سوال یکی از دوستان: آیا واقعیت دارد که حضرت علی شبانه به جای پیامبر در بستر خوابیده بود؟اگر درست است آیا این کار از کار حضرت ابوبکر که همراه و یار غار پیامبر بود بزرگتر نیست؟
بهتر است قبل از بررسی این سوال بدانیم که خوابیدن حضرت علی در رختخواب پیامبر برای وی چه فضایلی را به همراه دارد و آیا فضیلتی هست یا خیر؟
ما میگوییم: شکی نیست که این شب فضیلتی برای حضرت علی محسوب میشود البته نه تنها آن شب بلکه تمامی روزها و شبهای عمری که حضرت علی در اسلام گذرانده اند فضیلتی برای ایشان محسوب میشود. ولی با این وجود حاضر نیستیم در این مورد احساساتی رفتار کنیم و هر طور که بود این ماجرا را بزرگ و بلکه از حد خود بزرگتر کنیم، چنانکه روحانی شیعه میگوید:
شب لیله المبیت شبی است که چون ستاره ای در کهکشان افتخارات امیر مومنان می درخشد و نشانگر فداکاری و از خودگذشتگی آن حضرت است که قرآن مجید براى اینکه این فداکارى بى نظیر در تمام قرون واعصار جاودان بماند، در طى آیهاى جانبازى حضرت على علیه السلام را مىستاید واو را از کسانى مىداند که جان به کف در راه کسب رضاى خدا مىشتابند:
(وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ) . (بقره:۲۰۷) برخى از مردم کسانى هستند که جان خود را براى تحصیل رضاى خداوند از دست مىدهند; وخداوند به بندگان خود رؤوف ومهربان است.
جواب:
ما موظفیم حقگو باشیم و در برابر هر افراط و تفریطی بایستیم چنانکه مشهور است وقتی جلوی اباعبدالله الحسین علیه السلام از یزید بد گفتند او سکوت کرده بود تا اینکه گفتند: یزید چیزی از ادب و شعر نمیداند، در اینجا حسین علیه السلام از دشمن خود دفاع کرد و گفت: اشتباه میکنید یزید شاعری توانا است!
و بر عکس این نیز تحقق میکند یعنی اگر کسی چیز بی اساسی را به ممدوحان و محبوبان ما نسبت دهد ما علیه او جبهه میگیریم. مانند همین مورد و ادعای روحانی شیعه درباره این آیه، زیرا در مورد آیه مذکور نزدیک به ۱۰ قول و نظر وجود دارد ولی روحانی شیعه فقط قولی را که به نفع اوست قبول دارد و الباقی را مردود میداند.
اینک برای باز شدن بحث آن۱۰ قول را با هم میخوانیم:
۱- از قول ابن عباس و ضحاک گفته شده: آیه در شان زبیر بن العوام و مقداد بن الاسود است که ماجرا از این قرار است:(چکیده ای از چند روایت) کفار قریش به دروغ گفتند که ما مسلمان شده ایم و از پیامبر صلی الله علیه وسلم خواستند تا چند تن از علمای صحابه را به منظور تعلیم دین به مکه بفرستد، پیامبر نیز خبیب بن عدی انصاری و عاصم بن ثابت انصاری و چند نفر دیگر را فرستاد.
ولی مکیان که قصد کشتن آنها را داشتند هفتاد نفر را فرستادند و با آن ها وارد جنگ شدند که چند نفر از اصحاب شهید شدند ،آنوقت عاصم بن ثابت تیرها را از کنانه بیرون ریخت و به وسیله هفت تیر هفت نفر آنها را کشت. سپس دعا کرد و گفت: یا رب! من دین تو را حمایت کردم در اول روز، تو تن مرا حمایت کن در آخر روز!
مشرکان او را شهید کردند و خواستند سر او را بریده نزد سلامه بن سعد ببرند و به او بفروشند که او نذر کرده بود بر درون جمجه عاصم خمر بخورد.(عاصم پسر سلامه را در اُحُد کشته بود)
ولی خداوند پیکر عاصم را از دست مشرکین نجات داد و دست مشرکان به آن نرسید.
مشرکان "خبیب" را به مکه برند و خواستند او را بکشند او گفت مرا رها کنید تا دو رکعت نماز بگزارم و آنها اجازه دادند و او نماز خواند و بعد از آن فرمود: خدایا تو دانى که گرداگرد من هیچ کس نیست که سلام مرا به رسول تو رساند، تو سلام مرا به وى برسان!!! پس او را شهید کردند و به دار آویختند تا پیکر او متعفن شود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چون باخبر شدند فرمودند: کیست که پیکر خبیب را نزد مادرش بیاورد و در عوض بهشت را بدست بیاورد؟ زبیر بن العوام فرمود: من و یارم مقداد بن اسود یا رسول الله و به دنبال این سخن به سوی مکه راهی شدند و خبیب را شبانه از بین ۴۰ سرباز مست که همه به خواب رفته بودند، از دار به زیر آوردند و او را دیدند که بوی مشک میداد، زبیر او را بر اسب خود نهاد و به سوی مدینه رهسپار شدند، مشرکین که از خواب بیدار شدند و خبیب را ندیدند به همراه هفتاد نفر به دنبال زبیر و مقداد رفتند.
زبیر به محض اطلاع از رسیدن مشرکین ، جسد را زمین گذاشت و با لحنی هیبتناک (همچون فاروق اعظم) فرمود : ای قریشی ها ! چگونه جرأت کردید که ما را تعقیب کنید، مگر نمی دانید من زبیر بن عوام و این مقداد بن اسود ، دو شیر قوی هستیم، اگر میخواهید به سوی هم تیر می اندازیم وگرنه از اسب به زیر آمده با هم میجنگیم و گرنه برگردید تا زنده بمانید!
سخنان آتشین حضرت زبیر رضی الله عنه و هیبت هر دو دلاور، سربازان بی ایمان و عیاش کفار را متزلزل کرده و با سرافکندگی تمام از جنگیدن منصرف شدند در این لحظات بود که زمین به امر خداوند سبحان شکافته شد و جسم مبارک حضرت خبیب را در خود فرو برد. به همین خاطر او به "بلیع الارض" مشهور است.
وقتی حضرت مقداد و زبیر نزد رسول اکرم صلى الله علیه وسلم آمدند و گزارش واقعه را ارئه کردند ، پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمود:(إن الملائکه لتباهین بهذین من أصحابک) همین حالا جبرئیل تشریف آورده و فرمود :فرشتگان آسمان و زمین به این دو یار تو افتخار می کنند. سپس آیه فوق نازل شد.
چنانکه مولف کتاب"تاج التراجم فی تفسیر القرآن" میگوید: این بهترین سببی است که گفته شده.
۲– سعید بن مسیب(فرزندخوانده حضرت علی) میگوید: این آیه در شان صهیب رومی است که وقتی قصد هجرت به مدینه کرد، مشرکین از پی او آمدند و به او رسیدند، صهیب ایستاد و رو به آنها گفت: میبینید که در کنانه من چند تیر وجود دارد و خوب میدانید که تیر من خطا نمی رود، بعد از آن به نیزه قتال کنم ، آنگاه با شمشیر تا جایی که کشته شوم،اگر مال مرا میخواهید که در مکه است ، آن را بر دارید و مرا و دین مرا برای خودم بگزارید، پس آنها قبول کردند و دست از صهیب کشیدند.
بیت: فرد بزر وصلش را میتوانی بخر … که وصلش عزیز است و زر هیچ نیست
۳– عکرمه گوید: این آیه در شان ابوذر غفاری و صهیب رومی نازل شده:ماجرای ابوذر از این قرار بود که او چون مسلمان شد به سوی قوم و قبیله خود رفت تا دین را تبلیغ کند که آنها او را نپذیرفتند و او برگشت.
۴- حضرت علی و ابن عباس و سیدنا عمر میگویند: این آیه در شان کسی نازل شده که در راه امر به معروف و نهی از منکر کشته شود.
چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند:افضل الجهاد کلمه حق عند امام جائر =فاضلترین جهاد گفتن کلمه حق نزد حاکم ظالم است و همینطور از رسول اکرم صلی الله علیه و سلم است که فرمودند:(سید الشهداء یوم القیامه حمزه )=حمزه سرور شهیدان در روز قیامت است و همینطور کسی که نزد امام ظالمی امر به معروف و نهی از منکر بکند.
۵- قتاده میگوید: این آیه در شان مهاجرین و انصار است که با مال و جان در راه خدا جهاد کردند.
۶- بعضی نیز این آیه را در شان کسانی گفته اند که مورد شکنجه و آزار مشرکین مکه قرار گرفته اند، مانند: بلال(که ابوبکر او را آزاد کرد) و عمار و خبیب بن الارت و سمیه و یاسر و…. البته ابوبکر و عمر و عثمان نیز جزو شکنجه دیده ها هستند.
۷- حسن بصری میگوید: این آیه عمومیت دارد و درباره همه مجاهدان و فداکاران راه خدا می باشد.
۸- و از سیدنا عمر است که وقتی او لشکرى به سوی حصارى فرستاد، چون جنگ شروع شد، یک مرد از حصار و دیوار آن بالا رفت و آنقدر جنگید که او را کشتند! وقتی ماجرا را به حضرت عمر گفتند او فرمود: دروغ گفتند، خدا رحمت کند ابا فلان را خدای عزوجل میفرماید: «وَمِنَ الناس مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابتغاء مَرْضَاتِ الله.»= بعضی از مردم هستند که جان خود را برای رضای خدا فدا میکنند .
۹– امام ذهبی میگوید: آیه مطلق است و در آن تخصیصی نیست، پس هر کس برای رضای خدا جان خود را در خطر بیندازد داخل در آیه است و از همه سزاوارتر به این آیه که در آن داخل میشوند همانا رسول خدا و ابوبکر می باشند که در راه خدا جان خود را فروختند و هجرت کردند و حال آنکه دشمن از هر طرف در تعقیب ایشان بود.
۱۰- و چنانکه قول بعضی از مفسرین است: این آیه در شأن سیدنا علی و در مورد شب هجرت است.
همانطور که مشاهده کردید علما در این مورد ۱۰ قول و حتی بیش از این را ذکر کرده اند که اگر بخواهیم بین آنها را جمع کنیم، به این شکل ممکن است:
این آیه در مورد تمام کسانی است که در راه خدا جهاد میکنند و در راه نشر کلمه حق و امر به معروف و نهی از منکر جان میدهند که در راس آنها،مهاجرین و انصار هستند که با مال و جان خود در راه خدا جنگیدند و در راس اصحاب، خلفای راشدین هستند که یکی چون ابوبکر که در روز هجرت وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از او میپرسند:«آیا میدانی که در این راه انواع عذابها را باید تحمل کنی و حاضری مرا در آنچه به آن دعوت میکنم کمک نمایی ؟» ابوبکر گفت: «اى رسول خدا! اگر در طول عمر خود، در راه محبّت تو با شدیدترین عذابها زندگى کنم، برایم دوستداشتنىتر از آن است که از نعمت و خوشى برخوردار باشم و مالک تمام سرزمینهاى پادشاهانى باشم که مخالف تو و دعوتت هستند.. و آیا من و همچنین مال و فرزندانم، غیر از آنیم که فداى تو شویم؟! » تفسیر الحسن العسکرى، ص165- 164 _ چاپ ایران
و یا مثل سیدنا عمر که در روز اُحُد بیش از ۲۰ ضربه شمشیر را به جان خرید و یا مانند سیدنا عثمان که جان داد ولی حاضر نشد خون هیچ جنبدنده ای به خاطر او ریخته شود و یکی نیز مانند شیرخدا که در روز اُحُد ۱۶ زخم برداشت و بارها گردن عمرو بن عبدو ها را شکست و پوزه آنها را به خاک مالید.. و یا کسی مانند سعد بن ابی وقاص که در غزوه اُحُد خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم میفرماید: شاهرگ من نگهبان شاهرگ شماست یا رسول الله! و یا جان نثاری مانند طلحه بن عبیدالله که در همین غزوه سپر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفت که بیش از ۷۰ ضربه را متحمل شد تا جایی که یکی از دو دستش را فدای اسلام و نبی کرد. و یا کسی مانند عبدالله بن حذافه که گریه میکند و میگوید: خدایا ای کاش به اندازه تمام موهای بدنم جان داشتم تا همه را در راه تو فدا کنم!!!
پس بی انصافی است که این آیه را خصوصی بدانیم بلکه این آیه عمومی است و در باره تمام جان نثاران گذشته و آیند بوده و خواهد بود که در راس همه آنها اصحاب محمد قرار داردند که:
آن که با ایمان بشد همراه او … جان بحق داد و نخفت ایمان او (شیخ ناصر صالحی نژاد)
و اما اینکه آیا این آیه ربطی به خوابیدن حضرت علی در رختخواب پیامبر دارد یا خیر!
جواب این است که هیچ ربطی ندارد، چونکه:
اولاً سوره "بقره" سوره ای مدنی است ولی ادعای شیعه مستلزم آن است که این آیه در مکه نازل شده باشد که این خلاف اجماع مسلمین است.
دوماً: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در همان شب خطاب به حضرت علی علیه السلام میفرمایند:
«نم على فراشی واتشح ببردى الحضرمی الاخضر فنم فیه فإنه لا یخلص إلیک شئ تکرهه منهم»
= بر بستر من بخواب و جامه سبز حضرمى مرا بپوش که آسیبى از آنها به تو نمى رسد.
تاریخ الطبری ج ۲ ص۹۹ _ بیروت؛ سیرت ابن هشام و نزدیک به آن درکتب شیعه: حلیه الأبرار ، سید هاشم بحرانی ج۲ ص ۱۱۳ _ قم و بحارالانوار ج ۱۹ ص ۸۶
پس حضرت علی در اینجا جان خود را به خطر نیانداخته که لازم باشد آیه مذکور نازل شده باشد، چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او خبر داده بود که هیچ گزندی از جانب مشرکان به او نمیرسد لذا حضرت علی با خیال راحت و اطمینان کامل تا صبح به خواب رفتند.
و البته اگر جمله فوق نیز صادر نشده بود باز هم این حقیقت از اینجا مشخص میشود که حضرت محمد صلی الله علیه و سلم خطاب به حضرت علی میگویند: « تو در مدینه بمان و بعد از من امانتها را به صاحبانش برسان» از این جمله نیز مشهود است که حضرت علی زنده خواهد ماند تا بتواند امانات را به صاحبانش برساند و از سوی دیگر اهل تشیع که معتقدند "حضرت علی علم گذشته و آینده را دارند" دیگر هیچ ادعایی نمیتوانند بکند زیرا طبق عقیده آنها حضرت علی به خوبی میدانست که مشرکین بعد از با خبر شدن از حرکت پیامبر او را رها کرده و به سوی خانه ابوبکر میروند و در آنجا نیز دختر خردسال ابوبکر(اسماء) را به باد کتک میگیرند و ادامه ماجرا…. طبق این عقیده حضرت علی این ماجراها را مثل آینه روبروی خود میدید پس دلیلی برای ترس و یا شجاعت و فداکاری وجود ندارد.
سوماً: قریش با حضرت علی هیچ غرضی نداشتند و گرنه او را آزار میدادند ولی بر عکس تمام توجه ها به سوی پیامبر و ابوبکر بود که برای سر هر کدام از آن دو نفر ،صد شتر سرخ موی جایزه قرار دادند.
البته چنانکه که گفتیم حضرت علی در این آیه داخل میشوند ولی نه به خاطر این ماجرا بلکه به خاطر دهها صحنه درخشان دیگر که در طول حیات ایشان رخ داده است.
و فضایلی که در این ماجرا نهفته است یکی آن است که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ، حضرت علی را امین خود دانسته تا امانتها را به صاحبانش بازگرداند. و دومی آنکه: ایمان حضرت علی به سخن حضرت رسول که گفت:" از جانب آنها به تو گزندی نمی رسد" آنقدر بالاست که تا صبح با خیال راحت میخوابد.
پس بدون شک برداشتی که اهل تشیع از این واقعه دارند کج فهمی آنهاست و روایاتی که در این مورد نقل شده که بعضی از مفسرین اهل سنت مانند "ثعلبی" نیز آن را نقل کرده اند، هیچ پایه و اساسی ندارد و همه موضوع و دروغ هستند که امام ذهبی در این مورد میگوید: ثعلبی سند صحیحی بدست نداده است. ثعلبی در نقل خود امور باطلی از اسرائیلیات آورده که قابل قبول نیست اگر چه او در نقل باطل تعمد نداشته است، و آنچه ثعلبی در اینجا آورده است به اتفاق اهل علم به حدیث و سیره دروغ است و مرجع در این باب چنین دانشمندانی نمی باشند.
و همینطور آلبانی آنها را از لحاظ سند بررسی کرده و دروغ بودن آنها را ثابت کرده است.
مراجعه شود به:
سلسله الأحادیث الضعیفه والموضوعه_ ریاض : حدیث ۴۹۳۹ ج۱۰ ص ۶۳۵ و حدیث ۴۹۴۶ ج ۱۰ ص ۶۵۰
و اما سوال دومی که باید به آن پرداخته شود این است که: آیا یار غار بودن حضرت صدیق فضیلتی به حساب می آید؟
جواب این است که بله فضیلتی بسیار بزرگ است و مهمترین آن انتخاب ابوبکر از سوی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. زیرا حضرت ابوبکر قبل از آن قصد هجرت داشتند ولی حضرت محمد به او اجازه نداد چون به او نیاز داشت تا همراه او باشد.
اما برای درک کردن فضایلی که در این ماجرا نهفته نظر شما را به قسمتهایی از این سفر جلب میکنم.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم زمانی که با حضرت صدیق رضی الله عنه ملاقات میکند و به او ماجرا و قصد هجرت را میگوید، حضرت صدیق از خوشحالی گریست و کلماتی بین آن دو رد و بدل میشود که به خوبی عظمت این واقعه را نشان میدهد.
امام حسن عسکری علیه السلام در تفسیرشان میفرمایند:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بعد از این که از على خواست تابه جاى او در رختخوابش بخوابد، به أبوبکر فرمود: «اى أبوبکر! آیا راضى هستى که با من در این هجرت باشى؟ آیا مىخواهى همانگونه که من مىخواهم؟ و آیا مىدانى در صورتى که با من بیایى، بایستى انواع عذاب را تحمّل کنى و مرا در آنچه که بدان دعوت مىکنم کمک نمایى؟» أبوبکر گفت: «اى رسول خدا! اگر در طول عمر خود، در راه محبّت تو با شدیدترین عذابها زندگى کنم، برایم دوستداشتنىتر از آن است که از نعمت و خوشى برخوردار باشم و مالک تمام سرزمینهاى پادشاهانى باشم که مخالف تو و دعوتت هستند.. و آیا من و همچنین مال و فرزندانم، غیر از آنیم که فداى تو شویم؟!» رسول خدا فرمود: «بدون شک خداوند از قلب تو آگاه است و مىداند آنچه که بر زبان تو جارى شد، با قلب تو موافق است و خداوند تو را برایم به منزله گوش و چشم، و سر نسبت به بدن، و روح نسبت به جسم قرار داده است!»».
تفسیر الحسن العسکرى، ص165-164، چاپ ایران
بر عکس حضرت علی که میدانست هیچ خطری در روبروی او نیست، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به صدیق میگوید: «اگر با من بیایی انواع عذاب را باید متحمل شوی». و در مقابل از حضرت صدیق رضی الله عنه میشنوند: «آیا من و مال و فرزندم غیر از آنیم که فدای تو شویم؟؟»
یکی دیگر از صحنه های زیبای این سفر را حضرت عمر رضی الله عنه اینگونه بیان میکنند:
«ابوبکر آن شب با رسول به غار رفت، گاه جلوتر از رسول خدا و گاه پشت سر او راه میرفت، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: «چرا ساعتی از پیش و ساعتی از پس می آیی؟» ابوبکر فرمود:« آن ساعت که از جلو میروم در آن اندیشه ام که مبادا کسی در این راه کمین کرده باشد، تا اگر از کمین بر آیند یا چیزی بیندازند، بر من اصابت کند و یا مرا بگیرند. و وقتی که از عقب می آیم اندیشه ام آن باشد که اگر کسی به دنبال می آید، به من برسد و من سپر تو باشم.»
چون به غار رسیدند رسول علیه السلام خواست به درون غار برود ولی ابوبکر(آن جان نثار) گفت:« یا رسول الله بمان تا من بنگرم که کسی داخل نباشد و مبادا کمین کرده باشند»، به درون غار رفت و نظر انداخت و چون کسی را ندید رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را فرمود که، داخل بیایید.»
مختصر از ترجمه فارسی روض الجنان _مشهد (ابوالفتوح رازی) ج۹ ص ۲۵۱ به بعد و مشکاه المصابیح، «باب مناقب ابی بکر»، ج ۲، ص ۵۵۶٫
و صحنه ای دیگر نیز اینچنین است که:
پیامبر صلى الله علیه وسلم و ابوبکر رضی الله عنه تقریباً پنج میل از راه را پیمودند تا آنکه به ثور رسیدند. ثور، کوهی بلند، صعب العبور، سنگلاخ و ناهموار بود؛ لذا پای مبارک آن حضرت صلى الله علیه وسلم زخمی شد. و نیزگفته شده که چون پیامبر صلى الله علیه وسلم بر روی کناره پاهایش راه می رفت تا رد پا گم کند، لذا پاهایش زخمی شد. به همین خاطر ابوبکر رضی الله عنه او را بر پشت خود سوار کرد و به سختی، ایشان را به غار ثور در فراز کوه رسانید.
رحمه للعالمین ج ۱ ص ۹۵ و مختصر سیره الرسول شیخ عبدالله نجدی ص ۱۶۷٫
و از حضرت علی رضی الله عنه روایت شده که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
رحم الله أبا بکر زوجنی ابنته ، وحملنی إلى دار الهجره = «خدا ابوبکر را رحمت کند که دخترش را به عقد من درآورد و مرا در سفر هجرت به دوش گرفت ».
مستدرک علی صحیحین حاکم ح ۴۴۱۵ و او میگوید: طبق شرایط مسلم صحیح است.
و یکی دیگر از صحنه هایی که جان نثاری حضرت صدیق را در این واقعه نشان میدهد صحنه گزیدن مار است که ماجرای آن از این قرار است:
نخست ابوبکر به غار رفت و سوراخها را با پارچه جامه ها بست که از گزند گزندگان در امان باشد، مگر یک سوراخ که باقی ماند ، آنگاه پا بر روی آن گذاشت و حضرت را به درون خواند ، پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدند و سرشان را بر زانوی ابوبکر گذاشتند ، اما ماری پای ابوبکر را گزید ولی ابوبکر نجنبید که مبادا آرامش پیامبر صلی الله علیه و آله را برهم زند، ابوبکر رضی الله عنه طاقت نیاورد و اشکهای وی بر صورت رسول خدا صلى الله علیه وسلم چکید. پیامبر فرمودند: «مالک یا ابابکر؟»= چه خبر است ای ابوبکر ؟،ابوبکر گفت:«مرا مار گزیده پدر و مادرم فدایت باد» و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از رطوبت دهان مبارکش بر محمل گزیدکی نثار کرد ، فی الحال درد بر طرف و شفا حاصل شد.
مشکاه المصابیح، «باب مناقب ابی بکر»، ج ۲، ص ۵۵۶ ؛ تفسیر اباضی؛بیان المعانی ج۴ ص ۵۲۴ ،ترجمه حجه التفاسیر و بلاغ الاکسیر،سید عبدالحجت بلاغی _ قم ، چاپ حکمت ، چاپ اول، ۱۳۴۵ ش
و یکی دیگر از صحنه هایی که در این ماجرا قابل توجه است، اینچنین است:
چون حضرت ابوبکر خطر دشمنان را احساس کردند فرمودند:« إن أقتل فأنا رجل واحد من المسلمین وإن قتلت هلکت الأمه» = یا رسول الله اگر مرا بکشند من یک مرد از مسلمانانم و اگر (عیاذ بالله) ترا بکشند امت هلاک میشود و اگر ایشان زیر پای خود نگرند ما را ببینند رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا = اندوهگین مباش که همانا خدا با ماست.
تفسیر الخازن زیر آیه ؛ تفسیر بغوی ؛ سمط النجوم العصامی ص۱۴۹ ؛ ترجمه "تفسیر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان" ج ۴ ص ۷۳ ، حسین بن حسن جرجانی _ چاپخانه دانشگاه تهران ، چاپ اول ، ۱۳۳۷ ش
و اما صحنه ای دیگر که بسیار زیباست:
امام بخاری از ابوبکر صدیق رضی الله عنه روایت می کند که(بعد از اینکه از غار بیرون آمدیم) «تمام آن شب و فردای آن را تا نیمروز راه پیمودیم و چون گرما شدت یافت و ادامه حرکت مشکل شد و کسی هم در راه حرکت نمی کرد، به سوی سنگی بزرگ که بر فراز کوه، سایه افکنده بود، رفتم و برای پیامبر صلى الله علیه وسلم در آنجا جایی را تمیز کردم و گلیم کوچکی را که همراه داشتیم، فرش کردم و به پیامبر صلى الله علیه وسلم گفتم: «شما بخواب تا من اطراف را بررسی کنم»؛ رفتم که اطراف را بگردم، به چوپانی برخوردم که او هم به طرف همان سنگ می آمد و می خواست مانند ما از سایه آن استفاده کند. پرسیدم: «کیستی؟» گفت: «چوپان فلانی» پرسیدم : «آیا شیر داری؟»
گفت: «آری» گفتم : «آیا برای ما می دوشی؟»
گفت: «آری» آنگاه گوسفندی آورد. گفتم: «گرد و غبار را از پستان حیوان پاک کن» او در ظرفی که همراه داشتیم، شیر دوشید؛ همراه ما ظرفی از پیامبر صلى الله علیه وسلم بود که در آن آب می نوشید و وضو می گرفت. نزد پیامبر – صلى الله علیه وسلم – بازگشتم؛ چون خوابیده بود، بیدارش نکردم و منتظر ماندم تا بیدار شد. آنقدر آب روی شیر ریختم تا سرد شد و به پیامبر – صلى الله علیه وسلم – گفتم : «بنوش»، آن حضرت صلى الله علیه وسلم به اندازه ای نوشید که من سیرشدم (یا راضی شدم) ..»
صحیح بخاری ح ۲۲۵۹ و ح ۳۳۷۹ ؛ مسند امام احمد ح ۳
درست خواندید! حضرت ابوبکر میگوید: پیامبر آنقدر نوشید که "من" راضی و یا سیر شدم!.. پیامبر شیر مینوشد ولی ابوبکر احساس رضایت و خشنودی میکند! امیدوارم که معنی این گفته را درک کنید!
و اما صحنه بعدی:
در مسیر راه روش ابوبکر رضی الله عنه این بود که پشت سر ایشان حرکت می کرد، چنانکه به نظر میرسید او پیرمردی سرشناس است(و چون زیاد مسافرت کرده بود همه او را میشناختند) و رسول خدا صلى الله علیه وسلم جوانی ناشناخته؛ وقتی کسی آنان را می دید، از ابوبکر رضی الله عنه می پرسید: «این مرد کیست؟» و ابوبکر می گفت: «این مرد، راهنمای من است.»
شنونده گمان می کرد که منظورش راهنمای بیابان است؛ اما هدف ابوبکر رضی الله عنه این بود که راههای معنوی و خیر و هدایت را نشان می دهد.(صحیح بخاری)
تا اینجا هر چه گذشت بعضی از صحنه های زیبایی بود که در آن سفر تاریخی رخ داده است ولی جدای از اینها آیه قرآن نیز این ماجرا را که برای حیات اسلام بسیار مهم بوده است انعکاس داده و طی آیه ای اینچنین میفرماید:
إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا… (توبه: ۴۰)
«اگر او [پیامبر] را یارى نکنید قطعاً خدا او را یارى کرد هنگامى که کسانى که کفر ورزیدند او را [از مکه] بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود آنگاه که در غار [ثور] بودند وقتى به یار خود مىگفت اندوه مدار که خدا با ماست…»
که در حرف حرف این آیه فضیلتی بزرگ نهفته است که ما فقط به یک قطعه و دو فضیلت آن اشاره میکنیم:
۱-پیامبر به رفیقش میگوید: ان الله معنا = همانا خدا با ماست.
فرمود خدا با ماست و نفرمود: ان الله معی( خدا همراه من است) بنا براین خداوند معیت خاصهاش را شامل هر دوی آنان فرمود، حقا که این افتخار بزرگی است.
شاید کسی بگوید: «هر دو آنها در غار با هم بودند و پیامبر هم صرف همین حقیقت فرمود خدا با ماست و او را با خود جمع بست» ولی این ادعا بسیار ناشیانه است چون کلمات قرآن جادو میکند و هر کس قرآن را بخواند، حقیقت واضح و آشکاری را خواهد یافت و آن این که معیت خاصه هرگز برای هیچ منافق و یا مرتد و کافری وارد نشده است و به این خاطر هنگامی که فرعون به حضرت موسی علیه السلام و همراهانش رسید و همراه موسی علیه السلام کسانی بودند که در آینده مرتد میشدند(و گوساله میپرستند)، خداوند فرمود :
قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ * قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ(شعرا ۶۱-۶۲)
« یاران موسی گفتند : بی گمان به ما رسیدند{موسی} گفت: هرگز{ چنین نیست} البته پروردگارم با من است که به من راه خواهد نمود».
دقت کنید که در اینجا موسی علیه السلام میفرماید: ان معی ربی = همانا خدا با من است. در صورتی که اصحاب موسی در آن زمان همه به دین او بودند و یا حداقل اینچنین اظهار میکردند!
۲- ببینیم که خود خداوند میفرماید که همراه چه نوع شخصیتهایی است.
آیه: إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ.. (بقره: ۱۵۳) أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (بقره: ۱۹۴ ) اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ (انفال: ۱۹)
إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّالَّذِینَ هُم مُّحْسِنُونَ (نحل:۱۲۸)
«در حقیقتخدا با کسانى است که پروا داشتهاند و [با] کسانى [است] که آنها نیکوکارند»
و در نهایت اگر هنوز هم از خلال این صحنه ها و این آیه فضایلی که در این ماجرا نهفته است را درک نکرده اید پس گوش به سخنان حضرت عمر فاروق بدهید:
محمد بن سیرین گوید: جماعتی در عهد خلافت حضرت عمر در حضور او سخنی گفتند که او را بر ابوبکر برتری میدادند، عمر فرمود: «غرض شما آن است که مرا بر ابوبکر تفضیل دهید ولی بخدا که آن شب از عمر ابوبکر که در غار و در مصاحبت حضرت رسول بود از همه عمر عمَر بهتر است! و یک روز او از همه آل عمر!!»
مختصر از ترجمه فارسی روض الجنان _مشهد (ابوالفتوح رازی) ج۹ ص ۲۵۱ و بیهقی و حاکم و بغوی و ابن کثیر و سیوطی آن را نقل کرده اند.
التماس دعا