ویژگی‌های دعوت محمد بن عبدالوهاب (۱)

حمد و سپاس پروردگاری را که در هر عصر و زمانی، علمای ربانی را که جانشینان پیامبرند، برمی‌گزیند و آنان، گمراهان را به سوی هدایت فرا می‌خوانند و در مقابل اذیت و آزار جاهلان، صبر و شکیبایی می‌ورزند و به وسیله کتاب اللّه، مرده‌دلان را که به خواب غفلت فرو رفته‌اند،..

 بیدار نموده، با انوار الهی چشمان بی‌نورشان را نورانی می‌سازند.چه بسیار افراد گرفتار در دام شیطان که توسط مبلغان دین خدا از دام شیطان رهایی یافته و چه بسیار گمراهان غرق‌شده در وادی ضلالت که به وسیله این داعیان نجات پیدا کرده‌اند. پس ثمره زحمات این عالمان چه زیبا و نیکو بوده و بر عکس، واکنش و برخورد مردم با آنان، چه بد و ناپسند! علمای ربانی، کتاب خدا را از تحریف و تأویل جاهلان، مصون و محفوظ داشته‌اند. پس گواهی می‌دهیم که هیچ معبود به‌حقی جز الله نیست؛ او، یگانه است و هیچ نیازی به شریک و انباز ندارد. خدای متعال می‌فرماید: (وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ ) ﴿السجده: ٢۴﴾

همچنین گواهی می‌دهیم که محمد صلی الله علیه وسلم بنده و فرستاده خداست؛ آن رسول گرامی که فرموده است: «خداوند، در هر قرن، مجددی را از میان این امت می‌فرستد تا دینش را پاک‌سازی نماید».[ابوداود، حاکم و بیهقی]. بی‌تردید شیخ‌الاسلام محمد بن عبدالوهاب تمیمی رحمه‌الله مجدد قرن دوازدهم هجری بوده است. وی، در سال ۱۱۱۵ هجری قمری متولد شد و در سال ۱۲۰۶ هـ.ق وفات یافت. بر اساس تفسیر ابن‌کثیر و سیوطی که می‌گویند: مجدد قرن، کسی است که یکصد سال درمیان مردم زندگی کند و در میان همگان به سلاح علم مجهز بوده و به احیای سنت مشهور باشد؛ بنابراین تنها محمد بن عبدالوهاب می‌تواند مصداق این لقب در قرن دوازدهم باشد.
شیخ محمد بن عبدالوهاب در سن چهل سالگی، پس از وفات پدرش، قاضی عبدالوهاب، به دعوت و ارشاد مردم پرداخت. وی، نیم قرن تلاش بی‌وقفه نمود و توانست انقلابی دینی و عقیدتی به‌وجود آورد و مسیر تاریخ را از تاریکی به سوی روشنایی تغییر دهد.

نویسندگان و تحلیل‌گران، در مورد کیفیت دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب، اختلاف نظر دارند که آیا دعوت وی، تجدید دین یا نشاط علمی یا اصلاح مسایل اجتماعی و یا حرکت سیاسی بوده است و یا دعوتی جامع و فراگیر بوده که همه موارد مذکور را در بر داشته است؟ البته ما، در صدد بیان نظرات خصمانه دشمنان و مخالفان شیخ نیستیم که حرکت او را مذهب پنجم بدانیم و یا حرکتی تکفیری تلقی کرده اند که ریختن خون مسلمانان را مباح قرار می‌دهد. بدون شک یک پژوهشگر منصف، پاسخ این سؤالات را به‌آسانی از خلال خدمات شایسته‌ای که از شیخ و شاگردانش به جای مانده و بیانگر حقانیت این دعوت خجسته و بی‌نظیر است، درمی‌‌یابد.

دعوت به توحید:
قطعاً اساس دعوت شیخ را توحید با اقسام سه‌گانه ذیل تشکیل می‌داد:
۱ـ توحید ربوبیت: یعنی یگانه دانستن خداوند در افعالش مانند آفرینش، تدبیر و مالکیت.
۲ـ توحید الوهیت: یعنی یگانه دانستن خداوند در پرستش و بندگی مانند دعا، نذر، توکل و قربانی کردن.
۳ـ توحید اسماء و صفات: یعنی یگانه دانستن پروردگار در نامها و صفاتی که خود را با آنها وصف کرده است.
شیخ بیش از هر چیری به توحید ربوبیبت اهمیت می‌داد و آن را به بهترین نحو بیان می‌کرد. چنانکه در اصول ثلاثه می‌گوید: باید دانست که آیین حنیف ابراهیم علیه السلام یعنی اینکه، خدای یگانه را مخلصانه بپرستی، چون خداوند همه انسان‌ها را به بندگی خود دستور داده و بخاطر آن آفریده است و در این باره می‌فرماید: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ) (الذاریات: ۵۶) یعنی: «من جن و انس را نیافریدم مگر اینکه مرا بپرستند». و یعبدون به معنای «یوحدون» است. یعنی: «مرا یگانه و یکتا بدانند». و بزرگترین عملی که خداوند بدان امر فرموده، توحید است که عبارت از یگانه‌پرستی می‌باشد و بزرگترین گناهی که از آن نهی فرموده، شرک است. شرک یعنی‌ جز او را خواندن و پرستش کردن. چنانکه می‌فرماید: (وَاعْبُدُوا اللَّـهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا) (النساء:۳۶)یعنی: «و خداوند را بپرستید و چیزی را با او شریک نسازید».
اساس دعوت شیخ همواره در تمام تألیفات، نوشته‌ها و نامه‌هایش بر این مبنا است که مردم را به تحقق توحید، تصفیه عقیده و اخلاص در عبادت که پیامبران بخاطر آن مبعوث شده‌اند، فرا می خواند‎؛ پس او به بیان حقیقت توحید و مقتضای لا إله إلا الله به مفهوم گرایش به حق و گریز از باطل می‌پرداخت.
شیخ رحمه الله کتاب توحید را با ابواب زیر آغاز نموده است:
۱ـ فضیلت توحید و آنچه که گناهان را می‌زداید.
۲ـ کسی که توحید را تحقق بخشد، بدون محاسبه وارد بهشت می‌شود.
۳ـ فرا خواندن به اینکه گواهی بدهیم که معبودی راستین جز خدا نیست.

برحذر داشتن از شرک:
پرهیز از شرک، مترادف توحید و از ملزومات آن است. چنانکه آیات ۳۶ سوره‌ی نحل و ۲۵۶ سوره‌ی بقره و ۶۴ آل‌عمران به این امر تصریح دارد.
شیخ، وضعیت امت اسلامی را نه فقط در سرزمین نجد بلکه در دیگر بلاد و شهرها همچون بصره، زبیره، احسا، مکه و مدینه که بمنظور تحصیل به آنجا سفر کرده بود، با چشمان خود مشاهده نموده بود. تا جایی که مشهورترین کتابش به نام «کتاب التوحید» را در بصره، پس از مشاهده‌ی وضعیت عموم مردم و ابتلای آنان در اعمال شرک‌آمیز، به رشته تحریر در آورد و چون آنان را از وضعیت موجود برحذر می‌داشت به هنگام نیمروز او را از شهر بیرون راندند که نزدیک بود از فرط تشنگی جان دهد. و برخی از جاهلان را در کنار حجره‌ی رسول خدا صلی الله علیه وسلم در مدینه درحالی دید که به قبر آنحضرت صلی الله علیه وسلم متوسل می‌شدند و او را به فریاد می‌خواندند. آنگاه استادش، علامه محمد حیات سندی از او پرسید که در این باره چه می‌گویی؟ در پاسخ گفت: (إِنَّ هَـٰؤُلَاءِ مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ) (اعراف:۱۳۹) یعنی: «همانا کار اینان، (مایه) هلاکت و نابودی (ایشان) است و آنچه انجام می‌دهند، پوچ و نادرست است».

بنابراین شیخ به جستجوی مظاهر شرک عملی که غالباً برگرفته از شرک اعتقادی است، توجهی ویژه مبذول داشت. و این امر در ابواب کتاب التوحید کاملاً آشکار است که عبارتند از:
۱ـ پوشیدن انگشتر و نخ بقصد شفا و جلوگیری از بلا، شرک است.
۲ـ پیرامون رقیه و تعویذ
۳ـ کسی که به درخت و یا سنگ و امثال آنها تبرک جوید.
۴ـ پیرامون آنچه در مورد ذبح برای غیر خدا آمده است.
۵ـ شرک بودن نذر برای غیر الله
۶ـ به فریاد خواندن غیر خداوندی غیر الله شرک است.
علاوه بر اینها، ابواب دیگری پیرامون برخی امور شرک‌آمیز همچون جادو، بدفالی، مرتبط دانستن رویدادها به ستارگان و ابوابی پیرامون شرک اصغر مانند اینکه بگوید: آنچه خدا و تو بخواهید و سوگند به غیر خدا و …. همچنین ابوابی در مورد سد ذرایعی که منجر به شرک می‌شوند، مانند:
۱ـ علت کفر فرزندان آدم ترک دین و زیاده‌روی در حق بزرگان بود.
۲ـ حکم کسی که خدا را نزد قبر یکی از نیکان بپرستد.
۳ـ زیاده‌روی در تجلیل از بزرگان به معنای بت ساختن آنها است.
۴ـ پاسداری پیامبر صلی الله علیه وسلم از توحید و بستن راه‌های رسیدن به شرک.
این احساس لطیف ایمانی شیخ و ریشه‌یابی شرک و مظاهر و عوامل آن، روح توحید خالص را به کالبد مرده‌ی امت دمید. آن هم در شرایطی که غبار بدعت بر آن نشسته و آلودگیهای شرک و وابستگی به غیر الله صفای آنرا تیره و تار ساخته بود.
طرح و رویکرد شیخ‏، در حقیقت، تجدید دعوت پیامبران و زدودن غباری بود که طی سالهای متمادی بر چهره توحید نشسته بود.


دوستی و دشمنی (ولاء و براء)
دعوت شیخ فقط در حد ارائه‌‌ی یکی تئوری و نظریه‌ی علمی نبود؛ بلکه یک حرکت جدی و عملی برای پیاده نمودن مبانی عقیدتی‌ای بود که بدان ایمان داشت. در این رهگذر سیرت رسول خدا صلی الله علیه وسلم را الگوی خود قرار داد و آنرا بار دیگر احیا نمود. با این تفاوت که رسول خدا صلی الله علیه وسلم  با کافران درگیر بود؛ اما این شاگرد مکتب رسول الله صلی الله علیه وسلم بود و با مسلمانانی سر و کار داشت که دچار برخی مظاهر شرک‌آمیز شده بودند.
مسأله‌ی دوستی و دشمنی (ولاء و براء) از اصول ثابت ایمان و جزو اعتقادات اهل سنت و جماعت است. بر این اساس انسان، بقدر ایمان و تقوای خود، محبوب و مبغوض می‌شود. براساس همین اصل شیخ در نوشته‌هایش به مسأله‌ی ولاء و براء اهمیت ویژه‌ای قائل شده، به دوستی مسلمانان و اهل طاعت با یکدیگر و دوری از اهل باطل و معصیت‌کاران تأکید نموده است. اینها در واقع محورهای سه‌گانه‌ای است که دعوت شیخ بر آنها استوار بود. یعنی تحقق بخشیدن به توحید، اجتناب از شرک و مظاهر آن و رعایت مسأله ولاء و براء. چنانکه در اصول ثلاثۀ می‌گوید: باید دانست که بر هر مسلمان مرد و زن، دانستن این مسائل و عمل کردن به آنها واجب است:
۱ـ خداوند ما را آفریده و به ما رزق داده و بدون هدف رهایمان نساخته است؛ بلکه بسوی ما پیامبری فرستاده تا پیروانش را وارد بهشت نماید و مخالفانش راهی جهنم بشوند.
۲ـ خداوند دوست ندارد کسی را در عبادت با او شریک قرار دهند. نه پیامبری و نه فرشته‌ی مقربی را. چنانکه فرموده است: (وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّـهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّـهِ أَحَدًا) (جن:۱۸) یعنی: «مسجدها، مختص پرستش خداست و کسی را با خدا پرستش نکنید».

۳ـ برای پیروان رسول خداصلى الله علیه وسلم و اهل توحید روا نیست که با دشمنان و مخالفین خدا و رسولش، رابطه دوستی برقرار کنند. حتی اگر خویشاوندان نزدیک آنها باشند. چنانکه در آیه ۲۲ سوره‌ی مجادله این مطلب به صراحت بیان شده است: (لَّا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ ۚ أُولَـٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ ۖ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ رَضِیَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَـٰئِکَ حِزْبُ اللَّـهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) یعنی: «مردمانی را نخواهی یافت که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با خدا و پیامبرش دشمنی ورزیده باشند؛ هرچند که آنان، پدران یا پسران یا برادران و یا قوم و قبیله آنان باشند. چراکه خداوند، در دلهای ایشان (یعنی مؤمنان) ایمان را جایگزین کرده و با نفخه ایمانی خود، ایشان را یاری رسانده و تقویتشان کرده است. و ایشان را به باغهای بهشتی داخل می‌گرداند که از زیر (کاخها و درختان) آن رودبارها روان است و جاودانه در آن می‌مانند. خدا، از آنان خشنود است و ایشان هم از خدا خشنودند. اینان، حزب خدا هستند؛ بدانید که حزب خدا، پیروز است».
برخی از مردم گمان می‌کنند که شیخ قصد تکفیر مخالفان خود را داشته و مردم را به ترک وطن و هجرت بسوی خود فرا می‌خوانده است! شیخ در پاسخ به این اتهام و دروغ‌هایشان، چنین اظهار می دارد:

باید بگویم آنچه در مورد ما می‌گویند که عموم مردم را کافر می‌دانیم و آنان را به هجرت و پیوستن به سوی خود فرا می‌خوانیم و صدها اتهام دیگر، اینها سراسر دروغ و تهمت است که می‌خواهند مردم را از دین خدا و پیامبرش باز دارند. ما وقتی کسانی را که بتهایی به نام قبر عبدالقادر جیلانی و احمد بدوی و… را می‌پرستند، بخاطر نادانی‌شان کافر نمی‌دانیم پس چگونه مسلمانانی را که شرک نمی ورزند فقط بخاطر هجرت نکردن بسوی ما، کافر می‌دانیم؟! پاک است پروردگار و این تهمت بسیار بزرگی است.
همچنین در جایی می‌گوید: اما اینکه دشمنانم شایع کرده‌اند که من مردم را براساس وهم و گمان خود و یا بخاطر دوستی با فاسقان و یا کسانی را که بر آنان اتمام حجت نشده است تکفیر می‌کنم، دروغ و تهمت بزرگی است که می‌خواهند با آن مردم را از پیروی دین خدا و پیامبرش متنفر سازند. همچنین در پاسخ کسی که از ایشان خواسته بود پیرامون مسائلی که به او نسبت می‌دهند چیزی بگوید، فرمود: برخی از اینها جز شایعه و تهمت چیز دیگری نیست که انسان از بیان آنها شرم دارد.
اما اینکه گفته‌اند من همه‌ی مردم بجز پیروان خود را کافر و نکاح آنها را باطل می‌دانم سخن شگفت‌انگیزی است! که عقل هیچ عاقلی آن را نمی‌پذیرد و هیچ مسلمانی آن را بر زبان نمی‌آورد و من از گفتن چنین سخنی به خدا پناه می‌برم. مگر دیوانه‌ای چنین سخنی بر زبان بیاورد و یا کسی که عقلش مختل است. نفرین خدا بر کسانی که اهداف شوم دارند.

 

نویسنده: عبدالله

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …