جواب کوبنده در مورد شبهه ازدواج ام کلثوم با عمر رضی الله عنه (۶)

شبهه:
عدم صلاحیت اخلاقی عمر برای ازدواج با ام کلثوم:
خودداری دختر عتبه از ازدواج با عمر به خاطر برخورد تند او:
مطابق نقل بلاذرى، طبرى، ابن اثیر و ابن کثیر هنگامى که یزید بن ابوسفیان از دنیا رفت، عمر از همسرش امّ‌ابان ـ دختر عتبه ـ خواستگارى کرد؛ وى نپذیرفت و علّت آن را چنین بیان کرد:
عمر بن خطاب عبوس و ترش رو وارد منزل مى شود و عبوس و اخمو خارج مى گردد؛ درِ خانه را مى بندد. (و اجازه بیرون رفتن به همسرش نمى دهد) و خیرش (رسیدگى به همسرش) اندک است.

جواب:
لازم به ذکر است که ام ابان خواستگارهای زیادی داشته من جمله: حضرت عمر رضى الله عنه، حضرت زبیر رضى الله عنه، حضرت علی رضى الله عنه و سیدنا طلحه رضى الله عنه.
حاکم در المستدرک خود با سند صحیح و همچنین ابن عساکر،خواستگاری هر چهار نفر را اینگونه نقل میکنند:
موسی بن ابی طلحه گفت که عمر بن الخطاب از ام ابان دختر عتبه بن ربیعه خواستگاری کرد اما ام ابان، ابا ورزید، به وی گفتند که چرا خواستگاریش را نپذیرفتی؟ گفت: او به دلیرمندی داخل می شود وبه دلیرمندی خارج می گردد امر آخرتش وی را از امر دنیایش ربوده است گویا ربش(خدایش) را به دو چشمش می نگرد .
سپس زبیر بن العوام از وی خواستگاری می نماید، ام ابان از ازدواج باوی امتناع می ورزد وی را از علت این امتناع می پرسند گفت: اشاره ای از وی را در تار هایی که همسرش با آن مو هاش را گره می بندد نمی بیند.
سپس علی از وی خواستگاری کرد اما وی نپذیرفت گفته شد که چرا ؟ (قالت: لیس لزوجته منه إلا قضاء حاجته، ویقول: کیت وکیت، وکان وکان) گفت: همسرش از وی به جز همبستری چیزی دیگر را نمی بیند و چنین وچنان می گوید سپس طلحه از وی خواهان ازدواج می گردد وی می گوید این همانا همسرم است گفتند چرا ؟ گفت: من اخلاقش را می شناسم هنگامی که وارد می شود خنده کنان وارد می شود و هنگام خروج تبسم نقش بر لبانش است و اگر چیزی بخواهم می دهد واگر سکوت نمایم آغاز می نماید واگر عملی را انجام دهم ممنونم می گردد واگر گناهی کنم می بخشد وهنگامی که آن دو ازدواج نمودند، علی علیه السلام گفت: ای ابا محمد(طلحه) اگر اجازه دهی، با ام ابان صحبت نمایم، گفت: با وی سخن بگو، از پرده حجله اش گرفت و گفت: سلامتی باد برتو ای کسی که نفسش عزیز است، گفت: بر تو سلام، علی علیه السلام گفت: امیرالمومنین از تو خواستگاری کرد وی را نپذیرفتی، گفت: این چنین بود، علی علیه السلام گفت: زبیر پسر عمه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و یکی از دو حواریش از تو خواستگاری کرد اما تو امتناع ورزیدی، گفت: بلی چنین بود، گفت: من با قرابتی که با رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم دارم از تو خواستگاری کردم و ابا کردی، گفت: بلی. علی علیه السلام گفت: قسم به الله که زیباترین ما را و انفاق کننده ترین ما را ازدواج نموده ای این چنین عطا می کند) ۱
پس دیدید که ام ابان در مورد حضرت علی علیه السلام چه گفت؟!؟؟ اگر حضرت عمر رضی الله عنه خشک است و به دنیا رغبتی ندارد و آنچنان خدایش را عبادت میکند که گویی او را با دو چشم خود میبیند… حضرت علی علیه السلام به گفته ام ابان همسرانش از او به جز همخوابی چیزی نمیبینند!!!!
و حالا ما هم سخن ام ابان را وحی منزل گرفته و مانند شیعه ها فلسفه بافی کنیم و بگوییم:
وَلَهُنَّ مِثلُ الَّذِی عَلَیهِنَّ بِالمَعرُوفِ .. بقره، ۲۲۸
"و برای همسران (حقوق و واجباتی) است (که باید شوهران ادا بکنند) همانگونه که بر آنان (حقوق و واجباتی) است که (باید همسران اداء بکنند) به گونه‌ای شایسته."
و بگوییم: حضرت علی به همسران خود نمیرسیده و حقوق آنها را ادا نمیکرده و این خلاف امر الهی است و ….

شبهه:عمر همسرش را کتک مى‌زد:
از اشعث بن قیس نقل شده است که گفت:
شبى مهمان عمر بودم نیمه هاى شب دیدم همسرش را کتک مى زند؛ برخاستم و او را از کتک زدن همسرش منع کردم. هنگامى که به بسترش برگشت گفت:
اى اشعث! جمله‌اى از رسول خدا شنیده‌ام، آن را به خاطرت بسپار (آن جمله این است): کسى حق ندارد از مرد بپرسید که چرا همسرت را کتک مى‌زنى.
شبیه همین روایت در مسند احمد بن حنبل نیز موجود است.
آیا هیچ عاقلى حاضر مى‌شود دخترش را به کسى بدهد که مى‌داند او دخترش را کتک خواهد زد؟
با این وضعیت اخلاقى عمر، چگونه ممکن است امیرمؤمنان علیه السلام دخترش را به چنین فرد خشن و بد اخلاق بدهد و با تن دادن به این ازدواج اسباب آزار و اذیت روح رسول خدا و حضرت زهرا سلام الله علیهما را فراهم کند؟

جواب:
آلبانی در کتاب صحیح وضعیف سنن ابن ماجه و در زیر همین روایت مینویسد: ضعیف، الإرواء ( ۲۰۳۴ )، الضعیفه ( ۴۷۷۶ ) ضعیف الجامع ( ۶۲۱۸ ) و همچنین در سنن ابن ماجه که مدعی آدرس داده اند نیز، محقق نوشته اند: قال الشیخ الألبانی: ضعیف ۲ و نیز به مسند امام احمد بن حنبل آدرس داده اند که در آن، از قول محقق این چنین نوشته شده: تعلیق شعیب الأرنؤوط: إسناده ضعیف۳ و همینطور به کتاب احادیث المختاره مقدسی آدرس داده اند که ایشان نیز نوشته: إسناده ضعیف .. ولی ایشان دور حیا و شرم را خط قرمز کشیده اند.
شاید شیعه بگوید: این روایت در کتاب شما موجود است به ما چه!!! در جواب میگویم: اگر بنا به این است ما میتوانیم از کتب شیعه چنین روایاتی و بدتر از این را استخراج کنیم.مثلاً:
در الامالی شیخ طوسی و…. از قول حضرت فاطمه رضی الله عنها خطاب به سیدنا علی علیه السلام آمده:
یا ابن أبی طالب! اشتملت مشیمه الجنین وقعدت حجره الظنین۴
" ای فرزند ابو طالب! خلق خوی انسان درتو نیست !و اینک متهم وغیر قابل اعتماد هستی!."
حال مانند شیعه ها نتیجه بگیریم که: حضرت علی علیه السلام تا آن حد فاطمه را ناراحت کرده بود که او علی علیه السلام را آدم نمیداند!!!!

شبهه:امیر مؤمنان (ع)، خلیفه دوم را فاجر، ستمگر، دروغگو، خیانتکار و… مى‌داند:
جواب: در مورد شبهه و جواب آن به سایت مراجعه کنید 
شبهه: شراب خواری خلیفه، دلیل بر عدم کفائت:
جواب: در مورد شبهه و جواب آن به سایت مراجعه کنید

ضمناً: ما به راحتی میتوانیم بگوییم:
اگر حضرت عمر رضی الله عنه شارب خمر بود به هیچ وجه ممکن نبود، حضرت علی علیه السلام دخترش رابه او بدهد، پس شکی نیست که آن حضرت رضی الله عنه خلاف سنت و سیرت عمل نکرده اند و به همین دلیل نیز حضرت علی علیه السلام راضی به این وصلت شده اند.


شبهه:بدعت‌گذار با دختر عفیفه، کفو نیست:
طبق نظر عالمان اهل سنت، بدعت‌گذار در دین، با دختر مسلمان و عفیفه، کفو نیست و نمى‌تواند با او ازدواج کند.
محمد بن اسماعیل بخارى در صحیح خود مى‌نویسد:
از عبد الرحمن بن عبد‌القارى روایت شده است که گفت: همراه با عمر در شبى از شب هاى ماه رمضان به مسجد رفتیم و مردم را دیدیم که به صورت پراکنده و گروهى به صورت فرادا و گروهى به صورت جماعت نماز مستحبى مى خوانند!
عمر گفت: به نظر من باید اگر همه را پشت سر یک امام جمع کنیم شایسته است! سپس همه را پشت سر ابى بن کعب آورد تا جماعت نماز بخوانند.
شبى دیگر با او به مسجد رفتیم؛ مردم همگى پشت سر یک نفر نماز مى‌خواندند.
عمر گفت این کار خوب بدعتى است! و عبادت در آخر شب، بهتر از این است که اول شب عبادت کرده و آخر شب بخوابند.

جواب:
به این شبهه قبلاً جواب داده شده، مراجعه کنید:

اما عجیب است که ایشان اشهد ان علیاً ولی الله و سجده بر مهر و قمه زنی و بر سر و مغر خود کوبیدن و …. را بدعت نمیدانند ولی نماز تراویح که حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و سلم و آل و اصحاب کرام به آن عمل کردند را بدعت میدانند.
البته ما مجبور به جواب دادن به شبهه فوق نبودیم و میتوانستیم به راحتی در این موردبگوییم:
تمام ادله های شما بر باد است چونکه ازدواج آن دو برای ما عیان و اظهر من الشمس و ادله های شما بی پایه و سست است .چونکه اگر حضرت عمر رضی الله عنه (نعوذ بالله) شراب خوار و یا بدعت گزار و…. بودند حضرت علی علیه السلام هیچ وقت حاضر نمیشد دختر و عزیزه خود و پاره تن حضرت فاطمه رضی الله عنها را به ازدواج او در آورد. و بدون شک حضرت علی علیه السلام حضرت عمر رضی الله عنه را در شان خانواده خود میدانسته که راضی به این وصلت شده اند.
نکته: مدعی قصد داشتن با استفاده از بعضی روایات حضرت عمر رضی الله عنه را بدعت گزار و شراب خوار و…. معرفی کند تا بگوید: غیر ممکن است با این اوصاف حضرت علی علیه السلام حاضر شده باشد دخترش را به چنین شخصی بدهد.!
تعجب من از این است که چطور اینهمه خود را به دردسر انداخته و یک راست نگفته اند: عمر مادر ام کلثم و همسر حضرت علی را به قتل رسانده! پس غیر ممکن است که حضرت علی راضی به این وصلت شود.
به راستی چرا این موضوع را پیش نکشیدند؟؟ جواب خیلی واضح است چون میداند که اگر این موضوع را مطرح کنند ملت میگویند: بحث هم سر همین است، یعنی ما میگوییم حضرت عمر صدمه ای به حضرت فاطمه وراد نکرده و یکی از دلایل ما هم همین ازدواج است. والعجب از خدع و مکر اهل رفض !


شبهه:محور هشتم: ازدواج با تهدید و زورگویی:
در کتاب‌هاى شیعه نیز روایاتى در این باب وجود دارد؛ اما با بررسى تک تک آن‌ها متوجه خواهیم شد که این روایات نه تنها روابط دوستانه میان امیر مؤمنان علیه السلام با عمر بن خطاب را ثابت نمى‌کند؛ بلکه نشان‌دهنده روابط زور مدارانه و رسیدن به اهداف از راه توسل به زور مى باشد.
مرحوم کلینى رضوان الله تعالى علیه در کتاب کافى این روایات را نقل مى‌کند:
۱-هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام نقل مى‌کند که آن حضرت فرمود: زمانى که عمر بن الخطاب از امّ‌کلثوم خواستگارى کرد، امیرمؤمنان به او فرمود: امّ‌کلثوم خردسال است. امام صادق مى‌فرماید: عمر با عباس ملاقات کرد و به او گفت: من چگونه ام، آیا مشکلى دارم؟ عباس گفت: تو را چه شده است؟ عمر گفت: از برادر زاده‌ات دخترش را خواستگارى کردم، دست رد بر سینه‌ام زد، قسم به خدا چشمه زمزم را پر خواهم کرد، هیچ کرامتى را براى شما نمى‌گذارم؛ مگر این که آن را از بین ببرم، دو شاهد بر مى‌انگیزم که او سرقت کرده و دستش را قطع خواهم کرد. عباس به به نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمد، او را از ماجرا با خبر ساخت و از او درخواست کرد که تصمیم در این باره را بر عهده او نهد، حضرت امیر نیز مسأله ازدواج را به عهده عباس گذاشت.

جواب:
اولاً: بهبودی (محقق "الکافی") این روایت را ضعیف میداند۵
دوماً:در روایات شیعی ماجرایی طولانی نقل شده که در کل متضاد این ادعا است:
مجتهد شیعی،مولوی دلدار علی در عماد الاسلام می نویسد که در کتب امامیه۶ مروی است:
"حق تعالی به پیغمبر خود امر فرمود که در مسجد نبوی دروازه های خانه های صحابه هر قدر که هستند همه بسته شوند، به جز دروازه خانه علی. بعد از چند روز حضرت عباس عم نبی صلى الله علیه وسلم عرض کرد: یا رسول الله دعا کن که دروازه خانه من در مسجد گشاده شود. آنحضرت صلى الله علیه وسلم فرمود: این امر ممکن نیست. حضرت عباس عرض کرد که برای میزاب من دعا کن. این درخواست حضرت عباس باجابت رسید و آنحضرت بدست مبارک خود میزاب حضرت عباس را بر سقف خانه نصب کرد آن میزاب تا سه سال در زمانه ی خلافت حضرت عمر قائم بود روزی آب ازان میزاب میریخت که بر لباس حضرت عمر ریخت! پس او امر کرد که این میزاب از جای خود برکنده شود و به نهایت غیظ و غضب گفت:
اگر کسی این میزاب را باز اینجا قائم کند گردنش را میزنم!!. حضرت عباس در آن وقت بیمار بود لیکن در همان حالت بر فرزندان خود تکیه کرده بخدمت حضرت علی آمد و فریاد کرد که مرا دو چشم بود یک رسول خدا و دیگری ذات تو. یک چشم من به حکم الهی رفت و یک باقی است. من نمی دانستم که در حیات تو بر من این چنین ظلم خواهد شد؟ حضرت علی فرمود: ای عم بزرگوار به خانه خود به آرامی بنشین و ببین که من چه ها می کنم.!!
پس حضرت علی ندا داد ای قنبر ذوالفقار را بیاور. پس حضرت علی ذوالفقار را حمائل ساخت و به مسجد رفت و مردمان گرداگرد او بودند و فرمود که ای قنبر، بالای سقف برو و میزاب را بر جای او قائم کن چنانچه قنبر بالا رفت و میزاب را بر جای او نصب کرد و حضرت امیر فرمود: سوگند بحق صاحب این قبر و منبر (یعنی حضرت رسول) که اگر این میزاب را کسی برکند ضرور بالضرور گردنش خواهم زد و در آفتاب خواهم انداخت تا اینکه معدوم گردد. این خبر به عمر بن خطاب رسید پس برخاست و در مسجد درآمد و میزاب را دید که در جای خود است گفت که خیر نیست که ابوالحسن را کسی در غضب آرد.
پس چون صبح شد علی بن ابی طالب بسوی عم خود عباس رفت و با او گفت چگونه صبح کردی ای عم؟ حضرت عباس گفت: در بزرگترین نعمتها صبح کردم ای برادرزاده ی من. حضرت علی فرمود: ای عم خوش دل و خنک چشم باش. قسم بخدا اگر درباره ی این میزاب جمیع مردمان روی زمین با من جنگ می نمودند من بر آنها غلبه می کردم و همه را بحول الله و قوته می کشتم و ترا هیچ رنج و غم نمی رسید. پس حضرت عباس برخاست و در میان دو چشم حضرت امیر بوسه داد وگفت: ای برادرزاده ی من، کسی که مددگارش تو باشی او ناکام و نامراد نمی تواند شد.
پس این بود فعل عمر با عباس عم رسول الله حال آنکه حضرت رسول در مواقع متعدده بطور وصیت در حق عم خود فرموده بود که عم من عباس از بقیه آبا واجداد من است لهذا در حق او خاطر مرا ملحوظ دارید. همه کسان در ظل من اند و من در ظل عم خود عباس هستم، کسی که او را ایذا داد مرا ایذا داد و کسی که با اوعداوت کرد با من عداوت کرد، صلح با او صلح با من است و جنگ با او جنگ با من، و به تحقیق عمر او را در سه مواقع ایذا داد که آن هر سه مواقع ظاهر اند پوشیده نیستند از آن جمله قصه میزاب است. واگر عمر از حضرت علی خائف نبود هرگز میزاب را بر حال خود نمیگزاشت."( وقد آذاه عمر فی ثلث مواطن ظاهره غیر خفیه منها قصه المیزاب ولولا خوفه من علی علیه السلام لم یترکه علی حاله)
******

وقتی در چنین ماجرای ساده ای حضرت علی رضی الله عنه شمشیر را از رو میبندند و اینچنین خشم گرفته و طلب شمشیر کرده و آماده جنگ با خلائق میشوند!(البته طبق روایت کذب شیعه) بسیار بعید است که در ماجرای به آن مهمی (تهدید خودش و عمویش) دست روی دست بگزارند و دختر عزیز خود را تسلیم کنند! مگر در روایت بالا در مورد عموی خود نمیگوید:هر که با او دشمنی کند، با من دشمنی کرده و مگر حضرت عمر را تهدید نمیکند که اگر میزاب را از جایش بکند( و خاطر عمویش را مکدر کند) او را خواهد کشت؟ و مگر شما نمیگویید که حضرت عمر از علی میترسید؟
چگونه زمانی که حضرت عمر هر دوی آنها را تهدید میکند آن هم به آن شدت، او دست روی دست میگزارد و از آن عجیبتر دختر خود را تقدیم او میکند ! ولی در ماجرای به آن کم اهمیتی (میزاب) آن همه غیض و غضب میکنند و آنچنان تهدید و ارعاب مینمایند؟؟؟
همه اینها با ادعا و روایت شما در تضاد است. پس لطف کرده و موضع خود را مشخص کنید.
سوماً: چه کسی حاضر هست که به بهای ناموسش جانش و آبرو و یا منسبش را از حفظ کند؟ آیا خود مدعی حاضر است دختر خود را قربانی کند؟ آن هم به دامادی کسی که دشمن خودش و از بداخلاقترین آدمها و در عین حال کافر و مرتد است(نعوذ بالله) ؟؟
آن هم زمانی که طبق عقیده مسلمانان، ازدواج و همخوابی با چنین فردی(کافر و مرتد) همانند زنای واضح است!
شما حضرت عمر را دشمن آل علی میدانید(ناصبی) و از امام صادق نیز در مورد ازدواج با ناصبی سوال شد و او در جواب گفت: لا والله ما یحل۷
* بالفرض،دختری که با سیدنا عمر رضی الله عنه ازدواج کرده دختر فاطمه و حتی دختر حضرت علی رضی الله عنه نبوده، بلکه یکی از فرزند خواندگان و تربیت شدگان دست وی بوده است، در این صورت نیز موضوع به همان شکل است، زیرا او وصلت بین یک مسلمان و یک کافر را برقرار کرده است که به اجماع مسلمین حرام و همخوابی با او به مثابه زنا می باشد.
چهارماً: همانطور که قبلاً نیز گفتیم، مجلسی معترف است که: "تاره یروی أنه کان عن اختیار و إیثار" یعنی: "گاهی روایت شده که این ازدواج از روی اختیار و ایثار انجام گرفته است"!!8
پس این اعتراف آقای مجلسی نیز عکس این روایت شماست.

پنجماً: شما در شبهات خود به صورت خنده داری عرضه داشتید که این ازدواج خلاف سنت نبوی است!(که جوابش گذشت) ما نیز به همان شیوه استدلال شما میتوانیم بگوییم که:
اگر حضرت علی رضی الله عنه حاضر شده دختر خود را تنها به دلیل تهدید و تخویف به ازدواج شخصی کافر(نعوذ بالله) در آورد، این با سنت نبوی کاملاً متضاد است و حضرت محمد صلی الله علیه وسلم زمانی که او را تهدید و ترغیب میکردند او بدون کوچکترین تغییر موضع و عقب نیشینی میفرمودند: والله لو وضعوا الشمس فی یمینی والقمر فی یساری = بخدا اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بنهند زیر بار نخواهم رفت.. پس چرا حضرت علی رضی الله عنه نیز چنین نفرمودند؟؟ و زیر بار رفتند؟
حضرت رسول صلی الله علیه و سلم دو دختر خود را یکی پس از دیگری به ازدواج حضرت عثمان ذی النورین در آورده اند، شاید مدعی فکر میکند حضرت محمد صلی الله علیه و آله هم بعد از تهدید و ترعیب مجبور به رضایت به این وصلت شدند؟(العیاذ بالله)


ادامه شبهه و روایت بعدی:
۲-عبد الله بن سنان و معاویه بن عمار مى گویند:‌ از امام صادق علیه السلام در باره زنى که شوهرش مرد پرسیدم که در کجا عده نگه‌دارد؟ حضرت فرمود: هر جا که بخواهد مى‌تواند عده‌اش را نگه دارد. سپس فرمود: هنگامى که عمر مُرد، علی علیه السلام به نزد امّ‌کلثوم آمد و دست او را گرفت و به خانه خویش برد.
۳٫ سلیمان بن خالد مى‌گوید: از امام صادق علیه السلام در باره زنى که شوهرش مرده پرسیدم که آیا در خانه شوهرش عده نگه دارد ..

جواب: ۹
روایت اولی را دو محقق الکافی "مجلسی و بهبودی" به ترتیب موثق و صحیح دانسته اند! و روایت دوم را نیز هر دو محقق صحیح گفته اند.۱۰
ولی من مانده ام که طرف بحث ما از کجای این روایت علامت غصب و اجبار را فهمیدند؟؟
اگر بگویند:چونکه دست دخترش را گرفت و به خانه خود برد!
میگویم: سید ما، حضرت عمر رضی الله عنه، آنقدر قانع بود که از مال دنیا به جز قرض چیزی برای ورثه و همسر خود باقی نگذاشت. که همسرش به وسیله آن روزگار بگزراند و ضمناً دو فرزند صغیر نیز داشت،حضرت علی علیهالسلام نیز این را دانسته و باری دیگر سرپرستی دختر خود را بر عهده میگیرد.
در ثانی این موضوع چیز عادی بود چونکه ام المومنین عایشه صدیقه رضی الله عنها نیز زمانی که سیدنا طلحه رضی الله عنه شهید شدند دست خواهر خود را (ام کلثوم بنت صدیق)که در عقد سیدنا طلحه رضی الله عنه بود، میگیرد و با خود میبرد و حتی در همان موقع با او به سفر حج میرود.
ابن ابی شیبه در المصنف خود مینویسد:
من رخص للمتوفى عنها زوجها أن تخرج
حدثنا أبو بکر قال نا جریر بن عبد الحمید عن منصور عن الحکم قال: نقل علی أم کلثوم حیث قتل عمر ونقلت عائشه أختها حین قتل طلحه.۱۱
پس به هیچ وجه از این روایت اجبار و غیض مشاهده نمیشود .


ادامه شبهه و روایت بعدی:
۴. أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِی تَزْوِیجِ أُمِّ کُلْثُومٍ فَقَالَ إِنَّ ذَلِکَ فَرْجٌ غُصِبْنَاه.
از امام صادق علیه السلام در باره ازدواج امّ‌کلثوم پرسیدند، حضرت فرمود: او ناموسى است که از ما غصب کرده‌اند. (طبق یک معنى؛ اما طبق ترجمه دیگر، اصل ازدواج زیر سؤال مى رود؛ یعنى او زنى است که به بهانه او ما را تحت فشار قرار مى دهند؛ نکته قابل توجه این است که حضرت با وجود فصاحت تمام، نفرموده‌اند ذلک فرج غصب منا؛ بلکه خود را مغصوب معرفى کرده‌اند و فرموده‌اند غصبناه، و یا غصبنا علیه که در مصادر دیگر شیعه و مصادر سنى به نقل از شیعه این چنین آمده است، و معنى غصبنا، آن است که ما مغصوب شدیم و نه آن فرج)

جواب:
بگزارید من آب پاکی را روی دست شما بریزم!
روایت جعل شده با کمال بی شرمی میگوید ذلک "فرج" غصبناه.. یعنی آن فرجی بود که غصب شد. مدعی فرج را به ناموس معنی کرده تا به خیال خود خواننده را گول بزند! ولی همه میدانند که معنی کلمه فرج، همان آلت تناسلی زن می باشد(به هر فرهنگ لغتی که خواستید مراجعه کنید) و نقل کردن این روایت از طرف مدعی، بی شرمی بی حد ایشان را می رساند که حاضرند از هر روایت کذبی به نفع خودشان استفاده کنند!
ایشان چند خط را زیاده گویی کرده اند تا به پندار خود این حقیقت را بپوشانند.. از ایشان سوال دارم که این جمله: ""ما مغصوب شدیم""!!چه معنی دارد؟ روایت دروغین از طرف امام صادق علیه السلام میگوید: همانا آن شرمگاهی بود که از ما به زور گرفته شد. شما حرف اول و آخر چند خطتان هر دو به یک معنی است، گمان کنم خودتان هم نفهمیدید که چه گفتید.
در مورد این وصلت، روایت دیگری نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده که طبق محتوای آن میگوید: حضرت عمر رضی الله عنه با ام کلثوم ازدواج نکرده بلکه با جنیه ای یهودی ازدواج کرده است. که ان شا الله تفصیل آن خواهد آمد.
حال باید این دو روایت را با هم قیاس کرد و گفت: یا آن ام کلثوم دختر حضرت علی بوده که از او غصب شده ویا جنیه ای بوده و غصبی در کار نبوده،ولی بدبختی آن است که مدعی به هر دو روایت اشاره دارد و از خود نمیپرسد: اگر ازدواج با جنیه انجام شده، چطور امام صادق میگوید:آن فرجی بود که از "ما" غصب شد و اگر بگویید: ازدواج با دختر حضرت علی بوده ولی به اجبار و تهدید، میگوییم: پس قصه جنیه ای که عَلَم میکنید چیست؟؟ که به همین ترتیب یکی از این دو داستان خود به خود باطل میشود.
* ثابت است که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم(که بر کف پایش هزاران بوسه ها باید زدن) دو دختر خود را یکی پس از دیگری به عقد سیدنا عثمان ذی النورین در آورد، نمیدانم، شاید این دو دختر نیز (نعوذ بالله) دو فرجی بودند که از حضرت رسول صلی الله علیه وسلم غصب شده اند؟؟!!
آخر کلام اینکه این روایت کذبی است که "بهبودی" محقق "الکافی" آن را ضعیف میداند.۱۲
ادامه شبهه:اولاً: همان طور که پیش از این گذشت‌‌، از این روایات استفاده نمى‌شود که امّ‌کلثوم اشاره شده در این روایات و دیگر روایات شیعیان، همان امّ‌کلثوم دختر امیر مؤمنان علیه السلام از حضرت زهرا سلام الله علیها بوده یا امّ‌کلثوم دختر ابوبکر و یا امّ‌کلثوم از دیگر زنان امیر مؤمنان علیه السلام؛ بلکه هر سه احتمال وجود دارد.

جواب:
*همانطور که ثابت شد، حتی ماجرای خواستگاری از دختر ابوبکر رضی الله عنه نیز جعلی است چه برسد به ازدواج، آن هم با دختر ۳ یا ۴ ساله!!
گذشته از آن در روایت صحیحی که خودتان نقل کردید،حضرت علی رضی الله عنه دست آن دختر را میگیرد و با خود به خانه خودش میبرد. و این ماجرا در زمانی رخ داده که ام کلثوم بنت ابوبکر صدیق رضی الله عنه همسر طلحه بن عبیدالله و در خانه او بوده و بعد از طلحه نیز تحت تکفل ام المومنین عایشه بوده است تا زمانی که با عبد الرحمان بن عبد الله بن ابى ربیعه ازدواج نمود، پس غیر ممکن است که این ام کلثوم دختر ابوبکر صدیق رضی الله عنه باشد که توسط سیدنا علی رضی الله عنه تربیت شده و شکی نیست که حضرت علی رضی الله عنه فقط با یکی از همسران حضرت صدیق رضی الله عنه ("اسما بنت عمیس")ازدواج کرده است، که او دختری به اسم ام کلثوم نداشت. و تنها یک فرزند پسر (محمد) بود که حضرت علی آن را بزرگ کرد.
** و این ادعا که شاید! آن ام کلثوم، همسر حضرت عمر رضی الله عنه از دیگر همسران حضرت علی رضی الله عنه باشد!! بسیار بعید و غیر ممکنتر است چون:
الف: در سال ۱۷ هجری(موقع خواستگاری) دیگر دختران حضرت علی رضی الله عنه بسیار صغیره بودند و یا اصلاً به دنیا نیامده بودند!
ب:حضرت عمر رضی الله عنه دلیل خواستگاری از دختر حضرت علی رضی الله عنه را فامیل شدن با خاندان نبوت اعلام میکند، و میخواستند فرزندی از آن خاندان داشته باشد و این خویشاوندی به جز ازدواج با دختر فاطمه علیه السلام به طریق دیگری میسر نمیشد. پس این احتمال مدعی نشانه کوته فکری ایشان است.
پ:اتفاق علمای اهل سنت و اهل تشیع بر این بوده که دختری که حضرت عمر رضی الله عنه با او ازدواج کرده، ام کلثوم دختر فاطمه و حضرت علی علیه السلام بوده است، همانطور که محمد باقر مجلسی در جواب شیخ مفید میگوید: "انکار شیخ مفید – که خدای رحمتش کند – درباره اصل واقعه (ازدواج خلیفه با ام کلثوم) تنها مربوط به آنست که این حادثه از طریق آنان (اهل سنّت) ثابت نمی شود و گرنه، پس از ورود اخباری که (از طریق امامیّه) گذشت انکار این امر، شگفت است! و کلینی به سند خود (سلسله سند را می آورد) از ابو عبدالله صادق -علیه السلام- گزارش نموده که گفت: چون عمر وفات یافت علی -علیه السلام- نزد امّ کلثوم رفت و او را به خانه خود برد. و همانند این روایت با سند دیگر (سند را ذکر می کند) از ابو عبدالله صادق -علیه السلام- نیز گزارش شده است".13
توجه کنید که بحث سر ازدواج ام کلثوم دختر فاطمه با حضرت عمر رضی الله عنه است و مجلسی نیز روایت فوق را دلیل بر صحت این ازدواج میگیرد!!

ادامه شبهه:
ثانیاً: اهل سنت هرگز به این روایات استدلال نخواهند کرد؛ زیرا با کنارهم قرار دادن این روایات، حتى بر فرض وقوع این ازدواج، هیچ خدمتى به حسن روابط بین امام علی علیه السلام و عمر بن الخطاب نمى‌کند؛ بلکه سوء روابط را ثابت مى‌کند؛ زیرا حد اکثر چیزى که این روایات ثابت مى‌کنند، ازدواج با تهدید و ارعاب؛ آن‌هم با دختر خردسالى بوده است که نه خودش به این ازدواج راضى بوده و نه پدرش.
آیا چنین ازدواجى مى‌تواند براى عمر بن خطاب فضیلت محسوب شود و آیا مى‌تواند دلالت بر صمیمیت و دوستى میان خلیفه دوم و امیرمؤمنان داشته باشد؟
سید مرتضى علم الهدى در این باره مى‌گوید:
اما در باره به ازدواج در آوردن امّ‌کلثوم،‌ براى عمر؛ ما در کتاب شافى پاسخ از این مطلب را به صورت مفصل آورده و بیان کرده‌ایم که آن حضرت، ازدواج عمر با دخترش را قبول ننمود، مگر پس از تهدید و تکرار این درخواست و درگیرى، پس از سخنى طولانى که در روایات آمده است….
آنچه که در ازدواج امّ‌کلثوم مورد توجه باید قرار گیرد، این است که این ازدواج از روى اختیار و میل نبوده و پس از تکرار درخواست و زورگویى که نزدیک بود به درگیرى آشکارا بیانجامد صورت گرفت….
و ضرورت حتى خوردن مردار و نوشیدن شراب را جایز مى کند؛ چه رسد به چیزى که کمتر از آن است.

جواب
درست است، اهل سنت به روایاتی که حتی خودتان گواهی به ضعف آن داده اید استناد نخواهد کرد ولی روایتی که محققین شما آن را صحیح میدانند را نمیتوانید انکار کنید و شکر خدا ثابت شد که ادعای تهدید و ارعاب چیزی به جز یک تهمت نیست.
و اما اینکه مدعی شدید،ام کلثوم به این ازدواج راضی نبوده!!
اولاً: حضرت محمد صلی الله علیه وسلم (و در جایی حضرت عمر رضی الله عنه) میفرمایند: دختران خود را به اجبار به ازدواج کسی در نیاورید، زیرا آنچه شما دوست دارید آنها نیز دوست دارند.۱۴
دوماً: ما در هیچ قسمت از زندگی این زن و شوهر سراغ نداریم که از یکدیگر گله کرده باشند، بلکه میبینیم آنها همراه یکدیگر حج میکردند و بعضی شبها با همدیگر به کمک فقرا و نیازمندان میشتافتند چنانچه نقل شده:
عمر رضی الله عنه شبی در حال گشت زنی در محله های مدینه نگاهش به خیمه ای افتاد که روز قبل آن را در آنجا ندیده بود. نزدیک رفت دید، مردی بیرون خیمه نشسته و از داخل خیمه صدای ناله و فریاد زنی به گوش می رسد. عمر سلام کرد و مشخصات آن مرد را جویا شد.
گفت: اهل بادیه هستم، به اینجا آمده ام تا از امیرالمومنین چیزی دریافت کنم. عمر – رضی الله عنه – گفت: این چه صدایی است که از داخل خیمه به گوش می رسد؟ مرد گفت: صدای زنی است که در حال زایمان است. پرسید: آیا او تنها است؟ گفت: بلی تنها است. آن گاه عمر رضی الله عنه فوراً به منزل برگشت و به همسرش؛ ام کلثوم دختر علی گفت: آیا حاضری در کار خیری که خدا فراهم نموده است شرکت نمایی؟
ام کلثوم علیها السلام گفت: چه کار خیری؟
عمر رضی الله عنه گفت: زنی از اهل بادیه بدون داشتن دایه در حال زایمان است.
ام کلثوم گفت: با رضایت شما حاضر به کمک هستم.
آن گاه به او گفت: هر چه لازم است با خود بردار و خودش مقداری روغن و حبوبات در دیگی قرار داد و به راه افتاد. وقتی آن جا رسیدند به همسرش گفت: برو داخل خیمه و خودش بیرون خیمه در کنار آن مرد نشست و به او دستور داد تا آتش را روشن نماید. و بعد از این که آتش روشن شد، دیگ را روی آن گذاشت. پس از لحظاتی نوزاد به دنیا آمد.
ام کلثوم رضی الله عنها گفت: ای امیرالمومنین رفیق ات را به پسر بچه ای که خدا به او داده است مژده بده. وقتی آن مرد کلمه ی امیرالمومنین را شنید، ترسید و خود را عقب کشید.
عمر رضی الله عنه به او گفت: نترس و سرجایت بنشین و دیگ را از روی آتش برداشت و به همسرش داد و گفت: به آن زن غذا بده. وقتی آن زن سیر شد، باقیمانده ی غذا را به مرد داد و گفت: وای برتو! غذا بخور که تمام شب را گرسنه و بیدار بوده ای. آن گاه به همسرش گفت: بیا برویم و به آن مرد گفت: فردا نزد ما بیا تا به تو چیزی بدهیم. روز بعد وقتی آن مرد به محضر امیرالمومنین رسید به او عطایائی داد و برای نوزادش حقوقی تعیین کرد.۱۵

علامه ابن کثیر(رحمه‌الله) می‌فرماید:"عمر بن‌خطاب ‌در زمان‌خلافتش ‌با ام‌کلثوم‌دختر علی‌ابن‌ابی‌طالب ‌از فاطمه ‌ازدواج‌نمود، و او را بیش ‌از حدّ مورد احترام ‌قرار داد و چهل‌هزار درهم‌مهریه‌، برای ‌او مقرّر فرمود، بخاطر آنکه‌او از خاندان ‌پیامبر(صلی‌الله علیه‌وسلم‌) بود"16
حاج ملا عبدالله احمدیان مینویسد: حضرت عمر رضی الله عنه به خاطر احترام خاصی که برای دختر فاطمه رضی الله عنه و یکی از نواده های پیامبر صلی الله علیه و آله قائل بود در رفتار خود تغییرات زیادی به وجود آورد و در نهایت احترام و ابراز محبت با او رفتار می کرد ۱۷ . به گونه ای که در تاریخ چنین رفتار محبت آمیزی از حضرت عمر رضی الله عنه نسبت به دیگر همسرانش روایت نشده و بعد از ام کلثوم نیز با کسی ازدواج نکرد۱۸
از همه جالبتر این چند روایت زیر است که نهایت مهر سیده ام کلثوم را نسبت به همسرش ثابت میکند:
سعد‌الجاری خدمتکار(و آزاد شده)حضرت عمر رضی الله عنه می‌گوید: عمربن خطاب وارد منزل همسرش ام‌کلثوم دختر علی‌بن ابیطالب شد و او را گریان دید!
از او سبب گریه‌اش را سؤال کرد؟
ام‌کلثوم گفت: کعب‌الأحبار در مورد تو گفت است که: عمر در جلو یکی از درهای دوزخ قرار گرفته (اما چیزی به پایان عمر او باقی نمانده است).
عمر فاروق به ام‌کلثوم گفت: هر چه خداوند بخواهد همان می‌شود، امیدوارم که خداوند مرا سعادتمند (و اهل بهشت) آفریده باشد!
پس از آن او کسی را به دنبال کعب‌الأحبار فرستاد، وقتی آمد به حضرت عمر گفت: یا امیر‌المؤمنین! در مورد من با شتاب داوری مکن! سوگند به خداوندی که جان من در اختیار اوست پیش از پایان ماه ذی‌الحجه به بهشت خواهی رفت.
عمر فاروق به او گفت: این چه حرفی است که تو می‌زنی؟! یک بار مرا به جهنم و بار دیگر به بهشت می‌بری؟!
کعب‌الأحبار گفت: یا امیر‌المؤمنین! سوگند به خداوند درکتاب تورات در مورد تو خوانده‌ام که بر یکی از درهای دوزخ ایستاده‌ای و از وارد شدن مردم به آن جلوگیری می‌نمایی!! و چون بمیرى مردم تا روز قیامت همچنان کنار آن در ازدحام مى کنند. ۱۹
ابن سعد و ابن اثیر و ابن عساکر حین نقل ماجرای شهادت حضرت عمر رضی الله عنه مینویسند:
ابو عبید غلام ابن عباس نقل مى کند که ابن عباس مى گفته است همراه على علیه السلام بودم که صداى گریستن بر عمر را شنیدیم. گوید: على علیه السلام برخاست و من هم برخاستم و وارد خانه اى شدیم که عمر آن جا بسترى بود.
على علیه السلامپرسید: این صدای(گریه برای)چیست؟ زنى به ایشان پاسخ داد که طبیب به عمر نبیذ داد از محل زخم بیرون آمد، بعد شیر داد آن هم از محل زخم بیرون آمد و گفت خیال نمى کنم امروز را به شام برسانى هر کار که دارى انجام بده.
گوید: در این هنگام ام کلثوم بانگ برداشت که واعُمَراهْ…، افسوس و زنانى که همراه ام کلثوم بودند، همگى همراه او گریستند چنانکه خانه به لرزه درآمد و سراپا گریه و شیون شد….( وکان معها نسوه فبکین معها وارتج البیت بکاء)۲۰
و نقل شده که پس از ضربت خوردن علی علیه السلام دختر ایشان، ام‌کلثوم فرمود:
یعنی:"نماز صبح از من چه می‌خواهد؟!؛ شوهرم، عمر امیرالمومنین هنگام نماز صبح کشته شد و پدرم،امیرالمومنین نیز هنگام نماز صبح کشته شد."21

و در روایات آمده که حضرت علی علیه السلام به خانه دختر و داماد خودشان سر میزدند چنانکه ابن ابی الحدید مینویسد:
عمر‌بن خطاب قاصدی نزد پادشاه روم فرستاد و چون ام‌کلثوم همسر او از حرکت قاصد آگاه شد چند دیناری داد و عطری خرید و آن را در دو شیشه قرار داد و به قاصد داد تا به عنوان هدیه به همسر قیصر روم بدهد. هنگامی که قاصد برگشت، دو شیشه پر از جواهرات از طرف همسر قیصر آورد و به ام‌کلثوم داد و چون عمر به خانه آمد و جواهرات را دید، پرسید اینها از کجا آمده است. ام‌کلثوم ماجرا را گفت و عمر جواهرات را از او گرفت. ام‌کلثوم به اعتراض گفت: این به عوض هدیه من است. عمر گفت:" بینی و بینک‌ابوک‌، فقال‌علی‌ٌ(علیه‌السلام‌): لک‌منه‌بقیمه‌دینارک‌، و الباقی‌للمسلمین‌جمله‌ً، لان‌برید المسلمین‌حمله‌ "= یعنی: داور میان من و تو، پدرت باشد.
علی علیه السلام به سود عمر داوری کرد و فرمود: به مقدار بهای دینارهایی که عطر خریدی از این جواهرات مال توست و بقیه مال مسلمانان است؛ زیرا قاصد آنان هدیه تو را برد و اینها را آورد. ۲۲
پس اگر دلخوری و تهدید وجود داشت، این رفت و آمدها و این اعتماد وجود نداشت.
و محمد بن حنفیه نیز به آنها سر میزد:
ابن حنفیه (فرزند علی) فرمود: "عمر وارد شد در حالی که من نزد خواهرم ام‌کلثوم بنت علی علیه السلام بودم، مرا در آغوش گرفت، سپس فرمود: با حلوا از او پذیرایی کن".23
و از روایات متعدد و بسیاری ثابت است که حضرت علی علیه السلام حضرت ابوبکر و عمر رضی الله عنه را افضل میدانسته و از ۸۰ طریق از حضرت علی علیه السلام نقل است که میفرمود: هر کس مرا بر ابوبکر و عمر برتری دهد بر او حد مفتری اجرا میکنم.۲۴
و ابن تیمیه در منهاج السنه خود و ابالقاسم نصر بن الصباح البلخی در کتاب "النقض علی ابن الراوندی" مینویسند:
از شریک ابن عبدالله سؤال شد که: "کدامیک افضل است، ابوبکر یا علی؟" و او جواب داد: ابوبکر. "شخص دوباره پرسید: با اینکه شیعه هستی این حرف را می زنی؟ و او جواب داد: "آری. اگر این را نگویم، شیعه نیستم!! بخدا سوگند که علی از این منبر بالا رفته و گفت: "همانا بهترین افراد این امت پس از رسول خدا- صلى الله علیه وسلم – ابوبکر و سپس عمر می باشند". پس آیا من حرف او را زیر پا گذشته و او را دروغگو بخوانم؟ بخدا که او دروغگو نبود ۲۵
پس به کوری چشم اهل رفض ثابت شد که آن زن و شوهر نسبت به هم مهر میورزیدند و با هم خوشبخت و همیشه یار یکدیگر بودند و پدر ام کلثوم و پدر زن حضرت عمر رضی الله عنه نیز از این وصلت راضی و خرسند بود……
.                                                                                                                                   …….ادامه دارد
                                                                                                     التماس دعا

————————————————-
۱ – مستدرک حاکم ح ۵۶۲۹؛ تاریخ دمشق ج ۲۵ ص ۹۷ و ج ۷۰ ص ۱۹۸؛ و کنز العمال ح ۳۶۵۹۲ و در بعضی کتب نیز به صورت گذرا به این خواستگاریها اشاره شده: الاصابه ج ۸ ص ۳۵۴ رقم ۱۱۸۸۸ و الاستیعاب ج ۴ ص ۱۹۲۴ رقم۴۱۱۸ و اسد الغابه ج ۳ ص ۴۲۶
۲ – سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۶۳۹ ح۱۹۸۶، بَاب ضَرْبِ النِّسَاءِ ، دار الفکر ، بیروت
۳ – مسند إمام احمد ج ۱، ص ۲۰ و همینطور در کتاب مختصر کتاب الوتر المقریزی ص۵۰ ، مکتبه المنار ، الأردن ،الزرقاء
۴ – مستدرک سفینه البحار ج ۶ ص ۵۷؛ الامالی طوسی ج ۱ ص ۶۸۳ ؛ الاحتجاج طبرسی ج ۱ ص ۱۴۵ ؛ مناقب ابن شهر آشوب ج ۲ ص ۵۰ ؛ بحار الانوار ج ۴۳ ص ۱۴۸ ؛ الدر النظیم ابن حاتم عاملی ص ۴۷۸ ؛ بیت الأحزان عباس قمی ص ۱۵۰
۵ – الکافی تحقیق المجلسی والبهبودی ، باب تزویج ام کلثوم حدیث شماره ۲٫٫ البته مجلسی این روایت را حسن قرار داده است، ولی همیشه جرح مقدم است بر تعدیل!
۶ -از جمله بحار الانوار مجلسی ج۳۰ ص ۳۶۳ – ۳۶۶؛ انوار العلویه جعفر النقدی ص ۵۸ ؛مستدرک سفینه البحار علی النمازی ج ۷ ص ۷۴ – ۷۵ ؛ و مجمع النورین ابوالحسن المرندی ص ۲۵۰-۲۵۱
۷ – وسائل الشیعه ج۷ ص۴۲۴ ؛ الفروع من الکافی ج ۳ ص۳۵۰
۸ – بحار الأنوار، ج ۴۲ ص ۱۰۷
۹ – شعبی نقل میکند: حضرت علی علیه السلام ۷ شب بعد از شهادت امیر المومنین دختر خود را به خانه خود برد.
۱۰ – الکافی تحقیق المجلسی والبهبودی،باب المتوفى عنها زوجها المدخول بها أین تعتد و ما یجب علیها،روایت شماره ۱ و ۲
۱۱ -المصنف ابن ابی شیبه ج۴ ص ۱۳۳ _ بیروت
۱۲ – الکافی تحقیق المجلسی والبهبودی ، باب تزویج ام کلثوم حدیث شماره ۱٫٫ و مجلسی این روایت را حسن قرار داده است، ولی باز میگویم:همیشه جرح مقدم است بر تعدیل!
۱۳ – بحار الأنوار، ج ۴۲، ص ۱۰۹
۱۴ -از حضرت عمر رضی الله عنه با این کلمات:لا تکرهوا فتیاتکم على الرجل القبیح فإنه یحببن ما تحبون؛ سنن سعید بن منصور ح۸۱۱
۱۵ -البدایه والنهایه ج ۷ ص۱۵۳ ؛ابن الجوزی، ص۷۳ و سامرات، ج۲، ص۴۹ و عقد الفرید، ص۹۸، الریاض النضره، ج۲، ص۵۶ و اخبار عمر، ص۳۷۵٫
۱۶ -و به حق به سخن خود عمل کرد که فرمود: هیچ کس بیشتر از من او را تکریم نخواهد کرد.
۱۷ -ابن سعد، ج۱، ص۱۹۰ ؛ ابن اثیر، ج۳، ص۲۷ ؛ طبری، ج۵، ص۱۷، اخبار عمر، ص۳۹۷٫ تاریخ دمشق و انساب الاشراف …
۱۸ -عبقریه، عمر، محمود عقاد، ص۶۸۴٫به نقل از سیمای صادق فاروق اعظم، حاج عبدالله احمدیان
۱۹ -طبقات الکبری ابن سعد ج۳ ص۳۳۲ ؛انساب الاشراف بلاذری "باب نسب بنی عدی بن کعب "؛ تاریخ الخلفا سیوطی(فصل فی نبذ من أخباره وقضایاه) ؛فتح الباری ابن حجر و کنز العمال و…
۲۰ -طبقات الکبری ج۳ ص ۳۵۲ ؛ تاریخ دمشق ج ۴۴ ص ۴۲۶ ؛اسدالغابه ، ج۴، ص۷۶
۲۱ – بدایه و النهایه ج۸، ص۱۴
۲۲ – شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱۹، ص۳۵۱
۲۳ -تاریخ دمشق ج ۵۴ ص ۳۳۱ ؛ سیر اعلام النبلاء ذهبی ج ۷ ص ۱۲۲ و همینطور تاریخ الاسلام ذهبی ج۶ ص ۱۸۴ و کنز العمال ح ۳۷۵۱۵
۲۴ -مجموع الفتاوی ۳۵/۱۸۴-۱۸۵
۲۵ -منهاج السنه ج۱ ص ۱۳

 

نویسنده: ابوبكر بن حسين (رحمه الله)

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …