متشابهات، قابل درک و فهم است…. پس از آنکه ما آیات متشابهات را تعیین کردیم حال میگوئیم تمام آیات متشابهات را میتوان فهمید و همه فصیح و روشن و قابل درک و ترجمه و مفهوم آنها سهل و آسانست، و حق تعالی آیات متشابهه را لغو قرار نداده که کسی نفهمد، بعضی از مردم نادان و یا مغرض هر کس بخواهد بقرآن تمسّک جوید، و آیهای برای اثبات مطلبی ذکر کند فوری او را باز میدارند به بهانه اینکه قرآن متشابه دارد و نباید بقرآن تمسّک جست.
ما برای روشن شدن مطلب و دفع ایشان میگوئیم: متشابهات قرآن قابل درک و فهم است و کسی نگفته متشابهات قابل فهم نیست، نه خدا چنین فرموده و نه رسول الله صلی الله علیه وسلم، در سوره آل عمران آیه ۷ که در فصل سابق ذکر شده و فرموده: تأویل متشابه را کسی نمیداند جز خدا، و نفرموده ترجمه و معنی آنرا کسی نمیفهمد، ما قبول داریم تأویل متشابه را کسی جز خدا نمیداند و ما مأمور بفهم تأویل آن آیات نیستیم. اما ترجمه و تفسیر و مفهوم و منطوق آنها را چرا ندانیم، پس به آن شخص نادان و یا مغرض باید فهمانید که تأویل غیر از ترجمه و تفسیر است، اگر بنا باشد کسی آیات متشابهه را نفهمد نزول آن آیات لغو میشود و خدای حکیم کار لغو نمیکند. ما دلیلها داریم بر اینکه آیات متشابه قابل فهم و درکست:
دلیل اول: حقّ تعالی مکرّر در سوره قمر فرموده: (وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ) (القمر: ۴۰) یعنی: «محققا ما قرآن را آسان قرار دادیم» و این آیه اطلاق دارد و شامل آیات متشابهه نیز میشود زیرا آیه متشابه نیز قرآن و سهل التناول است، و اگر آیات متشابهه آسان نبود میفرمود: «و لقد یسرنا بعض القرآن!!» و حال آنکه نفرموده!
دلیل دوم: آیاتی که فرموده: لیدبروا آیاته این آیات نیز اطلاق دارد و شامل تمام آیات قرآن است، پس باید در آیات متشابهه نیز تدبر کرد و فهمید. دلیل سوم: آیاتی که فرموده: «هدی للناس» و «بیان للناس» و «موعظه» و مانند اینها، و اگر آیات متشابهه قابل فهم نباشد هدی للناس نمیشود. به اضافه ما میپرسیم آیات متشابه کدام است ممکن است هر آیهای را ما دست بگذاریم برای اثبات مطلبی شما بگوئید متشابه است، بنابراین تمام آیات قرآن متشابه میشود و باید آنرا مهجور و بیفائده دانست، اگر چنین باشد دشمنان قرآن مانند نصاری و یهود خوشحال خواهند شد، و حداکثر عداوت با قرآن همین است. بعضی از دشمنان قرآن میگویند قرآن را فقط راسخون در علم میفهمند و راسخون در علم منحصر به ۱۲ نفر امام است، و دلیل ایشان آیه ۷ سوره آل عمران است که ذکر شد، جواب ایشان چند چیز است: ۱-خدا راسخون در علم را منحصر به ۱۲ نفر ننموده زیرا در سوره نساء آیه۱۶۲ مؤمنین یهود را از راسخون در علم شمرده و فرموده: (لَّکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ ?) «النساء/ ۱۶۲»«ولیکن راسخون در علم از یهود و ایمان آورندگانشان ایمان میآورند به آنچه بتو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل شده». پس طبق این آیه هر کس ایمان آورد و بمطالب دینی دانا باشد راسخ در علم است ولو یهودی باشد
. ۲-امیرالمؤمنین در خطبه ۸۹ بنام اشباح فرموده: راسخ در علم آنستکه اقرار بنادانی خود کند در امور غیبی. ومیفرماید: «واعلم أن الراسخین فی العلم هم الذین أغناهم عن اقتحام السدد المضروبه دون الغیوب، الإقرار بجمله ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب، فمدح الله – تعالی – اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علما، و سمی ترکهم والتعمق فی ما لم یکلفهم البحث عن کنهه رسوخا، فاقتصر علی ذلک،» یعنی: «و بدانکه راسخون در علم آنانند که اقرارشان بجهل آنچه تفسیرش را نمیدانند از غیبهای مسدود، بینیازشان نموده که بدرهای بسته شده نزد غیبها وارد شوند، پس خداوند اعتراف آنان را به عجز و ناتوانی از دست یافتن به آنچه احاطه علمی به آن ندارند، مدح نموده و ترک تعمق و کنجکاوی آنان را در آنچه مکلف به بحث از کنه آن نیستند رسوخ نامیده»
حضرت سجاد نیز در این باره چنین فرموده: که هر کس کلمات آنحضرت را بخواهد، در همین تفسیر بنکات ذیل آیه ۵۲ سوره شوری مراجعه کند. بنابراین هر کسی که در مطالب غیبی وارد نشود و اقرار به عجز و جهل خود کند در مواردی که مأمور بتحقیق نیست چنین کس از راسخین در علم است بقول حضرت امیر، پس چگونه مدعیان تشیع قول حضرت را ندیده برخلاف آن امام راسخون را منحصر به دوازده نفر نمودهاند. ۳-اینکه رسوخ در علم در لغت بمعنی استواری و محکمی در آنست، و هر کس در علم خود نسبت به هر معلومی استوار و محکم باشد، میتوان او را راسخ نامید و این انحصاری نیست و نمیتوان قرآن را میخکوب و منحصر کنیم برای اشخاص معین، و هر کجا صفت خوب و یا صفت بدی است بگوئیم مخصوص اشخاص معینی است، کسانیکه قرآن را مدّاح و یا قدّاح اشخاص مخصوصی شمردهاند کتاب خدا را کوچک شمردهاند، و قانون الهی را از عمومیّت انداختهاند و نباید آنان را عاقل نامید. اگر کسی بگوید حدیثی وارد شده که امام فرموده راسخون در علم مائیم، در جواب باید گفت: باشد؛ امام از راسخون باشد، ما منکر نیستیم اما نفرموده کس دیگر از راسخون نیست، و اگر حدیثی بگوید هیچکس راسخ در علم نیست جز امام، آن حدیث ضدّ قرآن و باطل است.
جائیکه علماء یهود اگر ایمان به محمد صلی الله علیه وسلم آورند خدا آنان را از راسخون شمرده باشد، البته فلان امام علیه السلام نیز از راسخون است، ولی این دلیل بر انحصار نمیشود. به اضافه چون قرآن مطلبی را روشن و واضح کرد ما نباید از آن اعراض کنیم و بحدیث زید و عمرو رجوع کنیم. از همه اینها گذشته اگر در همین آیه سوره آل عمران تدبر شود مطلب روشن خواهد شد، زیرا خدا تأویل متشابهات را مخصوص خود نموده و نفرموده راسخون در علم میدانند، زیرا «وَالرَّاسِخُونَ» واو آن استیناف است نه واو عاطفه، و اگر واو عاطفه بدانیم موجب کفر و شرک می شود، زیرا در صورت عطف معنی چنین میشود «خدا و راسخون میگویند ما ایمان آوردیم تماما از نزد پروردگار ما میباشد» و این غلط است زیرا نباید گفت: خدا ایمان آورده ومی گوید: تمام از نزد پروردگارماست، زیرا خدا پروردگاری ندارد و ایمان نمیآورد، پس اگر واو عاطفه باشد معطوف و معطوفعلیه در حکم واحد و باید هر دو ایمان بیاورند به پروردگار خود یعنی «الله» که معطوف علیه باشد و «راسخون» که معطوف باشد، و این کفر و شرکست. حال شما ملاحظه کنید بیسوادی که آنرا واو عاطفه گرفته و میگوید راسخون عالم بتأویل متشابه میباشند چگونه برای تعصّب مذهبی در کفر افتاده. بهر حال تاکسی تعصب را کنار نگذارد آیات الهی را نمیفهمد.
۴-ما از آنکه بگوید متشابهات قرآن را کسی نمیداند جزء ۱۲ نفر و آنان فعلاً در میان بشر نیستند میپرسیم: شما آیات متشابه را نشان دهید، اگر بگوید هر آیه که معنی معینی داشته باشد و احتمال غیر آن نرود محکم است و باقی متشابه، گوئیم چنین آیهای در قرآن وجود ندارد، زیرا در هر آیه امکان احتمال غیر معنی ظاهری آن داده میشود. بنابراین تمام آیات قرآن متشابهاتست و بقول او باید قرآن را کنار گذاشت تا خوب به استعمار سواری دهند و خرافات ضدّ قرآن را بپذیرند، ببهانه اینکه نمیدانیم قرآن چه میگوید شیطان و استعمار را از خود خورسند کردهاند، پس اینان نرفتند آیات محکمات قرآن را بفهمند و از متشابهات تمیز دهند و فقط هم ایشان دور کردن مردم از قرآن است.
۵–ما از این مدعیان میپرسیم آیا این ۱۲ نفر که عالم بمتشابهات قرآنند برای مردم بیان کردهاند یا خیر؟ اگر بیان کردهاند پس قابل فهم شده، و میشود فهمید، پس چرا میگوئید قابل فهم نیست؟ و اگر آن ۱۲ نفر بیان نکردهاند میگوئیم چرا بیان نکردهاند؟ آیا آنان بخل کردند و یا خدا کار لغوی کرده و آیاتی را نازل نموده که جز ۱۲ نفر کسی نفهمد و آن ۱۲ نفر هم به کسی یاد ندهند و انحصاری کنند، پس خدا خودش فکری کند و آیات کتاب خود را از انحصار در آورد، نعوذ بالله من الجهل والتعصب.