پاسخ یک طلبه اهل سنت به قزوینی

دین اسلام تنها دینی است که نزد خداوند مقبول می‌باشد و بزرگترین افتخار ما این است که دارای دینی هستیم که جامع همه کمالات است , این دین با تلاش و زحمات و فداکاریهای شبانه روزی رسول الله(صلی الله علیه وسلم) و یاران جان نثار او، به ما رسیده اگر رسول الله(صلى الله علیه وسلم) این همه مشکلات را در راه پیشبرد اسلام تحمل نمی کرد و اگر یاران او از خانه و کاشانه و همه چیز خویش، نمی گذشتند اگر آنها مانند پروانه دور شمع نبوت نمی گشتند و ذوب نمی شدند، امروز ما این چنین سربلند نمی شدیم، امروز تمام مسلمین دنیا مدیون فداکاری رسول الله (صلى الله علیه وسلم) و یاران او می باشند آنها برای نشر دین اسلام در سر تا سر دنیا از جان و مال و آبرو وحیثیت خویش مایه گذاشتند و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کننده ای نترسیدند.
«وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ». (مائده ۵۴) آنها از ملامت هیچ ملامت کننده ای هراس ندارند.
«أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا». آنها مومنین واقعی هستند.خداوند ایمان را در قلب پاک آنها قرار داده: «أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ». وبرا ی تمام دنیا آنها را اسوه والگوی ایمان قرارداده:«فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا». (بقره ۱۳۴)
اما متاسفانه با این همه فداکاری، کسانی را مشاهده می کنیم که یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم) را بعنوان بد ترین اسوه های کفر و ظلم و ستم یاد می کنند.خصوصا در ایران زمین، ایرانی که توسط حضرت عمرفاروق (رضی الله عنه) فتح شد به جای این که از آن ابر مرد تاریخ تشکر شود متاسفانه وی را به دنیا بد جلوه داده و به اصل خود بازگشته اند اما چه کنیم:

                                  این عربده بر غصب خلافت ز علی نیست              با آل عمر کینه قدیم است عجم را.

این ها غافل از آنند که توهین به یاران رسول الله(صلى الله علیه وسلم) در حقیت توهین به خود رسول است گویا می گویند آنحضرت نتوانست در ظرف ۲۳ سال، شاگردان خوبی را تربیت کند!!
دشمنان اسلام اعم از یهود و نصارا و مجوس و روافض همواره سعی بر آن دارند که به اسلام ومسلمین ضربه وارد کنند. دشمنان اسلام در آن زمان از بر چسب و حربه وهابیت استفاده می کردند اما امروز آن حربه قدیمی شده و از کار افتاده لذا از راههای دیگر به نام ترور و تروریست, تحجر, تشدد, و تندرو استفاده می‌کند تا جائی که مسلمانان مظلوم و بی دفاع فلسطین را که با سنگ می جنگند؛ تروریست می داند. دشمان اسلام از هر کس که به نام اسلام فعالیت کند و یا از جهاد که حکم الهی است، سخن بگوید؛ با این نام سرکوب می‌کند.
اما:

                                                   من از بیگانگان هرگز ننالم                  که با ما هر چه کرد آن آشنا کرد.
همانطور که مستحضر هستید در شرق کشور در اواخر ماه رجب، همایشهای فارغ التحیصلی بر گزار می شود در این میان بزرگترین همایش، درشهر حافظان قرآن زاهدان در مصلی بزرگ مسجد جامع مکی برگزار می شود که شرکت کننده ها اعم از شیعه و سنی و سایر ارگان های دولتی می باشند (با مجوز رسمی از مسئولین ذیربط) و با سر پرستی شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید (حفظه الله) که چشم و چراغ ملت در این خطه از ایران می‌باشد و اگر حضور به موقع این عالم فرزانه ومنادی وحدت، در صدا و سیمای زاهدان نبود، غائله ودرگیری اخیر که بین اهلسنت و سیستانی ها واقع شد صد برابر غائله تهران می گردید، اما افسوس که آقای قزوینی مدرس حوزه علمیه قم این همایش را که نماد وحدت است، خلاف دین و شریعت و قران می داند و با سخنان پر از حقد و کینه ی خود مسئولین را وادار می‌کند که باید جلوی آن گرفته شده و بر خورد شدید شود.
قزوینی از سخنان یکی از سخنران ها به شدت به درد آمده و مدعی شده که آقای مولوی گرگیج بی مهابا و بی اساس حرف می زند و مدعی است که سخنان این آقا بر خلاف واقعیت وبیهوده می‌باشد لذا عزم جزم گرفته وسخنان آقای گرگیج را به گمان خودش تردید نموده.
مثل این که آقای قزوینی در سفر و در هواپیما بوده وچنان بغض وی بالا گرفته وعقده کرده که قبل از این که سفرش تمام بشود و از هواپیما پیاده شود، همان جا شروع به پاسخ دادن کرده و پس از اتمام سفر و بدون تجدید نظر به آنچه سرهم کرده، سخنرانی کرده و در سایت نیز ثبت کرده لذا موجب فضیحت وی گردیده، زیرا شخصا به کتب اهل سنت مراجعه نکرده بلکه به مدارک و سندهای(خلاف واقعیت) که قبلا هیئت تحقیق وی سر هم کرده وبه وی تحویل داده اند، اعتماد نموده اما چه کنیم، جواب دادن در هواپیما بهتر از این نمی شود.
بنده به عنوان یک طلبه اهل سنت، در دفاع از رسول الله(صلى الله علیه وسلم) و اهل بیت و یاران با وفای آن حضرت (نه به خاطر دفاع از آقای گرگیج) می‌خواهم از تلبیس مرموزانه ی آقای قزوینی، پرده برداری کنم تا سنی و شیعه بدانند که قزوینی چه گفته، همچنین می‌خواهم همه بدانند که قزوینی که تقاضای مناظره دارد، در مناظره های قبلی که در سطح بین المللی داشته، چه دسته گلی به آب داده؟
لازم به ذکر است که آقای مولوی گرگیج با دلائل قوی ومحکم از قرآن و سنت و نهج البلاغه ثابت نموده که نه تنها حضرت علی با خلفاء هیچ مشکلی نداشته، بلکه آنگونه که در نهج البلاغه آمده به صراحت آنها را تأیید و تمجید کرده و مشاور و همکار و همیار آنها بوده است. لذا ما مسلمانها باید از آن حضرت درس بگیریم و در کنار هم با اخوت زندگی کنیم نه این که به گذشته بر گردیم و یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم) را نا سزا گوییم و اهل سنت را دشمان اهل بیت بدانیم، زیرا اینها منافی با وحدت اسلامی می‌باشد.
اما متاسفانه قزوینی همه سخنان آقای گرگیج را بی اساس وغیر واقعی دانسته وبه گمان خود ثابت کرده که:

۱/ حضرت علی، خودش خلفاء را غاصب دانسته
۲/ حضرت عمر به زور با دختر علی ازدواج کرده
۳/ حضرت ابو بکر حق فاطمه را غصب کرده
۴/حضرت عمر حضرت فاطمه را زده ومنجر به شهادت وی شده است.
و۵/ یاران محمد مرتد شده اند.

۱- قزوینی گفته علی خلفاء را غاصب دانسته و به دلائل قرانی ونهج البلاغه که آقای گرگیج ذکر نموده، هیج توجه نکرده و با بی خیالی از کنارش رد شده و فورا عبارتی از بخاری و مسلم قطع و بریده کرده وگفته که در کتاب شما مسئله غصب خلافت مذکور است اما شما سنی ها خبر ندارید.
قزوینی چرا به قرآن توجه نمی‌کنید که صراحتا می‌گوید:
«وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ» (سوره هود۱۱۳): به طرف ستمگران مایل نشوید که به شما آتش (جهنم) می رسد.
«وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا (۷۴) إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ».(اسراء ۷۵-۷۴).
«و اگر ما تو را ثابت قدم نمی‏ کردیم، نزدیک بود به آنان، تمایل کنی. آنگاه ما دو برابر مجازات دنیا، و دوبرابر مجازات آخرت را به تو می دادیم. »
ببینید در آیه سوره هود خداوند به عموم می‌گوید به طرف ظالمان تمایل نداشته باشید، اگر علی خلفاء را ظالم و غاصب می دانست هرگز با آنها همکاری نداشت آیا همکاری با ظالمین بر خلاف قران نیست؟

در آیه دوم خداوند به رسول الله صلی الله علیه وسلم خطاب کرده می‌گوید اگر به طرف ظالمان تمایل داشته باشی دو برابر مجازات دنیا و آخرت به تو می چشانیم. 
قزوینی با وجود این آیات، چگونه ادعا می‌کند که علی آنها را غاصب دانسته و سپس با آنها همکاری نیز داشته. آیا امروز شما حاضرید با آمریکا که شیطان بزرگ و دشمن ایران می دانید، کوچکترین همکاری داشته باشید؟ آیا حاضرید انرژی هسته ای را که حق مسلم خود می دانید به خاطر تهدید ها و تحریم ها ی اقتصادی امریکا، از آن دست بکشید؟؟ شما که حاضر نیستید با آمریکا گفتگو داشته باشید، چگونه امکان دارد علی شیر خدا با ظالمین زمان خود تعامل داشته باشد و به حق مسلم خود که به قول شما خدا به او داده، به خاطر ترس خلفاء، صرف نظر کند آیا این سخن در حق علی منصفانه است؟ قزوینی شاید بگوید چون علی نمی خواست مسلمانها متفرق شوند و اقدام علیه خلفاء را برای مسلمین، مصلحت نمی دانست. اولا باید گفت که: اگر علی بحث خلافت حقه را صلاح نمی دید، (با وجودی که می توانست حق خود را بگیرد) پس چرا شما کاسه داغ تر از آش شده و این مصلحت را برای یک میلیارد و پانصد میلیون مسلمان روا نمی دارید. چرا شما از علی تبعیت نمی‌کنید و از گذشته یاد می‌کنید؟
به قول علامه آیت الله برقعی رحمه الله کو ابوبکر که از خلافت عزلش کنیم و کو علی که او را بر مسند خلافت بنشانیم. مگر غیر از این است که قرآن گفته شما را با گذشتگان کاری نیست شما مسئول اعمال خود هستید.
«تِلْکَ أُمَّهٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ».(بقره ۱۴۱)
قرآن گفته «فَقَاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ» (توبه ۱۲) با پیشوایان کفر بجنگید.

اگر علی خلفاء را ظالم وکافر می دانست هیچ وقت بر خلاف قران عمل نمی کرد و مشاور آنها نمی شد.
ای قزوینی؛ مگر علی همان نیست که بخاطر یک زن زانیه که حامله بود و عمر می خواست او را سنگسار کند در مقابل عمر می ایستاد و نگذاشت که این حکم اجراء شود؟ پس چطور می شود که در مقابل ابوبکر و عمر و عثمان که به قول شما امامت را از وی غصب کردند اقدام نکند؟ آیا این معقول است؟ آیا این مصلحت است؟ مصلحت برای متفرق نشدن کدام مسلمانها؟ به قول شما که غیر از ۳ یا ۴ نفر مسلمان بیشتر نبود.آیا در تاریخ انبیاء سراغ دارید که انبیا به خاطر مصلحت از نبوت خود دست بکشند؟ و بگذارند که ظالمان، امت آنها را به بیراهه ببرند؟؟ امامت که از نظر شما از نبوت بالاتر است.
حضرت علی در نهج البلاغه به صراحت خلافت خلفای پیش از خود را، عین رضایت خدا گفته:
"بایعنی الذین بایعوا ابابکر وعمر وعثمان علی ما بایعوهم علیه… وإنما الشوری للمهاجرین والانصار فان اجتمعوا علی رجل و سموه اماما کان لله رضی" (نهج البلاغه نامه ۶)
با من کسانی بیعت کردند که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند و شور ومشوره از آن مهاجرین و انصار است اگر آنها بر یک نفری جمع شوند و اورا امام قرار دهند، رضایت خدا در آن است.
خواندگان عزیز، (سنی و شیعه) آقای گرگیج این مطلب را نیز در همایش خوانده بود اما قزوینی از کنارش گذشته وجوابی نداده.آیا نهج البلاغه (به قول شما) برادر قرآن نیست؟ چطور امکان دارد علی از یک طرف آنها را غاصب و ظالم بداند ولی از طرف دیگر (آن هم بعد از شهادت آنها) خلافت آنها را رضای خدا بداند؟ در این هنگام عمر با شمشیر خود علی را که مجبور نکرده بود پس چرا چنین گفت؟ آیا باز هم مصلحت لازم است؟ آقای قزوینی بیشتر مطالعه کند.
آقای قزوینی! صاحب البیت ادری بما فی البیت، اگر اهل سنت ماییم که عقیده غصب خلافت از نظر ما مردود است و هیچ یکی از علمای ما آن را تأیید نمی‌کند چطور ما را متهم می‌کنید که شما هم معتقد به غصب هستید؟
قزوینی از صحیح بخاری جمله (ولکنک استبددت علینا بالامر) را آورده وآن را به(تو درحق ما استبداد کردی) ترجمه نموده واقعا متأسفم برای این آقا که بدون مراجعه به فرهنگ لغت، هر طور که بخواهد ترجمه میکند، آن وقت دیگران را متهم می‌کند که با واژه های عربی آشنا نیست. لذا به وی توصیه می شود به فرهنگ لغت مراجعه کند.
و «اسْتَبَدَّ فلان بکذا أَی انفرد به»؛ وفـی حدیث علـیّ، رضوان الله علـیه: کنا نُرَى أَن لنا فـی هذا الأَمر حقّاً فاسْتَبْدَدتم علـینا؛ یقال: استبَدَّ بالأَمر یستبدُّ به استبداداً إِذا انفرد به دون غیره. واستبدَّ برأْیه: انفرد به. (لسان العرب)

اسْتَبَدَّ به: تَفَرَّدَ. (قاموس المحیط)
و استَبَدَّ فلان [برأیه] أی انفرَدَ بالأمر (العین)
و استَبَدَّ بکذا تفرد به (مختار الصحاح)
واستأْثرَ بالشیْءِ: (استبدَّ به) وانفردَ.(تاج العروس)
هیچ کس استبد را به ظلم و غصب ترجمه نکرده. پس قزوینی چرا می‌گوید در بخاری، علی خلفا را غاصب و ظالم دانسته و سپس همین جمله را آورده و ما قبل و ما بعد حدیث را اصلا مد نظر قرار نداده. در آخر همین حدیث حضرت علی با ابوبکر به طور صمیمی حرف می زند و بعد از آن با او بیعت می‌کند آیا آخرش را هم قبول دارید؟. «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ» «وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (بقره ۴۲).

قزوینی در همان صحیح بخاری که در حق ابو بکر و عمر لفظ (کاذبا آثما غادرا و خائنا) استعمال شده، در همان روایت قبل از این الفاظ،حضرت عباس نیز همین جمله ها را درحق حضرت علی استعمال کرده و گفته: (اقض بینی و بین هذا الکاذب الاثم الغادر والخائن) آیا برداشت شما از قول عباس این است که، علی را دروغگو وگنه کار و حیله گر و خائن می دانست؟
آقای قزوینی گفته چون اسم های عمر و عثمان و ابوبکر نام های رایج آن زمان بود،علی فرزندان خود را به این اسم ها نام گذاری کرد.
خوانندگان عزیز شما به قزوینی بگویید که اگر واقعا چنین است، پس شما اسم یکی از فرزندان یا نوه و غیره را به اسم عمر یا عثمان یا عائشه نام گذاری کنید به این خاطر که اسم فرزند علی، عمر بوده و نیز از اسمای رائج است و سپس برای وی شناشنامه بگیرید آیا امکان دارد؟

اهل سنت به هزار بدبختی شناسنامه می گیرند.
آیا ممکن است یک ایرانی اسم فرزندش را بوش بگذارد؟ ابدا ممکن نیست، با وجودی که نامی است رائج و مشهور و جهانی و سرزبانها!!
۲- قزوینی ادعا کرده که عمر دختر شیر خدا حیدر کرار، ام کلثوم را به زور گرفته و با او ازدواج کرده و علی چیزی نگفته بلکه دخترش را آرایش کرده و پیش عمر فرستاده و…
من نمی دانم قزوینی چطور جرأت کرده و چنین ادعایی نموده؟ آیا حضرت علی را این طور معرفی کردن به نفع شیعه است؟ آیا می توان با این روایات دروغین روی شیعه را سفید کرد؟ شما را به خدا آیا جوانان خود شما حرف شما را قبول دارند که چنین است؟ آیا همین جواب کافی است؟ که به زور بوده و یا این که غصب شده؟ آیا ناموس علی غصب بشود و آن وقت علی سکوت کرده و با آنها همکاری داشته باشد؟ آیا یک مسلمان حاضر است با دخترش چنین شود؟ آیا شما که یک هزارم غیرت و شجاعت علی را ندارید زیر بار چنین خفت و بی حیثیتی می روید؟ پس چطور علی که نماد شجاعت و غیرت است و به قول آقای کافی، علی که دروازه خیبر را روی یک انگشت قرار داد، چنین عاری را قبول کند؟ ما اهل سنت چنین علی و عمری را قبول نداریم. عمر و علی ما غیر این هاست.

۳- تلبیس دیگر: قزوینی ادعا کرده که تنها شیعه مسئله غصب فدک را نمی‌گوید بلکه در کتاب های اهل سنت نیز موجود است وی به عنوان دلیل از دو کتاب اهل سنت (تاریخ مدینه والصواعق المحرقه) عبارتی را ذکر می‌کند: ان ابابکر انتزع من فاطمه فدک.
شیعه و سنی خوب دقت کنید که واقعیت چه بوده و قزوینی چه نوشته. این دلیل قزوینی درست مانند این است که شخصی مدعی شود که نماز خواندن حرام و بر خلاف قران مجید است به دلیل آیه قران:
«لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاهَ» (نزدیک نماز نروید) . ونیز خدا فرموده: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» (ماعون) وای برای نماز گزاران!! و از سبب نزدیک نشدن به نماز که همان خوردن شراب باشد، و از وای بر نمازگزارانی که از نماز غافلند (!!) چشم پوشی کند
.
آیا شما به عنوان یک مسلمان که قران را کتاب آسمانی می دانید، قبول دارید که چنین است؟
علمای اهل سنت در کتب خویش مسئله غصب فدک را تردید نموده اند و گاهی قول مخالفین را ذکر کرده و سپس آن را تردید نموده اند اما کسانی مثل آقای قزوینی سوء استفاده کرده و برای فریب عوام الناس عبارات را سانسور کرده و به نمایش می گذارند اما باید هوشیار باشید و گول چنین افراد را نخورید بلکه به اصل کتاب مراجعه نموده وما قبل و ما بعد آن را در نظر بگیرید. آقای قزوینی فقط جمله (ان ابابکر انتزع من فاطمه فدک) را آورده وفکر کرده چون فروش این کتاب در ایران ممنوع است، اهل سنت نمی توانند به آن دسترسی داشته باشند لذا برای گول زدن خوب است اما این خیال است ومحال و جنون. حالا من کل روایت را ذکر می کنم آن وقت خواهید دانست که گر فرق مراتب نکنی زندیقی…….***
اصل قضیه چنین است که: اخرج ابن ابی شبه ان زیدا هذا الامام الجلیل قیل له ان ابابکر انتزع من فاطمه فدک فقال انه کان رحیما و کان یکره ان یغیر شیئا ترکه رسول الله (صلى الله علیه وسلم) فاتته فاطمه رضی الله عنها فقالت له ان رسول الله اعطانی فدک فقال هل بینه فشهد لها علی و ام ایمن فقال لها فبرجل و امرأ ه تستحقیها ثم قال زید والله لو رجع الامر فیها الی لقضیت بقضاء ابی بکر. الصواعق المحرقه جلد ۱ صفحه ۵۳ مکتبه القاهره.به زید ابن علی گفته شد (روافض به او گفتند) که ابوبکر فدک را از فاطمه گرفته، زید گفت ابوبکر خیلی مهربان بود و خیلی ناپسند می دانست که تغییر دهد آنچه را که رسول الله صلی الله علیه وسلم ترک کرده…

و در آخر می‌گوید: بخدا قسم اگر قضیه فدک به من محول می شد مثل ابوبکر فیصله می کردم.
ببینید زید بن علی ابوبکر را غاصب نگفته بلکه عمل او را تائید نموده، ولی قزوینی قضیه را کاملا وارونه ارائه می دهد. «سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ».
حالا شما از قزوینی بپرسید که چرا چنین کاری می‌کند آیا برای کسی که در حد بین المللی بحث دارد، شایسته است که فقط یک حصه از روایت را ذکر کند وحصه دیگر را ترک کند؟ .
اگر چنین است پس یک سنی اگر بگوید شیعه ها از جمله مغضوب علیهم می باشند چون که از حضرت موسی بن جعفر(رضی الله عنه) چنین منقول است.آیا قول این امام را قبول دارید؟
عن أبی الحسن موسی علیه السلام: إن الله عز وجل غضب علی الشیعه. خداوند بر شیعه غضب کرد. .(اصول کافی جلد۱ ص۳۸۶ انتشارات قائم).
۴- قزوینی ادعا کرده که شهادت حضرت فاطمه را از کتب اهل سنت با روایات صحیح در مناظره ای که از شبکه المستقله پخش شده، ثابت نموده.
باید متذکر شوم که ادعای قزوینی برای کسانی که این مناظره را مشاهده نکرده اند شاید باور کردنی باشد اما کسانی که دیده اند هر گز این ادعا را قبول ندارند چون همه دیده اند که قزوینی چگون شکست خورد و لا جواب ماند گرچه او روایات مکذوبه و تلبیسی خویش را بار بار تکرار می کرد اما در مقابل جواب دندان شکن می شنید.
ای قزوینی چرا این قدر زود شکست خود را فراموش کرده ای و باز هم ادعای مناظره داری؟ مگر غیر از این بود که اهل سنت از شما تقاضا کردند یک روایت صحیح بیاورید ولی شما نمی توانستید دلیل بیاورید پس حالا چطور ادعا دارید که از روایات صحیح ثابت کرده اید ما پاک مانده ایم که: قسم ابوالفضل را قبول کنیم یا دم خروس را.
قزوینی در مناظره خویش روایات را قطع و بریده کرده و می گفت چنین و چنان است درست مانند همین سخنان خویش که در پاسخ آقای گرگیج گفته، نمی دانم چرا این آقا همیشه دلائل ابتر خویش را تکرار می‌کند مثل این که ترک عادت موجب مرض است.
وی از الملل والنهل شهرستانی نقل کرده که: «ان عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتی ألقت الجنین من بطنها. جلد ۱ص ۵۷»

بنده به عنوان یک طلبه از شیعه و سنی می‌خواهم به کتاب الملل و النحل مراجعه کنند و سپس فیصله کنند که حق با کیست؟ قزوینی طوری حرف می‌زند و سند می‌آورد گویا فقط خودش دانای دنیا است و دیگران هیچی سرشان نمی شود.
خوانندگان عزیز، آقای شهرستانی در این کتاب خویش (که از نامش معلوم است) فقط از اهلسنت بحث نمی‌کند بلکه ملل های مختلف را ذکر کرده و اعتقادات آنها بیان می نماید مثلا وی اعتقادات نظامیه را که گروهی از معتزله می باشند، ذکر کرده که چنین وچنان عقایدی دارند وی می نویسد که نظامیه معتقدند که امامت با نص صریح از قرآن ثابت شده… وی از نظامیه به خشم آمده ومی‌گوید: «وزاد فی الفریه فقال: إن عمر ضرب بطن فاطمه… ». یعنی وی بر عمر افتراء بسته وچنین گفته که عمر فاطمه را زده….

واقعا که پسته ای بی مغز چون دهان باز کند رسوا شود. قزوینی نظامیه را از اهلسنت دانسته با وجودی که خودش می داند که او سنی نیست اما باز هم به خاطر اثبات مدعای باطل خویش دست به این کف و آن کف می زند غافل از این که: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً»(الرعد/۱۷)« اما کف، بیرون افتاده از میان مى‌رود»
قزوینی، مولوی گرگیج را متهم کرده که با واژه های عربی آشنائی ندارد که می‌گوید قبلا وفات بود حالا شهادت می نویسید.
اولا که آقای گرگیج از مجلس شورای اسلامی و بداء چیزی نگفته بلکه خوتان چنین صغری کبری می‌کنید.

ثانیا: سخن آقای گرگیج در مورد تقویم ها بود که تا سال ۱۳۷۱ در تقویم ها از شهادت و خط قرمز و تعطیلی خبری نبود از ۷۱ به بعد کاسه داغتر شد و آش ها شور تر و لعن و نفرین بیشتر مگر غیر از این است؟ ما نمی گوئیم که شما اعتقاد به شهادت فاطمه ندارید بلکه بحث این جاست که چرا قبلا دهه فاطمیه نداشتید؟ چرا قبلا تعطیل نمی کردید؟ چرا قبلا این همه هیاهو به راه نمی انداختید؟ مگر غیر از این است که با این مراسم ها قلوب اهلسنت را جریحه دار می‌کنید و شیعه را احساساتی کنید که قاتل حضرت فاطمه عمر است تا او را بیشتر لعن کنند. مگر قوانین خدا و اعتقادات دینی نیاز به تصویب دارد که هر وقت دل ما بخواهد مراسم دینی جدیدی تصویب کنیم؟
قزوینی می‌گوید: وفات و شهادت مترادف است و سپس چند عبارت عربی ذکر کرده که به شهادت، وفات اطلاق شده،

همان طور که قبلا گفته شد بحث در مورد تقویم ها بود که قبلا وفات می نوشتند اما حالا شهادت (گرچه در منتهی الامال نوشته: از ولادت تا وفات) ومعلوم است که تقویم های ایران فارسی است نه عربی اما آقای قزوینی را جو گرفته واز عربی سخن می‌گوید که در عربی وفات و شهادت بر یکدیگر اطلاق می شود، دلیل قزوینی درست مثل این ضرب المثل می ماند که: سوال از ریسمان و جواب از آسمان.
درست است که در عربی اطلاق می شود اما آیا در فارسی نیز استعمال می شود؟ در قرآن به وفات ؛ هلاک نیز اطلاق شده: «فلما هلک…. ».آقای قزوینی آیا می توان گفت: فلان مرجع تقلید به هلاکت رسید و منظور شما وفات باشد به دلیل این که در قران به وفات (هلاک) اطلاق شده!؟.
آیا به شهدای جنگ تحمیلی لفظ وفات را استعمال می‌کنید؟

آقای قزوینی شما که دیگران را به بی سوادی متهم می‌کنید که با واژه های عربی آشنائی ندارند اما شما که با واژه‌های فارسی آشنائی ندارید لذا توصیه می شود به فرهنگ‌های فارسی مراجعه نمائید.
آقای قزوینی گفته اگر زمین به آسمان برود و آسمان به زمین بیاید ما از عزا داری دست بر نمی داریم.
ما کی میگیم شما عزاداری نکنید خدا کند هر روز عزادار باشید و عزاداری کنید ما را با مراسم شما کاری نیست، بحث ما این است که شما در مراسم های خویش به مقدسات اهل سنت توهین می‌کنید و یاران با وفای رسول الله (صلى الله علیه وسلم) را لعن و نفرین می‌کنید و آن را عبادت می دانید.
قزوینی شما که بار بار تکرار می‌کنید که (توهین به اهل سنت ذنب لا یغفر است) و می‌گوئید وحدت یعنی این که شیعه نسبت به اهل سنت فحاشی نکند و بالعکس. آیا لعن ونفرین بر خلفاء توهین و فحاشی نیست؟ یا این که منظور شما از فحاشی فحش خواهر و مادر است؟ آیا در زیارت عاشورا که برای حضرت حسین (رضی الله عنه) می خوانید وآن را جزء مراسم دینی می دانید، بر خلفای رسول الله صلی الله علیه وسلم لعن نیست؟ شما اولا خلفای رسول را ظالم دانسته و سپس آنها را لعن می‌کنید چنانچه در زیارت عاشورا مذکور است:
پس صد مرتبه بگو: اللهم العن أول ظالم ظلم حق محمد ………… پس می گوئی: اللهم خص أنت أول ظالم باللعن منی وابدأ به أولا ثم الثانی والثالث… (زیارت عاشورا) آیا منظور شما از اولین ظالم و دومین و سومین، غیر از ابوبکر و عمر و عثمان است؟ در کدام دین و مذهب فحاشی و لعن و نفرین عبادت است؟؟؟.


۵- قزوینی اعتراف دارد که صحابه پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از او مرتد شدند وی می‌گوید اهل سنت نیز معتقد به ارتداد صحابه اند وسپس طبق عادت دائمی خویش یک قسمتی از روایتی را نقل کرده که خود ام المومنین عائشه گفته صحابه مرتد شدند. «ارتدت العرب قاطبه».
لازم به ذکر است که بحث ما در مورد تهمت به ارتداد صحابه رضی الله عنهم است نه این که اصلا ارتدادی صورت نگرفته چرا که قران اعلان نموده که: «مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ…….» (مائده ۵۴).
قران گفته کسانی مرتد می شوند و در بخاری نیز پیامبر بیان نموده، اما این مرتدین چه کسانی اند آیا خلفاء و عشره مبشره و دیگر صحابه که سالیان سال در کنار آن حضرت بودند نیز مرتد شدند؟ و آیا اهلسنت مرتدین را هم جزء صحابه می دانند؟ قزوینی بحث مرتدین و منافقین جدا از بحث صحابه است این مرتدینی که شما نام می برید، همان کسانی اند که منکر زکات شدند وبعضی ادعای نبوت کردند و خود ابوبکر صدیق به همراه صحابه با آنها جهاد کرد؛ اهلسنت که مرتدین را صحابه نمی دانند.

اهلسنت به کسی صحابه می‌گوید که: به پیامبر ایمان آورده و با ایمان از دنیا رفته باشد لذا حساب مرتدین از صحابه جداست.
لازم است آقای قزوینی در این زمینه مطالعه بکنند و بی باکانه سخن نگوید ؛ وصحابه را منافق نداند همچنین توصیه می شود به ماقبل و ما بعد روایات توجه کند:
وقال محمد بن إسحاق: ارتدت العرب عند وفاه رسول الله صلى الله علیه وسلم ما خلا أهل المسجدین مکه والمدینه (البدایه والنهایه) در این روایت است که اهل مسجد الحرام و مسجد نبوی مرتد نشدند.
فلمّا ارتدت العرب ارتد طُلَیحَه وأخوه سَلَمه ابنا أسد فیمن ارتد من أهل الضاحیه وادعى طُلَیحَه النبوه فلقیهم خالد بن الولید (تاریخ دمشق) طلیحه ادعای نبوت کرد و خالد بن ولید به دستور ابوبکر صدیق با او جهاد کرد.
ارتدّت العرب، فقال بعضهم: نصلّی ولا نزکی، وقال بعضهم: نزکّی ولا نصلّی، (تاریخ دمشق) مرتدین بعضی منکر زکات شدند و بعضی منکر نماز شدند.
ارتدت العرب قاطبه إلا ثلاثه مساجد المدینه و مکه و البحرین وناساً من نخع و کنده فمنهم من أبى أن یعطی الزکاه و منهم من أنکر الزکاه و منهم من أنکر کفره و ناصب المسلمین. (البدء والتاریخ) مرتدین غیر از مساجد ثلاثه بودند و بعضی منکر زکات شده…
ولما ارتدت العرب إلا أهل المسجدین، ومَنْ بینهما وأناساً من العرب؛ (مروج الذهب)
اهل مسجد مکه و مدینه مرتد نشدند.
ارتدت العرب، إلا ما کان من أهل مکه والمدینه وصنعاء والجند وغالب الیمن وارتد قوم من أهل السَّواد حوالی المدینه، وهم أهل الیمامه وهم الذین قاتلهم الصَّدِّیق (تاریخ یمن)
مرتدین اهل مکه و مدینه نبودند بلکه اطراف مدینه و اهل یمامه بودند که ابوبکر صدیق رضی الله عنهم با آنها جهاد کرد.
همچنین آنچه از بخاری نقل کرده اید، منظور همین گونه مرتدین هستند.

ای قزوینی خوب توجه کن که واقعیت این است نه آن طور که شما قضاوت کرده اید.
ای قزوینی، بحث اهلسنت این است که شما معتقدید که تمام صحابه اعم از خلفای ثلاثه و عشره مبشره به علت این که با ابوبکر بیعت کردند وبه قول شما علی را کنار زدند، مرتد شدند، تا جائی که ملا باقر مجلسی بیعت با ابوبکر را به عذاب الیم تعبیر کرده و او را کافر و شقی گفته (جلاء العیون جلد ۱ صفحه ۲۱۲) و چون این ادعا باطل و بر خلاف قرآن است هرگز قابل قبول نمی‌باشد .
اگر خلفاء مرتد شدند پس آن کسی که با آنها جهاد کرد چه کسی بود؟ آیا حضرت علی با خلفای ثلاثه جهادی داشته؟
قرآن (مائده آیه ۵۴) کسانی را که در برابر مرتدین قیام می کنند چنین تو صیف کرده:

۱/ خدا آنها را دوست دارد (یُحِبُّهُمْ)
۲/ آنها خدا را دوست دارند (یُحِبُّونَهُ)
۳/ با مومنین مهربانند (أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ)
۴/ در مقابل کفار سر سخت اند (أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ)
۵/ جهادشان در راه خدا است (یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ)
۶/ از ملامت ملامت کننده نمی ترسند (وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ) تمام این اوصاف در وجود صحابه رسول الله صلی الله علیه وسلم موجود بود که با فرماندهی حضرت ابوبکر صدیق با مدعیان دروغین نبوت و منکرین زکات جنگیدند ومصداق این آیه قرار گرفتند
.
آقای قزوینی توصیه می شود نهج البلاغه را بیشتر مطالعه کنید آنجا که حضرت علی جهاد بامرتدین و مدعیان دروغین و منکرین زکات را از خلافت و امامت مهم تر دانسته لذا خودش هم در کنار ابوبکر صدیق با مرتدین جهاد کرده:
«فامسکت یدی حتی رأیت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد صلی الله علیه و سلم فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اری فیه ثلما او هدما تکون المصیبه به علی اعظم من فوت ولایتکم التی انما هی متاع ایام قلائل یزول منها ما کان کما یزول السراب او کما یتقشع السحاب فنهضت فی تلک الاحداث حتی زاح الباطل و زهق، واطمأن الدین و تنهنه» (نهج البلاغه نامه ۶۲ صفحه ۱۰۴۸)
(از خلافت) دست نگه داشتم تا این که گروهی از مردم را دیدم که مرتد شدند و از اسلام بر گشته می خواستند دین محمد (صلى الله علیه وسلم) را از بین ببرند، ترسیدم اگر به یاری اسلام و مسلمین نپردازم رخنه یا ویرانی در آن ببینم که مصیبت و اندوه آن بر من بزرگتر از فوت ولایت و حکومت بر شما باشد چنان ولایتی که کالای چند روزی است که آنچه از آن حاصل می شود از دست می رود مانند آن که سراب زائل می گردد، یا چون ابر از هم می پاشد پس در میان آن پیش آمدها بر خاستم تا جلوی نادرستی و تباهکاری گرفته شده از بین رفت و دین آرام گرفته و باز ایستاد.
این نامه حامل دو پیام است:
۱- حضرت علی خلفاء را مرتد نمی دانست چرا که تاریخ شاهد است که حضرت علی هیچ گاه با آنها جنگ و جهاد نداشته، بلکه در کنار صحابه و تحت فرماندهی ابوبکر صدیق با مدعیان نبوت و منکرین زکات، جهاد کرده.
۲- حضرت علی خلافت و امامت را از جانب الله و رسول الله (صلى الله علیه وسلم) منصوص نمی دانست و برای او زیاد مهم نبود زیرا در این نامه ولایت بر مردم را به (هی متاع أیام قلائل یزول منها ما کان کما یزول السراب او کما یتقشع السحاب) (کالای چند روزی که مانند سرابی زائل می شودومانند ابری که از هم می پاشد) تعبیر می‌کند.

بنابر این،عقیده آقای قزوینی بر خلاف عقیده حضرت علی می‌باشد.
آقای قزوینی شما که مدعی هستید شیعه تنها مذهبی است که بر گرفته از متن قرآن است، و بقیه مذاهب را باطل و خلاف قران و شریعت می دانید؛ می‌خواهم به شما بگویم که:
اولا: همین قرآن در دو جا تمام صحابه رضی الله عنهم را بهشتی گفته:
۱/ «لَا یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَهً وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى» (نساء ۹۵) خداوند هر دو گروه (مجاهدین و قاعدین) را وعده بهشت داده.
۲/«لَا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى» (حدید ۱۰) خداوند هر دو گروه(کسانی که قبل از فتح مکه انفاق کردند وجهاد نمودند و آنهائی که بعد از فتح مکه انفاق و جهاد کردند) را وعده بهشت داده.
الحسنی در این دو آیه، بهشت است به دلیل آیا سوره انبیاء: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ».(انبیاء ۱۰۱)
ما یقین داریم که: «إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ».

ثانیا: این کدام قرآن است که شما اسمش را می برید؟ اگر قرآنی است که ابوبکر صدیق آن را جمع آوری کرده وتوسط حضرت عثمان و سائر صحابه در دنیا منتشر شده، شما که خلفاء را مرتد کافر و ظالم می دانید پس چگونه به قرآنی که آنها جمع آوری و منتشرکرده اند، اعتماد دارید؟ واگر منظور شما قرآنی است که حضرت علی آن را جمع آوری کرده، وخلفاء در آن سهمی ندارند در این صورت باید به سمع شما برسانم که ملا باقر مجلسی نوشته که حضرت علی بعد از وفات پیامبر قرآن را جمع آوری کرد و به مسجد آمد و گفت: ای گروه مردمان، چون از دفن سید کائنات فارغ گردیدم بامر آن حضرت به جمع قرآن مشغول شدم… چون در آن قرآن چند آیه بود که در کفر و نفاق منافقان آن قوم و خلافت علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندان او صریح بود، عمر آن را قبول نکرد، سید اوصیاء خشمناک گردید و به حجره طاهره مراجعت نمود فرمود این قرآن را دیگر نخواهید دید تا حضرت قائم آل محمد علیه السلام ظهور نماید. (جلاء العیون جلد۱ صفحه ۲۱۳)
آقای قزوینی، اینها را می‌خواهید چه کنید؟ قرآن اصلی هنوز وجود ندارد؟؟؟؟

ثالثا: اگر ما امروز اسلام را برای یهود و نصاری وجهان کفر معرفی کنیم و آنها را به اسلام دعوت بدهیم و اسلام را به عنوان تنها دین مقبول معرفی نماییم ولی آنها در جواب ما بگویند اسلامی که شما از آن دم می زنید و رسولی که شما او را منجی عالم بشریت می دانید، شاگردان اوبعد از ۲۳ سال، گاهی ۳ نفرند و گاهی ۵ نفر، کسانی که یاران محمد را غاصب ظالم مرتد وکافر می دانند چه جوابی دارند؟ آیا معلمی که از میان هزارها شاگرد، فقط ۳ یا ۴ نفر قبولی داشته باشد، آیا از طرف آموزش و پرورش تشویق می شود یا توبیخ؟؟
چگونه امکان دارد حوزه علمیه قم ۹۵ در صد قبولی داشته باشد اما حوزه و مکتب محمد رسول الله (صلى الله علیه وسلم) فقط ۴ یا ۵ درصد قبولی داشته باشد؟ آیا این انصاف است؟ چطور معقول است که رزمندگان دفاع هشت ساله در ایران مصداق: "مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ" (فتح ۲۹) باشند (چنانچه بار بار این آیه را در مورد آنها می خوانید) اما رزمندگان صدر اسلام که مستقیما مخاطبین قرآن بودند ؛ مصداق آن نباشند؟
آقای قزوینی گفته این قرن را باید قرن تشیع نام گذاشت زیرا در در این دو سه دهه رویکرد جوانان تحصیل کرده و اساتید دانشگاها و علماء و بزرگان اهلسنت نزدیک به ۵ هزار برابر شده.
اولا:آقای قزوینی مثل این که فراموش کرده اید که در جلسه خصوصی که می گفتید (همه منا هستند وأن المجالس بالأمانه) اعتراف کردید که از ۲۰۰ نفر طلبه طراز اول که به حج رفتند با وجود کلاس های مختلف، ۳۰ نفر از مذهب شیعه رو گردان شدند و شما آن را به (تلفات تعبیر کردید و انالله را خواندید) واز طرف دیگر مدعی هستد که نزدیک به ۴۰ هزار سایت اهلسنت (که شما از حربه انگلیس استفاده کرده و آنها را وهابی تعبیر می‌کنید) بطور شبانه روزی علیه شیعه کار می کنند، حالا شما بگویید که در ظرف یک ماه با وجود کلاس های مختلف ۳۰ نفر رو گردان شد چطور امکان دارد با وجود ۴۰ هزار سایت، قضیه بر عکس شود که سنی ها به طرف شیعه روی بیاورند.؟
این غیر قابل قبول است لذا با این حرف ها اهلسنت را به تشیع دعوت ندهید چون همه می دانند…
ثانیا:اگر منظور شما از علماء وبزرگان اهلسنت، تیجانی و امثال او می‌باشد، باید متذکر شوم اینها را شما بزرگ کرده اید ورنه آقای تیجانی که به عنوان علامه و عالم و دانشمند از او یاد می شود، او فردی است که با اسم کتاب های اهلسنت آشنائی ندارد چنانچه در کتاب (آنگاه هدایت شدم) اسم کتاب های اهلسنت را اشتباه نوشته به جای (الإصابه فی تمییز الصحابه، نوشته (الاصابه فی معرفه الصحابه) و به جای، اسد الغابه فی معرفه الصحابه نوشته (اسد الغابه فی تمییز الصحابه) چگونه او را علامه نام می برید. نامبرده تا وقتی که شیعه شده، هنوز کتاب صحیح بخاری را ندیده و در کتابخانه خویش آن را نداشته چنانچه در کتابش نوشته: به پایتخت رفتم و بخاری و مسلم و… را خریدم و در اتوبوس عمومی کتاب بخاری را گشودم … علی رغم میل باطنی روایت را یافتم (صفحه ۱۱۹) جناب قزوینی این آقای مجهول الهویه را که معلوم نیست قبلا چه اعتقادی داشته به رخ نکشید.
اگر چنین است چرا از آیه الله سید ابوالفضل برقعی آن عالم فقید و مجتهد بزرگ شیعه که به اهلسنت روی آورده (به قول خودش دو بار ترور شده ولی جان سالم بدر برده) و چندین کتاب بر علیه عقیده قبلی خویش نوشته، حرف نمی زنید، می توانید کتاب های این شخصیت بزرگ را مطالعه کنید آن وقت خواهید دانست که صدها تیجانی، ناخن او نمی شود (گر چه شنیدم شما سنی شدن برقعی را تکذیب کرده اید و گفته اید او بخاطر فقر مالی،کتاب مختصر منهاج السنه را ترجمه کرده، اما کتاب های دیگر وی دال بر عدم صحت ادعای جناب عالی است. کتاب های معروف وی عبارتند از: ۱- عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول (نقد کتاب اصول کافی در چهار جلد) ۲- درسی از ولایت ۳- خرافات وفور در زیارت قبور ۴- نقد مفاتیح الجنان ۵- نقد دعای ندبه ۶- ترجمه خلاصه منهاج السنه ۷- زندگی نامه وی به قلم خودش.۷- درسی از ولایت و غیره
نیز کسانی مثل: حیدر علی قلمداران – شهید دکتر مظفریان – شهید حجه الاسلام مرتضی رادمهر و غیره که نابغه بوده اند ولی باز هم در پی حقیقت.


مناظره یا مباهله 
قزوینی گفته شما تنها پیش قاضی می روید و من بدون هیچ پیش شرطی برای مناظره با علمای اهلسنت حاضرم…
اولا: اگر اهلسنت تنها پیش قاضی می روند ولی مثل این که شما هم مدعی هستید و هم قاضی هر طور که بخواهید قضاوت می‌کنید چنانچه برای همه هویدا است.
ثانیا: این که جناب عالی مثل این که در شبکه المستقله امتحان خویش را پس دادید، آن جا که شکست خورده و لا جواب ماندید و همه بینندگان سنی و شیعه مشاهده کردند (سی دی هایش نیز موجود است می توانید دو باره نگاه کنید) تعجب می کنم چطور دوباره ادعای مناظره دارید ومی گویید که اگر اهلسنت ثابت کردند که ما در اشتباه هستیم، جرأت داریم به اشتباه خود اعتراف کنیم اما آن جا که اعتراف نکردید آیا این بار اعتراف می‌کنید؟؟؟ فکر نکنم، شما که شکست خود را شکست نمی دانید چطور اعتراف می‌کنید؟
ثالثا: شاید یاد شما باشد که در کردستان، در جلسه ای که برادران کرد داشتند و شما نیز بودید،هنگامی که برادران کرد جواب شما را می دادند، شما آنها را تهدید کرده و از نظام مایه می گذاشتید که ما تذکر می دهیم و… ما در فلان جا چند وهابی را اعدام کردیم واز این حرفها . منظور این که بحث علمی را به دولت و نظام می کشیدید، من فکر نمی کنم دیدگاه شما عوض شده باشد و…
رابعا: مناظره نکنید بلکه همانطور که شما در چاپ کتاب های خویش (اکثرا بر علیه اهلسنت وتوهین به خلفاء است) آزادی کامل دارید به اهلسنت ایران نیز این اجازه را بدهید و بگذارید این کتابها در ایران پخش شود در این صورت نیازی به مناظره نیست جوانان خودشان می توانند راه را از چاه تشخیص دهند اگر نمی ترسید چرا مجوز نمی دهید، آقای قزوینی چرا اهلسنت را مجبور می‌کنید که باید روی جلد کتابها ی خود جمله (ویژه اهلسنت) را بنویسند و الا مجوز چاپ نمی دهید.

خامسا: صدا و سیما که رسانه ملی است ومختص شیعه نیست، ۲۴ ساعته در اختیار شما است و هر چی دارید می گویید وبه هر نحوی که بخواهید به اهلسنت و مقدسات آنها خواه به صورت طنز یا فیلم و سخنرانی، توهین می‌کنید و کسی نیست جلوی شما را بگیرد، اگر واقعا می‌خواهید حقایق روشن شود، به یکی از علمای بر جسته اهلسنت (به قول شما،امام جمعه ویا مدرس و مسئول حوزه ای باشد که ارزشش را داشته باشد) وبا اختیارات کامل و بصورت پخش مستقیم و بدون هیچ پیش شرطی، هر ماه فقط یک روز اجازه بدهید تا از عقیده خویش سخن گفته و دفاع کند آن وقت ببینید چه می شود.
اما این که گاهی کسانی در صدا و سیما آورده می شود(آن هم دست پرورده خود شماست) که حتی عبارات عربی را نمی تواند بخواند و سخنانی می‌گوید که بر خلاف فقه خودش است و شما هم زیر نویس می‌کنید که وی از علمای بر جسته و طراز اول و… است واقعا بی انصافی می‌باشد، چرا علمای واقعی را نمی گذارید تا حرف بزنند و بدون سانسور پخش شود.
سخن کوتاه: ما حتی برای مباهله حاضریم، جلسه را ترتیب داده از صدا و سیما اعلان نمایید.

در آخر می‌خواهم بگویم که آقای قزوینی کسانی را که می توانند جواب او را بدهند و از صحابه دفاع کنند و از توحید خدا سخن بگویند و از خرافات باز بدارند، همه آنها را با نام وهابی بد نام می‌کند و مدعی است که وهابی ها دشمنان اسلامند و اصرار دارد که حساب اهلسنت از وهابی ها جدا است اما این بدور از انصاف است که هر کس را دلش بخواهد با این نام طرد کند چنانچه آقای قزوینی وامثال او علمای بلوچستان را در مجالس خصوصی و گاهی علنا ؛ وهابی می نامند، در کردستان بعضی را با نام سلفی و غیره از پیکره اهلسنت جدا می کنند با وجودی که در بلوچستان بعضی از سلفی ها را در مقابل مقلدین، حمایت می کنند . همچنین در مناطق ترکمن نشین بین بلوچ و ترکمن فرق قائل شده بلوچ ها را وهابی ومخالف عقاید ترکمن می دانند و می گویند ترکمن ها اعتقاد به تصوف دارند ولی بلوچ ها منکر تصوف می باشند. اما همه اهلسنت باید هوشیار باشند و دست به دست یکدیگر دهند و به سخنان دشمنان اسلام توجه نکنند زیرا آنها برای هیچ کس دلسوزی ندارند، هدف فقط ایجاد تفرقه است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
اللهم أرنا الحق حقا وارزقنا اتباعه وأرنا الباطل باطلاً وارزقنا اجتنابه. وصلی الله تعالی علی خیر خلقه محمد وآله وصحبه أجمعین.

یک طلبه اهلسنت که قلبش مملو از محبت و احترام
به محمد (صلی الله علیه وسلم) و اصحاب و ازواج و اهل بیت اوست.

 

نویسنده: عبدالله

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …