و از بیت مقدس روی خود را به سوی کعبه برگرداندند! مردم حیرت کردند. و فقط ۱۰ نفر از افرادی که پشت ایشان نماز میخواندند پیروی نموده و بقیه به روال عادی نماز خواندند بعد از نماز رسول الله آن ده نفر را مژده به بهشت دادند و به این ترتیب بقیه اصحاب را نوعی گوشمالی دادند که چرا فوراً و بیچون و چرا از من پیروی نکردید و منتظر توضیح شدید!.
حالا اهل تشیع چنین پیامبری را مصلحتگرا مینامد و به سازش کاری متهم میکند!!
در افسانهای که شیعه ساخته پیامبر اکرم به صورت غیرمسقیم متهم میشوند که بدترین راه را برای انتقال قدرت انتخاب کردهاند زیرا آنها میگویند که ایشان تمام عمر چیزی نفرمودند و منتظر دو ماه آخر عمر خود شدند یعنی وقتیکه فرصت کم بود مسئله را به صورت یک جمله دو پهلو عنوان کردند.
دوماً: همواره دشمنان علی را به خود نزدیک میکردند و آنها را وزیر و سرپرست و فرمانده لشکرها قرار میدادند، حتی هنگامیکه خودشان به جنگ تشریف نمیبردند عوض آنکه فرماندهی را به علی دهند به افراد مختلفی دادند که اکثراً دشمنان علی بودند، حتی عمرو بن عاص و خالد بن ولید را نیز فرمانده سپاه کردند!.
شیعه اینطور وانمود میکند که اگر حضرت محمد از اول علی را جانشین میکردند کل دنیا میشورید و طغیانها میکردند، و این حرف کاملاً نادرست است و فقط به این دلیل عنوان میشود که شیعه نمیتواند رفتار حضرت محمد را با بهانه بهتری توجیه کند و جرأت انتقاد علنی از رسول الله را ندارد این آنها را از اسلام خارج میکند و توان تخریب از درون را از آنان میگیرد.
خلاصه اگر داستان ریسمان انداختن به گردن علی و شکسته شدن پهلوی فاطمه حقیقت داشته باشد یک عامل همانا همین بال و پر گرفتن و میدان یافتن حضرت ابوبکر و عمر در زمان رسول الله است، سوال اینجاست که کی به ابوبکر و عمر فرصت و میدان داد و آنها را در پستهای حساس تا آخرین لحظه ابقا کرد؟! چرا آنها در موقعیتی قرار داده شدند که پس از وفات پیامبر، جانشین رسمی ایشان را آنقدر بیقدرت یافتند که در گردنش طناب انداخته و این سو و آن سو کشیدند و زنش را زخمی کردند و آب از آب تکان نخورد؟! شیعه جواب دهد که مسبب اصلی کی بود؟ ما میگوییم داستان غدیر افسانه است! شما بگویید اگر نیست اگر افسانه نیست! پس جواب سوال ما چیست؟.
در افسانه شیعه اگر به دقت بنگریم رسول الله به ندانم کاری متهم شدهاند رسول الله که جای خود دارد این حشرات حتی الله را به ندانم کاری متهم میکنند البته به زبان نمیگویند ولی حرف آنها این معنی را دارد! اول بگویم که لازم نیست آدم چیزی را صراحتاً بگوید. از خود حرف میتوان فهمید که حاصل سخن چیست مثلاًَ اگر سنی افسانه بسازد که گنجی زیر زمین پنهان بود احدی از جن و انس از آن خبر نداشت غیر از حضرت علی. احدی از رمز گشودن صندوق خبر نداشت مگر حضرت علی. بعد ادعا کند و افسانه بسازد که پول این صندوق کم شده کسی به آن دستبرد زده حالا هر چقدر هم که قربان صدقه حضرت علی برود با آن حرفهای که اول گفته ایشان را متهم میکند (منظور ما نیست که شیعه به زبان میگوید) اما با این داستان سراییهای رکیک حرفش هیچ توجیه دیگری ندارد جز اتهام زدن به رسول الله.
و در اینجا الله را هم ندانم کار معرفی میکند:
اول: میگویند: تمام عمر چیزی از جانشینی علی نگفته بخاطر ترس از مردم.
دوم: میگویند: حضرت محمد آخر عمر گفته ولی میدانسته که بیفایده است!
سوم: میگویند: الله در قرآن هم ذکر نکرده چون میدانسته قرآن را تغییر میدهند.
چهارم: میگویند: علی را گفته ساکت بنشین چونکه اعتراض و جنگ ضرر دارد و فایده ندارد حتی خلیفه هم شدی فدک را پس نگیر. و عملاً به همان حال بگذار که ابوبکر گفته بود فقط به پیروانت بگو که بعد از گذشت دویست سال بگویند ای فدک و ای فدک!.
پنجم: میگویند: حالا به شیعه دستور داده که بعد از دویست سال داد بزند!!.
الله، محمد، علی، مومنان، همه سکوت کردند و وظیفه داد زدن و داد خواهی و اعتراض را گذاشتند به عهده کسانی که عید نوروز مجوسیها را ۱۴ روز جشن میگیرند، و عید قربان مسمانان را یک روز (در آن یک روز قربانی هم نمیکنند) این آدمهای دلسوز به دین اسلامی یا مجوسی(شما بگویید کدام) را مامور کرده که حق علی را بگیرند.
ششم= الله، محمد، علی مانع عمر و ابوبکر نشدند گذاشتند آنها حق را بخورند و با خیال راحت تا دم مرگ حکومت کنند آنوقت به مهدی دستور داده که بعد از هزاران سال بیاید برود سر قبر عمر و ابوبکر و آن دو را از قبر بیرون بکشد و شلاق بزند.
میدانید چرا افسانهسرایان شیعه به جای شمشیر از شلاق استفاده میکنند؟.چونکه مرده را دوباره کشتن لطفی ندارد!! شلاق زدن بهتر است!. به گمانم اگر مسابقه خیالبافی برگزار شود این داستان شیعهها مقام اول را کسب کند، و بنظرم اگر مسابقهای برای انتخاب احمقترین و کودنترین افراد برپا شود باور کنندگان این افسانهها شانس خوبی برای اخذ جوایز دارند!. توجه کنید که همین خارج کردن مردهها از قبر و شلاق زدن آنها (بخاطر آنکه دل علمای شیعه خنک شود) بهترین دلیل است که اهل تشیع ایمان واضحی به آخرت ندارند والا باید میدانستند که در مقایسه با عذاب قبر، شلاق خوردن مثل شوکلات خوردن است!.
در حدیث صحیح از رسول الله نقل شده: (الله از سه شخص بدش میآید یکی از آنها پادشاه دروغگو است!). چرا چون پادشاه نیازی به دروغ گویی ندارد! پادشاه هر چقدر که قدرتمندتر باشد همانقدر باید از سازش و مصلحتگرایی فاصله بگیرد. قدرت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم دائما در حال افزایش بود. ایشان جهان را در پیچ جدیدی قرار دادند شاید ظهور محمد صلی الله علیه وسلم بزرگترین واقعه تاریخ باشد روز به روز بر قدرت و مقامشان افزوده میشد! ایشان پادشاهی توانمند بودند! و از هر چیز بالاتر ایشان پیامبری عظیم شان بودند مردم مدینه و مهاجرین مکه برای یک حرف ایشان جان میدادند، حتی از مو و لباس و آب دهان ایشان تبرک میخواستند گاهی آنقدر زیادهروی میکردند که پیامبر منعشان میکرد. حاضر بودند بخاطر یک حرف او، پدر یا پسر، یا برادر خود را بکشند و عملا نیز کشتند. حاضر بودند به خاطر حرف او از دین و خانه و دیار دست بکشند، و عملا هم دست کشیدند! در آخرین سالهای حکومت خود، حضرت محمد تمام پادشاهان جهان را به اسلام فرا خواندند و عملاً نیز جنگ با ابرقدرت روم را شروع کردند!.
چنین شخصی چه نیازی داشت که مصحلتگرایی کند (آنهم با دو نفر از امت خود)؟!.
اگر فرضاً حضرت عمر و ابوبکر پادشاهانی بودند که حضرت محمد صلی الله علیه وسلم برای پیش برد کار خود با آنها متحد شده بود باز میشد گفت که با آنها سازش کرده که در ازای پیشبرد اسلام حضرت علی را میدان ندهد! و قربانی کند. اما آن دو نفر در تاریخ به حیث دو فرد عادی بودند، اگر سلسله مراتب قبیلوی را نگاه کنیم میبینیم انصار در مدینه، و ابوسفیان و دیگر بزرگان در مکه از آن دو و دوستانشان قویتر بودند! خود حضرت علی نیز از لحاظ قبیلوی بالاتر از عمر و ابوبکر بود، من نمیفهممم این مردم چه میگویند آخر عمر و ابوبکر که ارتش منظمی نداشتند، پشت آنها باید به همین قبایل گرم میبود، و آنها از لحاظ قبیلوی در موقعیت ممتازی نبودند!. پس آنچه که ابوبکر را بر خلافت نشاند نه زور قیبلهای بود، نه ارتش منظم. صحابه او را فقط به این خاطر خلیفه کردند که نزدیکترین یار رسول الله بود و بیش از همه مورد توجه ایشان.اگر غیر از این بود حد اقل انصار قدرتمند مدینه هرگز قبول نمیکردند! که خسر الدنیا والآخره شوند!. پس حرف شیعه دروغ و داستان غدیر افسانه است!.
برای آنکه درجه پوچی ادعای اهل تشیع درباره غدیر خم را دریابید به این مثال توجه کنید: حضرت ابراهیم علیه السلام با قوم خود به دشمنی برخاستند بعد این عداوت به اوج رسید و یک روز حضرت ابراهیم علیه السلام از غفلت قوم استفاده کردند و بتهای آنها را در هم کوبیدند و شکستند حالا اگر کسی ادعا کند که حضرت ابراهیم علیه السلام به خاطر بر انگیخته نشدن خشم مردم به لباس بتان دست نزدند بنظر شما جوک نمیگوید؟.
اگر ادعا کند ابراهیم لباس بتان را در کنار خود گرفتند (بخاطر مصلحت و مردمداری) بنظر شما گوینده این ادعا تب ندارد و هذیان نمیگوید؟.اگر ادعا کند که مردم در شکستن بت با ابراهیم همکاری کردند! بلکه جان خود را فدا کردند تا بتها بشکند اما نوبت به لباس که رسید ابراهیم از ترس آنها سکوت کرد!.بنظر شما گوینده چنین حرفی دیوانه نیست؟.بابا! اهل تشیع همین را میگوید که حضرت محمد بتها شکستند از کسی نترسید حرف به انتخاب جانشین که رسید! سکوت کرد و ترسید. خودش سکوت کرد، علی سکوت کرد، بلکه الله هم در قرآن سکوت کرد!
رفتار حضرت علی رضی الله عنه
در افسانه غدیرخم رفتار حضرت علی که به اعتراف دوست و دشمن مرد شجاعی بودهاند نیز سوال برانگیز است.
اولاً= وقتی رسول الله در دو ماه آخر عمر مصلحتگرایی را به سویی نهادند و علی را رسماً جانشین خود کردند. قصدشان حتماً این نبود که علی سکوت کند و حق خود را نگیرد، قصدشان حتماً این نبود که این اعلان روی کاغذ و برای برافروختن آتش اختلاف بین امت باشد. پس وقتی حضرت محمد صلی الله علیه وسلم مصلحتگرایی را کنار گذاشت باید که حضرت علی هم کنار میگذاشت! و شمشیر در دست، دمار از روزگار کود تا گران در میآورد، پس وقتی رسول الله رسماً مابقی عمر خویش را به پیش برد این هدف وقف کردند بر جانشین او لازم بود که سیاست جدید رسول الله را مشعل راه خود کند، یعنی خود نیز برای کسب حق و اجرای دستور رسول الله بکوشد نه اینکه سیاست قدیم رسول الله را مرام خود قرار دهد!.
فرض کنید که اگر حضرت محمد صلی الله علیه وسلم زنده میبودند و عمر و ابوبکر با ایشان مخالفت میکردند. بنظر شما آیا حضرت چه میکرد؟ سکوت میکرد یا سازش میکرد؟ یا بیتوجه به اینکه قدرت دارد یا ندارد با آنها مخالفت میفرمود؟ برای دانستن جواب این سوال خوب است سابقه رسول الله را در مکه ببینیم! حاضر نشدند کوچکترین سازشی با کفار مکه کنند حتی به عموی خود که پشتیبان ایشان بود گفتند که اگر ماه را در یک دستم بگذارید و خورشید را در دست دیگر از دعوت دست بر نمیدارم! پس بر علی لازم بود که چون رسول الله از مخالفت عمر و ابوبکر نترسد و سکوت نکند. شیعه میگوید: حضرت علی فرمود که خلافت از آب دهان بز برایم بیارزشتر است! آخر این هم جواب شد؟ حضرت محمد صلی الله علیه وسلم در شرایط خیلی بدتری کار خود را شروع کردند و موفق شدند اما حضرت علی وارث یک حکومت آماده بود.
لقمه جویده را رسول الله در دهانش گذاشت، با این وجود مخالفان از دهانش ربودند چرا؟!!. تدبیر علی، مصم بودن و اراده علی، غیرت علی وقتی عمر به زنش جلوی چشمش حمله کرد، اسد الله بودن علی کجا بود؟ ای علمای شیعه، دروغ گفتن هم باید تابع قوانین!! باشد! شما مثل اینکه یادتان رفته که علی کی بود که اینطور او را در افسانه خود ذلیل کردید؟! شیعه میگوید: علی برای حفظ اسلام سکوت کرد (همانطور که الله در قرآن سکوت کرد!) خوب چرا حضرت محمد صلی الله علیه وسلم سکوت نکرد؟! چرا شما ساکت نمیشوید؟. علی وقتی که داد زدن و اعتراض شاید فایده داشت سکوت کرد، امروز که بیهوده است چرا عید غدیر خم!! درست کردهاید؟ و هی داد میزنید؟.
۲- نکته دیگری که ثابت میکند افسانه یوم غدیر خم دروغ است رفتار علی با غاصبان است! بسیار خوب قبول میکنیم که قدرت نداشت حق خود را بگیرد خوب دیگر چرا دختر به عمر داد؟. چرا در مجالس عمر رفت و آمد و او را نصیحت میکرد که اینطور کن آنطور نکن؟
آیا اینجا هم به گردن علی طناب میانداختند که یالله بیا در مجلس عمر او را نصیحت کن، شما میگویید که روزی که علی را به زور به مسجد بردند تا با ابوبکر بیعت کند ایشان مشت خود را باز نکرد، آیا در مجلس عمر دهان ایشان را به زور باز میکردند؟ از شما بیحیاها بعید نیست که بگویید بله، خب چطور ایشان را به بیان کردن و نطق وامیداشتند!؟.
عمر در آستانه شهادت خود ۶ نفر را تعیین کرد که از بین خود خلیفه بعدی را انتخاب کنند یکی از آنها حضرت علی بود که با رغبت در آن شورا شرکت کرد، شیعه میگوید: آن یک خیمه شب بازی و از اول معلوم بود که عثمان انتخاب میشود. ای کاش! این شیعه در زمان حضرت علی هم میبود تا امام خود را پند میداد که در این مجلس شرکت نکن!….خلاصه حرف اینکه یا داستان غدیر خم دروغ است! یا در تاریخ، دو علی صحابه پیامبر بودهاند یک علی که قهربان داستان غدیر است و یک علی که در مجلس عمر رفت و آمد میکرد و دختر به عمر داد! و خیر خواه او بود. این علی دوم را هم شیعه قبول دارد هم سنی و آن علی اول را فقط شیعه میشناسد. و هم سنی و هم شیعه میگویند که رسول الله فقط یک صحابی بنام علی داشته! پس آن علی که شیعه و سنی هر دو قبول دارند حقیقی است و علی شیعهها خیالی است.
در دانش جرمشناسی به سابقه متهم مینگرند اگر مظنون سوء پیشینه داشته باشد بیشتر به او شک میکنند. حالا در افسانه غدیر و در افسانه پهلوی شکسته فاطمه حضرت ابوبکر و عمر متهم شدهاند شیعه آنها را متهم کرده است!. اگر ما قاضی عادلی باشیم اگر ما پلیس با هوشی باشیم باید برای کشف حقیقت سابقه حضرت ابوبکر و عمر را نیز بررسی کنیم.
حضرت ابوبکر و عمر و باقی متهمان در زمان وقوع حادثه غدیر سابقه پاک و شریفی دارند. وقتی به پیامبر ایمان آوردند که اسلام آوردن بازی کردن با جان بود. اما آنها تمام خطرات را به جان خریدند و تمام فشار مشرکین مکه بر آنها تنها تاثیرش این بود که آندو را در راه حمایت از رسول الله مصمتر کرد. بعد هجرت کردند. مال و خانه و زمین و فامیل و موقعیت اجتماعی و شغل خود را رها کردند! و به مدینه رفتند و بعد از آن از حماسهآفرینان حماسههای بزرگ بدر و اُحد و خندق، فتح مکه و جنگ خیبر و غیره شدند.
تا روز غدیر خم سابقه آنها درخشان است! بلکه تا لحظه وفات پیامبر سابقه آنها درخشان است اینجا ناگهان شیعه داد میزند که آی دزد! آی دزد! دزد کسیت؟ شیعه میگوید ابوبکر و عمر! اینها از اول هم به خاطر کسب کرسی خلافت، مسلمان شده بودند!. ما وکیلان مدافع ابوبکر و عمر میگوییم: این خیلی بیانصافی است، این یک تهمت شرمناک است! روزی که ابوبکر و عمر مسلمان شدند مسلمانان ریاست را حتی در خواب هم نمیدیدند!. در روز مسلمان شدن عمر، حضرت محمد صلی الله علیه وسلم در خانه زید بن ارقم جلسه پنهانی داشت! علنی نمیتوانست جلسه تشکیل دهد. ریاست و کرسی ریاست کجا بود؟ ۱۳ سال وضع به همین منوال بود! اگر کسی کوچکترین هوس حکمرانی در سر داشته باشد باید راه ابوبکر و عمر و عثمان را (در مقیاسهای مادی) انتخاب نکند!.
کسیکه جنس او شیشه خرده دارد اگر هوس ریاست به سرش بزند همان راه را انتخاب میکند که در دنیا رواج دارد، یعنی اول میرود در خم شدن و تملق کردن دکترا میگیرد، بعد عملاً به حاکمی تملق میکند و کم کم جلو میرود. پس صحابه سابقه پاکی دارند و اصلاً سوء پیشینه ندارند، همین دلیل است که بگوییم داستان یوم غدیرخم دروغ است! و غیر از این ما دهها دلیل دیگر هم داریم! که بعضی را گفته و برخی دیگر را خواهیم گفت.