شیعه عقیده داشتن به امام را بعنوان اساس مذهب خود و یکی از ارکان دین قرار داده است و امام در نظر آنها به بخشی از عقیده تبدیل شده است. بعضی از شیعیان از زبان برخی از ائمه خودشان میگویند: در میان این امّت هر کس بدون امام شود، گمراه و سرگردان شده است و کسی که در چنین حالتی بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است[۱]،
زیرا امام دراندیشه ی شیعیان، بااندیشه همه مسلمانان در مورد خلیفه زمین تا آسمان تفاوت دارد، زیرا مسلمان امام یا خلیفه را از لحاظ ساختار و دانش و معارف یک انسان عادی تصوّر نگریسته و نقش بیشتر از این را برای او قایل نیستند که مقام مجری شریعت خداوند متعال را بر عهده دارد، مانند سایر انسانها در معرض خطا و اشتباه و انحراف قرار دارد و در صورتی که مخالف با فرمان خدا عمل کند باید او را به راه و مسیر درست برگردانند و مورد اعتراض قرار گیرد. بالاتر از این، خلیفه مطابق با قاعدهیی شوری، [۲] از طرف جماعت مسلمان انتخاب و برگزیده میشود. و درست بر عکس این تصور واندیشه، شیعه بر این باور است که ائمه قبل از خلقت این جهان نور بودهاند، در کنار ولایت حکمی دارای ولایت تکوینی و وجودی میباشند، زیرا امام دارای مقامی ستایش شده و مورد پسند، مرتبهای والا و خلافت تکوینی است که ذره ذرهیی جهان هستی در مقابل ولایت و قدرت او، سر تسلیم فرود میآورد.
آنها در این رابطه روایتی را به پیامبر صلی الله علیه وسلم نسبت دادهاند که سند آن را به علی رضی الله عنه ارجاع دادهاند[۳]
یکی از ائمه و بزرگان شیعه ی معاصر میگوید: « ثبوت ولایت و حاکمیت برای ما بدین معنی نیست که او را از مقامی که در نزد خدا دارند جدا کنیم و نیز مانند سایر حکّام و سردمداران درنظر گرفته نمییشود، زیرا امام دارای مقام پسندیده، ستایش شده، درجه و مقامیرفیع و خلافت تکوینی و وجودی است بطوری که سایر اجزای هستی در برابر آن فروتنی مییکنند و یکی از بدیه?ّات مذهب ما این است که ائمهیی ما دارای مقام و جایگاهی هستند که نه فرشتهیی مقرّب و نه پیامبران مرسل از چنین مقام و جایگاهی برخوردار نیستند و به موجب روایات و احادیثی که در این باره در دسترس ماست، پیامبر بزرگوار و ائمّه (علیهم السّلام) قبل از وجود و تشکیل این جهان نور بودهیاند، سپس خداوند آن نورها را به عرش خود حلقه زده و جایگاه آنچنان نزدیکی برایشان قرار داده که جز خدا کسی آن را نمیداند، و آنگونه که در روایات مربوط به معراج آمده است
جبرئیل گفت: «…چنانچه به اندازهیی یک سر انگشت نزدیک مییشدم میسوختم». نیز از ائمّه روایت شده که گفتهاند: ما دارای حالتهایی هستیم که هیچ فرشتهیی مقرّب یا پیامبر مرسلی گنجایش آنها را ندارد[۴].
بر اساس این طرز فکر درباره ی امام، وظیفه و نقش او تنها به اجرای شریعت خداوند متعال محدود نمیشود، بلکه او یک قدرت فرا انسانی بر همه شئون و جریان هستی دارد. در نظر آنها، علی، حاکم مسلط شرعی بر شئون عباد و بلاد است و فرشتگان در برابر او فروتن هستند. همه ی مردم، حتی دشمنان هم در برابر او سر تسلیم فرود میآوردند، زیرا آنها در رابطه با نشست و برخاست و صحبت کردن و ساکت شدن، و در خطبهها و نمازهای و جنگهایش فرمانبردار او میگردند.[۵]
اعتقاد شیعه درباره ی ائمه، به علت اغراق و افراطی که در این زمینه صورت گرفته، روی اعتقاد آنها در رابطه با توحید خداوند متعال هم تأثیر گذاشته است، زیرا آنها:
– نصوص توحید را به ولایت ائمه تفسیر کرده اند
اولیّن چیزی که ما ناگهان با آن روبرو میشویم این است که آن دسته از آیات و عبارتهای قرآنی را که به عبادت و بندگی کردن خالصانه برای خداوند متعال دستور میدهند، بهیایمان آوردن به ولایت و امامت علی و ائمه (بعد از او) تغییر دادهاند، و از سوی دیگر، نصوص و آیات صریحی را که از شرک نهی میکنند، به شریکقرار دادن در ولایت ائمه تفسیر مییکنند، مثلاً دربارهیی این فرمودهیی خداوند متعال که مییفرماید:
(وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ) (زمر/۶۵)
به تو و به یکایک پیغمبران پیش از تو وحی شده است که اگر شرک ورزی کردارت (باطل و بیپاداش میگردد و) هیچ و نابود میشود، و از زیانکاران خواهی بود.
در کافی[۶] – صحیحترین کتاب روایتی شیعه – و در تفسیر قمی[۷] – تفاسیر معتمد آنها – و در دیگر مصادر معتبر[۸] آنها، در مورد آیه فوق این تفسیر ارائه شده است: «یعنی اگر در مورد ولایت غیر او را شریک سازی[۹]» و در لفظ دیگر: «اگر همراه با ولایت علی، بعد از خودت(ای پیامبر) به ولایت کسی دیگری دستور دهی، عمل تو نابود میشود.»[10] نویسنده ی البرهان در تفسیر قرآن، چهار روایت از آنها را پیرامون آیه ی فوق با همان معنی بیان کرده است.[۱۱]در مورد سبب نزول این آیه از دیدگاه شیعه گفتهاند: وقتی که خداوند متعال به پیامبرش وحی کرد که علی را برای مردم بعنوان امام معرفی کند، معاذ بن جبل به او نفوذ کرد و گفت: در ولایت علی، اولی و دومی(منظورش ابوبکر و عمر است) را شریک کن! تا مردم با این سخن تو آرامش بیابند و تو را تأیید کنند، وقتی که خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ)(مائده / ۶۷)
ای فرستاده (خدا، محمّد مصطفی! ) هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به تمام و کمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی، به مردم) برسان.
وقتی این آیه نازل فرمود، پیامبر به جبرئیل شکایت کرد و گفت: مردم مرا تکذیب میکنند، و از من نمیپذیرند. آنگاه خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: (وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ) (زمر/۶۵)
و برای اینکه خواننده بخوبی درک کند که شیعه تا چه اندازه یآیات را دستخوش تحریف و تبدیل قرار میدهند، و حاضرند برای تغییر معنای این آیه و آیات قبل و بعد از این دسیسهچینی کنند، معنی این آیه را توضیح میدهیم. خداوند متعال فرمود:
(قُلْ أَفَغَیْرَ اللَّـهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجَاهِلُونَ یییی وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ) (زمر/ ۶۴-۶۵). بگو: ای نادانان! آیا به من دستور میدهید که غیر خدا را پرستش کنم؟! به تو و به یکایک پیغمبران پیش از تو وحی شده است که اگر شرک ورزی کردارت (باطل و بیپاداش میگردد و) هیچ و نابود میشود، و از زیانکاران خواهی بود.
همانگونه که از روند آیه معلوم است؛ این آیه متعلق است به توحید خداوند متعال است، امّا آنها این مسأله را تغییر داده و چنین برداشت کردهاند که یاین آیه به علی مربوط میباشد، در حالیکه اصلاً ذکر و یادی از او در این آیه نشده است. گویی آنها علی رضی الله عنه را با لفظ جلالهیی «الله» تعبیر داده و «عبادت» مذکور را همان ولایت قرار دادهاند، در حالی که معنای آیه کاملاً واضح و دلالتش روشن است و میان معنای آن و تأویل مذکور شیعه کمترین پیوند و ارتباطی وجود ندارد.[۱۲]
اهل علم در تفسیر آن آیه گفتهاند: وقتی که مشرکان پیامبر صلی الله علیه و سلم را به بازگشت به بتپرستی فرا خواندند، خداوند متعال به پیامبرش فرمان داد که این مطلب را به مشرکان بگوید. آنها گفتند: این دین پدرانت است[۱۳]! و معنای آن چنین است: ای پیامبر به مشرکان قومت بگو: ای جاهلان! آیا مرا به عبادت غیر خداوند متعال دعوت میکنید؟ در حالیکه به غیر از خداوند متعال هیچ چیز و هیچ کسی شایستهیی عبادت و بندگی نیست. چون فرمان دادن به عبادت غیر خداوند متعال فقط از طرف شخصی گمراه و احمق و جاهل صادر میشود، خداوند متعال آنها را با وصفی که متقضی آنست، ندا داد و فرمود: (أَیُّهَا الْجَاهِلُونَ) :(ای جاهلان!) (زمر/۶۴)، سپس خداوند متعال بیان فرمود که او به پیامبران و رسولان قبل از او وحی فرستاده است که اگر برای خدا شریک قایل شوی، عملت نابود میشود. این امر در راستای تبیین خطر شرک و پلیدی آن میباشد. وقتی خداوند خطاب به کسی که هرگز مرتکب شرک نخواهد شد چنین تهدید سختی را بیان فرمود، پس در رابطه با غیر او (عامه مسلمانان) چگونه باید باشد؟! سپس خداوند متعال فرمود: «بلکه خدا را عبادت کن! » یعنی آنچه را که مشرکان به تو دستور دادهاند، عبادت و بندگی مکن! بلکه فقط خداوند متعال را خالصانه و بجای همه خدایان دروغین و بتها عبادت و بندگی نما! [۱۴]
همانگونه که ملاحظه میکنید، این معنی کاملاً واضح است و فقط برای کسی گنگ و مبهم مینمایاند که هواپرست، کینهتوز و مغرض باشد، چون چنین کسی هوا و هوسش او را از دیدن حق نابینا ساخته است. این گروه که یاین روایتها را جعل و وضع کردهاند، نهایت دغدغه و هدفشان این است که برای تئوری خودشان یعنی «امامت» در قرآن کریم دلیل و سندی بیابند، حتی اگر این کار به قیمت تحریف آیات قرآن هم تمام شود! ! باری، این دسته در این راستا کورکورانه گام برداشتهاند و در زمینه ی استدلال و استناد جویی خود به اصلی لغوی یا عقلانی متکی نیستند، چه رسد به اصل شرعی و دینی. چنانکه یاین مسأله در روایتی که به ساحت مقدس پیامبر صلی الله علیه و سلم بیادبی و بیاحترامیمیکند کاملاً نمایان است. در آن روایت، پیامبر بعنوان شخصی ترسناک و هراسیده از قومش ترسیم میشود که نمیداند آیا دستور خدایش را اجرا کند یا اجرا ننماید؟! تا جایی که وقتی این شک و تردید را وانهاد که با تهدید خداوند مبنی بر نابودی اعمالش مواجه شد.[۱۵]
***********************************************************
۱- دراسه عن الفرق فی تاریخ المسلمین، ص ۱۹۸٫
۲- نظام سیاسی حکومت اسلامیص
۳- دراسه عن الفرق فی تاریخ المسلمین ص ۱۹۸٫
۴- حکومت اسلامیآیت الله خمینی ص ۹۴، ۹۳
۵- دراسه عن الفرق فی تاریخ المسلمین، ص ۲۰۰٫
۶- اصول کافی (۱/۴۲۷) شماره ۷۶٫
۷- تفسیر قمی(2/251).
8- البرهان (۴/۸۳) و تفسیر صافی (۴/۲۲۸).
۹- این لفظی کلینی در کافی است، اصول شیعه (۲/۵۱۹).
۱۰- اصول شیعه الامامیه(۲/۵۲۰).
۱۱- البرهان (۴/۸۳) اصول شیعه (۲/۵۱۹).
۱۲- اصول شیعه الامامیه(۲/۵۲۰).
۱۳- تفسیر ابن کثیر (۴/۶۷) تفسیر نجومی(4/284).
14- تفسیر طبرسی (۲۴، ۲۴) تفسیر طبرسی (۱۵/۲۷۶، ۲۷۷) فتح القدیر (۴/۴۷۴) روح المعانی آلوسی (۲۴/۲۴/۲۳).
۱۵- اصول شیعه الامامیه(۲۱/۵۲۲).